خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

میگم که کاشکی شاه بودم, شاه تو قصه ها بودم، به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم

 

*دددرررووددد*
همیشه دوست داشتم اینقدر قدرت و ثروت داشتم که همه آدما رو از درد و غم و غصه نجات میدادم, همه ی بیمارها رو درمان میکردم, همه ی گرسنه ها رو سیر میکردم, همه ی بی خونه ها رو صاحب خونه میکردم, همه معلولین رو درمان میکردم, پرانتز باز البته فکری هم برای کارکنان بهزیستیها میکردم, پرانتز بسته,
همه ی بی خونه ها رو صاحب خونه میکردم, زندونیها رو آزاد میکردم, همه رو صاحب ماشین میکردم, یه کاری میکردم همه ی اونایی که عاشقن به عشقشون برسن, کلی مرکز تفریح و شادی برپا میکردم, همه رو صاحب شغل مورد نظرشون میکردم, به همه یه صبر بی حد و حصر میدادم, یه کاری میکردم این ماشین بزرگه که از دم در خونه ما رد میشه کلیی هم با بوی گازوئیلش هوا رو آلوده میکنه بره ماشینشو تعمیر کنه, به همین موتوری که الآن رد شد یه ماشین راحت و بدون آلودگی صوتی میدادم, یه عالمه گردو برای این کلاغه میوردم که تو این گرما نیاد دنبال غذا, کلی به راننده تاکسیها پول میدادم که تو گرما و سرما واینسن داد بکشن, برای مسافر, دوست داشتم اینقدر علم و منطقم زیاد بود که به همه ی خانم و آقایونی که قصد ازدواج دارن مشاوره میدادم که بعد از شروع زندگی متوجه نشن ناسازگارن و بخوان طلاق بگیرن,
اصلا کلی امکانات فراهم میکردم که کسی دغدغه ی ازدواج رو نداشته باشه, کلی ایجاد اشتغال میکردم, تازه کلی هم حرفم در رو داشت که هر کسی هرجایی خواست کوتاهی کنه از کار برکنارش میکردم, بعد مثلا یه هفته که میگذشت دلم میسوخت دوباره مشغولش میکردم, محصولات کشاورزها رو به یه قیمت مناسب طوری که راضی باشن میگرفتم به مردم با قیمت مناسب و رضایت بخش میفروختم,
همه رو استعداد یابی میکردم و طبق استعدادهاشون بهشون سرویس میدادم, کل تور مسافرتی رایگان و البته با مشارکت خود مردم تشکیل میدادم هرکسی دوست داشت میرفت مسافرت,
همه ی پرنده ها رو از قفس رها میکردم, شکار رو هم ممنوع میکردم,
یه قوانینی برای اسراف کردن میذاشتم که هر کسی الکی و بیش از حد آب و برق و کلا هرچیزی رو مصرف کنه مجازات میشه, آب زاینده رود رو اصلا نمیبستم که بخوام باز کنم,

برای آلوده کردن آب و شهر جرایم سنگینی میذاشتم,
یه کاری میکردم روستاها از رفاه نسبی برخوردار بشن که نیان تو شهر, همه جا رو آباد میکردم, میذاشتم هر کسی امتحان داره با یه قوانین خاصی یعنی یه جوری که قضیه دیگه تا اون قدر هم بی نظم نشه کتاب رو باز کنه,
تا اونجایی که امکانش بود مواد شیمیایی در هر کاری, استفاده نمیکردم,
همش طبیعی و ناب,،
چیههه بهم نمیاد؟؟! ولی واقعا اینا دغدغه ها و خواسته های قلبیمه,
خدافظ
****
خدای خوبم!!!

دلم میخواهد برای همه ی بنده هایت دعا %

۷۷ دیدگاه دربارهٔ «میگم که کاشکی شاه بودم, شاه تو قصه ها بودم، به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم»

درود بر زهره خانم عزیز.این پست رو بینهایت می پسندم چون دغدغه تمام اوناییه که صاحب قدرت زیادی نیستند و اهمیتی برای اونایی که صاحب قدرت هستند نداره متأسفانه. دلم می خواست اگر می توانستم تمام پرندگان را از قفس رها می کردم و شکار را ممنوع می کردم. شاد و سرسبز باشی زهره خانم عزیز.

امین داره کم کم کلاهمون تو هم میره.
گفتم بدونی.
هی تیکه پرونی نکن نمکدون.
یه طوری میگه گروه ویرایش بذارن انگار ما بیکار نشستیم کامنتای آقا رو سانسور کنیم.
بخوای به این کارهات ادامه بدی برخورد قاطع میکنیم.
بابا ما هم از خودتونیم داریم صبح تا شب اینجا وقت میذاریم.
هی متلک بار نکن بدجور حالتو میگیرم.
افتاد؟

سلام آقا شهروز,‏ بهتره به جای اینکه جلو من قدرتنمایی کنی علت نوشتن این جملهما بپرسی.
اگه بیکار نشستی پس چرا اون نظرما تو پستی که فکر کنم زهره در بحث دفاع از حق بانوان زدا دستکاری کردی?‏
بعدشم من از برخورد قاطع نمیترسم,‏ حرفاما همه جا زدم و نوشتم به استثنای موارد خطرساز برای منافعم.
ممن معتاد هیچ سایتی نیستم,‏ نه اینجا و نه جاهای دیگه.
پس ترس بلاک کردنا ندارم,‏ هرکاری دوست داری بکن حاجی.
بعدم نظری که حذف کردی یه حدیث بود,‏ کما اینکه اگه من اسم یه روانشناس غربیا مینوشتم همه با افتخار تأییدش میکردین.

ما وقتی مذهب و سیاست رو توی این سایت ممنوع کردیم یعنی ممنوع.
م م ن و ع.
دلیلشم درست یا غلط به خودمون مربوطه.
هر کس نمیتونه رعایت کنه باید انتظار واکنش ما رو هم داشته باشه.
کسی هم برات دعوتنامه نفرستاده که بیایی اینجا.
هر کس وارد این سایت میشه با اراده و علاقه ی قلبیش میاد بیخودی منت سر کسی نذار.
اگه تو اینجا نیایی از ما چیزی کم نمیشه که دنبالت باشیم.
بازم دارم میگم.
مذهب و سیاست ممنوع.
ممنوووووع.
اگه صدتا کامنت مذهبی و سیاسی تو سایت باشه شخصاً پاک میکنم تا آخرشم پای همه چیزش وایمیستم.
این رجزها رو هم برو برای کسی بخون که ازت بترسه.
همین که هست.

رجز خوندن با اتمام حجت دوتا بحث جداس,‏ دقت کن آقا.
نوشته ی من نه تهدیدآمیز بود و نه چیز دیگه ای داشت که با رجز یکی باشه.
من فقط یه سری حرفا را گفتم که دست اشخاص به اصطلاح مدیرا تو تصمیم‍گیری چه الآن و چه بعد باز بذارم سر حساب خودم و خیالشونا راحت کنم.
بعدشم اول تو کری خوندی و گفتی کلاهمون داره میره تو هم و با این لحن تند پاسخ کامنت اولما نوشتی,‏ میتونستی با دقت بیشتر و با بیانی آرومتر بنویسی.

چرا, یکی یه شعبه تو هر شهری به نام گوش کن درست میکردم, ماهی یه بار هم اردو میذاشتم,
آره, میخواستم لینک آهنگشو بذارم, دیدم هم تو سایتهای دیگه هست هم یه دفعه تصمیم گرفتم دیگه فرصت نشد بشینم آموزش آپ کردن رو گوش بدم,

یا خداااا, زینب به خدا من از کامنتم تو اون پست قصدی نداشتم, نسبت به بقیه سنت کمتره ولی چه بسا عقلت بیشتر از خیلیها کار کنه, چرا خب تو دلت نگه داشتی, چرا نگفتی که نگم, البته بازم خوب شد گفتی, ممکن بود من تکرارش میکردم ولی وااقعا من خودم کی باشم که بخوام کسی رو تحقیر کنم,
عجب پستی شد, ولی خوب شد رفع ابهام کردم, من عذر میخوام اگه این جوری خطابت کردم, بزرگ و بزرگواری زینب خانم گل, راستی یکی از اسمهای مامان منم زینبه ها

سلام زهره. فانتزی های قشنگی بود. اما حیف که فقط در حد رؤیا باید باقی بمونه.
چون هستن در همین دنیا کسانی که قدرت و ثروت زیادی دارن. اما اونا هم نمیتونن این چیزایی که تو گفتی رو عملی کنن.
نه این که نخوان. واقعا نمیتونن.
چون خیلی از مواردی که تو بهش اشاره کردی، صرفا در حد قدرت خالق بیهمتاست.
حتی اونم نتونسته یا نخواسته این موارد رو پیاده کنه خخخ
البته که نخواسته و خیلی هاش با نظم خلقت هم سازگار نیست.
مثلا فرض کن شکار ممنوع بشه. اون وقت کره ی زمین به قدری از سایر جانوران پر میشه که دیگه جایی برای زندگی آدمی نیست.
منم بعضی وقتا به این فانتزی ها فکر می کنم.
اما آخرش به این نتیجه میرسم خب اگه واقعا این که هیچ گرسنه ای روی زمین نبود خیلی خوب میشد یا این که هیچ بیماری وجود نداشت خیلی عالی میشد، اونوقت خود خدا این جهان رو بر این اساس بنا میگذاشت.
واسه اون که کاری نداره. حتما اینجوری باشه بهتره.
مثلا اگه همه پرنده ها از قفس رها بشن، شکار سایر حیوانات میشن و جونشون رو از دست میدن.
یا اگه روستایی ها از رفاه نسبی برخوردار بشن، دیگه کی حوصله داره گوسفندا رو ببره چرا. با این همه خطراتی که داره.
دیگه کدوم کشاورز حوصله می کنه زمین رو درو کنه و درختاشو حرس کنه. اتفاقا اون کشاورز باید تو زندگیش محدودیت داشته باشه تا کار های پر درد سر دامداری و کشاورزی رو به جون بخره. اگه همین کشاورزا و دامدارا نبودن، زندگی ما شهرنشین ها فلج میشد.
اگه همه رو به اون شغلی که دوست داشتن میرسوندی، دیگه کفاشی وجود نداشت که کفشامون رو….
دیگه کارگر شهرداری وجود نداشت که ساعت ۴ صبح کوچه هامون رو تمیز کنه. اونوقت بوی گند زباله کل شهر رو بر میداشت.
چون در این صورت، همه دوست داشتن دکتر مهندس بشن و مشاغل رده بالا رو داشته باشن.
راستی. اینو گفتی اگه معلولی وجود نداشت. فکری به حال کارکنان بهزیستی میکردی.
اما نگفتی اگه غم و غصه ای وجود نداشت چه فکری به حال روانشناسا میکردی.
یا اگه بیماری وجود نداشت چه فکری به حال پزشکا میکردی. خخخخ
یه روز به یه بنده خدایی گفتم انقدر دوست داشتم مثلا ۱۰۰ میلیارد پول داشته باشم. اونوقت واسه فلانی خونه میخریدم. واسه فلانی ماشین میگرفتم. هزینه های درمانی فلان کس رو میدادم و و و.
گفت تو الان اینجوری میگی. بعدا اگه به این مقدار پول دست پیدا کنی، حرص و تمع بهت اجازه نمیده این کارارو بکنی. الان به یه خونه ۱۰۰ متری قانعی. پس فردا که این پول دستت بیاد، دوست داری خونه ۵۰۰۰ متری تو بهترین نقطه شمال شهر داشته باشی. بهترین ویلای کنار دریا تو شمال رو داشته باشی. بهترین سفر های خارجی تو بهترین هتل های دنیا رو بری. گفت اونقدر غرق این مسائل میشی که دیگه یادت میره هزینه های درمانی فلان کس رو بدی.
اون بنده خدا بهم گفت اگه میخوای بدونی وقتی اون مقدار پول گیرت میاد سخاوت مند هستی یا نه، ببین الان که مثلا ماهی ۹۰۰ هزار تومان درآمد داری ببین حاضری ۱۰۰ هزار تومانشو خرج کسی کنی که به همین مقدارم واقعا نیاز داره؟
گفت اگه الان بتونی ۱۰ درصد درآمدتو خرج دیگران کنی، بدون اون موقع هم که ۱۰۰ میلیارد گیرت بیاد، میتونی ۱۰ میلیاردشو ببخشی و خرج نزدیکان یا دوستان نیازمندت کنی.
این حرف واقعا منو تو فکر فرو برد.
پیروز باشی زهره. zohreh mazaheri.

درسته ولی این یه نوشته ی خیلی معمولی بود, اگه بلاگفا درست بود ۹۹ درصد اینجا نمینوشتمش,
کلی میگم, هرچی مطالب کپی پیست و اطلاعات رایانه و عمومی باشه انگار همه راحتترن,
صد درصد از پس خیلیهاش آدما برنمیان, یه جورایی آرزو بود, نمیدونم,
راستی منظور من شکار بی رویه بود,
و منظورم از رفاه روستا این بود که با اینکه محل زندگیشون رو دوست دارن به خاطر نبود آب یا امکانات کشاورزی رو رها نکنن بیان شهر
راستی من فکر تک تک برداشتهای شخصی رو نکردم,
وگرنه دقیقتر مینوشتم خخخ
در مورد حرص و طمع هم همیشه از خدا خواستم تا ظرفیت چیزی رو پیدا نکردم نعمتی بهم نده,
ولی خب حرفاش هم خیلی درست و به جا بوده, مررسیی که وقت گذاشتی

با اجازهتون بانو من پاسخ نظرتونا میدم.
ایشون فکر کرده یه مدیر گوشکنه دیگه خیلی کسیه که اینجوری قدرتنمایی میکنه و نظر میذاره.
نه بابا خبری جایی نیست آقای حسینی,‏ شانس آوردیم رئیس مایکرو سافت نیستی وگرنه دیگه نمیشد از صد کیلومتریت رد شد.
بانو ولشکن بذار با این سمتش خوش باشه.
مجتبی با این بزرگیش مثل تو حرف نمیزنه.‏ ‏

سلاااام بر شاه زهره مظاهری.
اگه قول بدی که منو ولیعهد اعلام کنی یه فکری برات میکنم.
اگه ولیعهد شدم وانتهای بلند گو دار که لوازم دست دوم میخرن و با صدای گوش خراش بلندگوهای فوق مدرن موجب آزار و اذیت اهالی محله ها رو فراهم میکنن جمع میکردم و بهشون امکان ارسال ایمیل به همه میدادم که درد سر کمتری داره خخخ.
یک کار دیگه که میکردم اینه که اون بستنی فروشی که خودت میدونی رو تعطیل میکردم و صاحبش رو میفرستادم بره توی مترو بستنی کیم یا قیفی بفروشه.
ضمنا کامنت امیر، توجه کن ا م ی ر رو میپسندم و شدیدا لایک میزنم.
همچنین دعوای شهروز و امین، توجه کن ا م ی ن رو اصلا نمیپسندم و لایک نمیزنم.
انشا الله خدا یا شفات بده، یا لا اقل به آرزوهات برسونه.

سلام به همه, چون نمیخواستم حتی یک ثانیه هم دیر بشه گفتم بنویسم, به هیچ عنوان کسی اینجا بحثی رو ادامه نده, هیچ کس, من به خدا امتحان داشتم وگرنه عمرا میذاشتم اینطوری بشه همگی ببخشید, یه کم استراحت کنم حتما میام جواب میدم
همتون با حاااال و خوبین,

سلام سلام وای آخجون من با گوشی تونستم۱کامنت بدم البته یادم نیست از کجا ها رفتم که شد. ولی به هر حال، آخ جون.
زهره توی این بهشتت من هم می خوام باشم. جان ابلیس راهم بده. راستی اونجا بستنی فروشی هم هست؟ می خوام یواشکی… چیز یعنی ببخشید همین طوری گفتم گرمه هوا ملت آب میوه و از این حرف ها.
ای وای اوضاع خیت شد.
جاده جدی کدوم وره؟
آهان پیدا کردم از این وره.
آرزو های قشنگی بود زهره جان. کاش می شد هر کسی که این آرزو های قشنگ رو داشت می تونست۱گوشه کار رو بگیره و این بهشتی که ترسیمش کردی از آسمون خدا می اومد زمین و وای که چه عشقی داشت اون زمان زندگی!
ایام به کامت.

این دومیش با گوشی نبود! من و اینهمه هنر؟ عمراً. به خدا این که می خوام بپرسم جدیه نمی دونم کجا سوال کنم. یکی بیاد بهم بگه راهی هست که با گوشی هم بشه با نام کاربریم وارد بشم؟ آخه هرچی کردم اون بخش رو ندیدم و…
معذرت می خوام زهره جان سوالم خارج از موضوع بود واقعا نمی دونستم در این لحظه کجا باید بپرسمش.
دوباره ایام به کامت.

گفتی میخوای که شاه باشی
شاه تو قصه ها باشی
اما خیالی باطله
آرزویی که ابتره
یادت باشه که راستکی
داشتیم یه شاه راست راسی
اما اینا که گفتی نبود
چیزی به این مفتی نبود
هرکی میخواد گنج ببره
باید کمی رنج ببره

دیگه نمیخوام که شاه باشم, صاحب قدرت و جاه باشم,
من میتونم همینجوری, با کمی رنجوری, یه شاه واقعی باشم, بی قیدو شرط کمک کنم, لبخند بزنمو شادان باشم,!
یهووهاهاها, سلام بهتر ازین نشد, صبحونه نخوردم هنوز, مرررسیی بسیااار

سلام. مطلب خوبی بود.
درسته که حالا این همه قدرت ندارید اما اگه هر کس به قدر توانش تلاش کنه شاید حتی بالاتر از چیز هایی که شما نوشتید فراهم بشه.
هر کس هر کاری که می تونه انجام بده در جهت آرزو ها و رؤیاهایی که داره کم کم درست میشه.

سلام بر قهرمان محله
پست زیبا و جالبی بود ممنون راستی که کاش …… ….
باهات موافقم به نکاتی اشاره کردی که واقعا معضلن در جهان و کشور عزیزمون.
کاشکی… تقریبا زندگی خیلی از ما انسان ها از کاشکی های فراوونی پر شده..
یکی از کاشکی های آریا…
میگم کاشکی میشد یه جهان بی مرز داشتیم همه ی جهان یکی بود جهانی که توش زور و مقام و قدرت ارزش نیست . جهانی که همه تو یه سطح باشن جهانی که توش اختلاف طبقاتی وجود نداشته باشه
کاش……
ممنونم از پست عزیزت
شاد باشی

سلاااام .
رعععد بزرگ هیچگاه دوست نداشته که شاه باشه . اما تا دلت بخواد همیشه آرزو داشتم که شاهزاده باشم . همیشه اینو توی زندگی حقیقیم گفتم . چون
شاه مسؤلیت داره اما شاهزاده بودن خیلی کیف داره ؛ کلی پول داری و کلی میتونی تنبلی کنی هاهاهاها
اگه هم ی موقع خدای ناکرده شاه میشدم ، ایرانیا رو ادب میکردم خخخ دروغگوهارو مینداختم توی تنور و توی دهن آدمای حرف مفت بزن روغن داغ میریختم و تمومی کسایی که چرتو پرت میگفتن زنده به گور میکردم هههه
افرادی هم که مال مردم خور بودن توی گردنشون افسار مینداختم و مجبورشون میکردم نقش خر و الاغو برای مردم شهر بازی کن و به مردم کولی و سواری مجانی بدن ، تا بفهمن ی من ماست چقدر کره و چقدر سر شیر میده . هاهاها
من که گفتم دوست دارم شاهزاده باشم ؛ بخورم و بخوابم بیترتره . ههههه
میدونم ی روز میشه که همه آرزو میکنید که ای کاش رعععد بزرگ شاهمون بشه . خخخ
در ی دورانی البته شاه بودم ، اون دوران اسمش دوران طلایی بود ، برید ببینید که دروغ نمیگم . دوران طلایی بشر که توی افسانه ها ازش نام بردن ، رعععد شاه بود .

سلام
آرزوها بخشی از واقعیتهای آینده هستن این نظر منه برای همین آرزوهای خوب انرژی مثبت زیادی دارن شاید به یکی از آرزوهاتون برسین و چون همش قشنگ بود به هر کدوم برسین هستی انسانها و بقیه موجودات زنده کلی پیشرفت میکنه من همیشه به بچه هام میگم لامپ برق یک آرزو بوده در ذهن ادیسون که منبع نور برعکس شمع ، دود نداشته باشه و یک ساعت بعد هم نسوزه و تموم بشه ! ادیسون برای این آرزوش ارزش قائل شد و حالا در بیشتر خونه ها ی ما آدما لامپ هست و خیلی هم برامون عادیه . نوشتتون بسیار زیباست و ممنون که وقت گذاشتین و آرزوهاتون رو برای ما هم نوشتین. پیروز باشید

با سلام به زهره جون عزیز هر چند نزدیک به آرزو هست اما خب
نشون دهنده پاکی سرشتت هست و این که صاف و صادقی عزیز ولی بی زحمت اگه شاه شدی این کارمندای بهزیستی رو اخراج کن از دما وااااااای زهره دلم پر بود از دستشون ولی چند روز پیش یه چیزی شنیدم که دیگه میخوام بعضی وقتا نفرینشون کنم البته زیاده رفتم شاید از صدتا یکیشون خوب باشه بعدش هم نظر آقای آگاهی رو میلایکم امیدوارم زندگی بشه سفید سفید هر چند حالا میدونم بعضیا میگن زندگی بی بدی بیمزه هست ولی خب این نظر من هست دیگه

درود! چقدر جالب که اینجا هم شاه داریم هم وزیر هم سوسول هم پاستوریزه.. راستی ما در این محله همه چیز داشتیم بجز شاه که خوشبختانه کسی که حقش بود شاه شد، منم که شاهزاده بدنیا آمده ام و همیشه شاهزاده هستم! با تشکر از خانم مظاهری که این پست باحال را زده و به خوبی مدیریت میکند!

سلام زهره خانمی جونم. خوبی پرنسس بزرگ؟ آخی چقدر خوب میشد که تو پرنسس بشی فقط زهره جونم ی کاری کن این استادا هم اینقدر سخت نگیرن به همه نمره خوب بدن. اصلا اگه ی کار میکردی که امتحان نگیرن که خیلی بهترم میشد. مراقب خودت باش دوست دوستداشتنی خودم

من بر عکس تو دلم نمی خواد که شاه باشم…دلم نمی خواد ملکه باشم!!!در ضمن صدای نون خشکه ایهارم دوس دارم!!! همیشه دوس داشتم یکیشونا داشته باشم!!! آقای نون خشکه بخر رو نه آ!!!!!! بلندگوشا… دوس داشتم توش داد بزنم: آییییییی نون خشکه می خریم….دمپایی کهنه می خریم….
راستی آرزوهای من و تو چقدر بهم شبیهه آبجی بقبقوووو!!!! می بینی تو رو خدا…. تا دو سال پیش آرزو داشتم جدولای کنار خیابونا رنگ بزنم که البته بش رسیدم….آبجی جونم آرزوهاتو کوچیک کن تا بهشون برسی…شاه کوجا بود؟ ملکه و سوگلی کوجا بود؟!!! بیا آرزو کنیم که بچه های خوبی برای مامان و باباهامون باشیم…
باورت میشه زهره؟!!! چن سال پیش یک مادری رو دیدم که از خونه ش بیرونش کردن!!!نمیدونم کی بود که بیرونش کرد! دخترش بود یا عروسش! من فقط دیدم که یه پیرزن رو با سر و صدا از خونه بیرون کردن!!! ومن هیچ کاری از دستم براش برنمیومد!!! چون اونجام رهگذر بودم…خدایا…

منم یکی از آرزوهام همینه برم یه بار بلندگو اینا رو بگیرم توش داد بزنم فکر کنم یه بار کوچیک که بودم ین کارو کردم, حقا که تیپت هنریه کلا, راستی برای بیرون کردن مادر هم خیلی تأسف خوردم, وای! تشکر خواهر بقبقووو!

شلالالالالالاااااا،م،ی،که،خوفی خاله جیگیلی جونم،نه نه لاشتی شاه شاهان خاله ژهله خودمون،خخخخی،واااای عجب آرزوهای بااااحااالی کردی هااا،ای کاش میشد که عملی بشه که،ولی افسوس و صد افسووووس،ولی کلا خععععلی ناناز بود که،دستت درد نکنه گیگیلی جونم،بوووووس،خدافسی

سلام
ای کاش
ولی اگه با همین قدرت الان هم بخواهیم برای هم کاری بکنیم واقعا میشه
مثلا شما فکر کن آلمانی ها که با خاک یکی شدند بعد از جنگ جهانی چه جور با دست خالی قدرت شدند
یا مثلا دیگر کشور ها
یه نگاهی به معلولین جسمی بیندازید منظورم ویلچری ها یا ضایع نخاعی ها هستند
ای کاش یکم دلمان به حال هم می سوخت

سلام زهره بانو
چقدر قشنگ نوشتی عزیزم!
میدونم که چیا تو فکرت میگذره ولی گلم ماهارو نمیذارن شاه باشیم ما همون یه فرد معمولی باشیم زوره خخخ
حرفهای آقای آگاهی رو میلایکم و همچنین حرف رعد رو که مسئولیت داشتن سخته و هنر میخواد که از عهده ی مسئولیتت بر بیای
مرسی زهره

سلام به خدا تو خیلی مهربونی کاش این اتفاق می افتاد هم روزگار به کام ما میشد هم خودت
فقط یکی از چیزایی که گفتی به ضررم بود آزاد کردن پرنده ها از قفس خخخ
چون من یه قناری دارم خیلی آوازش رو دوست دارم اگه بی قناری بشم خیلی غصه میخورم

درود
بچه ها هیس !؟
لطفا صدا نکنید بذارید مظاهری با همین خیالات خوش خوابش ببره ؟
اگه تا الانهم کامنت دادید دیگهندید ها ؟
واقعا دل مهربان و مردم پسند دارید .من هم خیلی وقت ها نگران نداشتن توان برای احقاق حقوق مردم هستم .شاید بتوان گفت کمال گرا هستید و هستم البته که روانشناسان محترم تحلیل بفرمایند .حضور این روانشناسان خیلی نامحسوس شده والله .

دیدگاهتان را بنویسید