خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خواهر مهربونم؟ خیلی زوده! خیلی!

آبان ماه سال ۱۳۷۳ بود. محمد کوچولوی قصه ی ما به ۳سالگی رسیده بود! درست، زمانی که داشت تفاوت های خودش با بچههای توی کوچه رو حس میکرد!
تفاوت هایی که داشت محمد رو از سایر بچهها جدا میکرد. محمد داشت میفهمید که دیگه از بدو بدو های توی کوچه، و گرگم به هوا های عصرانه خبری نیست یه مشکل. آره! یه مشکل داشت محمد رو از بچهها جدا میکرد! محمد داشت میفهمید که باید سرشو با خونه سازی هایی که خیلی دوسشون داشت گرم کنه! تنها چیزی که واسش یه روزنه ی امید، و یا پل فرار از تنهایی بود، وجود یه خواهر کوچولویی بود، که زمان تولدش فقط ۶۰۰ گرم وزن داشت! چندین بار از پزشک، و اطرافیانش شنیده بود که این فرشته کوچولو مردنیه! همش بهش میگفتن که فاطمه میمیره! وای نه! فاطمه نباید میرفت! آخه فقط اون میتونست محمد قصه ی ما رو از تنهایی نجات بده! اصلا گفته های اطرافیانش رو باور نکرد!
خدای من؟ آخه فاطمه خیلی کوچیکه! حتی لباس عروسکم براش بزرگه! همه میگن میمیره! چطوری برام نگهش میداری؟ تو که میدونی بچههای توی کوچه به سختی حاضر میشن باهام بازی کنن! خدای من؟! تو خیلی مهربونی و اگه بخوای فاطمه نمیمیره، و تا همیشه پیشم میمونه!
روز ها میگذشتن و فاطمه ای که قرار بود بمیره، بزرگ و بزرگتر میشد، و تنهایی های محمد رو پر میکرد! چه دورانی بود! محمد با وجود فاطمه، دیگه هیچ نیازی به بازی کردن با بچههای توی کوچه نداشت! حالا دیگه کلی بازی ی قشنگ بود که انتظار محمد، و فاطمه رو میکشید! خاک بازی، حباب بازی، خونه سازی با آجر، دوچرخه سواری، و کلی بازی ی قشنگ، که دنیای اون روزای محمد و فاطمه رو پر میکرد! شبا وقتی که مامانشون برای شام و خواب صداشون میکرد، با کلی خواهش ازش میخواستن که یه کم دیگه بازی کنن، و مامان قصه با یه لبخند مادرانه، میگفت ای پدر سوختهها! باشه فقط ۱۰ دقیقه! و میرفت توی اتاق. این ۱۰ دقیقه ها به ۱۰ ثانیه میگذشت، و به اجبار بازی رو رها میکردن، واسه بازی ی فرداشون نقشه میکشیدن، و میرفتن توی اتاق. چقدر روزای مدرسه دیر میگذشتن! همه ی خوشحالی ی محمد توی مدرسه این بود که تغذیه ی خودشو نگه داره که عصر توی بازی با فاطمه از خجالتش در بیان!
یادمه که توی زمانی که محمد رفسنجان تو خوابگاه بود، مامانش یه ظرف ماست محلی رو از زیر کمد توی اتاق پیدا کرده بود، و بعد متوجه شد که فاطمه اون ظرف رو اونجا گذاشته بود که وقتی محمد ۵شنبه میاد خونه بهش بده!
زمان گذشت و این ۲نفر بزرگ و بزرگتر شدن. ۲نفری که شادی و غمشون رو با هم تقسیم کردن، و همه ی یواشکیاشون در گوش همدیگه بود. امروز پنجم اردیبهشته، و قراره که فاطمه به شخصی که شریک زندگیشه بله بگه و محمد رو برای همیشه تنها بذاره! محمدی که دیگه فاطمه رو واسه بازی های بچهگونه نمیخواد! دیگه غمای محمد خیلی بزرگ شدن! دیگه محمد واسه رازای بزرگ فاطمه رو میخواد!
خدای مهربون؟ ممنون که اون روزا فاطمه رو ازم نگرفتی! ممنون که با وجود فرشته ی مهربونت لبخند خودت رو توی زندگیم جاری کردی! ولی، من هنوز نمیتونم بار غمامو به تنهایی ب دوش بکشم! خدای مهربونم؟ من خودخواه نیستم! ولی خیلی زوده! خیلی! خدای خوبم؟ تو خیلی مهربونی! میدونم که اگه بخوای میشه.
میشه خواهرمو خوشبخت کنی؟

۶۵ دیدگاه دربارهٔ «خواهر مهربونم؟ خیلی زوده! خیلی!»

سلام
اول که این عید رو صمیمانه تبریک عرض میکنم. ازدواج خواهرتون هم مبارک باشه انشا الله. امیدوارم که خوشبخت بشند. در مورد دلتنگی بعدش هم بهتون حق میدم. ولی از کجا معلوم ممکنه با همسر خواهرتون هم خیلی رفیق بشید و تنها که نمیشید هیچ تازه یه دوست هم به دوستانتون اضافه میشه.
شاد و موفق باشید.

سلام.
پست را زیبا نوشته بودی خیلی قشنگ احساساتت را بیان کردی و همین باعث شد که نشه بی تفاوت از پست بگذرم.
درسته عنوانش خیلی یه جوری بود اما خخوشحالم که آبجیت زندگیه جدیدی را شروع میکنه و به هر دوی شما صمیمانه تبریک میگم.
اص من نمیفهمم چرا به جایی اینکه شیرینی ازدواج آبجیت را بدی این پست را زدی؟؟ خوشحال باش بابا..
باز هم به آبجیت تبریک میگم و امیدوارم که خوشبخت بشه خیلی خیلی زیاد.

سلااام و درووود بر داش محمد گل خودم
خوبی عزیزم خوش میگذره یا نه
ببین اصولاً که خواهر نعمته و منی که دو تا خواهر خوب دارم میفهمم که چه نعمتی خدا بهم داده درسته که ازدواج کردن و زندگی و گرفتاری خودشون رو دارن ولی وجودشون هم برا من نعمته آره من درک میکنم که وقتی خواهر ازدواج میکنه فکر میکنی که یه دوست خوب رو نداری ولی خب همون طور که گفتم همین که هستن و در کنارتن خوبه ببین اول که ازدواج خواهرت رو بهت تبریک میگم و بعدشم آرزو دارم یه همراه و همسر و همدم خوب نسیبت بشه تا تو هم یه هم راه داشته باشی ولی شک نکن همون خواهرت هم بعضی مواقع که نمیتونی بعضی موارد رو به مادر بگی میتونی به همون خواهر بگی حتی در صورتی که ازدواج کرده باشه
به هر حال ایشالله که خواهرت خوشبخت بشه و منم به زودی شیرینی عروسیت رو بخورم
و خب بازم ببخش که چرند گفتم با این کامنت از هر دری سخنی من
به هر حال ایشالله که شیرین کام باشی ایام و روزگارت هم به شادی باشه همچو تعم کیک خامه به هر حال مرسی بابت اینکه ماها رو سنگ صبورت دونستی و باهامون درد و دل کردی
روزت خوش و خدا نگهدار

سلام
عیدتون مبارک.
خیلی خوبه که شما اینقدر خواهرتونو دوست داریمنم درست موقع ازدواج خواهر و برادرم همین حسو داشتم و احساس تنهائی می‌کردم.
ولی کاریش نمی‌شه کرد و کم کم عادت می‌کنید.
امیدوارم بتونید رابطه خوبی با همسر خواهرتون برقرار کنید و دوستان خوبی برای هم باشید.
امیدوارم خواهرتون خوشبخت شه و شما هم در آینده بتونید یک نفرو جایگزین فاطمه خانم کنید
موفق باشید

سلام محمد. کاملا درکت می کنم. برای خواهرت آرزوی خوشبختی و برای تو آرزوی خوشبختی با خودت یا اگر دوست داری با خواهر یه محمد دیگه رو دارم. ولی اونقدر که فکر می کنی تنها نمیشی وقتی خواهرت ازدواج کنه. یجور دیگه کنارت هست.

خواهر همیشه خواهر میمونه واصه داداشش حتا اگر عزیز دل یک نفر دیگه بشه
خواهر همیشه خواهر هست
همیشه قلب خواهر اول واصه داداش میتپه بعدش عزیز دلش خوش بخت میشه
ایمان داشته باش پشتش باش و تو زندگی اش هامی و پشتیبانش باش
خوش بخته

سلام بر آقای ملکی.
من هم تبریک می‌گم. آره یه جا وسطای مطلب احساس کردم الان رسیدم آخر مطلب! بعد فهمیدم خدا رو شکر نه خخخ.
اگه واقعا از این مسئله ناراحتید، جنبه‌های مثبتش رو که نظرات بالایی اشاره کردن در نظر بگیرید.
می‌دونم نظرم خیلی مو شکافانه بود، نیازی به اظهارش نیست خخخ.
ولی واقعا خود من از نگاه مثبت به اتفاق‌ها خیلی راضیم و واسه همین این پیشنهاد تکراری رو دادم.
امیدوارم شما هم نتیجه بگیرید. پیروز باشید.

محمد جان منم خوشبختی فاطمه خانم دختر خوبم رو بهت تبریک میگم هم برای تو و هم برای ایشون آرزوی سعادتمندی روز افزون دارم. برای خودت تو ذهنم قرائن و اماراتی رو در نظر دارم که امیدوارم روزی این ذهنیت تحقق پیدا کنه و تو همین محله شاهد خوشبختیت و جشن دامادیت باشیم.
حالا همونطور که قول داده بودم آدرس لینک آهنگهای آستاره بانو را تقدیم میکنم که خوشبختانه مصادف با ازدواج خواهر گلت هم شد پس این مجموعه زیبا را هم به خودت و هم به فاطمه نازنین و هم به دیگر هم محله ای ها تقدیم میکنم.
امیدوارم بچههای هات گوشکنی مصاحبه با این هنرمند همنوع را در دستور کار خود قرار دهند. برای آستاره بانوی گرامی و هنرمند دوست داشتنی هم آرزوی کارهای بیشتر همراه با سلامتی و سعادتمندی دارم.
این شما و این هم آدرس لینک آهنگهای آستاره بانو با حجم حدود ۱۴۰مگ.
پیروز و شادکام باشید.
https://www.gooshkon.ir/amooh/aastareh.rar

سلام و عرض ادب
خیلی دوست داشتم خواهر میداشتم. ولی من از نعمت خواهر محروم شدم و خدای مهربون داشتن خواهر خوب رو قسمت تو کرد. از این بابت خیلی خوشحالم. و می فهمم که خواهر وقتی تبدیل به یک دوست خوب بشه چقدر عالیِ. چون نداشتم خوب می فهمم که داشتنش خیلی لذتبخشه. از ازدواجش هم خیلی خوشحالم و مطمئنم وقتی بچه هاش به این دنیا اومدن و بهت میگن دایی محمد خیلی بیشتر از داشتن خواهر خوشحال خواهی بود. قطعا او کنارت است و خواهر خیلی دلسوزتر از همسر و گاها مادر نسبت به شخص است. حتی اگر ازدواج کند و سرش شلوغ شود برای خانواده بهترین تلاش ها را می کند. و از خدای منان می خوام که همسری خوب و همدل نصیبت کند. موفق و شادِ شاد باشید

سلام. چه متنِ خوشگلی بود محمد! خیلی عالی نوشتی. کَفَم برید! واقعاً عالی بود.
بِهِت تبریک میگم. آرزو می کنم خواهرِت تو زندگیِ مشترک همیشه راضی و خوشبخت باشه. چه قدر پنجمِ اردیبهشت روزِ پر باریه! تولدِ خواهرِ غزل، تولدِ سجادِ آریانفر و ازدواجِ خواهرِ تو.
امیدوارم مُناسِبَتِ بعدی که خِیلی از اطرافیانم رو خوشحال می کنه، مرگِ من باشه. خودمم خیلی خیلی خیلی خوشحال میشم که هر چی استرس دارم، هر چی غم دارم، هر چی دغدغه دارم همه باهام خاک میشن. شاد باشی

سلام من هم صمیمانه به شما و مخصوصا خواهر عزیزتون تبریک می گم و براشون آرزوی خوشبختی و شادکامی دارم.
ولی خداییش این پست و تیترش رو خواهرتون بخونه چی می گه آیا؟؟؟!!!!!
شاد بنویسید بابا جشن ازدواج داریما )********)))****))**)*)*)*&)***

دیدگاهتان را بنویسید