خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

به قهوه خانه ی پنجم محله ی نابینایان، خوش آمدید!

سلاااااااااااام به همه ی شما هم محلیهای عزیز و دوست داشتنی خودم در باحالترین، صمیمی ترین، و البته به درد بخور ترین محله برای نابیناهای ایران.

امروز توی یه قهوه خونه دقیقا روی همون پل چوبی مرداب شهر کیا شهر در خدمت شما هستم.

امیدوارم یه آخر هفته ی خوب رو توی این قهوه خونه با هم بگذرونیم.

اوه اوه اوه! اینجا رو ببین. آخه شماها چقد زووووود اومدین!

مگه نمیدونین درای قهوه خونه همیشه ساعت دوازده باز میشه؟

خب حالا اشکالی نداره.

برید کنار بذارید درو وا کنم.

حول ندید تو رو جون هر کی که دوس دارید بابا!

شهروووووووز! آروم بگیر دیگه پسر! با مجتبی و ملیسا و آریا وایسادین دور و بر من یه ریز حرف میزنید چرا!

خب خب خبببببببببب! فهمیدم دیگه! الآن زودی درو بازش میکنم.

شهروز میپرم بالا پایین پل بشکنه هاااااااا! آهااان. حالا شدی پسر خوووب خخخخخ.

خب بچه ها اینم از در که باز شد.

هوای همو داشته باشیداااااااا!

مدیییییر! به تو هم باید بگم؟ انقدر این و اونو حول نده!

خب خوبه.

حالا که همه تقریبا نشستید پشت میز و صندلیها و لپتاپ و کامپیوترهای قلیونیتون، تا خیلی شلوغ پلوغ نشده بگم که برای تعیین بحث این هفته ی قهوه خونه راستش من خیلی خیلی فکر کردم.

حالا یه چیزی اینجا تعیین میشه، ولی هر کدوم از شما مجازید کار خودتونو بکنید و از فرصت کافه ای ای که پیش اومده بحثها و پرسشهای مورد نظر خودتونو با دوستاتون در میون بذارید.

در نتیجه ی بررسیهام برای قهوه خونه یا کافیشاپ این هفته در نهایت به این نتیجه رسیدم که یکی از دستنوشته های فیسبوکیم که حدود یک ماه پیش نوشتمش رو با شما هم به اشتراک بذارم.

امیدوارم موضوع مورد پسندتون قرار بگیره.

من عینا پستو از تو فیسبوک کپی میکنم.

درود به همه ی شماهایی که دارید این مطلبو میخونید.
همون طور که مشاهده میفرمایید من الآن جوری جوگیر شدم که انگار سخنران یه کنفرانس گنده منده هستم.
یکی هم نیست که بهم بگه بابا اونایی که قراره این نوشته رو بخونن اندازه ی انگشتای یه دستتن دیگه.
حالا بگذریم از اینکه اگه دختر بودم تعداد مخاطبام الآن از سلولهای مغزمم بیشتر بود خخخخخخخخخخ.
حقیقتش امروز یه چیزی چند لحظه ای ذهنمو درگیر کرد گفتم با شما دوستای عزیزم به اشتراک بذارم و نظرتونو جویا بشم.
راستش ما امروز حدود ساعت شش بعد از ظهر بود که نشسته بودیم داشتیم تلوزیون تماشا میکردیم.
توی اون فیلمی که از تلوزیون پخش شد یه شخصیتی بود که نسبتا عصبی بود و همیشه یک موضع پرخاشگرانه نسبت به اتفاقات و اشخاص دور و برش میگرفت و به بیان بهتر نسبت به همه چیز توهم توطئه داشت.
همینجورکه فیلم پخش میشد یه هو خواهرم یه جمله گفت که به شدت برای چند دقیقه فکرم درگیر شد و کلا بیخیال فیلم شدم.
این زنه عصبیه!
بله دوستان همین جمله به ظاهر ساده چنان توی ملاج من خودشو به دیواره های جمجمه ام میکوبید که نگو!
پیش خودم فک میکردم که ما آدما در نوع رفتار و برخورد و حتی طرز به کار بردن واژه ها در مورد طرف مقابلمون خیلی وقتها نه عمل بلکه فقط و فقط موقعیت طرف مقابلمونو در نظر میگیریم.
مثلا اگه یه آدم رفتار پرخاشگرانه ای از خودش بروز بده میگیم طرف عصبانیه. اما مثلا اگر یه اسب بیاد و دقیقا همون رفتارو از خودش نشون بده میگیم وحشیه.
ضمنا احتمال اینکه یه اقدام تلافیجویانه در مقابل عمل اون اسب بخایم انجام بدیم بیشتر از اون آدم هست.
این موضوع حتی به اینجا هم ختم نمیشه و ما آدمها بین خودمون هم این داستانو داریم.
مثلا اگه یه نفر از آشناها و یا اعضای خانوادمون بخاد با درآوردن شکلک توسط ارکان مختلف صورتش ما رو بخندونه با اشتیاق بهش نگاه میکنیم و از ته قلب به حرکاتی که انجام میده میخندیم. اما اگه تصادفا همین حرکتو از یه گروه دیگه از آدما که نمیشناسیمشون ببینیم به احتمال غریب به یقین بهشون انگ دیوانگی و خل و چلی میچسبونیم.
حالا اگه ازشون یه کدورتی هم داشته باشیم که دیگه واااویلااا!
حتی این موضوع به اینجام ختم نمیشه و گاهی قضاوت ما حتی از این هم سطح پایینتره.
خب من چی کار کنم که خسته شدی؟ یه خورده دیگه صبر کن الآن تموم میشه دیگه!
آره. داشتم میگفتم.
یه وقتایی ما از قیافه ی طرف مقابلمون خوشمون نمیاد! باور کنید دوستان عزیز انسان در انتخاب قیافش کوچکترین نقشی نداره.
بسیاااار شنیدم که در مورد انسانهای خوب فقط چون قیافه ی تو دل برویی ندارند قضاوتهای بدی میشه.
کلا این قضاوت بر اساس موقعیت خیلی عجیب امروز مشغولم کرده بود.
طوری که حتی کارم به دماغ تمیز کردنم کشید.
الآن من دقیقا عاششششق اون لحظه ایم که داری به هم خوردن حالتو نشون میدی.
خوشحال میشم نظرتونو در مورد قضاوت بر اساس موقعیت بدونم.
به قول دوستم: (مجتبی) دوستتون دارم. بیشتر از دیروز کمتر از فردا.

December 13, 2014 at 2:17aM

امیدوارم لحظات خوشی رو توی کافیشاپ این هفته با هم و در کنار هم بگذرونیم.

ضمنا از سیروس شکاری عزیز و دوست داشتنی که مبتکر پستهای قهوه خونه هم حساب میشن میخام که بیان و دلیل دلخوری احتمالیشون رو بگن تا شاید بتونیم یه کاریش بکنیم و قضیه به خوبی حل بشه.

هیچ وقت رفتن و ول کردن راه مناسبی نبوده و نیست.

خب دیگه. راحت باشید. از خودتون پذیرایی کنید.

تو کامنتا میبینمتون.

۱,۱۰۱ دیدگاه دربارهٔ «به قهوه خانه ی پنجم محله ی نابینایان، خوش آمدید!»

عمو چشمه شهروز با کی رفته بیرون؟ نکنه با عسل باشه ؟ خخخخ . من هرجوری شده باید تا ساعت شش در برم وگرنه اسیر چنگال تیز شهروز میشم خخخخ

خانم کاظمیان
اگه یه خورده کمی تا قسمتی ابری
کامنت ها ر و بخونید می بینید که همه دوستان جواب شما رو دادند
خب من می گم برای این که ببینید کی جوابتون رو داده یا نداده
کنترل f بزنید و فامیل خودتون که همانا “کاظمیان” هست رو سرچ کنید ….
می‌یابید به حمد خدا ….

خانوم نخودی من هم از ایکس پی استفاده میکنم زیاد ناراهت نباشد من روی لبتاب
خودم ۲ تا سیستم نسب کردم ویندز ۷ هم دارم به شما هم پیشنهد میکنم ۷ هم نسب کنید

طاها جون خانم نخودی خیلی رسمیه نخودی بانوی خودمون بهتره. بعدشم در درست نویسی کمی سعی کن پسر خوبم. مثلا نصب نه نسب
امید که نرنجیده باشی

خب بچه ها فعلاً برم
ان شا الله یه روز روی پل چوبی مرداب شهر کیاشهر ببینمتون …..
بعدی که برگشتم یه خاطره پل چوبی دارم که یه بار هم گذاشتمش فکر کنم یه جایی همین دور و برهای محله ولی دوباره می ذارمش…..
فعلاً بای تا های….
در پناه حق باشید تا همیشه

آقای چشمه کو کامنت های آقای کاظمی شماره هاش حدودا چند چنده من توی این صفحه کامنت ها هرچی گشتم نبود بگردم هست یا نگردم نیست؟

تا نرفتم:
ممنون آقا طاها شدییید ….
عمو حسین فرقی نداره که هرکی هرجور راحت تره …. یکی می گه آقای عمو حسین یکی می گه عمو حسین آقا یکی هم می گه جناب عمو حسین ….
مهم همون حس احترام متقابلی هست که ما نسبت به هم دیگه داریم

سلام مجدد بر پریسا، باید کامنتهای عباس خیلی بالاتر باشه، من خودم چهار کامنتش رو تایید کردم، ولی مشخصه که باید توی صفحه های قبلی باشه.

نمیخواد بری الآن بهش گفتم که چیکار کنه تا وارد بشه، از حساب کاربریش خارج شده بود، فکر کنم تا چند دقیقه دیگه بیاد.

عمو حسین متأسفانه یا خوشبختانه من اینطوری میپسندم که سبک شماره گزاری همین شکل باشه. شکلک دیکتاتوری محض. خخخ
یک بار یادت هست گفتی کامنت ها رو برعکس بکن من این کار رو انجام دادم همه شاکی شدند؟
دیگه میترسم اون تجربه رو نمیخوام تکرار کنم.
بازم از این که ارزش قائل میشی پیشنهادت و نظرت رو میگی مرسی و مطمئن باش و ذره ای شک نکن که من حواسم به نظرات هست فقط احساس میکنم این مورد در دراز مدت، همین طور باشه شاید بهتر باشه.
بازم شکلک شرمنده از اینکه اینجا ی کوچکولو دیکتاتوری شد.
مسعود راستی خوب شد عکس رو یادم انداختی. ایشالا پس فردا درستش میکنم!
شکلک فرااااار

سلااام دوستان
بالاخره موفق شدم نام کاربریمو درست کنم
جا داره از عمو چشمه تشکر ویژه کنم
فرامرز هستی اسکایپتو بهم بدی؟
مسعود شما که نیستی

شاد بودن هنر است
گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد…

مرگ دردناک ۲ دختر دانشجو در دریاچه یخ زده “شورابیل”/ ۸ دانشجو از مرگ نجات یافتند

سرهنگ “سید داوود موسوی” در این خصوص گفت: این حادثه در ساعت ۱۶و ۱۹ دقیقه عصر روز گذشته روی داد که ۱۰ نفر از دانشجویان غیر بومی اردبیل مشغول تفریح و عکس گرفتن از دریاچه یخ زده “شورابیل” بودند که به یکباره یخ های سطح آب شکسته و هر ۱۰ جوان به داخل آب فرو ، که با حضور به موقع و با تلاش نیروهای امدادی و غواصان ۸ نفر از آنان به بیرون از آب کشیده شدند.

وی افزود: در ادامه نیروهای امدادی حداکثر توان خود را جهت نجات دو نفر دیگر آغاز؛ که پس از ۴ ساعت تلاش و عملیات جست جو، جسد غرق شده دو دختر جوان که دانشجوی ادبیات دانشگاه “نمین “بودند ؛ کشف و به بیرون از آب انتقال داده شدند.

فرمانده انتظامی شهرستان اردبیل تصریح کرد: به دنبال بارش برف و برودت هوا طی روزهای گذشته اردبیل ، دریاچه طبیعی” شورابیل” که داخل شهر اردبیل واقع شده یخ بسته، که با وجود هشدار شهرداری و مسئولان امر در مورد خطر شکستگی یخ ها، برخی خانواده ها و جوانان این مکان را تبدیل به محل تفریح و بازی خود می کنند که این خود عاملی برای بروز حوادث ناگوار می شود.

کمپانی چینی شیائومی با سرعت بسیار زیادی در حال ثبت انواع رکوردها در زمینه‌ی تولید محصولاتی جدید است.

امروز شیائومی با رونمایی از دو فبلت جدید خود بالاخره به تبلیغات وسعیش پایان داد، محصولاتی که از قرار معلوم برنامه ریزی گسترده ای برای ایجاد بازاری وسیع در دنیای فبلت ها را به دنبال خواهد داشت.

از مشخصات بارز فبلت Mi Note Pro می توان به پردازنده اسنپ دراگون ۸۱۰، ۴ گیگابایت رم، صفحه نمایش ۵.٧ اینچی Quad HD با رزولوشن ۱۴۴۰ در ۲۵۶۰ پیکسل، کیفیت سنسور ۱۳ مگاپیکسلی دوربین در قاب پشتی مجهز به OIS و یک سنسور اولتراپیکسل ۴ مگاپیکسلی با دو میکرون پیکسل در قاب جلویی، بهره بردن از پردازنده صوتی ESS ES9018K2M و دو چیپ تقویت‌کننده صوتی OPA1612، حافظه داخلی ۶۴ گیگابایتی، بدنه آلومینیومی با ضخامت فوق باریک ۶.۹۵ میلیمتری و باتری نه چندان قدرتمند ٣٠٩٠ میلی آمپر ساعتی اشاره کرد. ناگفته نماند Mi Note Pro دو سیم کارته قرار است با قیمت ۵٣٢ دلار از هفتم بهمن روانه بازار گردد.

از مشخصات چشمگیر فبلت Mi Note هم می توان به پردازنده ۴ هسته ای اسنپ دراگون ٨٠١ با چیپست گرافیکی Adreno 330 و ۳ گیگابایت رم، صفحه نمایش ۵.٧ اینچی با رزولویشن١٠٨٠ در ۱۹۲۰ پیکسل با تراکم پیکسلی ۳۸۷ پیکسل در هر اینچ با محافظ صفحه نمایش گوریلا گلس ۳،کیفیت سنسور دوربین ۱۳ مگاپیکسلی با قابلیت OIS و فلش LED دوگانه فیلیپس در قاب پشتی و در قاب جلویی از دوربین اولتراپیکسل ۴ مگاپیکسلی، بهره بردن از چیپست صدای ESS ES9018K2M DAC و دو چیپست تقویتی OPA1612، قابلیت پشتیبانی از دو سیم کارت ۴G و توان باتری ٣٠٠٠ میلی آمپر ساعتی که فناوری QuickCharge 2.0 برای شارژر آن استفاده شده است، اشاره کرد. شیائومی قیمت ٣٧١ دلار برای مدل ١۶ گیگابایتی و قیمت ۴۵١ دلار را برای مدل ۶۴ گیگا بایتی برای بازار چین در نظر گرفته است.

عصر همگی به خیر . کاظمیان عزیزم دلم برات تنگ شده. شرمنده روی گلت هستم به واتساپ نگاهی بنداز. سرآشپز دستور غذات هم خیلی عالی بود. نخودکم داستانهات آموزنده بود ، آریا پسرم ، درد ها همیشه با انسانها هستند و حضورشون لازمه که ما قدر سلامتیو بدونیم. مسعود جان میزبان محترم ببخشید من اصلاََ شمارو نمی شناسم. آقای چشمه رععععد بزرگ ارادتمند شماست. و دیگه برم که کار دارم.
رعععععد بره نهارشو درست کنه.

سلاااام هادی جان.
اینم از چایی.
تازه دم تازه دمه. بزن روشن شی.
مجی مگه نگیرمت.
سریع درستش کن.
آآآآآآآآآآی نفسکش.
رعد من همینم.
هرچی که میخای بدونی بپرس تا بگم.

بچه ها، نمیدونم کدوماتون هستید.
بیاید حالا که هیچ کار خاصی نداریم بکنیم، خب جک بگیم.
اولیشم با خودم.
یه روز یکی از حایوانات نادر میمیره،
بعد،
نادر میره یه حیوون دیگه میخره.

یادم باشد:حرفی نزنم که به کسی بربخورد….نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد….راهی نروم که بیراهه باشد….خطی ننویسم که آزار دهد کسی را. یادم باشد: که روز و روزگار خوش است…. همه چیز روبه راه است و خوب……… تنها….. تنها …. بقیشو خودتون کامل کنید . ههههه
۲ نمره داره .هههه

پس فعلا منم فرت.
خوابم میاد به شدت.
هاااااااااااااَََََههههههووووووووووو.
برم بخوابم تا تابلو نشدم.
فعلا.

مسعوود جان سلام ، من رعدم ، مثل اینکه شما زیاد تو این محله نمیای چون من تو این سه ماهه اصلاََ تورو ندیدم. راستی در شناسنامت نگفتی که نابینای مادر زاد بودی یا بر اثر شیطنتهات نابینا شدی ؟؟؟البته در نظر رعععد بزرگ نابینا یعنی واقعاََ نابینای مطلق. من کم بیناهارو نابینا محسوب نمی کنم. من تو عمرم کم بینا هم ندیدم که بدونم دیدشون چقدره.
مسعود آیا تو با نابیناییت کنار اومدی ؟؟؟ یکی از آرزوهای بزرگ زندگیت به جز بینایی چیه ؟؟ آیا حاضری با یک دختر نابینا ازدواج کنی ؟؟؟ آیا دختر نابینا تا حالا دیدی ؟؟ چون من مرد نابینا دیدم تو خیابون ولی خانوم نابینا به هیچ وجه.آیا تا حالا از خدا به خاطر نابیناییت شکایت کردی .
من معذرت می خوام از این همه سؤال

هر نابینایی به سؤالات رععععد بزرگ جواب بده ، خدا اونو تا آخر سال به یه آرزوی خوب برسونه ایشالله. من رعد بزرگم و دعاهام مستجاب میشه .ههههه باور کنید.

سلام بر پری سیمای عزیز
من تازه آمدم خخخخ خبر ندارم
بودم از دیشب بیدار بودم تا ساعت ۱۵ ساعت ۱۵ خوابیدم الان آمدم ههخ

سلام،
دوستان حالا که این اولین پست من در قهوه‌خانه گوش‌کن هست، برای شما یک پرونده صوتی به اشتراک می‌ذارم که امیدوارم بپسندید. یکی از اجراهای گروه پر‌طرفدار “چارتار” در کنسرت برج میلاد که در فضای باز برگزار شد. هنوز اصل این کنسرت‌رو در سایت خودم منتشر نکردم. امیدوارم از اجرای زنده “باران تویی” خوشتون بیاد. می‌تونید این پرونده‌رو از اینجا دریافت کنید.

سلام آقای سلیمانی ممنون
میشه یکم بیشتر خودتونو معرفی کنید
من اولین باره که اسم شما رو دیدم
راستی خوشبخت شدم

سلام،
در بخش “معرفی در سایت” چند خطی نوشتم. خبرنگار و مترجم واحد خبر رادیو هستم. پیش از حضور در رادیو هم زبان تدریس می‌کردم و هم در مرکز رودکی گاه‌گاهی رایانه آموزش می‌دادم. سالها پیش در “ایران سپید” ستون ویژه فناوری می‌نوشتم. کارشناسی ارشد زبان انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی دارم. ببخشید اگر طولانی شد. اطلاعات بیشتر در سایت خودم هست.

درود! خوب برنامه ی خونه مجردی تموم شد، حالا من در حال عصا زدن و تا ۵ دقیقه دیگه به خونه میرسم!

راستی ۵۶۷ کامنت شده که من فقط ۲۲۳تاشو خونده ام! برم بخونم و ببینم سعید فراری برگشته یانه!

“سلااام بچه ها خوبید آیا
من مجدد اومدم
سلاام بر پریسیما جونم

می‌گم من دارم می گردم توی آرشیوم تا هرچی قشنگه بفرستم اینجا
رسیدم به این خواب که طبق تاریخی که زدم حدود های نیمه شهریور امسال دیدمش
بعد هم نوشته بودمش
اولش بگید “خیره” بعدی بخونید ….

دستم روی قلبش بود که بیدار شدم
تند تند می‌زد … خیلی تند …..
نگرانش شده بودم …..
توی یه بیمارستان مخصوص بچه های سرطانی بودم
یه جاهاییش هم فکر می‌کردم اونجا خوابگاه دخترای بی‌سرپرست هست
دور تا دور اتاق تخت بود و روی هر تخت یه دختر
چندتاییشون با هم اسم فامیل بازی می‌کردند
آروم و ساکت
بقیه خوابیده بودنند البته خوابیده هم نه دراز کشیده بودند و باز هم آروم و ساکت
قبلش من توی یه اتاق دیگه با چند نفر دیگه بودم
داشتیم می‌گفتیم و می‌خندیدیم
الآن کل جزئیات از یادم رفته
ولی اتاق رو در حال حرکت حس می‌کردم
مثل کوپه قطار
یه نفر از پنجره ای که به بیرون راه داشت یکی دو بار اومد و باهم صحبت کردیم
و باز یادم نیست چی بهم گفت
اون وقت من رفتم توی همون حالی که اول توضیحش رو دادم
می‌خواستم برم کاری کنم که یه کم بخندند
خاطره های خنده دار براشون بگم
و کلاً شادشون کنم
بعد بهم گفتند توی یکی از اتاق ها دختری بستری هست که کسی سراغش نمی‌ره
انگار مشکل سرطان پوست داشت
قیافه اش رو درست نمی‌دیدم
اما صورت و دست هاش سیاه بود
و من با انگشت صورتش رو لمس کردم
تا خلاف همه ببینمش
و بهش ثابت کنم برام ارزش داری ….
و هیچ مشکلی هم ندارم
یه کم حرف زدیم و خندیدیم
آخرش هم گفت قرار هست عملش کنند
یه عمل سخت و خیلی خیلی دردناک
توی حال هم پیش چندتا از دخترا نشستم
یکیشون روی تخت دراز کشیده بود و سه نفر دیگه نشسته بودند
دقیق یادم نیست که اولش بحث در مورد چی بود
ولی رسید به اونجا که
یکی از دخترا با نفرت در مورد یه نفر حرف می‌زد
و من گفتم
نفرت رو از قلبت بنداز بیرون
دستت رو بذار روی قلبت و بذار قلبت با این سه تا کلمه بتپه
عشق محبت و — “سومیش رو یادم نیست
ولی اون خانم بجای کلمه سوم اسم دوتا از پسرهاش رو گذاشت
مادر بود و ….
قلبش تند تند می‌زد
و بعد گفت ببین قلب این تندتر از من می‌زنه “به اون دختری که روی تخت دراز کشیده بود اشاره کرد”
و من دستم رو گذاشتم روی قلب دختری که روی تخت دراز کشیده بود
تند تند می‌زد … خیلی تند …
…..
و من بیدار شدم
و هنوز هم دارم به این فکر می‌کنم
که چه خواب عجیبی بود این خواب
پ.ن: خیلی از جزئیاتش رو یادم رفته و یه مقدارش رو هم نمی‌دونم چه شکلی باید بگم و تعریف کنم ….

پری رخسار فدای تمام مهربانیات. فک کنم خیلی برای دوستام مرموزی ؛ شدی سوژه کنجکاویاشون. راستی دقیقاََ نمیدونستم متولد چه سالی هستی .هههههه. همه شک کردن به تو و من. هاهاها گروه مافیا

راستی بچه ها:
شما هم بیایید دست نوشته های خودتون رو بذارید
مطمئناً همه یه زمان هایی یه چیز هایی نوشتیم
جدی خیلی دوست دارم بخونمشون

آقا مسعود هرچی آریا نخوابیده شما جاش خوابیدید این چه صاحب قهوه خونه ای هست که همش خوابه یا شایدم تو فیس بوکش هست راستی رعد هستی یا نه

و دست نوشته ای از ما در وصف “نقره سنگ باشد که همیشه تر و تمیز تر از همه ما باشیم…..

نقره سنگ آبِ رو آتیش بوی بد عرق بدن … کلاس اول راهنمایی بودم فکر کنم که مربی بهداشتمون خانم زرگریان عزیز این کیمیا رو بهمون در ضمن یه داستان آموزنده زنی که به خاطر عرق بد بوی بدنش شوهرش می‌خواست طلاقش رو بده و بعد نقره سنگ و بعد هم دیگه به خوبی و خوشی با هم تا آخر عمر زندگی کردند و کلاغِ به خونش نرسید برامون گفتند….
پ.ن: “نقره سنگ” رو از عطاری ها می تونید تهیه اش کنید یه پودر خاکی رنگ هست که البته فکر کنم اولش پودر نبوده خود آقای عطار باشی آسیابش کردند به شکل پودر در اومده، وقتی حمام کردید از حمام اومدید بیرون خواستید خودتون رو با حله خشک کنید اولش حله رو بندازید روی سرتون بدنتون یه حالت بخار گرفته داره یه انگشت بزنید توظرف حاوی نقره سنگ و بزنید زیر بغل تون البته چون دو تا زیر بغل داریم پس دو بار این کار رو انجام بدید بعدش همون طور که حله رو روی سرتون انداختید برید تو حموم دستتون رو بشویید چون ممکنه بزنیدش به بقیه لباس هاتون رنگ بگیره اما لازم نیست و نباید زیر بغل تون رو بشویید یا حله بکشید بعدش دیگه بقیه مراحل حله کشی و پوشیدن لباس هاتون رو انجام بدید بیایید بیرون که دیگه کار تموم هست فقط خواهشاً دیگه بوی عرق نگرفتید از حمام کردن صرف نظر نکنید ها قول بدید حتماً یه روز نه یه روز حمام بگیرید تا گل گلاب بشید.
یه جک با حال هم براتون بگم : از یه نخودی می پرسند چرا حمام نمیری می گه بجاش چرک خشک کن می خورم! ها ها ها ها ها !!!! نکنه شما هم چرک خشک کن بخورید ها!

خب ظاهراً دیدگاه من با شماره ۵۵۹.۱ ثبت شد. به همین دلیل اون‌رو خطاب به خانم “پریسیما” دوباره در قالب یک دیدگاه مستقل می‌نویسم — البته پیست می‌کنم.
…………….
سلام،
در بخش “معرفی در سایت” چند خطی نوشتم. خبرنگار و مترجم واحد خبر رادیو هستم. پیش از حضور در رادیو هم زبان تدریس می‌کردم و هم در مرکز رودکی گاه‌گاهی رایانه آموزش می‌دادم. سالها پیش در “ایران سپید” ستون ویژه فناوری می‌نوشتم. کارشناسی ارشد زبان انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی دارم. ببخشید اگر طولانی شد. اطلاعات بیشتر در سایت خودم هست.

ممنون آقای سلیمانی اگه میشه آدرس سایتتون رو هم بنویسید کارشناسی ارشد زبان عالیه موفق باشید

سلام بر آقای سلیمانی گرامی
جدی شدییید خوش اومدید ….
و ممنون بابت فایل ….
یادم هست قبلاً ها یکی دو باری به سایت شما سر زدم ولی خیلی وقتی هست دیگه نشده که بیام اون طرفا ….
در کل که براتون صمیمانه آرزوی بهروزی و شاد کامی دارم…..

سلام بر خانم کاظمیان. من هر چند ساعت میام و سراغ شما عزیزو میگیرم. مثل اینکه شما بسم الله هستید و من جن هههههه

چرا محله رفته بود روی هوا هرچی می پریدم دستم نمی رسید بهش؟ الان۱عالمه کامنت نخونده مونده روی دستم برم بخونم بیااام.

بچه ها یاااافتمش خاطره اردوی مارکده رو می گم که پل چوبی هم داشت:

خب جونم براتون بگه از اردویی که رفتیم و شاید شما جز اون کسانی بودید که نیومده بودید … وای جاتون خیلی خالی بود اون قدر خوش گذشت که خداییش فکرش رو نمی کردم این قدر خوش بگذره، نگید چون خودش مسؤول اردو بود میگه اردوی ما خوب بود و ماست ما شیرین ها برید از اردو اومده ها بپرسید شاهد دارم سی و اند تا کلاً خوب بود بجز بدقولی ده دوازده نفر که هفت هشت تاییشون حدود هفت هشت ساعت مونده به اردو کنسل کردند و چهار پنج نفری که هماهنگ هم نکردند و سر خود نیومدند و ما هم کلی منتظر شون شدیم و لطف هم نکردند جواب تلفن هامون را حد اقل بدند بگند ما افتخار حضور نمی دیم منتظر مون نشید برید که کلی حرص و جوش اول صبحی خوردیم که گذشت رفت که دفعه دیگه خودشون رو ریز کنند اردو بی اردو نمی بریمشون.

از اردو بگم که صبحانه که آش آبادان بود رو تو یکی از پارک های تیرون خوردیم.
به مارکده هم که رسیدیم پس از مستقر شدن و خوردن یه چای گرم تازه دم، زدیم به رودخونه که آبش جاتون خالی زلال زلال بود و البته سرد که ای بعد از یه کمی که تو آب بودیم به سردیش هم عادت کردیم ……
بعد از نهار هم با چند تایی از بچه ها رفتیم به سمت پل چوبی که می گفتند نزدیک هست و به همین نشون چهل و پنج دقیقه ای رفتیم و رفتیم و رفتیم تا که رسیدیم به پل مورد نظر و از این طرفش رفتیم اون طرفش که خیلی با حال بود، پل کمی می لرزید و عرضش فکر کنم حدود یک و نیم متر بود که حفاظ هم اطرافش نداشت، دوباره همون مصیر را برگشتیم که البته مصیر مد نظر هم خیلی قشنگ و البته خطرناک بود چون یه خیابون باریک دو طرفه بود که هر چند دقیقه یا کم تر ماشینی موتوری ازش رد می شد و هی باید می گفتیم “ماشین” “ماشین” که خدا رحم کرد بلایی سر هیچ کدوم مون نیومد، راستی برای عصر هم بلال برده بودیم که ما تا برگشتیم بلال ها رو آماده کرده بودند و دیگه بلال رو خوردیم و یه چند دقیقه ای بعدش وسائل رو جمع کردیم، سوار اتوبوس شدیم و دیگه برگشتیم خونه.

تازه یه خواب باحال تر هم یه باری دیدم اونم نوشتم بذار پیداش کنم بفرستم “یعنی خوااابی بود برا خودش”
بنظر من تعبیر خواب یه علمه …. اگه کسی بلد باشه خواب رو تعبیر کنه و صحیح بگه من قبول می کنم…. ولی اینو قبول ندارم که هرکی یه کتاب دستش بگیره و بگه فلان خواب تعبیرش اینه فلان خواب تعبیرش اون….
بچه ها نظر شما در مورد تعبیر خواب چی هست آیا

نه گلم نمیدونم فقط اینو میدونم که بعضی از خوابها تعبیر ندارن و به خاطر اتفاقاتی که توی روز برامون می افته دیده میشن

سلام آقای کاظمی. سلام آقای سلیمانی. خوشبختم از آشنایی شما! نخودی جان خیر باشه ایشالا! سلام پری سیما جان و خانم کاظمیان سلام مجدد. پری سیمای عزیز آره محله واسه من هم همین طوریه. تا الان دستم بهش نمی رسید تازه اومدم دوباره. کاش دیگه نپره!

امیر جان سلام و درود و تشکر های من رو کامیون کامیون بپذیر که واقعا افتخار میکنم شخص پر‌ارزشی مث شما اینجا مییاد، کامنت میذاره و پست میده.
من به پیشنهاد شما و یکی دیگه از دوستان و طبق مقاله ی فروردینت قصد خرید اس پنج دارم.
فایلی که گذاشتید رو هم دارم دانلود میکنم بگوشم. عاااااشق کنسرتم شدییید.
اینم از مسعود که شانسش گفت امشب قهوه‌خونهش به قدوم شما مزین و این حرفها شد.
راستی، شما اینجا نویسنده هستید و این یعنی اینکه اگه پست مهمی داشتید میتونید در لحظه، بدون انتظار واسه تأیید شدن، موارد مفید رو غیر از قالب کامنت، در قالب پست هم منتشر کنید.
البته واقفم به اینکه شما سرت بیشتر از این حرفها شولوغه که همیشه باشی ولی حتی اگه همون چندین روز یک بار هم باشی ما از خدا‌مون هم هست!
دیگه اگه بیشتر بودید که چه بهتر!
آهان ی چیز دیگه اگه بچه ها دیر جواب میدند واسه اینه که کامنت های اینجا زیاده و منم که الان اینها رو نوشتم نمیدونم از آخرین کامنتی که اینجا خواندم تا کامنت هایی که در حین تایپ کردنم گذاشته شده چندتا عقب افتادم. اینه که این پاسخ ندادن رو پای کم‌لطفی بچه ها نگذارید. یا حواس‌شون نیست رد میشند، یا دیر جواب میدند یا شما رو نمیشناسند.
به هر حال که امیرحسین عزیز خوش‌آمدی!

نه بابا پریسیما جونم مختصر و مفید نبود که یه رووووز تمااام بود ….
جات خالی خعلی خوش گذشت….
آب زلال تمیز و سرد رودخونه …. وااای کلی خوش گذشت….
عینک یکی از بچه ها هم که اتفاقاً تازه خریده بود رو هم آب برد خخخ
بیچاره به مامانش نگفته بود و تو اردوی بعدی از دهن یکمون در رفت …. طرف لو رفت خخخخخ
یعنی باید بیای این طرفا یه بار ببرمت اردو بعدی ببینی که چه عااالیه …..
راستی اگه شهنشاه بود حتمی می گفت نهار برنج و کباب با ریحون خوردیم …. خخخخ

سلام بر خانم نخودی،
ممنون از اظهار لطف شما.
درباره فایلی که به اشتراک گذاشتم پیشنهاد می‌کنم با هدفون بهش گوش کنید. در کل شنیدن پرونده‌های کنسرت با هدفون جالبتره.
درباره سایت هم باید بگم چیزی از دست ندادید چون تا یکی دو روز پیش به دلیل درگیریهای کاری و البته تنبلی من چند ماهی به‌روز نمی‌شد.

سلاام بر امیر عزیز.
من نمیدونم که شما همون امیرحسینی هستید که من صبح ها در رادیو پیام گزارشها رو در بخشهای خبریش میشنوم و با افتخار میگم که ایشون ز دوستان نابینای من هستن یا نه؟
با این حال خوشحالم که اینجایی و امیدوارم که موندن شما دوست ارزشمند مدام باشه و ما رو از حضور ارزشمند تون محروم نکنید.

بچه ها آیا مطمئنید که سایت میپره آیا؟
واسه من نمیپره آخه!
فکر کنم من بالشو شکستم که نمیپره.
به هر حال، من احتیاطا ی پشتیبان از سه چهار هزار نوشته ای که داریم گرفتم. خخخ

سلام مدیر
ببین نمیپره که وقتی کامنتو مینویسی تا بره کلی طول میکشه در کل سرعتش اومده پایین
مدیر دمت گرم این شماره ها عالی هستن بالا هم نوشتم فکر کنم ندیدی

امیر بسیار صدای زیبایی داره، و من طرفدار گزارشهای بین المللی و زیباش هستم، من همیشه در راه اداره و در اخبار ساعت ۷ و ۱۵ دقیقه رادیو پیام گزارشهای ایشون رو گوش میکنم و به دوستان همسفر خودم پز امیر حسین رو میدم.ف نمیدونی که چه حالی میده.

سلااام به امیر حسین گل
من خیلی خوش حال شدم که اینجا میبینمت
چند بارم صداتو توی رادیو شنیدم
راستی بهم ایمیل بده تا بیشتر باهم آشنا بشیم
abbas.kazemi1375@gmail.com
منتظرم

سلااام به پریسیما خانم
من چند بار بهت ایمیل دادم،اما متاسفانه جوابت نیومد
نگران شدم
مجتبی خیلیخیلی باحالی

خب همینه خبرنگار
همش فکر میکردم من اسم ایشونو کجا شنیدم حالا فهمیدم
آقای سلیمانی همیشه موفق باشید

مجتبی جان قطعاً سایت شما نیاز به تعریف من نداره. خوشحالم در جمع شما هستم و در پر‌مخاطبترین سایت ویژه نابینایان در کشور مطلب می‌نویسم.
درباره S5 هم باید بگم انتخاب خوبیه. البته ۳ نکته‌رو مد نظر داشته باش.
۱. S5 حدود یک سال از عمرش می‌گذره و تا یکی دو ماه دیگه S6 با امکاناتی به مراتب بهتر عرضه می‌شه. پیشنهاد می‌کنم اگر می‌تونی صبر کنی کمی دست نگه دار تا S6 از راه برسه.
۲. اگر بر خرید S5 اصرار داری، پیشنهاد می‌کنم Note 4 که جدید‌تر هست و صفحه نمایش بزرگتری داره‌رو هم بررسی کنی. ضمن این که باتری بسیار بهتری داره. بدنه اون هم فلزی هست و CPU/GPU هم قویتره Note 4 دو سه ماهی هست که عرضه شده.
۳. اگر ۴G یا همون LTE برات مهمه، گوشیهای سامسونگ که در ایران عرضه می‌شن ۴G ندارن. فعلاً ایرانسل فقط ۴G داره که بدک هم نیست. ولی گفتم شاید دونستنش بد نباشه.
درباره کنسرت هم اگر اومدی تهران و در ایام کنسرت بود، حتماً یک بار دشت می‌کنیم.
حتماً من هم اینجا مطلب می‌ذارم — ممنون از فراهم کردن این امکان.

دوستان من گوشی s 5 دارم یه مشکلی توی نوشتن دارم که بعضی از حروف نیست و من نمیدونم چطور بیارمشون
حروف ض ظ ذ غ نیستن
راه حل آو ردنشون چیه؟

پریسا تو که رفتی خوندی یه کم به من توضیح بده ببینم از دیشب چه اتفاقاتی افتاده؟
چرا خیلیها نیستن؟

پری سیما اون حروف هست عزیز. فقط اینکه شما باید روی حروف دیگه دنبالش بگردی. مثلا غ رو وقتی می خوایی بنویسی دستت رو روی ع نگهدار و بر ندار تا کمی طول بکشه و غ رو اعلام کنه. برای ض هم همین کار رو با حرف ص انجام بده. برای نوشتن حرف ذ روی د این کار رو بکن و برای نوشتن آ روی حرف الف انجامش بده. برای ئ روی حرف ی و دیگه کدوم حرف رو نداشتی یادم نمیاد اگر می خوایی بگو تا بهت بگم کجا و روی چه حرفی سواره

خواهش میکنم پریسیما خانم،وضیفه بود
امیر حسین خیلی عالی بود
دوستان من یه مشکل دارم
هر وقت میخام برم توی google اون چیزی که جست و جو میکنم رو میاره ،اما روی هدینگا که اینتر میزنم بازش نمیکنه

کامنت ها رو میگی پری سیما؟ پرواز رو که نمی دونم کوشش، شهروز که بیرونه هنوز نیومده، سیروس که خیلی وقته نیست و نمی دونم کجاست، بقیه ببینم کی ها بودن، ملیسای عزیز دلم که هستش ولی امروز صبحی می گفت چشمش درد می کنه گاهی هست و گاهی نیست واسه خاطر چشمش، دیگه علی رضا ایزدی هم که احتمالا همراه پروازه چون جفتشون رو از دیشب اینجا ندیدیم، محمد جواد هم که امتحان داشت اومد و رفت و هنوز پیداش نیست، دیگه واقعا یادم نمیاد. اسم کی رو نبردم هر کی غایبه خودش بیاد بگه!

پری سیما روی۲ضربه ای هم همین کار رو کن جواب میده. یعنی بعد از ضربه دومی دستت رو بر ندار میشه. من۱مدتی صفحهم۲ضربی شده بود همین طوری می نوشتم جواب می داد تازه گوشی من اس۴هستش.

مجتبی جان دستگاه ضبط‌رو جلوی خودم روی یک سه‌پایه سوار می‌کنم. در انتخاب صندلی دقت می‌کنم وسط سالن باشه؛ یعنی به سمت چپ یا راست منحرف نشه. وسط که باشی صدا به شکل استریو و کاملاً طبیعی ضبط می‌شه و اگر با هدفون بشنوی، حس می‌کنی واقعاً اونجا بودی. راستی یک هدفون هم به دستگاه متصل شده که هر چند دقیقه یک بار سراغش می‌رم تا ببینم هنوز به اصطلاح سینک هستم یا نه، یا این که دیستورت دارم یا نه. اگر تنظیم اولیه صدا و Level مناسب باشه، این اشکالات پیش نمیاد.
در این کنسرت هم در کل همه چیز خوب بود و من هم فکر می‌کنم ردیف سوم، پشت وی‌آی‌پی بودم. البته یک اشکال داشت: صدا فقط از یک بلندگو پخش می‌شد. چون فضا باز بود و باد هم می‌وزید، کمی نگران بودم که بادگیر همراهم مشکل‌رو کاملاً حل کرد.

پری سیما صفحه کلیدت رو می خوایی چیکارش کنی که نمیشه؟ بگو عزیز اگر بلد باشم بگم اگر هم بلد نباشم آگاه تر های اینجا لطف کنن بگن من و شما جفتی یاد بگیریم.

ممنونم پریسا همیشه با لطف و محبتت منو شرمنده میکنی
امیدوارم همیشه سلامت باشی و آب زرشکاتم من بخورم خخخخخ

آقای چشمه ممنون از این همه لطف. معمولاً یک گزارش برای ساعت ۷ تا ۸ صبح رادیو پیام کنار می‌ذارم که بیشتر به خبرهای نرم می‌پردازه: چیزی که مناسب صبح هست و بیشتر مردم می‌پسندن. اون گزارش معمولاً از رادیو جوان، فرهنگ و تهران هم پخش می‌شه. حتی ممکنه ساعت ۷ صبح رادیو ایران هم پخشش کنه.

پریسا جان نمیتونم باهاش پیام بنویسم تو وایبر و جاهای نوشتنی هم نمیتونم این چهار حرفو بیارم

راستی من حرف آ رو با زدن شیفت و بعدش دو بار زدن الف مینویسم
مشکلم توی چهار حرف ض ظ ذ و غ هستش

ممنون از خانم پریسیما، پریسا خانم، آقای کاظمی، آقا یا خانم آریا و آقا یا خانم کاظمیان. واقعاً عذر می‌خام اگر با عنوان “آقا یا خانم” می‌نویسم: بهتر از اشتباه حدس زدن هست.

وااای چند دقیقه برا من کاری پیش اومد رفتم بیاام …. پنجاه تا کامنت اوووو …..
پریسیما جونم راجع به چی بحث کنیم؟ شما موضوع بده من هستم….
آقای سلیمانی شما اختیار دارید جدی ما ارادت داریم خدمتتون …. چشم حتمی فایل کنسرت رو با هدفن گوش می دم با این که من از مخالفان پر و پا قرص هدفن هستم…..
راستی خانم کاظمیان آخی بلدرچین های بیچاره بچه های بالقوه شون رو شما با کره خوردید…..
تکمار هم از این کارا نمی کرد که شما کردید ….. “می کرد پریسا آیااااا؟

می‌گم پریسیما جون هنوز این حروفت پیدا نشد آیا؟
شکلک نگرانی شدییید همراه با ترس و لرز ….

مردی نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم:

چه چیز از آسمان عظیم تر است؟
۲- چه چیز از زمین پهناورتر است؟
۳- چه چیز از کودک یتیم ناتوان تر است؟
۴- چه چیز از آتش داغ تر است؟
۵- چه چیز از زمهریر سردتر است؟
۶- چه چیز از دریا بی نیاز تر است؟
۷- چه چیز از سنگ سخت تر است؟

علی علیه السلام فرمود: تهمت به ناحق از آسمان عظیم ترست. حق از زمین وسیع تر است. سخن چینی شخص نمام از کودک یتیم ضعیف تر است. آز و طمع از آتش داغ تر است.
حاجت بردن به نزد بخیل از زمهریر سردتر است. بدن شخص با قناعت از دریا بی نیازتر است. قلب کافر از سنگ سخت تر است.

برگرفته از کتاب قضاوتهای حضرت علی

محله برای من ارور نمی ده ولی خیلی کند شده ….
می‌گم شاید به خاطر امکانات جدید هستش آیا؟
اگه این طور هست بنظر من اولویت اصلی با سرعت هست البته بازم می گم که صلاح محله خویش مدیران دانند

امیر اگه این کامنت رو خوندی که جواب میدی ایشالا اگه هم نه واست ایمیلش میکنم چون واسم خعلی مهمه بدونم.
ببین، ما ی بحثی توی فنآوری ضبط صدا داریم به اسم باینری یا دو دویی که فکر کنم خودت بدونی.
این با استریو یا دو کاناله بودن فرق میکنه.
حتی این فنآوری کاری به سراند ساند هم نداره.
این فنآوری تئوریش اینه که اگه شما دو میکروفون رو بگذاری توی ی قالبی که شکل کله ی آدمیزاد باشه، میتونی صدا ها رو خیلی طبیعیتر از استریو بگیری. یعنی باید ی کله ی مثلا پلاستیکی تو خالی که سبک باشه داشته باشی، بعد دو میکروفون رو توی گوش چپ و راستش جاسازی بکنی. اون وقت، وقتی با این کله صدا ضبط بکنی، وقتی با هدفون گوش بدی، حتی میتونی قد کسی که حرف میزنه و حتی میتونی فاصلهش با خودت رو تخمین بزنی.
حالا بحث اینجاست که این میکروفون رو من خواستم بخرم تهران ی جایی بود داشت به قیمت بیستو پنج میلیون که خوب خیلی میشد.
ی جای دیگه البته خارج از کشور پیدا کردم ی میکروفون میفروخت و ادعا میکرد این میکروفون باینری هست. میگفت شکل هدست ساختیمش. یعنی شما یک هدفون میزنی به گوش‌هات ولی در واقع، این هایی که روی گوش تو هست، ههدفون نیست، بلکه میکروفونه.
میگفت سیصد دلار. به نظرت واسه ضبط طبیعی یا ضبط کتابی که دارم تألیف میکنم به نام جهتیابی و حرکت برای نابینایان، این میکروفون رو بخرم خوبه آیا؟
با این میکروفون میتونی صدای پشت سر رو هم ضبط کنی.
اینم لینک دانلود ی صدا که با فنآوری دو‌دویی ضبط شده.
الزاما باید با هدفون گوش داده بشه.
https://gooshkon.ir/VirtualBarbershop.mp3

خانم نخودی هدفون اون‌قدرها هم بد نیست. ضمن این که برای لذت بردن از موسیقی واقعاً لازمه. البته استفاده زیادش به خصوص با صدای بلند خوب نیست. من هر روز تقریباً ۱۰ — ۱۲ ساعت ازش استفاده می‌کنم که بیشترش اجبار محل کار هست. در سایت خودم کنسرتهای بیشتری هست. آخرین کنسرت، مانی رهنما، دیروز به سایت پست شد.
آقا آریا آقایی…

پری سیما ببین من الان گوشیم کنار دستمه رفتم صفحهم رو۲ضربی کردم واسه آزمایش که بهت اشتباه نگم. شیفت لازم نیست عزیز. ببین شما مثلا می خوایی بنویسی ظ. باید بری روی حرف ط دستت رو روی ط نگه داری بر نداری. ۲ضربه نزن فقط روی ط برو و دستت رو بر ندار. حرف ط رو نگهش دار تا بگه ظ بعدش۲ضربه بزن حرف ظ تایپ میشه. بقیه هم همین طوری هستن. برای نوشتن حرف ذ این کار رو روی حرف د انجام بده، برای نوشتن حرف آ روی ا، برای نوشتن ض روی حرف ص برو دستت رو بر ندار اون قدر نگهش دار تا بگه ض و بعدش۲ضربه بزن روش و برای نوشتن حرف غ روی حرف ع این مکث رو انجام بده. امتحان کن من همین الان انجامش دادم شد.
وای جا موندم سرم گرم آزمایش علمی گوشی بود کامنت ها رفت برم بخونمشون!

نخودی سرعت کم واسه امکانات نیست. کامنت ها وقتی دارند زیاد میشند مثلا از هفتاد هشتاد تا رد میشند این صفحه‌خوانت حافظهش پر میشه کم میاره. نزدیک دویست هم که میشه دیگه هیچی. من تنظیم کردم به دویست که برسه، قدیمیها میره صفحه ی قبلی که باز صفحه خلوت بشه و کامنت ها از صفر شروع بشه و سرعت بره بالا. حالا تا به دویست تا نرسیده این مشکل فکر کنم باشه دیگه! خخخ

این شعر تقدیم به همه کاربران حاضر ، تقدیم به کسانی که زیبایی های دنیا آنها را نمی تواند فریب دهد
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج

نخودی جان تکمار کارش از خوردن تخم ها گذشته الان دیگه براش پرنده می برن توی اون سردابه رفتی دیدی که چه خبر بود؟ خدا نصیب نکنه!

خب باشه من موضوع می دم…..
یه کم بذار بفکرم …..
شکلک نخودی در حال کوبیدن در سرش به مثال ایکیوسان …..
خب می‌گم راجع به آب و هوا چطوره صحبت کنیم آیا …..؟
البته شوخی کردما خخخخ
……..
هان بچه ها من یه فکری قبلاً به ذهنم رسیده بود یه بار به خواهرم که عشق اختراع و ایناست گفتم “تو که می خوای اختراع کنی اینو اختراع کن….” بعدشم که دیگه اختراع نکرد و طرح ما موند تو ذهن خودمون ….

ما نابینا ها وقتی عصا دستمون می گیریم و میزنیم به دل جاده و خیابون
خب با یه عصای ساده می تونیم تا حد و حدودی موانع جلو راهمون که البته زمینی هم باشند رو ببینیم و ردشون کنیم…..
حالا می مونه موانع بالایی….
خب اونها رو در اکثر مواقع که خدا رحممون می کنه رد می کنیم ولی در همون اقل موارد که مهارت های شنیداریمون و حسیمون هم در درکشون زیاد نیست یا حالا اگه زیاد باشه هم کارساز نیست می‌خوریم توشون و واااای دردشم که خعلی زیاااده …..
من می‌گم یه عصایی اختراع کنند که سنسور هایی که توش کار می ذارند در مقابل موانعی که از گردن به بالا تا حدود چهار پنج سانت بالای سرمون عکس العمل نشون بده ….
چطوره آیا؟
راه حل شما چی هست آیا؟
بنظرتون اصلاً این عملی هست آیا؟
و راستی یکی از دوستان رو می شناسم که برای احتراز از این موانع از کلاه ایمنی استفاده می کنه …..

پری سیما کیبوردت سامسونگه آیا یا گوگل کیبورد نصب کردی؟ فحشم ندی عزیز یادم رفت بپرسم چون به نظرم این روی گوگل کیبورد۱کوچولو ممکنه فرق کنه.

صفحه خلوت میشه کاظمیان گرامی.
راستی بچه ها این قهوه‌خونه مجوز نداره میخوام تعطیلش کنم نظرتون چیه آیا؟
توی تمام قهوه‌خونه ها مجوز بود این یکیو هرچی گشتم مجوز من بالای سردرش نیست.
عجب!

مجتبی جان توضیحاتت درباره این فناوری ضبط یا همون Binaural درست و دقیقه.
این فناوری طرفداران، مخالفان، مزایا و معایب خودش‌رو داره.
چون در بهترین حالت میکروفنها به گوش یا لبه‌های عینک افراد متصل می‌شه، اگر به صدایی که ضبط می‌شه بعداً با هدفون گوش کنی می‌تونی خودت‌رو درست در جایگاه فرد ضبط‌کننده تصور کنی. از طرفی وقتی با بلندگو یا همون speaker بهش گوش کنی، صدای کم و بیش ناخوش‌آیندی به گوشت می‌خوره — انگار کسی داره به ضرب و زور صدا‌رو استریو می‌کنه. چیزی که مغز و قوه شنیداری ما خیلی تحویلش نمی‌گیره.
درباره این میکروفنهایی که چنین قابلیتی دارن پیشنهاد می‌کنم لینک مواردی‌رو که مد نظر داری برای من ارسال کنی تا بهت بگم کدوم مورد بهتره. بعضی از اونها فقط به اصطلاح ادای Binaural بودن در میارن. راستی اونها به شکل دوتایی و جفت فروخته می‌شن.
یک نکته بسیار مهم هم نباید فراموش بشه. دستگاهی که با اون ضبط می‌کنی باید noise level کمی داشته باشه و از پریآمپ باقدرتی هم برخوردار باشه. هر قدر میکروفن شما گرانتر باشه، بهپریآمپ قویتری نیاز پیدا می‌کنه. پس بد نیست روی دستگاه ضبط هم مثل میکروفن زوم کنی.
دستگاه ضبط من میکروفنهایی داره که می‌شه اونها‌رو به ۳ حالت ۸۰، ۱۰۰ و ۱۲۰ درجه تنظیم کرد. در حالت ۱۲۰ درجه بازخوردی به شنونده می‌ده که به binaural شبیه می‌شه، بدون اینکه به استریو بودن صدا لطمه بزنه.

مجوز را آقا مسعود برداشته من میدونم اصلا برای همین هم هی غیب میشه اما نه طعتیل نکنید به نظر من آقا مسعود را از همین پل بندازید پایین تا دیگه غیب نشه آهان شایدم کار آقا شهروز باشه

مجتبی مسعود مجوزش رو حضوری ازت گرفته که دیگه،گناه داله که،یعنی الاهی گناهی هستش که خخخخخ

خانم کاظمیان عزیز! من که توی ایمیل واسهت گفتم عزیز من! بعدش هم باور کن من زیاد اسکایپ باز نیستم. تا چند وقت پیش که اصلا حرف نمی زدم و تا کسی می اومد باهام حرف بزنه می گفتم نه نه من شفاهی نیستم و اصلا صحبت نمی کردم. الان۱کوچولو دارم درست تر میشم. بچه های قدیمی تر محله می دونن. نخودی و بقیه بیشتر می شناسنم. با اینهمه من برات ایمیل زدم عزیز و۱چیز هایی گفتم. یادته؟ بدون اسکایپ، بدون صحبت، بدون ایمیل، بدون هیچ کلامی، من دوستت دارم دوست مهربون و مهربون و مهربونم! شما تمام دلت محبته. من فقط می خوام که شما…شاید من دارم اشتباه می کنم و شاید زمانی برسه که این قدر توانا بشم که بیام اینجا وسط میدون محله بشینم همه باشید و من خودم رو واسهتون توضیح بدم و از خودم براتون حرف بزنم و بزنم و بزنم و شما ها همگی بشنوید و نظر بدید و هرچی لازمه بگید و من آگاه و خلاص و سبک بشم! نمی دونم این رو می فرستم یا نه. خلاصه این که خانم کاظمیان! دوست با محبتم! دستت رو می فشارم. سکوتم و کناره گرفتنم ازت و از تمام اون هایی که مثل شما اصرار دارن بهم نزدیک تر بشن و باهام صحبت کنن و بهم محبت بدن، دلیل مهری هست که دارم بهت و به تمام اون ها. خودت و دلت و محبت شفافت عزیز هستی واسه من! باور کن.
وای باز من جو گیر شدم ای خدااا!

سلام به همه ی دوستان دارم میرم بزرگمهر رو بخوابونم تازه اجازه دادم به خودم بیام قهوه خونه ببینم چه خبرا؟ همه خوبین؟ ی سوال از آقا مجتبی درس زیست رو گذاشتم نمیدونم کجا ؟آقا شهروز میگن نزارم روی پیشخون ولی هر جا میزارم ورد پرس خطا میده امیدوارم درسم امشب بیاد روی سایت برمیگردم

آقای عباسی ممنون عزیزم. ما دهه پنجاهیا بیشتر همدیگه رو درک می کنیم. بقیه همه شصتی هستن هههههه
کاظمیان عزیزم از بس سلامام بی جواب موند دپرسیدم.
بگو جواب می دهی به حس ناگزیر من ؟؟؟
ملیس و پری سیما خوبید ؟؟ زینب بابا کجاست ؟؟؟

اینجا ایران است،شما صدای منو از بزرگترین و محبوبترین مرکز مجازی نابینایان یعنی گوشکن.آی آر میشنوید،خخخخخ

داش مسعود بی زحمت یه شنسل یاکریم واسه ما بزن دمت گرم با یه قلیون جفت سیب .
دمت گرم یه خلال دندون هم بزاری ممون میشم
ولی خودمونیم واسه گوش چوب پنبه ساختن واسه دندون نخ دندون با خلال ساختن ولی واسه اصل کاری که بینی باشه هیچی نساختن فقط دستان مبارک اونم دست چپ

ابر خاکستری بی باران پوشانده

آسمان را یکسر

          ابر خاکستری بی باران دلگیر است

و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت

                                          افسوس سخت دلگیرتر است

شوق بازآمدن سوی توام هست

                                    اما

تلخی سرد کدورت در تو

پای پوینده ی راهم بسته

ابر خاکستری بی باران

                      راه بر مرغ نگاهم بسته

وای ، باران

              باران ؛

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

                 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای ، باران

        باران ؛

پر مرغان نگاهم را شست

خواب رؤیای فراموشیهاست

خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم

و ندایی که به من می گوید :

“گر چه شب تاریک است

دل قوی دار ، سحر نزدیک است ”

دل من در دل شب

               خواب پروانه شدن می بیند

مهر صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند

آسمانها آبی

پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه ی صبح تو را می بیند

از گریبان تو صبح صادق

                           می گشاید پر و بال 

حمید مصدق

مادر بزرگمهر سلام و درود.
شما توی پیشخوان بفرستید من تأیید میکنم.
الان ی پیشنویس از شما دیدم در مورد اکولوژی. درس ششمه ولی مشکلش اینه که متن نوشته رو نداریم. خالیه. ی تلاش دیگه بکنید لطفا.
ممنون.

دوستان یکی از دوستای عزیزم اومد کمکم کرد فردا حلش میکنم چون شارژ گوشیم تموم شد نتونستم انجامش بدم

سلااااآااااآاااااآااااااااام رععععٱععععٱععععٱعععع،عععع،ععع،ععع،عععع،عععٱععععٱععععٱععععٱععععٱععععٱعععٱعععععد من خوبم بابا بزرگ نانازی،تو خوبی آیااااآااااا؟؟؟؟؟؟

سلام مادر بزرگمهر! کاش زود تر بزرگمهر هم بیاد توی محله! منتظریم به سن کامنتیدن برسه. ای بابا این پخ واگیر داره آقای خسروی ترسیدم گناه دارم دیگه! ای بابا پرواز نیست راهش ادامه دارد! بچه ها جدی سیستم پرواز کاش این روز های آخری گیر نمی داد! بره دلم خیلی تنگ میشه واسهش.

نه ببخشید پریسای عزیز نمیتونم بپذیرم سعی میکنم که دیگه هیچی نپرسم و هیچی نگم ولی تو همه را میخوای با یه چوب برونی باشه هرطور میل تو باشه همون کار را بکن منم جدی سعی میکنم اصلا همه چیز را فراموش کنم ببخشید اگر این مدت هم زیاد باهات حرف زدم و خواستم بهت نزدیک بشم

ملیسا جان سلام
رفتم درگیر گوشیم بودم ببخش ندیدمت
دوستان پرواز لپتاپ نداره نمیتونه بیاد

پریسیما به زهره بگو برا منم همین مشکل هست،اما با یه رفرش کردن و دوباره رو کامنتی که نوشتم اینتر میزنم حل میشه…،بگو کامنتشو که نوشت دکمه فرستادن رو که زد اگه اون پیغام رو داد رفرش کنه و دوباره اینتر بزنه حله،…

خانم کاظمیان! هم محلی مهربونم! تو رو به خدا ازم دلگیر نشو! تیرگی دلی رو از خودم نمی تونم روی شونه هام تحمل کنم. راست میگم. من دارم خودم رو با چوب تردید هام از جهان مهربونی آدم ها می رونم عزیز. من واسه شما ها میگم. واسه تو، واسه بقیه که مثل تو این رو می خوان، باور کن. باشه من معذرت می خوام ازت. تاریک نباش ازم عزیز. بذار۱زمانی که شما بودی و من بودم اسکایپی صحبت هم می کنیم. بسه دیگه دلت نگیره از دستم. باشه؟ باشه؟

وااای از دست این اینترنت ……
حیف کامنت ارزنده ام که پرید …..
خب گفته بودم:
آقای سلیمانی نمی دونم باید برم هدفن رو هم امتحان کنم و در یه فرصت مناسب حتماً به سایت شما هم سر خواهم زد البته سرقت هم که رو شاخشه و پیشاپیش ممنون از کنسرتها …. شدییید…..
پریسا من خبر دارم که تکمار بیچاره تازگیها سو حاضمه گرفته تصمیم گرفته یا از گشنگی بمیره یا بزنه تو کار گیاه خواری…..
وای بقیه حرفهام هم یادم رفت ….
شکلک گریه در حد زااار زااار من چرا هرچی کامنت می فرستم هی ارور می ده آآآآآآآآآییییااااا؟
این بار اگه نشه فکر کنم پنجمیش باشه …..

سلام ملیسا، خوشحالم که سر حال تر از ظهر شدی، امیدوارم که فشار چشمت پایین اومده باشه.

شیطان به رسول خدا (ص) گفت :
طاقت دیدن شش خصلت آدم را ندارم :
به هم می رسند سلام می کنند.
۲- باهم مصاحفه می کنند.
۳- برای هر کاری ان شاء الله می گویند.
۴- ازگناه استغفار می کنند.
۵- هر کاری را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می کنند.
۶- تا نام تو را می شنوند صلوات می فرستند.

راستی بچه ها من یه کدی پیدا کردم یه مدل صلوات شمار وبلاگی هستش
کپی می کنی آخر قالب وبلاگت و بعدی روی صفحه وبلاگ یه صلوات شمار برات میاره که یه دکمه داره هر یه بار که روش کیلیک کنی یدونه تعداد صلوات هات بیشتر می شه “یعنی توضیح واضحات واضح تر از این دیده بودید آیا “”” بعد هم تعداد صلوات های وبلاگ شما رو زده هم تعداد صلوات های کل رو که کلاً خیلی جالبه ….
اگه کسی خواست بگه کدش رو براتون بذارم اینجا

خانم نخودی لطف می‌کنید. فردا همین کنسرت چارتار هم به طور کامل پست می‌شه اونجا.

نه گفت میتونه بیاد محله نمیتونه بکامنته ریفرش هم کرده بازم نمیشه راه حل دیگه ای هست اگه بگید

سلام ملیسا جان. چشمت چطوره عزیز؟ سلام آقای خسروی. پری سیما زهره با اکسپلورر بیاد باز هم همون طوره؟ باز هم پری سیما گوشیت یعنی کیبورد گوشیت باهات راه اومد؟ دیگه چی بود؟ کی بود؟ آهان پرواز. سیستمش خیلی بی معرفته خدا بگم گیر۱آدم پر کار و مواظب سیستم نباش بندازدش تا دیگه این طوری حالگیری نکنه!

میگه حتی از حسابش هم بیرون رفته دوباره وارد شده با مرورگر دیگه هم اومده ولی نشده که بشه

نه عزیزم ناراحت نباش من دلم از خودم گرفته نمیدونم با این دل نازکم چیکار کنم من حس میکنم همه را دوست دارم ولی یه چیزی بگم اولا زوری نمیخوام باهام صحبت کنی و دوما آدم هر چیزی را امتحان میکنه اگر دید فایده نداره لغوش میکنه ضرر که نداره
نمیخوام ناراحت باشی راحت باش من سعی میکنم که هیچوقت بهش فکر نکنم به این که با تو روزی صحبت کنم راحت باش عزیزم

سلاااام عمویی،نه خوب نشده همچنان مثل صبح هست،میسی میسی عمویی از لطف بسیاااار زیاااادت عموی مهربون خودم،..،اما باید بیام یعنی همه بیاییم و مسعود رو تنها نزاریییم که خخخ

سلام داش آریا گیتار زن
داش خوبی داداشات خوبن . بچه ها خبر رسید که شهروز با پرواز دوباره رفتن شمال و قراره که پست برف مرف بزاره .
مدیون باشین اگه باور نکنید و جور دیگه ای فکر کنید

دوستان باید از حضورتون مرخص بشم. از همه شما به خاطر لطفی که داشتید سپاسگزارم. حتماً باز هم اینجا سر می‌زنم.
ایام به کام.

من صدا می زنم:
” باز کن پنجره، باز آمده ام ”
من پس از رفتن ها، رفتن ها،
با چه شور و چه شتاب آمده ام
در دلم شوق تو، اکنون به نیاز آمده ام
” داستان ها دارم،
از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
بی تو می رفتم، می رفتم، تنها، تنها،
و صبوری مرا
کوه تحسین می کرد! ”
من اگر سوی تو بر می گردم
دست من خالی نیست
کاروان های محبت با خویش
ارمغان آوردم
من به هنگام شکوفایی گل ها در دشت
باز بر خواهم گشت
تو به من می خندی
من صدا می زنم:
” آی باز کن پنجره را ”
پنجره را می بندی!

نخودی اگر تکمار این طوری شده باشه که نصف مشکلات این جنگله حله من بیچاره هم دیگه مجبور نیستم بنویسم تموم میشه که! زهی جرات که برم نزدیک دژ زیر خاکیش ازش بپرسم! آریا چند بار می خوام بگم همهش یادم میره! شعر هات رو عجیب دوست دارم انگار کلامیه که دل من میگه ولی بلد نیستم شعرشون کنم. از اینکه یکی حرف ناگفتهم رو میگه لذت می برم شدید. نخودی جان اول توی وورد بنویس که نپره بعدش کپی پیست بزن اینجا.

سلااااآااااآااااآاااآاااام پریسایی،نه انگار یکی که فکر کنم مجتبی باشه داره با میخ طویله فرو میکنه تو چشماااام،خخخخ

می‌گم این کامنت حاضر کامنت تو کامنته
یعنی چی؟
یعنی این که یه روزی خانم زهره خاجه از بچه های خودمون هستند ایشون یه وبلاگ شددددییید خوندنی م دارند که هرکی خواننده اش نیست خب بره بخونه که عالی می‌نویسند
یه پستی در مورد این که چه کتابی رو خونده بودند و چه کتاب هایی رو بخونند زده بودند که آقای حسین آگاهی اوشون هم از بچه های خودمون هستند و ایشون هم یه وبلاگ عالی تر از عالی دارند که باز توصیه می کنم وبلاگ ایشون رو هم برید بخونید …
خب داشتم می گفتم این کامنت رو براشون گذاشته بودند که من یه کپی ازش برا خودم گرفتم بعد الآنی گفتم خب اینجا که قهوه خونه هست و حیفه این کامنت برا شما هم بذارمش “باشد که ثانیه ای سرانه مطالعه کشور عزیزمان ایران بالا بره….
البته من نمی دونم چرا همه اش راجع به کتاب و رمان و این حرفا می حرفم ولی خب دیگه خودتون به بزرگی خودتون عفو فرمایید
و این شما و این کامنت مزبور “البته قبلش با اجازه از خانم خاجه و آقای آگاهی”:

اما از ایرانی ها حالا که دارید کتاب می خونید من این ها رو بهتون معرفی می کنم. به نظر من ارزش بیشتری نسبت به بقیه دارن. یکی کتاب های خانم شهره وکیلی که من چهارتا صوتی ازشون دارم شب عروسی من که گوینده اش خیلی بد خوندتش، من حرف دارم آوا، بگشای لب و خاک سرخ.
کتاب های خانم تکین حمزه لو هم به نظر من از بقیه بهترن مثل مهر و مهتاب، دختری در مه که به نظر من بهترین کتاب ایشونه، در پایان شب که قوت بقیه کتاب هاشون رو نداره و افسون سبز که یه جاهاییش شبیه مؤدبپور نوشته شده ولی از اون بهتره.
کتاب های خانم زویا پیرزاد مثل چراغ ها را من خاموش می کنم که چندین جایزه برده، عادت می کنیم که خیلی کتاب امروزی هست و سه کتاب که سه اثر از ایشون رو در یک کتاب جمعآوری کرده.
خانم فریده نجفی هم من بدم نیومد وقتی دو کتاب افسانه و دختر مهاجر رو ازشون گوش کردم.
خانم پرینوش صنیعی دو کتابشون رو خوندم یکی پدر آن دیگری که در مورد فرزندان معلول هست به نوعی و عالی کار کردن و اون یکی هم سهم من که من زیاد ازش خوشم نیومده ولی بازم میشه یه بار حد اقل گوشش کرد.
خانم فریده شجاعی دو کتاب شب بی ستاره و امانت عشق که فقط باید فایل رو گذاشت تا پخش بشه من چیز زیادی درش ندیدم.
کتاب های خانم گلی ترقی به نظرم خیلی خیلی عالی هستن مثل جایی دیگر، خاطره های پراکنده، خواب زمستانی، دو دنیا که ادامه خاطره های پراکنده هست خیلی خوب هستند.
کتاب های خانم منیرو روانیپور هم با اون که نگرشی فمنیستی به نظر من دارن ارزش گوش کردن دارند مثل زن فرودگاه فرانکفورت، کولی کنار آتش، دل فولاد، داستان های برگزیده اصفهان، و کنیزو.
کتاب های مرحوم فهیمه رحیمی هم باید فقط وقتی آدم هیچی برای خوندن نداشته باشه از نظر من گوش داده بشن مثل بانوی جنگل، ابلیس کوچک، همیشه با تو و خیال تو که همه شون یه سبک و یه قهرمان و یه شکل نوشتاری داشتن.
خانم نسرین قدیری و کتاب های گستره محبت که در مورد یک بچه نابینا و زندگیش هست و تنها یک بار پرواز کن هم که در مورد زنی میان سال با دختری هجده ساله هست که زن تصمیم ازدواج دوباره داره و این طور قصه های ایرانی که میشه آخرش رو حدس زد رو بگم.
خانم الهه مؤذنی هم از قلم نیفتند کتاب های جیران و عطر نفس های تو از کار های ایشون هستند که هر دوشون رو من فقط برای گوش کردن صرف مناسب دیدم و البته برای پسر دخترای نوجوان که دنبال ماجراهای گریه دار و رؤیایی و عشقی هستن اینا خیلی مناسبند.
اما آقایان ایرانی:
آقای صمد بهرنگی که کار کودک انجام دادن خیلی به نظر من در سطح عالی نوشتن که بیشتر کتاب هاشون مجموعه قصه است و قصه های بهرنگ از کار های ایشونه.
مرحوم جلال آل احمد که داستان هاشون فقط داستان نیستن و حرف های زیادی برای گفتن دارن من کاراشون رو خیلی دوست دارم مثل از رنجی که می بریم، قصه های آسمانی، دید و بازدید، گزیده داستان ها، مدیر مدرسه، نفرین زمین، نون والقلم، پنج داستان، سرگذشت کندوها، سه تار، زن زیادی، غرب زدگی که داستان نیست ولی به نظر من باید خونده بشه، خسی در میقات که سفرنامه جالب ایشون به حج هست، سنگی بر گوری که شرح حالی از خودشون و همسرشون مرحوم سیمین دانشور هست که چه طور سعی داشتن بچه دار بشن، و سفر به ولایت عزرائیل که سفرنامه ای از جلال به کشور اسرائیل و خیلی جالب هم هست.
از مؤدبپور که نمیگم خودتون خیلی آشنا هستید البته شک ندارم همین هایی که نوشتم هم توضیح واضحات بوده براتون ولی دوست داشتم تجربه هام رو با خوانندگانتون سهیم بشم؛ شاید کسی باشه که کتاب ها رو نخونده باشه.
از سید محمدعلی جمالزاده معروف که همه کباب غازشون رو در دبیرستان به یاد داریم هم کتاب های تلخ و شیرین که مجموعه داستان هست، صحرای محشر که سفری خیالی به قیامت هست، یکی بود یکی نبود مجموعه داستان هست، سر و ته یک کرباس هم هست که بد نبود.
از صادق چوبک هم انتری که لوتیش مرده بود و ماهپره ها که برای من که خیلی جالب و خوندنی بودن هر چند ماهپره ها یه جورایی اسطوره ای هست ولی من دوستش داشتم.
صادق هدایت رو هم که آشنای همه است با بوف کور، سه قطره خون و داستان های داش آکل و آب زندگی و سگ ولگرد و آبجی خانم و زنی که مردش را گم کرده بود، پروین دختر ساسان و اصفهان نصف جهان.
آقای هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده قصه های مجید هم که برای خیلی ها آشنا هستن من کتاب شما که غریبه نیستید رو از ایشون خوندم خیلی قشنگ بود چون شرح حال خودشون و مشکلاتی رو که داشتن به شکل داستان و خیلی شیرین در این کتاب آوردن
آقای هوشنگ گلشیری هم سبک خاص خودشون رو دارن و طرفداران خاص خودشون رو هم کتاب هایی مثل شازده احتجاب، نمازخوانه کوچک من، کریستین و کید، جبه خانه، دست تاریک دست روشن که مجموعه داستان هست و در ولایت حوا رو از ایشون خوندم که جالب بودن.
از محمدعلی بهمنبیگی هم که اولین مدرسه عشایر به همت ایشون در ایران دایر شد کتاب های اگر قرهقاج نبود، بخارای من ایل من و طلای شهامت رو خوندم که همه اش در فضای عشایر و اون صفا و صمیمیت ها بود که خیلی برام لذتبخش بود چون خودم روستایی هستم راحت درک می کردم.
از آقای سعید عباسپور نویسنده نابینا هم کتاب های صداهای سوخته، پیاده روی در هوای آزاد و بوی تلخ قهوه رو خوندم که خیلی لذت نبردم ولی بد هم نبودن.
دیگه نویسنده ایرانی که کار رمان و داستان کرده باشه یادم نمیاد.
امیدوارم مفید باشه.
می بخشید مزاحم شدم

سلام پریسا خانم .
دیگه خبری از زرشک با آب زرشکت نیست . میخوای بگم یه بشکه پست کنم بیاد واستون
بعدش احتمالن مشکل زهره خانم فیلتر هست تازگی ها فیلتر ها اذیت میکنن من که بکاپ گرفتم هر وقت نمیشه سریع رستور میکنم

شاید از فیلتر بیاد ردیف شه

خدای من ،
وقتی در زندگی ام کم رنگ شدی
هزار کلمه ، هزار ایده ، هزار …
بر جای خالی ات ریختم ، پر نشد .
به گمانم از جنس بی نهایتی
خدای من برگرد که تهی شده ام

پریسیما، مشکل کیبرد تو از تنظیمات کیبورد ناشی میشه.
باید در تنظیمات سامسونگ کیبورد وارد بشی تا حل بشه، پریسا هم مدتها بود با این مشکل دست و پنجه نرم میکرد.
پیشنهاد بعدی من استفاده از صفحه کلید گوگل هست که همه حروف رو روی کیبورد داره و تنها فرقش اینه که با رها کردن انگشت حرف مورد نظر تایپ میشه، خیلی زود به این روش عادت میکنی، من از این روش هم برای تنوع استفاده میکنم.

بچهها احتمالا از وب بیسون هم میتونه باشه،چون من خودم از موقعی که نصبیدمش انگار یکمی بیشتر از یکمی سرعتم رو پایین آورده،راستی کسی نمیدونه این وب بیسون رو چجوری بپاکمش آیاااا

آقای خسروی هیچی نگید آب زرشک هام رو کردم زیر میز یواشکی دارم بتری بتری می خورم صداش رو در نمیارم این آریا می فهمه میاد همهش رو می گیره می خوره!
نخودی خیلی درسته! خیلی! حتما باید کپی کنم البته با اجازهت

پری سیما امیدوارم حل بشه و دیگه اذیتت نکنه!
خانم کاظمیان! چیکار کنم دلت گرفته نباشه ازم؟ به خدا من فقط بقیه رو حفظشون می کنم. به نظرم خیلی مثبت نیستم واسه اینکه با افراد…ای وای خدایا!

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما

همیشه منتظریم و کسی نمی آید 

صفای گمشده آیا

بر این زمین تهی مانده باز می گردد ؟ 

اگر زمانه به این گونه

ــ پیشرفت این است

مرا به رجعت تا غار

ــ مسکن اجداد

مدد کنید

که امدادتان گرامی باد 

همیشه دلهره با من

همیشه بیمی هست

که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد

و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد 

همیشه می گفتم:

چقدر مردن خوب است 

چقدر مردن

ــ در این زمانه که نیکی 

حقیر و مغلوب است ــ

خوب است

واای خیالم راحت شد پریسیما ها ….
داشتم پشیمون می شدم شکلک دیگه پشیمونی هم سودی نداره که گوشی غیر لمسی گیر نمیاد….
خب اگه اون راه حلی رو هم که دوستتون بهتون گفت رو بنویسی اینجا شدییید ممنون میشم بسیااار…..

راستی در مورد عصای سنسور بالا سری کسی نظری نداشت آیااا؟

فیری گید چی چیهعه اسمش اون نه اون بیشتر مشکل داره اگه از سایفون استفاده کنه خیلی خیلی بهتره از فیلتر ها سرعتش هم خیلی بالاست
هعععی
آریا یه قطره از اون آب زرشک ها هم به من بده بریزم روی دستم بگم خود زنی کردم
پخخخخ

دقیق موافق رمان خارجی هستم
البته از ایرانی ها بجز کلیدر و آتش بدون دود که هر دوتاشون شاهکرای هستند برا خودشون ….

می‌گم من قبلاً با حرف n راحت می تونستم بین کامنت ها جابجا بشم الآن که کامنت ها شماره بندی شده خیلی سختم شده هی کامنت جا می ندازم شما راه حلی دارید برای این قضیه ؟

عباس جان خوبی داش
من و شما خیلی وقته با هم دوست هستیم ولی بی خبریم . داش شما ما رو توی اسکایپت داری به اسم
سکینه دای قوزی لای لای
نه داش الان بهت اسمس میدم . من یکی از روح های عمو قنبر هستم ادای آدمها رو در میارم

راستی پریسا جون قابل شوما رو نداشت ….
حق تألیفش مال یه کیای دیگست که خب فکر هم نمی کنم مشکلی داشته باشند تازه خوشحال هم می‌شند…..

می‌گم آقای خسروی حتمی باید برا شما یه صندلی داغ بذاریم گمانم….
خعلی مشکوک می زنید ها …..
یعنی شوما کی هستید آیا؟

نخودی جونم با حرف i میتونی رو شماره های کامنتا حرکت کنی و هر کدوم رو که میخوایی بخونی و حالشو ببری که خخخخ

سلامی دوباره بر بانوی پرتقالی محله.
شما با حرف i میتونید روی شماره ها حرکت کنید و با حرف yمیتونید روی اسم کامنتها حرکت کنید.

وااای وقتی داشتم صد سال اولشو ی نوشتم یه لحظه رفتم تو فکر صد سال دومش و مابقی خخخ یعنی چه قدر دل به دل راه داره ها ….
ولی من که به رحمت خدا امیدوارم وگرنه که فرت …..
آریا خان I مثل n اون قدرها راحت نیست الآن امتحان کردم ….
کلی هم همراه با I باید جهتی پایین بزنم که شکلک تنبلی خخخخ راستی خوشحالم سرد دردتون بهتر شد …. من وقتی سرم درد می کنه یه پماد فکر کنم اسمش رهامین باشه مخصوص کمردرد هست میمالم به پیشونیم و یه روسری که شما می تونید بجای روسری از هدبند استفاده کنید هم می بندم و خیلی تأثیرات مثبتی داره ….
امیدوارم که هیچ وقت دیگه پیش نیاد که امتحانش کنید ولی خب دونستنش بد نیست …. علمتون زیاد می شه ….
راستی بخور دادن هم خوبه البته اگه اون وقت ها آدم حال بخور دادن پیدا کنه ….

چی؟ یعنی آقای خسروی شما ها محموله های۴۰روز مونده من بیچاره رو هم پیدا کردیییید؟ بابا این آریا رو یکی بگیره دیگه ای بابا بیچارهم کرد!

بچهها،پریسیما ترانه هم حالش خوبه اتفاقا دیشب داشتیم با هم میحرفیدیم،زیاد دست رسی به نت نداره،به محضی که مشکلش حل شد میاد،فقط براش دعا کنید….

هعععی خانم نخودی من
نام :فرامرز
نام خوانواددگیش : خسروی
نام پدر : خسرو
نام خوانودگی پدر : فرامرزی
نام مادر : زشته : قضیه ناموسی میشه …
صادره از یکی از روستاهای با کلاس کالیفورنیا
تاریخ تولد : یه سال از خدا کوچیکتر : خدایا حلوا خوردم
شماره شناسنامه : دست مجتبی هست نام کاربریم
شغل : آبیاری گیاهان دریایی : یا یجورایی مسیول کارهای بیخود
آدرس منزل : تهران پلاک یک درب آبی گوجه ای رنگ
این الان صندلی کامپیوتر بود که روش خیلی نشستم صندلی داغ شده الان دقیقا

دشت ها نام تو را می گویند

کوه ها شعر مرا می خوانند 

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند

در من این جلوۀ اندوه ز چیست ؟

در تو این قصۀ پرهیز ــ که چه ؟

در من این شعلۀ عصیان نیاز

در تو دمسردی ِ پاییز ــ که چه ؟ 

حرف را باید زد!

درد را باید گفت!

سخن از مهر من و جور ِ تو نیست

سخن از متلاشی شدن دوستی است

و عبث بودن ِ پندار ِ سرورآور ِ مهر 

آشنایی با شور ؟

و جدایی با درد ؟

و نشستن در بُهت ِ فراموشی یا غرق ِ غرور ؟

ممنون ملیسا جونم و عمو چشمه ….
شدییید ممنون از حرف y جدی خیلی خوبه ها به افتخار y …. Y y y y y y y y y
راستی پریسیما ترانه مگه چه مشکلی داره آیا؟ شکلک جدی نگران شدم براش …. حالش که خوبه ان شا الله؟؟؟؟

آقای چشمه چقدر من از این اصطلاح بانوی پرتقالی خوشم میاد …. جای یلدا خانمی خالی جدی ….
ملیسا خبر از یلدا داری آیا؟
وای راستی ملیسا جون یه نینی تازه یکی از اقوام بدنیا اورده اسمشو گذاشته ملیسا “کلی یاد تو افتادم اون زمان …. خعلی به قول خودت نانازه ملیسا نینی جونی …..

سلام به همگی
ملیسا جان شما پرسیدی چگونه وبویسوم را پاک کنی.
وارد منوی tools میشی. با کلید جهتی بالا یا پایین میری تا برسی به add ons سپس اینتر میزنی بعدش با کلید تب میری تا برسی به یه لیست باکس. بعد با کلید جهتی پایین حرکت میکنی تا برسی به extensions بعد تب میزنی تا برسی به افزونه هایی که نصب شده. وب ویسوم را پیدا می کنی. حالا هم میتونی حذفش کنی هم میتونی غیر فعالش کنی.
امیدوارم کامل توضیح داده باشم.
فعلا برم شام بخورم اگر فرصت شد دوباره میام.

سعید جون دیر اومدی، ولی خوش اومدی! اما بدون که من پنجاه هزار تومن خرج کردم و نصف شب با آژانس به اصفهان رفتم و کنار آپارتمانی نشستم و یه شکم کتک جانانه خوردم، جای شما خالی کتک با کفش پاشنه دار خیلی میچسبه، حالا تصمیم دارم آلاچیق ۲آبان ۹۲ را برای دشمنانم ایمیل کنم تا بیشتر دشمنم شوند و دفعه ی بعد بکشندم!

بچه ها می گم من تا حالا آب زرشک نخوردم
یعنی خوشمزه هست آیا که این همه سر آب زرشک اینجا جدال داریم ما ها؟؟؟؟
فکر کنم البته اگه بخورم فشارم بیاد رو منفی هزار …. ولی یه بار باید امتحانش کنم…..
البته لازم به ذکر است که پلو زرشک خعلی دوست می دارم شدیید …..

خواهش می کنم آقای آریا قابل شما رو نداشت….
راستی یه سؤال شما تا اونجایی که یادم هست دانشجو هستید؟
امتحان و اینا ندارید آیا؟

درود! بچه ها من سه ساعت پیش نصف یه هندونه ی دو کیلویی را خوردم، حالا هم مشغول خوردن نصف دیگرشم، جاتون خالی خیلی باحالس!

جدی می گید آقای خسروی آیااا؟
می‌گم نگران شدم جدی ولی خب هنوز یه کم هم حس تردید دارم که نگران بشم یا نشم ……
ولی ان شا الله که مشکلتون شکلات بشه … شیرینیش رو هم به ما هم بدید …..

می‌گم داریم به آخرای این قهوه خونه هم نزدیک می شیم و هنوز هم کسی آقای شکاری رو نیافته بیاره اینجا ….

بچه ها مسعود خیلی داره زیرابی میره هاااااا!!
کجاست این بچه بی مسوولیت؟
نمیگه این تخته ها بشکنه ما یقه چه کسی رو باید بگیریم؟

عمو جون هییییییچ کس نمیذارم از اینجا بیفته.
حتی برای رفتن بچه ها هم زیرساختها به شدت محکم کاری شدن.
قرار شده با ذرورقهای فولادی عرض پل رو زیاد کنیم تا بچه ها با خیاااالِ رااااحَت برن خونه هاشون.

من از همه آب زرشکهای عالم صرف نظر کردم …..
آریا و پریسا بیاید سهم من هم مال شما ….
قربونت ملیسا جون منو از دو شب مردگی تو بیمارستان نجااات دادی …. شدییید ممنون ….

راستی سلام نازنین جونم خوبی خانمی؟
داکی میای داکی می ری خخخ
راستی ملیسا جون چرا می خوای وبویسم رو حذفش کنی آیا؟ وبویسم به این خوفی ؟
بعد نازنین جونم تو این همه راه پیچ در پیچ رو چطوری بلد بودی آیا؟ شکلک این نازنین هم کلاسی خودمه بهش افتخااار می کنم شکلک کلاس گذاشتن برا همتون …..

عمو جون فعلا بیا این یه پرس جوجه رو بزن.
قراره پیتزا و جوجه با هلکوپتر بیان تا بچه ها هر کدومو که دوست دارن بزنن بر بدن.

پریسا کجاییی
بیا اعتراف کن تا باره گناهات سبک بشه

بیا بگو تو آب زرشکات چیریختی هااان دارم میمیرم
.
.
.
.
.
.
.
آریا فرت

نخودی بانو آبزرشک اصلا هم اینقدرها بد نیست.
تازه کُلّی هم خوبه.
مخصوصا اگه با نمکم باشه.
آآآآخاخاخاخاخاخخخخخ.
لامصب خیلی مَلَسه.
پس،
در،
نتیجه،
ملیسا،
حسابی سرتو کلاه گذاشت.
بدو دنبالش!
ملیسا آروم برو نیفتی!

درود! من حالا دارم با گوشی ن ‏۸۲‏ کامنت میخونم و با ی ‏۷۵‏ کامنت مینویسم،‏ حالاکامنت نخودی در مورد نقره سنگ را میخونم!‏

منظورم پریسیما جونم بود که منو از بیمارستان نجات داد ….
دیگه دارم قاتی می کنم گمانم ……
و راستی سلام مجدد بر جناب مسعود خواب آلوده ….. شوما کجا اینجا کجا ؟ قهوه خونه خودتونه بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید …..

این شعر هم تقدیم به بهترین امام مهربانی ها “امام عصر “عج””
رسیده ام به چه جایی… کسی چه می‌داند
رفیق گریه کجایی؟ کسی چه میداند
میان مایی و با ما غریبه ای …افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه میداند
تمام روز و شبت را همیشه تنهایی
«اسیر ثانیه‌هایی» کسی چه می‌داند
برای مردم شهری که با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه میداند
تو خود برای ظهورت مصمّمی اما
نمی‌شود که بیایی کسی چه می‌داند
کسی اگر چه نداند خدا که میداند
فقط معطل مایی کسی چه میداند
اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست…
تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه میداند
“کاظم بهمنی”

دوستان سلام من با یک چیستان برگشتم حالا چیستان
زمانی چهار دوست با هم به سفر رفتند. آن ها در مسیر سفر خود به رودخانه ای رسیدن که پل باریکی بر روی آن بود که تنها ظرفیت عبور دو نفر از روی آن وجود داشت.
شب بسیار تاریکی بود و آن ها تنها چراغ قوه با خود داشتند که می توانستند هنگام عبور از پل، از آن استفاده کنند. شخص A می تواند پل را در یک دقیقه بپیماید.
شخص B در دو دقیقه، شخص C در ۵ دقیقه و شخص D در ۸ دقیقه. وقتی دو نفر روی پل حرکت می کنند باید هر دو نفر با سرعت فردی که آهسته تر حرکت می کند پیش بروند.
آیا امکان دارد که همه این افراد در پانزده دقیقه یا کمتر از پل عبور کنند؟
لطفا حداقل ۱۰دقیقه فکر کنید بعد بجوابید شاید دوستتان دارد مسئله را حل می کند لطفا.

سلام مجدد
خب من برگشتم. نخودی خخخخخخ. یعنی دارم میخندم. خخخخخخخخ. داکی میایی داکی میری. خب کامنتا زیادند فرصت نمی کنم بکامنتم، اون هم که نظر لطفته. بیشتر من از دوستان یاد می گیرم. اگر هم سؤالی باشه که جوابشُ بدونم در خدمتم.

ویییییژژژژژژژژژژژژ وییییییییییژژژژژژژژژژ برید کنار من اومدم.
سلاااااااااااام.
آقا هرکی پشت سر من حرف زده باشه با بچه ها باهاش حرف میزنیماااااا خخخ.

سلااامٌ علیکم. سلام بر آقای مسعود صاحب خانه، جناب آریا، سرکار نخودی، خانم ملیسا و خانم پریسیما و جناب عدسی بشاش و جناب پرواز و آقای عباسی و هرکی که یادم رفته ازش نام ببرم. حال شما خوب هست انشا الله؟ اگه خوبه که الحمد لالله. اگر خدایی نکرده بده که انشا الله که خوبترترترترتر. بشه.

آره مسعود جون اولش داشتم قضیه رو مینوشتم که تا نصفه هاش هم نوشتم ولی پاکیدم دیدم خیطه بعد سر بسته گفتم . من هر حرفی رو راحت نمیزنم .
توی این هفته یعنی تا آخر هفته معلوم میشه
حیف نمیتونم بحرفم وگرنه بقول عمو چشمه ما چرت میگیم . عمو چشمه حالا شما جواب اسکایپ من رو ندادی که اون جدی تر از همه هست
بی خیال
آخه میدونی چیه مسعود من قبل از تصادف فهمیدم که میخوام نابینا شم و این قضیه که هم گفتم مثل همون قضیه نابیناییم شاید بشه . ولی به مجی میگم چه مرگمه
تا آخر هفته بعد باید صبر کنم داش
شرمنده از دوستان اگه جاده خاکی زدم
حله داش خوش باشین .

درود! منقهوه خانه ی امروز را میپسندم و هزاران بار تإییدش میکنم،‏ این از بهترین قهوه خونه های محله میباشد!‏

خوب بساط شعر زیبا و چیستان هم برقراره برم سوال آقای عباسی رو ی بار دیگه بخونم شاید بجوابم

و سلام بر آقای حسینی شهنشاه و خانم نازنین. در مورد مسئله که من که چشمم آب نمیخوره. یعنی اصلا نمیتونه آب بخوره! آخه تا حالا کی دیده چشم آدم آب بخوره؟ اصلا چه معنی داره؟
ولی به نظر من نمیشه. چون گروه اول که عبور کنن نمیتونن چراغ قوه رو به دوتای دوم بدن تا عبور کنن. و از اونجایی که حتما اونی که تو ۸ دقیقه پل رو رد میکنه باید رد بشه ۸ دقیقه برای عبور همین یه نفر لازمه. برای عبور نفر دوم هم اگر فرض کنیم اونی که همراه نفر d رفته c باشه، نه اصلا ولش کن. بخوام توضیح بدم هزار دقیقه طول میکشه. ولی کلا میگم نمیشه.

راستی من هم نمیدونم دیشب تا حالا چی شده. آقای حسینی واسه اینکه من هم بفهمم چی شده، از طرف من ۵ هزار تومن مبلغ جایزه رو افزایش دادن.

سلام شهروز من جاتو خالی کردم
پرواز از اینکه با گوشیت اومدی کامنتیدی ممنونم آقای ایزدی سلام
آقای خسروی خیره ءن شا الله با خبرهای خوش میایید پیشمون
نخودی شعرت قشنگبود ممنون
آقای عباسی من که بلد نیستم یعنی
چیزی به ذهنم نمیرسه

میگم خوب شد من اومدم خخخ.
همه یاد کارهاشون افتادن رفتن که!
نکنه همه رفتید خلاصه کامنت برام بیارید.
واااااای.
من یه شارژ بیشتر نمیدماااااا!
تنبلی هم بسه.
باید هزارو رد کنید.
بدوید ببینم.

حرف نزن بابااااا!
دیر اومده میخاد زودم بره.
برو مثل بچه ی آدم بیشین هممممشو بخون.
شهروز کلی پشتت صفحه گذاشتیم.
تازه از اون شهرِ هم نوشتیم خخخخخ.
برو بخون میفهمی.

نه آقای حسینی. تقصیر شما نیست. من هروقت میام همه به احترامم سکوت میکنن. خخخ. خیلی خب کافیه. میتونید صحبت کنید. شکلک خود گنده پنداری.

درود! حالا نوبت مجتبی آشپز باشی رسیده که باید به حسابش برسم،‏ ولی رحمش میکنم و نیشش نمیزنم!‏

نوشتن و یادداشت برداشتن از اتفاقات و احساسات مختلف، راهکاری‌ بسیار مؤثر برای کاهش فشارهای روانی و عصبی و آرامش ذهن است.

حشمت‌الله نادی‌، روانشناس بالینی

گفت: فشارهای عصبی و روانی به یک معضل جدی برای اغلب افراد جامعه تبدیل شده است و متأسفانه بسیاری از مبتلایان نمی دانند‌ که با این فشارها چگونه مقابله کنند.

وی افزود: مقابله با فشارهای روانی و عصبی در بسیاری از موارد نیاز به اقدامات خارق‌العاده و عجیب و غریب ندارد و حتی با یک نوشتن ساده می توان با این فشار‌ها مقابله و مبارزه کرد.

نادی‌، تأکید کرد: نوشتن و یادداشت برداشتن از اتفاقات و احساسات مختلف، راهکاری‌ بسیار مؤثر برای کاهش فشارهای روانی و عصبی و آرامش ذهن است.

وی با اشاره به اینکه نوشتن می تواند تا حدودی از استرس بکاهد، یادآور شد: در واقع نوشتن و یادداشت برداری از اتفاقات روزانه و احساسات و شرایط اطراف، می تواند با بار عصبی ذهن و روح و روان کم کرده و به افراد در تخلیه احساسات روانی کمک کند.

ببین مسعود.
دوتا گزینه داری.
یا میرم کامنتا رو میخونم که دیگه فکر نکنم وقت بشه کامنت بدم، یا بیخیال شو خودت اعترااااف کن عوضش هی کامنت میدم.
دیگه انتخاب با خودته.

هادی خداییش اگه کسی جواب نوشته من نخوندمااا! الان مینویسم بعد کامنتها رو میخونم.
۱. شخص a با شخص b در عرض دو دقیقه پل را طی میکنند. مجموع زمان: دو دقیقه.
۲. شخص a در عرض یک دقیقه برمیگردد. مجموع زمان: سه دقیقه.
۳. شخص c با شخص d در عرض هشت دقیقه پل را طی می کنند. مجموع زمان: یازده دقیقه.
۴. شخص b در عرض دو دقیقه برمیگردد. مجموع زمان: سیزده دقیقه.
۵. شخص a با شخص b در عرض دو دقیقه پل را طی می کنند. مجموع زمان: پانزده دقیقه.

بچه ها به جان خودم محله واسه من پریده بود شما ها چجوری اومدید کامنتیدید؟ علی رضا و شهروز و نازنین و پرواز و دیگه کی اومده ندیدم سلام به همگیتون! آب زرشک هام رو که تو کش رفتی توش فلفل ریخته بودم آریا آخجان دلم خنک شد! وای خداجون آریا؟ آریا! آریااا؟ آریا؟ وای شکلک ترسیدم! جدی فرتی نشده باشی! وای من نبودم! محله پریده بود من اصلا اینجا نبودم من بی گناهم من قاتل نیستممم!

اعطراف میکنم که خالی بستم.
فقط سراغتو میگرفتیم.
ضمنا یه فاتحه ی همچین کوچوووولووو مووووچووولو هم واسَت خوندیم.
خب فک کردیم مُردی دیگه.
چی کار کنیم.
خدا بیامرزدت.
آدم خوبی بودی.
تولدتم مبارک.
خوبه که زنده شدی.

افسردگی یکی از بیماری های شایع عاطفی است که موجب عدم لذت بردن از زندگی می شود و فرد افسرده دچار یک نوع عذاب بوحی می شود که بر روابط اجتماعی و شخصی وی اثر منفی می گذارد.

سید مجتبی حسینی روانشناس
گفت: بی حوصلگی، شکایت از خود، خود ارزیابی پایین، گریه زیاد، خلق اندوهگین، بی اشتهایی و پرخوری و… از علائم ظاهری افسردگی است.

وی اظهار داشت: عواملی که می تواند بروز این اختلال شود می توان عدم برنامه ریزی صحیح زندگی شرکت نکردن در اجتماعات، کم کاری و کند کاری، تنبلی مفر باشد.

حسینی عنوان کرد: در درمان افسردگی روش های مختلفی رفتاری و دارویی وجود دارد می توان برای درمان افسردگی راهکارهایی در خود فرد پیش برد به عنوان مثال با خود مهربان باشد، استرس و فشار روانی زندگی خود را کاهش دهد، به طور منظم ورزش کند، با دیگران ارتباط برقرار کند و به خود فرصت بدهد چرا که افسردگی بیماری سختی است و یک شبه درمان نمی‌شود اما امیدوار باشند چرا که با این راهکارها قطعا بهبود خواهد یافت.

سلام بر شهروز، علیرضا، نازنین، و بقیه.
شهروز، تو کجا بودی؟ من خواب تو را دیدم خخخ.

سلام بر خانمها پریسا و کاظمیان. راستی به مدیر هم سلام نکردم. راستی آقای طه هم موندن. شما هم سلام. سلام سلاااااام.
راستی من دارم ادبیات و ابدیات فارسی میخونم. دعا بفرمایید فردا گند نزنم. ببینید کارم جوری شده شب امتحان درس میخونم و دست به دعا میشم و التماس دعا هم دارم. واقعا من دارم به کجااااا کشیده میشم هااااان؟

آریا برو بریم.
مسعود من وقتی میگم من نبودم یعنی اینترنت نداشتم که بیام اینجا که با تو حرف بزنم که تو توی قهوه خونت نگی که من مردم که بعدً بفهم ی من نمردم که بعدً مطمئن بشی که من زنده هستم که بعدش بیایی اینجا اعتراف کنی که درباره ی من حرف زدی که با هم حرف بزنیم که بیچاره بقیه سرشون درد بگیره که حسابی برامون آرزوی سلامتی کنن که فکر کنن من دیوونه هستم که همش تقصیر تو هستش تو تو تو کف کف کف کف ساکت ساکت ساکت ساکت خخخ.

من پساپس و پیشاپیش به هرکی بهم سلام کرده سلام میکنم که بدهکار کسی نشم! خخخ
شهروز نبودی اعصابم خرد بود.
هی میگفتم کودوم گوری چیزه منظورم اینه که خوب نگرانت بودیم دیگه! عجب!

سلام آقای حسینی وای ببخشید دیر اومدم و سلام کردم اما خیییلی دیر اومدید اما جریمه ی شما اینه که تا آخر کامنت ها را بخونید و یه صد هزار تومن به من بدید تا نندازمتون پایین

علی رضا غصه نخور ما همه همچنانیم. یادم نمیاد درسی و سالی و ترمی بوده باشه که من شب امتحانیش نبوده باشم و نگفته باشم خدایا غلط کردم دفعه دیگه مثل آدم در طول سال درس می خونم و همیشه زدم زیرش!

پرواز فقط تونست یه کامنت با گوشیش بذاره به احترام بچه ها و صاحب قهوه خونه ی امشباومد چون نوشتن با لمسی خیلی سخته

واقعااااااا؟ آخه اگر اینجوری باشه که همدرد میشیم خانم پریسا! الآن عزم من جزم شده واسه خونی در نوبت دوم. ولی کو اراده؟

ِِِِِِِِِِِِِِِِِِه،
برو دیوونم کردی!
ببییین، شهرووووز، من وقتی بِهِت میگم حرف نَزَن، یعنیی، حرف نَزَن. فهمیدی؟ یا نه؟ اگه حرف بزنی، مجبورم بدمت دستِ … حسابی آدمت کنه.
افتااااااد؟

شهروز، هفت نفر کامنتها شونو در پاسخ به، نوشته بودن که باعث این خطای شمارش شده.

راستی دوستان هر کس کار با گوشیهای اندروید و ورود به محله رو بلده به ما هم یاد بده
من اصلاً نمیتونم با گوشی بیام و کامنت بذارم

البته نکته جالب اینه که من همین الآنش هم درس نمیخونم! ولی قهوه خونه رو عشقه. مهم پایانی سال سوم هست! اصلا آبرو کیلو چنده؟ آبروم پیش معلم بره که بره. چه اشکالی داره؟

بچه ها به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنیییییید.
مسعود همین الآن به من گفت که تا سه روز آینده یه پست میزنه و به صورت صوتی وارد شدن، کامنت گذاشتن، و حتی پست گذاشتن تو محله با اندروید رو آموزش میده.
مگه نه مسعووووووود؟

راستی ۱۰۰۰۰ تومن شارژ داره میپره دوستان هااااا! میخوام ببینم ماجرای آب زرشک و اینها چیه. آیا بیست سؤالی هم داشتیم؟ و دهها سؤال دیگر.

بابا فرامرز گفت حالم خوب نیست و مثل اینکه روزای آخرمه و ازین حرفا و رفت، افتاااااااااد؟

با گوشیهای اندرویدی اولین چیزی که باید بدونید اینه که حتما، حتما و حتما بااااایَد فایرفاکس رو نصب داشته باشید.
بقیه ی مراحلم دقیقا مثل گوشیهای سیمبیَن داره.

شهروز که نبودی پیشنهاد میکنم ی نگاهی به دیدگاه های شماره ی ۵۵۷ و ۶۷۳ بیندازی. بد نیست. مفید و خلاصه. شارژ منو بده بییاد. حد اقل دو یا هزاری همراه اول بده آخه گشتم تا اینها رو پیدا کردم خو بی انصاف تو که پول نداشتی شارژ نداشتی بیخود کردی چرا گفتی چرا من حیرون رو یک کاری کردی که هی برم هی بییام هی بگردم هی جستجو کنم هی دنبال این دیدگاه ها بگردم هی صفحه‌خوانم هنگ کنه از بین برم از سایت برم از این صفحه به اون صفحه برم و اذیت بشم تا ی محتوایی چیزی پستی کامنتی حرفی نقلی مسئله ای واسه تو گیر بیارم و بعدشم این سرنوشتم بشه که این تو آره این توی نامرد این توی از خدا باخبر این توی شارژ نده این توی باغ برو این توی بی اینترنت هی بهم شارژ ندی و وعده بدی و پول ندی و چک بدی و اذیت کنی و بعدشم هی به حرف زدن زیادی محکومم کنی و برچسب دیوونگی و لودگی بهم بچسبونی و از زیر شارژ دادن. . . کف کف کف کف خوب خفه شید دیگه ساکت ساکت ساکت!

درود! آهای مجتبی-مثل اینکه دوست داری کتکی کهمن دیشب خوردمرا تجربه کنی کهدر باره ی حذف کردن این پست حرف میزنی! حالا یه آژانس بگیر و برو اصفهان و کتکتو نوش جان کن و دوباره بیا!‏

آب زرشک داستان نداره علی رضا. من آب زرشک دارم هر جا قایم می کنم این آریا میره پیدا می کنه می خوره. توی وبلاگ خودم هم سرداب زدم قایم کردم باز اومد پیدا کرد تا حواسم نبود نصف بتری هام رو خورد! من و آریا سرش جنگ داریم بقیه هم جلب شدن به گرگم به هوای ما۲تا. الان هم که واسه خلاصیم از دست آریا توی یکی از این ها فلفل ریختم آریا گرفت خورد چیز شد. یعنی نمی دونم چی شد.

بله شهروز.
خبر درسته.
من سریعا برای این مورد اقدام عملی خواهم کرد.
آب زرشک جریانش اینه که پریسا و آریا از دیشب تا حالا سر آب زرشک خوشششمزززه دعواشون شده و هِی دارن حرفه ای تر از گَنگِستِر های اروپایی و آمریکایی از هم آب زرشک سرقت مینمایند.
گویا آریا بعد از خوردن یک آب زرشک به اقما رفته و پزشک هم گواهی فوت رو صادر کرده.
پریسا هم فعلا متحم به قتل در زندان قرچک گیره کارش خخخخ.
دیگه چیچی میخاید بدونید؟

پریسا جان من فقط با اینسرت و اسکیپ آپدیت میکنم
یا اف ۵ میزنم
آره مدل پروازی برا من هم جواب نمیده

من روی گوشیم فایر فاکس دارم ولی اینقدر گیر می کنم واسه ورود به اینترنت که اجداد فراموش شدهم همگی جلوی چشم های بستهم به صف میشن. یکی رسما به دادم برسه!

بیخود شلوغش نکن خانم،
من روزی هزار تا گردن کلفت تر از تو ها رو اینجا کله پا میکنم.
اصلا دنبال آتو بودیم که یه جوری اعدامت کنیم که خب جوووور شد!
شده از قله ی قاف شاهد بیارم ثابت میکنم که این قتل کارِ خودته.

کنترل آر اون هفته جواب می داد الان نمیده. اینسرت اسکیپ هم به همچنین. آقای چشمه دقیقا همین کار رو می کنم. میرم میام میرم میام البته فقط زمان هایی که کامنت نمیدم. کامنت که میدم صفحه حله.

سلام بر طه عزیز خوبی برادر پارسال دوست امسال برو بابا.ههههههههههخخخخخخخخخخححححححححححححح

یا بگید یا این قدر میگم که مثل اون دفعه جارو بیاد و من جارو ها رو بگیرم و به منظور دفاع در برابر مامورین اعدامم ازشون استفاده کنم. حالا بچه ها! هفته دیگه با کیهههههه؟

باشه مال شما. من گوش کنی بمونم سند مند نمی خوام. آخجون آزاد شدم! حالا بچه ها هفته دیگه با… عه! با پروازه؟ کاش سیستمش درست بشه! یعنی هفته دیگه گودبای پارتیه؟ جدی گریهم در میاد راست میگم.

درود! قابل توجه هم محله های عزیز-همانطور که میدانید یه شیطون دارای نیش عقرب در محله حضور دارد،‏ اکنون ایشان تصمیم خطرناکی گرفته است،‏ او ایمیل بیشتر شما را کش رفته است و میخواهد در آینده ی نزدیک خاطرات خود را که در وصف آلاچیق در گروه های ایمیلی قبلا گذاشته است برایتان ایمیل کند،‏ اکنون هرکس دوست ندارد چنین ایمیل هایی دریافت کند اعلام کند تا از شر شیطون عقربی راحت شود!‏

نخودی از موقعی که این وب بیسون رو نصبیدم احساس میکنم سرعت فایرفاکس برام فرت فرت شده که،نمیدونم از اونه یا نه چیز دیگه ای هست آیا؟؟؟

خب من اومدم.
مجتبی رو بردم از رو پل انداختم تو مردااااب.
یه شاخه شکسته پیدا کرده بهش آویزون شدههههه.
هر کی میتونه بره کمکش کنه تا بیمدیر نشدیییییید.

سلام بر پرواز و شهنشاه و علیرضای ایزدی استاد مسلم خودمون ….
استاد قهوه خونه هفته گذشته ما اجباراً فرت شدیم بعدی که اومدیم دیدیم شما تشریف بردید سراغتون رو گرفتیم گفتند رفتید امتحان دارید درس بخونید … آره استاد درس بخونید که با درس هست که آینده در دستهای شماست … وگرنه خب با ندیدن فکر کنم هوا هم اون وقت در دست های شما نباشه خخخخ

راستی آقای شهروز خان بذارید ببینم شوما نبودید یه هزار تا کامنتی این پریسا و آریا پخ و پوخ کردند یه دو هزارتایی دیگه اش هم که سلام علیک و من خوبم شوما چطوری و این حرفا بود…..
یه چندتایی درخواست هم مبنی بر شماره دار شدن کامنت ها بود که اجابت شد….
در مورد هدینگ مطالب داغ و تعداد بازدید ها هم اطلاع رسانی شد که بگردید آثارش رو مشاهده می نماییید…..
یه تعداد شعر و متن علمی ادبی آموزشی عارفانه عاشقانه هم بچه ها لطف کردند فرستادند…..
دیگه بذار ببینم از آقای شکاری و یلدا خانم هم خبر گرفتیم که از هیچ کدومشون خبری یافت می نشد….
ترانه خانمی رو هم سراغشون رو گرفتیم که کاشف به عمل اومد که حالشون خوب هست خدا رو شکر …..
آقای سلیمانی هم تشریف داشتند با یه آهنگ قشنگ از گروه چارتار که البته خودشون ضبط کرده بودند از کنسرت زنده و رو سایتشون هم که ان شا الله کامل کنسرت رو می ذارند…..
دیگه دیگه عمو چشمه هم که یه تعداد مرغابی شکار کرده بودند سهم شما رو هم دادند به یکی از بچه ها که فکر کنم خورد رفت …..
آقای عدسی هم که مهمونی تشریف برده بودند و گزارش هندونه خوریشون هم موجوده …..
راستی یه چندتایی کامنت هم در مورد اصل سؤال مطروحه توسط جناب مسعود خان موجود هست که بعدی خواستید مراجعه و مطالعه کنید…..
دیگه همینها بود باشد که رستگار شوید…..

ملیسا جون
من وبویسوم رو که عاشقم
البته من فقط وقتی می خوام برم یه جایی که کد امنیتی هم داره از فایر فاکس استفاده می کنم
اون زمان ها هم جدی سرعت فایر خیلی بیشتر از اکسپلرر هستش
اما خب من چون با اکسپلرر عادت دارم و میان بر هاش رو هم تقریباً می دونم بیشتر با اکسپلرر هستم …..

خب آقای عباسی خدا رو شکر که پاسخ معما رو هم جناب مدیر دادند من که فعلاً خوابم میاد مخم کار نمی کنه ….

راستی آقای خسروی
اولش که توکلتون به خدا باشه و بعد هم بازم توکلتون به خدا باشه و بعد و بعد و بعدش هم به همچنین و البته خیال بد هم به دلتون راه ندید…..

بچه ها باشد که پند گیریم و البته رستگار شویم:

تو ای انسان!!!
اگر مستضعفی دیدی،
ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی
به انسان بودنت شک کن…

اگر چادر به سر داری،
ولی از زیر آن چادر
به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن

اگر قاری قرآنی،
ولی در درکِ آیاتش
دچارِ شک و تردیدی
به انسان بودنت شک کن…

اگر گفتی خدا ترسی،
ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی
به انسان بودنت شک کن…

اگر هر ساله در حجّی،
ولی از حال همنوعت
سؤالی هم نپرسیدی
به انسان بودنت شک کن…

اگر مرگِ کسی دیدی،
ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبیدی،
به انسان بودنت شک کن

نخودی رو تعیید می کنم در مورد فایر فاکس و اینترنت اکسپلورر.
شهروز پا نکوب بابا تخته ها می شکنه همه میریم اون پایین مهمونی.
بچه ها انار دونه کی می خوره؟ بجنبید تا همهش رو نخوردم!

طاها جان شبت خوش.
شهروز کُلی بازی در نیار من خوردمش دیگه.
چقدم چسسسسسسبیییییددد لامصصصصبب.
واقعا مراغابی شهروز خوردن داره خخخخخ.

من اما با فایرفاکس انگار راحتترم که،اکسپلورر رو یکمی دوسش ندارم،نانازی،با این عادتم شده که،

شهروز خیال کردی! آخرش اومدم بالا از مرداب. تقصیر منه که روی پل دفعه ی قبل هواتو داشتم. این دفعه خعلی دوس دارم باهم بریم روی ی پلی که مرداب زیرش باشه تا بهت بگم!

سلام مجدد. ببخشید هی قطع و وصل میشم. یه درس از ۱۱ تا درس رو خوندم. خوبه دیگه نه؟ راستی سلام ویژژژژژژژژژه مجدد بر خانم نخودی.
وایییییی الآن یه جوری شدم! خب لطف هم حدی داره. نمیگید یه هو جنبهش رو ندارم پس می افتم؟ کلیتش هم که پیش همه هممحلیها و خصوصا شما درس پس میدم.

شهروز یک سوم مرغابی بهت رسید که مسعود و مهدی بین خودشون تقسیم کردن، ظاهرا دیر اومدی قطار رفت خخخ، یعنی مسعود زد به بدن، شایدم قایم کرده ببره برای جعفر که باحال تر خور خور کنه.

لااااایک به شعر خانم نخودی. هم موزون و هم پرمحتوا. من که خععععلی دوسش داشتم. خودم هم باید دربارهش شک کنم. شاید یه هو آدم نبودم! میگم من اگر آدم نبودم میشم اولین غیر انسان کامنت دهنده در گوش کن! نه، در کل اینترنت! وایییی که چقدر معروف بشم من! راستی از تشریح ما وقع کامنتهای گذشته تشکر میکنم شدییید.

مسعود این آریا دروغ میگه می خواد انار نخوری خودش سر فرصت بیاد همه رو کش بره. آریا هستی؟ آب زرشک فلفلی می خوری بدم بهت؟
اناری هاش بفرمان!

در مورد فایرفاکس و اینترنت اکسپلورر هم بگم که من هم قبلا همینجوری بودم و اصلا فایرفاکس واسم غیر قابل تحمل بود. ولی به وساطت وب ویسام جان باهاش رفیق شدم. الآن میخوام سعی کنم با کروم جون هم طرح رفاقت بریزم. شما هم اگر از اون اینترنت اکسپلورر یه چند وقتی درل بکنین به فایرفاکس عادت میکنین.

ماجرای مرغابیها و شکارشون مربوط به دیشب و امروز ظهر بوده.
ولی نگران نباش سهمت توی یخچال محفوظه،.
راستی ماجرای دو مرغابی در مه رو شنیدید بچه ها.
کدومتون تله تیاترش رو دیدید؟

خواهش می‌شه همگی قابل شوما رو نداشت….
آقای ایزدی یه درس از یازدهتا کمه ها …. خدا رو شکر اون روزگاران ما اینترنت و این حرفا نبود …. می نشستیم با خیااال تخت درسمون رو می خوندیم … “خدا رو صد هزاران مرتبه شکر” …. راستی جدی می گم شما حقیقتاً جز با استعداد ترین ها هستید و از صمیم قلب براتون آینده ای روشن آرزو دارم … فقط خواهرانه می گم وقتتون رو الکی سر اینترنت و دنیای مجاز و تفریحات بی ثمر حدر ندید …. وقت جداً طلاست … مخصوصاً در دوران و سن و سال شما ….

خب میگم بچه ها یه مزایده میذاریم.
چه قدر حاضرید بدید که کلید در قهوه خونه رو کش برم نتونن ساعت دوازده ببندنش؟
از پنجاه تومن شروع میکنیم.
هرچی ساعت بره جلوتر قیمت میره بالاترااااا!
تا گرونش نکردم یکی این مبلغو تقبل کنه.

خخخ. البته من اول میخواستم بگم اولین غیر انسانی هستم که گام در دنیای اینترنت میذارم، ولی یادم افتاد به اجنه و نظرم رو تغییر دادم.