خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بفرمایید قهوه خانه سنتی

با سلااااام بر همه دوستان گرامی.
از آنجایی که دوستان دیگر از پذیرفتن مدیریت قهوه خانه امتناع کرده اند بنده در خدمتگذاری حاضرم و قهوه چی این هفته با اجازه شما من هستم.
خوب ما خانه باغی برای قهوه خانه در نظر گرفته ایم که امروز تماما در خدمت شماست.
شما دوستان می توانید در فضای باز زیر دو آلاچیق زیبا بنشینید و تا می توانید به خودتان و دوستانتان خوش بگذرانید.
در همان حال که با دوستانتان مکالمه و دیالوگ برقرار کرده اید اگر علاقه مند بودید به این 2پرسش من پاسخ جامع دهید.
1:مشکلات اساسی جامعه نابینایی در ایران کدامند و به نظر شما راه حل قطعی برطرف سازی آنها چیست؟)لطفا در لیستی به اهم آنها اشاره کنید(
2:از نظر شما حداقل درآمد برای زندگی آبرومندانه هر فرد نابینا در کشور ما چقدر است؟
منتظر پاسخ شما به سؤالهای بالا هستم.
منوی صبحانه ناهار و شام ما روی میزتان آماده است تا شما سفارش دهید.
برای صبحانه و ناهار و شام و عصرانه از شیر خروس داریم تا روانشاد آدمیزاد.
شما فقط سفارش دهید دستیارانم در کوتاهترین زمان برایتان مهیا می کنند.
ما برای حمل و نقل آسان شما از مونوریل کمک گرفته ایم.
تشریف بیاورید قدومتان بر چشمان خودم منتظرتان هستم.

۱,۶۸۲ دیدگاه دربارهٔ «بفرمایید قهوه خانه سنتی»

آخجون لایک اول رو هم خودم زدم! به جان خودم الان دیگه خوندم اومدم! وای خدا بیچاره شدم از بس اومدم رفتم تا اول بشم! کاش نیفتم افسردگی می گیرم!

تا کسی نرسیده من اینجا رو۱بازبینی کنم ببینم چجوریاست. آخ وای خوردم به این درخته! عجب! خوب گیاه گنده مگه نمی بینی که من نمی بینم؟ برو کنار دیگه!

مشکلات که زیاده. از کجاش باید بریم؟ یعنی بگیم؟ راستش از نظر من خلاصه تفسیر تمام مشکلات ما تفاوت بینش و محدودیت آگاهیه. ببخشید اگر زیادی سخت می بینم ولی گاهی حس می کنم ما زیاد با دنیای بینا ها بیگانه ایم. یعنی اون ها هم با ما بیگانه هستن. یعنی تفاوت بین نگاه هامون خیلی زیاده و درضمن محدودیت آگاهی اون ها از ما در حد فاجعه هست. در مورد تفاوت بینش از همون اول راه به چشم میاد. از نامیدن ما. من یکی از لفظ روشندل به شدت بدم میاد و ترجیح میدم بهم بگن نابینا ولی بینا ها این کلام رو مایه امتیاز به ما می دونن و بعضی هاشون وقتی ازشون می خوام اینطوری نگن به اصرار می خوان قانعم کنن که نابینا کلمه زشتیه و روشندل برای ما که نمی بینیم مناسبه و دل ما روشنه و باید خیلی هم راضی باشم که اینطوری بگن و… به نظرم فعلا تا همینجا بس باشه چون شک دارم تا همینجا رو هم کسی وقت کنه الان بخونه. درضمن این تیکه های پراکنده ای از نظر من بود و می تونه از بیخ اشتباه باشه.
برم ببینم دیگه کی ها اومدن.

یا الله
سلام عرض شد.
من هم اومدم عرض ادبی کرده باشم و در مراسم افتتاحیه قهوه خونه شرکت کنم!
خوبید؟
سلامتید؟
دوستتون دارم

راستی از بین روانشناسا کی کتاب روانشناسی هیلگاردا داره?‏
هرکی داره بذاره,‏ چون نیاز مبرم بهش دارم
.

ببخشید ندیدم. خانم کاظمیان عزیز و سمانه جان سلااام. احوالات شما؟ آخجون بچه ها تا کسی نیومده بیایید اینجا رو حسابی وارسی کنیم.

سلام هادی پریسا خانم کاظمیان امین
امین من کتاب رو دارم ولی نه قفسه دارم نه حجم اینترنت آنچنانی دارم! اگه تهران هستی یه قرار بذار واست بیارم

سلام سلام و درود بر آقای عباسی عزیز و بزرگوار اول یه قهوه اسپرسو درست کن با بچه ها بزنیم

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است

شراب شعر چشمان تو

هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

من هرچی میخوام بیام تو نمیدونم کیه که منو هول میده عقب
رعد عزیز کجایی
احساس غریبی میکنم
ملیسا کجایی نخدی بانو من آخرش با Freegate اومدم

خانم کاظمیان الان اونیکه شما رو هول میده ادبش می کنم چی میل دارید؟سرد یا گرم

دوستان من زیاد نمیتونم در خدمتتون باشم فقط بعضی اوقات میام یه پیام بازرگانی میدم و میرم! من کاپوچینو میخورم یعنی الان هم میخام برم درست کنم بخورم. فعلا دوستان خوبم!

آقای بلوردی همین طوری هم قبوله. البته معذرت می خوام فضولی کردم گفتم آقای عباسی رفته آب زرشک بیاره برام من به تلافی اینجا رو۱کمی به هم بریزم.

درود! تا اومدم یه دوری تومحله بزنم و برگردم بیشتر از ۳۰کامنت زیر این قهوه خونه اومد!

سلام حسین! تهران که هستم
حالا اگه کس دیگه ای کتابا نذاشت اونوقت باهات همآهنگ میکنم
هادی یه دوسیب آلبالو با یه چای داغ برام بیار

درود فراوون بر همه بر و بچ محله مشکلات که زیاد هست من خودم پارسال سرما خوردم رفتم دکتر این آقای به حساب دکتر به هیچ وجه با من حرف نمیزد میگفت که دفترچشونو آوردن بهشون بگین بشینن رو صندلی کسی هست واسشون داروشونو بگیره هرچی میگفتم با من صحبت کنید اصلً اینگار با دیوار حرف میزدم جامعه ای که برخورد پزشکان و سایر ارگانها میخوام اصلً نباشه

آقا امین چشم بفرمایید این دو سیبتون اینم چایتون اگه چیز دیگه میل داشتید حتما بگید

وای من خیلی گشنه هستم
چرا نمیتونم چیزی اینجا پیدا کنم
راستی دکتر مهربون کجاست آقا شهروز پریسا جان یه جا به من بده بشینم نمیدونم چرا اینقدر خستم

میام امین ولی کد های بلاگفا به نظرم دوستم ندارن. تا میام کامنت بدم دنبالم می کنن. خانم کازمیان عزیز بیا همینجا جای خودم بشین خستگیت در بره. من طبق معمول چرخیدنم گرفته میرم خرابکاری. آخجون دیزی سنگی من گُشنَمِ!

سلام! آفرین بر شما که این کار جالب را کردی. منظورم سؤالاتی است که مطرح کردی. این که یه بحث جدی میون حرفای خودمونی باشه که رابطه مستقیم با مسائل خودمون داره. اونم تو اول کار خیلی فکر جالب و عالی ایه.
اما جواب من به سئال اول: نابیناها تو زمینههای متعددی مشکل دارن. از برقرار کردن ارتباط و انجام کارای بانکی و اجاره خونه … بگیر تا تحصیل بیکاری و ازدواج و مسکن. اما اگه دقت کرده باشید، همهشون از یه چیز ریشه گرفتن یا شاید بهتر باشه بگم دوتا: اونم نداشتنن آگاهی افراد بینا نسبت به ما و ناآگاهی ما نسبت به خودمون. پس درنتیجه تنها کاری که باید کرد. تهیه آموزشه هم برای خودمون هم برای بیناها. مثلن این که یه مجله ای چیزی تهیه بشه که نابیناها موفقو معرفی کنه و با اونا مصاحبه کنه. همین سایت خودش بهترین موقعیتو برای این کار فراهم کرده. البته خیلی کارای دیگه هم برای این معزل میشه انجام داد. و غیر از ناآگاهی مسائل دیگه ای هم موجب مشکلات نابینایان شده. که تو اولویتهای بعدیه.

سلام.
من مسافرتم و اینترنت خیلی پرسرعتی ندارم.
من و طاها و امیر سرمدی و مسعود الآن کنار همیم.
توی برف داریم چایی میخوریم.
هادی عزیز سعی میکنم تا حد امکان بیام اینجا.
ولی از همینجا به خاطر کمکاریم پوزش میخوام.
راستی ما رشت هستیم و مجتبی هم تا شش صبح به ما اضافه میشه.
در مورد سؤالت هم به نظر من اشتغال، مسکن، و فرهنگ جامعهخ در رفتار با ما مهمترین مشکلات ما هستن.
در باره ی سؤؤال د.وم هم باید بگم که هر یه نفر آدم الآن در ماه حدود پونصد هزار تومن در ماه هزینه داره.
که اگر یه نفر بخواد ازدواج کنه باید ماهی یه ملیون درآمد داشته باشه.
دوباره میام.
موفق باشید.

مرسی هادی جان
پریسا خانم شما کارت درسته
دوستان من دارم میرم ولی خداییش سر جدتون کامنت الکی ندید که تعداد کامنتها بیخودی بره بالا! آخه برمیگردیم باید ۵۰۰تا کامنت بخونیم که همش شماره زدن!
بعد هم شاید یکی تو این تعطیلات رفته باشه مسافرت یا دسترسی به اینترنت نداشته باشه میخواد بیاد کامنت بخونه باید کلی وقت بذاره ۱۵۰۰ کامنت بخونه که بعضیهاشون فقط طرف یه علامت زده رفته! این خوب نیست!
با اجازه دوستان.
فعلا

سلام شهروز جان خوش آمدی من که دوست دارم بیشتر سر بزنی در ضمن بهت خوش بگذره

سلام آریا کجا بودی پیدات نمی کردم؟ شهروز به بقیه سلام گوش کنی برسون. با آقای یگانه هم در مورد توضیحاتشون موافقم. دیگه چی بود؟ آهان آریا پرواز کوشش؟

سلام بر آریای عزیز خوش آمدی تو اتاق تخت به اندازه کافی هست برو دراز بکش و خستگی از تنت بزدا

بچه ها جدی من با این صفحهم چیکار کنم؟ تا کامنت ندم رفرش نمیشه مگر اینکه یا کامنت بدم یا۱دور بین ورود و خروج تاب بخورم یعنی برم و برگردم.

میگم ایرادی نداره من داخل۱کامنت چندتا تیتر می چپونم؟ دارم سعی می کنم به سفارش آقای بلوردی عمل کنم نمی دونم مدلش درست در میاد یا نه. راستی آریا چرا خسته ای؟ از کجا میایی مگه؟

درود! خوب رفتم چهل کامنت موجود را خوندم و برگشتم، مثل اینکه بجز خانم بوقیان کسی دیگر به سؤالات پست اهمیت نداده بود، خانم عبدولی هم که فرار کرده و به پستش سر نزده و جواب چند کامنت را نداده، به نظر من اگر کسی خانه و ماشین داشته باشد و توقع زیادی هم نداشته باشد در شهرهای بزرگ با یک میلیون تومن و در شهرهای کوچک با هر ماه هفتصد هزار تومن میتواند زندگی خوبی برای خود و خانمش بسازد!

جناب عدسی همین طوریه که الان۳۰تا کامنت عقبید دیگه! اگر روی من اسم نمی ذاشتید الان۳۴تای دیگه رو هم خونده بودید. پس با اجازه بیداران نصفه شب، یوهو!

دوستان عزیزتر از جان من شنبه انتحان دارم میرم بخوابم صبح زود بیدار شم بشینم بخونم پیراشکیم که نیومد همتون گلین اما عمرتون مثل گل نباشه شب همگی شیک

سلااام آقای هادی
منم چایی با ۵ پیراشکی میخااام
دوستان سلاااآآآام
پریسا خانم شما ایمیلتون چیه؟
هرکی دوست داره میتونه بهم ایمیل بده
ABBAS.KAZEMI1375@GMAIL.COM
منتظرمااااا

پریساااا
آخه چرااا منو تو این موقعیت قرار میدی
الان من چطور برم تکبال بخونم خخخ کلی کامنت اقب میفتم
دلمم نمیاد الان نخونمش خخخ

داداش مهدی تولدت مبارررررررررررررررررررررررررررکککککککککککککککککک اینشاللاه ۱۲۰ سال زنده باشی و به هرچی میخوایی برسی

دلم نیومد برم آخ دایی شدن چه حالی داره منم پارسال دایی شدم خواهرزادم خیلی منو دوست داره منم زیاد دوستش دارم آقا آریا تولد خواهرزادت مبارک اینشاللاه ۱۲۰ سال زنده باشه

درود! خوب من ۳۴کامنت دیگه را خوندم، حالا آبلیمو عسل شربت درست کنم و بخورم و کامنتهای جدید را بخونم، راستی یه قلیون با تنباکوی ۳۰سال قبل برام چاق کنید تا بیام!

یعنی من۲دقیقه رفتم۲۰تا کامنت جا موندم. سلام آقای ترخانه. حال شما؟ محمد جواد امتحان رو خوب میدی من می دونم. اگر هستی که امشب رو خوش باش و اگر رفتی شبت سفید. مهدی تولدت مبارک! ایشالا سال دیگه این موقع به هرچی امسال دلت می خواست رسیده باشی! دیگه کی مونده؟ آهان آریا ببخش ولی روی دستم آروم نمی گرفت مجبور شدم پرتش کنم اونجا بره جنگل دستم سبک بشه. دیگه واقعا یادم نیست برم بخونم باقی رو.

ممنون پریسا خانم و آریا جان و بقیه دوستان.
ایشالاه شب خوبی در ادامه داشته باشید.از پریسا خانم هم بابت سایت قشنگشون ,تبریک میگم واقعا قشنگ مینویسند.برای تولد هم تبریک میگم.
ایشالاه هزار سالگی

درود
خلاصهش این که منم همین دورو برام!
مشهورشم ساعت ۸ رادیو میگه هر کی خواست گوش بده!

سلااااااام.
چشمه وارد میشود.
من آمده ام، من آمده ام، که عشق فریاااااد کنم، من آمده ام خخخ.
بچه ها سلام.
من از میهمانی آمدم.
هادی کافه چی سلام.

وای آخجون آب زرشکم! ممنون آقای عباسی! این خوش جنس ها تا چشمم رو یعنی دستم رو یا عصام رو دور دیدن همه رو خوردن هیچی نذاشتن واسه من. احتمالا کار جناب عدسیه که دنبال نوشیدنی خنک بود واسه خوندن ادامه کامنت ها.
مهدی ممنونم. آقای ترخانه شما به من لطف دارید. امیدوارم توی وب فسقلی من بهتون خوش گذشته باشه. وای احتمالا الان دوباره جا موندم. بچه ها آریا خوابش برد موافقید من به نمایندگی پرواز مسئولیت خطیر پخ کردن بقیه رو به عهده بگیرم؟

سلام آقای درفشیان! سلام آقای چشمه! امیدوارم خوش گذشته باشه! دیگه برم۱چرخی بزنم دوباره بیام. وای آب زرشک ها رو بذارم زیر میز جناب عدسی نیاد همه رو بخوره!

اینجا گوشکن است،! صدای جمهوری اسلامی گوشکن!، دینگ دینگ دینگ! بچه ها بریم هواپیما بیاریم برای اونهایی که نیومدن مثل پرواز،اصغر،علیرضا،مجتبی، خوب فعلن همینا آهان راستی فرامرز دیگه یادم نمیآد خوب بریم براشون بلیت بگیریم! شاید تا من این را ارسال میکنم بیاندشون!

آریا باید از پرواز آموزش پخ ببینی! آخه وقتی صدا می کنی بعدش با اونهمه فاصله زمانی پخ میگی مرده هم اگر باشه زنده میشه خودش رو جمع و جور می کنه دیگه نمی ترسه که!

یه یه سلام ویژه به پریسا آقایون مهدیها و سعید حسین و آریا و دیگه نمیدونم کیا هستن، خودشونو معرفی کنن لطفا.

پریسا برام چای و سوهان از آقای چشمه بگید ممنون من اینجا غریبم نمیدوم جدی هرچی میخوام بیام تو یکی هولم میده وای دلم میخواد گریه کنم شکلک بغض شدیید

آخجون چه شبی هست واسه من امشب! مدال طلای اولی اینجا رو گرفتم، مدال طلای لایک اول شد مال خودم، کلی شلوغ کردم، جوابکی هم به پرسش های جدی آقای عباسی دادم، کلی آب زرشک مصرف داشتم، الان هم از آقای چشمه سلام ویژه دریافتیدم! اگر همین طور پیش بره، شب امشب شب خودمه!

شکلک ناخنک زدن به چایی و سوهان آقای چشمه. آی آی مچم بابا خوب گناه داره خانم کاظمیان۱کوچولو ببرم براش دیگه! جدی این بنده خدا چرا اینطوری میشه؟ نمیشه کاریش کرد که راحت بتونه وارد بشه؟

پریساا من به فکرتم که قبلش هشیارت کردم خخخ فکر میکنی مثل پرواز ظالمم
پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ؟پپپپخخخخخخخخخخخخخ

نترسید من از همه عقب ترم
فکر کنم آقای درفشیان اینترنت منو درست کرده
راست بگید اصلا کار کیه که من هی عقب میفتم یه بار با Freegate میام یه بار بی Freegate آخه این چه وضع یه دکتر مهربون کجایی به دادم برسید

سلام هادی جان.
ببخش که امشب نمیتونستم توی قهوه خونت باشم.
شهروز و امیر اینجا هستن
جات خیلی خالیه.
اینجا داره برف میباره.
یه چای داغ بهم بدید سردمه خخخ.

راستی مهدی تولدت مبارک.
کیکت کو پس.
راستی بچه ها امیر داره از دست میره خخخ.
همینطوری وسط برف وایستاده تو نمیاد.
خدا همه ی مریضا از جمله نام برده رو شفا بده خخخ.

آقای چشمه! اییی که وَگُفتی یعنییی چه!
جدی یعنی واسه شما روی هر کامنت شمارهش رو نشون میده؟ اگر اینطوری باشه که حرف نداره! پس چرا من این مدلی نمی بینم؟

یه لحظه کامنتها با شماره و اسم میومد، چی شده بود؟
پریسا، چه خوب شد که ماجرای اسید رو گفتی من میخواستم زرنگی کنم و اون لیوان آب زرشک رو بهت هدیه بدم.

خیلی ممنون مهدی. شما اصلا۲۰. شما آخر حرفه. در ابعاد غیر حرفه ای که طرف رو با وجود آگاهی از قصد ترسوندن شونصد متر می پرونی وای بر زمانی که فعالیت های آموزشیت رو در ابعاد حرفه ای…اصلا من هیچی نگم چطوره؟

میشه آزمایشی نباشه همیشه اون طوری بمونه؟ من دلم می خواست درخواست بدم اون مدلی بشه ولی ترسیدم شدنی نباشه و خیلی غیر حرفه ای حرف بزنم همه بهم بخندن ضایع بشم ولی حالا که می دونم این شدنیه میشه اون طوری بشه؟ آدم می دونه از کجا تا کجا باید بدوه

من برای شما یک بیست سؤالی در نظر گرفته ام سؤالاتی که پاسخشان بله یا خیر است بپرسید تا به جواب برسید

خب بچه ها من یکجا موقتا تا فردا باهاتون خداحافظی میکنم.
به امید فردا و به امید دیدار.

سلام! به اونایی که تازه اومدن!
یه شعر زیبا تقدیم میکنم به همه دوستان خصوصاً آریا
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی، زان سبب افتان و خیزان می‌روی
گفت جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت می‌باید تورا تا خانهٔ قاضی برم …
گفت رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانهٔ خمّار نیست؟
گفت تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب 
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وا‌رهان 
گفت کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم 
گفت پوسیده‌است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه 
گفت در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان سبب بیخود شدی
گفت ای بیهوده‌گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هشیار مرد مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی

در مورد دو سئوال.
دومی رو اول میگم ,کمتر از یک میلیون نمی تونه در آمد رو تصور کرد برای زندگی اولیه و ابتدایی.سئوال اول ,خیلی از ما نا خواسته به ایجاد این تفکر نا بجا در مورد نابینا دامن میزنیم.اول میشه تفکر جامعه نسبت به نابینا رو تغییر داد و اطلاع رسانی کرد. من خودم تازه تونستم یاد بگیرم چطور میشه اصلا با یه نابینا صحبت کرد,کهخدا نکرده باعث ناراحتی اش نشه. قبلا نمی دونستم و از اینکه خدا نکرده باعث رنجشش نشوم وقتی جایی به کمک نیاز داشت ,نمی دونستم که آیا چطور باید با حسن نیت کمکش کنم چه برسه اینکه مشکلات بعدی شونو بدونم. هیچ فرهنگی و فرهنگ سازی ای از طرف بینا ها نیست و نابینا ها هم اگر کردند ,بسیار کم و ناچیز بوده.
خیلی از مشکلات دیگر هم ,چاره ای جز همت بیشتر و دل بدریا زدن و از همه مهمتر دست بدست هم دادن هست. چه بخوایم یا نخوایم ما یک حس رو از دست دادیم باید به این فکر کرد که حس های بیشتری که برای من ,که میدونم ایجاد شده که می دونم اونایی که بیشتر سابقه دارند براشون پررنگ تره.

یکی از شادی دل آدم قنج میره که نمی دونم یعنی چی یکی هم قنده ,که تو دل آدم آب میشه که موقع شادی خوردنی باید باشه.نه؟تو جیب جا میشه؟

من میدونم این شیطون لعنتی میگه بگو، بگو، بگو چیه مهدی، باشه شیطون میگم، نه انگااری نگم بهتره شیطون میگه: بگو دیگه، مهدی میگه: بابا اینقدر راحته که از گفتنش خندم میگیره اما نمیگم!

سلاااام
من همه چی میخام!
منو یه صبحانه ناهار و شام.
چرا نخام؟
خوب میخام.
خوب بخو
به من چه!
کی با تو بود حالا؟
خودت.
مگه نوکر گیر آوردی که همه چی میخای؟
خوب خودِ هادی جون گفتن اینجا دست یاراش هستند دیگه
خوب بگه!
حد اقل یه لطفا بگو!
باشه نزنین میگم.
کاش یه چیزی میساختن من اینترنتی با بیل بزنم تو سرِ این علیرضا حالش جا بیاد!
وااااا!
کوفت
اثلا اینجا برایه تو یکی جا نیست!
فرااااااااااااااااااااااااار!
خاستم یه کم لبخند بزنید
اگه خوب نبود ببخشید دیگه!
بایایایاباایایباب
بای.

یعنی که یه اسم یا حالت هست؟مثل نام.
چون که در مورد شی به یکی از بچه ها جواب ندادی

من هنوز تو چیزی که تو شادی ,شما نخوردید و بعضی ها می خورند موندم.ولی خیلی راهنمایی کردی ولی بهتره راهنمایی کنی و بری برای یک معمای دیگه. البته خودت نگو ولی بازم توضیح بده.بابا من جدول حل کن حرفه ای بودم ,ولی نمی دونم چرا هنگیدم.

دوستان عزیز من باید برم
انشا الله فردا هم دیگرو اینجا میبینیم
پس تا فردا خدا یارونگهدارتون

منم با اجازه کم کم جمعتان را ترک کنم برم بخوابم برای فردا صبح
لطفا پریسا خانم به کامنتهایم جواب دهند تا بیدار شوم.

سلام.
شب تون بخیر بچه ها خواب های خوب ببینید.
هادی جان انگار کسی نموند.پس اینا فکر کنم اکثرا مهمونی اند یا مسافرت.آخه تعطیلیه خوبی افتاده.

سلام بچه ها.
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه.
گیر یه دیوانه افتادم چشمتون روز بد نبینه.
آقا ما رو برداشت ساعت سه صبح برد تو برف قدم بزنیم.
قدم بزنیم شد رفتن به پارک و برف بازی و شیرژه توی یه چالله ی آب نیم متری.
خلاصه ما همینجا موقتً زنده بودن خود را اعلام میکنیم و تا اطلاع بعدی از سلامت ما مطمئن باشید.
سردسته ی دیوونه ها هم الآن از ترمینال به سمت مؤسسه حرکت کرده.
ایشون از داخل کولاک تشریف آوردن.
خداییش کشته ی این همه ذکاوت، عقل، و خیلی چیزای دیگه که خیلی اثری ازشون نیستهستم.
الآن ساعت چهار صبحه، مجتبی همین الآن رسید، بارش برف به شدت در رشت ادامه داره.
لذت ببرید از زندگی خخخ.

دوستان سلاااام. خخخ الان رسیدم و نمیدونم با رایانه ی کی دارم مینویسم.
به هر حال که ما اینجا را و چای را و خرما را و برف را و البته بعدش بچه ها را دوست میداریم.
راستی هرکی به من گفته دیوونه خودشه.
راستی کولاک هم حالی داره شدییییید عجیییییب!
سایتم چند بار از دسترس خارج شده که احتمالا مال بررررففففههه..
امیر هم مث این دیوونه ها میره توی برف و خیسی ازش مث چی میچکه!
شیشه ی وانت پر برف بود تکاندم ولی بازم برفی شد سر کمتر از دو دقیقه.
اینم حرف هایی بود که الان امیر داره میزنه.
شانس آوردیم اگه درجه ی هوا دو بود بارون بود. خوبه الان یک هستش.
اگه به صبح بکشه برف تمام میشه.
بازم اینها حرفهای امیر بودشاااا.
مسعودم داره ی چیز هایی میگه.
رسولم زیر صدا میره.
خووووبببببه. دووووسسستت میداریم کلا خوشی و شادی و حال و حول را!
خخخ
خوش بگذره توی کافه گوشکن.
استفاده از صدای خرخر برای جهتیابی آخرین فنآوری روز دنیاااا!

سلااام
آقا برای شروع یه هات چاکلِت لطفاً.
من الآن حدود یه ساعت هست که از بیرون به منزل تشریف آوردم. حسابی سردم شده بود و تازه گرم شدم.
لذت ببرید از زندگی.

وای اینجا رو! همه خوابن و من بیدارم! الان اینجا جون میده واسه شیطونی! به خصوص اینکه جناب عدسی هم نیست شیطون بشه خودم میشم! فعلا بذار۱سرکی به آشپزخونه بزنم ببینم چی بیشتر بهم حال میده سر صبحی. شما هم می خوایید؟

نه خیر مثل اینکه بیدار بشو نیستن! باید برم۱بمبی چیزی این هوالی بترکونم بلکه پاشن! میرم مقدمات ساخت بمب بیدارگر رو فراهم کنم. هر کسی بیدار شد جایی نره همینجا باشه تا بیام.

به جان خودم اگر بنده خدا آقای بلوردی توصیه به آرامش نمی کردن الان از فرصت بهره می جستم و خودم در غیاب بقیه رندش می کردم! تا۳۰۰مگه چقدر راه باقیه؟ فکرش رو بکن! فقط۲۰تا و من اینجا بدون رقیب و اینهمه مثبت باشم که ناکام بمونم؟ آه از این سرخوردگی باید برم خودم رو جای بمب بیدارگر منفجر کنم. البته در۱عملیات غیر انتهاری. بر می گردم

به جان خودم الان میرم توی گوش یکی یکی اون هایی که خواب موندن ترقه روشن فرو می کنم و۲بار هم می چرخونم تا کلید بشه و بعدش بتّرکه.

جدی بنا بر شایعات به دست آمده، سیستم پرواز از پذیرش هر گونه ویندوز درست و حسابی به شدت خودداری نموده و از بالا آوردن آنچه در معلوم نیست کجای دستگاه گوارشش گیر کرده سر باز می زند. خبرگزاری اسمش رو نبر حاکیست، تا کنون تمام تلاش ها در راه اندازی این خر مراد، داخل پرانتز ویندوز سیستم پرواز خودمون، نافرجام بوده، و نام برده با ویندوز سیستمش دست به یقه می باشد.
امضا، گوینده.

بهبه اکنون اخبار صبحگاهی را از پریسا نیوز شنیدید شمارو بهکامنت دونی قهوه خونه دعوت میکنم تا درودی دیگر بدرود خخخ

اِیوَم! از اونجایی که تنها گفتن این اِیوَل درست نیست یعنی اصلا این امری بس غیر کامنتیست، دارم می گردم ببینم دیگه چی میشه گِل هم کنم که۱چیزی ازش در بیاد چون عجیب چونهم می شُلِ واسه حرف زدن.

تو رو به خدا می بینی؟ آقای چشمه تبلیغ دیزی رو کرد و معلوم نیست رفت کجا و الان بیچاره من باید بلند شم به جای ایشون دیزی بار بذارم بلکه تا ظهر در بیاد. آخه این درد رو من کجا ببرم آخه؟

خخخخ بیداااااااار بشیییید؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟ بشییییید؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟ بشیید؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟ ؟؟؟؟ بشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شکلک انعکاس صدارو داشتید

میگم این نخود لوبیا ها کجاست؟ آخه این چه اوضاعیه؟ من جای هیچی رو نمی دونم آخه الان چجوری باید، آآآخخخ! این چی بود از قفسه بالایی افتاد خورد توی سرم؟ چه قوطی بزرگی! توش هم۱چیزی بود درش باز شد همهش ریخت روی سر من! آی بیچاره شدم الان که! وای آخ واخ آی وای آقای عباسیییییی،یییییی،یییییی،یییییی،یییییی!

آخجون یعنی خوب نباید بگم و الان اصلا قرار نیست که بگم شماره۳۰۰در کامنت شکواییه قبلیم شد مال خودم! البته من که نمیگم ولی هر کسی حوصله داشت بشمره خودش بگیره مطلب رو دیگه!

به جان خودم آریا تنظیم حرارت اجاق های هیزمی سخته. حالا نمی شد این۱قلمش سنتی نباشه و۱اجاق مدرن از اون دگمه ای هاش اینجا بود؟ من روی این آوار هیزم باید دیزی بار بذارم! تازه فلفل زردچوبه ای هم شدم. الان اگر کسی بیاد ببیندم با دراکولای داستان های ترسناک اشتباهم می کنه!

این عادلانه نیست! تا آبگوشته شروع کنه به پختن من برم اثرات افازات و الطاف قفسه بالایی رو از وجودم محو کنم برگردم. راستی املای این افازات همینطوریه یا مدل دیگه ای می نویسنش؟ الان میام.

خداییش یکی بلند شه۱راه چاره بهم بگه الان. قراره برای ظهر اینجا مهمون بیاد. یکی محض رضای خدا بهم بگه اون وقت من چجوری اینجا بچرخم؟ نمیشه با اندروید بشه؟ یعنی به نظرم بشه ولی من هنوز بلد نیستم؟ تا دم اومدنشون من چجوری یاد بگیرم؟ یکی بلده آیا بیدار بشه بهم یاد بده صواب کنه من هم امروز جا نمونم؟ به خدا تصورش هم وحشتناکه امروز عصری بعد از رفتن مهمون ها بیام ببینم۱۰۰۰تایی جا موندم باید تند تند بخونم و تازه احتمالا امشب سرعت بیشتر هم میشه و وااااییی!

آخی! طفلک آریا! صبر نکرد بهش بگم من اونجا کف ریخته بودم داشتم طی می کشیدم! بنده خدا گناه داشت! وای چه بد شد! بذار بردارم ببرمش توی پستو تا به هوش بیاد. اینجا باشه که خوب نیست! با منظره اینجا زیاد همخونی نداره۱نفر بی هوش ولو! ولی اول بذار عکسه رو باطل کنم! حالا میریم که آریا رو منتقل کنیم۱جایی که راحت بیدار بشه و به کف و طی و من فحش بده البته اگر با این زمینی که خورد یادش بیاد چی شده!

من کیم تو کی هستی اینجا کجاست درود یعنی چی اجاق چیه اینجا داره دوره سرم میچرخه یا من دارم دوره اینجا میچرخم

سلام بر همه بچه های حاضر در قهوه خونه سنتی و مخصوصاً آقا معلم کلاس ریاضی …..
“گفتم اول یه سلامی عرض کنم بعد برم سراغ کامنت دونی و البته متن پست”

خوب مثل اینکه بلاخره بیدار شد و من هم اوضاعم رو به راه شد و جناب عدسی هم خاکستری نشدن و سلام نخودی عزیز بیا ببین آبگوشتی شدم سر صبحی! چیکار کنم همه خواب بودن گفتم بیام اینجا بساط صبحانه و ظهرانه و اگر زمان داشتم شبانه رو۱کمی هموار تر کنم.

وااای که چقدر این دو تا سؤال سردر قهوه خونه مفصله “هعی فکر کنم اینا رو بخوام بنویسم یه صد تا کامنت دیگه هم عقب میفتم” ولی خب با توجه به اهمیتشون منم یه چیز هایی اینجا به استحضار برسانم “البته کامنت دونی رو فعلاً نخوندم شاید تکراری در اومدند که پیشاپیش عذر تکرار”

مشکلات اهم جامعه نابینایان:
به نظر من مهمترین مشکل که مادر بقیه مشکلات هم هست همانا “ندیدن” است
تو نمی‌بینی نمی تونی راحت رفت و آمد داشته باشی، بخونی و بنویسی، به آسانی و مطابق میلت خرید کنی و مسافرت بری و شغل مطابق علاقه و سلیقه ات رو انتخاب کنی، همسر مورد نظرت را پیدا کنی در نهایت شغل نداری درآمدی هم بدست نمیاری مشکلات اقتصادی و مسکن هم خواهی داشت و …..
و در کنار اینها فرهنگ زیر خط فقر جامعه ما در باور توانمندی های معلولان و به خصوص نابینایان هم هست و دیگه مشکلااااات زیاده به قول ادبا و با کلاسها در این مجال نمی گنجه ….

در مورد حد اقل درآمد برای زندگی آبرو مندانه
خب این حد اقل درآمد بستگی به این داره که فرد نابینا اولاً آقا باشه یا خانم دوماً مجرد باشه یا متأهل سوماً خونه داشته باشه یا نداشته باشه چهارماً محل زندگیش کجا باشه و عرف تقریباً نسبی اونجا چطور باشه ….
اگر اجاره خونه رو ماهی سیصد چهارصد حساب کنیم “بر اساس عرف این طرفا” با درآمد ماهیانه یک، یک و دویست یه زوج دوتایی می تونند آبرو مندانه زندگی کنند “البته فرق است بین آبرو مندانه با راحت مدارانه”
اگه هم حالا این زوج خودشون از خودشون خونه داشته باشند یا فوقش به هر دلیل مجبور به پرداخت اجاره بها نباشند با همین درآمد یه کم زندگیشون از آبرومندانه راحتتر می‌شه….
“بررسی بقیه ابعاد مسأله رو دیگه با عنایت به تراکم و زیادی کامنت ها و این که من دیگه باید برم کامنت دونی رو بخونم با اجازه فاکتور می گیرم”

به نظرم هر جفتش. ای وای مثل اینکه اوضاع اورژانسیه آهای دکتر پرواااآاااآاااآاااز بیا به داد برس اینجا به کمکت نیاز فوری هست. بدو بدو بیا دکتر. ای بابا دِکی پس کوش این دُکی؟

آریا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا بیا حالا۱،۲،۳،ببخش دیگه مجبورم. ببین منو! شکلک هول دادن آریا ولو کردنش روی زمین بلکه بعد از به هوش اومدن درست بشه!

حالا که کسی نیست و راه نمایی ام نمیکنن که من کیم این جا کجاست من میرم خودم رو از بوم پرت میکنم تا پرواز کنم
۱ ۲ ۳ یوهو واییینع نع نهههه پوخخخخ آیییی شکلک آریا پخش زمین شد
Game Over

به جان خودم اگر این دفعه هم نشد باید از بند آخر استفاده کنم که البته خیلی خطرناکه ولی دیگه باید ریسکپذیر باشیم! آریا! درستی؟ بابا بلند شییییید!

وای سلام پرواز کوشی بابا اِیوَل مثل اینکه پخ پرواز عوض ترسوندن من آریا رو درستش کرد. بند آخر هم بمونه توی آستینم واسه دفعات بعد. از سیستمت چه خبر پرواز؟ درست شد؟

سلااااااااام پریساااااااااا
..شاید امروز زیاد نباشم.
آره وین جدید که نصب کردم.
اگه شد بازم میاااااااااااام

آقای آریا تولد خواهرزاده تون مباااارک باشه خعلی زیاااد ….
خب حالا اسمش چی هست آیا؟ دختره یا پسره؟ چند سالش هست؟
شکلک ما هم دیشب تولد یکی از دوستان بودیم جاتون خالی خیلی خوش گذشت ….

واااای آقا مهدی قادری تولد شما هم مبارک “البته با یه روز تأخیر” ان شا الله همیشه شاد و سربلند باشید و امسال زندگیتون سرشار از لحظات قشنگ باشه….

خانم کاظمیان عزیزم من الآنی هستم شما نیستید “روزگاره دیگه هی روزگار”

بیست سؤالیتون هم جالب انگیز ناک بود ها “برف”

و منم دلم شمال می‌خواد و برف می‌خواد و بارون می‌خواد و دریا می‌خواد و چای تو برف می‌خواد و آدم برفی می‌خواد و گلوله برفی می‌خواد و خب هعی که مجبورم بگم ان شا الله بهتون خیلی خیلی خیلی خوش بگذره و جای ما رو هم خالی کنید و “ای کاش نصیب حال ما هم این مسافرت ها بشود “الهی آمین””

دیگه ببینید من سیصد و بیست و چهارتا کامنت رو خوندم ….
راستی با صحبت های آقای بلوردی هم شدییید موافقم بعضی کامنت ها خب واقعیتش یه طوریه …..
ما می‌تونیم بشینیم اینجا حرف های جالب انگیز ناک شاید مفیدتری بزنیم …..
“فکر کنم این پریسا و آریا یه پنجاه شصت تا کامنت دیگه گذاشتند روی دست من”
راستی آقای عدسی هم اینجا بودند سلام

وای عزیزم “محیا” خانمی رو می‌گم از طرف من یه بستنی گنده پرتقالی براش بخرید البته بذارید وقتی هوا یه مقدار گرمتر شد … الآنی یه پفک نمکی براش بخرید با یه لواشک دیشدیش ….

ممنون آقای عباسی و راستی سلام بر آقای پرواز که انگار تو این قهوه خونده کم پیدا بودند ….

خب آقای عباسی جان دار هست گزینه مورد نظر آیا؟

بچه ها من فعلاً باید برم….
می‌گم آقای عباسی کاش موضوعاتی رو که مطرح کرده بودید خودتون هم تو کامنت دونی پیگیری می‌کردید و بحث رو یه طوری مدیریت “این طوری خیلی بهتر از پخ پخ کردن می‌شد”
در پناه حق باشید و همیشه شاد

خانم نخودی وقت نمیشد پیگیری کنم چون کامنتها پشت سر هم می آیند و اگر بخواهم بحث را پیگیری کنم از کامنتهای دوستان جا میماندم
اگر تشریف بردید خداحافظتان

می بینم که صاحبش اومد! سلام آقای عباسی.
من با اجازه ظرف های دیشب رو شستم و اینجا رو هم تمیز کردم و دیزی رو هم به جای آقای چشمه بار گذاشتم و چندتا پخ هم کردم و بساط چایی قلیون صبحانه دم ظهر بچه ها هم حاضره و اوضاع نوشیدنی های گرم و سرد هم بر پاست و خلاصه تا جایی که دستم می رسید کشیدم تا اینجا که شما اومدید. باقیش با خودتون. دیگه ببخشید مدلش۱کمی چپکی شد. خوشحالم درست شدی پرواز. یعنی از نظر سیستمی رو میگم ها! آریا و نخودی من هم پفک و لواشک و بستنی! دیگه یادم نیست.

خداییش من همون اولش که اومدم به سوال های جدی جواب های جدی دادم بعدش دیدم جاده خاکی مشتریش بیشتره زدم بهش. یعنی۱همچین موجود خود تبرئه کنی هستم من!

درود! پریسا مواظب باش وقتی دیزی های یک نفره در حال جوشیدن هستند باید کفهای روی آنرا با قاشق بگیری وگرنه غذا سرمیره…! هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها حالا یکی بیاد اینجا بگه بوغیان چگونه کفهای غذارو تشخیص میده!

درود! خوب حالا بچه ها در این آلاچیق بنشینید و از این چوسفیلها بخورید تا من این بادکنکهارو بادشون کنم و اطراف آلاچیق آویزون کنم تا تولد بگیریم!

حالا که تو بلد نیستی توضیح دهی خودم میگم: با قاشق روی غذا کناره های دیزی با قاشق میکشیم و کفهارو جمع میکنیم و قاشق پر از کف را از غذا جدا میکنیم و بیرون میریزیم!

درود! پس این زینب کجاست؟! راستی ملا بونه گیر کجا رفته؟! عمو حسین کجاست؟! من عبدولی را شناختم و از محله فراریش دادم!

سینش رو من گفتم تعداد حروفش رو هم آریا گفت باقیش رو هم بقیه بگن دیگه! راستی تا اونجایی که من دستم اومده این۱حالت اینترنتیه

نه خانم نازنین فکر کنم الان بیشتر خانه های ما ….. باشه اینم راهنمایی بعدی

عدسی تو چقدر درود می فرستی؟فکر کنم از این نظر مؤدبترین کاربر سایت باشی

خوب مثل اینکه اینجا رو به راهه. خیالم راحت شد! بچه ها هر لحظه ممکنه اینجا مهمون بیاد اگر بی حرف رفتم جام رو خالی نگه دارید عصری شبی میام تحویلش می گیرم.

بچه ها مجدد سلام
من هی میرم هی میام
خانم کاظمیان سلااام
نازنین جونم سلااام ویژه دوباره تولدت مبارک البته پساپس …..

در ادامه مشاعره “ز دل برون کنید هرچه غم است …..”
یکی “ت” بده؟

بچه ها من می‌گم بیایید هر کدوممون بگیم آخرین کتابی که خوندیم چی بوده؟
توضیح هم هرکی خواست بده تا نگران عقب افتادن از کامنت دونی هم نباشه…..
البته من پیشنهادم اینه که کمیت رو فدای کیفیت نکنیم و یه توضیحی هم بدیم و بذاریم که یاد نیکو از ما در این کامنت دونی ها باقی بمونه باشد که رستگار شویم و البته بقیه رو هم به راه راست هدایت کنیم….

راستی آقای عباسی جواب “ساکن” نیست؟ یا ثابت؟ یا سوییت؟

آره آریا به نظرم اوضاع داره طوری میشه که لازمه.
چند حرفیه؟ جانداره یا بی جان؟ قابل حمله؟ توی دست جا میشه؟ می تونیم بدزدیم بزنیم زیر بغل در بریم؟

سلام دوستان صبح نزدیک به ظهرتون به خیر
امروز کلاس ندارم زود اومدم
بچه ها ولادت پیامبر گرامی و امام صادق رو بهتون تبریک میگم حالا یه توضیح بدید تا ببینم اوضاع از چه قراره کی هست؟

درود! بوقی جون گفتی ز بده: ز دست خلاقیت تو دلی شاد داریم… برو که حق به همراهت… حالا ت بده نازنین!

سلام مجدد نخودی عزیز.
من آخرین کتابی که خوندم اگر درست یادم مونده باشه کتاب بارن درخت نشین اثر ایتالو کالوینو بود. یکی دیگه هم الان نیمه هست که چون تمومش نکردم به درد بحث اینجا نمی خوره. این بارن درخت نشین سرگذشت۱پسریه که۱روز به خاطر خشمی که از خونه و خونواده اشرافیش داشت میره بالای درخت و۱سری اتفاق ها می افته که تصمیم می گیره همون بالا بمونه و دیگه پایین نیاد و خلاصه تمام عمرش رو بالای درخت ها سپری می کنه. البته این داستان مثل خیلی داستان های دیگه به زبان تمثیله ولی خداییش بحث در مورد تمثیل ها اولا بر حسب بینش ها متفاوته دوما در محدوده کلام نفله من نیست.

وااای جواب سرما بود “یه تعداد کامنت عقب افتاده بودم””
می‌گم برف و سرما اگه بعدی رو هم آقای عباسی طرح کنند احتمالاً پاسخ می‌شه “کولاک”

درود، جواب را آریا داد خوش خواب جون، توم برو بیست کامنت آخری را بخون بعدش بیا اینجا بیدار باش بزن!

سلام بر خانم پری سیما خوش آمدید به قهوه خانه محقر ما چی میل دارید براتون بیارم

من به افتخار خانم نخودی یک ۲۰سؤالی دیگر طرح کردم بپرسید تا به جواب برسید

نخودی دیدی حرف جدی هم بلدم بزنم؟ گفتم بگم۱وقت نا امید نشی ازم. اینجا مدلش اینطوریه من اینطوری شدم وگرنه امیدت رو همچین کامل بهم از دست نده!

خانم نازنین من نمی دونستم تولدتونه پس تبرییییکات من رو بپذیرید

من آخرین کتابی که خوندم کوری بود اثر ژوزه ساراماگو
فکر کنم بیشتر بچهامون این کتابو خوندن
چون من آبدیت نیستم
داستان در مورد بیماری کوری هست که واگیر داره همه رو میگیره
یه نابینایی سفید نه تاریک
نابینایی که همه یه ساکنین یه منتقه رو در بر میگیره

واااااآاااااآاااااااآااااااای بچهها همه سلاااااآاااام خوبید،هادی خوبی،نصفی از کامنتا رو خوندم،اومدم اعلام حضور کنم و برم بقیه رو بخونم

پریسا جون این کتاب رو دارمش ولی هیچ وقت فکر نمی کردم موضوع جالبی داشته باشه یادم باشه بذارمش تو صف خوندنیهام …..
پریسیما جون سلااام عزیزم اینجا قبلاً دو تا مسابقه بیست سؤالی بوده که جواب یکی برف و دیگری سرما شده ….
دیروز تولد آقا مهدی قادری بوده…. و البته خواهر زاده آقای آریا که اسمش محیا خانمی گل گلابتون شش ساله هست…..
دو تا مسأله هم برای بحث آقای عباسی در متن پست مطرح کردند که بعضی بچه ها من جمله خود گل گلابتونم جواب دادیم…..
یکی از بچه ها کتاب هیلگارد رو می‌خواسته که تا حالا کسی براش آپلود نکرده؟
منم پیشنهاد دادم هرکی آخرین کتابی رو که خونده بیاد بگه و اگر هم خواست یه توضیح کوچولویی هم راجع بهش بده
“خب دیگه همین قدر یادم میاد”
باشد که یه چیزکی دستت بیاد و رستگار شویم

آخرین کتابی که من خوندم
کتاب “رنج و سرمستی” بود، دو جلد اولش رو خوندم و هنوز دو جلد باقی مونده رو گیر نیاوردم که بخونم…..
زندگی نامه و سرگذشت میکلآنژ مجسمه ساز و نقاش ایتالیایی “فلورانس” بود
کتاب جداً زیبا نوشته شده سرشار از تصاویری که همه رو با توضیحات نویسنده و ترجمه خوب مترجم به عینه می‌تونید لمس کنید و در کنارش بالندگی و تلاش های یک هنرمند رو ببینید و فکر کنم باید خونده بشه بلکه پسندیده بشه ….

مهم صدای ت هست که شنیده میشه. البته مهم تر مضمون شعر من هست که البته بسیار ارزشمنده. نخودی جان بخونش من هم خیال نمی کردم خوشم بیاد ولی۱بار که خیلی کتاب دلم می خواست خوندمش. ولی به نظر خودم اوایلش از اواسطش بهتر بود. آخرش هم موندم توی خماری. نمیگم چون خیلی ها اگر بدونن آخر فیلم یا کتاب چی میشه دیگه خوششون نمیاد ادامهش رو باشن. ولی نمی دونم گفته بودم یا نه که استخوان های دوست داشتنی رو خوندم و برام جالب بود. کاش واقعا اون طرف رو بشه اینطوری درستش کرد. وای من خودم رو با۲تا بال گنده تصور خواهم کرد.

دیدگاه‌ها غیرفعالند.