خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

باز باران.

***

باز باران، با ترانه،
در شبی تا بی نهایت،

می خورد بر بام خانه.

می زند خاموش و سنگین،
دست تاریک زمستان،

بر تن شفاف شیشه.

یادم آید شام دهشت،

آه در دل، ذکر بر لب،
خسته از خود، خسته از شب،

عشق و آن نجوای آخر…

روح مان در خاک می شد،
تا قیامت، تا همیشه.

می نشیند سرد و ساکت،
بر مزار خاطراتم،

قطره های ریز باران.

دور تر ها غرق آذر،
دیدگانی مانده بر در،

بی صدا، بی گریه، پنهان.

آسمان تار است و سنگین، شب فرو بنشسته بر خاک،
خاطری از خود فراموش، قصه ای غمناک غمناک.

باز باران می نوازد، با سر انگشتان خیسش،
سوز مژگان ترم را،

باز حسرت می گدازد، هر زمان، هر لحظه، هر دم،
سینه ی پرآذرم را.

می رسد گویا به گوشم، نی نوایی سرد و خسته،
چون حقیقت تلخ و عریان، در شب و در شعله پنهان،

آه! من، این نی نوا را می شناسم،

کوهی از عصیان به دوشم، بی صدا، غمگین، شکسته،
چون سرایی سرد و ویران، تک درختی در بیابان،

اخگر آسا می گدازم، می خروشم، می هراسم.

می وزد بادی پریشان، در شبستان از فراسو،
ضجه ای دیوانه، وحشی، بی مهار از جنس فریاد،

-ماه مهر آسای من کو؟.-

نور، رویایی فراموش، یک جهان جا مانده در شب،
مرغکی تبدار و خاموش، مانده در خود، تشنه از تب.

می زداید دست باران، مهربان، بی وقفه، آرام،
درد را از چشم خیسم،

سر به دیوار شبانگه، بی نشان، پژمرده، ناکام،
حسرتم را می نویسم.

باز باران، سرد و سنگین، در سکوتی بی نهایت،
تلخ می بارد به بستان،

بوستان تاریک و غمگین، شامگاهان تا قیامت،
خاطراتی خیس و ویران.

***

۴۴ دیدگاه دربارهٔ «باز باران.»

سلام فریبای عزیز.
اول همگی ببخشید که دیر کردم.
دوم فریبای عزیز چقدر خوشحال شدم دیدمت. دلم تنگ شده بود. من تخصصی ندارم عزیز. من چیزی ندارم جز۱قاب خالی از تصویر تحملی که ماه هاست دیگه چیزی ازش باقی نیست. من فقط می نویسم. نه شعر میگم نه نثر می نویسم. من فقط مس نویسم تا سبک تر بشم. گاهی میشم و گاهی نمیشم. بعضی هاش رو هم گاهگاهی می ذارم اینجا.
ممنونم دوست من.
پاینده باشید.!

سلام پریسا جان. وقتت به خیر مثل همیشه شعر قشنگی بود. پریسا جان چند وقتی بود که به دنبالت بودم اما پیدات نمیکردم تا این که متوجه شدم که اینجا هستی ممنون میشم اگر یک راه تماسی برام بذاری یمیل یا هر راه دیگه. ممنونم

سلام دوست ناشناس من.
ممنونم از لطفت. شما با نظر لطف خوندیدش.
دنبال من؟
پیدا کردن من زیاد سخت نیست دوست عزیز.
ایمیل:
pri.end.13@gmail.com
وبلاگ:
aansooyeshab.blogsky.com
خودم هم که همیشه خدا توی پیچ و خم های محله در گردشم.
ایام به کام.

سلااام پریسا جونم
خیلی قشنگ بود
واقعا واقعا خوش به حالت اینقدر حسرت میخورم چرا من ذوق شعر گفتن رو ندارم
واقعا لذت بردم آفرین به این طبع لطیفت
میدونی کاش این قدر از نوشته هات غم نمیچکید
هرچند خیلی قشنگه ولی غمباره
بازم میگم خیلی مستفیض شدم بازم بنویس

سلام زهره جان. چطوری قهرمان؟
اینقدر لطفت زیاد بود که با۱ممنون ساده و خشک و خالی جمع نمیشه. خجالت کشیدم. ممنونم عزیز.
آره کاش. خیلی دلم می خواست می شد ولی هنوز که نشده. شاید بعد ها خدا بخواد و بشه. امیدوارم. امیدوار و منتظر.
بهاری باشی!

سلام تبسم عزیز.
اول این که چرا من نمی تونم وارد وبت بشم؟
باز کن پشت درم بذار بیام تو.
دوم این که، این ها رویا های من هستن دوست عزیز. هرچند بیمارن. لکه های سیاه و دردناکی که به رنگ کابوس درشون آورده. این ها که می خونی رویا های من هستن. ببخش که زیادی تاریکن. درست بر عکس نگاه صاف و روشن و روشنی خواهت. معذرت می خوام. اگر راهی پیدا کردم که درمونشون کنم حتما سفید تر می نویسم.
پاینده باشی!

سلام پریسا.
باز عالی، با پریسا.
گفته آن شعرهای زیبا.
با لطافت، با ظرافت.
قطعه ای ناب و فریبا.
قطعه ای غمناکه غمناک.
قطعه ای زیبای زیبا.
شرمنده پریسا جان، هر چه که سعی کردم نشد که بشه ، میخواستم بگم که خیلی زیبا بود.
ممنون..

سلام آقای چشمه عزیز.
وااااآااااآاااای! شما هم بله؟! چرا نشد؟ خیلی هم خوب شد. آخجون بچه ها آقای چشمه شعر میگه بیایید بریزیم سرش نوشته هاش رو بذاره اینجا بخونیم.
ممنونم الان میرم توی محله به همه خبر میدم.
ایام به کام.

سلام جناب خیر اندیش.
من هم از زمانی که یادمه عاشق بارون بودم. مثل هوای بهشت بود برام راه رفتن زیر بارون و خیس شدن. ازش تا دلتون بخواد خاطره های شیرین دارم. خاطره های شیرینی که امروز جز تلخی چیزی ازشون باقی نیست. ولی با همه تلخی، باز من دوستشون دارم. اون ها خاطرات عزیز من بودن و هنوز هم هستن.
تا سر حرف زدنم باز نشده کوتاهش کنم.
ممنونم از حضور شما.
پاینده باشید.

با سلام
خدمت پریسا خانم
من خودم دانشجوی رشته ادبیات هستم
شعر شما از نظر فن شاعری یک شعر محکمی نیست اما واقعا سرشار از احساس میباشد
و به من آرامش داد.
به دلیل اینکه من بسیار کم مشغول وب گردی میشم
از شما درخواست میکنم تا سرودههای بعدی خود را اگر امکانش میباشد به ایمیل من ارسال کنید.hamid48450@gmail.com
با تشکر

سلام دوست عزیز.
معذرت می خوام که کامنت شما رو دیر دیدم.
من واقعا شعر نمیگم دوست من. من فقط می نویسم به خاطر دلم. مدت ها می نوشتم و پاره می کردم. حدود۳سال شاید کمی بیشتر ننوشتم. نتونستم. و حالا باز هم می نویسم و دیگه پاره نمی کنم.
خوشحالم که سیاهه های من رو قابل دونستید که بخونیدشون. ممنونم.
ایام به کام.

سلام مجدد. پریسای عزیزم امیدوارم این ابرهای کدر رویاهات هرچه زودتر رخت برببندن و سقف آسمون دلت آبی و آفتابی بشه. بارونم اگه اومد بارون عشق و محبت باشه.
وقتی اومدی وبلاگ ازت میخواد که اسمتو بگی بعد که اسمتو نوشتی یه اینتر میزنی بعد بهت میگه به وبلاگ من خوش اومدی پریسا. بعد یه اینتر دیگه میزنی و وارد میشی. البته این وب شخصی من نیست. کلاً مال معلولین بروجرده که منم چنتا مطلب توش دارم.

قربون محبتت.
ممنونم به خاطر دعا های قشنگ و سفیدت. واقعا ممنونم. از ته دل.
اگر رویا های من درمون بشن بهت قول میدم اولین نوشته شادم رو برای تو و به نام تو بنویسم.
برای تبسم که برای دلم آسمانی صاف آرزو کرد.
سربلند باشی.

پریسای مهربان همچون همیشه چه میتوان گفت!!!!! جز اینکه آفریییییین. هزاااااار آفرییییین. میگم که نمیشه یه ذره از اون سلولهای بنیادیت را به عمو هم بدی شاید کوره احساسی پیدا کنه و بتونه آن چیزی که در درونش هست و گلویش را میفشرد آزارش میدهد را با کمک کلمات بیرون بریزد.
باز هم هزاران درود بر تو فرشته نااااازنییییینم.

سلام عمو جون.
ممنونم عمو خجالتم میدید. ای کاش می تونستم۱طرف سنگینی بار شونه هات رو بردارم تا با هم ببریم. من که روی شونه هام اندازه۱کوه سنگینی می برم۱مقدار بیشتر لهم نمی کنه. درد مال دله عمو. قدیم تر ها که این رو می گفتم خودم نمی فهمیدم درد یعنی چی. یعنی حالا که فکرش رو می کنم می بینم اون زمان ها در مقایسه با حالا اصلا دردم نمی اومد و حالا دیگه قشنگ معنی درد رو می فهمم. ولی هنوز هم میگم. درد مال دله. هر کسی دل داره دردش میاد و کاریش هم نمیشه کرد.
از ته ته ته دلم از خدا می خوام دیگه هیچ وقت درد نداشته باشی عمو جون. می دونم که این دعا برای هیچ اهل دلی اجابت نمیشه ولی من دعا می کنم و امیدوارم خدا بشنوه و به شما و به همه صاحب های دل تخفیف بده.
پاینده باشی عمو جان و شاد.

سلام پریسا خانمی عزیز
این یکی انگار یه طوری بود …. نمی‌گم بد بود ها …. ولی انگار احساست رو محکم گرفته بودی که از قالب وزن و آهنگ شعر خارج نشه ….. نمی‌دونم والا …. من همون مدلی ها رو دوست دارم که از همون اول اول اولش خودت نوشتی بدون باز بارانی و بدون وزنی و قافیه ای ی و بدون هیچ چیز ….. راستی تو این ماه مبارک من رو هم یادت باشه ها … یادت نرم ها … دعا فراموش نشم ها ….

سلام نخودی عزیز.
چه با مزه! خیلی جالب گفتی و کلی خندیدم. از اون ها که قاعده ندارن هم۱عالمه دارم توی دفترم ولی گفتم کمتر اینجا بذارم. آخه نوشته های من زیادی تلخن و زیادش باعث آلودگی هوا میشه.
ممنونم عزیز که هستی.
ایام به کامت.

آخه مشکل اینجاست که وقتی حالم خوبه دیگه نوشتنم نمیاد. اون چیز هایی که غیبتشون باعث میشه بنویسم وقتی حالم خوبه یا دم دستم هستن و یا نبودنشون رو یادم نیست.
چقدر دلم می خواد دستم به سیستمت می رسید دعواش می کردم تا بتونی توی آنسویشب نظر بدی!.
من در به در دنبال راهی برای انتقال بودم و هستم تا از شر این کد امنیتی خلاص بشم و هنوز نیافتم. فایر فاکس و وبویسوم! آخه چطور میشه روی سیستمت نصب نشن؟ باید جواب بده چرا نمیده؟ از هر کسی می پرسم جوابش رو نمی دونه. دوباره بهش فکر کردم میرم تعجب کنم.
ایام به کام.

نمی‌خواد دیگه بپرسی ان شا الله به زودی زود یه دستی رو سر و گوش این سیستم گرامی می‌کشم اگه اون وقت نشد بعدش باهم میریم تعجب 🙂

حالا مهم نیست که اینجا هم پست تو و در نتیجه خونه تو هست منم همینجا راحت برات می‌نویسم …..
ببین پریسا جونم منم مثل تو گاهی غم انگیز ناک می‌نویسم ولی سعی می‌کنم وقتی خوشحالم هم یه خط حتی یه کلمه از شادیم از خوشحالیم بنویسم تا بعدی که روی پستهام سر می‌زنم و می‌خونمشون یادم بیاد زندگی فقط سیاه یا فقط سفید نیست … یادم بیاد چقدر دلگیر بودم و الآن چقدر شادم … یادم بیاد که وقتی شادم باز یادم باشه روزهای دلتنگی هم هست و یادم باشه که به قول سارا خانم بشارت این نیز بگذرد …. جدی بنویس … از کوچکترین چیزی که خوشحالت کرده …. حتی لبخندت رو در اورده …. وقتی بشینی سر لپتاپت و انگشتاد بشینه رو کیبردت خواه ناخواه می نویسیش … امتحان کن … بعدش بذار تو آن سوی شب بیام بخونم ……. خب اگه تا فردا بعد از ظهر نوشتی نوشتی وگرنه خودم میام به زور یه موضوع می‌ذارم تو دامنت که بنویسی 🙂

به سیستمت سلام برسون و بگو یا با فایر فاکس آشتی کنن یا…دوباره از جفتشون خواهش می کنم که آشتی کنن.
شما هر جا که دلت می خواد واسه من بنویس عزیز. اینجا و اونجا فرقی نمی کنه. شما هر جا بنویسی عزیزی.
شاید درست بگی و باید لحظه های سفید رو هم نوشت ولی من راستش این هنر رو ندارم. نمی دونم چجوری بگم. بلد نیستم. اون لحظه ها چیزی تکونم نمیده که بنویسم. وقتی حسی تکونم میده البته از نوع منفیش اون زمان می تونم بنویسم البته نه همیشه. یادم نیست این رو گفتم یا نه. اگر گفتم و فراموش کردم ببخشید تکراریه. من زمانی می نوشتم و پاره می کردم. بعدش مدت ها اصلا نمی نوشتم. نمی تونستم. و حالا بعد از ماه ها و ماه ها دوباره می نویسم، حالا دوباره به نوشته های قدیمیم که از نابودی جا موندن سر می زنم بدون این که حالم به معنای واقعی بد بشه و برای اطرافیانم دردسر درست کنم، و حالا دوباره روی چجوری نوشتن فکر می کنم و نوشته هام رو برای اصلاح مجدد می خونم. حالا می نویسم و دیگه پاره نمی کنم. سیاه می نویسم و جز این بلد نیستم. خیلی دلم می خواست بلد بودم ولی هرچی کردم نشد که نشد.
کاش بعد ها بشه! نمی دونم این ها رو چرا اینجا می نویسم. شاید درست نباشه گفتن این چیز ها. شاید هم نشان عذرخواهی من باشه از شما و از تبسم عزیز و از آقای پژوهنده مهربون و از تمام اون هایی که نوشته های شاد ازم می خواید.
وای که چقدر من حرف می زنم.
ایام به کام.

سلام پریسا جون. ممنونم که ادرس رو برام گذاشتی. بهت imail میزنم ممنون میشم اگر skype namet رو برامم imail کنی. راستی من ناشناس نیستم. یک سوال می پرسم تا ببینم هنوز حافضت خوب کار میکنه یا دیگه پیر شدی. هنوز هم از عطر گل محمدی استفاده میکنی؟ در پناه حق.

سلام مرضیه عزیز.
عطر گل محمدی! به جان خودم اصلا هر جا حسش می کنم فقط یاد تو می افتم و بس. اصکایپ من خیلی به کار نمیاد. شواهد زندهش هم میلاد و ملیسای عزیز دلم و خیلی های دیگه هستن. ولی با اینهمه واسهت ایمیل کردم و اینجا هم می نویسمش.
parisa.jahanshahi
ایام به کام.

دوستان خوب دخترا و پسرای نازنینم بیایید بگذاریم پریسا راحت باشد اینقدر بهش تلقین نکنیم که غمگین مینویسد. اولین ویژگی یک شاعر این است که آنچه را حس میکند به رشته ی تحریر در آورد. این بیشتر یک سبک است و نمیتوان نتیجه گرفت که پریسای نازنین مثلا افسرده و نا امید است. شاعران بزرگی مثل حافظ هم از غم زیاد گفته اند. حافظ می گوید دگران قرعه ی قسمت همه بر عیش زدند, دل غم دیده ی ما بود که هم بر غم زد.
غم جزئی از وجود انسان است, انسان با درد آبدیده میشود.
شرمنده که جسارت کرده این مطالب را نوشتم, به هیچ وجه قصد نصیحت و موعظه نداشتم فقط خواستم بگویم که این عزیز را بیشتر درک کنیم و بیشتر تشویق به نوشتن و سرودن نماییم.
موفق و پیروز باشید.

وای خدا جناب یکی۲تا بشه چی میشه؟ جدی اون وقت اسمش رو چی می ذاره؟ احتمالا به جای یکی می نویسه اولی.
آهای جناب یکی کوشی بیا دارم چیز میگم در موردت.
عمو جون این ها می خوان توی آنسویشب تنها گیرم بیارن شما هم فایر فاکس نصب کن وبویسوم نصب کن بیا اونجااااآااااآااااآااااآااااآاااا.
نخودی عزیز. شما بیا هر طور دلت می خواد بیا. هر مدلی که بیایی قدمت عزیزه.
شاد باشی و مجهز به فایر فاکس و وبویسوم و همه این چیز خوب خوب ها.

دیدگاهتان را بنویسید