خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

حال ما خوب نیست، تو باور کن.

سلام خدا.
میدونم که خوبی. برای همین حالت رو نمیپرسم.
ولی اگر تو حالم رو بپرسی نمیگم خوبم. میدونم میدونی.
من وقتت رو نگرفتم که التماست کنم یا گریه زاری کنم یا دعا کنم.
میخوام یه سری حرفا رو رفاقتی با هم بزنیم.
اشکال که نداره؟
میگم میشه بشینم؟
ممنون.
به فرشته هات هم نگو چیزی بیارن. اومدم یه کم با هم حرف بزنیم. باید زود برگردم.
راستش نمیدونم از کجا شروع کنم.
بذار با یه سؤال شروع کنم.
دیدی این پادشاههای قدیمی یه سریهاشون شبها با لباس مبدل میرفتن بین مَردُم تا بفهمن مَردُم در چه وضعیتی هستن؟ چی کار میکنن؟ چی میگن؟ در چه وضعیتی هستن؟ از حکومت راضی هستن؟
میگم تا حالا شده بیایی رو زمین با این لباسهای مبدل بری یه دوری بزنی؟
شده لباس زنونه بپوشی؟ شده بفهمی چه مشکلاتی دارن؟ شده با لباس زنونه قدم بزنی بعد ماشینایی که از کنارت رد میشن برات بوق بزنن یا چراغ بدن که سوار شی؟ شده به خاطر زن بودنت تحقیرت کنن؟
شده لباس مردونه بپوشی بری روی زمین؟ شده تو لباس مردونه یه عالمه سختی و غم و غصه تو دلت باشه و به جرم مرد بودن مجبورت کنن که تحملشون کنی و دم نزنی؟
شده لباس بچگونه بپوشی و بری سر چهارراه گل یا آدامس بفروشی و کسی ازت نخره و اون یه ذره ای هم که فروختی رو رئیست بیاد به زور ازت بگیره؟
شده لباس کارگری تنت کنی و زیر آفتاب یا توی سوز سرما کار کنی، کار کنی، کار کنی، شب بری خونت و بچت بگه بابا فلان چیز رو برام خریدی و تو نتونسته باشی براش بخری و خورد بشی و صدات در نیاد؟
شده یه بار چشماتو ببندی و عصا دستت بگیری و راه بری؟ شده به خاطر ندیدنت تحقیر بشی؟
شده گوشهات رو بگیری و نشنوی؟ شده روی ویلچر بشینی و بخوای فقط یه هواخوری ساده بری؟
چی؟
نشده؟
چرا؟
مگه تو قادر متعال نیستی؟
مگه صد و بیست و چهار هزار نفر رو در طول تاریخ نفرستادی که به ما حالی کنن که تو همه چیز و قدرت مطلقی؟
خب ما که قبول کردییم مگه نه؟
مگه این همه فرشته نداری؟
از اونها بپرس خب.
بپرس ببین اونهایی که قبولت دارن الآن حالشون خوبه یا اونهایی که قبولت ندارن؟
احساس میکنم ما زمینیها رو فراموش کردی. فقط حواست به ستاره ها و کهکشانهاته که سر جاشون باشن و یه وقت این طرف اون طرف نرن. پس زمین چی؟
زمین و اهلش مگه مخلوق تو نیستن؟
چرا یه سر به زمین نمیزنی؟
چرا نمیایی از اون بالا پایین؟
اون بالا نشستی و دنیا رو میچرخونی. ولی یه بار هم یه سر به ما بزن خب.
شاید خیلیها بعدً این صحبت من با تو رو بخونن عصبانی بشن. شاید کلی بد و بیراه بهم بگن. ولی تو ساکتی. هیچی نمیگی. چون حرف بدی نمیزنم.
خدایا تو کدوم پیامبرت گفته که باید کشت تا کشته نشد. باید خورد تا خورده نشد. باید تحقیر کرد تا تحقیر نشد. تو کدوم کتابت نوشتی که شیطان گول آدمها رو نخوره یه وقت؟ باور نمیکنی؟ صداش کن ازش بپرس. ببین الآن اون آدمها رو گمراه میکنه یا آدمها اون رو؟
یه بار هم شده از روی اون صندلی بلند شو. بیا ببرمت اون پایین چیزهایی نشونت بدم که شاید هیچ وقت فکرش رو نمیکردی اشرف مخلوقاتت باعثشون باشه.
مگه خودت نگفتی بخشی از روحت رو توی کالبد ما دمیدی؟ پس چرا حاضر به زجر کشیدن روح خودت میشی؟ چرا میبینی و کاری نمیکنی؟ چرا شکسته شدن دلها رو میبینی، تحقیر شدنها رو میبینی، جنایتها رو میبینی، تجاوزها رو میبینی، خونریزیها رو میبینی، راحتت کنم دنیای امروز ما رو میبینی ولی باز کاری نمیکنی؟ باز هم ساکتی. باز هم از اون بالا نگاه میکنی و نگاه میکنی و نگاه میکنی.
ما بهشتی که وعده دادی رو ندیدیم. ولی جهنمی که ازش برامون گفتی رو کاملً میشناسیم. اینجاست. روی زمین. دیگه برای عذاب دادن اونهایی که سزاوار عذاب هستن جهنم لازم نیست. ما این زمین رو برات ردیف میکنیم بفرستشون اینجا. جا برای همه هست.
ای کاش دنیای تو روی زمین هم میوه ی ممنوعه داشت. اون وقت خودم یکیش رو میخوردم. میرفتم جایی که بشه از اول ساختش. بشه از اول توش زندگی کرد. دیگه به صد و بیست و چهار هزار نفر احتیاجی نیست. یکی هم کافیه. دیگه میدونیم باید چی کار کنیم.
من دنبال انسانیتی که به خاطر نهرهای روان و حوریهای آنچنانی و قصرهای مجلل بهشتت باشه رو نمیخوام. اونها مال اونایی که دنبالشن. من آرامش میخوام. روز خوش میخوام. خیال راحت میخوام. دل صاف میخوام. انسانیت میخوام. داری؟ اگر به خاطرشون قرار نیست بهت التماس کنم یا به دست و پات بیفتم بگو برام بیارنشون. میبرم. برای همه ی آدمها میبرم. شاید بتونم از این سفر طولانی به هفتمین طبقه ی این آسمون یه چیزی هم ببرم برای آدمهای روی زمین.
یه بار. فقط یه بار بدون التماس و خواهش و تمنا، بدون گریه و زاری، بدون قسم دادن، دارم ازت دنیایی رو میخوام که بشه توش زندگی کرد نه زنده موند. خدا باش و برام ردیفش کن.
خب دیگه. من باید برم. من میرم از این اتاق بیرون. فقط اگر حرفام حساب بود، اگر چیزهایی که خواستم رو خواستی بهم بدی، سفارش کن دم در بهم تحویل بدن. وگرنه که من میرم و به همه میگم خدا همه ی حرفام رو شنید و کاری نکرد. اون وقت تو خودت میدونی. هرچی خواستی بگی بهشون بگو. جوابشون با خودت. من رفتم. فقط این حرف آخر من رو گوش کن و خلاص.
همش من حرف زدم و تو باز هم گوش کردی. باز هم ساکتی. نمیدونم. شاید هم داری با خودت میگی اشکال نداره عصبانیه بذار بگه. یا میگی دیوونست عقلش نمیرسه داره چرت میگه.
ولی من هرچی هم دیوونه باشم، اگر عصبانی باشم، اگر کافر به تو باشم، یه چیز برام مثل روز روشنه.
حال ما خوب نیست، تو باور کن.

۸۳ دیدگاه دربارهٔ «حال ما خوب نیست، تو باور کن.»

با سلام و درود.
تو شبی این نوشته ی شما رو خوندم که یه دنیا غم تو دلمه.
تصادف عجیبیه.
تو شبی که .
.
.
.
زیبا بود و انقدر صاف و ساده بود که حرف به حرفش به دلم نشست.
آدمهای متعصب بایزید بسطامی رو هم به همین جرم که با خودش و خدای خودش صاف و ساده حرف میزد کشتن
به جرم انا الحق گفتن.
بذارید بگم نه به جرم انا الحق گفتن بایزید بسطامی بلکه به جرم عدم درک معنای انا الحقی که از دهان این مرد بزرگ خارج میشد.
اصولا باهتن موافقم.
اصولا این پست زیباترین پستی بود که تا به حال تو اینتنت دیدم.
دیگه حرفی ندارم جز تشکر و فشردن دست دوستی شما و احترام من به قلم زیبای شما.
برقرار باشید.

سلام شهروز جان. منم به قول بچه ها گفتنی لاااایک مثل همیشه. این شهامت و دلیریت را در سخن گفتن با خدا می ستایم. امیدوارم این حدسی که زدی درست نباشد و همه ی دوستان عزیز و فهیم محله و غیر محله این متن زیبا را فقط بعنوان تخلیه احساسات تلقی کنند و نه بیشتر. من هم با همین قسمت یعنی درد دل کردن با خدا بخاطر تسکین اعصاب و آرامش خاطر موافقم ولی از بعد منطقی نه, چون اصولا عقلً و منطقا قرار نیست که از بالا کاری صورت گیرد و هرچه که هست همان تلاش و کوشش خود انسان است که گفته است لیس علی الانسان ألا ما سعا. یعنی نیست برای انسان مگر آنچه که برایش تلاش و کوشش میکند. پس نه به زعم خودمان التماس کردن و وسیله فرستادن نزد خدا کارساز است و نه نعوذ بالله محاکمه کردن او.
امیدوارم که روزی آنچه را که به حق گفتی و شرایطی را که بسیار زیبا تصویر کردی, بدست انسان دگرگون گردد همانطور که گفتی قلوب همه ی مردم آرامش یابد, از زندگی شرافتمندانه برخوردار گردند, هیچ انسانی انسان دیگری را تحقیر و تهدید و تحمیق نکند. همه جا صلح و عدالت و مهر و عشق برقرار باشد. و این محقق نمیشود مگر با آگاهی همه ی مردمان جهان و دست برداشتن از تعصبات و اندیشه های نابجا و تفرقه انگیز.
به امید آن روز و به امید روزی که شهروز خوش سخن و خوش قلم و بیان ما و همه ی انسانهای شریف و آزاده و بویژه بچه های نازنین محله به آرزوهاشون برسند, شاهد کامیابی و دوستی و مهر و عشق را درآغوش گیرند.

سلام عموجان.
تمام نظرات شما صحیح.
ولی تمام تلاشهای ما به جز اراده و خواست ما به یه اراده و خواست قویتر احتیاج داره.
یکی بهش میگه تقدیر، یکی میگه قسمت، یکی میگه سرنوشت و یکی میگه خواست خدا. این اراده هرچی که اسمش هست الآن به ما خوش نمیگذره.
امیدواریم یا تغییر کنه یا یه طوری حکمتش یا دلیلش رو بدونیم.
ممنون که نظر دادید عموجان.

سلام
واقعا متاسفم براتون چرا ما آدمها عادت کردیم اشتباهاتمون رو گردن دیگری بندازیم اخه پسر خوب همین زمینی رو که قراره بری خدا بیاری توش رو ما آدما ساختیم واقعا روت میشه به خدا بگی بیا روی این زمین من یه خانم همین مردایی که کنار خیابون برا من و امثال من هزار تا ادا در میارن از جنس خودتند اونا هم مثلا مردنا یادت نرفته که … اونایی که زمین رو به گند کشیدند از جنس من و خودتن درسته
قصدم نصیحت و چیزای دیگه نیست ولی کدوم حرفاشو گوش دادیم که حالا طلبکاریم آدم نون عقلش رو می خوره ر

سلام بر یاسمین.
این فقط یه صحبت خودمونی با خدا بود.
ببینم شما خودت یه دفه ای به وجود اومدی یا پدر مادر داشتی؟
یعنی تا حالا نشده بشینی با پدر و مادرت حرف بزنی؟ باهاشون درد دل کنی؟ ازشون یه کم دلخور بشی؟ من چشمی ندارم که ماشین داشته باشم برای کسی بوق بزنم. یه روز هم کارگری نکردم. روی ویلچر هم ننشستم. ولی انسانم. یه انسان دلش از این همه مصیبت، از این همه زشتی میگیره. دلش میگیره که میدونه یه کسی هست که اراده کنه فردا این دنیا بهشت برین میشه ولی نشسته و نگاه میکنه. اگر دوتا ذکر و چهارتا جمله ی ملتمسانه توی نوشته بود شما ازش تعریف میکردید نه؟
چرا عادت کردیم با خدا فقط اونطوری حرف بزنیم؟
اگر خدا به اون مهربونی که میگیم هست مطمئن باشید از این نوشته ی من ناراحت نشده. پس شما که بنده ی خوبش هستید هم ناراحت نشید.
ممنون.

سلام.
تمام پست شما رو تعیید می کنم شهروز. ولی به نظرم دم اون در منتظر نباش چیزی تحویل نمی گیری. این شب های لعنتی من از این چیز ها زیاد بهش میگم. می نویسم و وقتی آروم نمیشم بلند میشم میرم رو به روش می شینم و شفاهی بهش میگم. انگار رو به روم نشسته و گوش میده و من میگم و میگم و همینطور میگم تا خود صبح. بعد وسط سکوتی که در جوابم می شنوم خسته و بی حال همونجا می افتم.
پست قشنگی بود و همونطور که خودت هم می دونی حرف دل خیلی ها. ممنون.
قربونت برم عمو جان فرمودید باید با تلاش و کوشش خودمون به همه چیز برسیم. عمو! ببینید این روز ها من۱گیر وحشتناک دارم که شب و روزم رو یکی کرده. یعنی خداییش جهنم خدا از اون بالا اومده پایین توی بغلم از بس این روز و شب ها حالم بده. به هر خدایی که می پرستیدش برطرف کردن این گیر کار من نیست. تلاش من فایده نداره. راستش تا جایی که من می دونم
کار هیچ موجود زمینی نیست. راه حل زمینی نداره. هیچ دستی جز دست خدا قادر به باز کردن این گره نیست. حالا شما از سر خیرخواهی در راه خدا بیایید بهم بگید الان من باید چیکارش کنم؟ آخه مشکلی که توی دست و مغذ هیچ آفریده ای راه حلی واسهش نیست رو من چجوری با کوشش و تلاش می تونم حل کنم؟ عمو جون! من همون پریسایی هستم که می دونی چقدر بهتون ارادت دارم. ولی باور کن عمو که گاهی تلاش ما جواب نمیده باید خدا به داد برسه که الان و اینجا نمی رسه. از همین الان گفته باشم، خطا نگفتم و خجالت هم نمی کشم. لطفا نیایید بهم بگید خجالت بکش چون اون وقت توی جواب دادنم شرمنده تون میشم. اصلا اگر نظرتون اینه که من باید واسه گفتن حرف دلم خجالت بکشم لطفا هیچی نگید و بذارید من در جهل خودم بمونم. ممنون.
ایام به کام.

سلام پریسا.
ممنون از نظرت.
ولی یه چیز رو دقت کردی؟
همیشه توی تمام سختیهامون یه چیزی اون تهتهای دلمون هست.
همین که هست و میشینی باهاش حرف میزنی خیلیه. حتی اگر جوابت رو نده و ساکت بمونه.
اگر نبود حرفت رو به کی میزدی؟ همیشه ته دلمون به یه چیزی و یه کسی بیرون از این زمین امیدواریم که نجاتمون بده.
یه چیزی یا کسی که مسیحی و یهودی و زردشتی و مسلمون همه و همه بهش میگن خدا.
حالا هر کس به زبون و بیان خودش.
هر کس با ادبیات و قلم خاص خودش.
این هم یه جورشه خب.
باید به هم احترام بذاریم. چون در مورد قلم یا بیان حرفامون با خدا مدعی دیگری نیست که بخواد ایراد بگیره یا عصبانی بشه.
مخاطب قلم من خدایی هست که اگر حرف من ناحق باشه در یک ثانیه میتونه نابودم کنه.
ولی من هستم و دارم نفس میکشم و جواب کامنت تو رو میدم.
پس بمون و بجنگ. فعلً حکم اینه.
موفق باشید.

سلام شهروز جان. منم از پست زیبات خیلی سپاسگزارم و امیدوارم اگه مشکلی در زندگیت داری زودتر حل بشه و یا اگه این نوشته رو فقط جهت درد دل نوشته ای باید بگم که واقعن زیبا بود. فقط آرزو میکنم تو مثل من نباشی که زمانی که کارت گیر خدا است به فکرش باشی و همین که حل شد دیگه فراموشش کنی. البته آدمهایی مثل من بین ما نابیناها کم پیدا میشه و یقینن تو از اینگونه نیستی.

سلام محمد.
ما همیشه کارمون گیره.
همیشه. خیالت راحت.
همیشه یه چیزی هست که ازش بخوایم. یه گیری داریم که به خاطرش صداش کنیم.
فقط درد دل نبود.
مشکلاتم کم نیستن. ولی احساس میکنم سکوت در مقابل مشکلات من از طرفش یه کم داره طولانی میشه.
ممنون از نظرت و لطفت و حضورت.

سلام آقا شهروز بازم خوب و ساده نوشتی بازم حرف دل خیلی هارو نوشتی ببین خدا میشنوه و میبینه اینارو که نوشتیم اینارو که گفتیم همه رو زیر نظر داره همیشه که نمیشه یه نفر بیاد مشکلاتمونو حل بکنه و ما بشینیم مشکل تراشی بکنیم ببین اگه ما یه قدم برای حل مشکلاتمون برداریم اگه درست فکر کنیم اگه درست عمل کنیم باور کن شاید سالی یه بارم پیش نیاد که بشینیم با خدا درد دل کنیم اگه قرار باشه همه چیزو اون حل بکنه پس ما کجای کاریم ما چه کاره هستیم؟ من این احساستو درک میکنم بعضی وقتها واقعاً کم میارم واقعاً خسته میشم ولی وقتی میشینم سبک سنگین میکنم میبینم به خودش توکل نکردم از یکی مثل خودم انتظار کمک دارم اگه قلباً بهش توکل کنم فقط به خودش واقعا یه دفعه حل میشه یه موقعی حل میشه که خودتم انتظار نداری حل بشه بیا یه بار اینطوری که من میگم یه توکل خالص بکن توی اون تفکرت هیچ بنی بشری رو راه نده باور کن حل میشه
درد دلت درد دل همه هست که تو یک برهه ای از زمان برای هر کسی ممکنه پیش بیاد همین درد دل باعث میشه سبکتر بشی و با آرامش به خودش توکل کنی و حل مشکلتو بخوای ببخشید زیاد حرف زدم ولی این جهنم رو هم خودمون برای خودمون ساختیم ما اینجا رو جهنم کردیم ما میتونستیم بهشتش کنیمبازم میتونیم هنوزم دیر نیست

سلام پریسیما.
ما هر چی هم از دیگران کمک بگیریم باز هم اون ته دلمون به یه نیروی بینهایت اعتقاد داریم.
اگر از ته دل ما خبر داشته باشه که داره قرار نیست بهش بفهمونیم که قبولش داریم و بهش تکیه میکنیم.
مشکلاتم رو نمیتونم اینجا باز کنم.
ولی هرچی هست اونقدری سنگینه که از دست کسی به جز خودش کاری برنمیآد که بخوام به کس دیگه ای امید داشته باشم.
ولی خواستم یه بار هم اینطوری باهاش حرف بزنم.
همش دعا کردیم و گریه کردیم و خواستیم.
یه بار هم راحت باهاش حرف بزنیم.
مطمئن باشید چیزی نمیشه.
ممنون از نظر لطفت.

شهروز عزیز راستش من برای برطرف کردن گرفتاریهایم از دوستم همت کمک میگیرم که جرأت منت گذاشتن هم پیدا نکند،
برای رفع ناراحتی هام نیز به کمک همان دوستم میشینم پشت کامپیوتر و تمام غصه هایی را که دارم یکی یکی مینویسم و وقتی تمام شد و منم به آرامش کامل رسیدم، پاکشان میکنم تا دیگه برنگردند که خاطرم را مکدر کنند
دور از جون شما و دوستانی که این پست را میخونند، با افراد بی جنبه هم دردو دل نمیکنم که فکر کنند یا توقع ترحم دارم و یا همش از زندگی شکایت دارم.
خدا را شکر تا بحال سعی کردم گرهی از مشکلات دوستانم و اقوام باز کنم تا نیازمند کمکشان باشم و همه اینها را مدیون دوستم همت هستم.
پس بزن بر طبل بی آری که آن هم عالمی دارد

سلام شهروز خیلی قشنگ نوشتی نمیدونم چی بگم خیلیها میگن اینا همش امتحانه خدا با دادن سختی میخواد صبر ما رو امتحان کنه ببینه ازش رو برمیگردونیم یا نه
نمیدونم بعضیها هم میگن حکمته به خدا منم موندم که خدا چرا این همه ما رو زجر میده چرا این همه مشکل سر راهمون هست

سلام وحید.
یعنی هزاران سال امتحان بدیم؟
بدون استراحت؟
بدون تنفس؟
هیچ ظالمی این کار رو نمیکنه.
این رو یه عده میگن که بتونن خودشون به اهدافشون برسن.
فکر کن تو برادرت رو زجر بدی بگی دارم امتحانت میکنم.
امکان نداره بتونی.
چون دوستش داری.
خدا هم اگر ما رو دوست داشته باشه که داره فکر نکنم این کار رو باهامون بکنه.
موفق باشید.

سلام شهروز.
من تمام نوشته تو رو لایک میزنم.
حیف که نمیتونم یعنی نمیخوام حرفات رو تفسیر یا توجیه کنم، چون ذهنهای ناآگاه و افراطی در اطرافمون پرسه میزنن و دنبال انگلک کردن هستن.
ای کاش خدا امروز ، فقط امروز یه نگاه خریدارانه به زمین می انداخت اونوقت مطمینا مسایل و جنایاتی که در شمال عراق و سوریه و اوکراین و غزه در حال وقوعه اولین چیزایی بود که توجهشو جلب میکرد.
من فقط به همین چند مورد بسنده میکنم بقیهش با خودش.
ببخشید که نمیتونم بحث رو باز کنم چونکه اینجا جای اینجور بحثها نیست.
ممنون از پست زیبا و تامل بر انگیزت داداش جونم.

درود بر عمو چشمه.
آقا زمین مصیبتهاش توی یه پست جا نمیشه که.
ولی چی کار میشه کرد.
من و شما که نمیتونیم بریم سوریه بجنگیم.
پس فقط میتونیم از خدا بخوایم.
اگر کاری نمیکنه، اگر ساکته، خودش میدونه و اونهایی که باید بهشون جواب بده.
من و شما وظیفمون رو به بهترین شکل انجام دادیم.
ممنون که هستید.

سلام اول رفتم ببینم کامنتا چه خبره فک کردم چیز خاص محله ای شده ولی پست باحالی بود ههه
زیبا صادقانه و پاک و حالا نظرم
نظر پریسیما رو میپسندم و با اینم موافقم که حکایت خیلی از ما شده حکایت بایزید و یا حکایت اون شبان که میگفت خدایا کجایی که مثلاً موهاتو شونه کنم
موسی (ع)از او ایراد گرفت ولی خود خدا هم از موسی که چرا به بنده ام حق اینو ندادی که باهام این طوری درد دل کنه واقعً ماییمو خودشون هدایت چیز خوبیه اما کسی حق نداره بخاطر این جور حرف زدنا ما رو بکوبونه منم با خدا خیلی از این جور حرفا زدم و همین طور با امام زمانم دلشو خیلی شکستم ولی به خدا که خیلی مهربونن باور کنید از ناراحتی ما ناراحت میشن وقتی این شکلی هرچی دلمون خواست بهشون میگیم البته لازمه که بگم بدون هیچ قصد بدی و بدنبال پیدا کردن یک راه درست و خدا جویانه سرشون فریاد هم که میزنیم اونا از همون اول که ما عذر نخواستیم ما رو بخشیدند و میگن عیبی نداره دلت پره ما رو میخوای کمکت میکنیم و به خدا که یاری میکنن دست به سرمون میکشند و ما گاهی میفهمیم و گاهی نه
همه اینا بستگی به اعتقاد و توکل ما داره دنیا واسه همینه محل گذر امتحان یه جور اردوی مسافرتی که پر از سختیه انسان در رنج آفریده شده قاعدش اینه ما که از نتیجه سختیهامون خبر نداریم که قضاوت کنیمو بگیم نخواستیم اون دنیا رو بهشت هم که همش میوه و نهر نیست اینا کمترینشه باور کنیم خدا راضیمون میکنه اگه ما از این دنیا درد میکشیم او صد چندان این درد ما رو میفهمه قبولش داشته باشیمو باورش کنیم جواب میگیریم به خدا که شعار نمیدم من خودم کم توی زندگی سختی نکشیدم ولی همین سختیا منو برد به خوشبختی و یه چیزایی بهم داد که میگم چه خوب شد
یه چیزی که باهاش مبارزه میکنم اینه که چرا نباید ما به خدا التماس کنیمو به درگاهش دعا چرا واسطه نفرستیم حتمً هم باید برا هر چیز از او و سرشناسان درگاهش کمک خواست طلب کرد حتی التماس همینا آدمو بزرگ میکنه نمیخوام وارد بحث کارشناسیش بشم چون نه من تخصص دارم و نه کارشناس خبره اینجا وجود داره اما به محکم بودن سندیتش ایمان دارم که هرچه ما داریم از لطف و آبروی این بزرگ وارانه بله تلاش جوهره انسان هست ما در حد قدرت و ظرفیت مون باید تلاش کنیم امیدوار باشیمو توکل کنیم اما از اون بر هم نیاز به یک یاری هست بیخود که نیست از قدرت آسمان هم باید بهره جست همین دعای ما هم یک تلاشه خیلیها توفیق همینو هم پیدا نمیکنن ما از خالقمون و کسی که همه قدرت از آن خودشه و نیز تمام صفات خوب مدد نجوییم چه طوری ضمانت کنیم دوستان هر چیزی راه روش و منش خودشو داره اگه خدا جوابمو نداد من نباید ولش کنم نباید به تلاشم ادامه ندم میفهمم منم خیلی پیش اومده که خسته شدم کم آوردم اما جا نزدم و شکی ندارم این یکی دست من نبوده دست خودش بوده نخواست جا بزنم وگرنه میزدم باید به این فکر کرد که این جواب نگرفتن هزار علت میتونه داشته باشه بعدشم خیلی وقتها ما جواب میگیریم اما خودمون متوجه نمیشیم دعای ما و رنج کشیدن مون باعث میشه که خدا جایزه عطاها جوابها بخششها و عوامل رفع حاجتها و اجرها مون رو یه گوشه برامون نگه داره خب چرا نمیده او حکیمه و کلی دلیل برا این کار داره اون چیزی که من تو ذهنمه اینه که او مثل مادر و ما بچه خیلی بیشتر از این حرفا چرا وقتی بچه خودشو به زمین میزنه با صدا بلند گریه میکنه مامانشو میزنه قهر شکایت و همه اینا باز مامان مهربونش که بیش از هر کس دوستش داره باز یا جوابشو نمیده گاهی کتک میزنه بیمحلی میکنه و میگه گریش مال چند دقست بعدً که به کارش خورد بهش میدم الان مناسب نیست یا میندازدش اون ور تر و اون وسیله رو قایم تر میکنه که بچه وقتی اون خواسته براش مفید تر بود به دستش بیاره حالا اینجاست که وقتی این کودک به مادرش پناه آورد مورد نوازش محبت و وعده های خوب قرار میگیره که این جز صداقت نیست مهربانی خدا رو حریصانه ازش بگیریم ببخشید من زیاااد حرفیدم اما امیدوارم حرفای دوستانم جایی برا آرامش یکی داشته باشه ما هممون مثل همیم عیبی نداره درست میشه خدا و بزرگان ما هم جز همینی که شما نوشتید و جز این آرزوهای قشنگی که شما کردید نمیخوان همینه که ازمون التماس دعای فرج دارند و انتظار واقعی اینا همه واسه شادی دل تک تکمونه واسه نجات از همین سختیهای بیمورد و واسه رسیدن به آرامش و نهایت دوستی ازشون هرگز دور نشیم

سلام ثنا.
ممنون از کامنت مفصل و کاملت.
فقط خدا کنه موقع امتحان کردنمون. موقعی که خدا حکیمانه تصمیم میگیره فکر ظرفیت ناچیز ما هم باشه.
ما توان این همه سختی رو شاید نداشته باشیم.
قرار نیست همه مثل هم باشن.
یکی میتونه و تحمل میکنه ویکی نمیتونه. کسی نباید به خاطر ناتوانیش مجازات بشه. خب نتونسته زور که نیست.
ولی ما هممون خدا رو مدرت مطلق میدونیم.
وگرنه این پست دلیلی نداشت منتشر بشه.
ممنون از حضورت و نظرات خوبت.

سلام
منم یه انسانم مثل همه، پر درد.
کلی سؤال دارم از خداوند مثل همه شما.
اما امروز واقعا با تمام وجودم ازش التماس میکنم.
برای چشمهام که رفت التماس نکردم. فقط تماشا کردم و صبوری پیش گرفتم تا درست شه.
اما الان التماس میکنم.
خدای بزرگ، من همیشه سعی کردم دستت رو حس کنم، و البته حس کردم. امروز شدیدا بهت نیاز دارم. خدای خوبم قلب من و تموم اونهایی که الان منتظر دستت هستند رو شاد کن.
بچه ها برای من دعا کنید. تحمل این یکی رو ابدا ندارم. برام دعا کنید تا عشقم سلامت از اتاق عمل برگرده.
شاید بعضیها بگید مسئله شخصی شو اینجا نوشته. اما تا دم آخر روحیه ام رو حفظ کردم و همین که رفت توی اتاق عمل، پاشیدم. برای من دعا کنید.
خدایا بازم خودتو بهم نشون بده مثل تمام لحظات زندگیم.

سلام سارا.
اگر اینجا نمیگفتی عجیب بود.
اینجا همه با همیم.
توی سختیهامون.
توی مشکلاتمون.
این محله تمامقد برای تو دعا میکنه.
مطمئنم میایی خبرهای خوبی بهمون میدی. مطمئنم سارا.
چون این همه دست رو خدا یه جا نمیتونه رد کنه.
ما منتظریم سارا.
ما منتظر خبرهای خوب تو هستیم.
ما رو بیخبر نذار.

سلام علی.
انتقاد ابدً ممنوع نیست.
من محکم و با شهامت اینجا اعلام میکنم.
مجتبی اگر یک درصد این پست با قوانین و چارچوبهات مغایرت داره اصلً اشکال نداره که حذفش کنی.
دوستیمون و رفاقتمون جای خودش.
به خاطر این چیزها مراعاتم رو نکن.
اگر خلافه حذفش کن.
ممنون.

سلام مجدد نه مگه قراره چیزی بشه؟
ببین خود من انبار مشکلاتم اگه تو یه بار اینطوری حرف زدی من همیشه باهاش درد دل میکنم همیشه عصبانی میشم همیشه باهاش راحتم گریه هم کردم دعا هم کردم ولی این روش تو رو بیشتر انجام دادم
من اینو میگم اگه یه بار فقط یه بار فقط و فقط به خودش پناه ببریم و به هیچ کس دیگه ای فکر نکنیم و فقط بگیم خودش کمکمون میکنه و خودمونو بهش بسپاریم حل میشه رد خور نداره من امتحانش کردم ولی بعضی وقتها نمیدونم چرا این فکر ما منحرف میشه نمیشه که فقط به خودش فکر کنیم و پناه ببریم سعیمونو نمیکنیم و مشکلمون حل نشده باقی میمونه مثل مشکلات اخیر تو زندگی من که دارم آروم آروم حلشون میکنم شما هم بیایید یه بار اینجوری دربست به خودش اعتماد کنیدحل میشه ءن شا الله

سلام شهروز، عنوان پست رو که خوندم و دیدم از تو هستش فکر کردم یکی گیرت آورده و حسابی حالتو جا آورده که میگی حال ما خوب نیست،
اما این جور حرف زدن با خدا رو دوست دارم و پست تو رو سطر به سطرشو لایک میکنم ولی این هم در نظر بگیر که خدا همه ی این چیزها رو میبینه و فقط تنها فرقی که داره اینه که اون میدونه و ما نه، اون صبرش زیاده و ما نه، اون خداست و ما نه، اما یه برتری هم ما نسبت به خدا داریم که ما رو امیدوار میکنه، بگم، یا نگم، اما میگم،
ما خدا داریم و اون نداره، همین، ممنون از پستت.

سلام
تو زندگی یه جایی هست بعد از کلی دویدن یکهو وایمیستی و سر تو میندازی پایین و آروم میگید یگه زورم نمیرسه.
من نمیدونم تو چه غمهایی داری اما حتما خیلی غیر قابل تحمل شده که شهروز شاد و پر انرژی اینا رو نوشته.
منم به این حرفایی که خدا ما رو عذاب میده. تا محک بزنه که چقد بهش ایمان داریم معتقد نیستم. اگه این طور باشه باید خدا مهربون نباشه. باید دلش از سنگ باشه که شاهد رنج بنده هاش باشه. نه این حرفا نیست. میدونم که خدا خیلی بیشتر از اینا مهربونه. کاش حد اقل خدا یک بار فقط یکبار بدون التماس بنده هاش اراده کنه غمهای ما رو از بین ببره.
من جوابت به عمو حسین و یاسمین رو لاااااااایک میکنم.
راستی چقد حرفات به دلم نشست. حرف دل منم بود.
کاش بشه همیشه شاد باشی.

سلام زهرا.
هممون مشکلاتی توی زندگیمون داریم.
توی این ده ماهی که من اینجا هستم هیچ وقت از مشکلاتم کسی خبردار نشد.
هیچ پست و کامنتی از مشکلاتم نزدم.
همیشه سعی کردم شاد باشم. با روحیه باشم.
ولی خب دیگه.
آدمیزاده.
یه جا کم میاره بالاخره.
ولی باز هم ممنون که هستی.

سلام هم به اون خدایی که حرفامونو میشنوه هم به هممون که تموم دلواپسیمون پیش اونه ما مثل ماهی هستیم اگه بخوایم بفهمیم حقیقت چیه باید سرمونو از زیر آب بیرون بیاریم و اون بالا نفس بکشیم ولی در تقدیر ماهی بیرون آمدن و درک حقیقت مساوی مرگه یعنی ما زمانی می فهمیم که چرا که مرده باشیم !چرا این همه تو غزه کشته میشن و چرا تو کشورای اسلامی تفرقه افتاده و چرامن امروز غم دارم و چرا امشب کسی می میره و چرا ظالم شاده و چرا مظلوم گرفتاره و غیره و چرا خدا کاری نمی کنه ما نمی فهمیم ما فقط غوطه وریم و حقیقتی که می بینیم داخل آبه و پس فقط بخشی از حقیقت بر ما آشکاره چطور انتظار داریم کسی که تموم حقیقت رو یه جا می بینه عین ما عمل کنه و تصمیم بگیره به دعاهام فکر می کنم زمانی تو زندگی ترانه شهروز عزیز اتفاقی افتاد که برام تنها یک آرزو نهایت خوشبختی بود به دیگرانی که ازم صبر می خواستن شیون می کردم که نمی فهمین چون غمی مثل مال منو ندارین وای که خدای باون بزرگی رو هم به چالش کشیدم که تو که خدایی درک کن منو پس چرا هیچ روزنه ای نیست و ….اخر یه روز ارزوم بر اورده شد و افسوس تازه فهمیدم که چقدر ما به آرزو ها و آینده مون نادونیم مثل اون زن که دعا می کرد و ۴۰ سال اشک ریخت شوهرش از کشور خارجی برگرده ولی تا برگشت زد اونو کشت !شاید همین هم راز تنبیه حضرت یونس بود من با عمو حسین خیلی موافقم دنیا بخودی خود برای خداوند ارزشی نداره ما مهمش کردیم پس چه انتظاری میره ؟که تا کسی ظلم کرد خدا بزنه دستشو بشکونه ؟پس تکلیف وضع حقوق و اراده بشری چی میشه ؟اگه قراره برای هر جنگی خدا فورا دست بکار بشه دیگه این همه سازمان و حقوق اساسی و بشر بوجود میومد ؟اگه که همه مریضا سالم بشن ؟که کسی اورژانسی نشه و نمیره ؟اونوقت دکترا بیکار میشن !علم پزشکی نابود میشه !هر علمی که بشر بهش افتخار می کنه محصول همین جنگ ها و مردن ها و خطرات و نیازهاست و دنیا هست تا بشر عالم بشه در قبال همین درد و رنجها خدا خودش عالمه و نیازی نداره راستش باید بخودمون سخت بگیریم که بجای آگاهی و علم طلبی و سعی و تلاش در شناخت حقیقت ها و وضع درست ترین ها آرزوی خدایی جادویی داریم که هر بار دستشو از آستینی بکشه که ما آرزو داریم این روز ها بخودمون زیادی راحت گرفتیم و به خدا زیادی سخت !البته خدا هرگز از دعای بنده ش ناراحت نمیشه ولی بهتره رو دعاهامون و خدا و خودمون بیشتر فکر کنیم شناخت صحیح از خداوند که با قرایت قران کریم میسر هست بهترین میان بر در این راهه :لیس للانسان الا ما سعی

سلام ترانه.
حرفات خیلی منطقی و زیبا بود.
ولی خیلی وقتها هست که احساس ما این حرفها رو نمیتونه بپذیره.
اون موقع هست که بیابونی برای فریاد زدن میخوایم. اشک برای ریختن میخوایم . دوستی برای درد دل کردن میخوایم. من اینجا رو بیابون فریادهام و اهالیش رو دوستایی دونستم که باهاشون میشه درد دل کرد. برای سبک شدن گاهی وقتها با خدا هم تند حرف زدن خیلی اشکال نداره. اون میبخشه و ما سبک میشیم و زندگیمون راحتتر جلو میره.

تازگیها یه چیزایی رو برای خودم اثبات کردم که جرأت ندارم اینجا در موردشون حرف بزنم.
کسی هم نتونسته در مقابل دلایل من دلیل قانع کننده ای اقامه کنه!
فقط میتونم یه جمله بهت بگم.
یه روزی هم میرسه این احساس که ته دلت هست و فکر میکنی به دردی میخوره، کم کم دلت رو ول میکنه میره!
اون وقت یه حس خوبی بهت دست میده که نگو!
حسی که میگه دیگه هیچ چیز برای از دست دادن نیست!
فقط خودتی و خودت!
اون وقته که خیالت راحت میشه!

سلام بر حکیم محله.
آقا شنیدی میگن درد اگر از یه حدی بگذره دیگه درد نداره؟
دارم به اونجا میرسم تقریبً.
دیگه انقدر از جهات مختلف بهم فشار اومده که دیگه احساسشون نمیکنم.
ولی خداییش چه طوری انقدر میتونی راحت استدلال کنی که من که لیسانس فرسفه دارم نمیتونم خخخ؟

ضمن لایک کردن نظرات ترانه و پریسیمای عزیز، اگه تاحالا تمام تلاشتو کردی و همه راه ها رو رفتی بازم به تلاشت ادامه بده و قلباً و عملاً بهش توکل کن. چون تجربشو داشتم اینو بهت میگم. خیلی وقتا بوده در اوج نا امیدی بهش توکل کردم و دیدم بهتر از اون چیزی که میخواستم و از جایی که اصلاً فکرشو نمیکردم برام رقم زده. امتحان کن ضرر نمیکنی…

درود! خیلی زیبا بجای دوستانت درد دل کردی،‏ بنده دنباله ی کامنتهایی که در پست قبلیت دادم،‏ امروز سه روز است که پای درد دل شخشی نشستم که یک همنوع است و یک همنوع کلاه گشادی سر وی گذاشته است،‏ سه روز با هم از هر دری سخن گفتیم،‏ با هم مشاوره دادیم ،‏ با هم مشورت کردیم،‏ دیروز گفت من نیت میکنم و تو برایم فال حافظ بگیر و فردا جوابش را برایم بیاور،‏ دیشب برایش فال حافظ گرفتم و امروز این متن را برایش بردم،‏ ای صاحب فال-صبوری و تحمل تو باعث شد تا روزگار خوشی به تو روی آورد،بوی بهبودی شرایط و اوضاع جهان به مشام میرسد،‏ اینک که مژده ی بهتر شدن زمانه رسیده است خود را مهیا کن تا به بهترین نحو از آن استقبال کنی،‏ اگر میخواهی دلت از بار غم آزاد شود تعلقات بیهوده را کنار بگذار و عاشقانه غزل شادی بخوان و موسم عاشقی و کار بسامانت را دریاب…فکر میکنید که من به او چه گفتم و او چه نیتی کرد که این پاسخ را از باز کردن فالنامه ی حافظ گرفت؟!‏

درود! من نردبان ترقی دیگران هستم،من با دوستان بحث و گفتگو میکنم و آنان را با واقعیت آشنا میکنم و از خرافه و در رؤیا بودن آگاه میکنم،این شعر در زمان جنگ توسط آهنگران با لهنی زیبا خوانده میشد و مردم به مفهوم آن نمی اندیشیدند بلکه به لهن خواننده توجه داشتند و به او آفرین میگفتند:‏ گفت:‏ فهشا کجاها آید پدید؟ گفتمش در کوچه های بی شهید…‏ وقتی من این شعر را امروز برای فرد شکست خورده خواندم و ترجمه کردم ناراحت شد و گفت:‏ واقعا اگر من به رفتار و گفتار آن همنوع دقت کرده بودم هرگز نمی توانست چنین کلاه گشادی سرم بگذارد،‏ افرادی که با خواندن چند بیت شعر کاسبی میکنند و دیگران را خام میکنندو به قول معروف سر طرفشان کلاه میگذارند،‏ آیا نامشان را میتوان انسان گذاشت؟!‏…

اینجاست که شاعر میگه :
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
..سلام به داش شهروز
داش خوبی
داشات خوبن
میبینم که نمیبینم
اول اینکه بابت التماس دعایی که آبجیمون خانم سارا داشته ایشالله که هر چی زودتر حاجت روا بشه و گره ای که افتاده با دستان آقا امام حسین باز بشه . آمین
بعدش داش اینکه باز فکر کردم سر کاریم آخرش میخوای بگی خواب بود از خواب پریدم بعد یه خمیازه بکشی
بریم سر اصل مطلب
داش تازگیها یه تجربه ای دارم بدست میارم که همه میدونیم …
خیلی ها میگن خیلی از مشکلات با پول حل میشه . بر منکرش لعنت

بزار یه داستان از حضرت موسی بگم که :قصه ما غصه داره :
روزی شخص نزد حضرت موسی میره و به حضرت میگه که ای حضرت کاری کن که دیگه بین آدمها فرقی نباشه مثلا یکی شاه نباشه که دستور بده و دیگری نوکر نباشه که دستور بشنوه
فقیر و ثروتمند رو یکی کن
حضرت میگه که نه من میدونم که آخر این داستان چی میشه این کارو نمیخوام از خدا یعنی من نمیگم به خداوند بی خیخیل از ما بکش بیرون
یارو بارها میاد و میره و بیشتر میشن تعداد این آدمها که معترض میشن به حضرت
حضرت که دیگه میبینه اینجوریه میگه باشه : خودتون خواستین
خلاصه همه رو مایه دار میکنه به همه به اذن خداوند همه پولدار میشن
یه مدتی میگذره همه میومدن به حضرت میگفتن بیا ببین ما چجور عشق و حال میکنیم
حضرت با تبسم و خونسردی گوش میداد فقط و چیزی هم نمیگفت
بعدش اونا میگفتن : چی شد :
تا حرف صداقت شد یهو صداقت شد
بعد یه مدت که گذشت دید کم کم مردم دارن میان نزد آقا و گلایه میکنن و یجورایی میگن ما از پس مشکلات خودمون بر نمیایم
حضرت گفت یعنی چی :
گفت مثلا کفاشی که سر حجره وایستاده بود دیگه نیست و نمیاد و ما هر چی میریم در خونش میگیم بیا میخنده میگه برو بابا من خودم مایه دار شدم دیگه چرا باید برم اونجا بشینم و بیگاری کنم
و ما هم نمیتونیم مثل اون کفش خودمون رو تعمیر کنیم یا کفشی جدید بسازیم الان هم لنگ در هوا موندیم
اینجاست که شاعر میگه لنگ کفش کهنه پیرزن در بیابان ثروت است
حضرت گفت : من بخاطر همین این کارو نکردم و از خدا نخواستم
. حالا اگه همه قرار باشن دکتر بشه پس کی باید بیاد مطب دکتر رو نظافت کنه تا دکتر مریض نشه از کثیفی محیط کار تا خودش نره دکتر

مثلا من نوعی که نابینا هستم ولی اگه مال و ملال زیادی داشته باشم و دایما در عشق و حال زمونه باشم میدونم که رنگ نابینایی توی ذهنم کم رنگ میشه …
این تجربه رو هم پشت سر گذاشتم
رفتم وام گرفتم و بهترین عشق و حالها رو کردم توی این چند وقته . همه جور مسافرت با بهترین امکانات و خورد و خوراک
دیدم بله واقعا زندگی روی خوب به آدم نشون میده وقتی طعم بهترین لذت ها رو بکشی
خودت واسه خودت پپسی گاز وا میکنی
خودت خودت رو آقا صدا میکنی
صدات کلفت تر از سابق میشه
زنگخورت میره بالا
دور و ورت شلوغتر میشه
که اون روزها رو هم پشت سر گذاشتم
بعدش با خدای خودم کل کل کردم
گفتم خوب اگه باشه مطمینن که دردهای ما کمتر میشه تو که درد دادی لااقل پول رو میدادی که یجورایی کمتر درد بکشیم و بیشتر حال کنیم …
نه اینکه من منی کرده باشم نه
یه حقیقت بود
ولی یه مدت که گذشت دیدم خوب اینجور زندگی کردن هم عادی میشه و دیگه هیچ جذابیت دیگه ای نداره روزگار یا بهتره بگم که دیگه رویا یا آرزویی دیگه واسه ما نمیمونه .
حالا به گذشتم برگردم
نزدیک به چهار پنج سال پیش من یکی بودم که لنگ پنجاه هزار بودم تا برم واسه خودم یه گوشی نوکیا مدل پایین بگیرم که اونوقت اون گوشی واسم یه آرزو بود
بعد گذشت
صاحب در آمدی شدم حالا به طریقی که مثلا بر فرض مصال سیصد هزار بعدش خر کیف شدم بعد یه مدت که گذشت گفتم ای کاش شیشصد هفتصد هزار بود توی رویای خودم که بعد از آینده ای نه چندان دور همون شد که باز … کیف شدم . باز گذشت بعد گفتم ای کاش یه میلیون بود توی رویای خودم که بعد از گذشت مدتی همون شده و ما هم … کیف شدیم …
ولی الان میگم ای کاش به سه میلیون یا چهار میلیون برسه ..
خوب حالا بنظر شما چی میشه
اگه هم بشه سه چهار میلیون در آمدم باز این موضوع واسم عادت یا تکرار میشه
و به اینی که دارم قانع نیستم و بیشتر میخوام . این فطرت انسان هست نه اینکه من آدم جاه طلبی باشم … منظور اینکه اول باید بدونیم که آنچه امروز ما داریم آرزوی دیروز ماست
ما باید به داشته ها بنگریم نه نداشته ها
حالا دیگه مشکلاتی هم هست که به پول ربطی نداره مثل مشکلات خانوادگی که اگه بخواین منطقی بهش فکر کنیم میبینیم ریشه اصلی باز به پول میخوره
یا اگه پول باشه دیگه اینجور مشکلات دیگه به چش نمیاد …
من که خودم با خدا خیلی حال میکنم اونم با من حال میکنه
مشکلی که با عقل حل شد که شد که بنظر من نود درصد مشکلات با عقل حل میشن و مشکلی هم که با عقل حل نشه با صبر حل میشه ..
مولا علی فرموده :
در صبر نهفته ای است به بزرگی خداوند
بنظر من خداوند به آدم هم حس عادت داده هم حس فراموشی که با صبر فراموش میشن
خیلی حرف زدم
نه
اینجور حرفا دست خودم نیست زیاد فکم داغ میکنه فک کنم پست بود تا کامنت
یا حق

سلام فرامرز.
این که ما همیشه دنبال بیشترش هستیم رو قبول دارم.
ولی چی میشد ما انقدر با هم سنگ نبودیم.
چی میشد انقدر بیعدالتی نبود.
من نمیگم همه مایه دار بشیم.
ولی اگر من از سیری دارم میترکم اون به قول تو کفاشه لا اقل از گرسنگی نمیره.
انقدر مرد باشم تا به اون هم برسم.
اگر نماز نمیخونم اگر روزه نمیگیرم انسان باشم.
دل نشکنم. حق کسی رو ناحق نکنم.
اینها توقع زیادی نیست.
باور کن.
تو منو از نزدیک دیدی.
من خیلی سعی کردم یه کاری برای همنوعام بکنم ولی نشد.
یه عده از همین نامردما نذاشتن که بشه.
موفق باشید.

سلام
می‌دونم شاید دیوانگی محض باشه اگه این دل نوشته رو که پارسال ۱۵ بهمن روز تولدم نوشتمش بذارمش اینجا
ولی الآن در عین حال که حالم هم خیلی خوبه نمی‌دونم چرا ولی خب می‌کامنتمش ….

“تولد یعنی بدترین اتفاقی که تو زندگیم افتاده
کاش تموم میشد
خسته شدم
زندگی با چه انگیزه ای برای چی برای کی؟
الآن سی سالم شده … سی سال
خیلی هست …!
ولی هیچی نیستم … هیچی …!
نه یه چیزی هستم … یه سربار .. یه اضافه …
یه کسی که حتی خودش هم از خودش بدش میاد ..
یه هیچی اضافه سربار ..
منم آرزو دارم آخه خدا … من هم آدمم .. من رو هم آفریدی .. یادت رفته؟؟؟
چشم که بهم ندادی ..
آره می دونم حق داشتی که ندی اصلاً وظیفه ای نداشتی که بدی ..
خوشت میاد راست راست جلو روت بخورم به این ور و اون ور … هی به این و اون بگم: «ببخشید میشه من رو ببرید اون ور خیابون؟» برای خوندن یه کلمه التماس این و اون رو بکنم ..
آره خوشت میاد ..
خوشت میاد بیچارگی منو ببینی .. خوشت میاد …
تازه خوشت هم میاد که شکرت رو بکنم .. ازت تشکر کنم ..
باشه خدا شکرت بزرگیتا شکر داده و نداده هات رو شکر …
چقدر تلاش کردم و نرسیدم …
اون از پایان نامه و قضایاش این هم از کارآموزی و ماجراهاش ….
دیگه هم حرفم نمیاد حتی اشکم هم …
ولی خدا کاش تو هم یه کم فقط یه کم مسؤولیت پذیر بودی …
کاش یه کم درد من رو حس می کردی یه کم بیچارگیم رو درک می کردی و میفهمیدیم …
آره تو دانا و عالم و همه ترین ها هستی …
ولی خدا هیچ وقت جای من نبودی که درک کنی … بفهمی ..
وقتی هم که جای کسی نباشی حتی اگه خدا هم باشی نمی فهمی … درک نمی کنی
فقط می گی حکمت و بس …
فقط می گی من خدام و تو بنده و آفریده و همه کاره منم و دلم میخواد بندم رو آزمایش کنم و نعمت خیلی بهتون دادم قدر بدونید و شکر کنید و صبر کنید و دعا کنید و …
آره می دونم این دنیا خیلی کوچیکه عمر آدم هم خیلی کوتاه ..
اصلاً هم ارزشش رو نداره به خاطر کوچیک و کوتاه حرص بخوریم و غم بخوریم و زجر بکشیم و …
چون آخرش تموم میشه …
آخر من کی میشه خدا؟
اگه اون طرف هم مثل این طرف هوامو داشته باشی …!
یعنی جهنمت هم حاضر میشه نگهم داره؟!
رو دستت باد نکنم خدا!
کاش اون قدری که می گفتی بخشنده ای، بخشنده بودنت رو هم نشون می دادی!
یعنی میشه من امشب بخوابم صبح بیدار شم ببینم که میبینم؟!
خنده داره … نه …
کور از خدا چی می خواد …
من که ندیدم به کسی بدیش …
اما تا بخای دیدم که گرفتیش …
از من رو کی می گیری؟
یعنی کاملش رو؟
دلت خنک میشه … نه …؟
دوست داری خودت نور باشی و بقیه ظلمت … تاریکی …!
بگی هم که بالای چشت ابروه
تندی سنگمون می کنی و میندازی جهنم ..
باشه بنداز …
اصلاً هم بنده مال خودته هم جهنم …
ما چه کاره ایم …
فقط بنده خاضع خاشع شاکر …
پس خدایا شکرت .. شکر …
[ سه شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ ۲۱:۴۸ ] [ نخودی ]

سلااااام ملیسا.
مرسی از حضورت.
کسی نباید از این پست من ناراحت بشه هااااا.
مشکلات همیشه هستن.
ولی خب یه کم خسته شدم.
یه کم برام سنگین شده.
ولی متحم به تحملم و راهی هم ندارم.
خدا هم بزرگه.
البته امیدواریم بزرگیش یه کم هم نصیب ما بشه.
مرسی که هستی ملیسا. مرسی.

به نظر من پول حلّال هر مشکلی هست و بس!
اگه پول باشه، مشکل بیکاری حل میشه، مسکن حل میشه، ازدواج حل میشه، درد بی دوا هم داشته باشی، با پولت بهترین دکترها رو با بهترین امکانات پیدا میکنی، نیاز به هیچ مدرکی نداری، افسرده بشی بلند میشی با پولت به بهترین شکل میری مسافرت، تفریح میکنی، میتونی عشق و علاقهت رو به بهترین شکل با پول ثابت کنی، محبتت رو نشون بدی، به دیگران کمک کنی و هزار مشکل و غیر مشکل دیگه رو از سر راهت برداری!
یه چیزی رو یواشکی بگم؟!
اگه پول حسابی داشته باشی، دیگه چه احتیاجی به خدا هست؟!
وقتی عالم بر اساس علت و معلول پیش میره و خدا هم معمولا بنا نیست معجزه کنه، اصلا بود و نبودش چه فرقی میکنه؟!
نکنه کلا ما داریم خودمون رو گول میزنیم و شروع همه چیز یه انفجار بزرگ بوده که اونم در اثر تجمیع انرژی حاصل از زوال موادی که حیات قبل از این انفجار رو تشکیل میدادن به وقوع پیوسته و روزی هم میرسه که ما و سایر کائنات زوال پیدا کرده و باز تبدیل به انرژی میشیم و بعد این انرژی متراکم میشه و یه انفجار دیگه و یه حیات دیگه و ……؟
بیشتر از این بگم همه مون دیوونه میشیم! نه؟!

سلام آقا شهروز حرفات با خدا اونقدر صادقانه و دلنشین بود که الان در حال اشک ریختن دارم نظر مینویسم بغضی که مدتها بود در مقابلش مقاوت میکردم با این حرفا شکست توی این هفته شاهد تحقیر شدن یه معلول بودم وجودم پر از فریاد بود شما که انقدر با خدا صاف و ساده حرف میزنی بهش بگو چرا آدمای روی زمینت به خودشون اجازه میدن از یه معلول استفاده ابزاری کنن و اصلا فکر نمیکنن اونم آدمه غرور داره نمیتونه راه بره اما میفهمه غرورش میشکنه خورد میشه. له میشه.

سلام.
اشک دیگه نه.
بابا اصلً من پستمو پس میگیرم خخخ.
ولی واقعً داریم کجا زندگی میکنیم.
خیلی وقتها از سکوت خدا حرص میخورم.
خیلی وقتها.
ولی خب دیگه.
ما که زورمون بهش نمیرسه.
اول آخر هر کاری خودش بخواد میکنه.
ممنون از حضورتون.

شهروز جون من تو رو از نزدیک دیدم جالبه که تو هم منو از نزدیک دیدی
قبول دارم توی این زمونه باید سه تا پ داشته باشی
پارتی
پول
پررویی
اگه داشته باشی بردی اگه نه باختی
ما هم خواستیم یه کارایی کنیم که واسه دیگران باشه که نشد البته میگن که
خوشابحال انانکه در آسمان مشهورند و در زمین گمنامند
یعنی طرف حتما نباید اداری مداری کارشو کنه یا پشت میزی
یجورایی فقط خیر برسونه به دیگری که خودشم متوجه نشه …
بعد داش سعید نگو اون حرفو
نزار بد بدتر بشه
بزار یه مثال بزنم
من یه رفیق دارم که میلیاردر هست بچه بالا مالاست
بعد این بدبخت میگرن هم داره
این به هر دکتری که شما فکرشون کنی رفته ولی ناعلاج هست مثل خیلی از بیاماری ها که میبینی داشم
بعد این بیچاره میگه که حاضرم ثروتم رو بدم ولی یه آدم عادی باشم .
حالا داشم شما دوس داری یکی مثل اون بشی یا همین که یه لقمه ساده باشیم و زندگی رو دااشته باشیم با صفا و صمیمیت .
منم چون خدارو شکر میکنم چون باز این وضعیت رو دارم یه آب باریکه هست تو زندگیم اگه بیشتر بده دمش گرم حال میکنم اگه باز بیشتر نده باز حال میکنم و دمش گرم
ولی نمیتونم جای کسی که بخاطر موقعیت مالی خاری رو کشیده که خودم اون روزها رو دیدم و پشت سر گذاشتم
از خدا میخوام که هیچ مردی رو شرمنده زن و بچش نکنه ..

وااییی. چقدر جو سنگین شده.
جهت تلطیف فضا نامه ی زیرو بخونید.
۱- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم
۲- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو
۳- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم
۴- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و
۵- این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید
۶- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم که
۷- شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار کوتاه بود اما
۸- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و
۹- بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
۱۰- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمیتواند تحمل کند و با این وضع
۱۱- اگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر را
۱۲- به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند . بنابراین با جدایی ازهم
۱۳- خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که
۱۴- از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش
۱۵- این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت کننده است اگر
۱۶- باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم که
۱۷- جواب مرا ندهی . چون حرفهای تو تمامش
۱۸- دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت که دارای کمترین
۱۹- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه
۲۰- تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمیتوانم قانع شوم که
۲۱- تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم .

و در آخر اگر میخواهی میزان علاقه مرا به خودت بفهمی از مطالب بالا فقط شماره های فرد را بخوان!!

سلام
الان که این پست ر می خونم خیلی حال کردم
البته با نوشته هایش حال کردم نه از درست بودن یا قلط بودنش
خیلی وقتها بر خلاف الان که در نهایت شادی هستم من هم دلم می گیرد ولی از خدا شکایت نمی کنم نمی دونم چرا ولی می دونم که درست می شود چون می دانم که اعتمادی به نفس بالا دارم
دوستان باحال دارم
امید به آینده دارم
باهوش و زیرکم و خیلی چیزهای دیگر که کمکم می کند تا پیش بروم حتی اگر وضعیت از این که هست صد برابر بدتر شود
نام کتاب زندگی مرا
تلاش در کوره راه نام گزاری کرده اند
کوره راهی که روزی به دریایی. دشتی. جایی زیبا ختم می شود

خدایا، هرچی به سرم اومده، کار تو بوده یا نبوده، امکان بهتر شدنش باشه یا نباشه، من دوس دارم فارسی نماز بخونم. از کی باید بپرسم که نزدیکترین به تو باشه که چرا تویی که ما رو دوست داری و زبون همه رو بلدی و تویی که میدونی ما به زبون خودمون راحتتریم باهات بحرفیم، چرا تو اصرار داری ما فارسی نماز نخونیم؟ نکنه تو با این قضیه مشکلی نداری و از طرفت به ما ی چیز های دیگه ای گفته باشند؟! راستی من شنیدم میگند ما باید حرف هایی که تو بهمون یاد دادی رو توی نماز و دعا بگیم چون خودمون بلد نیستیم نماز های قشنگ و سپاس های درخور و دعا های گیرا بخونیم. مگه نمیگند تو خودت بهمون عقل دادی که روی زمین بگردیم و فکر کنیم و همه چی بسازیم! ما که تا حالاش خیلی چیز ها ساختیم. مثلا کامپیوتری ساختیم که مخلوق ماست ولی قدرت محاسباتیش از ما که خالقش هستیم بیشتره. یعنی آیا ی متن خوشگل که موقع نماز و سپاس تحویلت بدیم رو خودمون نمیتونیم بسازیم آیا به نظرت؟ خدایا، من دیگه میترسم بیشتر از این حرفامو بگمت. چند هفته پیش، نزدیک بود به خاطرت و از طرفت سلاخی بشم. بگذریم. خدا جونم، اگه هستی که خیلی قدرت داریااا، خوش به حالت. اگه هم نیستی که نمیدونم. به هر حال، خیلی تو شک هستیم که نیستی یا هستی. همین که میگیم خدا، به هر حال، از به پوچی رسیدنمون شاید جلوگیری بکنه. مگه نه خدا؟ اصن شاید اینی که من دارم باهات میحرفم یعنی هستی. خوب. من قرار بود برم. بیشتر از خود شهروز حرف زدم. اگه واسه منم پیامی داشتی، به خودمم نرسوندی طوری نیست. به شهروز بگو بهم بگه. راستی، الان چطوری باید کامنتمو تموم کنم. تو که خودت خدایی. نمیتونم بگم خداحافظ که! عجب مصیبتی شد هااا! میگم حافظ خالی، یعنی چی اون وقت؟ خودت حافظ خودت باش. البته اگه حافظی نیاز داشته باشی. ولی خودمونیم، ی حافظ واسه ما ساختی که خوب شاعری بود الحق. من رفتم.

سلاااااام مجتبی.
خخخ.
این تیکه ی آخرش خیلی باحال بود.
بابا همینایی که قرار بود سلاخیمون کنن باعث خیلی از همین بدبختیهای ما هستن دیگه.
خدا میگه تو یه قفسه بهش بده اگر چیزی خواست برامون بفرسته بتونه خخخ.

سلام دوستان. توجه شما را به متن زیر جلب میکنم.
دیدم انگار با حال و هوای این پست بی ارتباط نیست. متن انگلیسی هم در ادامه آمده که به زبان آموزان عزیز تقدیم میکنم:
خبرنگاری طی مصاحبه ای از پیر مرد یهودی که به مدت ۶۰ سال و هر بار ۴۵ دقیقه
کنار دیوار مقدس غربی اورشلیم به نیایش پرداخته بود پرسید دعای روزانه شما طی
این ۶۰ سال چه بوده؟
پیر مرد گفت دعا میکنم برای: صلح بین مسیحیان- کلیمیان و مسلمانان/ از بین
رفتن تمام تنفر ها و جنگ ها/ رشد توام با بی خطری جوانها و تبدیل آنها به
افراد با مسئولیتی که انسانها را دوست داشته باشند/ و بلاخره اینکه
سیاستمداران
به ما راست بگویند و منافع جامعه را فراتر از منافع خودشان قرار دهند.
خبر نگار پرسید: در نهایت احساس شما چیست؟
پیر مرد گفت : احساس میکنم دارم با دیوار حرف میزنم.

THE ULTIMATE RESULT ( The last word ).

A journalist who had heard about an elderly Jewish man praying for 60
years ( for 45 minutes each time ) at the Western Wall ( a holy site in
Jerusalem ) interviewed him one day asking “ what do you pray for each
day?”.

He said:

“I pray for: peace between the Christians, Jews and the Muslims / all the
wars and all the hatred to stop/ all our children to grow up safely as
responsible adults and to
love their fellow man/ that politicians tell us the truth and put the
interests of the people ahead of their own interests.”

The journalist then asked, “How do you feel after doing this for 60 years?”

“Like I’m talking to a wall.”

دقیقا” به همین دلیل دعاهای ما نمیگیره !چون انقدر عاشقش نشدیم تا به اعتماد واقعی و سپس به رضا برسیم دعاهامون با خدا مثل صحبت کردن با دیوار پر از بی اعتمادیه !چیزی که این پیرمرد هم با ۶۰ سال دعا نفهمید !ما الله رو نشناختیم دست کم گرفتیمش حتی کمتر از چوبی که تو تبت می پرستند و بخاطرش هزاران نفر بی دیدن هیچ معجزه ای روزانه می میرن !اگه عموم بگه استخدامت می کنم می گم تمومه عموم رییسه من استخدامم!ولی وقتی دعا می کنم پر از بی اعتمادی ام ! در حالی که با اعتماد به عمو معلوم نیست فرداش قبل از رسیدن به اداره نمرده باشم !وقتی خدا دعایی رو مستجاب نمی کنه یا منو در چاهی میندازه و پام می شکنه انقدر خشم می گیرم که زمین و زمانو تیره و تار می بینم دنیا واسه من تمومه !ولی شاید یادم میره اگه قدم بعدی مو بر می داشتم مصیبتهایی بزرگتر بسرم میومدن ! گاهی خدا برآورده نمی کنه تا ببینه بوقت نیاز عاشقانه صداش می زنم یا به درکی می رسم که بقیه رو بفهمم ولی من با اون آروم نمی شم و اون وقت واقعا” باید به بیچارگی خودم اعتراف کنم قلبی که دیگرانو به خدا ترجیح می ده با غیر آروم می گیره و با اون نه مسخ شده !چرا بجای این همه قیل و قال یه بار هم راه احسان رو نمی ریم ؟چرا حاضریم هر راهی رو امتحان کنیم جز این یکی ؟کدوم یکی از ما روزانه بارها قرآن رو تلاوت می کنه و نماز شب بلند میشه و قرآن سحر رو می خونه ؟چند بار در معنای قرآن تفکر و تعقل کردیم؟چند بار زندگیمونو باهاش وفق دادیم ؟پس چطور انتظار داریم زندگیمون مثل پیامبران و اولیای الهی پر از نعمت و شکوه و مال و سر بلندی باشه ؟فکر می کنین کدوم یک از بزرگان دین فقیر بودن ؟همه ؟بله درسته ولی نه فقیر واقعی چون مال و قدرت دنیا بهشون رو می آورد ولی اونابسرعت می بخشیدن و دوست داشتن خالی از هر تعلقی پیش خدا برن پس ایمان حتما نعمت و معجزه میاره ولی ایمان واقعی همونی که ما رو به نقطه ی تسلیم توکل اعتماد و رضا رسونده باشه اگه در دل من ایمانی باشه که شک به قدرت خدا بیشتر از ایمان به قدرت پول و پارتی و غیره باشه پس دیگه چطور ادعا کنیم هر روز خدا رو صدا میزنم ولی بی جواب می مونم ؟از بین جمع ما کیه که با عمل صالح و ایمان راسخ به یک زندگی خوب نرسیده باشه ؟این دو بال پروازن بدون بال پرواز کردن آرزوی همون لاک پشت نادان تو کتاب کلاس سوممونه که حتی اگه بتونه با کمک دیگران و موقعیت ها پرواز هم بکنه باز محکوم به شکسته پس به قرآن برگردیم

حالا عمو آذاد چه ربطی داشت به رحلت بروسلی
ولی داشتی ابتکار رو . قشنگ بود شعرتو فرستادم واسه طرف . دو روزه که خبری نیست ازش .
اینجاس شاعر میگه
خوب به درک خوب به درک
ولی خودم شماره چهار یا شیش رو حال میکنم باهاش
داش خال بزنی جایزه داری

محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به توروز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسمبه پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم که شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار کوتاه بود اماتوانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنماین خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمیتواند تحمل کند و با این وضعاگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر رابه پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند بنابراین با جدایی از هم خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که
از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت کننده است اگرباز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم کهجواب مرا ندهی چون حرفهای تو تمامش دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت که دارای کمترین عواطف احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمیتوانم قانع شوم که تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم .

دیدگاهتان را بنویسید