خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من عاشق یلدای این خونم.

سلام دوستان.
تابلوی شب یلدای امسال رو من افتخار دارم که سردر محله نصب کنم.
امسال قراره موضوع این باشه.
چه قدر تونستید امسال شب یلداتون رو سنتی برگزار کنید.
بیایید آخر شب یا فردا توی کامنتها از شب یلدایی که گذروندید با موضوعی که داریم برامون بگید.
منتظرتونم.
راستی من امشب تقریبً تا صبح بیدارم.
روی کرسی محله هم همه چی چیده شده. هرکی پایه بود بیاد با هم تا صبح بیدار باشیم.
یلدا خوش بگذره.
بدرود.

۲,۰۶۳ دیدگاه دربارهٔ «من عاشق یلدای این خونم.»

من تا هروقت بتونم بیداااااار میمونم
بعد ۴ سااااااال اولین یلداییه ک تو خونه مونم و این خعععلی باحال هس

سیلاااااآااااالیلیلیلیلیلیلیلیلی لام لام،،خخخخ ایوووول بابا افتخار،،منم عااااشق این یلدای خونم،،خخخخ،میرم باز بر میگردم آخه همه اینجا خونه ما خراب شدن سر ما،،باید مثل کوزت باشم امشب هههه

سلام شهروز جان
مرسی از پستت
من پایه هستم اگر تاجایی که بتونم بیدار میمونم
اما از یلدام چیزی ندارم که بگم
چون خودم هستم با تنهایی های خودم
بازم خوبه گوشکن تنهایم نزاشته
ممنون از پستت

اگر «میم» مشکلات را برداریم زندگی شیرین میشه…
براتون هزاران یلدای شکلاتی آرزو دارم…
عمرتان طولانی، قلبتان نورانی
شب یلدا بر همه یه گوشکنی های عزیز مبارک

سلام ر شهروز گل و آرزوی یه شب یلدای زیبا برای همه بچه ها ی این محل و محل های با عشق کل ایران زمین.
به آریا داداش باید بگم تا تو این محلی و اینهمه رفیق داری چرا تنها؟
تو این شب شگون نداره . شهروز جان ایشالا تا صبح شاد باشی و همه رو شاد کنی یه شب هزار شب نمیشه

سلام بر همهگی
اولا شما با اجازهی کی عاشق یلدای ما شدی؟
دوما ما در خابگاه هستیم و شبو روزمان هم یکیست
اگر غیره این میبود, تو ای شهروز عاشق یلدای ما نمیشدید. یعنی من نمیزاشتم.حال که ما در بند مشکلات هستی,شما لذت ببرید از یلدا ملدا
راستی کی حاضر است خوشی هایش را با ما تقسیم کند؟
دهقان مهقان تو این محله پیدا میشه؟

سلام به دوستای گوشکنی.
شب یلدا را به همه ی شما تبریک میگم, و از پست تشکر میکنم.
شب یلدای من به قدری سنتی هستش که هیچکس دور و ورم نیست تنهای تنهام خیلی تنها.

درود بر آقای حسینی و دیگر دوستان.
شب یلدا به خیر و خوشی بگذرد ان شا الله.
ما نیز تا توان باقیست در مقابل خاب مقاومت کرده به دوستان سر خواهیم زد.

سلااام شهروز
خوبی شهروز شهروزان شاه شاهان ؟
راستش من اعصابم چنان داقونه که نمیدونم دیشب شام چی خوردم،آآخه امشب خیلی تنهام ،هیچجا رو ندارم برم
شکلک تنهای تنها
شکلک یه گوشه نشستم تو فکرم
شکلک زدن توی سرم
شکلک یکم اشک از چشمام میاد
خوش بگذره دوستان تو رو خدا جای منو هم خالی کنید
خدا یا چقدر تنها هستم امشب
دلم تنهای تنهاست امشب

درود! من که از پنجشنبه ظهر به روستا رفته بودم و همه ی بچه های محله از شرم راحت بودند، امشب از روستا برگشتم و خونه خواهرم بودیم، حالا ثبتنام کردم، خوب برم حموم و برگردم و دوباره بیام و بیشتر شیطنت کنم و از این چند روز تعریف کنم و از امشب بنویسم، فعلا باباااااایییییییییییییی

وای چه خبره همه هستند و نیستند ما هم که هستیم نیستم سللللللام خوبین خوشین یلدا مبارک راستی یه هدیه هم دارم WON KLIK آره یه نرم افزار توپ که ساختم حالش رو ببرین البته فکر کنم دقایقی دیگر بیاد بالا حا ها اینه سیروس داداشی

سلام منم عاشق یلدا هستم امشب هم با اقوام دور هم خونه ی مادر بزرگ جمع شدیم و قرار گذاشتیم تا صبح بیدار بمونیم…‏ بچه ها جاتون خیلی خالیه چون مادر بزرگم کرسی داره و ما هر سال شب یلدارو پیش مادر بزرگ و پدر بزرگ زیر لهاف کرسی مینشینیم و تا صبح از هر دری صحبت میکنیم…‏ پدر بزرگ و مادر بزرگ برامون قصه میگن و خیلی خوش میگذره…البته ما میگیم شب چله شما میگید شب یلدا:‏ شب چله مبارک.

سلام آریا جاااااااااااااااان
بیخی بابا
یه امشب شب عشقه همین امشبو دارن بدبختای آجیل نخورده ی شیرینی ندیده خخخخخخخخ

معلومه ک لاااااااااااایک دارممممممممممممممممم هعیییییییییییییی
میخواسم یه فلک زده هم اضاف کنم …خخخخخخخخخخ

خو من ک از اونا فلکزده ترم یه دستم ب کامنتدونیِ این مجیه بقیه بدنم تو شب یلداااا خو ب جا این ک بری کنفرااااانس بیا کامنتاتو مدیریت کن منم برم به زن و بچم برسم خخخخخخخ

من از یلدا نفرت دارم : بدم میاد :
خونمون شیشصد نفر آدم هست :
شلوغه شلوغه شلوغه :
طوله موله خیلی زیاده : میان توی اطاق در رو شکستن من از شلوغی بچه های شلوغ نفرت دارم امشب شب شومی هست واسه من :
چه یلدای بدی : هی بدی پشت بدی دارم میارم
امشب تموم شه یه نفس راحت بکشم :
همه هم پیر و پاتال هستن : یا بچه مثبت هستن
حالا از بد ما امشب خیر سرم طولانی شب سال هم امشب هست فکر کنم تا دم دم های صبح اشهدم رو باید بخونم
حاضر بودم امشب رو تنها با یه عصا وسط جاده چارلوس بودم ولی توی این اطاق نبودم

کنفرانس گپ و گفت صوتی گوشکن به خوبی و خوشی تشکیل و تمام شد.
لذت بردیم.
خیلی اتفاق های خوب و آشنایی های خوب بود که جای همه خالی!
از خنده ها تا خاطره ها.
از بچه های ایران تا خارج از ایران.
از دلتنگی ها تا شادی ها.
از کوچیک تا بزرگ.
همه بودیم و موندیم و جای شما رو هزار بار خالی کردیم.

سلام سلام یلدای گوش کنی بدون من؟ جا بدید من بیام. تازه پست رو خوندم هنوز به کامنت ها نرسیدم ولی ترسیدم شلوغ بشه جا بهم نرسه. یلدای خونه و خونواده ما که شب نشینی بود ولی هرچی گشتم چیزی از گذشته توش پیدا نکردم. البته جز خوراکی هاش. گفتیم و خندیدیم و شلوغ کردیم ولی توی یلدای ما که خوش هم گذشت کسی فال حافظ نگرفت. مادربزرگ و پدربزرگ نبودن. کرسی نداشتیم. قصه نبود. گوشی بود و وایبر و لپتاب. یلدای ما شلوغ و رنگی بود بچه ها. خیلی شاد بود ولی الان که من اینجا تنهام و بقیه رفتن و رفتیم نمی دونم چم شده. دلم۱خورده…ببخشید. اینجا رو دیدم گفتم بیام اینجا پیش شما شاید بتونیم رد پای گذشته ها رو با هم بگردیم پیدا کنیم. از بین شما ها کسی حضرت حافظ رو ندیده؟ همیشه با دیوان گره گشاش به یلدا های ما می اومد. ما با گفته هاش کلی شاد می شدیم از گرهی که قراره باز بشه و پند می گرفتیم که از خیر۱چیز هایی بگذریم یا توی فکر می رفتیم که این که گفت یعنی چه و حافظ کلی فاتحه ازمون می گرفت، می ذاشت لای دیوانش و می رفت تا دفعه بعد. امسال توی جمع اطرافیانم هرچی منتظر شدم نیومد که نیومد. حافظ همراه یلدا های یلدایی ما، همراه کرسی، همراه حال و هوای گذشته های بهشتیمون رفت. بچه ها من دلم هوای همه اون هوا رو کرده. یکی نمیاد توی این یلدا های رنگی بگردیم حافظ و هوای یلدا های زیر کرسی رو پیدا کنیم؟ یعنی توی این محله ما اگر بگردم پیدا میشه؟ ببخشیدم مدلم اینه. هرچی رو که خیلی دلم می خواد به۱دسته آدم بگم میام توی محله هوار می زنم و حوصله همه رو سر می برم. من حال و هوای کامنت های این پست رو نخوندم و نمی دونم چجوریه. خدا کنه با این خط هایی که نوشتم کدرش نکرده باشم!.
برم ببینم باقی شما ها نبودم چی ها گفتید.

آخی نازی ایرادی نداره تو اصلا بیا اینجا هرچی که عشقته بنویس هیچکی که نخونه من میخونم گیگیلی،،ما که هنوز یلدامون ادامه داره خععععلی هم اینجا شلوغ پلوغه،،من یه پام تو اتاقه یه پامم تو جمع هست خخخخ

شهرووووووووز خجالت نکشیدی با احساسات پاک من بازی کردی
قرار نببود بیاااااااااای خخخخخخخ
پریسا توصیه میکنم نخون کامنتا رو چون تو کامنتا چیز خاصی نیسسسسسس
خخخخخخخخخ

آخجون پس هستید؟ به جان خودم دیر می رسیدم حسابی گناهی می شدم من یلدای گوش کنی دلم می خواد. ولی این اتاق کنفرانس. جدی من همیشه همه جا گفتم و میگم مدت هاست که دیگه شفاهی نیستم. ولی توی محله یواش یواش دارم نازک شدن این حصار رو برای خودم حس می کنم. اگر امشب بودم و می تونستم چه بسا برای اولین بار بعد از ماه ها شاید بدم نمی اومد شفاهی باشم. ولی اولا دیر رسیدم دوما دیر رسیدم سوما به نظرم هنوز زیاد نابلدم و باید راهش رو توی مخم جا بدم. بیخیال محله رو عشقه و یلداش رو. بچه ها کوشید نخوابید وگرنه به جان خودم این دفعه به جای زنگ میام وسط محله پشت بلندگو شیپور می زنم بیدار بشید. راستی اینجا فال حافظ هم روی کرسی موجوده؟ اگر موجوده بذاریدم توی نوبت تا نیت کنم. بنده خدا آقای خسروی گناه داره کاش می شد۱طوری از اون اوضاع نجاتش بدیم. آقای خسروی اگر این رو می خونید بدونید که من حال الان شما رو درک می کنم. زمان هایی مثل این من گریهم می گیره به معنای حقیقی. خوشحالم که الان اوضاعم اون طوری نیست ولی هم دلیم رو بپذیرید.

ایوَل ملیسای عزیز دلم اینجاست پس بقیه کجان؟ آخجون ملیسا دیشب من رفتم زنگ خونه های محله رو زدم در رفتم ملت بیدار شدن ریختن توی پست شب یلدای پارسال گوش کن. بیا امشب۲تایی بریم هم محلی آزاری. اینپرواز رو هم اغفالش کنیم با خودمون ببریمش. پرواز کامنت ها رو خوندم خوش گذشت. الان هم اینجام این گوشه کرسی رفتم زیرش ولی هنوز سردمه.

درررووود! خوب بچه ها من اومدم، من بجای پدر بزرگ براتون تعریف میکنم: امشب چهارمین شب است که برای من شب یلدا است، چون من ظهر پنجشنبه به روستا رفتم، شب جمعه با پدر زیر کرسی آتیشی تا ساعت دو بامداد بیدار بودیم و از هر دری سخنی… روز جمعه به مزرعه ی عشق آباد رفتیم و کار کردیم و من ادامه ی حسارکشی با تورهای سیمی دور مزرعه را ادامه دادم و پدرم کباب گوشت چرخ کرده روی آتش پخت و جای دوستان خالی زدیم به بدن، عصر به خانه رفتیم و باز هم زیر کرسی تا دو بامداد از هر دری سخنی… صبح شنبه به مزرعه رفتیم و ادامه ی حسارکشی… هوا سرد بود و من سرم درد میکرد و نصف روز قبل کار کردم، ناهار آبگوشت خوردیم و زودتر به خانه آمدیم، دیشب هم زیر کرسی و از کمتر دری سخنی تا ساعت یک بامداد بیدار بودیم، امروز صبح طبق معمول سوار موتور پدر شدیم و به مزرعه رفتیم… باد تندی میوزید و به اندازه ی دیروز کار کردم و ظهر کباب دست پخت پدر را زدیم به بدن مبارک، البته پدر در این سه روز با چایی که روی آتش درست میکر از من به خوبی پذیرایی میکرد… عصر به خانه آمدیم و کسی نبود که مرا به شهر بیاورد و من با خواهرم تماس گرفتم و قبول کرد که با پیکان به روستا بیاید و مرا به شهر بیاورد… از خانه ی ما تا روستا حدود پنجاه کیلومتر مسافت دارد که حدود پانزده کیلومتر آن جاده خاکی و با پیچهای خطرناک است… من این سه شب آنتن دهی خوبی نداشتم و جمعه فقط توانستم بیش از سیصد کامنت قهوه خانه را بخوانم ولی چون افتاده بودم و ننت هم سرعتش پایین بود نتوانستم مراحم بشم و به کسی که میگفت: آلاچیق بهتر از قهوه خانه است بگویم: مگه اردوی مرداد ۹۲ را یادت نیست که بیشتر آلاچیق های اردوگاه جمع قلیونی ها بودند… راستی بچه ها کیا پایه اند که اواسط خرداد ۹۳ به روستای ما بیایند و سه شب را کنار هم با هم بد بگذرانیم؟! فقط پسرهای نابینای مطلق میپذیریم که سوسول و ناز پرورده نباشند!

پرواز خودش همه جوره پایه هست،،خودش میگه نیازی به خفال نداره،،پس ستایی دست و جییییغ و هورااااآاااا

به به سلام آقای عدسی! جدی مونده بودم چرا توی قهوه خونه نبودید. داشتم مشکوک می شدم که۱مار پیدا شد نیشتون زد که دیدم اومدید. فقط آقایون دعوتن؟ من معترضم!

به جان خودم پرواز و ملیسا یعنی آخر هم محلی! آب جوش؟ بذار باهاش چایی دم کنیم روی سر اهل محل آب سرد بریزیم. بچه ها بعد خونه مدیر نوبت خونه شهروزه که کرسی محله رو گذاشت و خودش غیب شد.

ترجیح میدم شهروز رو اسید پاشی کنیم …خعلی کار شنیع سخیف و زشتی انجام داد ک ما رو دعوت کرد و رفتتتتتت

شهروز ینی واقعا دو کیلو آجیییییییییییل اینقدر گرون بود ک در رفدیییییی میگفدی ما از خونه هامون میاوردیم خووووو خخخخخخخخ

هان؟ شکلک عمیقا به فکر فرو رفتن. شکلک انگشت جویدن از شدت تفکر. شکلک حالت خلصه تفکر و تمرکز و از این چیز ها. حرکت آهسته سر بلند کردن بعد از نتیجه گیری. نه. اسید زیادی ماندگاره. به اسید رسیده همون آب جوش منصفانه تره. ولی اول چایی. عمر هر کسی که این شکلک های محله رو ابداع و عاقبت من رو هم مبتلا کرد دراز باد!

پری انقد فک نکن فیلسوف میشیااااااااااااا خخخخخخخخ
ملی غصه نخور خودمون اداره میکنیم اینجا رو.بعدم آب میریزین روش.سیانور ک بش نمیدیم خخخخخ

با سلاااااااااااااااامی طولانی به بلندای شب چله یا شب یلدا بر همه دوستان هم محله ای.
شب چله یا شب یلدا بر شما نازنینان هم محله ای مبارک امشب را شب چله می نامند چون چهل روز به جشن باستانی صده باقی مانده است.
شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره        بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره
شب شادی وشـــور و مهربانی است        زمـــــــان همدلی و همزبانی است
در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد        محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد
به هرجا محفلی گرم و صمیمیست      که مهمانی درآن رسمی قدیمیست
به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل         شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل
ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه         شود مهمان حسابی چاق و چلّه!!
همــــــــــه با انتظاری عاشقــــــــــانه         نظـــــــر دارند ســـــــــوی هندوانه!
نشسته با تفاخـــــــــر  تــوی سینی          کنارش چاقـــــــــــویی را هم ببینی
چو گــــــــردد قــاچ قــــاچ آن هندوانه          شود آب از لب و لوچـــــــــــه روانه!
بســــــاط خنده و شادی فراهـــــــــم         اس ام اس می رسد پشت سر هم
جوانان آن طرف تـــر  جـــــــوک بگویند         دل از گرد و غبــــــار غـــــم بشویند
کسی را گـــر صدایی نیم دانگ است         در این محفل پی تولید بانگ است!!
زند بــــــــا “ای دل ای دل”  زیـــــر آواز         ز بعد آن  “هاهاها”یی کند ســـــاز!
ببندد چشــــــــم و جنباند ســـرش را         بخواند شعـــــــــــــرهای از برش را!
چنین با شور و نغمه – شعر و دستان        خرامان می رســــــد از ره زمستان
شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز        نمانده هیچ؛ جز  هشتاد و نه روز !
کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران        که در راه است فصــــــــل نوبهاران….

بچهها این شهروز رو باید بفرستیمش اصفهان بعد به اون اسید پاشا بگیم که این دک و پوز شهروز رو یه نوازشی با اسیداشون بکنن هوهوهوهوهو

یعنی پرواز از من خطرناک تره. شهروز کوشی هرچی این داد بهت نخوری حرف سیانور بود اینجا. ببین افتخاری هم خوراکی داد دستت نخور پای جون وسطههه.

همینجوری گفتم خخخ
جو دادم تو هم بگو راهت باش خخخ
ساهاب پست نیست هرچی دل تنگت میخواهد بگو پروازی

به به یلدا مبارک آقای عباسی عجب قشنگ بود این شعر شما. بچه ها مجسم کنید این شعره با نوا خونده بشه ما اهل محله هم زیر کرسی دور تا دور نشسته باشیم گوش بدیم.

ملیسا چه کاریهه من خودم اسید میپاشم روش …فقط حعف ک میترسم تیرم ب سنگ بخورهه به نظرتون نابینا هم میتونه اسید پاشی کنه
؟؟این شهروز یا داوطلب شو یا من داوطلبت میکنم خخخخخخخ واقعا سوال مهمیه خو
پری تو با مایی یا با اوونااااااااع ..موضعتو مشخص کن خخخخخخ
آریااااااا راحتم گلم وردار اون چوبو این شهروز اومد بزن تو سرش

شما خودتون خواب ندارید خیال کردید ملتم مث شما بیکارند آیا؟
من باید ساعت هفت برم سر کار. کارت نزنم تأخیر میخورم حقوقم کم میشه.
اینقدر سرو صدا نکنید. بگیرید بخوابید دیگه.
تموم شد. بابا تموم شد!
اه. بالشمم معلوم نیست کی برداشته! لعنت به این روزگار…

اوخ اوخ بچه ها همه زیر کرسی قایم شید مدیر اومد! بیایید بیرون بابا رفتش. ولی این شهروزه گناه داره بذار کنار پرواز اون قوطی جیزه رو! آی آی این بالش مال کیه از کجا اومد؟ نفهمیدم چی شد؟ بالش مدیر توی سر من چیکار می کنه؟ آقا مدرک جرم! دلیل اتهام! مدرک کتبی اومد صاف خورد توی سر من! این پرواز بالش رو کش رفت پرتش کرد توی سر من! الان میرم مدرک رو با اسم متهم میدم تحویل صاحبش.

درود! راستی ظهر شنبه که سرم درد میکرد قبل از ناهار یه شلغم نشوسته پوست کندم و خام خوردم شبش هم پدر شلغم پخت و من چاهارتاشو داغ داغ خوردم… جمعه شب یه هندونه کوچک پاره کردم و نصفشو خوردم و شنبه شب هم نصف دیگرشو زدم به بدن مبارک… شنبه و یکشنبه هم همراه ناهار پیاز خام خوردم… خوب پریسا-من که ضد زن و دخترم: حالا تو مارو دعوت کن تا بیاییم خراب بشیم روی سرت و هرچی اونجا هست بخوریم و ورشکستت کنیم! خخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

فصــــل دو نفــــره هآ تموم شد ،،
حالآ نوبتــ مآستــ ..
نوبتــ مآستــ که دستآمونو بزاریم تو جیبمون و رو جدول خیآبونآ راه بریم !..

هعی بچه هاااااااا
شما یه پله از من رفتین بالاتر
اسپری فلفل چیه خو بدبختو
پریساااااااا
نکنننننننننن
بعد کودتا من میشم حاکم اینجا خخخخخخخخخ

پرواز میگن دزد رو تا نگرفتن پادشاست. عجالتاً رو عشقه.
آریا چه عبارت تامل بر انگیزی! جدی از اون جمله هایی بود که من چند لحظه متوقف میشم بهش فکر می کنم و تصورش می کنم تا بتونم قشنگ صدای سکوت داخلش رو بشنوم. این ها رو جدا از شوخی هام جدی گفتم.

درودی به زیبایی نام اهورامزدا. به بزرگی فلات آریایی. به زرینی برگهای اوستا. به بزرگی تاریخ پارس. و به گرمی آتش مقدس زرتشت. هدیه به تو که از نسل کوروش و داریوشی. جشن آریایی یلدا بر شما ایرانیان خجسته باد.

آه اجالتا رو عشقههههههههه؟
چه جمله ی تامل برانگیزی گفدی خخخخخخخخخخ
من ک از وختی یادم میاااااد دو نفره بودم خخخخخخخخخخخخخخخخ
چه تو پاییز چه تو زمستون

من یک پیشنهاد دارم هر کس که ادعا می کنه تا خروس خوان صبح بیداره هر یک ربع یک کامنت بذاره تا ما مطمئن بشیم بیداره نظرتون چیه؟اینجوری مشخص می شه برنده شب یلدای گوش کن کیه جایزهش هم با صاحب این پست هر که موافق هست دست راست و پای چپش رو ببره بالا!!!!

من واقعا نمی دونم تا کی بیدارم ولی تا هستم که هستم. وای صاحب این پست یعنی الان کجاست؟ احتمالا در شلوغی یلدای جهان حقیقی حل شده بنده خدا.

نچ …ببین یکی از اون دو نفر شخص شخیص بندس یکی دیگه هم یه انسان بزرگوااااااار تر از خودم
البته نفر دوم پیووسته در حال تغییر میباشه خخخخخخخخخخخخخ

آریا تو شرم نمیکنی متن بدون منبع انتشار میدی
ای ناقض حقوق کپی ؟
ای مجرم سایبری؟
ای هکر؟
ای باعث گمراهی جوانان اسلام در فضای مجازی ؟؟

فردا صوب ک تحویل پلیس غیور و دلیر مردان فتات دادم میفهمی ک پشیمونی سودی نداره پسر جاااااااااااااان
خخخخخخخ

پخخخخخخخخخخخخخ پریسا خجالت نمیکشی ؟؟؟
این چه حرکتیه
نمیگی این آریای فلک زده ی مفلوک قلبش ضعیفه ییهو میای وسط صحبتمون سکته کنه بیفته رو دستم جوون مردم؟؟؟
تو میخای جواب خانوادشو بدیی
خخخخخخخخخخ
آهه

ساعت حدود ۰۱:۳۰دقیقه با مدادهفقط آقایان پرواز آریا و خانم پریسا هستند کس دیگه نبود بریم بوق بوق مسافران عزیز اتوبوس شب یلدا لطفا سوار شوید.

درود! آهای سوسول جون کجایی؟ آهای فوفول جون چرا نیمیای جواب پستتو بدهی؟! راستی من از جمعه تاحالا حدود نیم کیلو چسفیل خوردم و از شروع نوشتن کامنت قبلی تاحالا بیش از ده آلوچه خشک کرده ی خودم خودود ۱۵تا و ۶تا عناب زدم به بدن… البته اول مکیدم تا شل و نرم شدند و کمکم خورده شدند… راستی آلوچه هارو مشتی در دهان ریختم ولی حسته هاشو هر چند دقیقه یکی را از دهان مبارک خارج کردم!

چی فکر میکردیم که امشب چی بشه چی شد ناموسن :
فلسطین اشغالی اینقدر اینجا زلزله نداره که اینجا داشته باشه : چی گفتم : قاط زدم
یه دو تا آهنگ ریدیف کردیم که گفتیم بزاریم :
حالا داستان این آهنگ ها خیلی باحال بود اون شب که اولین شب کافه یا سفره خونه بود که من چند ساعت نشستم آپلود کردم بعد که خواستم بزارم دیدم شهروز خان کامنت ها رو بست : یک رکب خوردم
حالا اومدم تلافی کنم البته با کمک داش مجتبی
https://gooshkon.ir/faramarz/music_/ali migan esmesh sorayast.mp3
و دومی که حال و هوای قهوه خونه هم داره بگیرین
https://gooshkon.ir/faramarz/music_/samad mamad ageh chaagham .mp3
: من که دهنم صاف شد تا الان با جک و جونور های فامیل سر و کلله زدم
ای کاش مجتبی به بچه ها یه ندا میداد که کنفرانس هست از روزای قبل تا بچه ها هم بیام با اینکه من نمیتونستم بیام :
پری تخمه میخوری نریز زمین .

خوب به جمع شب مرده داران سایت یکی دو تا افزوده شد کم کم دارم امیدوار می شم شب خاطره های گوش کنی امشب هست.

اییییییییییش آریا حالا نمیشد لحظه حساس وارد نشییییی
خخخخخخخخ
ظاهرا کامنت پرواز تو میدونی ب لطف آریا جان صدمین هس
حالا چه فرقی میکنه
ممهم اینه ک ب نوم پرواز عزیز ثبت شه خخخخخخ

آریا ب جای این ک بخندی پاشو ب آقای عباسی از این چیزایی ک این شهروز ادعا میکنه خریده تعاارف کن
ن
میگم نکنه این اینا رو کش رفته و الان پلیسا گرفتنش بازداشتش کردن؟؟؟
هعی این مجیم ک خوابه ببینیم اینجا رو میشه ب عنوان وثیقه آزادیش گذاش خخخخخ

پری جون اون لوبیا چیتی بوده تو هم چون نابینا هستی فکر کردی که پسته هست :
بیا یه مشت بهت کیشمیش و نخود بدم دلت نشکنه :بیا گلم بیا
هادی جون من روی ترک بند میشینم : میخوام یه چرخ بزنم
شکلک یه چرخ زدن یه پا روی زین
پری داش من اوضام بی ریخته هندونه زیاد خوردم الان دلم دریا شده ببخشید روم به دیوار سفره خونه کجاست :

ساعت ۰۱:۵۸ من هنوزم خوابم نبرده دارم در کنار خوردن و آشامیدن فیلم شام ایرانی مجموعه پنجم قسمت سوم را مشاهده می کنم.

وای فرفره عزیزم تو ک قبلا بینا بودی دیگه چرااااااا؟
آخه چه شباهتی بین لوبیا چیتی و پسته کالیفرنیا وجود داره گلم
معلومه ک یا پسته ندیدی یا کالیفرنیا نرفتی خخخخخخ
پریساااااااااااااااااع نکن عه گفدم ییهو نیا تو فری سکته کنه خونش میفته گردنت تا قرون اخر دیه اشو ازت میگیرم

دوستان بیایید جک هامون رو برای همدیگه تعریف کنیم خوابمون نبره البته هر کس فکر می کنه می تونه برنده بشه خواب دیده هههه

از اونجایی ک من سالها سرم تو درس و کتاب بوده و ۵ ماهه ک این مجی منو اغفااااااااااال کرده و تشریف میارم اینجا و کلا بچه مثبتم تو کار لطیفه نیسم زیاد
ولی یکیو میشناسم ک خودش جوکه اصن
فرفره رو می
گم
فری

اولیش رو خودم می گم
یارو میره کارواش می گند کو ماشینت میگه خونم نزدیک بود پیاده اومدم البته واسه قرون وسطیست

نه دیگه اومدی و نسازی :
الان تازگی ها توی کالیفورنیا یه محصول جدید به بازار اومده به اسم پسته چیتی که وقتی هوا ابری هست این پسته های چیتی میخندن یعنی چیتی خندان معروف هست :
بعدشم پری کی گفته : مگه این پسته های ریز رو ندیدی که کللش بسته هست و گرد هست شبیه لوبیا چیتی خودمون یعنی ایرانی هست :
مواظب باش نخود سیاه جای نخود کیشمیش بهت ندم که مامور ها بگیرنت : راستی داش سلام :یلدات مبارک :
نیستی داش : چه خبر : کم پیدایی :
دیشب اومدم اسکایپ نبودی راستشو بگو کجا رفته بودی

اوه نخود سیاهم داری ؟؟؟؟
نع آخه نیس ک من باغ پسته دارم تو کالیفرنیا و محصولمم درشته ب همین خاطر اونایی ک شما میگی رو ندیدم …پسته هایی ک من دیدم درشتن و خندون فرفره

این آقا هادی خیلی باحاله :
مثل این ببخشید خانمه هست توی اخبار :
میاد سه تا زنگ میزنه میگه
دینگ دینگ دینگ
ساعت شونصد : اینجا گوشکن است صدای جمهوری اسلامی ایران : مجتبی ر ه

بچه ها راستی آهنگ هام رو دانلود کردین :
هی پری با تو هم هستم دانلود کردی اون آهنگ هام رو یا نه :
سرتو بگیر بالا منو نگاه کن : هان
اگه آره پس چرا نظر ندادی : هان

معتادین گرامی به هوش باشید و به گوش
این جانب پرواااااز باس میدون رو خاالی کنم و برم/
نع این ک خوابم بیاد نه.راستش احساس میکنم آبروی نداشتم خخخخخخ میریزه رو زمین.ملت چی فک خواهند کرد.حالا این فرفره سیکله مورد نداره جلف بازیاش ولی من چی ک ب قول خودم تحصیلات عالیه دارم خخخخخخخخخ.من باس الگوی امثال فرفره باشم ولی ؟؟؟؟؟
شبتون شکلاتی
فرفره تمام حرفام شوخی هس گلم.ناراحت نشی !!!ولی دیگه صلاح نمیبینم بیشتر بکامنتم امشب …

خدا ازت نگذره که با عابروی یه جوون بازی کردی : پری پری
بخاطر همین حرفتم که شده باشه میرم دیپلم میگیرم :پری پری
داداش شما کت و شلوار قهوه ای تن ما کردی :
عیبی نداره خدایی هم بزرگه :
شکلک مظلومیت و مار موزی
خخخخ من اگه میخواستم به حرف نوشمک هایی مثل تو گوش کنم که الان باید پشمک فروش باشم خخخخ : خخخخ
نه داش ما هم شوخی کردیم :
آره داش دیگه خیطه یجوارایی آره شبت خوش رفیق یا رفیقان یا رفیقام یا رفقا یا رفیق بی کلک مادر

سلام.
یه معذرتخواهی درست و حسابی از همه.
من از طرف شرکت مخابرات، از طرف مسئول بیکفایت و بیفرهنگ پشتیبانی، از اینترنت مزخرفشون از تلفنی که بیست و پنج دقیقه تو گوش من موزیک زد و کسی بر نداشت، از طرف همه ی این اتفاقات از شما معذرت میخوام.
اینترنتم قطع شد و یه شب خاطره انگیزو از دست دادم.
ولی دمتون گرم.
یه شب ما نبودیم دوستامونو شناختیم خخخ.
قرص و اسپری فلفل و آب جوش و اسید.
هی زندگیییییی.
از همه که بودن تشکر میکنم.
یه چند دقیقه میمونم اگر کسی نبود منم میرم میخوابم.
باز هم معذرت.

غصه نخور من حالا حالاها هستم اگه می خواهی شکستم بدی بهت پیشنهاد می کنم یک پارچ قهوه تلخ بخور.

سری پنجم شام ایرانی یک ماهه که آمده بازیگرانش هم برزو ارجمند،محمد رضا شریفی نیا،محمدرضا هدایتی رضا شفیعی جم من خیلی خیلی فیلم و سریال و انیمیشن و … دارم بگو ببینم کدوم رو می خواهی بدونی؟
حالا دارم قهوه تلخ را می بینم از دلقک بازیهای هادی کاظمی از خنده روده بر شدم البته بار بیستم هست که قهوه تلخ رو می بینم.

با درود! نمیدونم از کجا شروع کنم! واقعا نمیدونم! کامنتم طولانی هست! اگر دوستان حوصلهشون نمیشه بهتره نخواننش! فکر میکردم یلدای امسال شیرینترین یلدا برایم باشد ولی بدترین شد! داستان از اینجا شروع شد که من و دوستم تصمیم گرفتیم شب خوبیرو برای دوستانمان بسازیم! ما در خوابگاه شبانه روزی شهید محبی هستیم! مبلغ زیادی از جیب خودمان گذاشتیم! و مبلغ بسیار ناچیزی از دوستانی که دوست داشتن امشبو با ما باشن! من و دوستم گفتیم بیخیال پول هرچی شد میدیم فقط بچه حا خوش باشن! خلاصه از خوابگاه زدیم بیرون و رفتیم چندینتا محله اونورتر کلی خرید کردیم کلی بچه ها! فقط بخاطر اینکه بچه ها بد نگذره بهشون! از صد درصد هزینه ها ۸۰ درصدشو خودمون دادیم! فدای سرشون پولش بازم میگم پولش به جهنم! با کلی دردسر و سختی مترو اینور اونور خریدارو آوردیم خوابگاه! ساعت ۱۰ شب بود که شروع کردیم دور هم جمع شدن و خوردن و خندیدن! ما خریدارو دادیم دست نیمه بیناهای جمع که بین بچه ها تقسیم کنن! خلاصه وسط جشن دوستم فهمید دهن یکیشون پره! دیدیم هی شیرنی میخوره و به کسی نمیگه! این هیچ داشتیم تخمه میخوردیم هی پوست تخمه میومد تو سر ما نابیناها و نمیفهمیدیم کیه! تا بساط خوردن تموم شد همه پراکنده شدن! یکی برام تعریف کرد کارای اون نیمه بیناهارو حتی میخواستم براتون گزارش صوتی تهیه کنم بزارم با همه حرف زدم به اون نیمه بینا رسیدم جواب پرسشهامو خیلی بیرپت و جلف داد که کل گزارشو خراب کرد! بعدشم گفت نمیدونستم جدی داری گزارش میگیری! بچه ها بغض گلومو گرفته! آیا هدف ما چیزی جز شاد کردن اونا بود؟ آیا ما کل خوراکیهارو واس همون بچه ها نخریده بودیم! آیا ما از جیبمون پول ندادیم که دوستامون شاد باشن؟ به نظرتون حق ما این بود پوست تخمه تو سرمون بزنن یا کارای دیگه باهامون بکنن واقعا حق ما این بود؟ شما بگید!

شکلک بابا رعد با یه شکم پر و وزنی بیش از ۲۰۲ کیلو وارد میشود ، آهای اینجا چه خبر بوده ؟؟؟؟؟ به چه جرأتی بدون من خوش بودید ؟؟؟؟ من در زندان بودم ، پس چه کسی از من پذیرایی میکند ؟؟؟
دخترای محله بابا اومده ! چی چی آورده ؟ فکر کنم هییییچی
کسی مرا نمیشنود ؟؟؟ من رعد بزرگم و از زندان آسمانها به سمت شما آمده ام ، مرا در یابید

خب هادی جواد عزتی هم تو قهوه ی تلخ حرف نداره.
سامان. سخت نگیر برات سخت میشه. شهید محبی از این بیشتر ازش توقع نمیره.
وقتی از هر فرهنگ و تفکری توش هست.
این درسی میشه برات که هیچ وقت بیشتر از ظرفیت کسی بهش خوبی نکنی.
ولی اینجا حالشو ببر.
بیا این لبو رو بزن روشن شیییییی.
رعد میگم یه کم ما شا الله داری ظاهرً.
دکتر لاغری آشنا دارمااااا.

سلاااام بر سامان و جناب رعد و برق
بنده در خدمتتونم میزبان که پذیرایی نمی کنه من باید به جاش پذیرایی کنم.
آقا سامان اون رفقا رفیق نبودند شما خودت رو ناراحت نکن به نظرت ارزشش رو دارند.

شهروز امشب به نظرم روی باند اینترنت بدو بدو زیاده بیخیال. من هم سرعتم به جای اینکه نصفه شب بیشتر باشه افتضاحه. چندین بار تا حالا افتادم. ورد پرس خطا میده آقای عباسی. هرچی می خوام کامنت اعلام حضور بدم میگه خطای ورد پرس. الان به نظرم حل شد. آقای عجرت دست همه جا افراد بی ظرفیت و آزار دهنده پیدا میشن. برای دفعه بعد شما آگاه تر هستید و می تونید هماهنگ تر باشید البته نه با همهشون. بلکه با هم داستان ها و همراه های خودتون که بشه با هم خاطره های قشنگ بسازید. خوابگاه ها محیط های جمعی هستن که هر مدل آدمی با هر تربیتی داخلش پیدا میشه. بچه هایی که این رفتار رو کردن واقعا به زشتی عملشون اصلا فکر هم نمی کنن. به قول شهروز همچین جایی همچین اشخاصی هم داره. اگر من باشم الان خودم رو کمتر کدر امشب می کنم ولی برای دفعه بعد با عده محدود تر ولی دستچین شده تر لحظه های قشنگ ذخیره می کنم. شما هم دیگه بیخیال. اون ها رو هم شما می شناسید. اگر توی خط منطق هستن بهشون توضیح بدید که کار زشتی کردن. اگر هم از جاده درک و منطق خارجن که واسه دفعه های بعدی اسمشون رو از لیست همراه های لحظه های این مدلی خط بزنید. حالا اخم ها رو باز کنید محله رو عشقه و یلداش. تا دوباره خطا نداده بفرستم.

این دیگه باید از مجتبی پرسید بابا ما رو کاربران غایب در نظر گرفتی.
جالب شد هیچ کس نمی خواد کم بیاره البته خدا رو شکر سرعت اینترنت من بالاست و مشکلی نداره من قصد تبلیغ برای ارائه دهندگان اینترنت پر سرعت را ندارم ولی چون خودم ۱۰ارائه دهنده را داشته ام سرعت تلکام به نظرم بالاتر از همه آنها است همین الآن من شاتل هم دارم ولی چون سرعتش شبها بسیار پایین می آید ازش استفاده نمی کنم.
این بود ……

شهروز جایزه چیه حالا؟ببین من تقریبا بیشتر شبها به خاطر مطالعه در اینترنت بیدارم حالا یک امشب هم روی شبهای دیگه البته اگر همگی تا صبح بیدار باشیم باید چند جایزه بگیری پس به نفعت هست که همین حالا مرا به عنوان برنده معرفی کنی تا فقط یک جایزه بگیری صلاح کار خویش خسرو دانند.خان

شهروز شما درست میگی ولی گاهی بعضی چیز ها دست ما نیست. بگو بیخیال و دورش بزن. رجوع شود به پست آخری آقای اجرت دست و کامنت دراااز من. آخجون اسم آقای اجرت دست رو این دفعه درست نوشتم ایسپیک درست خوند. آقای اجرت دست این درسته. خودت رو اذیت نکن. واسه دفعه های بعد خطشون بزن تا حالشون جا بیاد. آی من هستم شما هستید؟

آی آی آآآی خداجون یکی به دادم برسه. تا شما ها اون بالا داشتید کری با هم می زدید من هرچی شیرینی و شکلات شب یلدا بود خوردم بیسکویت های خانم هاشمی رو هم تا دونه آخرش رفتم الان هیچیش نمونده ولی من دلم داره از چشم راستم می زنه بیرون. آخ آی وای دلم! آی دلم! آخ یکی بیاد درستم کنههه!

با درود به خانوم پریسا! فامیلی منو بیشتر آدما بد مینویسن و میخونن! خخخخخ! بله از این به بعد دورشون خط خواهم کشید! راستی چرا این همه خوردید! برا ما کو په هااااااااان؟

راستی همین که بیدارید میوه شیرینی آجیل بزنید شب یلدا دارد تمام می شود یک سال دیگر باید منتظر آمدن دوباره اش باشیم بزنید و بیاشامید ولی پوسته هایش را زمین نیاندازید.
معاونت فرهنگی شهرداری محله

تقصیر اسم شما نیست من املام همیشه ضعیف بود هنوز هم ضعیفه. حالا که همه خوابن جز ما۲تا، یواشکی اعتراف می کنم که۱بار از املا نمره۲۵صدم و۱بار نمره نیم گرفتم. به کسی نگید ها! خوردم؟ آهان آی دلم آی دلم آی آی دلم باز یادم افتاد. خوب تقصیر من چی بود؟ خوشمزه بودن شما هم مشغول بودید من هم دیدم سینی بیسکویت اینجا تنهاست گفتم۱حالی بهش بدم که اون هم۱حال بهم داد به چه دردناکی. الان هم آی آی آی دلم!

میگم بقیه کوشن؟ حواسمون نبود کجا در رفتن؟ نکنه تنهایی رفتن عشق و حال ما رو جا گذاشتن؟ پرواز و آقای خسروی و آقای رضایی و ملیسا و دیگه نبود همین ها بودیم دیگه.

خانم پریسا می خواهید رقیب را از میدان به در کنید شایعه سازی می کنید من هستم رد پای من همه جا هست برادرً شایعه سازی نکنید ما هستیم حداقل تا شماها هستید.

میگم طبق قانون، تا زمان طلوع آفتاب که پایان شب هست مسابقه ادامه داره.
طلوع آفتاب هم ساعت هفت و یازده دقیقه هست.
شما که نمیخواید تا اون موقع مسابقه رو ادامه بدید مگه نهههههههههه؟!

جدی اسم شما رو جا انداختم. جدی بقیه کوشن؟ جدی در توصیف شب یلدا گفتن تا ساعت چند؟ جدی اینجا۱۰دقیقه مونده به۵من هنوز هستم ولی اگر از۶رد بشه بخوام نخوام باید نباشم چون مرخصی ندادن بهم باید بپرم برم دیر نرسم. جدی عجب خوش گذشت! به شما رو نمی دونم ولی توی محله شب یلدا به من عجیب خوش گذشت. جدی شهروز خوابش برد. جدی دیگه الان هیچی یادم نیست بگم.

شهروز اگر ساعت ۰۷:۱۱شود و ما همگی بیدار باشیم شما باید به تعدادمان جایزه بگیرید و با پست پیشتاز برایمان بفرستید داداش ما از شما زرنگتریم شب تا صبح بیدار بمانیم آخر سر هم جایزه نگیریم!!!!!

این شعرم به نظرم جالب رسید گفتم بزارم حوصلمون سر نره!
یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد..داد میزد کهنه قالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم…اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشیدو بقضش شکست گفت خدایا اول ماه است ونان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست..بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی میخرید….سهراب سپهری

روح سهراب شاد! جدی هر بار این شعر رو هر جا می خونم یا می شنوم گریهم می گیره. حالا خیال نکنید نشستم به های های. ولی خیلی قشنگه. قشنگ و تاریک و تلخ.

اگر شما خانم پریسا قبل از ساعت ۰۷:۱۱اینجا را ترک کنید به منزله این است که شما از ادامه مسابقه انصراف داده اید البته شهروز هم خوش به حالش می شود و یک جایزه کمتر می دهد.

سلام اینقدر در مورد آخر شدن دعوا نکنید من اومدم آخری رو تصاحب کنم و برم شما کار و زندگی ندارید؟ ما که همیشه آخر میشیم بزارید بکارمون برسیم بابا
تعجب کردید نه؟ حالا میگید اینو کجای دلمون بزاریم یا از کجا پیداش شد هان ؟ من زیر کرسی قایم شده بودم که خوابم برد

این عادلانه نیست از۶به بعد که دست من نیست من زورم به سر کارم نرسید مرخصی نمیدن آخه یکی بیاد به دادم برسه آآآی حقم رو خوردن!
شکلک چندتا ستاره بارون. حال ندارم ستاره بذارم ایسپیک نخونه ضایعم کنه.
من هیچی نمی خوام. تا هر زمان بشه هستم. یلدای گوش کنی و توی محله بیداری و با شما بودن رو عشقه. کلی گفتیم و خندیدیم و این شب یلدا واسه من خاطره شد. یلدای اینترنتی در کامنت دونی محله. این جایزه من. باقیش مال شما. سرش هم رو بزنید و شهروز باقیش رو در گوشت بگم. بذار سرشون به کری با هم گرم باشه جایزه رو هرچی هست بردار و ددر رو!

گیرم توانستی آقا سامان را هم به در کنی چه خواهی کرد با من
راستی شهروز تا حالا بیدار بودن تا صبح را تجربه کرده بودی؟

آقای ترخانه قبول نیست شما چون از اول نبودید نمی توانید در مسابقه شرکت کنید.
شکلک:یک نفس راحت کشیدم فقط خودم ماندم و خودم!!!!!!

نه شهروز بچه گیر آوردی عمرً اگر لب بزنم خیلی به من خوش گذشت شما را نمی دانم برنامه بذار هر از چند صباحی بیدار باش را تجربه کنیم.
گپی شبانه با دوستان می چسبد البته نه از نوع چسب رازیش

شهروز خودمان می توانیم جایزهمان را انتخاب کنیم اگر من برنده شوم که بعید نیست برنده شوم چیزی خواهم خواست که سورپرایز خواهی شد.

بابا یکی این تخمه ها رو برداره از جلو دستم آخه شما که می دونید تخمه چجوریه؟ یکی که برداشتی تا آخرش میری دست خودت هم نیست. تموم هم نمیشه لاکردار هرچی می شکنم باز هست.

جایزه نوش جونتون برگشتم ببینم کی کارو به آخر رسوند حالا میتونید بگید فلان سال یادش بخیر تا صبح بودیم و گفتیم و خندیدیم این خاطره میمونه براتون

این مسابقه فقط یه برنده داره.
اگر بیش از یه نفر تا خط پایان رفتید باید به سؤال طلایی جواب بدید.
سؤال رو در ده دقیقه ی پایانی مطرح میکنم.
یعنی هفت و ده.
اگر هم تا ساعت هفت و بیست نتونید جواب سؤال طلایی رو بدید مسابقه بدون برنده میمونه.

ببین سامان ساعت ۰۵:۳۰و من هنوز بیدار اصلا و ابدا هم خوابم نمی یاد فکر جایزه را از سرت بیرون کن.

خوابیده های عزیز من از کامنت دونی پست یلدای محله گوش کن گزارش می کنم. حالا مشاهده می کنید بازار کری بین آقایان اجرت دست و عباسی داغه. آخ سوختم. بله در۱اقدام شجاعانه و البته خطرناک مشاهده شد که شهروز اقدام به خواب کردن آقای عباسی با آب انار کردن که البته ایشون نخورد و اقدام هینیش یعنی پرید. همون طور که ملاحظه می فرمایید و توی خواب هاتون دارید می بینید یعنی می شنوید، کری همچنان ادامه داره. تماشاگران لحظه به لحظه تغییر می کنن. بله دوستان وای عجب صحنه ای بود! عجب صحنه ای! آقای عباسی در۱عمل متحورانه پرید کتف آقای اجرت دست رو چسبید خوابوندش توی تخت خوابگاه و داره سعی می کنه۵دقیقه اونجا بی حرکت نگهش داره بلکه ایشون خوابش ببره ولی بله وای به علت جیر جیر تخت هر۲تاشون به مور مور افتاده و از تخت فاصله می گیرن. همچنان مشاهده می فرمایید که آقای اجرت دست پارچ خالی قهوه آقای عباسی رو برداشتن و باهاش ضرب بیل و کلنگ و تیشه گرفتن و آقای عباسی هم که قهوهشون تموم شده برای تجدید محتوای پارچشون…عه! پارچ که دست اونه! توی قوری بریزید آقای عباسی خیالی نیست. ای وااای! از اونجا که هر۲در عالم نیمه بیدار می چرخن سر هاشون محکم می خوره به هم و دنگی صدا میده. گوشنده های عزیز به علت ورود پزشک برای بررسی اوضاع طرفین و اطمینان از سلامتی۲طرف چند لحظه کری متوقف میشه. بعدش من دوباره هستم. ساعت هم۵و۳۶هست.

ببین شهروز آمدی نسازی قرار بود هر کسی که تا صبح بیدار باشد جایزه ای به رسم ادب از شما بگیرد اگر می خواهی جایزه ندهی راحت بگو ولی از این بهانه های بنی اسراییلی در نیاور.

خب قرار شد کسی که بیشتر بیدار بمونه جایزه بگیره.
اصلً سؤال رو بیخیال. ساعت هفت و یازده دقیقه به بعد فقط کسانی که تا اون ساعت بیدار موندن میرن فینال.
مثلً تو و سامان.
از اون به بعد کسی که بین شما دو نفر فاصله ی دوتا کامنتش از هم بیشتر از یه ربع بشه باخته.
حالا شاید تا سه روز ادامه پیدا کنه. دیگه مشکل خودتونه. یکیتون باید بکشه کنار.
به شماها رحم نیومده خخخ.

ببین شهروز بالا بری پایین بیای اگه ما تا ساعت۰۷:۱۱بیدار باشیم جایزه می گیریم.
حالا شرط و شروط نذار که بیشتر فکر می کنم نمی خواهی جایزه بدهی.

وووییی! بله عزیزان نیمه بیدار مشاهده می کنیم که شرایط مسابقه به علت نمی دونم چیچی میگن اینطور وقت ها اسمش رو، ولش کن هرچی میگن خلاصه شرایط برد در این مسابقه تغییر می کنه. به نظرم وقت اضافهش بیشتر از خود مسابقه قراره طوللل بکشه! عججب مسابقه ای! عججب تغییر شرایطی! عججب وقت اضافه ای! باید دیدنی باشه. آخ جون! ولی خودمونیم خوب شد من خودم مثل بچه های خوب کشیدم عقب وگرنه امروز غیبت می خوردم. خوب این افکارم بود که با از اون رنگ ها نشون داده شد. بله نیوش کنندگان خفتگان عزیز به نظرم آقای عباسی و آقای اجرت دست باید از مدرسه یا محل کار یا هر جا دیگه که باید تشریف ببرن غیبت بخورن. ساعت۵و۴۹دقیقه صبح اولین روز زمستون هست و من همچنان هستم و آخ چشمم جدی دارم از چشم درد منگ میشم حالا یکی بهم بگه من الان چجوری از خونه بزنم بیرون تا ظهر هم بیرون باشم آی چشمم! بله گزارش می کنم. راستی، چی خواستم بگم یادم رفت.

می دانم شهروز نقشهات چیست می خواهی من و سامان را به جان هم بندازی و اصلا جایزه ندهی من اصلا جایزه نخواستم ولی ثابت می کنم تا صبح که هیچی تا فردا صبح هم بیدارم.

جایزش شارژ پنج هزار تومنیه.
باشه دیگه چی کار کنم.
اگر دوتاتون موندید برای دوتاتون میگیرم.
خب حواستون باشه تا همون هفت و یازده دقیقه نباید فاصله ی کامنتها زیاد بشه ها.

بارون، برف، از اون زیاد هاش که طعتیلی درست می کنه! وای عاشقشم! خوشحالم که بهترید آقای اجرت دست. واقعا میگم. این تغییر حال شما از تمام اتفاق های امشب برای من بهتره. امتحان! خسته نباشید الان یادتون افتاد؟ ولی باز هم خودمونیم. این جایزهه که شوخی بود چون شهروز بنده خدا که اصلا نگفته بود به بیدار ها چیزی میده واسه داغ تر شدن بازار کری و خنده و هیجان حرف جایزه زده شد. جایزه همهمون۱شب عزیز که با هم گذروندیم. حله؟

واقعا برنده این مسابقه چه کسی یا چه کسانی هستند به جز خودم همه دوستانی که از این شب یک خاطره به یاد ماندنی ساختند و برای اولین بار نه تنها در سایت گوش کن بلکه در تمام سایتهای ایرانی گفتگوی شبانه راه انداختند برنده یا برندگان واقعی این مسابقه هستند.
من به نوبه خودم به آنها تبریک می گویم.

ساعت۶و۱۷دقیقه صبحه. من۱خورده آماده میشم۱خورده میام اینجا کامنت میدم. الان نیمه حاضر برای بیرون زدنم. ممنونم آقای اجرت دست خجالت کشیدم جدی. حالا۱کاری کنم حسابی لذت ببرید. وای امتحان! آی امتحان! هیچی نخوندید! آی عجب سخته این امتحان! خسته هم که هستید! وای چه ترسناکه این امتحانی که هیچی ش رو هم نخوندید! الان هم که همه چی یادتون رفته! وای وای! وااای!
تمامش رو بفوتید بره هوا۱کلمهش هم راست نبود هرچی گفتم در باب امتحان برعکسش کنید ببینید چی در میاد عالی میشه. ساعت شد۶و۲۰دقیقه.

بچه ها اون پایین میگه افراد حاضر۷. اگر راست بگه۴تاش ماییم۳تا دیگه کی ها هستن؟ آی کیستی سیاهی؟ دست هات رو بذار روی سرت پا ها روی زمین بتسلیم یعنی تسلیم شو ببینم کی هستی یعنی کی ها هستید! درضمن ساعت۶.۲۶دقیقه صبح اول دی ماه۱۳۹۳. وای دیرم شد الان میرم۱کم دیگه آماده تر میشم باز میام. ای بابا شد۲۷دقیقه!

دوستان نمره شما به این شب یلدا چند است؟
برای من که امشب بهتر از همه شبهای یلدای عمرم بود شما را نمی دانم.

یلدایی جونم هم رفت تا سال بعد! یعنی سال بعد بازم زنده هستم تا جشنش بگیرم خدا میدونه! اگه سال بعد در جمعتون نبودم میخوام ی قول بدین ‏ بهم گه شهروزو دیدید گل بدید بهش !

به من که خیلی خوش گذشت. فکرش رو نمی کردم ولی خوش گذشت بهم. آقای اجرت دست عزیز از من داشته باشید. همیشه آرامش، اطمینان و تسلط نصف موفقیت رو تضمین می کنه. وقتی از چیزی بترسیم به هم می ریزیم و نمی تونیم آرامش ذهن رو حفظ کنیم و در نتیجه قدرت تحلیلمون کم میشه و عکس العمل به موقع رو نداریم. بعدش هم سر پایینی. ولی اگر اجازه ندیم ترس بهمون پیروز بشه، آرامش رو حفظ می کنیم و میگیم خوب، شرایط اینه. حالا چیکار میشه کنم؟ اول اینکه به خودم مسلط باشم. اصلا از چی باید بترسم؟ من که از پیش آمادگی ذخیره کردم. پس باخت توی کارم نیست. حالا جای کدوم جواب رو به روی کدوم سواله. جدی مثل آب خوردنه! امتحان کنید. نتیجهش باور نکردنیه از بس خوبه. خدا نکنه زنده نباشید. خدا بخواد شب یلدای سال آینده هم باز ما چندتا که امشب رو ببخشید دیشب رو تا صبح فتح کردیم همینجا توی محله به همدیگه بگیم بچه ها پارسال یادش به خیر تا صبح گفتیم و خندیدیم. احتمالا همه اون هایی که باید بریم بیرون داریم۱دستی کامنت میدیم با۱دست دیگه آماده میشیم. تازه ترین خبر اینکه من با۱لیوان آب خیس شدم خوب شد روی سیستمم نریخت. برم درستش کنم بر می گردم.

بازم ممنون از توصیه هاتون خانوم پریسا! واقعا شب خوبی بود! سرپرستمون اومده بیدارم کنه خودمو زدم بخواب میگه تو کعه جنبشو نداری چرا تا صبح بیدار میمونی خخخخ! بنده خدا نمیدونه تا صبح نخوابیدم!‏

آهای خوابیده ها پاشید یعنی چی رو و زیر کرسی ولو موندید؟ بلند شید یلدا رفت گفت از همهتون بای بای کنیم. سال دیگه میاد گفت حسابی روزش بخوابید تا بشه بیدار بمونید همه رو سیر ببینه و سیر ببینیدش و از این چیز ها. پاشید اداره ای ها مدرسه ای ها بلند شید دیر شد. جدی اون پایین هنوز میگه افراد حاضر۷! دارم می ترسم یعنی محله روح داره؟

با سلام و خدا قوت بر شهروز و دوستانش
شب یلدای سال ۱۳۹۳ هم به پایان رسید و فقط ما با خاطرات این شب باید یکسال دیگر منتظر شب یلدای سال ۱۳۹۴ بمانیم.
در اینجا بر خود لازم می دانم از تمام عوامل این شب زنده داری خصوصا آقا شهروز تشکر کنم.
امشب به من خیلی خیلی خوش گذشت به دوستان هم طبعا باید خوش گذشته باشد بیاییم قدر این دوستی ها را بدانیم.

این سرپرست ها با زوری که واسه حفظ ادکد می زنن آدم رو به رحم میارن. خوب بنده خدا چرا دروغ میگی۱درصد احتمال بده اون طرف بیدار بوده باشه دیده باشه که شما نیومدی داری دروغ میگی. زشته که!

آقای عباسی رو تعیید می کنم. ممنونیم شهروز اگر پست یلدای محله نبود ما اینهمه خاطره از امشب نداشتیم و فاتح شب هم نمی شدیم. اون هم چه شبی! شب یلدا.

خخخخخخ پریسا کامنت آخرتو میلایکم شدیییییید تازه شنیدم امروز کل مدارس تو تهران تعطیل هست فقط مدرسه ما بازه هقهق نمیدونم حالا خبر درست هستش یا نه! از شهروز هادی و پریسا بخاطر شبزنده داریشون تشکر میکنم! و دلداریهاشون! خدا میدونه اگره دیشب نبودن چی به من میگذشت تا صبح!‏

طعتیلی اون هم تمامشون؟ هقهق چیه؟ من دارم عربده می زنم. آخه این انصافه؟ تو رو به جان ابلیس من طعتیلی می خوااام.
به بخش سفید دیشب فکر کنید آقای اجرت دست. هیچ کدوم از اون هایی که از دستشون عصبانی شدید همچین یلدایی نداشتن. خوش به حال خودمون! از خیلی پیش هر زمان می شد من۱شب تا صبح بیدار بمونم با رسیدن صبح حس می کردم اون شب رو فتح کردم. چه احساس خوبی بود. الان حس می کنم این بار با چندتا هم محلی با هم شب رو فتح کردیم. یلدای۹۳خورد به نام ما و من چه خوشم میاد از این فتحمون! بچه ها من دیگه نمی تونم بمونم. بهتون خدانگهدار میگم تا دفعه بعد. هر لحظه از امروز و هر روز به کامتون.
موفق باشید.

سلام صبح پس شب یلداتون بخیر
من اومدم تا آخر باشم آخه چند وقته که افتخار آخر شدن محله با منه
راستی آقای شهروز یاد پست سال قبلیتون افتادم و یادم اومد که حضورم در محله چه به طور کم رنگ چه پر رنگ یک ساله شد.

سلااااام بر شاهروز بزرگ.
من واقعا یه شب یلدای متفاوت و به یاد موندنی داشتم.
بله، دیشب در جمع صمیمی خانواده جای شما دوستان خوبم خالی بود البته تا زمانی که زنگ موبایل برادرم به صدا در نیامده بود.
ما در منزل خواهر در حال گفتوگوی یلدایی و خورد و خوراک یلدایی بودیم که با صدای برادرم که با موبایل مشغول صحبت بود و هر لحظه با صدایی بلندتر و نگرانتر با مخاطبش صحبت میکرد و میگفت: بگو چی شده؟ بگو دیگه، باشه باشه الآن سریع خودمو میرسونم همه چیز تموم شد و اوضاع به حالت بحرانی درآمد.
این بود که متوجه شدیم که مجتمع محل زندگی برادر من به عللی نامعلوم دچار نشست شده و ساختمان مشکوک به فرو ریختن شده.
دو ساعتی طول کشید تا با مراجعه به ساختمان و با توجه به اینکه برادرم مهندس عمران هست متوجه شدیم که تماس اهالی با آتشنشانی و پاسخ اینکه به نظر ما ساختمان را تخلیه کنید بهتره، اهالی دچار وحشت شدن و بدون کارشناسی مسوولین دچار سردر گمی شده بودند.
خوشبختانه با بازدید برادر و بعضی دوستان دیگه مشخص شد که سرد و گرم شدن لوله های کف یکی از واحدهای مسکونی مجتمه مذکور باعث نشست کردن سرامیکهای کف آن واحد شده بوده که در نتیجه کف اون واحد کمی شکست خورده بوده.
منظورم از نقل این ماجرا این بود که من شب نگران کننده و پر استرسی رو گذروندم و اصلا بهم خوش نگذشت.
فکر میکنم که باید به پست ملیسا مراجعه کنم و دارویی برای این نوع استرس پیدا کنم.
از شهروز هم برای تهیه این پست بسیار ممنونم.

سلااااام عموچشمه.
اوخ اوخ اوخ.
عجب شبی داشتی؟
ولی خدا رو شکر که چیز مهمی نبوده.
عوضش خاطره میشه براتون.
خیلی وقتها خاطرات این شکلی در لحظه ی درست شدنشون تلخن.
ولی بعدها که یادشون میفتی یه شیرینی خاصی دارن.
مثلً به واکنشهای خودمون و همدیگه تو این مواقع دقیق میشیم و کلی سوژه ی خنده دار از توش درمیاد خخخ.
مرسی عمو.

سلام بر شهروز حسینی
چه پستی بود این پست
اول باید بگم که آقای چشمه امیدوارم مشکل هرچه سریعتر حل بشه ولی شما دیگه نگران نباشید فکر این رو بکنید که اگه بدتر از این میشد چه اتفاقی می افتاد و خدا رو شکر کنید که اتفاق بدی نیفتاده
بچه هایی که بیدار بودن هم خسته نباشن خوشحالم که این پست تونسته بچه ها رو دور هم جمع بکنه و جوی صمیمی و به یاد موندنی به وجود بیاره
شب یلدای من هم خوب بود
اقوام مادری دور هم جمع بودیم همه چی خوب بود فال گرفتیم
بذارید یه چیز خنده دار بهتون بگم فال من که خیلی عالی بود بعد از من نوبت مادربزرگم بود فالش این بود که شکست عشقی خوردی غمگین نباش و در عشق بعدیت موفق میشی باورتون نمیشه خونه از خنده ی ما مثل بمب منفجر شد فکرشو بکنید مادربزرگ من ۸۲ سالشه ما سر به سرش گذاشتیم و بیچاره شده بود سوژه ی خنده
در کل شب خوبی بود

واییی چقد نظر من اینا رو کی وقت میکنم بخونم عجببب عرض چند ساعت ثبت شدن این همه
سلام راستی توی این سایت انگار فقط میشه با فایرفاکس دیدگاه گذاشت
خوب ما هم با اقوام دور هم بودیمو بازم خواهیم بود آجیل خوردیم با میوه هندونه نداشتیم ولی انارش خوب بود یه امتیازم که این روزا داریم با خونواده های خویشاوند چند تا نابینا دور همیم و من از بودن باهاشون و با بیناهایی که با من نابینا خیلی صمیمیترند و متقابلً از دور هم نشینی با ما لذت میبرند حسابی لذت میبرم

شهروز حسینییییی ببین من کاری کردم ک تو به ماهیت این ملیسا و پریسا پی ببری و اون آریا خخخخخخخخ
من ک همه میدونن ظاهر و باطنم یکیه و از همون اول با ساطور اومده بودم اینجاااااااااع ولی این ۳ تا ک تو رو میخواسن اسید پاشی کنن چیییییییییی ؟؟؟نچ نچ نچ ///شرم بر شما دوستااااااااااان ….شررررررررررررررررررررم

سلام شب یلدای خوبی بود چقدر خوبست که برای سایر مناسبتا از این قبیل برنامه ها داشته باشیم

سلااااام بر شهروز و دوستان
شب خاطره انگیزی بود من تا قبل از دیشب هیچکدام از شب یلداها را بیدار نمانده بودم.
بیایید از این برنامه ها بازم بذاریم هر ماه شبی شب زنده داری کنیم و کنار همدیگر خوش بگذرانیم.

سلام آقای عباسی
چقدر کم خوابیدید خخخ
اگه من به جای شما بودم حد اقل تا ساعت ۳ میخوابیدم و وقتی که بیدار میشدم هم کسل بودم
شما خوب طاقت آوردید و مقاومت کردید
من دیشب ساعت دوازده خوابیدم الآن دارم تو اداره چرت میزنم خخخ
ولی اگه شبهایی که فرداش تعطیل باشه یه همچین برنامه ای باشه میام و مقاومت میکنم فقط پنجشنبه نباشه چون من جمعه ها هم زود بیدار میشم

سلاااام بر خانم پری سیمای گرامی
باور کنید دیشب با شبهای دیگر تفاوت داشت من بیشتر شبها را مطالعه می کنم ولی هیچ کدام از آن شبها ماندگار نمی شود ولی دیشب اصلا خواب تا ۱کیلومتری من هم نیامد با اینکه دیروز روز پر کاری برای من بود.

بچهها سامان،هادی،پریسا،ووشهروز که آخر اومده بهتون تبریک تبرییییآیییک میگم که تا صبح بیدار بودید،،البته منم در کنار خانواده و اقوام بیدار بودم تا ساعت ۵ اما نمیتونستم بیام اینجا چون همش باید تو جمع میبودم،،یه لحظه غیبم میزد همه میدونستن که شلوغ جمع کجاااااست نیست خخخخ،،ولی حیف شد اینجا هم باحااااال بوده ای کاش میشد که منم بیام پیشتون،،ولی با پیشنهاد هادی موافقم بیایید بچهها حد اقل ماهی یکی دو بار دور هم شب زنده داری کنیم خععععلی عالیه،،مجتبی کجایی بیا بهمون مجوز بده،،زود زود زوووٱوووٱوووٱوووود

ملیسااااااااااااااع دوس دارم شر ب پا کنم خخخخخخخ …به نظرم قهوه خونه ها خعععععععععععععلی مناسبن برا این دور هم بودنا چون ساعت ۱۲ شب ۵شنبه ک میشه بامداد جمعه صبحش تعطیله و معمولا کار خاصی ندارن بچه ها.ولی من فلک زده ک تو رودربایستی شرف له شدم زیاد نمیتونم شعطونی کنم .خخخخخخ

شکلک رعد با دعوا به سراغ شهروز میرود و انگار سر جالیز است : آی شهروزی کجایی ؟؟
دیشب به من گفتی خیییلی لاغرم !! آره پسرم خوبم پارسال این موقع ۲۲۱ بودم ولی از بس غم خوردم شدم ۲۰۲ کیلو ! حالا حساب کن چقدر کم کردم. بی زحمت اسم یه دکتر خوب بده که تا عیید وزنه از دست رفتمو جبران کنم.
برم بخورم باقیه آجیلارو خخخخ رعد ضعیف شده بچه ها.
دکترای محله طفلکی رععععد دچار سوء تغذیه شده

خوب دوستان اگه با شب نشینی مجازی موافقید یک تاریخ به من بدید تا بعد از هماهنگی با هیئت مدیره محله تصویبش کنیم.

شهروزی رعععدو دست کم گرفتی ، فکر کردی فقط رعد فعال تو این محله میچرخه حححح نه بابا اینجا یکی از اون محله های تحت سیطرمه

والا پسرم رعد تا ساعت سه ونیم درگیر پذیرایی از ایل قاجار بود نزدیکای ۴ صبح اومدم فقط به محله ی گوشکنیا. بی خبرم.

بارون جون جواب میده : اِ وا خاک به سرم ، فامیلای باروون جون که اسمشون ایل نیست ، اونا دسته های حوریو فرشته ان. از تو چه پنهووون بهشتیا خودشون دررگیر بودن ، و جهنمیا اومدن که بگن ما هم هستیم. آره خواهر چشت روزه بد نبینه.
رعد جدی: همه ی حرفام شوخیی بود مادر شوهر من بهترین زن دنیاس ، تا آخر دنیا کلفتیشو میکنم اگه قابل باشم. وووای دلم براش تنگشده .

سلااااام راستی قهوه چی این هفته قهوه خانه یا همون کافی شاپ کیه؟یعنی ما سر کی باید خراب بشیم؟

پخخخخخخخخخخخخ شهروز گوشتو بیار جلو !آفرین.شکلک پرواااااااااز در حال فرو کردن سوزن تو گوش شهرووووووززز /…الان کاری میکنم بشی شه شه کلر ..خخخخخخخخخ

سلااام شهروز.
خُب اگه اشتباه نکنم موضوع اینه که چقدر تونستیم شب یلدا رو سنتی برگذار کنیم.
من میگم تو خودت قضاوت کن.
ببین به جای گندم برشته آجیل بود و تخمه. ه جای قصه های بزرگترها فیلم بود و سریال.
به جای نشستن دور کرسی و بگو بخند نشستن پای کامپیوتر بود و کنفرانس. به جای هندونه ی سردخانه ای یا زیر خاکی هندونه ی تازه بود و وارداتی. به جای زغال برای گرم کردن خانه بخاری بود و گاز. به جای روشنایی شمع لامپ کممصرف بود و هالوژن.
حالا به نظرت چند درصد شب یلدای امسال سنتی بود.
راستی به جای برف هم باد میومد خخخخ
مرسی از پست.

سلام اصغر.
خب ظاهرً یه یلدای سنتی سنتی داشتی خخخ.
دیگه چی کارش میشه کرد.
البته همون دور هم بودنش لا اقل با این که تعدادمون کم شده ولی هست.
مرسی که اومدی.

تو خجاااااااااااااااالت نمیکشییییییی ؟؟؟امیر نصف توئه سااااایت زده یا همین مجی .اینا نبایدد براتو الگو باشن ؟؟؟؟نباید یااااااااااد بگیری ازشوننننننن …آرههههههههه ؟؟؟؟نباید ؟؟؟؟

امیر دقیقً دوتای منه.
والله.
تو ببینیش متوجه میشی.
بعدشم مگه من بیکارم برم سایت بزنم.
اون سوزنتم به جای گوشم کردی تو لپم.
الآنم داره خون میاد.
نابینا رو چه به این کارااااااااااا!

ببین گلم من سوزن رو در نقطه ی مورد نظر قراااار دادم.خوشبختانه به لطف وجود پزشکان متعدد .خخخخخخخخ الان معلومه دارم کلااااااااااااس میذارم …داشتم میگفتم ب دلیل تعدد پزشکان در خانواده ب آناتومی بدن انسااااان آشنایی اکمل دارم .اگه تو علاوه بر نابینایی مشکل آناتومیک فک و صورت داری و اجزای صورتت جا ب جا هسن مشکل من نی عزیزم .خخ

پری همسن من هستی اینجوری کلاس میزاری :
من الان دندونم درد میکنه هاپویه هاپویم
بعدشم هر جا رسیدی گفتی مودب باش جون تو هر کی ندونه فکر میکنه ما از زیر چیه اسمش بوته به دنیا اومدیم : بمولا من تو این سایت ها اینقدر چرت و پرت میگم وگرنه من با اکبر عبدی عکس دارم میگی نه از شهروز بپرس :
البته اون با من عکس داره :خخ
من الان تو اون پست همه حرفاتو به دل گرفتم و رو دل کردم :
جون تو حق بده چند بار نوشتی مودب باش گفتم جون تو جو میدی یکی هم میاد حالا پرواز بیار باقالی بار کن : چی ببخشید : دست خودم نیست بمولا :
اصلا میبینمت یاد حنا دختری در مزرعه میفتم :
ببین پری بی شوخی بگم یا با من شوخی کن تا آخرش یا اصلا نکن : من که با هر کی ر چقدر شوخی میکنم دوست دارم طرفم هم اندازه خودم شوخی کنه : من به جز خانم ها دوست دارم با همه آقایون شوخی کنم
ولی بی خیال با هر کی اندازه خودش : یه تویی یه شهروز
حالا بیا این یه نخ سیگار رو بکش آروم شی :
میدونم گشنه ای عدای معده تنگا رو در نیار
کس نداند حال زار مرا

tفری چقد الکی جو میدی
کی ناراحت شده ؟؟؟
بخدا اصن منظورم ناراحت شدن نبود .فقد قصدم از همه حرفا شوخی بوده و بس
حالا هم این مساله رو تموم کن میرزا پشمک الدین گلکلمیاااااااان.
خخخخخخخخخخخخخ
دندونت از بس پششمک میخوری درد میکنه گلم
.من با سیگار آروم نمیشم.دو سیب شلیل اگه هس بیااااااااااااااااار

اصن دوس دارم بگم …مودب باش مودب باش مودب باش خخخخخخخخخخخخ
هعی پشمک الدین جان اسکایپ دارم ولی آی دی م اسمم هستش و نمیتونم اینجا بذارم گلم….
چه کنم ؟؟؟

پشمکیان نوشمکیان کشککیان :خوب شد حالا
فکر کنم تو افغانی هستی : نه اسکایپ داری نه کارت ملی : خخ
نه جون داش هر جور عشقی : گفتم بیشتر سر کارت بزارم خواستم اسکایپتو بگیرم :
چرا نمیتونی بزاری حالا خب شد شما خانم نیستی وگرنه عابرو واسم نمیزاشتی .
عکساتم از توی کامپیوترم پاره میکنم میره : .
اسکایپتم بخوره تو سرت
اون م چیه داستانش

فکرش رو بکن دوست مذکرمان یک دفعه خانم از آب دربیاد چی میشه یک عمر سر کار رفته بودیم خودمون خبر نداشتیم.
این جوری من دیگه به خودمم اعتماد نمی کنم.

ببین چی میگم فرفره آیدیت رو بذار ادت کنم ..حسش نیس بت میل بزنم …نمیتونم دلیلشو بت بگم چرا نمیزااااااارم گلم …

نه پرواز عزیز من که مطمئنم شما دوست عزیز ما مذکری گفتم فرامرز عزیز هم مطمئن باشه من حتی idskype شما را دارم فقط فکر کنم باهات صحبت نکرده باشم.

واقعاااااااااا ؟؟؟؟؟چگونه آیدیم را ب دس اوردین ؟؟؟مطمئنین منم …میشه بگین آخر فامیلم چه حرفیه ؟؟؟؟؟؟؟
چرا من ندارمتون

من جای تو بودم بدون اجازه ی مامانم کاری نمیکردم /هعیییییییی همه مامانا خیر و صلاح ما رو میخواااااان فرفره/من با شهروز جز گوش کن در جای دیگه مرتبط نیسم .خخخخخخخخخخخ

خوب واسه خودتون میگید میخندیدااااااا!
میگم دکی اسکایپ دارییییی؟
اسکایپ منو از شناسنامم بردار ادم کن.
وگرنه به جرم تهدید به اسیدپاشی میبرمت جایی که افغانی تنبک انداخت.
دیدم عرب نی انداخت قدیمی شده اینو گفتم خخخ.

پرواز می خواد من رو سنگ قلاب کنه ولی داداش اگه این آیدی که من دارم واسه شما نیست فامیلیت را بگو تا ببینیم من اشتباه می کنم یا شما.
یا به قول فرامرز جان شما چند شخصیتی هستید یعنی چند آیدی دارید.

پری جون بگو که افغان هستی بگو که مهاجری بگو که بخاطر نداشتن کارت ملی نتونستی اسکایپ درست کنی بگو :
دختر یا پسر بودن مهم نیست مهم اینکه بچه سالم به دنیا بیاد .

فرااااااااااااااااامرز ینی تو اونی ک آموزش دانلود منیجر رو تو سایت دوست و برادر گذاااااااااااااشتییییییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟چراااااااااا با احساسم بازی کردییییییی هرچی بین ما بود تموم شد خخخخخخخخخخ /…وااااااااای ینی تو اونیییییی ؟؟؟؟
قلبم درد میکنهههههههه .من واقعا تو شوک هستم فردا ادد میکنم هر ۲ تونو.اآقای عباسی ببینین من فامیلمو نمیگم.شما اسممو بگین

راستی شهروز می خواستم بت بگم ورشکسته نشی با شارژ ۵۰۰۰تومانی فکر نمی کنی جایزت خیلی وسوسه کنندهست می ترسم جهانیان به عشق این جایزه گرانبها حاضر بشند برای به دست آوردنش تمام عمر بیدار بمونند.
بابا جایزه بابا شارژ۵۰۰۰تومانی بابا پولدار بابا ولخرج

هادی سامان پریسا.
دوتا راه داریم برای جایزه هاتون.
یا توی شناسنامم شمارمو بردارید بهم میسکال یا اس ام اس بدید، یا ایمیلهاتون رو بذارید تا کد شارژ براتون بفرستم. فقط بگید نوع خطتون چیه؟

من از کجا مطمئن باشم بعد از اینکه چند حرفش رو گفتم شما نگید اشتباه پرواز جون خصوصی عمومی بگو اسمت چیه عزیزم ما هم از این سردرگمی در بیاییم.
ببین من از همون ابتدا همه چیز رو ریختم رو دایره پرواز جان شما هم برای رفع اتهام از خودت بیا همه چیز رو بگو اعتراف حالش یک جور دیگست.

باشه شما فردا در خواست بده منم پس فردا اد میکنم : این به اون در شدیم دربدر .
هادی جان شما هم که اسم و فامیل که بازی نمیکنین این پری هم مورد داره فکر کنم اسکایپش زوج و فرد داره ::
ولی تو رو خدا جون هر کی که دوست دارین اون آهنگ هایی که گذاشته بودم توی همین کامنت ها رو دانلود کنین : بمولا نصف روز روشون زحمت کشیدم .
هادی جون اول اسمش سکینه هست : همونیکه موهاشو عروسکی شونه کرده :

بذارین حریم خصوصیم حفظ بشه دیگه
خدایی ث حرف اولشو انگلیسی بگین اگه درست بود میگم
من ک با شما قصد اذیت ندارم.

تو فرفره ساکت شو خائن به احساسات …عه
واقعا که
اصن درخواس نمیدم حالا ک اینجوری شد میحخوای چیکار کنی مثلا
میخوای منو ذاری پشت در اسکایپت چه کاریه خو ب

باورم نمیشه بعد از اون پست صندلی داغ کذایی مریم مجازی تعداد کامنتهای این پست رکورد زده فعلا پست شما در صدر پر کامنت ترین پستهای این محله است.
تبریک تبریک

درسته خودم هستم انگاااااااااااااار خخخخخخخخخخخخ/شهروز الهی مار کبری دورت چنبره بزنه ک شرافتم رف زیر سوااااااااااااااال خخخخخخخخخخ

نه خواهش میکنم …فقط برام جالبه آخه من هیچوقت تو سایت در کنار زندگی کامنت نذاشتم …حالا اینجوری که شما میگین خودم هستم دیگه

کی من با کی نه من عباسی هستم شناسنامم رو بچه ها دارند.
فرامرز جان بیا این شبها رو قدر بدونیم.
قدر دوستی هامونو.

ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان /….وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای تو دیگه از کجا پریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی .دیگه کی اینجا آیدی منو داره لطفا اعترااااااااف کنیییین اسم و فامیلمو ک میدونم میدوونی پرییی خخخخخخخ
پس چرا من هیچ کدومتونو ندارم.

شهروز رکورد رو شکستی پر کامنت ترین و پر بازدیدترین پست محله مال تو شد دیگه چی می خوای

پریسیما من واقعا ندارمت …
هعی
شهروز تو هم ک عین این فیلم هندیا بیا بگو مگه تو هم اسکایپ داریییییی

اینو باش چی فکر کرده پری رو میگم میگه اصلا بهت در خواست نمیدم . خخ
عمو جون نیومده رفتی تو لیست بلک لیست :خخ
بازی نکرده باختی :
دیگه نمیتونم تحملت کنم هیجده سال باهات ساختم دیگه نمیکشم بسه دیگه : خخخ
خواستم ادای شورای حل اختلاف تهران بزرگ رو در بیارم
شهروز جان پست مجتبی هم یه سرش به شما میخوره : شما باید عنوان پسترو میزدی شب یلدای سال نود و سه .
حالا یه شارژ پنجی هم ما رو مهمون کن که شما رو مطلع کردم که دیگه سال بعد اشتباه ننویسی :
ولی خوبه که شبهای تعطیل رو از این کافه مافه بزنیم تا شب نشینی کنیم : اینجوری آمار هم میره بالا بچه ها هم با هم بیشتر گرم میشن : یه ثوابی هم به افراد بیکار میشه : هر کی نمیاد بچه ها بدونید با کلاسه و دیپلم داره

مرسی آقای عباسی
نگید که امشبم قراره بیدار بمونید
یادتونه من بهتون ایمیل زدم خب به نظرتون از کجا پیداش کردم؟

بازم درود.نمی دونم با خودم گفتم شاید من آدم معروفی هستم راستی حالا که خودتون گفتید لطفا بگید از کجا؟
من قبلا هم گفتم بنا بر کاری که انجام می دم باید شب مطالعه کنم تا روز غافلگیر نشوم.
امشب هم یکی از اون شبهاست احتمالا تا صبح خروس خوان بیدارم اگر شما هم تمایل داشته باشید گپ و گفتی دوستانه داشته باشیم من چون عاشق ادبیات و شعر و شاعری هستم دوست ندارم در جملاتم کلمه تکراری باشد ولی بعضی اوقات می شود.

پری رفته کارت ملی بگیره ثبت احوال گرفتش :
پری اگه شناسنامه یا کارت ملی جعلی میخوای من آشنا دارم به اسم یه ایرانی فقط خرج داره
پریواز تو با گوشی میای کامنت میدی و میخونی . یا نه خدایی چقدر حوصله دارین شما :
آهان راستی هنوز جواب سوالم رو نگرفتم .

من اینجام فریییییییی نه دستت درد نکنه نیازی نیسسسسسسس
نه من با کامپیوترم فقط اسکایپم رو گوشیمهههه.سوالت چی بود ؟؟اگه بتونم ج میدم

میگم پری دوکی هست میگین نه : سوالم همون بود که با گوشی میای نت یا نه که جواب نگرفته بودم یعنی پرسیدم
بی خیال :
ممون هادی جان :
من دیگه مغزم هنگ کرد دیگه کیسه چرت و پرتام تموم شد اگه خدا قبول کنه :
تو کافه شهروز هم قلیون هست یا نه زنگ بزنیم به عمو سیروس :

خواهش می کنم ولی من پاسخم را نگرفتم شما واقعا از کجا mailبنده را گیر آوردید؟
من تقریبا از جوانی عاشق ادبیات بودم آرزویم این بود روزی خدا توفیق دهد به رشته مورد علاقه
ام برسم.
هنوز هم وقتی متون ادبی را می خوانم بی اختیار اشک می ریزم.

ببینید من از کودکی عاشق مهندسی بودم و نظرم را هم هیچگاه تعویض نکردم ولی ادبیات را از دبیرستان به بعد خیلی دوست داشتم.

جالبه من کاربر ۳منظورهم هم با شما دوستان می حرفم در اینترنت جستجو می کنم فیلم دربست آزادی را می بینم.
جالب نیست!!!

یلدای ما میگذرد با یک هندوانه
یلدای زینب بود و طعم تازیانه
یلدای ما با هم نشستن،شب نشینی
یلدای زینب بود و با سر، هم نشینی
یلدا چقدر در قوم ما حساس گشته
وقتی به روی نی سر عباس گشته
جایی که اهل بیت پیغمبر اسیرند
جا دارد “”عشاق حسین”” یلدا نگیرند

خوب لحظاتی من نبودم داشتم ایمیلم رو چک می کردم خانم پری سیما پاسخ نامه شما را دادم امیدوارم همیشه و در همه مراحل زندگیتان موفق باشید.
شهروز یک قهوه فرانسه هم برای من بریزید لطفا اگر هیچ کس نباشه خودم هستم.

خب رفتم توی دونا پست اول شدم اومدم
به سایت امیر هم سر زدم حالا هستم در خدمتتون البته وایبر و لاین هم هست که میرم میبینمشون

میگم یه کم راه انجام دادن چند کار همزمان رو به ما هم یاد بدید خب.
من هی میدوم این طرف اون طرف سایت پست و کامنت تأیید میکنم میام میبینم کلی کامنت اضافه شده.
شاگرد نمیخوای پریسیما؟

درود.
*آقای جنتلمن متأسفانه قسمتی از کامنت شما به دلیل حفظ امنیت شناسه ی کاربری و رمز شما قابل انتشار نبود. لطفاً جهت حل مشکل خود به gooshkon2020@gmail.com ایمیل بزنید. ممنون.*
سپاس این هم gmail‎ ‎جهت اطلاع ali.gentleman70‎@gmail.com

بازم ایمیلم رو چک کردم و از الطاف بی شاعبه شما نسبت به خودم ممنونم.
بعد یک چیزی من تصمیم گرفتم امشب برایتان صندلی داغ خودم را برگزار کنم پس هر سؤالی داشتید بپرسید.
من هادی عباسی متولد شهر قم در دبستان رسالت ابتدایی را گذراندم دوره راهنمایی من در مدرسه شهید بهشتی گذشت در دبیرستان صدوق درس خوانده ام با معدل ۱۹.۷۳دیپلم گرفتم و با رتبه ۳۰۰در کنکور سراسری در رشته مهندسی برق گرایش مخابرات دانشگاه امیر کبیر قبول شدم تا ۲۱سالگی بینا بودم و در اثر تصادف به کما رفتم و بعد از بیرون آمدن از کما بیشتر بیناییم را از دست دادم.
۲برادر و ۱خواهر دارم فرزند آخر خانواده هستم.
دیگر شما بپرسید امشب فقط پاسخ خواهم داد.

وقتی نابینا شدید چه حسی داشتید؟
چقدر طول کشید که بهش عادت کنید؟
راستی وقتی توی کما بودید مثل اون فیلمها یه چیزهایی میدیدید یا نه؟

شهروز بیا سوال بپرس بذار صندلی داغ سه نفره تشکیل بدیم خخخ انتظار هم داشته باشیم بتونیم بسوزونیمش

خوب مجددا سلاااام.
وقتی نابینا شدم افسرده،گوشه گیر،…شدم من آدمی نبودم و نیستم که نابینایی رو تحمل کنم هنوزم که هنوزه وقتی به نابینایی می اندیشم خودم رو سرزنش می کنم الآن هم در دنیای واقعی خیلی کم دوست دارم خانواده بیچاره ام از من بدتر شدند پدر و مادرم خیلی شکسته شدند یادآوری گذشته هم خودم هم شما را می آزارد.
حالا هم واقعا افسردگی دارم نمی دانم شما با این موضوع چه جور کنار آمدید ولی دنیای من خلاصه شده در …
از کما چیزی یاد ندارم من شاید باورتان نشود ولی چند ماه در کما بودم تفاوت کما با خواب این است که در کما تنها قلب شما را زنده نگه می دارد هیچ عضوی از اعضای بدن هیچ گونه حرکتی ندارد.
بعد از کما آنقدر ضعیف شدم که نمی توانستم روی پاهایم حتی برای چند لحظه بایستم.

خب حق دارید ما مادرزادی نابینا هستیم و بهش عادت کردیم شما هم سعی کنید بالاخره بهش عادت میکنید تازه خدا رو شکر کنید که یه کم میبینید بعضیها هستن که تاریکی مطلق هستن و نمیدونن حتی نور چطوری میشه باز خدا رو شکر کنید
ببخشید اون روزها رو به یادتون آوردم
الآن بیشتر به چه کاری مشغولید؟
خسته نمیشید شبها بیدار میمونید؟

بچه ها من شدیداً خوابم میاد سوالهای من بمونه فردا بپرسم
آقای عباسی من توی صندلی داغ هیچ کس سوال نپرسیدم شما اولین کسی هستید که اینجوری تند تند ازتون سوال میپرسم
شهروز پستو نبندیها این قصه سر دراز دارد
منتظر جواب آقای عباسی میمونم بعد از جوابشون میخوابم
شب همگی شیک

ببین من زیاد تا اون موقع نابینا ندیده بودم ولی هر نابینایی که می دیدم مثلا کار خاصی داشت کارش را برایش انجام می دادم.
نمی خواهم از خودم تعریف کنم ولی تا آنجایی که می توانستم کمکشان می کردم یک خانم نابینا نزدیک خونه ما زندگی می کرد وقتی می دیدم مثلا می خواهد برود نان بگیرد می رفتم برایش نان می گرفتم چون مرا می شناخت این جور کارها را به من می گفت تا برایش انجام دهم.
خدا کند رنگ خودنمایی نداشته باشد.

نداره آقای عباسی
شما فقط کمک میکردید و الآن هم دارید جواب سوالهای ما رو میدید اصلاً اشکاری نداره

نه من واقعا بی توجه بودم به قشر نابینا فقط اگر ازم کمک می خواستند کمک می کردم.
من اسیر اشتباهات گذشته خودم هستم.

سلام به یلدای این خونه.
یلدای بابل نه ها. یه یلدا دیگه. خخخخ
خب پریسیما که خودش خوابید فقط میخواست من دوباره از لای پتو بیام بیرون. خخخخ
دیگه سیستمو خاموش کرده بودم که شهروز گفت بچه ها میگن بیا تو پست شب یلدا.
خوب من هی درگیرم اینجا واسه خودتون صندلی داغ درست کردیناااااااا.

خوب سلااااام آقای سرمدی
برای اینکه بچه ها حوصلهشون سر نره گفتم بیایید زندگینامه مرا ورق بزنید.

در حال حاضر مشغول معامله در بورس هستم بازار سرمایه واقعا انرژی بر است روزها معامله می کنم شبها اکثرا مطالعه که فردا چی بخرم یا چی بفروشم.
دیگر به شب بیداری عادت کرده ام یعنی اگر هم بخواهم خوابم نمی برد.

امیر به نظرت اگه بچه های سایتت بفهمن نابینایی اتفاق بدی می افته؟
چقدر با حالم من!
از هر کس یه سوال میپرسم خخخ

نه ازدواج نکردم. خخخخ
واییی.شیکم. منم الان دارم کیک یزدی میخورم.
رفتم یه سری به سایتم زدم اومدم ماشا الله چقدر خوشگل شده. ملیسا. چرا با نام وروجک ثبت نام کردی اونجااااا
اسمت رو برو همون ملیسا بکن..

فکر نمیکردم مجرد باشید آقای عباسی بهتون نمیاد شما مثل متءهلا سر سنگین هستید البته بعضیهاشون خخخ

فعلا که مجردم تا ببینم خدا چی می خواد.
من نمی تونم به خودم بقبولانم یکی دیگه رو تو سرنوشت تلخ خودم شریک کنم.

سرنوشت تلخ؟
هر کسی یه سرنوشتی داره دیگه
کوتاه بیایید بابا تلخ چیه؟
خدا کریمه بالاخره یه روزی یه نگاهی هم به بچه های گوش کن میندازه من مطمئنم

نه ازدواج نکردم چیه؟ خخخ
سوال تو یه چیز دیگه بود امییر حواست کجاست؟ آهان یادم رفته بود عاشق شدی خخخ

میدونم ماله من نبود. شوخی کردم.
چند نفر از بچه ها به خصوص اونایی که دارن باهام کار میکنن میدونن من نابینا هستم.
اینم از طریق همین گوشکن فهمیده بودن. اما کاربرام نه نمیدونن. تمایلی هم ندارم که بدونن.
چون ممکنه در سؤال کردنشون بخوان مثلا ملاحظه کنن که من اصلا اینو دوست ندارم.
عاشق. کیه که نشده باشه.

کاملاً کار درستی میکنی امیر این در موفقیت بیشتر تو موثرتره
من امیر من نشدم خخخ و نخواهم شد بازم خخخ

آقای عباسی شما فاتح امشب خواهید بود
من ساعت ۶:۴۰ بیدار میشم اگه تونستم میام وگرنه فردا میام گوش کن
مرسی که به سوالای ما جواب دادید و برامون وقت گذاشتید
راستی شغل با کلاسی دارید هاااا
شبتون درخشان

بچه ها من رفتم یه دعوا رو توی یکی از پستها جمع کردم اومدم.
بیدارم. کجاااااااا؟
امیر تو چه عاشقی هستی که یه هفته ازش بیخبریییییی؟
پریسیما نسکافه بزن سرحال شی.

میگم هادیخان.
شما که بینایی داری اینو میگی؟
اگر جای ما نابیناها بودی چی پس؟
همیشه فکر کن که میتونست بدتر از این هم بشه.
باور کن.
ازدواج هم خلاصه موقعیتش باید پیش بیاد.
یا نکنه پیش اومده به ما نمیگیییییییی؟

نه من هستم،،به نام تو شد اما به کام من نشد که خخخخ
امیر هم حق نداری بری لالاااااآااااا،،ووییی چه جالب یعنی فهمیدی منم وروجک خخخخخ

سلااااام بر داداش شهروز
ببین شما اگه از اول یک چیزی را نداشته باشید مطمئنا کمتر غصه از دست دادنش را می خورید تا اینکه چیزی داشته باشید و از دستش بدهید.
در مورد ازدواج هم من واقعیت را گفتم در خودم لیاقت شریک کردن دیگری در سرنوشتم را نمی بینم.
اگر روزی لیاقتش را داشته باشم قطعا با یکی که کاملا شرایطم را بپذیرد ازدواج می کنم.

توی پست سعید عابدی بود که همشو فرستادم زباله دونی.
چیزی نموند که بخونی خخخ.
یکی هم توی پست علیرضا حرف زیادی زده بود که حل شد.
دیگه نصفه شب هم از دست اینا آرامش نداریم خخخ.
ولی پریسیما من میدونم بیخبر بودهااااااااا!

یا الله :
شرمنده هادی جان اول اینکه از بزرگی سنت و کوچیکی رفتار ما .بعدش یه مطلبی رو توی همین سایت خوندم خیلی حالم رو خراب کرد و تا الان درگیر فکر کردن و نوشتن اون بودم :
خوشحال میشم اگه آیدی منو تو اسکایپ بیاری و درباره نظرت نظر بدم که شما که ماشا الله اینقدر فهیم هستی و با درک اینقدر خوب میگی و خوب مینویسی چرا از نا امیدی حرف میزنی :
آدم هایی که نمیتون فکر کنن نا امید هستن و میشن :
نکنه تیر هوایی شلیک کردی رفیق :
خوب شایدم بدونی که منم تصادفی هستم و نه ساله که نابینای مطلق شدم :
خوب خودت دیدی و میبینی و میشنوی که خیلی از پدر ها هستن که دو چشم بینای هیز دارن ولی غرق مشکلات هستن و نمیتونن با همسر و فرزند خودشون کنار بیان : همونایی که تا نابینا میبینن نچ نچ میکنن :
خیلی از پدر ها اسمشون پدر هست ولی آغوش گرم پدری ندارن :
من فکر نمیکنم شما بخاطر معلولیتتون قدم برای ازدواج ور نداشتین :
دادا من هیجده سال دیدم زندگی رو و هر روز نا امید تر و ناراضی تر از روز قبلش بودم :
از زندگی جز بد بختیاش هیچی دیگه بارم نبود و تا شد یک سال بعد از تصادف که ورق برگشت :
تونستم خودم بشم و صاحب شخصیت و لذت میرم از زندگیم :
هر کی هم منو دوست داشته باشه بخاطر خودم هست نه چشمام . شما هم شخصیتت توی چشمات نیست بلکه روحی هست که قابل احترام و دوست داشتن :
حالا میای اسکایپ بازی کنیم یا نه

هادی عزیز.
اگر چیزی رو نداشته باشی همیشه کنجکاوی که بدونی چه طوریه.
پس خیلی هم حالت بدتر از ما نیست.
لا اقل تو بیست و یک سال دنیا رو دیدی. بچگی کردی.
جوونی کردی.
ما همیشه محدود بودیم و هستیم و خواهیم بود.

راست میگه
بعضی وقتها پیش میاد که من دوست دارم بدونم این چیزی که من پوشیدم و همه بهبه چهچه میکنن که چقدر بهت میاد و چقدر شیک پوش هستی تو رو کامل ببینم
البته خب من کمی میبینم ولی نه اونقدری که بتونم از دیدن لذت ببرم

ببین شهروز جون نابینایی سخته خیلی هم سخته حالا می خواهی شما از بدو تولد نابینا باش می خواهی بعد از ۱۰۰سال
من همون اول هم گفتم شما واقعا چجوری تونستید باهاش کنار بیایید من نمی تونم کنار بیام واقعا شماها که از تولد تا زبونم لال مرگ نابینایی رو باید تحمل کنید هر ثانیه ثواب می برید.

راستی شهروز تو خودت هم عاشقی ها خخخ
بگم عاشق کی؟ بگم بگم
هاااا بگم؟
.
.
.
.
.
.
عاشق یلدا ههه
به جان خودم خودت نوشتی خب

ماماااااااااااان.
نه.
این فقط یه تشابه اسمیه من تکذیب میکنم خخخ.
این یه تیکه از ترانه ی مسعود امامیه.
من عاشق یلدای این خونم،
من عاشق برف زمستونم.

سلام فری.
این هادی ما یه کم باید آپدیت بشه.
راستی یه سؤال هادی.
از اون سال به بعد توی نابیناها کسی که شرایطش مشابه تو باشه دیدی؟
یعنی کسی که مثل تو بر اثر حادثه نابینا شده باشه؟
اونم مثل تو فکر میکرد؟

منم دلم برای مرجان میسوزه.
چه خیانتی کرد بهش این شهروز.
اتفاقا تا الان داشتم با جلال، داداشش صحبت میکردم.
نوچ نوچ نوچ
کلیسااا چی نه ملیساااا خب میخوای نفهمم؟
آدرس میلت تو اسم کاربران بود.

مرجان یه اتفاق توی زندگی من بود که شش ماه ازش گذشته.
تو به فکر خودت باش که یه هفتست.
واقعً که.
من بودم جواب سلامتم نمیدادم.
ایییییییش.

شهروز خب سرش شلوغه الآن نباید بهش گیر داد خخخ
امیر میخوای خودم واسطه بشم؟
تعارف نکنیها آبجیت همینجا حاضره برای هرگونه کار خیر

کارش از این حرفا گذشته.
یه مینیبوس آبجی هم کارشو راه نمیندازه.
تو که یه نفری خخخ.
سرش شلوغه هم توجیهه.
یعنی برای چند دقیقه در روز هم وقت نداشت؟
در حد یه اس ام اس.

شهروز تو که داری بدترش میکنی واااای
من به اندازه ی یه لشکر آبجی توانایی و قدرت دارم شماها خبر ندارید
ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم
افتاااااد خخخ

پریسیما نتم خرابه نانازی،اذیتم میکنه،حرصمو در میاره این نت الآنم با فیلتر شکن اومدم،خخخخ،،
امییییر کلیسا کلیییسا دیگه کیه خخخخ

ببین نگرش آدمها به زندگی تفاوت داره شهروز عزیز.
من چون خیلی از نابینایی متنفرم دیدگاه خودم را دارم یکی دیگه سازگاری خوبی با شرایط به وجود آمده داره اونم دیدگاه خودش را داره نه من می تونم به اون خرده بگیرم نه اون به من ما فقط می تونیم همدیگه را خیلی خوب درک کنیم.
ولی نه ندیده بودم.

آفرین همین درک متقابل خیلی تءثیر داره
همین درک متقابله که دوتا انسان متفاوت با عقاید متفاوت رو پیش هم نگه میداره بدون اینکه ذره ای از هم برنجن یا خسته بشن

هادی به نظرت یه عمر رو با تنفر از یه چیزی که مجبوری بچذیریش تلف کنی بهتره یا باهاش کنار بیایی و شکستش بدی؟
پیشنهاد میکنم حتمً با فرامرز ارتباطت رو بیشتر کن. شرایطش بهت خیلی شبیهه.
سعی کن با بچه ها بیشتر قاطی بشی.
خیلی بهت کمک میکنه که از این نگاه اشتباه فاصله بگیری.

موافقم
آقای عباسی شرایطتون از سولماز که بدتر نیست
بیایید به اتفاقهای بدتر از این فکر کنید و خدا رو شکر کنید و زندگی رو یه جور دیگه شروع کنید و ادامه بدید

ببین شهروز جان من از وقتی اومدم به این محله صمیمی می تونم بگم خیلی از اوقات می تونم نابیناییمو دور بزنم و ازش عبور کنم ولی گاهی اوقات خیلی آزارم می ده گاهی اوقات به خودم میگم من اگر بینا بودم ………

بنویس خداحافظ عاشق دیروز و امروز و فردا
که اگه این قسمت فرداش نباشه من شخصاً میام تهران میکشمک
ملیییساااا چرا لایک؟

من بیدارم ولی واقعاً دیگه نمیتونم
اگه نخوابم نمیتونم صبح بیدار بشم
اگه میدونستم یه همچین برنامه ای هست بعد از ظهر استراحت میکردم مثل شبهایی که تا صبح بیدار میمونم و خم به ابرو نمیارم چون ظهر خوابیدم
ولی الآن دیگه نسکافه هم جواب نداد
شهروز تو و ملیسا ادامه بدید من هم صبح بهتون ملحق میشم
شکلک شهروز که میگه زحمت میکشی پریسیما صبح بهمون ملحق میشی
بچه ها خوش گذشت عالی بود من یه ذره بی جنبه شدم وگرنه عالی بود اگه تا صصبح بیدار میموندیم

این دفعه واقعاً شبتون رویایی و قشنگ

اگه آدم به داشتن داشته ها فکر کنه بهتره تا به نداشتن نداشتن ها فکر کنه
اگه آدم به نداشتن داشته ها فکر کنه که مثلا فلانی فلان چیز رو نداره ولی من فلان چیز از اون سر تره دارم
و به داشتن نداشته ها بخواد فکر کنه میشه حسرت که فلانی فلان چیز رو داره من ندارم
ببین رفیق قناری دلت رو پرش رو نچین :
پرنده تو قفس دیگه پر چیدن نداره :
دنیا رو هر جور ببینی اونم همونجور نگات میکنه و صدات میکنه .
پس در حق خودت ستم نکن که دودش و زحمتش واسه چشم خودت هست .
پذیرش انسان خیلی وقتها ظرفیت میبره بالا و همین ظرفیت باعث تحمل میشه و گسترش فکری یعنی فکر بازتر میشه .
از من بد تر نبودین با طرز تفکر : نمیخام ریاح بشه ولی من هیچ جای سالم روی بدنم ندارم بخاطر خود آزاری اوایل نابینایی : یجورایی خود زنی .
ولی نمیشه با سرنوشت جنگید یا سر نوشت را از سر نوشت : ولی میشه دست نوشتش رو با دست نوشت .
رفیق قدر لحظه های شیرین زندگی رو بدون که تلخ بودن یا شیرین بودنش به خودت بستگی داره .
توی خوشیها زیر دستت رو نگاه کن که مثلا فلانی خوشیش از من کمتره و توی ناخوشی ها بالا دست خودت رو نگاه کن که فلانی دردش از من بیشتره
این حرفا با یکی دو بار درک نمیشن : مثل حفظ شماره تلفن هست باید چند بار مرور بشه تا درک بشه :
رفیق هنوز منتظر اسکایپ بازی هستم

سلااااااام فرامرز عزیز.
بابا کمی levelرو بیار پایینتر من چیزی متوجه نشدم ولی خارج از شوخی خیلی خیلی خیلی امشب من متحول شدم زمان می بره که کاملا نابینایی رو هضم کنم ولی با حرفهای امشب شما دوستان عزیزم نگاهم به زندگی داره تغییر می کنه امیدوارم من هم روزی برسه که با نابینایی مثل شما برخورد کنم.دوستدارت خود خودم

بخدا من زیر کامنت تو و شهروز این لایک رو گذاشتم نمیدونم چرا اینجا پرید آیاااا
ای خدااااآااااآااااآااا من چیکار کنم با این نت زقارتم خخخخخ

باشه ولی من صبحهای جمعه خونه نمیشم پنجشنبه ها هم خونه نمیشم ولی جمعه بعد از ظهر میام سر میزنم
باور کن پنجشنبه ها و جمعه ها شرمنده ی دوستان میشم

یهههههوووووٱووووٱووووٱووووٱووووٱووو بچهها کجاییید حالا که من یه مین نت زقارتیم با هزار ترفند یکمی رو به راه شده شما رفتید لالایی کنید خخخ

پس باید به جز قهوه خونه یه شبهایی رو با هم هماهنگ کنیم بیاییم اینجا.
فعلً این قهوه خونه رو رد کنیم تا توی هفته ی بعد هم یه برنامه ی این شکلی داشته باشیم.

خب ظاهرً همه رفتن.
پس ما هم در نتیجه باید بریم.
شب همگی به خیر.
راستی پست رو از سنجاق درمیارم.
اگر خواستید برید پایین صفحه پیداش کنید.
خوش گذشت.
خداحافظ همگی.

بچهها فک کنم همه رفتید لالایی کنید،خوب دیگه برنده امشب هم منم،،شهروز جایزه منو به امیر بده که زودتر از همه برقاش پریده رفته لالا کرده خخخخخ منم برم دیگه پس فعلا بای باییییٱییییٱیییٱیییٱییی

نوکرتم هادی جون و شهروز جون :
سالی یه بار از این داستان ها اتفاق میفته
حرفای هادی جون من رو برد توی لحظه به لحظه اون زمون تنهایی که در حق خودم ظلم میکردم .:
تازه من هیچوقت نتونستم یک کلمه از کلماتی که هادی جون استفاده میکنه رو اون زمون استفاده کنم :
داش از دنیای برون بکش بیرون و برو به دنیای درون :
من بعد از چند ماه نابینایی به خواست خدا سه ماه تنهایی مطلق بودم شبها همنشینی با خدا و روزها خواب هیچ دوستی نبود : مطلق مطلق
همیشه به خودم و خدای خودم گفتم اگه من تصادف نمیکردم و لامپام نمیسوخت الان یا مثل خیلی از رفیقام معتاد بودم یا خلافکار یا دزد یا گوشه زندان بودم یا با اون موتور یکی رو میکشتیم و یه خانواده رو آزار میدادم که مثلا خونه رو بفروشن بخاطر رضایت طرف یا شایدم طرف رضایت نمیداد مرگ بود عاقبت کارم .
ولی این تصادف شد که الان هیچی نباشم هیچی نباشم هیچی نباشم ریاح نباشه : کلی از رفیقای بینا روی من حساب میکنن : حتی خانوادم هم بدون نظر من کارهای بزرگی نمیکنن حتما با من مشورت میکنن.
منظور اینکه میتونی جایی بشینی توی فکر دیگران که شما جای اونها تصمیم بگیرین و خودت امیدوار باشی و امید بدی به دیگرون .
راستی الان ساکن کجا هستی داش

ما هم اگه خدا قبول کنه بریم : شرمنده با تاخیر میام :
آره شهروز جون هفته ای یبار بشینیم شب نشینی که قبلش هم بچه ها هماهنگ باشین و مطلع باشیم از تاریخ شب نشینی :
شب خوبی بود بی شوخی : هنو حال و هوای روزای تصادف قان قان رو دارم
دادا هادی آیدی اسکایپ رو داری که منتظرم داش .
شب که نه صبح همگی خوش

خدایا شکرت. بچه ها بابا رعد وقتی این صفا و همدلی رو میبینه تو دلش میگه خدارو شکر.
و لبخند میزنه.

سلااااام بر بر و بچ شب بیدار
من که حدودا ساعت ۰۶:۳۰خوابیدم الآن از خواب بیدار شدم. ولی شماها که زودتر از من خوابیدید هنوزم بیدار نشدید.
این یعنی …

هادی خان ، اشتباه میکنی رعد بزرگ بیداره و داره همتونو رصد میکنه. البته راست گفتی بچه ها خوابن، ولی بابابزرگ رعد بیداره و رفته براشون نون سنگکه دوبل خاشخاشی گرفته.
پسرم بروبچو بذار بخوابن ، بیدارشون نکن ، بیخوابی و کم خوابی برای آدمی بده…پسر خوبم تو چرا این همه خوابت کمه؟؟؟؟؟

واااااااای من پونصد و یک کامنت رو چه جوری بخونم آیاااااا؟
شکلک یکی بیاد جامع مانع کامل توضیح بده چی به چیه اینجا؟؟؟؟؟؟

شهروز جان ، من از همووون اولی که پامو تو این محله گذاشتم دوست داشتم یه همچین جایی باشه که بچه ها بتونن با هم به دردو دل و بگو بخند داشته باشن. ولی قربونه شکلتون شب بیداری که برای سلامتیتون بده شکلک رعد بزرگ نگران سلامتیه بچه هاشه. به نظرم زودتر بخوابید و ۵ صبح بیدار شید ، خواب شب خیییلی براتون ضروریه.
شکلک رعد بزرگ یه دستی به چهل بیلاش میکشه و چش غره ای به دخترای ورپریده میندازه و با صدای رعدگونه ای به ملیس ملوس میگه: چه معنی میده دختر تا نصفه شب تو محل بچرخه و هرهرو کرکر کنه ؟؟؟؟ دختر مگه تو جغدی که شب بیدار میمونی ، بدو برو لباسای منو بشور و ناهار برام بار بذار. خخخخخخ
دوباره شکلک بابا بزرگ میخواد دل ملیسو به دست بیاره ، میره سمتش دستی به موهای بلند و خرمایی رنگش میکشه و بهش میگه : عزیزم اگه شب بیدار بمونی ، پوستت خراب میشه ، کبدتت بیمار میشه ، زشت میشی ، عصبی میشی ، رو دست رعدی میمونی خخخخخخ

یا خدا …اینجا چه خبرهههههههههههههههههههههههههههههههههههههه …..واااااااااااااااااااااااااااای

سلام.
وای! دیشب رو از دست دادم! حیف شد. من دیروز چندین بار اومدم این پست ولی کامنت ندادم. گفتم شب یلدا ما بودیم و حالا بذار بقیه حرف بزنن و ترجیح دادم هیچی نگم ولی مثل اینکه ضرر کردم. حیف شد! وای بنده خدا نخودی گناه داری که عزیز. ولی بیخیال برو بخون به نظرم بهت بد نگذره. به من که خوش گذشت. شب یلدای منحصر به فردی داشتم اینجا. امروز و دیروز هم از دنبال کردن کامنت های این پست بهم خوش گذشت. به نظرم میاد بچه ها نشستن با هم حضوری حرف می زنن. جدی من تصورم زیادی فعاله. انگار حال و هوای دور همی رو توی کامنت دونی ها قشنگ مجسم می کنم. شبی که همه خوابن و ما چندتا بیدار بودیم و چایی می خوردیم و حرف می زدیم و از این چیز ها. خوب نخندید دیگه چیکار کنم مدلم اینه. احتمالا الان نصفش رو خوندی نخودی جان و احتمالا حس کردی چی میگم. راستی بچه ها صندلی داغ توی این کامنت دونیه به نظرم از تمام صندلی داغ های محله قشنگ تر و صمیمی تر بود. من اصلا توی صندلی داغ ها شرکت نمی کردم ولی این صندلیه رو از خوندنش نه خسته شدم نه حوصلهم سر رفت نه شبیه باقی صندلی ها به نظرم اومد. لذت هم بردم از حال و هواش. کاش بشه جایی باشه بچه ها دور همی بیشتر داشته باشن!.
وای که من چقدر حرف می زنم! آقا خسته شدم از این چونه لق و لوقم پیچ هاش رو کجا انداختم گم کردم آخه؟

سلام بر بابا بزرگ،،بابا رعدی،میگم بابا بزرگ اشکالی نداره من بهت بگم بابا نانازی خخخخ،،خوب بابایی دیشب لالا نداشتیم اینجا بودیم که،بعد اینکه نتم دیشب پدرمو در آورد،اصلا سرعت نداشتم،کامنت نمیتونستم بزارم،آخر مجبور شدم با کمک یکی از بچهها که خداییش خعععلی کمکم کرد با فیلتر شکن بیام محله،،الآن یکمی بهتره ولی نه زیاد،باز هم دیریپه رو داره،،اذیت میکنه ولی نه مثل دیشب،که به فیلتر شکن نیاز شدم،،میگم بابا رعدی موهای من خرمایی نیست،،مال من مشکی زااااااقه،،اینم گفتم تا وقتی منو تو ذهنت تصور میکنی یه دختر مو خرمایی نباشه،،یه دختری که موهاش کاملا زاق زاقه،،،دوست دارم بابا بزرگ رعدی جووونی نانازی،،بوس برات از اینجا میفرستم بوووووٱووووٱووووٱووووٱووووٱوووٱوووٱوووٱووووس

سلام
چه خبره اینجا جمعتون جمع بوده گُلِتون کم بوده، خب منم اومدم. دیروز کامنتای این پستا دنبال کردم و لذت بردم، امروز دوباره اومدم اووووووووووه چقدر کامنت، خب من معمولا سعی می کنم شبا زود بخوابم تا بتونم صبحا دیر بیدار بشم. خخخخخخ.
دلتون شاد لبتون خندون.
تا وقتی که این تاپیک بسته نشده و البته روز من هم هستم.

شهروز عزیز تعداد کامنتهای پستت از ۵۰۰ هم عبور کرد افتخار کامنت پونصدم هم نصیب بنده شد حالا دیگه با اطمینان میشه گفت این پست تو گوش کن افسانه ای شده.

سلام بر بچه های شب بیدار و همچنین سلام بر بچه هایی که صبح بیدار شدن
من ۶:۴۰ بیدار شدم ولی به قدری خوابم می اومد که ترجیح دادم برم بخوابم
ساعت ۱۰ هم بیدار شدم به کارام رسیدم و الآن برگشتم توی پستی که شهروز توش اقرار کرده که عاشق یلداست البته نه یلدای ما ها یه یلدای دیگه ست که شما نمیشناسیدش خخخ
آقای عباسی چقدر کم میخوابید!
مریض میشیدها یه کمی هم به خوابتون برسید بد نمیشه
رعد عزیز من در سال یه چند شبی هست که بیدار میمونم و با اقوام تا صبح از هر دری سخن میگیم مخصوصاً شبهایی که حلیم نذری میپزیم و ما بیدار میمونیم ولی فکر کنم باید تجدیید نظر کنم و شبهای بیداری محله رو هم بهش اضافه کنم
دیشب که خیلی به من خوش گذشت امیدوارم که به بچه ها هم خوش گذشته باشه
پریسا جان آره صندلی خوبی بود گرچه که زیاد نتونستیم سوال بپرسیم

با سلاااااام بر خانم پری سیما
من هنوزم در خدمتتونم می تونید تمام اوراق دفتر خاطراتم را ورق بزنید.

آهای ملیس بیا ببینم چه معنی میده یه دختر به جد پر هیبتش بگه بابا نانازی ؟؟؟. شکلک نوه هم نوه های قدیم ، تو چشام از ترس و خجالت نیگا نمیکردن.
این ضعیفه به من با این هیکل پر هیبت و سیبیلای قاجاریم میگه نانازی .
شکلک رعد ازین القاب سوسول دخترا بدش میاد . دختر مگه صدای رعدگونه ی مرا نشنیدی که به من میگی نانازی. حالمان بد شد. خخخخخخ

پریسیما من از نازنین جوون که شبا زود میخوابه خوشم میاد ، میشه بری بهش بگی ، بیاد تا من بتونم سر صحبتو باهاش باز کنم . شکلک رعد چقدر خوشحاله که این همه دختر تو محله میچرخن و میخندن. اینجا مث خاااارج شده . به به

شهروز پسرم شب بخاب این متلب را بخان

۱۰ فایده مهم خوابیدن

– خوابیدن به سلامت قلب کمک می کند

غالبا، سکته های قلبی در صبح خیلی زود اتفاق می افتد. این اتفاق به علت تداخل خوابیدن با رگ های خونی می باشد. کمبود خواب باعث بالا رفتن و بدتر شدن فشار خون و کلسترول می گردد. بالا رفتن فشار خون و کلسترول از عوامل بوجود آورنده بیماری های قلبی می باشند. اگر شما ۷ تا ۹ ساعت در شب بخوابید، قلب تان سالم می ماند.

۲- خوابیدن از انواع سرطان ها جلوگیری می کند

افرادی که شب کارند، بیشتر در معرض خطر سرطان های سینه و روده قرار دارند. تحقیقات نشان داده است که این مشکل، به علت تفاوت مقدار ملاتونین در افراد می باشد. ملاتونین هورمونی است که خواب و بیداری را تنظیم می کند.

بعد از غروب آفتاب، هوا رو به تاریکی می رود و باعث می شود که هیپوتالاموس، ملاتونین را آزاد کند. ملاتونین وقتی آزاد شد، به خواب می رویم.

هنگامی که در برابر نور قرار داریم، هورمون ملاتونین کم می شود. این هورمون هم بر خواب ما اثر می گذارد و هم از سرطان جلوگیری می کند. ملاتونین باعث کاهش رشد سلول های سرطانی می گردد. بنابراین اتاق خواب خود را تاریک کنید و مطمئن باشید که ملاتونین ترشج می شود.

۳- خوابیدن باعث کاهش استرس می گردد

اعمال بدن دارای قدرت شگفت آوری هستند. هنگامی که کمبود خواب داشته باشیم، فشار خون بالا می رود و هورمون های استرس زا بوجود می آیند. افزایش فشار خون باعث افزایش بیماری های قلبی و سکته می شود. هورمون های استرس زا خود باعث بدخوابی می شوند. بنابراین بهتر است روش های با آرامش زندگی کردن را یاد بگیریم.

۴- خوابیدن باعث کاهش تورم و التهاب می شود

افزایش هورمون های استرس زا باعث افزایش مقدار التهاب و تورم، بروز دیابت، سرطان و بیماری های قلبی می گردند.

۵- خوابیدن باعث هوشیاری می گردد

اگر یک خواب خوب داشته باشید، روز بعد دارای انرژی بیشتری خواهید بود. همین طور، فعال بودن و دارای انرژی بودن باعث می شود که در شب، خواب خوب و راحتی را داشته باشید.

۶- خوابیدن باعث تقویت حافظه می شود

محققان نمی دانند که چرا ما می خوابیم و رویا می بینیم، اما آنها می دانند که فرایندی به نام تقویت حافظه در خواب رخ می دهد. در حالی که بدن شما در حال استراحت است، مغز شما مشغول پردازش وقایع روزانه شما می باشد. رویاها و خواب های عمیق برای مغز بسیار مهم می باشند، چرا که در آن هنگام حافظه تقویت می شود. پس، کیفیت بالای خواب باعث حافظه بهتر و همچنین باعث بهتر انجام دادن کارها می گردد.

۷- خوابیدن باعث کاهش وزن می گردد

تحقیقات نشان داده است، افرادی که در شب کمتر از ۷ ساعت می خوابند، بیشتر در معرض چاقی می باشند. کمبود خواب بر تعادل هورمون های بدن و اشتها اثر می گذارد. در اثر کمبود خواب، عملکرد هورمون های گرلین و لپتین (هورمون های تنظیم کننده اشتها) مختل می شود. بنابراین اگر می خواهید وزن تان کم شود و یا تغییری نکند، خواب خوبی باید داشته باشید.

۸- چرت زدن باعث باهوش شدن می گردد

چرت زدن در طول روز، می تواند سلامت شما را بهبود ببخشد. همچنین، چرت زدن باعث بهبود حافظه، عملکرد ادراکی و خلق و خوی می شود. مطالعه ای بر روی ۲۴۰۰۰ یونانی نشان داد افرادی که در هفته چند بار چرت می زنند، خطر مرگ ناشی از بیماری های قلبی در آنها کمتر است. همچنین افرادی که در محل کار چرت می زنند، استرس بسیار کمتری را دارند.

۹- خوابیدن باعث کاهش افسردگی می گردد

خوابیدن بر روی بسیاری از مواد شیمیایی بدن اثر می گذارد. یکی از این مواد شیمیایی، سروتونین می باشد. افرادی که سروتونین خونشان کم است، از افسردگی رنج می برند.

برای جلوگیری از افسردگی، شما باید ۷ تا ۹ ساعت در شب بخوابید۱۰- خوابیدن به نوسازی بدن کمک می کند

بدن برای ترمیم صدمات ناشی از استرس، اشعه ماورای بنفش و دیگر عوامل خطرزا، نیاز به خواب دارد. هنگامی که می خوابیم، سلول های بدن تعداد زیادی پروتئین می سازند. این مولکول های پروتئینی به صورت آجرهای ساختمانی برای سلول ها استفاده می شوند و به طور کلی، باعث ترمیم سلول های آسیب دیده می گردند.

علل بدخوابی

۱- زیاد فکر کردن

بسیاری از افراد، مشکلات کاری خود را به خانه می برند. این موضوع باعث می شود چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی، تداخل در خوابتان ایجاد گردد. اگر شما تمام روز، مشغول فکر کردن به یک مشکل باشید، این افکار از مغزتان بیرون نمی آید و باعث سخت خوابیدن و حتی بیدار شدن در نصفه شب می شود.

۲- مصرف کافئین

افرادی که استرس زیادی دارند، مقدار زیادی کافئین می نوشند به این امید که از استرس رهایی یابند. کافئین ، استرس را بدتر می کند و بر روی مقدار و کیفیت خواب اثر می گذارد.

۳- ترشح کورتیزول

کورتیزول یک هورمون استرس زا می باشد و در دعوا کردن و جنگیدن ترشح می گردد. استرس های مزمن، ترشح کورتیزول را بالا می برند و بر روی خواب نیز اثر منفی می گذارند.

۴- زندگی شلوغ و گیج کننده

اگر شما کارهای زیادی داشته باشید و دیر بخوابید و صبح خیلی زود بیدار شوید، احساس خستگی زیادی می کنید.

۵- عصبانیت

عصبانیت نیز می تواند خواب شما را بر هم بزند و دچار اختلال در خوابیدن شوید. عصبانیت باعث می شود که مغز شما مشغول باشد و نگران فردای تان باشید.

طی مدت ۲۰ دقیقه استرس را از خود دور کنید و آرامش را به بدن خود هدیه دهید

– در یک جای راحت بنشینید. پشت تان باید صاف باشد و پاهای خود را روی زمین بگذارید.

۰ چشمان خود را ببندید و آرام باشید.

– از راه بینی نفس بکشید.

– بعد، هوای وارد شده به بدن را تماما از راه بینی خارج کنید.

– این روش تنفس کردن را تا ۲۰ دقیقه انجام دهید. می توانید بعد از انجام هر دم و بازدم، یک عدد را بگویید.

– این کار را هر روز انجام دهید. با این روش، شما یاد می گیرید که چگونه در برابر استرس مقاومت کنید و بدن خود را آرام کنید.

خواب، مایه آرامش است. همیشه و در هر مکان و زمان، آرامش خود را از دست ندهید

مرسی طاها.
خب تو که این همه مطلب داری چرا پست نمیزنی؟
بعدشم این چند شب به خاطر تعطیلات و شب یلدا این شکلی شد.
بعدً خود به خود به خاطر مشغله ی بچه ها کمتر میشه ولی قطع نمیشه هاااااا!

چون۱طور با مزه ای همه چیز توش پیدا میشه. آخ که میمیرم واسه این مدل از دست رفتن ها!
قابل توجه بالادستی های محله:
به علت نیاز مبرم اهالی محل به مکانی برای گپ و گفت های پراکنده و مدل از هر دری سخنی و از این لفظ ها، نظر به اینکه پیشگیری از از دست رفتن پست ها الزامیست، تقاضا داریم مکانی در محله برای این مهم در نظر گرفته شود. امضا، خودم.
بچه ها من نفهمیدم چی نوشتم هرکی فهمید خوش به حالش!

خب پریسا جان این بیچاره ها هم که هفته ای یه بار این محیط رو برای گپ و گفت فراهم کردن پنجشنبه ها قهوه خانه به راهه
ببینید ماهیت پستهایی مثل همین شب یلدا گپ و گفته ولی خب مثلاً نمیشه که توی یه پست آموزشی گپ زد و گفت و خندید این حرفیه که دیروز مدیر سعی میکرد به هممون بگه
آقا طاها ارزششو داره در سال چند شب بیدار باشی بقیه رو بخوابی به من که خیلی خوش گذشت واقعاً احساس میکردم که جمعمون حقیقیه و هیج مجازی رو حس نکردم

دقیقا پری سیمای عزیز منظورم همین بود ولی از تو چه پنهون، نگران بودم اگر مستقیم بپرم سر اصل مطلب هم محلی ها از دستم دلگیر بشن پس گفتم این طوری بگم. من توی پست آقای خادمی هم نگفتم چون حس کردم بهتره به جای اینکه کامنت بدم سعی کنم بیشتر مواظب باشم. پست های مثل این که داستانشون اینه ولی خود من گاهی توی بعضی پست های جدی بد می زنم به خاکی و همینجا معذرت می خوام. سعی می کنم از دیروز که حرفش شد بیشتر مواظب باشم.
ولی تمام این ها دلیل نمیشه که نگم بچه ها پست از دست رفت. به نظرم اگر تهش بسته نشه ما تا یلدای۹۴کشش میدیم و از هر دری اینجا میگیم و میگیم. ولی خودمونیم، روز ها عالیه اما شب بیداری و بگو و بخند شبونه انگار۱چیز دیگه هست. پری سیما من هم دقیقا شبیه خودت می بینم. انگار همه واقعا دور هم بودیم. بعضی لحظه ها اصلا یادم می رفت اینهمه صمیمیت توی کامنت دونیه و اطرافم در جهان حقیقی کسی نیست. راستی این هفته هم قهوه کافه محله به راهه؟ راسته مسئول این دفعه ملیساست؟ وای ملیسای عزیز دلم من۱عالمه آب زرشک دارم خیلی هم کارش درسته. بیارم؟

از دست نمیره عزیزم پست داره یواش یواش میره اونطرفتر و بچه ها خود به خود دیگه کمتر میان اینجا
به نظر من تا امشب هرکس دوست داره بیاد هر چیزی دوست داره بنویسه
پریسا جان بعضیها فقط اینجا رو دارن و فقط با خوندن پستهای اینجا و دیدن کامنتهای بچه ها و دیدن جریان زندگی تو اینجا آروم میشن و حس میکنن که دور و برشون شلوغه مثل روزهای اولی که من اومده بودم اینجا و دقیقاً همین احساس رو داشتم
من وایبر و لاین و واتس آپ و همه چیز دارم ولی هیچ کدومشون برا من گوش کن و بچه هاش نمیشن
اینجا واقعاً محله شده من و تو الآن واقعاً همسایه ایم و این عالیه
راستی شهادت امام رضا رو تسلیت میگم

پری سیما لایک از اون سفت هاش. راستی می دونستی من هم روز های اولی که اومدم اینجا دقیقا همین بودم که شما الان گفتی؟ و درست میگی. هیچ کجا گوش کن خودمون نمیشه. به نظرم الان پری سیما و بقیه اون هایی که کمی بیشتر منو می شناسن می دونن وقتی من میگم اینجا رو بیشتر از۱سایت اینترنتی معمولی دوستش دارم منظورم چیه.

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود…

بچه ها بیایید از آقای عباسی سوال بپرسید خودشون اعلام آمادگی کردن
راستی خواهرم به من میگه تو دیگه از دست رفتی خخخ

سامان میبینم که یک شبه ره صدساله رو طی کردی. داستانت خیییلی زیبا بود.
هادی ، عزیزم من بینا هستم ولی اینجارو دوست دارم. امیدوارم با بچه های اینجا بیشتر ازین باشی. چون همشون یه دنیا عشقو معرفت هستن. ببخشید یه سوال ازتون دارم شما چند ساله نابینا شدی ؟؟؟؟؟

سلااااام بر آقای یا خانم رعد بارانی
من ۳سال دیگه ۲دههست که نابینایی را با خود حمل و نقل می کنم.ههه

سامان شما چند سالته ،؟؟؟ آخه فهمیدم همیشه خیییلی داستانای حکمی و آموزنده برامون مینویسی.
رعد چقدر از بودن با شما خوشحاله .سامانی من حافظم خییلی بده و بیشتر آدمای اینجارو با هم اشتب میگیرم. فقط اینو میدونم که وقتی شمارو میبینم حس خوبی بهم دست میده . انرژی مثبت به همه میدی.

اولا عزیزم سکته چیه ما چارتکه کردیم.
بعد هم دلت می یاد دلت می یاد حالا من هیچی خانم پریسا چه گناهی داره.

هادی جون من خانوم هستم. یه جورایی حس کردم تازه نابینا شدی. مهدی ترخانه هم فکر کنم یکی دو ساله نابینا شده. ای کاش بیشتر با افرادی مشورت و دوستی داشته باشی که این شرایطو به نحو عال پشت سر گذاشتن. واقعاََ خیییلی سخته. من بعضی موقعها چشامو میبندم و با خودم میگم اگه نابینا بشم چی میشه ؟؟؟ از خدا میخوام راه زندگیه هممونو روشن کنه.

آمین
رعد نا امیدش نکن دیگه ما شب کلی روی این فکرش کار کردیم
پرواز چرا سکته دلت میاد؟
رفتم ناهار خوردم اومدم در خدمتتونم

رعد درست میگه هادی.
مهدی ترخانه هم راننده اتوبوس بوده که تصادف کرده نابینا شده و فکر کنم دو ساله که اینطوری شده.
حتی اتوبوسشو هنوز داره.
آقا مهدی این طرفا سر زدی یه چراغی بوقی چیزی بزن خخخ.
هادی مهدی و فرامرز خیلی میتونن بهت کمک کنن.

آقای عباسی شما از صفحه خوانها استفاده میکنید یا با چشم این صفحه ها رو میخونید؟
یه سوال دیگه آیا قبل از نابینایی عاشق شده بودید یا نه؟
اصلاً نظرتون درباره عشق و عاشق شدن چیه؟
به نظرتون دیگه نمیشه امیر و شهروز رو از این عشقی که توش افتادن نجات داد؟
اگه میشه راه حلش چیه؟ خخخ

با سلام بر بانوی مهربان سایت
بستگی به جاش داره اگه مجبور باشم بدون صفحه خوان اگر خودم باشم و خودم ترجیح میدم به چشممام استراحت بدم و مزاحم مینای پارس آوا میشم.
در مورد عشق و عاشقی خوب کیه که تا حالا عاشق نشده باشه منم وقتی بینا بودم دچارش شدم.

خدمت از شهروزه پری اختیاااااار دارییییییییییییی پری شعطون شدی ؟؟؟این چه سوالاییه میپرسی خوووووووو خخخخ
انصافا از دس رفتییییییییی

مییگم هادی خان ، ایشالله یه اردویه گوشکنی برگزار میشه میای و با اینهمه بروبچ خوب آشنا میشی . فک کنم گفتی قم زندگی میکنی نه ؟؟؟؟
دادا هادی این اردو سه پایه ی ثابت داره ، رعد و فری فرفره و پرواز آسمانی.

سلااام. بهبه عجب پستی. من که تو باغ نه ببخشید تو پست نبودم نمیدونم تا حالا چی شده. ولی من هم سؤال پریسیما رو دارم تا کم کم وارد بحث بشم.
ضمناً به یاد داشته باشید که رکورد پر کامنتترین پست که دست خود شهروز بود الآن هم به دست خودش شکسته شده. پس شهروز جان مبارک باشه.

رفته بودم۱چیزی بهتر از سوزن پیدا کنم واسه رسیدگی به حساب این پرواز. اومد پخ کرد و در رفت. مگه گیرت نیارم پرواااززز. آقا یعنی چی؟ اینجا آدم رو پخ می کنن در میرن تازه به صاحب پست هم اطلاع میدن! یکی بیاد چندتا پر از این پرواز بچینه بده دست من که هر وقت خواب بود آتیش بزنم بپره بیدار بشه دلم خنک شه!

مجددا سلام دوباره این بار فقط بر خانمی که حداقل هنوز من اسمش رو نمی دانم و با همون اسم رعد که خودش انتخاب کرده مخاطبش قرار می دهم.
نابینایی:کلمه ای هست که اگر زمانی که بینا بودم می شنیدم شاید دست به هزار کار نکرده می زدم.
ولی همین جوری که می بینی بعد از اینکه نابینایی رو دادند دستم هیچ کدوم از اون کارهای احمقانه رو انجام ندادم و هنوز هم به خوبی و خوشی در کنارش زندگی می کنم.
سرت رو درد آوردم قصه همه ما شبیه اینه با کمی کم و زیاد

چرا خبر دارم پرییییی ولی از جایی ک من در هچ صندلیی نخواهم نشست و این حرفا خویشتن خویش را زدم ب بیخبری تا سوالی نپرسممممممممممم

پریسا از خانم با شخصیت و کمالاتی چون تو بعیده این کاراااااااااااا. سوزن و بهتر از سوزن چیههه خو …رعد اساسا من کی بت قول اردو دادم ک میفرمایی منم هستم خخخخخ

بچه ها رعد حکیم ، یه پیشنهاد عالی داره . میگم بیایید صندلیه داغ مخصوص پروازی بذاریم.
آخه من از پرواز هیچ تصور انسانی ندارم.احساس میکنم پرواز یه صدا و یک آوای غریب و تنهاس. نمیدونم چرا اینجوری فکر میکنم.
پرواز ، عزیز بابا ببخشید که شیشه ی تنهایی و حصار سکوتتو شکستم. از من ناراحت نباش آخه من رعدم و با سکوت میانه ی خوبی ندارم .
باور کن وقتی به تو فکر میکنم ، حس میکنم داخل یه کلبه ی تاریک هستم و تو فقط یه صدایی .
من از تو میترسم. شکلک رعد میخواد با شناخت پرواز مرموز ترسش بریزه.

پرواز یعنی به دکتر ها میاد محله رو پخ کنن در برن؟ نه نمیشه من باید جوالدوز آجینت کنم. آقای عباسی عزیز! بچه ها درست میگن. گاهی از بعضی بنبست ها نمیشه رد شد. ولی توقف جایز نیست. اگر بعد ز زمینی که خوردیم پا نشیم زمان و زندگی جامون می ذاره و میره. باید بلند بشیم و بدویم و اگر نشد پرواز کنیم. اگر از دیواری که در برابرمون سبز شده نمیشه رد بشیم دورش بزنیم. بدون دیدن زندگی سخته قبول دارم. من هیچچ وقت بینای کامل نبودم ولی هیچ وقت شبی رو که درک نورم رو کامل از دست دادم یادم نمیره. از اون زمان اگر اشتباه نکنم۳سالی گذشته و پیش از اون هم من می دونستم چی داره میشه و سعی کرده بودم آمادهش باشم ولی… هنوز گاهی به شدت دلم واسه همون۱خورده بیناییم تنگ میشه. چنان تنگ میشه که بین خودمون باشه اینجا غریبه نیست، یواشکی۱بارونکی هم از چشم هام میاد ولی خیلی طولانی نیست. من زنده ای هستم که فقط چشم هام رو از دست دادم. باقی جسم و روحم سر جاشه و از همه مهم تر، دلی دارم که زنده هست و هرچند زخمی شده، ولی عاشق زنده بودن و زندگی کردنه. دلم می خواد خوب زندگی کنم، شاد باشم، احساس های خوب رو تجربه کنم، احساس هایی که بعضی هاشون دید می خواد ولی خیلی هاشون هم بینایی لازم نداره. من دوست دارم خوش و خوشحال و خوشبخت باشم و هرچند در هر موردی از این موارد۱گوشه دلم جای روشنایی چشم هام رو خالی می کنه، ولی سعی می کنم اجازه ندم غیبت نور توی زندگیم تمام عمرم رو تاریک کنه. اینجا خیلی ها مثل شما و مثل خودم، نابیناییشون رو دوست ندارن. ولی وقتی نمیشه چیزی رو عوض کنیم، باید اول بپذیریمش، بعدش بهش مسلط بشیم و بعدش ضربهش کنیم. شما هم مثل همه باید تاریکی رو از رو ببرید. میشه. مطمئن باشید که میشه. وای خیلی طولانی شد ببخشید. آخه من خیلی پر حرفم بقیه می دونن. باقیش باشه واسه کامنت های بعدی.

رعد عزیز …مطمئن باش اگر صندلی داغی باشه خودت باس ب سوالای خودت جوااااااااااب بدی گلم //….آخه من نمیپرسم تا پرسیده نشم.
آیا در شان حکیمی فرزانه چون تو هست ک تفسیر به رای و مصادره به مطلوب نماییییییییییی ؟تو از دنیای حقیقی پرواز مطلع نیسی گلم …من شاید تو فضای مجازی ب قول تو مرموز باشم .ک البته بارها فرمودم تنی چند از گوش کنیها منو میشناسن ولی در دنیای حقیقی زندگیم خععععععععععلی با تصورات جناب حکیم متفاوتهههههه خخخخخخخخخخخ

پریساااااااااااااااع /…هعی مگه تو درک نور بودی ؟؟؟ینی ممکنه کسی اونم از دست بدهههههه /.وااااای کاش اگه قراره من اونم از دس بدم قبلش پرواز کنم ب آسمان …

بچه ها خواهشً از طریق لینک پاسخ دادن که زیر هر کامنته کامنت نذارید.
میره اون وسط پیدا کردنش سخته.
با h برید قسمت پاسخ دهید اونجا کامنت بذارید.
فقط توی کامنتتون اسم کسی که مخاطبتونه رو بنویسید.

من بیشتر از درک نور بودم پرواز. خیلی هم بیشتر بودم. رفته رفته کم و کمتر شد و۱شب که مهتابی بالای سرم رو زدم دیدم بین روشن و خاموشش واسهم هیچ تفاوتی نیست. سر بالا کردم مستقیم طرفش ولی دیدم تاریکه. تاریک و تاریک.
خدا نکنه بپری پرواز. من هم همین خیال رو می کردم. باورت نمیشه۱هفته مثل عزیز مرده ها رسما عزا گرفته بودم. خونواده همدردی نکردن چون اصلا بنده های خدا نمی دونستن. شبی که حس کردم داره کمتر میشه رفتم دکتر و جواب رو گرفتم و به هیچ کسی هم نگفتم. مادرم همهش می گفت تو معلومه چته؟ خیلی سر به هوا شدی چرا همهش می زنی به در و دیوار؟ من نمی گفتم و تمام هفته یواشکی می باریدم. ولی بعد از۱هفته دیدم واقعا اینطوری پیش نمیره. پا شدم چسبیدم به زندگیم. آخرش هم۱بار که نمی دونم چی سر راهم بود و خوردم بهش جیغ و ویغم در اومد که یعنی چی؟ مگه نمی فهمید من دیگه هیچی نمی بینم؟ این رو بردارید دیگه! و آنجا بود که حقیقت آشکار شد.
شوخی کردم. خلاصه اینکه الان نور بی نور. ولی اصلا دلم مردن نمی خواد. من سفر می خوام. سفر شلوغ و پر جمعیت گوش کنی با قطار. از اون سفر های طولانی که فقط توی خیال های من پیدا میشه. همه با هم. حتی این پرواز که پخ می کنه در میره.

شهروز راست میگه به خدا من واسه پیدا کردن کامنت هایی که می ترسم از دستم در بره همین طور توی این صفحه دارم بالا پایین میرم به خدا گیج گیجم میشه عجیب!

نههههه من از اولش درک نور بودم.و دیگه هیچیییییی .من به همینم راضیم …خیلی به نظرم خوبه اینطوری

بچه ها بیایید برای حمایت از بقیه ی بچه ها که زحمت کشیدن پست زدن یه کاری کنیم.
هممون ده دقیقه بریم محله گردی پستها رو بخونیم و هرکی هم حد اقل یه کامنت تو هر پستی به جز اینجا بذاره.
هر پستی که دوست دارید.
قرار ما ده دقیقه دیگه همینجا.
بعد بیایید نظرتون رو درباره ی صفحه ی اول گوشکن بدید.
بگید به نظرتون چه طوره. پستاش خوبه یا نه.
به درد نابیناها میخوره یا نه.
ده دقیقه از همین الآن که ساعت ۱۵ ۴۵ هست شروع شد.
اصلً رندش میکنیم.
قرار ما ساعت چهار همینجا.
بزن برییییییم.

ما اگه منتظر خانم ترانه باشیم تا پرواز رو مثل یک بچه خوب بشونه روی صندلی داغ عمر نوحم کمه به خاطر همین بعد از من نوبت پروازه

پرواز یه روزی میشینی و با خودت میگی ای کاش این رععععدی زنده بود و ازم سؤال میکرد ، اما بابایی!! پروازی !!! اون موقع خیییلی دیره.
پرواز جون ، من قصد آزار تورو ندارم فقط دوست دارم تورو بیشتر بشناسم. مگه این حس غلطه. خب هرجور راحتی . شکلک رعد با پشتی خمیده و دلی پر اندوه به سوی افق میرود .و با خود شعر میخواند:
میروم تا بی نهایت ، پشت ابرها میروم.
میروم، با سؤالاتم به سمت گور ، تنها میروم

سلااام بر همگی
به حول و قوه الهی من حدود ۵۷۰ تا کامنت این پست رو خوندم واااااای قلبم واااای گوشام واااای …..
خب بذارید ببینم اولش بگم منم می‌دونم که اسم پرواز ا.پ هست خخخخ فامیلشون رو اما یادم رفته یعنی شانس آوردید در حد لالیگا ….
دیگه بگم که شب یلدای ما هم مثل سایر شب هامون گذشت بسی بسیار عادی…..
بعدشم صندلی داغ بی من نداشتیم ها ….
خب سؤال الآنی چی بپرسم؟؟؟؟؟؟؟؟ بذارید بعدی می‌رسم خدمتتون ولی می‌گم کاش معاملات بورسی رو به ما هم یاد می‌دادید من جداً تمایل شدیدتر از شدید دارم که یادش بگیرم …..
راستی خونه شما حیاط داره یا آپارتمانی هست؟
لپتاپتون چه رنگی هست؟
شما که حدود یک چهارم می‌بینید پس چرا این همه از ندیدن نالانید یعنی یک چهارم خدا رو شکر خیلی هست اصلاً بی خیال ندیدن …..
دیگه این که من چی کار کنم یه کم پشت کارم رها شده محکمترش کنم؟
دیگه این که شکلات بیشتر دوست دارید یا بستنی یا ترشک یا کیک خامه ای یا پفک؟
بعدشم زودی اینو بفرستم تا ده بیستا کامنت اضاف نشده …..
راستی نازنین جونم شب زود می‌خوابی که صبح هم زود بیدار شی گویا آیا نه خخخخ

خانم نخودی کاش لا اقل ازم میپرسیدیین بعد اسم شریفمو میذاشتین اینجاااااااااااا
.هعی اشکالی نداره
.دوستان تا دییداری بعد بدرود

با سلااااام بر شما
خونه ما حیاط داره
لپتاپم مشکی رنگه ولی الآن من با کامپیوترم جواب می دهم
بستنی علاقه منه

خب من رفتم محله گردی و برگشتم.
پست امیرو خوندم، برای فرشاد هم کامنت گذاشتم، بقیه ی کامنتای پست اصغر و مجتبی رو هم خوندم.
اونجا قبلً کامنت گذاشته بودم.
همین دیگه.