خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کتابخانه ای نوستالوژیک

دیروز آخرین قسمت از خانه تکانی را تمام کردم. آخرین قسمت و آخرین شیئ که هر کس سراغ آن می رود. کتاب و کتابخانه. روبروی کتابخانه ام ایستادم. دربهای شیشه ایِ آن را گشودم. دستی به قفسه ها و کتابها همراه با آهی غبار آلود کشیدم. کتابهایی که مدتهاست خاک می خورند و وزارت جنگ تلاشی هوایی و زمینی با تانک و موشکهای دوربرد میکند که آنها را یکجا بفروشم. ولی نه. شیشه پاک کن و دستمال را روی میز کنار کتابخانه می گذارم. می نشینم و طبقه اول را دست میکشم. سالها پیش, شاید بیش از پنج سال باشد, به سلیقه ای که می خواستم چینششان کرده بودم.