خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

برو عقب خطرناکه.

سلام به همگی.
حالتون چه طوره؟
فقط یه کم از کامپیوترتون فاصله بگیرید.
خطرناکه حسن.
آخه اگر بدونید کی اینجاست؟
آقا امروز ما یه مهمون خطرناک ولی مهربون داریم.
آخرش خطرناکم یا مهربونم.
خب هر جفتش دیگه.
ناسلامتی من اصل و نسبدارمها.
بله بله. بر منکرش لعنت.
حالا زود باش دیگه. مگه نگفتی یه کم بیشتر کار نداریم.
چرا چرا. خب نمیذاری معرفیت کنم که.
خب معرفی کن.
بچه ها این دوستی که داره با شما حرف میزنه جناب یوزپلنگ تشریف دارن.
سلااااااااااااااااااام بچه ها. خوبید؟
بابا هیجانزده نشو. این باد پنجه هات به من بگیره تیکه بزرگم گوشمه که.
نترس بابا حواسم هست.
خب اتفاق یه بار می افته دیگه.
بابا چه قدر تو به قول عدسی سوسولی ها.
جاااااااااااان؟ تو عدسی رو از کجا میشناسی اونوقت؟
بابا چی فکر کردی. من خودم یه پا گوشکنیم ها.
بله بله. آفرین. راستی مسافرت خوش گذشت؟
آره خداییش. البته هم خوش گذشت هم نه.
خب تعریف کن ببینیم کجا رفتی؟
اول رفتم با بچه های والیبال ایتالیا. اونجا بازیهاشون رو دیدم. بعد با هم رفتیم برزیل. اونجا هم بازیهاشون رو دیدم. خیلی حال داد. به خصوص دومیش که 3 0 بردن. کلی براشون پنجه زدم. کلی توی سالن به افتخارشون غریدم.
تو سالن ورزشی غریدی؟
آره دیگه.
سالنه نریخت؟
داشت میریخت. ولی آخرین لحظه گرفتمش خخخ.
خیلی هم عالی. خب بعدش کجا رفتی؟
بعدش با بچه ها برگشتم ایران. اینجا هم بازیشون رو با برزیل دیدم.
اینجا هم توی سالن غریدی اونوقت؟
آره. ولی این سالن خودمون خیلی مَرده. گلوم پاره شد انقدر نعره کشیدم. آخ نگفت جون تو.
میگم راستی اینجا والیبال رو بچه ها خیلی دوست دارنها.
آره میدونم. داش مسعود کشته ی والیباله. کلی حال میکنم باهاش. داش مسعود خیلی باحالییییییییی.
آره. خیلی دوست داره. بعدش چی شد.
بعدش برگشتم برزیل بازیهای فوتبال ایران رو دیدم.
میگم عکست رو روی پیرهنشون دیدی؟
آره. بد نبود. ولی اون روز که عکس انداختن ازم خیلی تیپ نزده بودم.
اونجا هم غریدی؟
آره بابا. تا دلت بخواد. بازی اول خیلی خوب بود. ولی بازی دوم با آرژانتین جون تو میخواستم برم این داوره رو یه لقمش کنم. آخر بازی هم داشتم میرفتم که مسی رو قورت بدم که مأمورا جلومو گرفتن. بازی آخر هم که بچه ها نمیدونم چرا اینطوری میکردن. البته لا به لاش هم برگشتم ایران بازی والیبال با ایتالیا رو هم دیدم. دلم خنک شد. ما رو برده بودن تلافی کردیم.
میگم خسته نمیشی انقدر میری میایی؟
نه بابا. مثل این که ما یوزپلنگ ایرانی هستیمها. یه تیکاف کنم اونجام.
آره خب.
بعدش هم رفتم فنلاند. رفتم بازیهای گلبال رو دیدم. بچه ها خوب بازی کردن.
اونجا که دیگه نغریدی.
چرا بابا. حواسم نبود یه بار همه ساکت بودن غریدم. بیچاره دداوره سکته زد بردنش بیمارستان هاهاها. ترکیده بودم از خنده. آخرش منو از سالن انداختن بیرون. منم رفتم از پشت شیشه بازیها رو دیدم.
خب یوز حسابی آدم توی سالن گلبال نعره میکشه؟
خیلی حال داد. اصلً تخلیه شدم خداییش. کلی خندیدم بعدش.
راستی بچه های تیم ملی گلبال هم اینجا داریمها.
میدونم. محمدرضا خوشی و محمدصادق افشاری رو میگی.
آره. تو مگه مالزی هم رفته بودی؟
پس چی؟ فکر کردی همه مثل خودت تنبلن؟
داشتیم؟
آره. اعتراض داری بگو.
نه نه نه. بابا اون پنجه رو بکش کنار سکته کردم.
آفرین.
راستی زهره هم بچه های تیم ملیه.
میدونم. یه بار رفتم سر اردوشون. براش از دور پنجه تکون دادم ندید. آفرین آبجی زهره. تمرین کن با هم بریم کره همه ی تیمها رو بترکونیم.
خب بعدش کجا رفتی؟
بعدش هم رفتم لهستان والیبال دیدم. بعد هم رفتم ایتالیا فینال لیگ جهانی رو دیدم. خیلی حال داد. بچه ها عالی بودن.
آره خداییش. دمشون گرررم.
الآن هم تازه رسیدم. میخوام استراحت کنم اگر بذارید البته.
میگم تا اینجا هستی یه سر میتونی بری اصفهان این بریونی منو از مجتبی بگیری؟ من زورم بهش نمیرسه.
مجتبی خودش بچه ی خوبیه. عمو یوزی رو عصبانی نمیکنه. مگه نه مجتبی.
نه بابا. جونش به پولش بنده. باید به زور ازش بگیری.
حالا بذار یه کم استراحت کنم ببینیم چی میشه.
باشه. دیگه برو بخواب. کاری نداری؟
چرا. من توی این چند روز پستای اینجا رو خوندم. دارم هشدار میدم. اگر یه سری بحثا رو اینجا تمومش نکنید من میدونم و شما. خودم میام با همین پنجه هام خدمتتون میرسم. فهمیدین؟ خوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخو.
باشه بابا. عصبانی نشو. خب چرا منو گرفتی؟ من که کاری نکردم. بابا ول کن دارم خفه میشم. عجب پنجه های تیزی هم داری سوراخ سوراخ شدم.
خلاصه حواستون باشه.
راست میگه. این اصلً اعصاب نداره. من الآن امتحان کردم.
تو هم حواست باشه.
من دیگه چرا؟
این قضیه ی دختر همسایه چیه؟
بابا هیچی. شایعست خداییش.
دروغ نگو. خودم از آدم برفی پرسیدم گفت یه خبراییه.
نه بابا. اون دروغ میگه. میخواست بره با آدمبرفی همسایه کافیشاپ اجازه بهش ندادم میخواسته تلافی کنه.
خلاصه اگر ببینم دنبال دختر مردم افتادی دنبالت می افتمها.
باشه بابا. خیالت تخت. حالا با بچه ها خداحافظی کن بریم.
بچه ها خییلی باحالید. همتون رو دوست دارم. عزت زیاد. خداحافظ.
بچه ها من هم میرم. این الآن میره دوباره روی تخت من میخوابه. برم یه جا براش بندازم بگیره بخوابه. میام توی کامنتها پیشتون. موفق باشید. بدرود.

۳۴ دیدگاه دربارهٔ «برو عقب خطرناکه.»

سلام آقای حسینی آخ , آخ آی من حرف گوش کن نبودم از ترس این که یکی اول بشه این پست رو از نزدیک خوندم چه شست دستی داره حالا چرا یوزپلنگ انتخاب خوبی بود راستی
اووووووولووللللوییییووووولللیییوووولییییوو لی خودم مبارک از نوشته های سبک ایران قدیمتون چرا دیگه انتشار نمیدید

درود بر فرشته بانو. بنده اول شدن شما را تبریک همی گویم و اعلام میدارم که در ابتدا بنده در این محله مطالبی از این دست منتشر میکردمی و در این اواخر حکایات مینوشتمی. از این رو بازگشتی به نوشته های کهنتر خویش همی داشتمی. از شما سپاسگزارم. بدرود.

سلااااااااااام شهروز،
من رفتم عقب، عقب، عقب، عقبتر، باز هم عقبتر، ولی دیگه نتونستم صدای کامپیوترم رو بشنوم ، اومدم جلو صدای کامپیوتر رو زیادتر کنم یوز پلنگ یقهمو گرفت، خخخخ ، حالا بگو بهش یقهمو ول کنه، بگو، بگو، زود باش بگو، بابا داره منو میخوره بگو دیگه، کجایی،
هاهاهاهاهاهاهاها
واقعاً خوب نوشته بودی مرسیییییییییییی،

سلام.‏ با تو که کاری ندارم،‏ فقط چندتا سؤال از جناب یوزپلنگ دارم: آهان! فقط قبلش یه پیشنهاد دارم:‏ از اونجایی که جناب یوز از سابقه داران محل هستند،‏ به ترانه پیشنهاد میکنم که یه صندلی داغ واسش ترتیب بده!‏.‏ اما بریم سراغ سؤالات:
۱:‏ آقای محمدعلی اینانلو رو میشناسید؟ و نظرتون راجع بهشون چیه؟
۲:‏ وقتی مسابقات والیبالو میدیده هوس نکردی یه جاهایی بپری تو زمین دفاعی کنی آبشار یا اسپکی بزنی یا حتی سرویسی بزنی؟
۳:‏ فنلاند که رفته بودی آقای خواجهخباز گزارشگر رادیو ورزشو دیدی؟ باهاش رفیق شدی؟ با حاجی مظلومی چهطور؟
۴:‏ در جریانی که همزمان با سفرت به برزیل یه آقایی به نام نیما عظیمینژاد در وصفت یه آهنگ خوند که توش هی تو و رفیقاتو مورد خطاب قرار میدادو میگفت:‏(یوزپلنگان یوزپلنگان یوزپلنگان‏)؟ به نظرت چیکارت داشت که هی صدات میکرد؟
۵:‏ به نظرت چه عددی ‏+۷‏ ‏‏=‏۱۶؟ من میگم ‏۹‏ نا؟؟؟!‏!‏!‏…‏ ‏.

سلام اشکان.
۱: بابا استاد که رفیق خودمونه. کلی با هم رفتیم گردش تا حالا. دمش گرم کارای عکس منو ایشون انجام داد تا بزنن روی لباس تیم ملی.
۲: چرا. یه دو سه باری رفتم یه آبشاری چیزی بزنم هی میزدم توپه میترکید. هی پنجه هام میزد آبکشش میکرد.
۳: توی فنلاند کلی با حاجی و آقای خواجه خباز حال کردیم. اون غرشه رو که زدم حاجی از خنده روده بر شده بود.
۴: آهنگ باحالی بود. فقط یه شب خواب بودم یه دفه اینو پخش کرد فکر کردم کسی داره صدام میکنه. هی میگفتم بگو هی دوباره صدام میکرد. دیوونه شده بودم دیگه.

خب سلاام مررسی با حال بود
آره داداش یوزی خخخ, دعا کن باهم بریم کره
بعدش شهروز میگم یه چیزی که خعلی از عصر تا حالا ذهنمو درگیر کرده اینه که, شما تو این خانه ی وحش که رفته بودین چرا اینقدر ساکت بودی
اصلا خیلی غیر عادی بود آخه من یه جور دیگه تو رو تصور کرده بودم فکر کردم خیلی شیطون و پر حرفی, کامنت کاملتر رو میرم تو پست مربوطه میذارم

سلام زهره. خوبی؟ ببین من هم یه کمی شیطون هستم. ولی نه در حد اشکان. خیلی وقتها هم ساکت میشدم که توضیحات راهنما رو بشنویم. ولی در اکثر مواقع من از دستگاه رکوردر فاصله داشتم. شاید دلیلش همین باشه که خیلی صدام نیست.

قررررررررربونت یوزی جون جونم.
خیلی میییییییییخخخخخامتاااا.
باحالی از خودت و شهروز جونه.
زهره چون اونجا نشد که نظر بدم اینجا برات مینویسم.
وبلاگ جالبی داری.
اگه خواستی به مدیر بگو لینک کنید هم دیگه رو.
راستی یوزپلنگی شهریور جام جهانی والیباله تو لهستان.
اونجام حتما برو.
نذاری بچه ها تنها بموننااااااا.
دمت گرم.

سلاااام شهروز.
مگه این عمو یوزی بیاد و نظم این محله رو به عهده بگیره و همچنین اون بریونی رو از مجتبی برات نقدش کنه.
راستی اون روز سیاحتمون در باغ مهندس نوری عمو یوزی کجا بود باهاش آشنا بشیم؟
طبق معمول باید بگم: خیلی خیلی باحالی شهروز، ولی از عمو یوزی فاصله بگیر، خیلی خطرناکه حسن.

ولی خودمونیم ها شهروز!
این پستت توی این جریانایی که اتفاق افتاد خیلی حیف شد.
من راستش دلم سوخت.
برای این خلاقیت که کسی حواسش بهش نیست!
برای این وقتی که گذاشتی و ارزشمند تر از این تعداد کامنته.
برای ارزشی که گذاشتی و میذاری ولی گاهی مثل الآن به چشم نمیاد.
نمیشه.
من نمیتونم واسه این چیزا ناراحت نباشم.
الآن و تو این لحظه حس میکنم تنها مظلوم این ماجراها تویی.
کاش این پست بعد از این اتفاقها منتشر شده بود.
آخه لامصب از کجا به ذهنت میرسه این عیده ها!
خداییش دمت گرم.
میخخخخخخخامت فراووون.

دیدگاهتان را بنویسید