بر گوشکنیها درود. چطورین؟ چه خبرا؟ باز ما اومدیم. راستش! حدودا یه ماه پیش بود که یه روزی بی هوا یکی از شاگردای قدیمیم به اسم یاسین بهم زنگ زد. این یاسین خان اهل شهر جوانرود استان کرمانشاهه. یه زمونی کردکوی دانشجو بوده و درست تو همون مؤسسه ای که من درس میدادم زبان میخونده. خلاصه علاوه بر شاگردی و استادی یه رفاقت خاصی هم بین ما شکل گرفته بود. یاسین مستندسازه. اون همیشه میگفت: «من باید از تواناییهای شما یه مستند بسازم.» منم جخت میگفتم که: «برو بابا یاسین حال داریا! مورچه چیه که کله پاچش باشه. من چی دارم که توانایی محسوب شه، تازه تو هم بخوای