خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بفرمایید بفرمایید. سومین قهوه خونه ی گوش کنی با مجوز رسمی از بالادستیها.

الهام الهام الهام.

الهام: چیه خونه رو گذاشتی رو سرت؟

بابا بدو که خیلی خیلی کار داریم.

الهام: چیکار داریم آخه مثلاً؟

هیچچی بابا، باید این هفته ما گوشکنیها رو دعوت کنیم قهوه خونه. آخه قراره که ما این هفته از بچه ها پذیرایی کنیم.

الهام: اِ چه خوب. حالا برنامهت چیه؟

هیچچی دیگه تو باید کمکم کنی.

الهام: هر کاری که بگی میکنم.

خُب خوبه. بهتره که تو بمونی تو خونه و وسایل پذیرایی رو آماده کنی، من هم میرم به بقیه ی کارا میرسم.

الهام: چی درست کنم؟

خُب برا وقتی که از راه میرسن یه شیر کاکاو  و کیک درست کن که خسته گی در کنند. چون ساعت 12 شب میرسند زیاد سنگین نباشه که شب نمیتونن بخوابن. برا صبحانهشون حلیم، کله پاچه، و سرشیر محلی با عسل سبلان آماده کن که هرکی هرچی دوست داشت بخوره. برا ناهار تو لازم نیست کار خاصی انجام بدی. من به حاجی گفتم که بیاد تو قهوه خونه برا همه کباب مخصوص بناب درست کنه. ماست، پیاز ، ترشی، دوغ محلی و زیتون اینا هم سفارش دادم که بیارن. فقط اگه زحمتی نیست برا میان وعده ی صبحانه و ناهار آش دوغ اردبیل آماده کن که مجبور نشیم از بیرون بگیریم. برا بعد از ظهر هم میوه و کیک هایی که خودت درست میکنی با بیسکوییت آماده کن که با چایی میچسبه. برا شام هم اگه میشه سمبوسه درست کن و سالاد که با هم بخوریم.

الهام: خُب، بچه ها چهجوری میان؟

یه پرواز رو چارتر کردم براشون که از تهران میان به سمت اردبیل. یعنی بقیه خودشونو میرسونن تهران به عمو چشمه و امیر و شهروز و بقیه که با هم با یه پرواز چارتر ویژه ی گوش کن خودشونو برسونن اردبیل. پرواز ساعت 12 شب یعنی 0 دقیقه ی روز جمعه به زمین میشینه.

الهام: قهوه خونه کجاست؟

سرعین.

الهام: چرا اونجا؟

مخصوصاً اونجا رو گرفتم که بچه ها اگه خواستن از آب گرم معدنی استفاده کنند. بعدش هم میخام امیر رو با اونایی که دوست دارن بفرستم پیست آلوارس  برف بازی. بهشون هم میگم که موقع برگشت برامون آب معدنی واتا بیارن که خیلی خیلی گواراست.

تو هم ساعت 11 خودتو برسون که با هم از اونجا بریم فرودگاه دنبال بچه ها. هماهنگ کردم اتوبوس بیاد فرودگاه.

الهام: باشه.

*محل قهوه خونه*

خُب وسایلی که لازم داریم با یه کامیون رسیده. چندتا کارگر هم گرفتم که کارا رو انجام بدن.

آقا: لطفاً همه ی میز ها و صندلیها رو جمع کنید و به جاشون این تختهایی که آوردم بذارین. میخوام کاملاً سنتی باشه. روی تختها متکا بذارین که بچه ها راحت باشند. هر تخت برا چهار نفر آماده بشه لطفاً.

روی هر یک از تختها یه رایانه ی همراه یا همون لبتاپ بذارین با یه رایانک مالشی یا همون تبلت که هر کی خواست استفاده کنه. یه دو خط هم اینترنت بسیار پر سرعت نامحدود میخوام که کسی بهونه ی اینترنت نداشته باشه. خوبه: یه تخت هم اینجای سالون بذارین که به همه جا دید داشته باشه. اون هم چهار نفره باشه لطفاً ، فقط روی این تخت چهارتا لبتاپ بذارین که کل قهوه خونه رو قراره مدیریت کنند. آقای درفشیان، مجتبی، شهروز ، و خودم اینجا میشینیم.

خُب: حالا میمونه نور که میخوام نور مخفی باشه. یعنی از اون l e d ها که داخل دیوار و سقف کار میذارن کار بذارین که قشنگتر بشه.

زغالها رو ببرین بذارین انبار پشت آشپزخونه که خیلی احتیاجمون میشه. سماور زغالی رو بذارین تو آشپزخونه که چای تو سماور زغالی خیییلی میچسبه. چندتا منقل هم بذارین تو محوطه ی بیرون که حاجی قراره اونجا برامون کباب بناب درست کنه. بخاری زغالی هم که میدونید جاش کجاست. فقط دودکششو محکم کنید که یه دفعه در نره همه با هم سیاه بشیم خخخ

این مجوز

رو هم نصب کنید سر در قهوه خونه که یه دفعه اماکن بهمون گیر نده. خسته نباشین.

الهام اومدی.

خُب برو بریم فرودگاه.

*فرودگاه اردبیل*

دینگ، دینگ، دینگ، پرواز شماره ی 248097 چارتر ویژه ی گوش کنیها برای اولین بار در ایران بدون تأخیر به زمین نشست.

به به : سلاااام سلاااام بر گوشکنیهای فرهیخته و باحال. چطورین بچه ها؟ خوش اومدین.

شکلک روبوسی من با آقایون و روبوسی الهام با خانما.

بفرمایید بفرمایید اتوبوسها منتظرند تا شما رو به محل قهوه خونه برسونن. کسی که غیبت نکرده. خُب ، خدا رو شکر.

همه هم که با هم آشتی هستند. قهر مَهری هم تو کار نباشه که من چند وقتیه اعصاب درست حسابی ندارم هاااا . با مجتبی هم کاری نداشته باشین که میگن خطرناکه و آدمو بلاک میکنه خخخ

شهروز ، از همین حالا شلوغ کاری رو شروع نکن. بچه ها خستهند بذار برسیم قهوه خونه بعد.

برا استراحت شب هم یه هتل چندین ستاره گرفتم که هرکی خواست میتونه بره اونجا بخوابه.

خُب: برای اینکه بیکار هم نباشین میتونین که در طی این 24 ساعت با هم مسابقه بدین، مباحثه کنین، مشاعره کنین، و حتی مفاعله بازی کنین. فقط مجادله نکنین که زشت میشه هاااا.

خُب، دیگه رسیدیم قهوه خونه. برای سلامتی آقای راننده صلوات.

۱,۵۱۱ دیدگاه دربارهٔ «بفرمایید بفرمایید. سومین قهوه خونه ی گوش کنی با مجوز رسمی از بالادستیها.»

این دوتا شیطون اول همه اومدن تو!
اصغر حواست بهشون باشه نزنن با عصا چیزی رو بشکنن!

سلاااام بر آقای خیراندیش گرامی.
من هم آمدم تا حضورم در قهوه خانه این هفته را اعلام کنم.
پسر فعلا برای شروع یک کاپوچینو برایم بیاور تمام خستگیم را از بدنم به در کنم.
فعلا تا بعد.

سلام به میزبان و بچه های حاضر . امیدوارم خوب باشیدو خوشحال. از دخترای خوبم چه خبر ؟؟

سلااااام اثغر جون.
سلام خانم هاشمی، چقدرم من مودب هستم خخخ.
داستان خوشمزه آماده سازی قهوه خونه رو خوندم و الآن خودمو برای ۲۴ ساعت صفا سوتی ممدلی آماده میکنم.
در قهوه خونه رو باز کن که دندونام دارن تیلیک تیلیک از سرمای اردبیل بهم میخورن.
یالااااا یاااالااااا.

سلااااام عمو. شما بفرما پیش بخاری بشین. خوش اومدی.
الهام جان برا آقای چشمه شیر کاکاو گرم گرم لطفً

سلام بر آریای عزیز هادی گرامی پرواز باحال و استاد رعد بارانی که به افتخار اصغر و الهام اولین باره که اسمشو میارم.

سلااام سلاام
اصغر دمت گرم خیلیییخیییلعععییلییی گلی
اصغر من با رانندم اومدم اگه خریدی چیزی خاستی یا خاستی بری بیرون بگو میسپرمت به رانندم
بههههبهبههههه سعید تو هم بشین همین اول قهوه خونه کل اینجا رو نظارت کن که کسی چیزی رو داقون نکنه

سلام بر آقای چشمه گرامی بانو رعد و برق و پرواز کاپیتان هواپیمای قهوه خانه این هفته.

اصغر جون فک کنم تا فردا همه هی بگن سلی ، یعنی سلام. خخخ خب من از شما اصغر خان دوتا سؤال دارم: خانومتون هم نابیناس ؟؟ بچه هاتون بینا هستن ؟؟؟ من شمارو نمیشناسم. ولی میدونم که امروز اومدی تو پست و حال کیشمیشیمو بد جور سرکه ای کردی خخخخ شکلک رعد از کسی ناراحت نیست چون به کارش ادامه میده تا اینکه پرتش کنن بیرون یا خودش بره گم شه ههههه

بهبهههبههه عمو چشمه ی گل
خیلییلیلیخیلی خوش اومدی
هادی ،آریا،پرواز،رعد رعدان،زهرا خانم ،همه و همه بفرمایید داخل
اصغر کمک خاستی هستمااا
شکلک بقیه بچهها توی راهن و کمکم میرسن

درود بر عباس عزیز و زهرا خانم گرامی. شما هم خوش اومدید.
و اما خانم رعد شما میتونید سؤالاتتون رو تو صندلی داغ بپرسین. بچه ها هم به حکم ادب دارن با هم سلام و احوالپرسی میکنند.

شکلک چراغونی کردن قهوه خونه،شکلک نصب کردن تابلو فرش روی دیوار،شکلک درحال کمک کردن به اصغر

خانم رعد. برای اینکه به شما پاسخ داده باشم عرذ میکنم که من خانمم فعلاً مشکل بینایی ندارن. یعنی مشکلشون حل شده. بچه ها هم شکر خدا مشکلی ندارند. من خودم هم کم بینا هستم. سؤال دیگه ای هم اگه بود در خدمتم.

شکلک دست دادن به عمو چشمه،
آریا جان نگران نباش ما داریم ترکی حرف میزنیم،خخخخخ
عمو تو بشین اینجا تا خانم اصغر برات شیر کاکایو رو بیاره،این کیکم بگیر بوخور

هادی سوهان عارفی بود چی بود آوردی برای اصغر اینا یا نه، اگه آوردی بگو تا اصغر بهمون تعارف کنه خخخ.

 یاد من باشد فردا دم صبح

جور دیگر باشم

بد نگویم به هوا،  آب، زمین

مهربان باشم،  با مردم شهر

و فراموش کنم،  هر چه گذشت

خانه ی دل،  بتکانم ازغم

و به دستمالی از جنس گذشت

بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل

مشت را باز کنم، تا که دستی گردد

و به لبخندی خوش

دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم

و به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش، نگردد فردا

زندگی شیرین است، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم، در دل

لحظه را در یابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانی  خودم، عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما

به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در

چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود

و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم،مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت

و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

یاد من باشد

باز اگر فردا، غفلت کردم

آخرین لحظه ی از فردا شب

من به خود باز بگویم

این را

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت 

از : فریدون مشیری

دورود به هادی
تو هم مواظب بچهها باش
اصغر من کیبردمو آووردم که حاال کنیم توی قهوه خونه،هر وقت که بچهها همشون نشستن شروع میکنیم،تو هم تا جایی میتونی حساااابییی بخون،بلندگو هم برات آووردم

آریا جان اول یادمان باشد که فردا دم صبح کله پاچه رو اول بزنیم به بدن بعدش اونایی که گفتی رو عمل میکنیم.

متاسفانه من سیستمم خرابه همش استرس دارم که وسط کار خاموش نکنه. بخاطر همین زیاد نمی تونم در خدمتتون باشم.
فقط خواستم عرض ادب کنم.
سیزی الله ها تاپیشیریرام. خودافیظ.

زهرا چرا پیشگویی میکنی خب شاید سیستمت خراب نشد، به این زودی نرو و اگه رفتی شبت شیک.

دوستان من بگم که ترکی یاد ندارمااااا
در حد ۵ ۶ کلمه
اصغر آیا راضی هستی کلاس زبان ترکی برام بزاری؟

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینم

با سلام به همه من اومدم منم که میشناسید مهدی قادری که قبلن غول بودم میشه یکی بگه اینجا چه خبره؟ آخه هنوز هیچی نشده ۶۰ کامنت ای ول به محلمون

بچخه ها لطفا کامنتها رو پایین و در هدینگ پاسخ دهید بذارید، مثلا من الآن طاها و امین رو ندیدم.

سلامی مجدد.‏ اگه بخوام پنجمین قهوه خونه را من
مدیریت کنم باید از کی اجازه بگیرم?‏
یعنی میشه?‏
موضوع آزاده?‏
پیشاپیش ممنون از اجازهتون.

چشم به احترام میزبان و مهمانان عزیز تا وقتی که بتونم می مونم.
آقااااااااااااااا منم شیر کاکایو می خواااااااااااااااااام خخخخخخخ
شیر کاکایو ایسدیرم. حححح

خانم دلیر این شیر کاکایو خدمت شما،خانم هاشمی گفتن بیارم برای شما،بعدشم گفت به زهرا بگو الآن میام پیشش

این که سومیه ولی اگه خواستی پنجمی رو مدیریت کنی پست رو تا چهارشنبه ی هفته ی آینده ارسال کن امین عزیز.

ببچه ها بیایید یه کاری کنیم که فردا شب اصغر ترکی یادش بره و ما فارسی یادمون بره، اون وقت اصغر باید به ما فارسی یاد بده خخخ.

عمو این شیر کاکایو برای شما
هادی اینم قهوه برای شما
بزنید تو رگ
اصغغر اینم شیر کاکایو برای تو که ذحمت کشیدی

شکلک بلندگو به دست
هرکی چیزی خاست اعلام کنه براش میاریم
عمو چشمه منم باهات موافقم خخخخ خخخ

اگر با او نگویم با که گویم

فرود آید نگاه از نیمه راه

که دست وصل کوتاه است کوتاه.

نهیب باد تندی وحشت انگیز

رسد همراه بارانی بلاخیز

بسختی می خروشم: های باران!

چه می خواهی ز ما بی برگ و باران؟

برهنه بی پناهان را نظر کن

در این وادی قدم آهسته تر کن

شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟

پریشان شد پریشانتر چه حاصل؟

تو که جان می دهی بر دانه در خاک

غبار از چهره گلها می کنی پاک

غم دلهای ما را شستشو کن

برای ما سعادت آرزو کن! 

-فریدون مشیری-

:: موضوعات ::
اشعار فریدون مشیری
خانه دوست کجاست؟ / فریدون مشیری
۹۲/۱۱/۲۴
نوشته شده توسط : گنجینه بهترین شعرها
آرشیو پیامها

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
“خانه دوست کجاست؟ “

شکلک رعد بزرگ ، بلند میشه و دنبال زهرا دلیر میگرده . آی زهرا جون کجایی ؟؟ می خوام بیشتر پیشت بشینم

سلام به همه دوستای خوب و مخثوثن به اصغر و الهام! که باعث این دور‌همی‌ها شدن. و سلام به آقای مجتبی خادمی! که مجوز‌شو صادر کرد.
چرا اونجوری نگاه میکنید! . . . .
آره! بعضیاتون هنوز منو نمیشناسید. من خیلی وقت نیست که تو محله اومدم. با اجازه همه باسابقهها اومدم اینجا تا با بچهها بیشتر آشنا بشم و اونا هم با من. اگه دیدید کم حرف میزنم به خاطر همینه. البته اگه صدا برسه، به حرفای همه‌تون گوش میدم. و اگه احساس غربت نکنم، تو صحبتها شرکت میکنم. ولی چون نمیتونم یه‌جا بشینم، بعضی وقتا میرم بیرون یه دوری میزنم و دوباره میام.
البته من با رفتن به قهوه‌خونه مخالفم به نظرم اگه میرفتیم پارک بهتر بود. ولی تصمیمگیری با شماست. فضای اینجا هم خیلی قشنگه.
حالا با اجازه همه برم بخوابم که خیلی خستم.

چشم حتما.‏ راستی نگفتی موضوع هرچیزی میتونه باشه? یا بهتره موضوعات مختلف تو نظرات طرحو پاسخ داده بشه? ‏

مررسیی آقا عباس بابت شیر کاکایو.
آقا اصغر شما نگران نبااااش الان خودم می رم پیش الهاام جووون.
الهاام جون الهااام جون من اوومدم خانمی

خُب به نظرم اونا هم باید رسیده باشند. نمیدونم چرا اعلام حضور نمیکنند.
شما مسبقه رو طرح کنید تا شروع کنیم.

عباس جان خوش اومدی،اصلا احساس قربت نکن،بیا پیش خودم
اصغر من اگه بخام اینجا لینک بزارم باید چکار کنم؟یه آهنگ شاد میخام بزارم اینجا که حال کنیم

هیچچی لینک رو کپی کن پیست کن تو کامنتت درست میشه .
فقط قبل و بعد لینک اینتر قشنگه یادت نره

رعد از آریا خوشش میاد که اینقدر اهل ادبیات و شعره. آریا آیا تو تا حالا برای نابینا بودنت گریه کردی ؟؟ و از خدا خواسته ای که بیناییت را به تو بدهد

زهرا خانم خواهش میکنم کاری نکردم،آره زودتر بورو پیش الهام خانم که حسابی دست تنهاست،
دمت گرم آریا،

آریا هم از رعد عزیز خوشش میاد

نه رعد گریه نکردم اما غصه خوردم تا دلت بخاد اولش سخت بود من بینایی خودم رو سال ۸۵ از دست دادم

مرسیییییی از راهنماییت اصغر جان
فردا حسابی حال میکنیم اینجاهاااا
عمو منم منتظر ده هزارونیم بارتم
،خخخخخ

دوستان شبتون بخیر.یه نکته ای ک هست اینه ک دوستانی ک نام کاربری دارن لطفا از نام کاربریشون وارد شن و کامنت بذارن /.چون ممکنه کامنتا تو صف بمونه و دیر تایید شه و لا به لای حجم زیاد کامنتا گم بشه.من هرچی هم سریع تایید کنم کامنتای دوستان ماشالا فشنگی میااااااااد خخخخخخخخخ/.شب همتون شکلاتی.ضمنا اگه کسی کامنتش تو صف بررسی موند و دیر تایید شد و از دوستان کسی جوابشو نداد مسئولیتش پای خودشه

سلام بر عباس یگانه.
میخواستم بپرسم که شما با حسین یگانه در گروههای ایمیلی نابینایی و محسن یگانه خواننده فامیل نیستی؟ آشنا به نظر میای.

نه! فامیل من منتخب یگانست. یگانه زیاده منتخبم همینطور. ولی منتخب یگانه فقط ماییم.

اصغر جان رعد از هیچ حرفی ناراحت نمیشه . چون اصولاََ نمیدونه قوانین گوشکن چیست. خب رعد حتی انتظار داره یه لشکر بریزن سرش و شلو پلش کنن

اگر ماه بودم , به هر جا که بودم ,

سراغ ترا از خدا میگرفتم .

و گر سنگ بودم , به هر جا که بودی ,

سر رهگذار تو , جا میگرفتم . 

اگر ماه بودی به صد ناز , ــ شاید ــ

شبی بر لب بام من می نشستی .

و گر سنگ بودی , به هر جا که بودم ,

مرا می شکستی , مرا می شکستی !

از بس هیجانزدم نتونستم بخوابم. عباس جون با این که صدا زیاده، صدات بهم رسید. صندلی بغلیتو داشته باش، نگیرنش، من اومدم.

آریا چرا مردها این همه از گریه کردن شانه خالی میکنند؟؟؟ گریه باعث میشه آدم کلی سبک بشه. رعد بزرگ به تمامی مردها پیشنهاد میده که در تنهایی خودشون تا میتونند گریه کنند.
در ضمن من باید مرخص بشم چون اینجا شلوغ پلوغه. رعد مثل شماها جوونو حوصله دار نیست. اینجا نمی تونم کسیو خوب بشناسم.
من دوست دارم همه ی شماهاهارو بشناسم.اینجا امکان شناخت شما وجود نداره. پستای آبدوخیاری خودم بهتره که هههههه

آریا منم اهل ادبیاتم. خوشحالم که اینجا یه ادبیاتی دیگه رو دیدم. دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم.

اصغر جون منم باید برم استراحت کنم خودمو برای کله پاچه صبح و کباب بناب ظهر و سمبوسه های شب آماده کنم.
به محض تجدید قوا خدمت همه تون میرسم، البته دوستانه نه خصمانه.
فعلا شب همگی به خیر، رویای همگی عسل.

جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت 
 
سر را به تازیانه او خم نمی کنم!  

افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم
 
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.  

با تازیانه های گرانبار جانگداز
 
پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!  

جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است
 
این بندگی، که زندگیش نام کرده است!    

بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
 
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.  

گر من به تنگنای ملال آور حیات  
 
آسوده یکنفس زده باشم حرام من!  

تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب  
 
می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.  

هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک  
 
تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !  

ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
 
من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.  

یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن  

با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!  

ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !  

زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.  

شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ  

روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!  

ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست    

بر من ببخش زندگی جاودانه را !  

منشین که دست مرگ زبندم رها کند.  

محکم بزن به شانه من تازیانه را .

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم به تااریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمی یارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرهم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هر کس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه
اگه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم
اگه بارون پر بارم به صحرا دل نمی بندم.

پیشنهاد خوبیه ولی شاید گاهی امکانش نباشه.
یعنی یکی مثل من که همه رو اذیت کرده نباید انتظار داشته باشه که همه به قهوه خونهش سر بزنند. هرچند سر زدن به قهوه خونه نه به خاطر من بلکه به خاطر همه ی بچه هاست.

قهوه خونمون خیلی گرمه بذارید برم بخاری را روشن کنم! شکلک به دلیل اشتباه مهدی بچه ها از گرما دارن میمیرند ببخشید الآن کولر را روشن میکنم!

سلام : سلام سلام :
مخلص هر چی آدم با معرفته :
داش اصقر خوبی داش : میبینم که نمیبینم : حاجی زحمت قلیون ها افتاده گردن شما : حاجی من یه جفت سیب میخوام با یه لیوان آب هویج واسه تقویت چشم دلم . خیلی هم گلی .

نه نه مهدی جان کولر رو روشن نکن. همه یخ میزنند. ما اینجا تابستوناش هم کولر روشن نمیکنیم چه برسه ب زمستون

خوش اومدی فرامرز عزیز. بفرما هرچی بخوای هست. تو هم خیلی گلی.
مرسی زهرا خانم به خاطر شعر.

هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد

اصغر جان خودتو عشقه . داش هادی داش عباس داش طاها داش زهرا چی ببخشید آبجی زهرا : داش خوبی دااشات خوبن : داش محسن یگانه : فامیل مرتضی پاشایی خدا بیامرز . بچه ها امشب روح مرتضی داره کامنت های ما رو میخونه :

شعرات تو حلقم با جلدش آریا جان : یاد شب شعر افتادم :
منم یه شعر از خودم بگم :
آموزگار روزگار را نفرین میکند که چرا من بیاموزم ولی تو بیازاری
همه میدونن که عاشقی کار چش گناه ما نیست تقصیر چشه

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند.

من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم به تااریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم

شعر بسیار زیباای بود لذت بردم.
آقا اصغر بزرگوار چون دیگه الهام جون بر امشب دیگه کاری ندارن من از خدمتتون مرخص می شم و می رم هتل چند ستاره ای که فرموده بودین خخخخخ
شب تاریکتون نورانی**************

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم فروغ فرخزاد

گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو فروغ فرخزاد

به لبهایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم

گر معشوقه را نباشد عشقی تلاش عاشق بیچاره به جایی نرسد :
آدمش رو پیدا کردی توی زندگیت آدم باش :
با همه ولی تنها :
راستی این آخریه خالکوبی دست بود :
همه در فکر مادر غافل از رنج پدر
ریز ولی وحشی

بچه ها یه شعر از پریسا خانم اینجا براتون میذارم. البته قبلاً تو محله منتشر شده.
چون نیومدند هنوز گفتم یه یادی ازشون بشه.
***
باز باران، با ترانه،
در شبی تا بی نهایت،
می خورد بر بام خانه.
می زند خاموش و سنگین،
دست تاریک زمستان،
بر تن شفاف شیشه.
یادم آید شام دهشت،
آه در دل، ذکر بر لب،
خسته از خود، خسته از شب،
عشق و آن نجوای آخر…
روح مان در خاک می شد،
تا قیامت، تا همیشه.
می نشیند سرد و ساکت،
بر مزار خاطراتم،
قطره های ریز باران.
دور تر ها غرق آذر،
دیدگانی مانده بر در،
بی صدا، بی گریه، پنهان.
آسمان تار است و سنگین، شب فرو بنشسته بر خاک،
خاطری از خود فراموش، قصه ای غمناک غمناک.
باز باران می نوازد، با سر انگشتان خیسش،
سوز مژگان ترم را،
باز حسرت می گدازد، هر زمان، هر لحظه، هر دم،
سینه ی پرآذرم را.
می رسد گویا به گوشم، نی نوایی سرد و خسته،
چون حقیقت تلخ و عریان، در شب و در شعله پنهان،
آه! من، این نی نوا را می شناسم،
کوهی از عصیان به دوشم، بی صدا، غمگین، شکسته،
چون سرایی سرد و ویران، تک درختی در بیابان،
اخگر آسا می گدازم، می خروشم، می هراسم.
می وزد بادی پریشان، در شبستان از فراسو،
ضجه ای دیوانه، وحشی، بی مهار از جنس فریاد،
-ماه مهر آسای من کو؟.-
نور، رویایی فراموش، یک جهان جا مانده در شب،
مرغکی تبدار و خاموش، مانده در خود، تشنه از تب.
می زداید دست باران، مهربان، بی وقفه، آرام،
درد را از چشم خیسم،
سر به دیوار شبانگه، بی نشان، پژمرده، ناکام،
حسرتم را می نویسم.
باز باران، سرد و سنگین، در سکوتی بی نهایت،
تلخ می بارد به بستان،
بوستان تاریک و غمگین، شامگاهان تا قیامت،
خاطراتی خیس و ویران.
***
من خودم این شعر رو خیلی دوست دار.

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

طاها جان خیلی گلی آریا جان خیلی گلی : آریا داش شما آریا شهر میشینی داش یا نه رنگ چشمت رنگ دریاست سینه من دشت غمهاست :
باران مینالد امشب : چشمم غم دارد امشب :
ها ماشا الله دستا شله :

سلام خدمت فرامرز خسروی! خدمت شما و اصغر آقا و بغیه بچهها بگم که من عباس منتخب یگانه ام. به قول شاعر:
نسبت از خویشتن کنم چو گهر نه چو خاکسترم کز آتش زاد.
راستی یه سؤال بی‌ربط ولی مرتبط: اگه بخایم کامنتای بعدی رو ببینیم باید صفحه رو رفرش کنیم؟ یا راه حلای دیگه هم داره؟

۸ درمان طبیعی برای دندان درد
در مواقعی که دندان درد دارید به جای استفاده از اسپری لیدوکائین از این ۸ درمان طبیعی استفاده کنید.

لیدوکائین همیشه بهترین مسکن برای آرام کردن درد دندان نیست، گاهی درمان های طبیعی و سنتی بهتر از هر داروی شیمیایی، درد دندان شما را آرام می کنند.

هیچ دردی را نمی توانید با آن قیاس کنید؛ وقتی می گیرد، تمرکز، آرامش و حواس تان را فلج می کند و رمق انجام هیچ کاری را برای تان باقی نمی گذارد. دندان درد؛ همان دردی که بعید است بارها و بارها گریبان شما را نگرفته باشد و یک روز آرام را برای تان سیاه نکرده باشد.
اگر برای آرام کردن دردهای گاه و بی گاه دندان، همیشه انواع مسکن ها و اسپری های بی حس کننده را در کابینت آشپزخانه نگه می دارید، این مطلب را بخوانید.

ما برای آرام کردن درد شما، نسخه های طبیعی، ارزان و بی ضررتری را در اختیار داریم. پس به این نسخه ها اعتماد کنید و همه داروهای پرضرری که به خاطر ترس از دندان درد در خانه نگه داشته اید را دور بریزید.

داروی شماره یک
روغن میخک
میخک، یک داروی گیاهی برای تسکین دندان درد است. در این گیاه، یک مسکن طبیعی وجود دارد که البته در صورت استفاده درست، به آرام شدن درد شما کمک می کند.
اگر بافت لثه یا زبان تان حساس باشد، ریختن روغن روی منطقه درد می تواند حال تان را بدتر کند، پس برای گرفتن نتیجه دلخواه تان از این روش کمک بگیرید:

دو قطره از روغن میخک را روی یک پنبه بریزید و آن را تا زمان فروکش کردن درد، پشت دندان تان قرار دهید. اما می توانید سراغ راه طبیعی تری هم بروید. کافی است یک دانه میخک را آنقدر بجوید که روغنش بیرون بیاید.
میخک را می توانید به مدت نیم ساعت یا تا زمانی که دردتان آرام بگیرد، در دهان خود نگه دارید.

داروی شماره دو
سس زنجبیل و فلفل
زنجبیل و فلفل هر دو داروهای ضد درد هستند. شما می توانید هر کدام از این دو ادویه را به طور جداگانه مورد استفاده قرار دهید، چراکه هر دوی این مسکن ها، پیام تسکین درد را به مغز می فرستند. اما برای گرفتن نتیجه بهتر، می توانید مخلوطی از این دو ادویه را تهیه کنید. از روش زیر کمک بگیرید:

میزان مساوی از این دو ادویه را با آب مخلوط کنید و یک سس بسازید. توپ کوچکی از پنبه درست کنید و به میزان کافی به سس مورد نظر آغشته اش کنید. بعد هم آن را درست روی دندان تان (جایی که لثه و زبان شما به آن برخورد نکند) بگذارید و تا زمان فروکش کردن درد یا حداقل تازمانی که طاقتش را دارید، پنبه را از دهان تان خارج نکنید.

داروی شماره سه
محلول آب نمک
نمک یک ضدعفونی کننده قوی است؛ پس اگر درد دندان شما به خاطر عفونت ایجاد شده باشد، استفاده از نمک می تواند زودتر از هر راه دیگری شما را آرام کند. آب نمک دور دندان را ضدعفونی می کند و مایع هایی که باعث التهاب می شوند را خارج می کند. از این روش درمانی می توانید هر زمان که به آن نیاز پیدا کردید، به روش زیر استفاده کنید:

یک قاشق چای خوری نمک را در یک فنجان آب جوش حل کنید تا داروی فوق العاده ای بسازید. این محلول التهاب را کم کرده و بقایای آلودگی را از دهان شما پاک می کند. ۳۰ ثانیه آن را در دهان تان بچرخانید و بعد بیرون بریزید. اگر هم حوصله درست کردن آب نمک را ندارید، یک سرم نمکی از داروخانه بخرید و تا چند روز از محلولی که در سرم وجود دارد غرغره کنید.

داروی شماره چهار
دم کرده نعناع
دمنوش نعناع هم عطر خوبی دارد و هم می تواند به عنوان یک بی حس کننده خوب مورد استفاده قرار بگیرد. البته تنها دمنوش نعناع نیست که درد شما را آرام می کند، بلکه چای سیاه هم خاصیت ضد التهاب دارد و با کم کردن تورم می تواند به کاهش درد هم کمک کند. برای گرفتن نتیجه بهتر از این دو نوشیدنی، به شیوه زیر عمل کنید:

یک قاشق چای خوری نعنا خشک را در یک فنجان آب جوش بریزید و برای دم کشیدنش ۲۰ دقیقه صبر کنید. وقتی که دمنوش تان خنک شد، آن را در دهانتان بچرخانید و بعد بیرون بریزید. اگر هم نعناع در دسترس ندارید و می خواهید از چای سیاه استفاده کنید، یک تی بگ را خیس کنید و روی ناحیه دردناک بگذارید و یا اینکه چای سیاه گسی را درست کنید و پس از خنک شدن، آن را چند بار در دهان تان غرغره کنید.

داروی شماره پنج
آب اکسیژنه
اگر درد دندان شما با بدمزگی دهان و حتی تب همراه بود، بهترین راه برای کم کردن مشکل، استفاده از آب اکسیژنه است. اما مثل تمام روش های طبیعی، این هم یک روش موقتی است و تنها تا روز ویزیت پزشک شما را آرام نگه می دارد و عفونت دندان تان را کمتر می کند. اگر چاره ای جز تسکین خانگی درد ندارید، از این روش کمک بگیرید:

برای کشتن باکتری ها و کم کردن ناراحتی تان، کمی آب اکسیژنه ۳ درصد را قرقره کنید.
از این محلول تنها برای شستشو استفاده کنید و پس از چرخاندن آن در دهان تان، محلول را بیرون بریزید. بعد هم چند بار دهان تان را با آب خالی شست وشو دهید.

داروی شماره شش
یخ
فرقی نمی کند درد دندان شما را کلافه کند یا پا درد عذاب تان دهد؛ یخ همیشه مسکن موقتی خوبی برای انواع درد ها بوده است. اگر می خواهید تا رسیدن به مطب دندانپزشکی سرپا بمانید، از این روش کمک بگیرید:

چند قالب یخ را در یک کیسه پلاستیکی بریزید، پارچه نازکی را روی کیسه بپیچید و برای بی حس شدن دندان تان، ۱۵ دقیقه آن را روی قسمتی از صورت خود که دندان دردناک در محدوده آن قرار دارد، بگذارید. قدیمی ها می گفتند اگر دست تان را با یخ ماساژ دهید، درد دندان تان آرام می شود. آنها ادعا می کردند وقتی یخ را بین انگشت سبابه و شست می گذارید، اعصاب انگشت شما پیغام سرما را به مغزتان می فرستند و پیغام آرام شدن درد هم به دندان شما می رسد.

داروی شماره هفت
صمغ مر
شیره درخت مرمکی یا همان صمغ مر می تواند دندان درد شما را آرام کند، پس اگر تا امروز نامش را نشنیده بودید، همین حالا برای تهیه کردنش به عطاری محله تان بروید. این صمغ التهاب دهان تان را کم کرده و به از بین رفتن باکتری ها کمک می کند. اگر یک عطاری کاردرست می شناسید که این صمغ در آن پیدا می شود، پس از تهیه کردن، آن را به این شیوه مصرف کنید:

یک قاشق چای خوری از پودر مر را در دو فنجان آب به مدت ۳۰ دقیقه بجوشانید و اجازه دهید محلول تان خنک شود. بعد هم برای هر بار استفاده، یک قاشق چای خوری از این دارو را در یک فنجان آب بریزید و ۵ تا ۶ بار در روز غرغره این محلول را ادامه دهید تا به نتیجه مورد نظرتان برسید.

داروی شماره هشت
سیر
خوردن سیر تنها سیستم ایمنی بدن تان را تقویت نمی کند. این داروی طبیعی علاوه بر اینکه نمی گذارد هر نوع بیماری سراغ تان بیاید و بیهوده درد بکشید، مسکن خوبی برای درد دندان هم به حساب می آید. برای گرفتن بهترین نتیجه از سیر درمانی، به این توصیه عمل کنید:
یک حبه سیر را روی دندان تان بگذارید و آن را بجوید. درد شما چند دقیقه بعد از جویدن سیر آرام می شود. پس اگر نتیجه را فورا مشاهده نکردید، به جویدن سیر ادامه ندهید.
این گیاه نه تنها درد شما را آرام می کند، بلکه مصرف مداومش دندان تان را محکم تر هم می کند.

می گویند:باران که می زند،
بوی “خاک” بلند می شود،
اما… اینجا که باران می زند،
بوی “خاطره” بلند می شود…

هادی جان خیلی مخلصم : هنوز فکرم درگیر وام ازدواج هست :
یگانه جان شما هم بزن دنده یک هل بدی حله :
راه بهترش همونه که رفلش کنی یا مثلا آلت رو بگیری و یبار فلش چپ بدی و دوباره فلش راست بدی یعنی یه صفحه میره عقب یه صفحه میاد جلو مثل پله برقی میمونه :
هادی جان نظرت چیه امشب واسه فرهنگ یا نوع برخورد معلول با معلول رو بحث کنیم یا نه بریم دوباره سر ازدواج و وام ازدواج

طاها جان مطالبت رو کپی کردم داش واسه روز مبادا دمت گرم :
ولی داش یخ که پدر صاحب بچه رو در میاره : من الان داشتم بستنی خرکی میخوردم خیلی هم خرکی بود یعنی یخ بود و تا به دندون که عصبش مشکل داشت میخورد احساس خطر کردم و اونوری میخوردم :
ولی یه راه کار بگم داش تا حالا هیچکی انجام نداده خودم بیشتر این کارو میکنم : مثلا دندون سمت چپم درد میکنه بعد میام یه تیکه سوجولو دستمال کاغذی رو آتیش میزنم بعد فوت میکنم خاموش میشه بعد که داره دود میکنه همون سوراخ بینی سمت چپم رو میگیرم و از سوراخ سمت راست دماغغم که بینی باشه میکشم تو : یه شوکی به مغزم میره یعنی باید اشک از چشم آٱدم در بیاد اگر نیاد نمیشه اینجور میشه :که من خوب میشم توی دندون دردام :

سلام.
وای خدا مردم از سرما.
خیلی نامردید.
من هی جیغ و داد کردم تو فرودگاه صبر کنیییییییید من جااااااا موندم.
انگار نه انگار.
با عصا تا یه جایی دنبال اتوبوس هم اومدم کسی ندید ما رو.
هی تو خیابون منتظر موندم ماشین گیر نیومد که.
آخرش یه موتوری سوارم کرد رسوندم.
قندیل بستم یعنی.
خیلی مَرد بود که تو این هوا موتور سوار میشد خداییش.
واااااای مردم.
یکی یه سطل آب جوش خالی کنه رو من یخامم آآآآآب بشه.

میگم چرا این شهروز نیست هاااا؟ نگو جا مونده.
پس تو کجا بودی آخه.
بچه ها شما وایستید
الهام یه چای داغ برا شهروز بیار.
شهروز بیا برو بشین پیش بخاری . عمو چشمه رفته هتل جاش خالیه.

مثلا برخورد فرهنگ یه نابینا با کم بینا چه جوری هست : خخخ
نه مثلا اینکه یه نابینا در مرحله اول چگونه میتونه ارتباط صحبت کردن یا رسوند مطلب با اونها باشه معلولها عبارتند : جسمی حرکتی : که یکیشون مطلق هست یعنی ویلچری که همیشه راننده هستن ‌ دومی که کمی میلنگن یعنی یه پا مورد دارن شبیه رقاص ها هم راه میرن : بعدی ناشنوا که خدا نصیب نکنه که یه زن و شوهر نابینا و ناشنوا به تور ههم بخورن : این میخود شکلک در بیاره اون میخواد لب خونی کنه یا کف دستش بنویسه :

بچه ها به دلیل حجم بالای کامنتها لطفاً از تریق لینک پاسخ دادن پاسخ ندید که همه بتونن کامنتها رو ببینند. مرسی.

آقا هر کی به من هنگ جاز میده انشا الله فردا دست مادرش بخوره به به قابلمه مابلمه بسوزه ولی چیزیش نشه گناه داره :
هادی بنظرت یه ویلچری میتونه با یه نابینا زندگی کنه یعنی یه نابینا میتونه با یه ویلچری زندگی کنه آیا اینکار درست هست یا حماقت : اصغر جون شما هم نظرت رو بگو هر کی میدونه بگه : آقا من میخوام یه زن ویلچری بگیرم ولی ننم میگه اگه بگیری من از این خونه میرم : چیکار کنم بگیرم یا نه یا میخوای کنارش یه جسمی حرکتی هم بگیرم که گروهمون کامل بشه دیگه رفت و آمد مشکلی نداشته باشم : نظرتون چیه : خوب فکریه نه

فرامرز اما ازدواج نا بینا و ناشنوا یک حسن دارد و هر دو آنها از اینکه معلولیت یکدیگر را ندارند خدا را شکر می کنند.

به نظرم ازدواج یه نابینا با یه ویلچری مشکل خاصی نباید داشته باشه. یعنی اگه زن یا مرد نابینا باشه و زن یا مرد ویلچری باشه نه تنها مشکل خاصی ایجاد نمیکنه بلکه میتونند که به هم کمک کنند.

اگه بخواییم واقعاً جدی بحث کنیم این جور ازدواج به ندرت روی فرزندان تأثیر میذاره یعنی احتمالش خیلی کم هست که بچهشون معلول ب دنیا بیاد.

هادی جان اگه معلولیت هم رو ندارند خدا رو شکر میکنن پس بخاطر معلولیتشون خدا رو کفر میکنن :
من چندی پیش قصد داشتم با یه خانم ویلچری مزدوج بشم بقول بعضی ها بد مادرم خیلی ناراحت بود و ناراضی میگفت نگیر : ولی خوب نمیتونه تصمیم من رو بررگردونه ولی به عنوان یه مادر فقط نظرش رو گفت : توی زندگی مشترک دیدن معلولیت جایز نیست یا بطوری به چشم نمیاد واسه درگیری مشکلات معلولیتی مث رفت و آمد و کارهای توی خونه و چیزای دیگه :
اصلا چرا رفتیم دوباره سر بحث ازدواج بحث چیز دیگه ای هست داش که من جاده خاکی زدم

خُب: نابینا به اونی که پا نداره کمک میکنه که بالا برهو اونی که پا نداره راه رو به نابینا نشون میده.

دوست دارم تعداد کامنتها از زمانی که ساعت نشون می ده بیشتر بشه مثلا حالا که ساعت ۰۲:۳۵هست تعداد کامنتها از ۲۳۵بیشتر باشه ببینم چه می کنید.

اداش یگانه : من توی یه پستی هم گفتم به مدت تقریبا کوتاهی میشه گفت شیش ماه زندگی مشترک داشتم با یه ویلچری :
منی که تا حالا بیرون نرفت بودم با یه نیلچری : اولین بار دیدم بنده خدا بلیط هواپیمای مشهد گرفته بود که دو نفری رفتیم و من الان که فکر میکنم چه خریتی کردم البته خریت که نبود کار دل بود خلاصه من اولین بار همه چیز رو گرفتم از چه جوری هل دادن از چه جوری از پله رفتن بالا یا اومدن اپیین و هر چیز دیگه :
که حالا بیشتر توضیح میدم واسه رفت و آمد :
خوب شاید کوهه سر پایینی بوده :
خوب این از بازوی اون یارو چلاغه میگیره بعد میرن بالا :
هیچی دیگه هادی جان بگو هر چی اوراقی هست قسمت ما میشه :
نه اصغر جان بنظرم بیشتر به ژن پدر مربوط میشه معلولیت بچه

الآن همه دارید فکر میکنید که چی بنویسید آیا؟
کیا هستند؟
لطفاً اعلام حضور کنید.
شهروز جااااان حاضر غایب کن ببینیم .

فرامرز جان اگه فضولی نباشه میخوام بدونم که جدایی شما به معلولیتتون مربوط بود آیا؟
بعدش هم میخوام بگم که معلولیت هم به ژن پدر و هم به ژن مادر مربوط میشه اما اینکه یه نفر معلول باشه دلیل بر این نیست که ژن معیوب باعث معلولیت فرزندش بشه. البته منکر احتمالش نیستم چون بعضی وقتها این اتفاق میافته که اگه قبل از بچه دار شدن آزمایشات لازم انجام بشه قابل پیشگیری هست.

اصغر جان تغریبن همونجوره که گفتی.
میگفت: نابیناهه اونیرو که پا نداشت، کول میکرد یعنی شده بود پاش. اونم که پا نداره به نابیناهه میگفت که کجا بره و کجا نره. یعنی شده بود چشم اون.
میخواستم بگم زندگی هم اینجوریه. مثلن نابینا با ویلچری میتونه دوستی یا ازدواج موفقی داشته باشه. یه جورایی مکمل هم باشن.

شهروز که فکر کنم رفته تو چرت : دااش شلام ک شوسک :
بچه ها راستی یه کدی هست واسه ایرانسل که بزنی شارژ رایگان میده البته نه به هر خطی به یکی دو تا از رفیقا جواب داد :واسه خودم که جواب نداد پنج تومنی هست

*۷۸۰*۷۸۰#
آمار شارژتون ر رو بگیرین بعد بزنین . بمولا خالی بندی نیست

سلام،بر اصغر و الهام،میسی که اینقدر برا ما تدارک دیدین هااا،راستی منم با امیر اینا میرم برف بازی،اسکیت هامم با خودم آوردم، میریم با هم اسکی بازی،خخخخ

نه هادی جان این حرفا چیه :
دلیلش چی بگم داش اسمش رو چی بزارم : بچه بازی و لج و لجبازی بگم بهتره داش
البته زندگی نه به اون معنا که اسم هامون وارد شناسنامه هم بشن : از نوع شرعی ما به هم صیقه بودی : که حتی ایشون از من ده سال بزرگتر بود و بقولی هم مایه دار مایه دار بود و تمام مخارج رو ایشون از جیب مبارک میداد : الان میگم خیلی خری فری اگه بودی الان یه سه طبقه بنامت بود :
بعد بخودم میگم خفه شو فری غیرت و شرفت و از همه مهمتر آرامشت باید باشه توی زندگیت .

به به سلااام ملیسا خانم. خوش اومدید. پس چرا این همه دیر تشریف آوردید؟ نکنه شما هم جا مونده بودید خخخ

بچه ها به مناسبت عید نوروز یه شعر براتون پیشاپیشاپیشاپیشاپیشاپیش میذارم که خوابتون بپره.
عجب رسمیه رسم زمونه
خونه مون عیدا پر مهمونه
می رن مهمونا از اونا فقط
آشغالِ میوه به جا می مونه !
کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟
کجا رفت اون موز ؟! خدا می دونه !
جعبه خالی ِ شیرینی هنوز
گوشه ی طاقچه پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپزخونه
شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه
می رن مهمونا از اونا فقط
جعبه ی خالی به جا می مونه !
از بس خونه رو به هم می ریزن
آدم مثل خر تو گِل می مونه
یکی نیست بگه خداوکیلی
جای پوست پسته توی قندونه ؟!
قند نصفه ی عموجون هنوز
خیس و لهیده ته فنجونه
حالا خداییش قندش مهم نیست
کنار اون قند نصف دندونه !
می رن مهمونا از اونا فقط
نصفه ی دندون به جا می مونه !
پسته ی خندون ، بادوم شیرین
فندق در باز ، مال مهمونه
« پرسید زیر لب یکی با حسرت » :
که از این آجیل، به غیر از تخمه،
واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟

چشم آقا ط.
بچه ها فکر کنم آریا پشت کامپیوتر خوابش برده.
آهاییییی آریااااا،اااا، کجاییی

با سلامی دوباره العان با موبایل در قهوه خونه حضور دارم کامنتهام هم دیر یا زود میان تو سایت بچه ها اونای که گشنشونه شبونه میخواند بفرمایند!

حالا که دست رسی به نام کاربریم ندارم با موبایل نه یکی نه دوتا شونصد و بیستو دهتا کامنت عقب میفتم شکلک ریاضیم خوب نیست ۳۰ رو میگم بیستو ده!

داش شما که جواب کامنت ما رو هم ندادی مشتی : ما خواستیم این هفته باشیم البته جسارت نشه به داش اصغر : ولی چون مشخص نشده بود ما گفتیم باشیم که جواب ندادی و دل یه جوون نابینا رو به درد اوردی : حالا مساوی شدیم :یک یک به نفع داور

فرامرز جان شما به جواب کامنت کاری نداشته باش. پست رو تنزیم کن بفرست برا باز بینی. میذارن تو نوبت منتشر میکنند.
استقبال از قهوه خونه به قدری زیاد هست که من الآ« خودم سه هفته تو نوبت بودم.
شهروز میدونه.

نه جان داداش بعد از یک چند شبی بیداری مغزم به کما )همون خواب مغزی(رفته بود هر چند مختصرا حضور داشتم اما به دلیل کما قادر به تکلم نبودم دنبال فرصتی می گشتم ازت سخت معذرت خواهی کنم اینجا ازت معذرت با طعم آناناس می خواهم.
واقعا قادر نبودم من رو ببخش ولی اگر یک بار دیگه پست قهوه خانه بگذاری غیبت آندفعه ام را جبران می کنم.

آخه اصغر جان اگه توی کامنت جواب میداد من دوییم میفتاد من الان فهمیدم که باید این کارو کرد : بعدش داش توی همون پست که شهروز سوال کرد که کی میخواد پست قهوه خونه بعد رو بگیره که ملیسا خانم گفت منم که شهروز اونجا گفت که مثلا ملیسا خانم هفته بعد هست :
حالا بی خیخیل دونستیم که قضیه از چی قراره :
داش اصغر زغال های قلیون من خاموش شدن دم نمیده
شکلک رفتن فری پای منقل و ورداشتن شیش تا زغال کف دست واسه قلیون خودش :
خاموشن بابا چپ چپ نگاه نکنین خواستم جلب توجه کنم :خخخ
داش تاحالا شیر نارگیل زدین : یک حالی میده بمولا : جای آب توی شیشه شیر میریزن و تنباکوی نارگیل خیلی لاتیه بمولا .
انشا الله اردوی مشهد بریم هیجده دست قلیون شیر نارگیل بیاریم :
راستی پریسا خانم نیست : نکنه اون خواب مونده توی هواپیما

میگم شهروز اگر قهوه چی شدن صفی هست من هم زنبیلم را بگذارم شاید این بامداد جمعه بیایم شاید شایدم حالا حالاها نوبتم نرسه..

پریسا خانم گفتن که خودشونو میرسونن. دارن انگار استراحت میکنند.
راستی بچه ها من برم کمی استراحت کنم برگردم.
یعنی اگه نرم فردا نمیتونم بیدار بمونم.
شما هوای کار رو داشته باشید. از خودتون هم پذیرایی کنید تا من برگردم.
راستی اگه اجازه ندید نمیرم هاااا

نه بابا عذرخواهی برا چی آیا،ایرادی نداره که،خوب این خستگی برا همه هست و ما هم باید هم دیگه رو درک کنیم،پیش میاد دیگه،خوب من دیدم نیستی غیبتت قشنگ مشخص شده بود اونجا،بخاطر همین بود که گفتم نبودی….

راستی نظرتون چیه؟ زنگ بزنیم به مجتبی بگیم که زود پاشو بیا که سایت رو یکی حک کرده. ببینیم چه عکس العملی نشون میده. خخخ

برو اصغر جان : برو که باید از این همه مهمون فردا پذیرایی کنی :
فقط داش دمت گر یه سه چهار تا عصا زاپاس بده ما لازم میشه
شکلک جفتک زدن به شکل نابینایی و با کلاسش

عصا به اندازه ی کافی گذاشتم تو انبار پشت آشپزخونه فقط قربون دستتون نزنید تو سر و کله ی هم دیگه که اون وقت کارمون زاره.

مهدی جان کامنتهات رو آوردم اینجا.
فکر کنم همه با کامپیوتر هستند.
بچه ها هرکی خواست شبونه بخوره مهدی داره میخوره بره با مهدی شبونه بخوره.
فقط زیاد نخورین که کابوس میبینید هااا

بچه ها من دیگه رفتم. شب زیبا، شیک، پرستاره، آرام، و هر چی که دلتون میخواد.
خوش باشید تا صبح که من برگردم.
سماور رو نگا کنید که آبش تموم نشه وگرنه میسوزه.
زید هم سر و صدا نکنید که مدیر خوابه بد خواب میشه.
فعلاً خداحافظ شمااا

خیر پیش صغر جان : خوابهای رنگی و جنگی ببینی :
هادی جان پات یعنی چی
داش منم خوابم میاد چشمای کورم دارن سیاهی میرن :
فردا هم کلاس دارم شما چند چندی داش

فرامرز جان از دستت را گفتم از پات من بیدارم و مثل هر شب دارم در اینترنت درباره بورس اطلاعات کسب می کنم.

وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه می‌کنم
زیباییت را با بهار گاه اشتباه می‌کنم

از شرم سر انگشت من پیشانیت تر می‌شود
عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود

 گیسوت تابی می خورد، می‌لغزد از بازوی تو
از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترم می گسترانی بوی خود
من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر

من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان

در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت

سلام صبح بخیر ، کسی بیدار نیست . من براتون نون خریدم. خدا بگم چکارتون نکنه. دیشب از بس حرف زدید بی خوابی افتاد به جونم.

سلام و صبح همگی به خیر

“زندگی لحظه لحظه نو شدن است
ساقه و شاخه و درو شدن است”

اینم به خاطر این که نمی دونم موضوع صحبت ها چی هستش و در راستای مفید سازی …..

سلام سلام سلام و هزاران درود بر هم محلیها اینقدر کامنتا زیاد بود که نتونستم همشونو بخونم فردا انتحان پایان ترم دارم اما با یه شوق خاصی به این محله میام خیلی باحالین در حد لالیگا

درود! ظهر بخیر، منم اومدم دیدم ۲۷۲کامنت اینجا صف کشیده که چهارتا آخرشو خوندم، اصغر جون رسیدن بخیر…!!!

سلااام اصغر جان
حالا منم آماده ام برای کمک کردن به تو
ظاهرا همه خوابن،شکلک بلندگو به دست،بچهها بودویین از خواب بیدار شین،هرکی بیدار نشه همه کله پاچهها رو میدیم به عمو چشمه ،خخخخخ
اصغر

اصغر من یه پیشنهاد دارم،نظرات قدیمیترو ببندیدن تا بچهها بتونن جدیدترین نظراتو بخونن
اگه اینطوری خیلی بهتره،چون من وقتی نظرمو مینویسم و میفرستمش میبینی ۱۰ ۱۲ نظر اومده روش

سلااااام به ملیسا
نگران نباش آبجی صحن تو رو گذاشتم کنار به الهام خانم گفتم یه کله پاچه مخصوص بزاره کنار برات

درود! رفتم چندتای از اولشو خوندم، بیر-ایکه-ایچ-درد-بش-آلته-سکز-دوقوز-اون-حالا یکی بیاد اینجا از ۱تا۱۰۰را بنویسه تا منم یاد بگیرم!

باااااااااشه اصغر ،تا دلت بخاد شیطونی میکنم،البته شرایطش باید جور بشههاااااا
آریا سلام به تو

سلام به همه ی بچه های گل.
خیلی خوشحالم که با شما هستم.
امیدوارم تا ظهر لحظات خوبی داشته باشیم.

آریا بیا کارت دارم بوآ. این پسره شیک و جذاب که اسمش امیر محمد رمضانیه . دوستته بوآ؟؟
چن سالشه ؟ من چرا تا حالا ندیدمش. آفرین آریا با مهتاد معتادا نگرد و نچرخ. این امیره پسره خوبیه. عباس کاظمی هم که سوم دبیرستانه ، رشته پشتشم ادبیاته خوبه .با هم اینا دوست باش.

شکلک رعد یه لیوان چایی رو محکم میزنه رو سرامیکای قهوه خونه و با غرش و نعره میگه ، تا اونجا که خبر دارم این محل همه نبین هستن ، ای بابا ، گوشاتون هم رفت در راه خدا و دادیدش به فنا، کسی نیست به سؤالم جواب بده ؟؟؟ تا اینجارو به هم نزدم یکی بیاد امیرمحمدو به من معرفی کنه ، در ضمن بره دخترا رو برام بیاره اینجا ، با خانوم مش اصغرم دو کلمه صحبت دارم.چرا الهام خانوم نمیاد به رعد بزرگ خوش آمد بگه . من بزرگ و ریش سفید محله ام. عهههههه

خوش اومدی امیرمحمد عزیز. شهروز بگیر این عسلت سر و صدا نکن زیااااادی ببین یه عسل دیگه هم داده بودم بهت هااااا چیکارش کردی . به همین زودی خوردی ؟ خخخخ
الهام هم به رعد بزرگ خوش آمد میگوید ولی با نام کاربری من .
خوش آمدی رعد بزرگ.

شب و روز محله شهروزی جون بابا رعد میخواد با زهرا دلیر ، و مش اصغر وخانومش و دادا امیر محمد رمضونی بیشتر آشنا بشه .شکلک رعد در حال تف زدن به موهاشه چون جل موش تموم شده. رعد ابروهای هاچین و واچینشو شونه میکنه.
پاورقی : هاچین و واچین کارتون عروسکیه دهه ۶۰ است . دو عروسک بسیار زشت با ابروهای بسیار کلفت و وحشتناک بودند.هههه
نبین ها آیا حرفهای مرا درک میکنید. ؟؟؟ من تا شماها رو در یک اردو نبینم پر از سؤالم.

سلاااام صبح به خیر.
چرا منو بیدار نکردید؟
کله پاچه و خامه عسل سبلان منو گرفت و سنگین منو به خواب عمیقی فرو برد که شاید میخواست برای همیشه منو با خودش ببره.
چه خودمو لوس کردم!!!

سلام بر آبجی الهام دختر گلم، از شوورت راضی هستی ؟؟ شما چند سالته ؟؟ گویا الان ببین هستید . قبلاََ کم بینا بودید ؟؟؟ شوورتون زیاد از رعد خوشش نمیاد ، از زیر زبونش بکش بیرون ، ببین چرا ؟؟؟
من عاشق شهرهای سرد سیر هستم. ارومیه و تبریز رفتم ولی اردیل نه. تو اینترنت همیشه کوههاشو نگاه می کنم. رعد عاشق کوهه. وقتی کوههو می بینم یاد قدرت خدا و ناتوانی انسان می افتم. الهام جون کمی درباره خودت بگو

سلامی مجدد خدمت آقا آریا و شهروز خان حسینی و جناب رعد بزرگ.
راستش من ۱۴ سالمه و کلاس هشتم هستم.
اگه سؤال دیگه ای هست، در خدمتم. راستی تا یادم نرفته اصغر آقا سلام.

درود! خوب من رفتم یه گونی زوقال ۲۰کیلویی آوردم، بچه ها راهو باز کنید گونی روی پشتم سوار شده باید برم به متبخ قهوه خونه و درب گونی رو باز کنم، این زوقالها برای قلیون و کباب خیلی عالیه، خوب من برم به ادامه ی کار دیشبم یعنی خونه تکونی طبقه بالا برسم، معاون اجرایی رفت خونه مادرش!

امیر محمد چه خوب.تو نابینای مادر زاد هستی ؟؟؟ تو از کی با این محل آشنا شدی ؟؟ خونتون کجاست ؟؟؟ از آرزوهات بگو شکلک رعد به نظرش امیر متولد ۸۰ باشه. آخه شاگرداش تو این سن هستن.

درود بر رعد بزرگ.
بالاخره من آبجیتون هستم یا دخترتون . خخخخ
بله، من قبلاً کمبینا بودم ولی جراحی کردم مشکلی الآن ندارم.
بعدش هم اصغر از هیشکی بدش نمیاد.

سلام بر زینت دل رعد ، زینب جوون ، چه خوبه که تو رو همیشه ببینم. رعد عاشق همه ی نبین ها علی الخصوص دختراشه. راستی عزیزم رعد خیلی دوست داره با محدثه ضامنی حرف بزنه ازش خبر داری ؟؟؟

سلام
من خیلی خوشحالم که شما را اینجا میبینم اصغر آقا واقعا خوشحالم کردم
برم یه چیزی بخورم که خیلی خوشحالم
راستی کدوم یکی از شما ها خورش ماست دوست دارید؟
من که خیلی هوس کردم

رعد جان اتفاقا دلم براش تنگ شده اما نیستش و ازش بی خبرم ایمیلشم ندارم متأسفانه
اصغر ممنون
دوستان به من نگید خانم عبدلی خیلی راحت اسممو صدا کنید آخه اسممو خیلی دوست دارم

الهام جووون اگه در نقش باررون باشم خواهرمی ، ولی اگه در نقش رعد باشم دخترمی .ههههه شکلک رعد کمی کم داره ، زیاد بهش توجه نکن. خیلی خوشحالم که بیناییتو به دست آوردی . ملیسا جووون هم گفت که شهریور قراره بره عمل کنه. عزیزم هر وقت خوشحال از بیناییت بودی برای همه ی نابیناها دعا کن. چون رعد بزرگ اعتقاد داره دعا بعد از شکرگزاری خیلی زودتر مستجاب میشه.

سلام و ظهرتون بخیر
عجب تدارکی دیدین به به من عاشق قهوه خونه ام اونهم در کنار دوستان عزیزی مثل شما فقط شماها که اینقدر دیر خوابیدین حالا بیدارین آیا؟!شکلک من هر چی دور میزنم بجز ۵نفر کس دیگه ای نیست! برم دوباره برگردم

خانم کاظمیان ببخشیدا خورش ماست چیه؟
والا من تا حالا نخوردم
که مزشو بدونم و بگم دوسش دارم یا نه

اصغر خان ، رعد با شما رودربایسی داره ، شما با رعد آشنایی داری ؟؟ میدونی کیه ؟؟ من که از شما شناختی ندارم. همش هم تقصیر شماست. چون من به نیت آشنایی با روحیات تک تک گوشکنیا اومدم.

با منم به مادر مهربون ملیسا زینب امیر محمد شهروز و الهام که بهشون سلام نکرده بودم دورود بیکران عرض میکنم.
من دیگه اینجا هستم و پاسخگوی سوالات و درخواستهای شما.

باید خدمت رعد بزرگ عرض کنم که من نابینای مادرزاد و متولد بهمن ۱۳۷۹ هستم و در تهران زندگی میکنم. راستی چرا مجتبی نمیاد؟

مادر بزرگمهر خدارو شکر که خوابن ، رعد بتونه با این برو بچ کمی حرف بزنه. وای من دیشب فقط نظاره گر بودم ، خدا سر دیو بیابون نیاره ، سرسام گرفتم. هههههه
اسم پسرتون چه شیکه. مادر بزرگمهر ، خوبی دخترم.؟؟؟

سلام بر اقیانوس سایت ، خوبی بابا ؟؟؟ اصغر خان میگم شما ، همه رو میشناسید و همه هم شمارو ، رعد بیچاره غریبه. ولی خوشحاله که در کنار شماست.
امیر محمد شما کجای تهرانی ؟؟؟

خشکسال ادب 

دگر ز جان من ای سیمبر چه می خواهی؟

ربوده‌ای دل زارم دگر چه می خواهی؟ 

مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم

ز صید طایر بی بال و پر چه می خواهی؟ 

اثر ز ناله خونین دلان گریزان است

ز ناله ای دل خونین اثر چه می خواهی؟ 

به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش

به خنده گفت از این رهگذر چه می خواهی؟ 

نهاده ام سر تسلیم زیر شمشیرت

بیار بر سرم ای عشق هر چه می خواهی 

کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق

چو کعبه حرمت اهل هنر چه می خواهی؟ 

به غیر آن که بیفتد ز چشم ها چون اشک

به جلوه گاه خزف از گهر چه می خواهی؟ 

رهی چه می طلبی نظم آبدار از من؟

به خشکسال ادب شعر تر چه می خواهی؟ 

چشمه جان اگه شما به رعد بزرگ بگی بانو منم به شما میگم چشمک خخخخخ اگه قبول داری ؟ یا علی ، بگو تا بگم بهت یه من دوغ صد من کشک در میاد ازش ههههه به رعد کاری نداشته باشید بد جور قاط میزنه خخخخ ناسلامتی من پدربزرگ همتون هستم. من پسر سوم آدمم . یادتون رفته

ممنون از آریا به خاطر شعر. خانم رعد ما اینجا یهدونه چشمک داریم اگه به عمو بگید چشمک قاطی میشه.

رعد با غرش فریاد میزنه : وحید خورشیدی خودتو برای پاپا رعد معرفی کن . شکلک رعد ناراحته چرا خیلیارو نمیشناسه .

سؤالاتون که تمومی نداره. عمو چشمه بیا کمک
این رعد داره منو میبره زیر سؤال خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ.

دوستان عزیز بنده در حال تمیز کردن میز کامپیوتر هستم
من از این کار شدیدا متنفرم اما به اجبار دارم انجامش میدم

خب پس بهش میگم چشمعلی .هههه خب اگه من احساس کنم خانوم هستم که دیگه ساکت میشم و نمیتونم با کسی حرف بزنم. پس بهتره همه منو به چشم و گوش یه پیر مرد ببینید . افتاد اصغری خخخخ وقتی میگم رعد کمی کم داره یعنی این. خخخخ

خب هر چند که اگه اقیانوس بهم بگی بابابزرگ بهتره تا حاج آقا.خخخخ البت همینکه راضی شدی از الاغ شیطون بیای پایین جای شکر داره .
امیر محمد تازه کجاشو دیدی . رعد کلی سؤاله عجیب و غریب از نابیناها پرسیده.

شکلک باروون جون میگه : قربونت برم زینت دلم زینب من ، تو لازم نکرده کار کنی . دستمالورو بده دست پسرا کار کنن. چه معنی میده تو جمعی که مختلطه دخترای گل کار کنن ؟؟؟ پروازی بیا تو اینجاهارو تمیز کن. اصغر خان ، نبینم الهام خانوم کار کنه .شما خودت چایی بیار

آریا عزیزم آقایون بهتره نذارن خانوما کار کنن. چون شما قویترید و خستگی تو کارتون نیست.
من نمی دونم ، مادرای مردای ایرانی چرا به پسراشون کار خونه یاد نمی دن. اه اه

درود! من در حال خوردن هندونه از کنار بخاری با شما حرف میزنم، چرا از پریسا خبری نیست!چرا اینجا اینقدر خلوته!

خدایا اجازه هست میشه میشه همدمم بشی
میشه یک لحظه کمی هم صحبتم بشی
خدایا اجازه هست میشه یه کم بارون بیاد
میشه از چشمای ابر اشک روون بیاد
خدایا اجازه هست
بله خدای مهربون
من میخوام پرنده شم
پر بکشم به آسمون
خدایا اجازه هست کسی منو دوست نداره
هر کس که اطراف منه میر و تنهام میذاره
خدایا اجازه هست
دل من خسته شده
خاطرات زندگیم قصه سر بسته شده

من عاشق شعر گفتنم بچه ها
واسه همینم یه وبلاگ ساختم که هر چی شعر میگم رو توش مینویسم
به نظر من شعر همش حرف دل و زبون با همه و احساساته ما رو بیان میکنه

درد دل بسیار خوبی با خدا بود. چرا اما اینقده غمگین؟
ممنون زینب خانم از شعر زیبا.
نمیدونم عدسی : شاید چون من پست ر زدم اینجوریه. آخه میدونی که من آدم خوبی نیستم.

رعد عزیز
نمیدون چرا اینطوریه
اما خدارو شکر مامانه من اینجوری نیست
الان من تو خونمون نقش کوزت رو ایفا میکنم
خخخ
مامانم رفته مسافرت من بر اهل خانه آشپزی میکنم خخخ
یه دست پختی هم دارم که خودم در اجبم

زینب عزیزم ، باورت میشه ، من تو و محدثه جونو خیلی دوست دارم. زینب جووون خیلی خوشحالم که دیگه بیشتر تو محله هستی . رعد به صورت خیلی عجیب و وحشتناکی شماهارو دوست داره. و دوست داره تو زندگی امیدوار باشی. کتاب از دولت عشق اثر کاترین پاندر رو بهت پیشنهاد میدم بخونی.
شعرت هم پر از حس نمناک دوست داشتن و لبریز از تنهایی بود.

ااصغر دوتا قهوه خونه قبلی بیشتر به حاشیه کشیده شد و کامنتهای حاشیه ای زیاد داشت.
این قهوه خونه به نظر من دوستانه تر از دو تای قبلی هست که امیدوارم همینجور ادامه داشته باشه.
البته عصر و شب مسلما بچه ها با فراغت بیشتری میان و شلوغش میکنن.
اگر هم نیان خودمون اینجا دور هم هستیم دیگه.

درود! خوردن هندونه پایان یافت، دیشب کیسه و فیلتر جارو برقی را باز کردم و با آب و صابون شوستم، حالا مشغول بستن روی جارو برقی هستم!

میان تاریکی

تو را صدا کردم

سکوت بود و نسیم

که پرده را می برد .

در آسمان ملول

ستاره ای می سوخت

ستاره ای می رفت

ستاره ای میمرد !

ترا صدا کردم

ترا صدا کردم

تمام هستی من …

چو یک پیالۀ شیر

میان دستم بود

نگاه آبی ماه

به شیشه ها می خورد

ترانه ای غمناک

چو دود بر می خاست

ز شهر زنجره ها

چو دود میلغزید

به روی پنجره ها

تمام شب آنجا

میان سینه ی من

کسی ز نومیدی

نفس نفس می زد

کسی به پا می خاست

کسی تو را می خواست

دو دست ِ سرد او را

دوباره پس می زد !

تمام شب آنجا

ز شاخه های سیاه

غمی فرو میریخت

کسی ز خود میماند

کسی ترا می خواند

هوا چو آواری

به روی او می ریخت

درخت کوچک من

به باد عاشق بود

به باد ِ بی سامان

کجاست خانه ی باد ؟

کجاست خانه ی باد ؟

سلام بر میزبانان محترم الهام خانم و آقای خیراندیش عمو چشمه جناب رعد و آقا شهروز و آقای امیرمحمد و بقیه دوستان الان بزرگمهر هم از مدرسه ی طبیعت برمی گرده ببینم امروز با چه حیوونایی دوست شده براتون بگم برمی گردم

آقای اقیانوس ، میشه رعد بزرگ بیشتر شما رابشناسه . سن و علایقتون ؟؟؟ چرا همه ی گوش کنیا معادله ی چند مجهوله هستن. شناسنامه ی رعد کلی توش اطلاعات بود ولی شماها مجهول و مشکوکید ههههه هاهاها

بچه ها اینکه زیر کادر ادیت باکس دیدگاه نوشته
شما میتوانید از این دستورات استفاده کنید یعنی چی؟

درود! خوب دوتا پیچ مخصوص جای فیلتر که دیشب باز کرده بودم را پس از گذاشتن فیلتر سرجایش پیچهارو با پیچگوشتی چهارسو سفت کردم، حالا نوبت کیسه رسیده که سر جایش قرار دهم و جارو کردن را شروع کنم!

ببینید کی به من میگه مجهول خخخ!!!
دوست گرامی، صندلی داغ من گویای همه مجهولات منه.
شناسنامه من در گوشکن، سایت چشمه سرا و وبلاگ چشمه بلاگ تمام هویت منو بطور کاملا شفاف و مشخص نشون میده.
من محمدرضا چشمه، متولد ۱۳۴۳ و کارمند شرکت آب و فاضلاب استان البرز هستم.
علایق من موسیقی، فیلمهای کلاسیک، اینترنت و شبکه های اجتماعی و اینجور تفریحاته.
من کم بینای مادرزاد هستم و بعد از یک عمل جراحی در کشور انگلستان وضعیت بینایی من کمی بهبود پیدا کرد ولی نه به عنوان یک بینا بلکه هنوز به عنوان یک نابینا محسوب میشم که باعث افتخارمه که این دوستان برای من توی زندگی وجود دارن و عضوی از جامعه شون هستم.
دیگه چی میخوای بپرس، من جنبه و ظرفیت پاسخ رو دارم.
آره حاج آقا جون، ظرفیت پاسخگویی رو دارم.

خب یک روز با عدسی در خانه رو میخونید دوستان، منتظر قسمتهای بعدی باشید خخخ.
اینم نیش .
فکر کردی فقط خودت بلدی؟
میگم عمو چشمه، من عسلمو با نون خوردم.
راستی بفرما رانی هولوووووووووو.

سلام. فکر کردید که من حضورم کمرنگ شده؟! خیر! اومدم! آقا اصغر سلام، حالت چهطور؟ سلام. چهقدر تو سخاوتمندو دستو دلبازی! ایشالا خدا به زندگیتو کسبو کارت برکت بده. مرسی از پذیرایی مفصلت. انصافا که داری سنگ تموم میذاری! اضافه وزن نیاریم تا آخر شب با این وضع و اوضاع!.

یا حضرت شلغم.
رباط صلیبیم پاره میشه بخوام کامنت اشکانو ویرایش کنم که خخخ.
اشکان داداش یه کم آرومتر بنویسی یه جوون رو از مرگ حتمی نجات میدیهاااا!
اصغر من اینجام.
امیر که ما شا الله دیگه کارش از عسل گذشته.
حالا بقیش بماند خخخ.

درود بر اشکان عزیز. خوش اومدی.
به امیر هم یکی بگه اگه تونست از عسلش دل بِکَنه بیاد یه کامنت بده خخخخ

اقیانوس ، بی زحمت من حاجی ماجی نیستم. همون بهم بگی رعد بزرگ راضیم. ههههه میگم امیر محمد تند سریع خودتو برای کاظمیان توضیح بده. خانوم کاظمیان بی زحمت به من بگید متولد چه سالی هستید ؟؟میشه از نابینایی خودتون بگید . مطلق یا نیمه. در ضمن خونتون کجاس ؟ اگه تهرانی یه نهار بیام خونتون. هههه

اگر دیدی که من بدخط نوشتم، به جان مادرم تندتند نوشتم!. تازه اصلا گوش ندادم که چی دارم مینویسم. دیدم زیاد رو صحنه ای به خصوص اینکه داری دنبال عسل هم میگردی، گفتم که بفرستمت پشت صحنه که یه کم با خودت خوش باشی.

تو میخوای اون چیزی که خودت میخوای بشه که میدونی من زیر بارش نمیرم.
اطلاعات منو هم که گرفتی یه نفس راحت هم کشیدی، دیگه از جون من چی میخواااااااای؟
من دیگه حاجی هم که بیشتر به پیرمردها میخورد بهت نمیگم.
آره نمیگم.
منم شدم برادر فاتما گل همه چیزو دو بار میگم خخخ.

اشکانک ، منظورتون از امیر ، هموون سر به هواس ، هواشناس خودمونو میگی ؟؟؟
اونو به حال خودش بذارید ، رعد میدونه که عاشقان برف و باررون این روزا تو تهروون حال درس درمونی ندارن. بذارید تو غم خودش سرش به نقشه پشه ها باشه. خخخخ
خانوم کاظمیان خودتو برای رعد معرفی کن.

درود! من افتخار میکنم که با دستمالی کردن کل وسایل اتاق را پیدا کردم و به آشپزخانه بردم، حالا هم جارو برقی روشن شد و تا کارم تمام بشه و دوباره بیام خدمتتون!

من هنگامه کاظمیان متولد ۱۳۴۱
نابینای مطلق هستم و با یه دوست دیگه که اونم نابیناست زندگی میکنم الآن حدودا ۴۶ سال هست که باهمیم اونم دختره خیلی دوستش دارم خونمون تو اصفهانه راستی خورش ماست فقط تو اصفهان هست
اگر یه روز اومدید مهمونتون میکنیم

سلام دوستان به رسم ادب خدمت رسیدم که بگم اصغر آقا دستتون درد نکنه با این قهوه خونت
الهام خانم از شما هم تشکر میکنم
۱۵۰تا از کامنتهای آخری رو هم خوندم
احتمالا بعدا هم بیام بقیه کامنتها رو بخونم.
ولی شرمنده که نمیتونم به صورت دایمی اینجا باشم
فقط این که دوستتون دارم
شاد باشید در کنار هم

چشمه جوون چقدر غد و لجبازی ، ببینم متولد چه ماهی هستی ؟؟؟ من حاج آقا نیستم. هههه ولی خب هر چی راحتی بگو.

صاعقه بانو، راستش جونم برات بگه من متولد ماه تیر هستم و مطمینم که در طالع من میگردی و بدترین خصوصیات تیرماهیها رو پیدا میکنی، ولی خیالی نیست، دیگه کاریه که شده.
گفتم که جنبه من زیاد از حده.

خانوم کاظمیان بی زحمت میشه با اسم کوچیک تو محله بیاید. رعد شرمنده ی شماس عزیزم. ولی فامیلیت سخته و من نمی تونم باهات صمیمی شم

سلام مجدد خدمت همه ی شما.
خیلیها منو با امیررضا رمضانی در شب روشن اشتباه میگیرن اما همهگان بدانند که من هیچ نسبتی با ایشان نداشته و حتی یک بارم با او حرف نزدم.

هنگامه جون ، بابا رعد اندازه ی سه فیل جنگی میخوره . غذاشم چرب و چیلی باید باشه.
چرا دخترای تهرونی نیستن تو محله ؟؟؟

خب اومدم
اولا که عدسی من جای تو بودم برای خودم فقط استراحت میکردم نه از دیشب خودمو در گیر کنم
بعدم خانم کاظمیان خیلی خیلی خوش بختم
بعدشم این که بابا یه ذره پر حرف بشید و پر کامنت
آخه چرا اینقدر در حاله ای از سکوت فرو رفتین؟
زود باشید بحرفید ببینم

خانم کاظمیان کی رو میخوای بشناسی تا برات کاملا بگم کی و چیه؟ چ
خنده جادوگری ججججججججججججججججججج

وای ببین کیو یافتم زهرا جهت یابو ، زهرا قاسمی ، خانومی من بهت ایمیل دادم ولی نمیدونم چرا میگفت ، باور کن نمیدونم چی می گفت. ببین قربونت برم شمارتو بده به پریسیما که من ازش بگیرم.
اقیانوس ، اتفاقاََ تیریا مثل تیر غیب میمونن ، خوب و به حق ،ههههه خدا به داد برسه دریای آرام

بچه ها زینب آمد، من رفتم خخخ.
فعلا برم و بعدا بیام.
خعععلی مخلص همتونم.
فعلا تا بعد.

نه، زینب،تیرماهی.
منم باید برم به کارهای روزمره برسم و برگردم.
خواستی بری خبر بده تا من بیام حححخخخخخ.

آقا بیاید به همدیگه و عسلای هم احترام بذاریم! اینقدرم به امیر و عسلش گیر ندید! شهروز! تو که میدونی که این امیر یه رگه … هم تو وجودش داره! یه وقت دیدی یه کاری دستت دادااااااااا! البته این رگ رو هممون یه جورایی داریم ولی انگار رگ امیر یه جوری رگتر! ولی عملکردش بهتر! راستی ربات صلیبی کجات پاره شد؟ جای این سه نقطه … هم هیچ چیز خاصی نیستاااااااااااااا! راستی ای کاش میشد که با مبایل یکی یکی اسم کسانیو که کامنت میذارنو دید!!! تا اونجایی که من میدونم اسم کسانی که قبل از اسمشون لینک داره رو با زدن دکمه ی ۵ میشه دید ولی واسه دیدن فقط اسم کسانی که کامنت میذارن راهی وجود نداره. البته اینو با استاد مسعود چک کردمااااااا! راستی از مسعود کسی خبری نداره؟ از وقتی که تب و تاب لیگ جهانی والیبال خابید، این ورا دیگه پیداش نشده! اوه اوه اوه! چهقدر طولانی شد! شهروز جون! دادا! بیا ویرایشش کن!. البته این بار انصافا یه کم بیشتر دقت کردم، فقط یه کلمه ی میشه رو جا انداختم و یه جا هم دیدن رو دهدن نوشتم که خودم درستش کردم. هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها! خیلی دیگه طولانی شد! انگار که به اومدن سر پاراگرافم اعتقادی ندارم برعکث همیشه! هی! بندگان خدا کسانی که با مبایل میخان این کامنتو بخونند! خودم دلم سوخت! عجب کاری کردمااااااااااااااااا!

حسین جان خیلی مخلصیم. عمو چشمه شما هم یه استراحتی بکن.
بچه ها این کامنت رو دادم که بگم من هنوز هستم هااااا. یعنی پست رو ترک نکرده ام خخخخ
امیر کجاییی فدات شَم. هم غم برف و بارون و هم غم عسل اذیتت میکنه . شکلک دلداری به امیر خخخخ

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ عسل امیر کیه؟
به منم بگید تا بدونم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

جملاتی قصار تقدیم به خانوم کاظمیان این خانوم چادری و محجبه ی ساایت:من رعد بزرگم ، بزرگ خاندان ، و حتی زیر بار حرف هیچکی نمیرم. و هر جور که بخوام همه رو صدا میکنم ،پس خانوم کاظمیان من شمارو با اسم کوچیکتون صدا میکنم. هههه شکلک به من چه که شما رعد آوای آسمانیو نمیشناسی . ؟؟ من مدافع حقوق خانوما هستم. از من نترس ببم جان. چو با منی در یمنی . دلت قرص باشه دخترم. ببین منو زی زی جون چه زود با هم اخت شدیم. ههههه
زینبی کجایی ؟؟ بیا بریم نهار مهمون من

درود! خوب نصف اتاق جارو شد، حالا تا جارو برقی کمی استراحت کنه من ۲۰کامنت جدید دارم بخونم!

حسین بلوردی تویی بابا ، شکلک رعد به سمت پسر با حوصلش میره و به نهار دعوتش میکنه. چون حسینک خیلی در مورد احساسات نبین ها برای رعد توضیح و تفسیر داد. رعد حسینکو دوست داره خخخخ بیا حسین من یه عصای طلا دارم مال تو باشه خخخخ
حسینی رعد بهت پیشنهاد میده یه کتاب بنویسی/

زینب خانم . کسی نمیدونه که عسل امیر کیه. فقط تا اونجایی که لو رفته میگن که اولش ش و آخرش م هست. حالا اگه شما اطلاعات جدیدی به دست آوردید ما رو هم باخبر کنید. مرسی.

سلام به آقای خیر اندیش و الهام عزیز. من اومدم عرض ادبی داشته باشم و برم. همه ی کامنتها رو نخوندم. فقط داشتم از آخر یه ده پونزدهتایی میامدم بالا که کامنت رعد رو دیدم که خطاب به من بود. رعد عزیز. من شماره ی پریسیما رو ندارم. خودم یه طوری شماره تو پیدا میکنم از بچه ها و بهت اس میدم. خب دیر شد من برم فعلا بای.

خب تا اینجا تک تک دیدگاهها رو خوندم.
الان نفسم داره میبره چون خیلی تند اومدم.
وسطش با شهروز و چند نفر از بچه های دیگه هم چت میکردم.
خلاصه که وضعی بود!
اما بجنبید اگه بناست رکورد بزنید.
جای مجتبی هم خالی.
امروز داره از معلمای کامپیوتر فنی حرفه ای که به نابیناها درس میدن امتحان پایان دوره میگیره.

دوباره سلام آقای درفشیان.
این طور که پیداست فکر نکنم تو این پست رکوردی جا به جا بشه.
جا به جایی رکورد باشه واسه پستهایی که بهتر از این خواهند بود.
من هم قول میدم که کمک کنم و پستها رو رکورددار کنیم.

بچه ها ترو خدا کی نظرمو ویرایش کرده.
من که لینکو نذاشته بودم. باید چه جوری بذارمش
اون لینکم اشتباه است و آدرس قبلیمه. ترو خدا اصغر آقا کمکم کنید.

درود! حالا زینب بیاد اینجا و به قدر شناختش از من منو در چند جمله معرفی کنه، راستی اشگان جون من با گوشی سیمبین با تاکس ۵ ۵۰ ۹ روزه همه چیزو میخونم، برای خوندن آخرین کامنتها هم با صفر به پایان صفحه رفته سپس با جهتنمای بالا به آخرین کامنت خودم یا آخرین کامنتی که قبلش خونده بودم میرم، سپس کلید تاکس و جهتنمای پایین را میزنم تا گوشی تمام کامنتهای جدید را پشت سر هم برام بخونه! حالا اگه فهمیدی بگو هورا ولی اگه نفهمیدی بدون که علتش دوستی با شهروز نفهمه!خخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها عقرب درحال نیش زدن به سوسول محله.

خب امیر جون! دادا! بیا که رفاقتو در حقت تموم کردم! بیا که جاده رو واست هموار کردم! بیا با خیال راحت! دیگه کسی به عسلت گیر نمیده! خودم از اصغر قولشو گرفتم!.

این عدسی ما خیلی شیطون هستش ۱۳ سالشه و به کار خونه علاقه داره
و بگم ما خیلی خیلی دوسش داریم

سلام بچه ها. لذذذتت ببرید از زندگی و قهوه خونه و کافه مافه. من تدریسم به بچه های فنی و حرفه ای تازه تمام شد و امتحان هم علیرغم میلم به اصرار سازمان فنی و حرفه ای و انجمن موج نور، ازشون گرفتم. نمره ها خوب بود. به هر حال، این یک هفته کلی درگیری داشتم. اولش نمیفهمیدم سرت شولوغه یعنی چی. بعدش که این یک هفته صبح و شب و صبحم به هم وصل شدونده شد، فهمیدم سرت که شولوغ میشه یعنی چی.
امیر محمد رمضانی سلااااام. زینب عبدلی سلااااام.
رعدکی سلاااام. دکی کوشش پس؟
مادر بزرگمهر سلام منو به بزرگمهر برسوووووننننن!
عدسی و اشکان و اصغر و مهدی و محمد و شهروز و الهام و هنگامه و نخودی و زهرا و هادی و عطا و دیگران و دیگران و بازم دیگرانی که یادم رفتتون، همگی سلااااام.
ملیسا امیدوارم اگه خدایی اون بالا حواسش به بنده هاش هست که بعیده نباشه، مشکلت حل بشه، اتفاق های مثبت توی زندگیت بیفته و شاد باشی تا بتونی شادیتو بین ما هم تقسیم کنی.
راستی اگه عطا رو دیدید بهش بگید مجتبی از این بابت مقاله ی ارزشمندت رو حذف کرد که اول ی جای دیگه منتشرش کرده بودی و بعدش که چند روز گذشت و مقاله بازخورد هاش رو گرفت آوردیش اینجا.
هر کسی خواست مطلبی توی سایت ما منتشر کنه، باید حواسش باشه به ما لطف بکنه و اول اینجا منتشرش بکنه بعدش هرجای دیگه هم خواست میتونه منتشرش کنه.
به هر حال، این قانون های مسخره ی من هم از همون قرص های ایرانی من نشأت میگیره. کلا قاتیم در حد میکس و مونتاژ!
جاتون خالی الان دارم میرم فست فود همشهری ی ناهاری بخورم و حدود ساعت پنج یا زودتر برگردم خونه.
تا اون موقع، بای بای!

امیر محمد همیشه به وبت سر میزنم
من اگه یه وبو پیدا کنم دیگه ولش نمیکنم
مثل وبلاگ پریسا
تو هم گاهی وقتا بیا به وبلاگ من

امیر محمد . لینک رو تو دیدگاه بالایی هم اصلاح کردم. فقط اگه با نام کاربری خودت وارد میشی لطف کن در قسمت شناسنامه ی خودت لینک رو اصلاح کن. ممنون.

اصغر چرا فکر میکنی این پست رکورد نمیزنه؟
هفته قبلی این موقع این تعداد نظر نبود
پس امیدوار باش

زینب خانم احساس میکنم که دوستان دارند کملطفی میکنند و فقط پست رو میخونند و نظر نمیذارند. اما به هر دلیلی که نمیخوان نظر بذارن من بهشون احترام میذارم و باز هم دوسشون دارم.

پرواز تو کدوم قفس گیر کردی ؟؟؟ شهروز ، اشکانی از پرواز خبر ندارید ؟؟؟ زهرا جهت یاب پس از مدیر شماره ی منو بگیر . چه خوب شد که اومدم قهوه خونه .

درود! قابل توجه کسانی که میخواهند منو بشناسند و برای دیگران معرفی کنند، بهتر است اول سری به صندلی داغ عدسی بزنند تا منو در حد شوکه شدن خودشون بشناسند!

زینب خانم شما میتونید برای آشنایی بیشتر با من در باره ی من رو و همچنین صندلی دافغ منو بخونید. من اهل شهر اردبیل هستم.

عدسی دخمل خوب من مقداری از شناخت خودم رو برای دیگران گفتم
راستی عدسی ایمیل تو تو اون پست دادی؟
یادم رفت برم نگاه کنم

سلام سلام بر هممگی :
داش اصغر : زینب خانم : اشکان جان شهروز
خیلی گلین : شانس ما هست اصغر داش بمولا صبح که تازه خوابیدم الان هم رفتم کلاس ساع یک تا دو بعد اومدم یخورده کامنت بازی کردم خوندم بعد اومدم عرض ارادت کنم الان هم باز قراره که رفیقام بیان حالا تا بیان یخورده میفکم داش

اصغر خان ، هر چی که کامنت بره بالا که نشان دهنده ی بهتری نیست. به قول مجی پست آبدوغ خیاری ، هههه البت به پستای من میگه. ولی من نمیدونم چرا خانوما رفتن. ؟؟ خیلی دوست دارم با زهره و زهرا جهت یاب و سمانه و نازنین و هنگامه جون حرف بزنم. رعد خیلی از همهمه بدش میاد.
اگه من بشم مدیر قهوه خونه ، یه چوب میگیرم دستم و اگه هر کی بپره تو حرفه دوستش ، میزنم خاکاشو میتکونم. ههههه

فری ، منو از موش نترسون ، موش که خودش نمیره تو آبگوشت ، من دیدم که تو انداختیشون تو دیگ.

چشم داش اصغر حله :
ولی زینب خانم این موش های روشندل اهلی هستن : با آدم حرف میزنن دستش رو میگیرم میریم پارک : با هم پفک میخوریم : واسه هم خاطره تعریف میکنیم :
تازه اینقدر کارش درسته که با تله موش دمبل میزنه .
گربه دیگه چیه بابا : اون نجس هست : باز سگ رو بگی یه چیزی : من زمان بینایی یه سگ خارجی داشتم : خیلی خوشگل بود سوچولو موچولو بود :
همیشه کفشام رو لییس میزد :
بعدشم رعد شما جای چوب گرفتن دستت بهتره بری جواب کامنت های آدم عاقل رو بدی :
جواب بعضی ها رو شیش تا شیش تا میدادی ولی واسه ما جاهل به چشم میاد : خخ خوش باش
خیالی نیست داش اصغر رو عشقه :داش اصغر یه موزیک جنفیو لوپز بزار میخوام تکنو بزنم .

رعععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععع,ععععععععععععععععععععععععععععععععععععع,ععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععع,ععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععد

من خیلی کنجکاوم ببینم چی شد که کلیدهای کیبرد رو به ترتیب حروف الفبا چیده نشده
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ کسی اگه میدونه بگه

کلیدهای صفحه کلید بر اساس یه فرمول خاص چیده شده که نوشتن باهاش راحتتر باشه. یعنی کلیدهای پر کاربرد دسترستر هستند. و شما اگه نحوه ی تایپ صحیح رو رعایت کنید سرعت تایپتون خیلی بالا میره.

زییییییینبی چی شده ؟؟؟ دخترم اتفاقا الان آآابگوشته حسابی مغذی شده ، آآآآبگوشت موشی ههههه

سلااام بر همه دوستان حاضر درقهوه خونه
می‌گم خانم کاظمیان چطوریهاست که شما اصفهان زندگی می‌کنید منم اصفهانی هستم بعدش تازه من مدعی هستم که دخترای اصفهانی رو می‌شناسم بعد بعدش شما رو نمی شنااااسم واااای که واییی بر من مدعی ….
جدی خوشحال می‌شم بیشتر باهاتون آشنا بشم البته در دنیای حقیقی ها اینجا که حسابی دوستیم …..
زینب جون منم فعلاً هستم یعنی اومدم تا وقتی برم….
عجییییب عجب آقای آذرماسوله هم که اینجاند، خب بتعریفید اون هفته نبودید کجا رفته بودید شکلک بوی شیرینی انگار به مشاممون می‌رسه …..
دیگه من الآن دلم یه لیوان آب پرتقال بزرگ می‌خواد یعنی توی این همه دود و دم گیر میاد یه لیوان بزرگ سالم دود ندیده اش آیاااا؟
حیف شد آقای خسروی کاش مهمونهاتون نمی‌یومدند دور همی با شما جدی با نمک تر بود ولی خب دیگه مهمون حبیب خداست فقط خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود ….

داداش فری رعد بزرگ که همیشه ، جوابه شمارو داده. در ضمن رعد دوست داره که همیشه همه در دایره ادب صحبت کنن.
من نباید ترس داشته باشم که طرف مقابلم الان چی میخواد بگه .

سلاااااام خانم نخودی. براتون یه لیوان بزرگ آب پرتقال از تو یخچال میارم که دود و دمی هم ندیده. فقط شما امر بفرمایید.

نخودی سلام خوبی خانومی ببینید که این فضولیا و کنجکاویای رعد یه جا به درد خورد هاهاها

بچه ها من با اجازهتون یه دو ساعتی میرم مرخصی. شما ادامه بدید تا من برگردم.
برم براتون از بیرون میوه شیرینی و آجیل و تخمه بیارم.
دو ساعت دیگه اگه ترافیک نباشه برمیگردم.
لذت ببرید از قهوه خونه.

می‌گم اون روزها که ما می‌رفتیم کلاس بهمون گفتند این مدل چیدن کلید های صفحه کلید کنار هم به خاطر این هست که اون روزگارا با ماشین تایپ می‌تایپیدند و این مدل بهترین حالتی بوده که اگر کسی هم تند تند تایپ می کرده اهرمهای مربوط به حروف در هم قاتی پاتییی نمی‌شدند ….
زهرا جون اوا شما هم اینجا بودی رفتی حیف شد وقتی شما بودی من نبودم وقتی من هستم شما نیستی دلم خعلی برات تنگیده خانمی

واااای ممنون …. خب حالا که زحمتشو می‌کشید لطفاً دو تا لیوان خخخخخ
رعد خانمی یعنی بابابزرگی شما کجا فضولی کردی که بدرد خورده بگید من هم بدونم….
راستی تخمه آفتاب گردون هم بخرید مرسی می‌شیم زیاااد …..

دیدگاه‌ها غیرفعالند.