خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

برگی از دفتر خاطرات…

یه زن دیوونه ای داریم تو شهرمون بیچاره ظاهرش خوبه ها. ولی دهنشو که واز میکنه آرزو میکنی کاش واز نمیکرد. یعنی هر چی نه بدتر آدما میاره جلو چشاش. هر چی که هیچ آدمیزاد و حیوونی روش نمیشه بگه رو این با صدای بلند میگه. خلاصش جونم براتون بگه که این خانم عزیز صدای بسیار بسیار زیبایی هم داره و وقتی بزنه زیر آواز مات و مبهوت و شگفت زده غرق در صدای این زن از عالم و آدم جدا میشی و به آسمونا صعود میکنی. شغلش هم گدایی هست یعنی ایسگا اول سوار میشه تا ایسگا آخر اتوبوس و ملت بش پول میدن و اینم آواز میخونه