شب های تنهایی, سخت نیست. سرد است!. مثل شب های زمستان, اگر بی پناه باشی! … سلامی به گرمی قلب عشاق, به شما هم محله ای های همراه … امشب با قسمت پنجم خاطراتم در خدمت شما هستم. با نا باوری صحبت های خانم مردانی را می شنیدم و به زحمت سعی می کردم حرف هایش را درک کنم. باور آن چه که به زبان می آورد واقعا برایم سخت بود. نمی توانستم باور کنم که دانشگاه الزهرا را برای همیشه از دست داده ام و تمام زحماتم برای گذراندن بیست واحد درسی فقط به خاطر یک اشتباه کوچک که خودم در آن گناه و تقصیری نداشتم بر باد
Day: اسفند ۲۴, ۱۳۹۵
عرض سلام و درود خدمت تمامی دوستان و همراهان محله ی نابینایان
خب دروووووووود این نوشته تقریبا 10 صفحه میشه. یعنی حدود 2327 کلمه. اگه حوصله‌تون سر میره نمیدونم. نخونیدش. خخخ پارق. تارق. خارق. العاده! چهارشنبه سوری دیوونهست توی شهرک ما. ترقه و پرقه و شرقه و یه عالمه رقه ی دیگه داراق و دوروق می کنند توی گوشای ضعیف، لطیف، ردیف، بی نظیر و آسیب پذیر ما. نزن! پریدم! از خواب! از بیداری! از مستی! از هشیاری! از بازی؟ از اسکایپ؟ از گوشکن؟ از گوش نکن! پریدم! از همه چی پریدم! مهم نیست مریض توی خونه خوابیده باشه. مهم نیست کسی ناراحتی اعصاب داشته باشه. مهم نیست یه نفر سالم سالم باشه و بر اثر این بمب های صوتی و
دسته‌ها
هجو کامبیز اسدی
خواستم ادامه پرتولوژی انتهای گوشکن را بنویسم که حس هجو کردنم آمد. چه کسی را؟ چرا و چگونه؟ خودم را، همینطوری، به روش آدمیزاد. آقا کامبیز، حرف برای گفتن نداری، مجبوری پست بذاری؟ اگه اولین و آخرین کسی که به پست خندید، خودت بودی چی؟ داد می زنی که من استاد طنز نوشتنم، حرف مفت. بچه ها تحویلت می گیرن، خیال باطل. مگه نگفتی استاد تیره کردن روابط خودت با دیگران هستی؟ این گوی و این میدان. برو‌بچ آماده اند تا این رابطه را خراب کنی. خدا نکنه یکی بگه آقای اسدی شما خیلی خوب هستی، من به شما ارادت خاص دارم. سرگیجه می گیرم و اول فکر می
دیروز آخرین قسمت از خانه تکانی را تمام کردم. آخرین قسمت و آخرین شیئ که هر کس سراغ آن می رود. کتاب و کتابخانه. روبروی کتابخانه ام ایستادم. دربهای شیشه ایِ آن را گشودم. دستی به قفسه ها و کتابها همراه با آهی غبار آلود کشیدم. کتابهایی که مدتهاست خاک می خورند و وزارت جنگ تلاشی هوایی و زمینی با تانک و موشکهای دوربرد میکند که آنها را یکجا بفروشم. ولی نه. شیشه پاک کن و دستمال را روی میز کنار کتابخانه می گذارم. می نشینم و طبقه اول را دست میکشم. سالها پیش, شاید بیش از پنج سال باشد, به سلیقه ای که می خواستم چینششان کرده بودم.
سلام دوستان حالتون چطوره، خوبید؟ امیدوارم شاد و سر حال و بهاری باشید. امروز براتون، ….. چیه انتظار داشتید بگم براتون آنه شرلی آوردم؟؟؟؟؟؟ مگه من زاده شدم فقط آنه رو بیارم محله؟؟؟؟؟ امروز یه مهمون عزیز دیگه رو آوردم اینجا. یادمه برای اولین بار، وقتی توی مقطع کارشناسی مشغول تحصیل بودم، استاد درس روانشناسی یادگیری، این کتاب رو بهم پیشنهاد کرد تا بخونم. و امروز این کتاب، یکی از زیباترین کتابهایی هست که توی عمرم خوندم. جایی شنیدم که توی قرن بیستم، بعد از انجیل، این پر فروش ترین کتاب قرن بود. خوب دیگه نزنید من رو! امروز براتون فایل متنی کتاب شازده کوچولو رو آماده کردم. میدونم
سلام دوستان! امیدوارم حالتون خیلی خیلی خوب باشه! خب، باز هم من، باز هم آموزش، باز هم بازی. البته این دفعه بازی ای که دارم بهتون میدم، صدا نداره. یعنی باید با مرورگر بازی بکنید. چطوری؟ اینطوری که با مرورگر حالا یا Mozilla Firefox یا Internet Explorer یا هر کدوم دیگه که خودتون راحتید، وارد یک سایت که سایتِ بازی هست میشید، روی گزینه های اون میزنید و خودش براتون بازی میکنه و نتیجه رو توی یه صفحه ی دیگه که باز میشه، خدمتتون ارائه میده. خب حالا توی آموزش بیشتر توضیح دادم و عملی کار کردم بهتر میتونید متوجه بشید. فقط یک چیزی رو توی آموزش توضیح ندادم
دسته‌ها
حلالیت و یک عذرخواهی
سلام بچه ها خوبید؟ خوشید؟ چه خبر؟ خب دوستان زیاد حرف نمیزنم دیگه داریم به سال جدید نزدیک میشیم من شخصا میخوام اگر از من بدی دیدید حلالم کنید راستش من خیلی دوست دارم که همه با هم دوست باشیم تو این سال جدید فقط میخوام همه شاد باشیم راستش دیگه نمیدونم چی بگم دیگه غرور برام مهم نیست همین جا از کسانی که از من دلخوری دارند میخوام منو ببخشند همچنین از آقای پوریا علی پور عذر خواهی میکنم که واقعا توی پست شون بد ترین فحش ها رو نثارش کردم درسته شاید ایشون از من بدشون بییاد ولی من همین جا از آقای علی پور عذر خواهی
