خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بالاخره رعععد بزرگ موفق به دیدن یه نابینا شد .

سلامو هزاران سلام.

بچه های گوشکنی و غیر گوشکنی سلام. سلام به هر نابینایی که این خاطراتو میخونه.
اگه شما رعععد بزرگو خوب بشناسید چندتا نکته اومده دستتون :
1_ بیناست 2_ از مهر ماه که به این محله اومد دربه در دنبال یه ونوسی نابینا بود تا باهاش بره بیرون و بیشتر با نابیناها آشنا بشه خخخ
3_ رعععد بزرگ کمی شوخه و بی شیله پیلس و ارادت خاصی به نبین های عزیز داره
_____
توجه توجه و بسیار توجه : اسامی افراد مستعار میباشد . پس به دنبال فرد یاد شده درین در دنیای حقیقی نباشید . ههههه
چند روز پیشا با یه ونوسی نابینا به صورت معجزه آسایی آشنا شدم ، در یک تماس تلفنی باهاش در یکی از پارک های تهران قرار گذاشتم. اسم شریفش لیدی عصمت بود خخخ راس ساعت سه بعدازظهر عصمت جونو در پارک دیدم. البته رفته بود روی یه نیمکت نشسته بود ، منم راس ساعت رسیدم . دیدمش ، ولی باورم نمیشد عصی باشه . آخه من عصایی کنارش ندیدم ؛ کلک عصاش مثل اینکه تا شو بود و خب من اینو نمی دونستم. که عصای سفید کشویی و تاشوس خخخخ راس میگم خب ! تعجب نداره
بعد که فهمیدم و رفتم جلو باهاش حرف زدم ، انگار صد و سه ساله همدیگه رو میشناسیم. کمی در داخل پارک قدم زدیم ، عصای جادوییشو درآورد و خییلی عاقلانه و مؤدبانه راه رفتیم. از گوشکن و سایتش حرف زدم ؛ هممونو میشناخت خخخ حتی رعععد بزرگو ؛ داشتم شااااخ درمیاوردم . بهش گفتم اسی عصمت با چه اسمی میای تو سایت ؟؟؟

گفت من اصلاً کامنت نمیدم ، فقط میام و مطالبو میخونم . تازه بهم چندتا سایت دیگه هم معرفی کرد و من باز شاااخ و دماغم کمی بلندتر شد از تعجب خخخ حالا چرا بماند .
منم سایت با تو که برای سیروس شکاریه بهش معرفی کردم .
داشتم به منظره ی اطراف نگاه میکردم که یه صدای فیس فییییسسس و پیس پیییییییسسس شنیدم و یه بوی خوبی استشمام کردم ، بعد فهمیدم که عصمت جوون اسپریشو درآورده و داره خودشو عطری میکنه . بهش گفتم بده بووش کنم بعد یواش منم کمی خودمو پیس پیسی کردم خخخ کی به کیه ؟؟ ولی به طرز مرموزانه ای فهمید و گفت رعععد این اسپری نیست عطر فرانسوی 300 تومنیه . منم اینبار بیشتر فیسشو به خودم پیسسس پییس کردم خخخ

بعد کمی آجیل از کیفش بیرون آورد که با هم بخوریم ؛ منم فندوقا و بادوماشو سوا موا کردم ولی کلک فهمید و بهم گفت رعععد شیکمو سوا نکن ، در هم بخور خخخ

خب چیزی که برام جالب بود ؛ کلی رفتیم چرخیدیم و دوباره که نشستیم ، ناقلا متوجه شد که همون جای اوله که نشسته بودیم . به من گفت رعععد اینجا همون جاس ؛ من الکی گفتم نه ، ولی مگه میشه این نبینیارو سر کار فرستاد ، گفتم عصی از کجا فهمیدی ؟؟؟ ما که خیلی چرخیدیم ؟؟ گفت از صدای آب ، از صدای جوشکاری . از صدای فلان و بهمان .

خیلی برام جالب بود .
آهان ، عصمت جون نمیدونم چرا یه اخلاق بد داشت و اون این بود که عصاشو جمع کنه و دست منو بگیره ؟؟؟ بهش گفتم .
ولی گفت : وقتی تو باشی عصا برای چی میخوام ؟؟؟ خلاصه یه بار نزدیک بود بیفته و به من گفت چرا بهم نگفتی که یه چوله سر راهمونه ؟؟ منم گفتم ما اینیم دیگه خخخ
فهمیدم عصمت جوون عجیب به اسکایپ معتاده . شانس ما هر چی خلاف ملاف به تور من میفتن.
راستی یادم نبود بگم که عصمت جون ورزشکار و خیلی خوش تیپ بود و من مونده بودم چطور چش بسته این جور ماهرانه ، از اون قرمز مرمزا اسمش چی بود جرج ؛ نه لوژ ، دخملا بگید ازونا که میپیچونن و میمالن به لبو لوچشون خخخ اسمش چیه ؟؟؟ خلاصه از اونا هم به لوچه و لبش مالید خخخ یعنی من که دهنم وااااااااا موند .
ناخوناش هم بلند و چنگی بود .
حالا رعععد بیچاره رو بگو که از مدرسه اومده بود ؛ کلی گچی مچی بودم . تازه خوب شد که ازون فیس پیسای اسی جووون به خودم پاشیدم.
ولی خعععععلی به من خوش گذشت و ازم قول گرفت اگه با خوندن پستم بخنده ، دوباره باهام بیرون بیاد و به سؤالات غریبو عجیبم جواب بده ؛ در آخر عصای چوبی و تا نشوی منو گرفت و زد تو سرم و بهم گفت : ای رعععد تو بدترین راهنمای دنیایی . ولی خوش قلب ترین بینایی. البته جمله آخرشو خودم از تو چشاش خوندم .

میگم تازه فهمیدم که دنیای نابینایی خیلی هم سخت نیست . اصلاً تفاوتی در زندگی عصمت جون و خودم حس نکردم . تازه من کلی خسته با عصای شکسته راهی خونه شدم و اون شادو قبراق به سوی قراره ما ساعت عشق پرواز میکرد .

۸۹ دیدگاه دربارهٔ «بالاخره رعععد بزرگ موفق به دیدن یه نابینا شد .»

سلام بر زینب عزیزم .
اول اینکه چرا در کلاس املا غیبت داشتی ؟؟؟
دوم اینکه تجربه خوبی بود ؛ باور کن بیشتر اعضای سایتو میشناخت . خیلی برام عجیب بود . رعععد بزرگ خودشم نمیشناسه ولی این دخمل خوشگلو نبین سایت وزین گوشکن و چندتا سایت نبین دیگه رو رصد می کنه . خخخ
تازه دلم براش تنگ شده . اگه بیاد ببینه اسم مستعاره عصمت جونو براش انتخاب کردم ، منو میکشه بخدا .

سلام بر رعد خانمی عزیز و گرامی ….
خب به سلامتی …. ان شا الله که دیگه نابینایی نباشه که شما ببینید یعنی اصل نابینایی نباشه …. بعدشم فکر کنم بعدی مجدد باهاتون بیاد بیرون چون جالب انگیز ناک نوشته بودید شکلک فقط اگه بعدی نگه چرااا اسم منو گذاشتی عصمت نذاشتی بانو خخخ شکلک ما هم به ایشون ارادت داریم خیلی شکلک برم بقیه پست ها رو هم بخونم دلتون برام تنگ شده خخخ …..

سلاااااام بر بانوی سایت .
اونقدر خوشحالم که نگو .
به یه نکته مهم در این دیدار رسیدم و اون اینه که انسان اگه بخواد میتونه شاد باشه و هیچ چیز مانع شادی و امید نیست.
مورد بعدی اینه که توانایی یه نابینا در راه رفتن و جهت یابی خیلی بیشتر از اونیه که من فکر میکردم.
بدون من هم براحتی میتونست مترو رو پیدا کنه . خیلی اعتماد به نفس بالا و بسیار خنده رو و کنجکاو بود خخخ به من مهلت نداد که ازش سؤال کنم از بس که سؤال داشت از من و افکار و زندگیم .

سلاااااااام به به ببین رعد بالاخره یه نابینا دید. چشمت روشن عزیزم. خخخخ
میگم باز اسم تحرک و جهتیابی رو بیاری من سبز میشم.
ایول به اون دختر باحال. کلی لذت بردم که مستقل هست. آخه میدونی دخترهای نابینای کمی هستن که مستقل باشن و از عصا استفاده کنن.
من همیشه سعی دارم که مستقل بشم در هر زمینه ای و تلاشم هم اینه که بقیه رو هم به این کار تشویق کنم.
خب خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی این پست رو خوندم.
ولی یه نکته رعدی: ما نابیناها وقتی ببینیم که کسی همراهمون هست و بهش اعتماد داریم که راهنماییش خوبه عصا رو قلاف میکنیم. تا اونم کمتر بخوره به این طرف و اونطرف. خخخ
در مورد تیز بودن بودن ایشون هم باید بگم ایول داشته. برای قوی شدن جهتیابیمون باید تمام حواسمون به صداها و علامتهای اطرافمون باشه. کاش بشه بیای مشهد با یک مشت دختر بریزیم توی بیرونا صفا کنیم.

سلام زهرا جهت یاب .
خواهش میکنم هیچ نابینایی به رععععد بزرگ به عنوان راهنما اعتماد نکنه . خخخ
راهنما بودن کار سختیه برام.
همش یادم میرفت که نمی بینه . اصلاً قابل درک برام نبود که عصمت جون اطراف خودشو نمیبینه .
زهرایی مررررسی.

سلام بر رعععـعععـعععـعععـعععد بزرگ. خوبید انشاالله؟ بالاخره خوشحال شدم که تونستید فردی نابینا رو ببینید و با دنیای ماها آشنا بشید. البته آشنا بودید آشناتر شدید. اگر اشکالی نداره من هم تمایلم رو برای آشنایی با رععععد مهربان اعلام میکنم. راههای ارتباطی من تو درباره من ذکر شده. اما خعلی خعلی طنز نوشتید هااا کلی کیف کردم. نگفتم منو بیاد عمه ام که دبیر ادبیات هست میندازید؟ انشاالله که این روحیه ی طنزگونه و خوب شما هیچگاه از شما جدا نشه و به قول معروف خدای نکرده غم سراغتون نیاد. اصلاً مگه غم و غصه میدونه خونه ی رعععـعععتـعععـعععد کجاست> شکلک: خونه ی مادر بزرگه هزار تا قصه داره. خونه مادربزرگه شادی و غصه داره. خخخ

سلام مهدی . خوبی ؟؟
ببین پسرم با دیدن پستای من به یاد عمو بیفت نه عمه خخخ رعععد بزرگ یه پدر بزرگه جاااااانم خخخخ
جان عمو رعععععد بگو چه طوری رععععععدو مثل یه مار که عیناش پیچو تاب خورده می نویسی ؟؟؟؟

سلااااام.
خب زیارت قبول خخخ.
میگم خوب شد واقعً تو بچه نداری.
آخه سلیقه ی انتخاب اسمت خیلی عالیه خخخ.
عصمت؟
خداییش اگه اسم خودت عصمت بود چی کار میکردی آیا؟
حالا ولش کن این حرفارو.
بابا از کنجکاوی دارم منهدم میشم.
نمیشه بگی کیه که ما رو میشناسه.
تقریبً مطمئنم اسمشو بشنوم میشناسمش.
البته عصمت ما نمیشناسیم.
اسم واقعیشو میگم.
اصلً من به عنوان مدییییییر سایت باید اسمشو بدونم خخخ.
خلاصه چشمت روشن، تا باشه از این پارک رفتناااا!

سلام شبو شور . پسرم اون زمانا میخواستم اسم تو هم بذارم خدا رحم خخخ ولی دیگران دخالت کردن و نذاشتن خخخ
سلیقم خیلی شیکو فانتزیه میدونم خخخخ
خب عصمت چون ع داره به رععععد میخوره . در ضمن مخففش میشه اسی خخخ اگه تو خیابون صداش کنم کسی نمی فهمه که دارم یه میخی میخ میخیو صدا میکنم یا یه ونوسیو خخخ
گل نسا هم البته ای بدک نیست هاهاها

درود بیشتر بر علی کریمی خودمون .
رعععد بزرگ به اعتقاد شما معتقده . ههههه
علی کریمی بذار یه چی بگم ، عصمتی اونقدر از من سؤال مؤال کرد که من نتونستم سؤالی ازش بپرسم.
یا می خوردیم یا میخندیدیم یا منو سؤال پیچ کرده بود خخخخ تازه ازم خواست که عسک باهاش بندازم که بره به مامانش نشون بده ؛ تا مامانش بگه رععععد چه شکلیه خخخ
ولی من فک می کردم که نابیناها صورت آدمو لمس میکنن ، اما این کارو نکرد.
وقتی من ۲۲ سالم بود یه پسر بچه ی ۵ ساله ی نابینا دیدم و باهاش دوست شدم و اون دستاشو به صورت میکشید تا بفهمه من چه شکلیم .
منم ازون موقع فک می کردم که تموم نابیناها دست میبرن تو صورت آدم و صورتمونو لمس میکنن هاهاهاها
عصمتی به من گفت : رععععد مرده شورتو ببرن با این افکارت خخخ

سلام بر مهربان سایت . یادته که اسمت شده مهربان .
خب خودش ازم خواست که اسمشو عوض کنم خخخ حتی دوست نداشت سن و تحصیلاتش بگم خخخ
خب رععععد که خودش یه پیرمرد عهد بوقه به اسمای عهد دوغی بیشتر علاقه داره نه این اسمای خارجی مارجی . خخخ عصمت مگه چشه آبجی مهربون هههه
فدای مهربونیات بیشتر بیا به این ورا خخخ

پس تا دیر نشده برو تو جلسه ۱۵ حاضری بزن خخخخ
چون رععععد بزرگ از غیبت خوشش نمیاد .
گوشتو بیار جلو به نفعته که بری اونجا کامنت بذاری که جزو حاضرین محسوب بشی . در ضمن توی پست بخاطر اعتراض دفعه قبلت اسمه قشنگتو جا دادم هههه
رععععد رو دست کم نگیر و سرش شیره نمال خخخ غایب بودی عزیزکم

درود رععععد عزیزم. خب خوشحالم که موفق شدی ولی به قول علی یه نابینا دیدی گنج که کشف نکردی خخخخخخخخ خخخخخخخ.
تو اگه واقعا دوست داشتی نابیناها را ملاقات کنی خیلی زودتر از اینها میتونستی این کار رو بکنی میتونستی به مریخیت بگی و یه جایی مثل رستورانی کافی شاپی چیزی با شهروز و امیر و دیگران قرار بذاری و باهم کلی از این ور و اونور حرف بزنی ولی نمیدونم چرا اینقدر تاکید داری که حتما دختر ببینی بابا چه فرق میکنه مگه دختر پسر داره همه آدمند همه انسانند. تو واقعا افکارت مثل سنت خییییلیییی قدیمیه خخخخخ .
راستی گفتی که اون خانم یا همون اسی خودمون تو پارک ادکلن زد یا رُژ کشید آیا این کار درست بود؟ یعنی نمیتونست قبل از بیرون اومدن از خونه این کارو بکنه که دیگه لازم نباشه تو پارک و جلوی دید دیگران بخواد ادکلن بزنه یا رُژ بکشه. شایدم میخواسته به تو بفهمونه که بعععله ما هم میتونیم.
به هر حال خوشحالم از تجربه جدیدت.

سلام حسین خان اصل اصفهووونی .
آره من خییییلی خیییییلی سنتی و د موده هستم خخخ
نه بابا مگه تا حالا دیدی یه ونوسی توی جمع و اماکن عمومی بزک دوزک کنه ؛ که عصی ما دومیش باشه ؟؟؟
من جریان فیس فیسسسس ادکلنو به طنز گفتم. چون وقتی کنارش بودم کشفیدم عطری که استفاده کرده چیه و خب قیمتشو تا حدودی میدونم .
در رابطه با این روغن موغنا هم بگم وقتی دیدمش فهمیدم استفاده کرده بعد که رفتیم داخل سرویس ازش پرسیدم خودت رژو زدی یا یه نفر این کارو برات انجام داده و اونم از کیفش رژ لبشو درآورد و خیلی شیک و ماهرانه ازش استفاده کرد .
هواشناس و شبو شور هم ایشالله که زودتر برن خونه ی بخت و منو دعوت کنن ، بعد که با خانوماشون که دوست شدم ، هر روز میرم خونشون و با خانوماشون بر علیه شون توطئه میکنم خخخ

درود
بابا بزرگ خسته نباشید و دست مریزاد ؟ خدا قوت . امروز چه کردید با تجمعاتتان ؟
جدی بگم بابابزرگ من خود تو و مرامت و نوشتارت و هر چه مربوط به شاد وشنگولیته دوست دارم و دلم یمخواد که به جای لیلی بودم و عصا رو من تو سرت می زدم و تو از چشام میههمیدی که چی شده و چی می خواستم بگم ؟خخخ
ببین ها با نبین ها فرقی ندارد ! فرقشان فقط در همین جمله است که ما اینیم دیگه ؟!!
ای کاش همه مردم شعورشان با شخصیت بود مثل رعد بزرگ .مطمئن باش در ادامه طریقت موفق تر گام خواهی برداشت ؟

سلااااام بر قنبر خان بزرگوار .
لیلی کیه دیگه ؟؟؟؟ از کجا اومد ؟؟؟
عصمت یا شایدم شوکت بود اسمش خخخ
خدا عاقبت آخرتته این اسمای مستعارو بخیر کنه ههههه
راستی کلاً ما فرهنگیا خیلی با شعوریم نه قنبری ؟؟؟؟ خخخخ
رعععععد بزرگ با صدایی مردانه و بمو گرفته میگه : خیلی آقایی قنبری

سلام آقای مستعار رعععععد
و خانم لطیف مثل باران
راستی ها حیف نیست تو با این همه با احساسیت بابابزرگ باشی؟
خب مبارکه نابینا دیدنت عزیزم.
نوشتی فرهنگیا خیلی باشعورن و منم که همکارتم جوگیر شدم که از خودمون تعریف کنم و حرفت رو تأیید.
موفق باشی گلم

سلام . اولاًَ شما خانم هستی یا یه مریخی ؟؟؟
حس ششم میگه یه همکار خوب ونوسی هستی .
چه خوب که جوگیر شدی خخخ
تو این مدت که من توی گوشکن بودم چرا ندیدمت دوست خوب من ؟؟؟
خب وقتی نقش بابابزرگارو بازی میکنم هم با خانوما راحت ترم هم با مریخیای موجود خخخخخ .
میدونی از کجا حدس میزنم یه ونوسیه مهربونی ؟؟؟
چون به رععععد بزرگ گفتی گلم ؛ گلا به دوستاشون میگن گلم خخخ

سلااااااااااااااااااام بر رعد بزرگ!
درود و هزاران درود بر عزیز دل خودم!
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ خوش میگذره؟
ما رو نمیبینی خوشحالی؟ خخخ!
ایشالا یه روز قسمت بشه منو ببینی! ایشالا یه روز بیای قوچان در خدمتت باشم!
خعلی خعلی گلی عزیز دلم!
از راه دور روی ماهتو میبوسم!

سلااااام بر فرشته ی مقدس و دوست خوبم.
من که در به در کوی شما هستم .
نه خوب نیستم ، صداتتو نمیشنوم زیاد شارژ نیستم .
خب چی میشه تو واتس آپ برام فایل صوتی بفرستی .
انشالله که تمام خوبیا به سمت شما و همه ی ما گوشکنیا بیاد .
مررررسی عزیزم .

سلام. خوشحالم که میتونم بازم توی پستهای شما کامنت بذارم. من متولد آبان ۶۷ هستم و نابینای مطلق. اما راستش یه درخواستی ازتون داشتم. تشکر میکنم اگه یه راهی برام بفرمایین که بتونم با شما مستقیمتر در تماس باشم. فقط بگم که اندروید ندارم. تشکر میکنم و منتظرم مستقیما صدای شما رو بشنوم.

خخخخ سلام رعد بزرگوار و همه دوستان گل من گل خخخ خیلی جالب بود ولی رعد بزرگوار دقیقا این سوالاتی که جناب عالی پرسیدی همه و همه تکراری بود آخه همه بینها آره خب مخفف نبینها همان بینها هست آره خلاصه همشون این سوالات رو تکراری می پرسند والا پدرمان در آمده از بس جواب تکراری دادیم خخخ شاید هم جوابهای آرمانی خخخخ یه نسیحت نصف جوابها رو باور نکن خخخخ اصلا همش رو باور نکن البته این از همون حرفها بود ها خخخخ

خخخ رعد بزرگوار خخخخ منظورم همون سوالاتی که از نابینا عزیز دوستمان پرسیدی دیگه مثلا اینجا همونجا نیست تا ببینی واکونش چی هست و این که از کجا فهمیدی و همینها که با دوستمان رفتار نمودی دیگر عجب ها هر روز صد کیلو گچ میخوری ها خخخخ

سیروس مهندس مثل اینکه خیلی خوشحالی رعععد باستانی روزی ۱۰۰ کیلو گچ میخوره ها ؟؟؟
علی کریمی یه پست بنام بیناها بپرسن و نابیناها با حوصله جواب بدن ، توی اون پست کلی سؤال کردم از خدمتت تمام نابینایان.
اگر وقتشو داری که میدونم نداری برو ببین . و اگه حوصله داشتی جواب بده

سلام. خیلی خوشحال شدم که شما هم تونستین کبری جون نه ببخشید گلدسته خانم رو ببینید. انقد از این اسم های خوشگل استفاده میکنم تا خودش بیاد خودشو معرفی کنه خخخ. ولی فکر کنم من رو نشناسه چون هر صد سال یه بار میام یه کامنتی میدم و میرم. خخخ. راستی فکر کنم یه وقتایی زیاد نباید به این جمله ی نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد اعتماد کرد ههه. اینو گفتم که بگم منم خوشحال میشم بیشتر در ارتباط باشیم
شکلک تینا دیگه خیلی شوخی کرد
آهان راستی یه چیزی بگم و برم! پستتون رو هم خیلی قشنگ نوشته بودین!

سلام بر رعد بزرگ از اینکه این پست رو دیدم خوش حال هستم از این پست چند نتیجه ی اخلاقی باید گرفت یک نباید ادکلن سیصد هزار تومنی رو دست کسی داد دو اینکه به راهنما ای ی بینا نباید اعتماد کرد و سه نباید توی آجیلامون بادم و فندق بریزیم حالا خارج از شوخی اگر بعضی از ما نابیناها و بعضی از شما بیناها دیدگاهمون رو نسبت به هم عوض کنیم دنیای قشنگتری در انتظار ماست زنده باشید و سلامت خدا نگهدار

سلااااااام خوبی حااااج علیخانی خخخخ
خوشم میاد که از طنز هم نتیجه عایدمون می کنی . این یعنی درایت و ظرافتو نکته سنجی.
من هم با نظر شما مؤافقم و برای تغییر فکرها آماده ام.
مرررسی .راستی یه سؤال:
مگه آجیل بدون فندوق و بادوم میشه ؟؟؟ نه که نمیشه خخخخ

در پاسخ به زهرا آیت
زهرا جون گویا شما کاربر نیستی و کامنتت رفته در صف انتظار .و رعععد دلش راضی نمیشه که منتظر بمونی . من به شما ایمیل میدم و اونجا بیشتر توضیح میدم.
خداحافظ . خیییلی ماهی خخخ

در پاسخ به تینا خانوم. گویا شما هم در صف انتظاری گلکم .
عزیزم مطمئن باش که من به ایمیل شما دسترسی ندارم واقعاً به جز مدیرای سایت و یه عده که مدیر بهشون اجازه داده که کمکشون کنن کسی دیگه نمیتونه ایمیل کاربرارو ببینه .خیالت راحت.
خوشحال شدم که خوشت اومده . راستی من اینجا کلاس املا با عنوان غلط ننویسیم هم میذارم .
یه سؤال تو همون عصمتی من نیستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این رعععععععععععععد بمیره اگه هستی بگوخخخخ
مشکوکم مشکوکم به تو
کاش بگی کییییییییییییییی هستی تو خخخخخ

سلااااام بر پسر خوبم .
من خودم که خییییلی خوشحالترم. با یکی دیگه هم قرار دارم. حالا ببینیم کی فرصت بشه.
خودت باحال خوندی . خوشحالم که پسندیدی .
شکلک رععد با خودش داره میگه این پسر خارجیه از کجا سرو کلش پیدا شد هههه
پس چرا تا حالا تو محله ی گوشکوب نه آبگوشت سرا خخخ ندیدمش .

سلام. آیا باید پذیرفت که دود از کنده بلند میشه؟! یعنی آیا بابا بزرگ رعد رفته بود دختربازی؟! خخخخ خب ای کاش با اون پسره هواشناسه یا با اون یکی پسره شبوروز هماهنگ میکردیو میاومدی رادیو هم پشت صحنه ی برنامه هامونو میدیدی! هم به جای یه نابینا با سهتا نابینا و یه نیمه بینا یا به عبارتی یه کمبینا و بازم به عبارتی دیگه با یه کمنابینا آشنا میشدی!خخخخ!
ولی گذشته از شوخی با اینکه دورادور در جریانم که رابطه ی صمیمانه ای با چندتا از بچه های محل داری، این تلاش بسیار تو برای آشنایی هرچه بیشتر با نابینایان و نحوه ی زندگیشون ستودنی!.
از پستت و خاطرات جالبت و تلاشت ممنونم. موفق باشی.

سلاااااااااام بر اشکان شاه تهرونی
دست رو دلم نذار که دلم از دست این دو تا مجروحه خخخخ
هواشناس که سر به هواس و همش تو آسموون به دنبال ابرو برفو بارونه خخخ
شبو شور هم که به فکر اتل متلو قصسس . خخخ
تو هم رفتیو نموندی خخخ
منم آاااااقشون کردم که تا زنو زارو زندگی تشکیل ندن ریختشونم نبینم خخخخ
ولی غصه نخور اشکان شاه ، بزودی شما سه تایی هارو تو جشن می بینم. هاهاها
رعععد بزرگو عروس دعوت میکنه خخخ دوماد تو رو دعوت میکنه ؟؟؟؟؟؟

سلام جناب رعد من بازم اومدم اول به اون یکی دیگه میگم هُشتار های ایمنی رو جدی بگیرید بعد خارج از این حرفها بگم اگر ما نابیناها خودمون رو تافته ی جدا بافته از جامعه ندونیم و فقت برای نداشتنِ یک جفت چشم برای خودمون جامعه ای جدای از اجتماعی که در آن زندگی میکنیم تعریف نکنیم و خودمون رو برای خانواده و اجتماع و از همه مهمتر برای خودمون پیچیده نکنیم دیگه برای جنابِ رعد و امثالِ ایشون دست نیافتنی و ناشناخته بنظر نمیرسیم ب خدا من بیناهایی را دیدم که با وجود داشتن چشم از ما نابینا ترند چرا بعضی از ما فکر میکنیم چون چشم نداریم باید محدود و جامعه گریز باشیم و زندگی را برای خودمون و خانواده مون سخت و غیرِ قابلِ تحمل کنیم و فقت برای نداشتنِ یک جفت چشم زندگی را تمام شده فرض کنیم به خدا ما هم مثلِ همه ی مردم هستیم و از یک کره ی دیگه نیومدیم من بیشترِ دوستانم بینا هستند و بینِ خودم و اونا فرقی نمیبینم و از با اونها بودن بیشتر از با بعضی از نابیناها احساسِ راحتی و لذت میکنم دوستانِ بینا هم همین احساس رو نسبت به من دارند چرا بعضی از ما خودمون رو آدمهایی تو در تو و با افکاری پیچیده نشون میدیم تا دیگران رو از نزدیک شدن به ما ب ترسونیم شاید یادمون رفته چه انسانهای موفقی از جنس خودمان در همین جامعه زندگی کردند و میکنند فقت ما باید یاد بگیریم استعدادها و علایقِ خودمون رو شکوفا کنیم و از شکستها نترسیم و از شکست پلی برای موفقیت بسازیم و باز هم میگم اگر ما سعی کنیم اول خودمون رو بهتر بشناسیم دیگر برای اشخاصی مثلِ شما دست نیافتنی و ناشناخته باقی نمی مانیم من چند سال پیش یک دختر خانم را در تهران دیدم که ایشان هر دو دست را نداشت ولی با این وجود توی یک اداره مشغول بکار بود و حتی در تلویزیون هم نشانش دادند که چطور وقتی به محلِ کارش میرسید با پا در کارت تابل ساعت میزد و در طولِ یک روزِ زندگیش چطور کارهایی رو که ما با دست انجام میدیم رو با پا انجام میداد و حتی بیشتر از خیلی از ماها با پاهایش کار میکرد مثلِ پیانو زدن و نقاشی کردن میگن یه روزی کسی غصه ی نداشتنِ کفش را می خورد تا اینکه چشمش افتاد به کسی که هر دو پا را نداشت بعد سر به آسمان بلند کرد و از اینکه پا داشت خدا را شکر کرد و برای اینکه واسه نداشتنِ کفش غصه میخورد توبه کرد من که کارم فنی است با خودم فکر میکنم با وجود اینکه چشم ندارن اگر بنا بود دست هم نداشته باشم زندگی دیگر مفهومش رو برام از دست میداد پس بیا ایم برای داشته هایمان خدا را شاکر باشیم و انقدر برای نابینایی بعضیهای مان زندگی را برای خودمان و اطرافیانمان تلخ و غیرِ قابلِ تحمل نکنیم ب بخشید جنابِ رعد و دوستان اگر هی میام و سرتون رو درد میارم میخوام اگر بتونم سرِ سوزنی در راهی که دوستانی مثلِ شما و آقای کریمی و دیگرِ دوستانی که در راه شناخت بیشترِ بیناها از ما و خودِ ما از خودمان در پیش گرفتید مفید باشم امیدوارم که این طور باشد باز هم ب بخشید خدا نگهدار

جناب علی خانی سلاااام.
اصلاً دیگه نباید حضور گرمتونو در پستای من مزاحمت تلقی کنید و یا معذرت خواهی کنید .در غیر این صورت خیییلی ناراحت میشم.
خیییییلی لذت میبرم وقتی نوشته های شمارو میخونم . پر از انرژیه مثبت و حس خوبه انسانیته.
باور کنید اولین بار کامنت شمارو در پسته شبو شور دیدم و اونجا صداقت و مهربانی و آسمانی بودن دلتونو حس کردم. نشون به نشون که بعد از دو جلسه به شبو شور گفتم املای اسم این آقا درست نیست.
میگم حااااج علی شما بهتره یه پست بزنی با عنوان گزارشی از یک روز زندگی . وبرامون تعریف کنی که در این یک روز چه کارا می کنی . باور کنید پست زیبایی میشه .
هر چی از دلتون برمیاد بنویسید . معمولا دست نوشته ها و خاطره ها خیلی به دل میشینه .
من منتظر پست شما با موضوع انتخابی شما هستم.

سلام بر ترانه ی دوست داشتنی سایت.
همکار عزیز و دوست همفکر، من از آبان اومدم و مثل اینکه شما همون موقع رفتی .
خدارو شکر که اومدی و انشالله که همیشه سالم و پر توان باشی.
خب این رعععد مثل شما خانوم و متین نیست و نقش یه بابابزرگه خلو چل و رکو صادقه بازی میکنه . خخخخ
شکلک ترانه با خودش میگه : ای رععععد پس من نبودم گویا آبروی بینا و فرهنگیارو به کل بردیو شستی خخخ
رعععد که صدای شلککارو میشنوه میگه خخخخخ بععععععله اونم چه شستنی خخخ
شستمو پهن کردمو خشک و بعدشم جمع کردم و تا کردم هاهاها
خوووووووش آمدی ترانه جووووووووووووووووون

شلام که،خوبی بابا بژلگی،میگم اونی که دیدی من بودم که،اما ازت خواستم که به بچهها چیژی نگی که خخخخی،خعععلی از خوشحالیت خوشحالم بابا بزرگی،بوس بوس بوس بووووووووووووس،هوهو،هوهو،هوراااااآااااااآااااا،خدافسی

منو این همه ماچ ماچی نکن دیگه دختر خخخخ
به جای بوس موس ، بیا پست غلط ننویسیمو بده به ترانه جون که من اصلاً حوصله ندارم.
بابابزرگ خییییلی خستس و دوست داره چشاشو ببنده و به یه خواب عمیق بره .خخخ

سلاااام به رعد بزرگ اگر میدونستم اینقدر مشتاق هستی یک نابینا رو ببینی خودم میومدم تهران بابا من هر روز دارم میبینمشون بیا دو تاشون رو بهت بدم میخوای چیکار خخخ شوخی کردم خوشحالم که تو خوشحالی ملیسااااا مگه من عشقت نبودم چند روز نتم پرید من رو فروختی گریه میکنم میگفتن پسرا بی احساسن تو که دختری قول میدم دیگه به دخترام دل نبندم خخخ میبینی چقدر حسودم راستی پیشاپیش روز باباها رو بهشون تبریک میگم پسرای مجرد با شما نیستم فقط با باباییهای عزیزم هستم هزار بار دوست دارم دست باباییم رو ببوسم چون عاشقشم اما روم نمیشه امیدوارم باباها همیشه باشن و هر کسم از این نعمت بسیار بزرگ محروم شده خدا بهش صبر بده تا بعد خدا نگهدار

سلاااااام بر مهدیه خانوم .
همینو بگو ؛ خودم هم نمیدونم چرا این همه عااااشق نبین ها هستم.
میگم روز مریخی یعنی روز پسر هم شاید تو تقویم بذارم. البته از نوع تقویم گوشکنی خخخ
پسر اگه بی احساس نباشه که دیگه پسر نیست . ببو طلایی میشه . خخخخ

بابا بزرگم،میدونم درکت میکنم اما ترانه هم فعلنا فکر میکنم نتونه نانازم،حالا بعد اگه شد بهت میگم چرا،و بعد اینکه ببین پست رو تبسم شروع کرده حالا تو داری ادامه میدی اگه باز یه شخص ثالث بخواد این کار رو انجام بده یکمی بیشتر از یکمی ترتیب پستای غلط ننویسیم به هم میخوره گیگیلی من،پس بابا بزرگی من خودش ادامه میده قربونش برم من،بووووووووووس،،………
///،******،////
مهدیه جونم سلااام خوبی نانازی،خخخخ،خخخخعخخخ،تو هم عزیییزمی،جیگیلی جونم،یعنی دارم میخندم که خخخخی،بووووس بووووس

درود منم بازگشت بانو ترانه را خوشآمد میگم. امیدوارم که دیگه نه ایشون و نه هیچ کس دیگه از اهالی محله غیبت به این طولانی نداشته باشه. آخه مگه نمیدونید که عمو دل نازکه عمو دلش برای همه ی بچه ها از ببینها و نبینها تنگ میشه. خخخخ.
البته ظاهرا ملیسا از ترانه خبر داشت ولی هیچ وقت تو این مدت خبری ازش به ما نداد. ملیسا واااایییی بر توووو.
حالا رعد و ترانه میتونند مکمل هم باشند و ما از حضور سبز و صورتی و نارنجیشون بهترین بهره ها رو ببریم.

سلام بر رعد بزرگ خوب بابا چرا میزنی ودیگه اینکه نام خانوادگی من همین طور است حتی جناب پستچی هم مثل شما فکر میکردند ولی من یه بار دیگه برای اطمینان خودم هم که شده به پسرم گفتم چطور باید نام خانوادگی مونو بنویسیم او هم گفت این طور سعدالله خانی و توی شناسنامه هم همین طور نوشته است اینکه هیچ چی اگر غلط غولوط های دیگه ای در نوشته های من میبینید خوش حال میشم بهم تذکر بدید من به چشم یه استاد و معلم به هر کس که بهم چیز یاد بده نگاه میکنم نه یه منتقد یا دشمن همین رو به پستچی گفتم اگر هم میبینید کمی نوشتنم بهتر شده یکی به خاطر تذکرهای به جای ایشان و دیگه به خاطر آشنا ای بیشتر خودم با صفحه کلید هستش چون من از همون کامنت اولم توی پست شهروز بود که نوشتن رو شروع کردم درباره پست زدن هم باید بگم من هنوز در این حد نیستم و خیلی بیسواد تر از این حرفهام که پست بزنم یعنی بلد نیستم پست ب زنن از شما چه پنهان چند روزی هستش که دارم با خودم فکر میکنم دیگه همین کامنت نوشتن رو هم تعطیل کنم و مثل گذشته به صورت خاموش بیام و پستها و کامنتها رو بخونم و برم پی کارم حسم بهم میگه بعضیها از بودن من و همین کامنت دادن هم رازی نیستند چه برسه به پست زدن خیلی چرت و پرت گفتم ب بخشید خدا نگهدار

علیخانی الان اسمو فامیلیتون درست نوشته شده ولی قبلا نه .
اصلا هم خاموش نشید .
یه بار حساب کاربریمو بی علت بستن. بدون تذکر قبلی . و به قول یکی شوتم کردن.
یه عده هم از حضور من ناراحتن. ولی میبینم عده زیادی منو دوست دارن و خب دل به دل راه داره . خخخ
قرار نیست که ما تاوان حس منفی دیگرانو بدیم . اگر بخاطر نفرت دیگران برویم یعنی ما مغلوب نفرت و حس منفی شده ایم. و من ترجیح می دهم در برابر عشق و محبت شکست بخورم تا در برابر نفرت و کینه .
پس بمان.
پست زدن هم یاد میگیری . در اردو از پسرا بپرس. نرو و بمان . با وجود خویش محبت را به کسانی که لایقند ارزانی دار.
من منتظر پست شما هستم. مگه شما با عمو حسین دوست نیستی ، پس از ایشون بپرس

درود بر رعد الدوله
من به نیابت از پستچی کبیر معروض میدارم که حساب درسته و نه حسابه. رعد وقتی کلمات رو اینطوری دستکاری میکنی یه وقت دیدی یه ببینی مثل خودت میاد تو محله بعد نمیدونه که تو ببین هستی بعد فکر میکنه که نبین ها درست حسابی املا بلد نیستندهااا. خود میناجون بلده که حساب را با کسره بخونه.
موفق بااااشی رعد الممالک

سلام جناب رعد اگر شما یک بار حِساب کار بریتون بسته شده و شوت شدین بیرون من بارها و بارها این اتفاق برام افتاده البته من برام مهم نیست من توی خیلی از سایتها با دل و جون پزیرُفته شدم و خودم هم با دل و جون توی اون سایتها کار میکنم و نظراتم رو اون جاها میذارم و با دوستانم تبادل نظر داریم حتی توی سایتهای کاملا بینایی و خودم عقیده دارم یه سایت مثل یه بازار باید کامل و جامع باشه و هر کس با هر نظری وارد اون سایت میشه رازی از اون جا خارج بشه یعنی یه سایت صرفا مذهبی یا علمی یا تفریحی نمیتونه کامل و جامع و رازی کننده باشه و از بابت پست زدن هم من مشکلی ندارم و یه آموزش کامل و جامع از آقای مهدی عزیز زاده در اختیار دارم ولی خودم مایل به انتشار پست نیستم شاید توی جاهای دیگه راجع به اردو هم ملاک ثبت نام ایمیل است که همین طور که به شهروز هم گفتم ظاهرا ابرو بادو مهو خورشیدو فلک دست به دست هم دادند تا من نتونم ثبت نام کنم چون دقیقا از همون روز انتشار پست ثبت نام ایمیلم خراب شده و چند روز هم اینترنتم قطع شده تا نیمه شب گذشته و امروز هم چند بار قطع شده کلا من توی این سایت و سایتهای دیگه فقط برای خاطر دوستان و عزیزان یکرنگی که توی این مدت کوتاه پیدا کردم رفت و آمد دارم نه به خاطر یه عده دوستان ظاهری که اگر ب بینن باهاشون هم نظر نیستید فورا تغییر جهت میدن حرف زیاده و فرصت کم ب بخشید که وقتتون رو گرفتم خدا نگهدار

درود بر علی عزیزم. چی شده داداش انگار داری غر میزنیییی خخخخخ. از کجا میدونی و مطمئنی که حساب کاربریت بارها و بارها حذف شده یا مشکلی براش پیش اومده. یعنی اومده که احتمالا اومده منکرش نمیشم ولی از کجا مطمئنی که عمدی بوده عزیزم. سعی کنیم هنگام صحبت کردن انصاف را هم رعایت کنیم تا دچار قضاوت نادرست احتمالی نشیم.
علی عزیز تو برای همه ی گوشکنی ها عزیز و دوستداشتنی هستی پس بد به دل راه نده که به خیر و صلاح نزدیک نمیباشد. خخخخخ.
موفق باشی دوست عزیز من.

سلااااام عمو علی جونم وااای من روز بابا رو به شما و عمو حسین تبریک میگم تو رو خدا از اینجا نرین حضور شما و کسای که از من یک کمی بزرگتر هستن باعث دلگرمی هست امیدوارم همیشه سایه ی همه ی باباها بالا سر ما بچهها باشه موفق باشید

درود! من در پست ثبت نام برای اردو برای دوستان از جون و دل مایه گذاشتم و اعلام کردم به علت برگزاری اردو در نجف آباد من خارج از اردو هر کاری که از دستم بر آید همه جوره در خدمت دوستان هستم، من در آن پست جلو هر گونه بهانه گیری از طرف دوستان برای شرکت نکردن در اردو را گرفته ام، اگر با دقت بیشتر کامنتهای آن پست را بخوانید متوجه خواهید شد که کسانی که واقعا بخواهند بین دوستانشان در اردو قرار گیرند راه برایشان باز است، مثلا بی سایه پس از درخواست از من با کامنت با یک تماس تلفنی با من مشکل ثبت نامش را حل کردیم، اگر قرار باشه من ۱۰ ایمیل به مدیر بزنم و در هر ایمیل یک نفر را ثبت نام کنم به شرطی که طرف مقابل مرا قبول داشته باشه و اطلاعات مورد نیاز برای شرکت در اردو را در اختیار من قرار دهد تا در ایمیلی که برای مدیر میفرستم بنویسم، حالا افرادی که پست ثبت نام را رها کرده اند و… ببخشید اصلا بیخیالش بهتر است که فضولی کردن را ادامه ندهم و دوستان را ناراحت نکنم!

سلام بر رعد بزرگ ] بهترین بابا بزرگ دنیا …
هر چی بگم ] کم گفتم ولی باید بدونی دل بزرگ و قشنگی داری که این یکی از موهبت های خداوند متعال هست.
در ضمن قلم بسیار خوبی هم داری که اگه یه معلم غرغرو نبودی , حتما شک میکردم
به قول معروف ما شوفر ها خیلی آقایی , کاریش هم نمیشه کرد خه خه
بعد از مدتی که اینجا نبودم تا پستت رو دیدم , با کله اومدم که کمی دلم باز شه …
امیدوارم در تمامی مراحل زندگیت موفق و همین طور سرزنده و شاد باشی , و از شادی دوستانمون , ما هم شادیم و خرسند. !

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر دادا مهدی خوبی هم محله ای ؟؟؟
خدایییش کم کم داشتم دل نگررررررووون میشدم از نبودت در محله
خب میتی کمون بالاخره رعععععد بزرگ یه ونوسی نبینی دید. تازه فهمیدم چرا تا حالا
مؤفق به دیدارشون نشدم ، چون انگاری این عصا هوووشونه ، هی کلشو میبرن زیر آب و نمیذارن کسی عصاااای خوشگلشونو ببینه . میزنن به کمر عصا و میشکوننش و از دیده مردم نهانش میکنن. اعععععععه . این کارو خوش ندارم خب.
مهدی خان رعععععد دوست داره شمارو با عصا قدم زنون تو بازارچه ی نازی آباد در حال بستنی خوردن با خانوم بچه ها ببینه خخخ

سلام حسین جان و مهدیه خانم من منظورم این نبود که از شما ناراحت هستم و یا مدیری از مدیران سایت با من یا من با ایشان مشکلی داریم و اونها خدای ناکرده حساب کار بری مو حذف کردند ولی به خدا شاید ظرف سه ماه گذشته بارها این اتفاق واسم افتاده و اگر حسین جان یادت باشه یه بارشو از خودت پرسیدم که چرا اینجور میشه و یه بار دیگه هم که این طور شد تو اسکایپ از شهروز پرسیدم که ایشون هم نمیدونست من که فکر میکنم باید کسی از بیرون این کار رو بکنه وگرنه صد در صد ایمان دارم که کار مدیران سایت نیست و مهدیه خانم از این محله مگر با بیل مکانیکی منو بیرون کنن و رانندشم رعد باشه و نگفتم از سایت میرم گفتم تصمیم گرفتم برای مدتی هم که شده ساکت باشم و دیگه کامنتی در هیچ پستی ندم و حسین جان تو خودت میدونی برای من خیلی عزیز هستی و منم همه ی گوش کُنیها رو دوست دارم و به خاطر همونها بود که بعد از مدتها رفت و آمد به سایت سکوتم رو شکستم و شروع به کامنت دادن کردم به هر حال از تو و باقی دوستان اگر از حرفم رنجیدید خاضعانه عذر تقصیر میخام و خودم دنبالش هستم ب بینم کیه که داره تو کارمون موش می دَوونه و مهدیه خانم من اینجا فقط از شما و همه چیز یاد میگیرم و فکر نمیکنم چیز قابل عرضی برای دوستان داشته باشم خدا حافظ همه

درود! ببین علی جون-من که با موبایل در محله هستم هر ۲۰ روز یک بار نام کاربریم شوت میشه معلوم نیست به کدام جهنم دره ای که اوایل بیچاره بودم و نمیدونستم چیکار کنم، خلاصه کم نیاوردم و اینجا ماندم، بعضی اوقات هم که شاکی دارم و مدیران کامنتهامو پتک کوب میکنند و درک نمیکنند که من با چه زحمتی با موبایل مینویسم، جدیدا هم وقتی که پست ارسال میکنم بلافاصله نام کاربریم شوت میشه و دوباره ثبت نام میکنم!

دیدگاهتان را بنویسید