سلااااااااااام.
سلااااااااااام.
سلااااااااا،ااااااااا،ااااااا،ااااااا،اااااام.
بابا خب یه کم اون موزیکو صداشو بیار پایین آخه بشنوید من چی میگم!
گفتیم پارتیه ولی نگفتیم سقفو رو سرمون خراب کنید که!
همینطوری واسه خودم نشسته بودم داشتم فکر میکردم.
چی؟
چی میگی از اون ته دکی پرنده؟
مگه من فکر هم میکنم آیا؟
برو عمو. برو بذار زندگیمونو بکنیم. نذار حالتو بگیرم.
داشتم میگفتم.
داشتم فکر میکردم که یهویی:
.
.
.
.
.
گفتم خیلی وقته بچه ها دور هم جمع نشدیم یه جشن توپ بگیریم.
مگه حتماً باید تولدی، عروسی، عیدی، یلدایی، چیزی باشه که جشن بگیریم.
همینطوری الله بختکی زدیم تو کار یه مهمونی توووووپ و بترکون، گفتیم بزنیم و بکوبیم و حالشو ببریم.
چیه خب؟
نگا نگا میکنید؟
بد شد یه دفه یه مهمونی افتادید با فول امکانات آیا؟
انواع و اقسام خوردنی، نوشیدنی، پوشیدنی، گوشیدنی، چیز شد یعنی چی میگم من.
نوشیدنیها همه مجاااازن هاااا!
خداییش همش تست شده هست اصلاً از پنج کیلومتری مزار زکریای رازی هم رد نشده.
میگی نه، امتحان کن.
موزیک رپ هم اینجا نداریم گفته باشم!
یعنی مدیونید اگه از خودتون پذیرایی نکنید.
یه هندونه شتری بده به این امیر سرمدی خخخ.
خب من یه لحظه این میکروفن رو از دوست دیجی بگیرم چار کَلوم حرف بزنیم با بر و بچ.
اهم اهم.
یک دو سه، چهار پنج شش، شیشتاییا، چیز یعنی آزمایش میکنییییییم.
از اینجا به بعد جدی.
توی این چند روز اتفاقاتی افتاد که شاید کمی باعث ایجاد حواشی و دلخوریهایی برای شما عزیزان شد.
اتفاقاتی که شاید تا حدی سایت گوشکن و تیم مدیریتی زیر سؤال رفت و برای خواننده های عزیزمون سوء تفاهم پیش اومد.
من، همینجا، شخصاً مسئولیت هر اتفاقی که توی این چند روز افتاد رو به گردن میگیرم و اعلام میکنم که هیچ کدوم از اعضای تیم مدیریتی محله، کوچکترین نقشی در مناقشات اخیر نداشتن و هر اتفاقی افتاد، مسئول مستقیمش شخص بنده هستم.
البته در مورد طرف دعوام هنوز سر حرفم هستم و من و تیم مدیریتی محله، با بررسی مستندات و شواهد و به قول بانو قرائن و امارات، به این اجماع نظر رسیدیم که ایشون قصد ایجاد مشکل برای محله ی عزیز ما داشتن و با برنامه ای چند ماهه قصد تخریب و ایجاد تفرقه و زیر سؤال بردن سایت رو داشتن.
بنابر این ایشون از سایت با تصمیم جمعی کادر مدیریتی اخراج شدن و حساب کاربریشون بسته شد.
اما:
1: اول از تمام اعضای تیم مدیریتی محله، به خصوص مجتبی، به خاطر مسائل پیش آمده معذرت میخوام و مسئولیت تمام اتفاقات اخیر رو میپذیرم و از این که باعث زیر سؤال رفتن همکارام شدم، از تک تک بچه ها عذرخواهی میکنم. باور کنید دوستای من و شما دارن شبانه روز زحمت میکشن و من شاید با عملکرد خودم در این چند روز باعث ناراحتیشون شدم که از این بابت متأسفم.
2: از تک تک خواننده های این محله، البته به جز طرف دعوام، بابت تمام اتفاقات اخیر پوزش میخوام و امیدوارم بیتدبیری من رو به حساب محله نذارید و اگر هم کدورتی هست و راه نداره که پاک بشه، از من باشه نه محله.
به هر حال من قصدی به جز حفظ محله از گزندها و توطئه های احتمالی نداشتم که شاید این وسط کمی تند رفته باشم و گاهی با لحن شدیدی نوشته باشم که همینجا از همه بابت این مسأله پوزش میخوام.
انقدر شخصیت شما بالا و بزرگ هست که وظیفه ی من بود که این معذرتخواهی بزرگ رو بارها و بارها از حضور شما دوستان خوبم داشته باشم.
معذرت، معذرت، معذرت.
3: یه معذرتخواهی خیلی ویژه از بزرگترهای محله، عموها و خانمهای بزرگتر و محترم و تاج سر محله دارم که مطمئناً به خاطر اتفاقات اخیر خاطر این عزیزان آزرده شده که شخصاً بابت این موضوع دستبوسشون هستم.
دیگه جوونی من رو به بزرگی خودتون ببخشید.
خب دیگه. حالا غیر جدی.
یا خدااااا! بچه ها کمککک.
یکی جلوی بانو رو بگیره.
خانما یه کاری کنییییید.
بانو با لنگه کفش در حال نزدیک شدنهههه.
سوراخ موش میخرییییییم.
میگم چیزه. ببین بانو، بیا بگذر خخخ.
خب دیگه.
میگم الآن چه شکلی مجازات بشم دلتون خنک میشه آیا؟
شکلک کلاغپر رفتن.
شکلک بشین پاشو رفتن.
شکلک سینه خیز رفتن.
شکلک نفس تنگی.
شکلک نامرداااا حالا ما یه تعارفی کردیم خخخ.
میگم میخواید یکیتون بیاد سیبیل آتشین بهم بزنه.
آخه بدبختی سیبیلم نداریم خخخ.
بابا سعییییید.
یه کم انصاااف داشته باااش.
کمربند درد داره خب خخخ.
روی میز، میوه، شیرینی، آجیل، شربت هست.
آهااااان. چیپس و پفک هم یه سریها سفارش داده بودن که توی محله زیاد باشه که اونم اطاعت شد.
آب جوش هم با چای و نسکافه و قهوه موجوده.
غذا هم منو بازه.
هرکی هرچی میخواد بگه سفارش میدیم در بشکن زدنی میاد خدمتتون.
بشکن بشکنه، بشکن.
من نمیشکنم، بشکن.
ببین آخه چی کار میکنید؟
حواس آدمو پرت میکنید نمیفهمم چی میگم.
الآن یه دفه بریزن بگیرنمون کی باید جواب بده؟
من اعترااااف میکنم که اگه روزی قرار شد آبکیترین پست محله رو انتخاب کنم، با اقتدار به این پست خودم رأی میدم خخخ.
آهان اینم بگم که حالا که بچه ی خوبی شدم معذرتخواهی کردم، قرار شده کل خرج مهمونی اعم از غذا و پذیرایی رو مجتبی بده.
بزن به افتخارش اون دست قشنگه روووو!
حالا به افتخار تمام بَرو بچه های محله، دست، جیییییییییغ و هوراااااااااااا،ااااااااا،ااااااااا،ااااااا،اااااا،ااااا.
این شعرم تقدیم به همه شما عزیزان و از طرف همه ی اهالی محل خطاب به کسانی که فکر میکنن میتونن محله رو زمین بزنن.
سراپا اگر زردو پژمرده ایم،
ولی دل به پاییز، نسپرده ایم.
چو گلدان خالی، لب پنجره،
پر از خاطرات تَرَک خورده ایم.
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم،
اگر خون دل بود، ما خورده ایم.
اگر دل دلیل است، آورده ایم،
اگر داغ شرط است، ما برده ایم.
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم،
اگر خنجر دوستان برده ایم.
گواهی بخواهید، اینک گواه،
همین زخم هایی که نشمرده ایم.
دلی سربلندو سَری سر به زیر،
ازین دست، عمری به سر برده ایم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.
۲۹۰ دیدگاه دربارهٔ «همین الآن یهویی، هرکی پارتی میخواد بپره توووووووو.»
سلام, بهتر شد که اینجوری شد.
و اینم نشونه ی ضعف شماس و بس, فقط همین.
سلام امین.
برای این که رفع ابهام بشه میگم که در تصمیم نهایی که برای اخراجت گرفته شد و اقدام شد، من چندان نقشی نداشتم.
حتی خودت دیدی که بعد از ظهر بهت اس ام اس دادم و بهت گفتم که حسابتو که بسته بودم باز کردم و میتونی برگردی توی سایت و به کارت ادامه بدی، البته در چارچوب قوانین محله.
ولی باز هم توی پستت بحث رو ادامه دادی و سعید هم برخورد لازم رو باهات کرد.
دیدی که با این که من خودم باهات درگیر شده بودم حسابتو باز کردم ولی کس دیگه ای حسابت رو بست.
به هر حال هر کس مسئول اعمال خودش هست.
من و تو هم بهتره بیشتر از این به این جر و بحثها ادامه ندیم و از این به بعدش رو بذاریم خواننده ها قضاوت کنن.
مطمئن باش زمان خیلی چیزها رو روشن خواهد کرد.
منطقی نیست که فکر کنی که من و تویی که اصلاً همدیگه رو ندیدیم و نهایتاً دو دقیقه تلفنی با هم حرف زدیم بتونیم با هم مشکل شخصی داشته باشیم.
برات آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم روزی جامعه ی نابینایان به خاطر موفقیتهات به تو افتخار کنه.
پیروز باشی دوست من.
سلام
من امشب که داشتم آن پست را می خواندم, خیلی نارحت شدم راستش. با خودم گفتم: چقدر راحت شخصیت یه فردو خورد میکنند, که به نظرم: ارزشش از خیلی چیزها برتره.اگه امروز ایشون بود,از کجا معلوم فردا هم با ماها هم چنین نمیشه.
جشن اون هم بعد از خوردکردن یه انسان!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خداحافظ.
سلام به روجیار عزیز.
روجیارجان، من توی متن پست هم گفتم که شاید کمی توی نوشتنم تند رفتم و بابتش معذرتخواهی هم کردم.
اما در مورد این که ما کسی رو خورد کردیم، این برداشت تو هست و برای ما قابل احترامه.
اما در مورد ایشون و تصمیمی که در مورد ایشون گرفته شده، مدارک و مستندات کافی وجود داره که ما به چنین نتیجه ای رسیدیم که حضور ایشون در محله به نفع محله و بچه ها نیست.
به هر حال ما هم مسائل محرمانه ای برای خودمون داریم که توی محیط عمومی سایت قابل بیان نیست.
ولی این اطمینان رو به تو و همه ی دوستانمون میدیم که هیچ قصد و غرض شخصی و تصفیه حساب شخصی در این تصمیمگیری دخیل نبوده و هر تصمیمی گرفته شده بر اساس شواهد و مدارک بوده.
بازم ممنون که نظر دادی و معذرت از بابت آزردگی خاطر عزیزت.
موفق باشی دوست عزیزم.
لاااااااااااااایک
سلام سیتا.
مرسی که هستی.
موفق باشی.
سلام به شهروز عزیز طرف درگیر و سلام به سایرین.
خوب قبوله, اثلا هرچی که شما گفتید مبنی بر ساختگی بودن داستان و … بقیه ی برنامه های از پیش طراحی شدم برای تخریب قبوله.
من از اونجایی که چند وقت پیش به چندتا از بچهها قول دادم که عروض و قافیه را تدریس کنم از تیرماه پایان درگیری را از طرف خودم اعلام میکنم و از بابت دفاع از خودم و یا از نظر شما تخریب سایت از همه معذرت میخوام.
و پس از این اگه کسی پا رو دمم نذاره کار خودما و در چارچوب قانون انجام خواهم داد.
هرچی فکر کردم دیدم ارزش قولی که به دوستام دادم از دعواهای الکی بیشتره.
حالا حساب من و شهروزم که باید بیرون بررسی بشه و دیگه هم ول کن. نیازی نیست.
پس عزیزان اینم از بابت من, منم حرفاما گفتم.
اگر حسابم پس از این باز نشه یعنی اختلافات شخصی و نه منافع گوشکن. ارزش قولی که به دوستانم دادم از دعواهای الکی بیشتره.
سلام امین.
برای این که شبهه ای از این بابت که من شخصی با این قضیه یه وقت برخورد کرده باشم پیش نیاد، از دیروز ظهر، تصمیمگیری در مورد این مسأله رو به بقیه ی بچه ها سپردم.
الآن هم هر تصمیمی گرفته بشه قبول میکنم.
این سایت برای همه ی نابیناهای ایرانی دنیاست و کسی حق نداره اون رو برای کسی محدود کنه. مگر این که خود اون طرف نیت نادرستی داشته باشه.
به هر حال منم مثل تو منتظر میمونم ببینم تیم مدیریت چه تصمیمی میگیرن.
انشاالله سایرین با دیدن نظر من مبنی بر اتمام درگیری بین ما از مدیران سایت بخوان حسابم را باز بکنه.
من و تو هم که دیگه شتر دیدی ندیدی. نه خانی اوند و نه خانی رفت, تمام.
من پشه هم نمیتونم ببینم چه برسه به شتر خخخ.
امیدوارم تیم مدیریت در این زمینه تصمیمی که به صلاح همه هست رو بگیرن.
این رو هم بگم که یه وقت کسی این برداشت رو نکنه که من جشن پیروزی گرفتم.
اصلاً اینطور نیست.
محله یه کم متشنج شده بود فقط خواستم یه کم فضا عوض بشه همین و بس.
امیدوارم کسی برداشت اشتباه از این پست نداشته باشه.
مرسی.
سلام.
من جزو هیچ بخشی از کادر مدیریت نیستم. حتی کمک هم نمی کنم. بلد نیستم. اما آخ که چه قدر حرف دارم که کاش می شد اینجا گفت! کاش می شد سر در نمی آوردم و خلاص.
بچه ها این طور که ما می بینیم نیست. من همیشه تعجب می کردم که چطور شهروز و بقیه اونهمه نشونه آشنای منفی رو نمی بینن. به کسی هم نمی شد بگم چون دلم نمی خواست متهم به جنجال بشم تا اینکه…
بچه ها بیایید عمیق تر و دقیق تر نگاه کنیم تا چیز هایی که مدیریت محله دیدن رو ما هم ل
ببینیم. خیلی واضحه خیلی.
کاش می شد بیشتر توضیح می دادم ولی…
ایام به کام همگی.
سلام پریسا.
بیخیال.
ببینم راستشو بگو.
اون گوشه یواشکی چی خوردی بااااز.
ای خداااااااا!
وای با گوشی نوشتم این ل از دستم در رفت ببخشید.
شهروز پس کو آب زرشکت؟ من آب زرشک می خوام.
مگه قرار نبود تو بیارییییی!
چرا قول میدی میزنی زیرش آخههه؟
سلام شهروز.
من کباب یونانی با سس مکزیکی میخوام، سالاد ایتالیایی هم که خیلی حال میده، البته یه خوراک باحال لبنانی شیرینی اکوادری و دسر مراکشی فراموش نشه؟ خودت گفتی که غذاها منو بازه و باید به تعهدت عمل کنی.
در مورد امین هم دیروز من خواهش کردم که این مباحث ادامه پیدا نکنه و حتی گفتم نذارید که اون کاری رو که نباید بکنم که سعید تحملش به هق کمتر از من بود و همون کاری رو که نباید کرد.
از روجیار عزیز هم انتظار دارم که یه کم عمقی تر به قضایا نگاه کنه و تصور کنه که اگه مدیریت همچین سایت پر مخاطبی رو بر عهده داشت مسلما مسایل پیچیده ای هم براش پیش میامد که مجبور به اعمالی میشد که شاید در ظاهر کار بی منطقی به نظر میرسید.
امین هم اگر مسایل رو دیگه دیروز بعد از ظهر کش نمیداد هرگز این ماجرا پیش نمیامد.
این پست رو هم هرگز به حساب جشن پیروزی شهروز نذارید چون خیلی ربطی به این ماجرا نداشت و خیلی وقت بود که قرار بود شهروز این کار رو بکنه، حالا زمانش مصادف شد با این داستان که یه توضیحی هم در این باره داد.
در آخر من هم به عنوان یک دوست از امین تقاضا میکنم که رویکردش رو در باره سایت تغییر بده و با یک دید مثبت به جمع ما برگرده که ما حتما خوشحال خواهیم شد.
زیاده عرضی نیست، بااااااااااااای.
سلام عمو.
خب فکر کنم مجتبی مجبوره کلیه هاشو بفروشه اینایی که گفتی رو برات سفارش بده بیارن خخخ.
بقیه ی کامنتت هم کاملاً لایک میکنم.
من دیگه دخالتی ندارم.
قضیه ی امین هرطور که به صلاح محله هست توسط بچه های مدیریت حل میشه میره پی کارش.
امین هم از خودمونه و یه همنوعه.
قاتل جانی دستگیر نکردم که بخوام به خاطرش جشن و پایکوبی راه بندازم.
مرسی عمو از حضورت.
راستی یادم رفت.
قربون بینا های محله خودمون که همون مدلی که هستن ما رو همین مدلی که هستیم می خوان.
عزیزید بینا های گوش کن همتون تکی تکی تون از اولیتون تا آخریتون.
زنده باد گوش کن با تمام گوش کنی های بینا و نابیناش!.
لایک.
سلام خب منم تو این جشن پذیرایی رو به عهده می گیرم فقط همه ی میوه ها رو نخورین که مدیونی داره!ههه در ضمن آلوچه هم بذارین مجتبی !البته از نوع نمک پهلو!مدعوین عزیز از همه ی میوه ها نوش جان کنین جز آلوچههههههه آخه ترانه واسه آلوچه می میره اگه موقع پذیرایی زدم رو دستتون دیگه بفهمین چرا !خخخخ
سلام ترانه.
سر آلوچه ها باید یه کم مذاکره کنیم یه توافقی صورت بگیره خخخ.
حالا یه دونه،،،،،، بابا یه دونه خب!
مرسی که همیشه در صحنه ای.
موفق باشی.
وای آخجون آلوچه ترانه اصلا تصورش رو هم نکن بذارم تنها بخوری. وایستا اومدم! آخ ویرانی به بار آوردم این میزه پشت و رو شد بیخیال آلوچه رو عشقه ترانه وایستااااا!
ببین از بستنی یواشکی شاید بگذرم.
ولی آلوچه ی یواشکی شش تا قهوه خونه پشت سر هم رو شاخشه.
گفته باشم!
وای بچه ها یکی بگیردم نذاره این مدلی بشم دیگه! هی پرت میشم بیرون باید از پیشخان بیام!
آخیش خداییش با سیستم۱حال دیگه ای میده محله گردی!
حالا ببین ها! الان همه خوابن همین امشب که من درگیرم و سیستم بی سیستم میان اینجا شلوغ کاری بدون من!
به خدا اگر این طوری باشه اصلا عادلانه نیست!
ما اصولاً همچین آدمای زرنگی هستیم.
اینم با اون یواشکی در خخخ.
شهروز چرا هوار می زنی آوردم بابا ولی آخه مال خودمه!
بچه ها من آب زرشک دارم!
شکلک شهروز مشغول وارسی محموله منه من درست پشت سرش سرم گرمه گره زدن بند کفش های توی جاکفشی و هم زمان خوردن۱مشت آلوچه یواشکیه.
عجب.
باشه! میگم این آب زرشکهاتو بشمار فکر کنم یکی دوتاش کم شده هااااا!
سلام شهروز
دمت گرررررررم
برو کنار میخوام هلیکوپتری بزنم ههااان چی ببخشید خخخ
بابت مسایلی که پیش اومد سکوت میکنم به نظرم سکوت بهتره
میگم اگر سوراخ موش خواستی من یه دونه سراغ دارم اکازیون عالی ماله یه خانوم موشه بوده که رفته خونه بخت از خونش استفاده نکرده راستی سوراخ موشه مجهزه به آسانسر. استخر و جکوزی خخخ
شاااد باشی
من برم بخورم
سلام آریا.
قربون شکلت تو هلیکوپتری نزن.
سونامی میشه خخخ.
خیلی کوچولو هستی هلیکوپتری هم میخوای بزنی؟
اون سوراخ موشم نگه دار لازم میشه.
شااااد باشی.
اوخ آخ واخ به خدا کامنت بالایی شهروز رو ندیده بودم! وای خدایا جدی من الان چه جنس خاکی به سرم کنم از این کابوس خلاص می شم؟
اظهار ندامت کن شاید از سر تقصیراتت گذشتم.
شهروز این حرف ها چیه بابا فدای سرت! چندتا شیشه آب زرشکه دیگه اصلا قابلت رو نداره.
شکلک خنده زیر جلدی. شکلک عقبکی و۱وری رفتن واسه اینکه کیسه نایلونی پر از هسته آلوچهم رو نبینه! شکلک از اون دایره های روشن بالای سر که نشان یادآوریه که به یادم میاره دیشب چه قدر زمان برای ریختن رنگ مجاز توی آب صرف کردم واسه ساختن آب زرشک های تقلبی که شهروز الان۲تا شیشهش رو خورد! شکلک آی دلم درد می کنه از بس آلوچه…
آخخخ،خخخ،خخخ،خخخ،خخخ!
دلم برات میسوزه پریسا.
میدونی چرا؟
چون کمی تا قسمتی اون آلوچه ها تاریخ گذشته بوووود.
اورژانس خواستی بگو بگم بچه ها بیان ختمتت.
خخخ.
سلام بر شهروز گلم خوبی پسر این جشن خیلی لازم بود یه چند وقتی ی که نمیدونم هوای محله گرفته یا هوای دل من راستی اون وسط شیش تاییا رو خیلی خوب اومدی کلی خندیدم میگم اون بسات پزیرایی رو از دست ترانه خانم بگیر پس پریسا اینجا چیکارست ضمنا چایی و نسکافه رو هم باید پریسا درست کنه من آرزوی قهوه خونه ی پریسا به دلم مونده پریسا تا آرزومو با خودم به گور نبوردم اون قهوه ی منو بده میگم شهروز این جشنو پیوند میزدی به قهوه خونه ی پریسا بد جوری دلم هوای قهوه خونه کرده اونم با مدیریت سرکار خانم پریسا خانم که مدیریت شرشر داره از دستان با کفایتشون همین طور میریزه و به هدر میره میگم شهروز این هِندونِه ها رو از زیر بغل پریسا بگیر نیفتند بترکند من چند روزی درست و حسابیتوی محله نبودم برم ب بینم داستان چی بوده فقط تو مواظب پریسا باش در نره نه چیز ب بخشید منظورم اینه که به سرکار خانم مدیر بد نگذره پریسا یه جعبه بستنی ی نسکافه ای اوردم بیا یواشکی ب بر یه جا غایم کن تا بیام نری بشینی همه شو بخوری برای شهروز و من هم نگهدار دو کیلو بستنیه تنهایی بخوری میترکیهاآآآآآآآ
منم بستنی میخوام
میخواااااااااااام
تو همه رو خبر نکردم بهم بدید
سلام زینب.
هییییسسسس.
ببین این پریسیما و طاها نفهمنهااا!
بیا تو هم شریک.
اینا بستنی یواشکی خوردن داریم تلافی میکنیم.
شکلک مذاکره با زینب.
شکلک قانع کردن زینب.
شکلک موفق شدم هورااااا!
سلام به عمو علی عزیز.
بابا به این پریسا اعتباری نیست.
یه دفه توی چایی و نسکافمون چیز میز میریزه کار دستمون میده هاااا!
باید یه فکری براش بکنم که ریسک توش نداشته باشه.
مرسی از حضورتون.
از خودتون پذیرایی کنید.
سلام داداش علی.
خداییش از دست کل تیم مدیریت بشه در برم این داداش علی عاقبت۱کاری دستم میده. به جان خودم گناه دارم آخه چراااا؟ هندونه رو بیخیال من الان تمام وجودم چیز شده یعنی قاتی شده از بس آلوچه ها ترش بودن یعنی چیزه. آی آی ماماااااان!
تاریخ گذشته بووووود.
تاریخ گذشتههههه.
خخخ.خخخ.خخخ.
مگهه من میزارم دست کسی به آلوچه ها برسه ! همون وقت شستن شسته نشسته نیم شسته ترتیبشونو می دم !پریسا و شهروز نقدو بچسبین نسیه رو بی خیال ! آقای سعدالله خانی لطففففففففا” بذارین من پذیرایی کنم !این پذیرایی جنبه ی امنیتی داره !پای آلوچه ها در میونه !هه
نگران نباش ترانه.
من یه مشت آلوچه تاریخ گذشته گذاشتم اونجا پریسا رفت برداشت.
دیگه خدا منو ببخشه خخخ.
سلاااام بچه های محل.
باید به اطلاع شما دوستان خوبم برسونم که طی مذاکراتی که با شهروز سعید و امین داشتیم، این تنش به خوبی و خوشی و میمنت حل شد و دوستان به خاطر لطفی که به این حقیر داشتن این موضوع رو کلا فیصله دادن.
هورااااااااااااه، همه چیز حل شد، امین بازم پیشمونه، پس الآن دیگه این پارتی حسابی پارتی شد، آم ما پارتی شد هاااااا، بخورید، بیاشامید، اسراف هم بکنید، چون خرجش رو مجتبی قراره با فروختن کلیه هاش بپردازه خخخ خخخ خخخ.
خب به سلامتی.
اینم حل شد.
به هر حال بزرگتر بودن اینجاها به کار میادهااا!
عمو کدخدایی کرد، ریشسفیدی کرد، بزرگتری کرد، این قضیه رو حل کرد خخخ.
یکی منو از دست عمو نجاااات بده خخخ.
همه چی آرومه من چقددددددددددر خوشحالم ! آقا به خودم که از همه خوشحال تر تر تر ترم بابت این صلح بزرگ تبریک ویژه عرض می کنم ! اینم یه آلوچه نشسته به میمنت این آرامش!
انصافاً نشستش یه مزه ی دیگه ای میده خخخ.
با درود به داش شهروز.اگه میشد مستنداتو بزارید ما هم ببینیم عالی میشد. و چند نکته،،، اول اینکه امیدوارم حساب امین باز بشه، دومین که خودم به شخصه از تویی که مدیری انتظارات بیشتری دارم سعی کن یکم بهتر برخورد کنی حتی با اونی که خرابکاره. میدونم شخصیتت اینی نیست که وقتی عصبانی میشی. از امینم بخاطر کوتاه اومدنش تشکر میکنمم،،، بعدشم همه میدونن تیم مدیریت بسیار زحمت میکشه پس هی ننویسید ما فلانکارو کردیم و اینا. به نظر من با زیاد نوشتنش ارزش کارتون پایین میاد. دمتون گررررررم
سلام سامان.
دیگه هرچی بود قرار شد تموم بشه.
در ضمن ما نمیتونیم مسائل محرمانه رو نشون بدیم.
مگر این که خیلی مورد جدی و حیاتی باشه.
ولی مهم اینه که قضیه حل شده هست.
من خودمو کاری ندارم.
ولی ده بار دیگه هم اگه لازم باشه از بچه هایی که دارن توی سایت زحمت میکشن تشکر میکنم و میدونم که هیچ وقت زحمتی که با جون و دل کشیده بشه، با تشکر کردن ما حتی اگه هزار بار هم باشه بی ارزش نمیشه.
با این قسمت کامنتت موافق نبودم.
من کمترین کار رو بین بچه ها میکنم.
ولی بقیه ی بچه ها واقعاً زحمت میکشن و من بازم ازشون ممنونم.
بچه ها مچکریم.
سلام
چه روز خوبی
مدرسه که واسه سه ماه تعطیل بحثو جریانم که تموم
امتحانم که فرااااااااااااار کرده
نمره های خوبم که ردیف شدن
اصلا همه چیز عالیِ
یه جشن خوبم که داریم
یین جشن گوش کنی .اقعا مورد نیاز بود
یه خوش حااااااااااااااااااااالم
راستی
.
.چ
.
.
.
.
.
شاهروز خان .
.چ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالتون خوبِ؟ کمک خوش میگذره؟
خخخخ
خب دیگه
میگم میخواید وایسم نگهبانی بدم بانو اومد بگم بری قایم شی جتناب شاهروز خان قاجار؟
خخخخخ
خب دیگه خیلی حرف زدم برم
سلام زینب.
چی؟ بانو؟ کوش؟ کجااااست؟ ببین یه شیرینی توووپ پیش من داری اگه دست بانو به من نرسه.
بعد کارنامه گرفتن هم به عنوان یه شیرینی باید قهوه خونه بزنی گفته باشم!
با تاریخ، بی تاریخ، شسته، نشسته، رسیده، نرسیده، تمامش رو عشقه به شرط اینکه یواشکی باشه یواشکییی،ییی،ییی،ییی،ییی! گرفتی چی شد؟ آلوچه اون هم یواشکییی! آفرین شهروز کاملا درسته من قهوه خونه زدنم خطریه پس میرم که هر کاری دلم می خواد کنم! یوهوو!
ببین قهوه خونه ای که دستیار داشته باشی اصلاً خطر نداره چون دستیارت قابل اعتماده.
میفهمی که چی میگم.
خخخخ میگم شهروز بیا این آب زرشکارو بگیر اصله اصله خودم از وبلاگ پریسا کش رفتم بگیر تا ندیییده
بده بده.
سرشو گرم کن من برم قایم کنم.
شکلک۱نایلون پر هسته آلوچه که توی دست من می چرخه می چرخه و باااز می چرخه و ولللل میشه صاف میره می خوره توی سر آریا همونجا باز میشه هسته ها می پاشن بیرون و واااای! طفلک آریا!
کشتیش جوون مردمووو.
به دستیارت فکر کن.
این هم عوض آب زرشک های من!
مهم اینه که ازت کش رفتیم.
حالا بگرد تا پیداش کنی خخخ.
خخخخ پریسا چه نشونه گیریی داری
تکلیفه این حسته هایی که پخش و پلا شدن چی میشه
میگم پریسا بیا قهوه خونه رو بزن دیگه منم کمکت میکنم
آره. آریا کمکت میکنه بقیه هم هستن خخخ.
سلام, حالا منم مجدد برگشتم, الآنم از داخل حسابم دارم نظر میدم.
راستی بهتر بود این پست بعد از برد قاطع ما جلو روسیه دیشب منتشر میشد تا شادیش بیشتر بشه.
حالا هم یه چایی برام بذار پریسا, یا ولش کن یه آب زرشک بذار تا بعد.
سلام.
خب بعد بازی بود دیگه!
فقط یه دو سه ساعت با تأخیر بود.
اونم به خاطر این بود که خودم یه کم کار داشتم.
مسعود که فکر کنم از دیشب تو ابرا باشه خخخ.
چای زرشکی می خوایی امین؟ امتحان کن جدی خوشمزه هست. بیا این هم۱فلاکس از معجونی که گفتم. بخور ولی به این شهروز ندی ها!
من چای آلبالو میخوام. اون مال خودت و امین.
ششششهروز بببه خدا من،
پپررریسسسا تتتتو چچچییی؟
مممن، هههرچچچی تتتو بببگی ففف،ففف،فففقط…
فقط چی؟
چه خوب خدایا خیلی خوشحالم که یک دوست نابینا از محله خودش طرد نشد خخخ
راستش صبح با دیدن این پست مثل روجیار فکر کردم و حسابی ناراحت شدم اما الانی با دیدن کامنت عمو چشمه حسابی خوشحال شدم مرسی عمو جان که همیشه خوبین خخخ
راستی آقای مدیر شهروز زحمتکش اینم مدالت خخخ اما تو رو خدا موقع عصبانیت بر خشم خودت قلبه کن برادرم مثل مدیر مجتبی خادمی خخخخ
چون خیلی افراد با سلایق متفاوت به اینجا سر میزنن
سلام سیتا.
مدال دیگه برای چی؟
این پست فقط یه جشن کوچولو بود چون خیلی وقت بود تو محله دور هم جمع نشده بودیم.
فقط همین و هیچ قصد و نیت دیگه ای پشتش، کنارش، جلوش، زیرش، روش، توش، بیرونش و هرجاییش نبود.
سلام. خدا رو شکر امروز هوای محله آفتابیه مثل اینکه. امیدوارم همیشه جشن و مهمونی و شادی و خوشی و آلوچه و گوجه سبز و لواشک و واااااااااااااای دلم خواست,باشه. من کامنتا رو نخوندم امیدوارم که واقعنی واقعنی واااااااااقعنی حل شده باشه مشکلات. شاد و پیروز باشید.
سلام لنا.
آره مشکل حل شده فقط یه مشکل بزرگ داریم.
سر آلوچه ها و ترشیجات داره کار به خون و خونریزی میکشه خخخ.
فففقط، چچچیزه، الان تو می خوایی چی بگم؟
رسماً از هر اقدام یواشکی ابراز ندامت کن و قول بده دیگه از این کارها نمیکنی.
حواست هم باشه که هرچی بنویسی مستند اینجا ثبت میمونه کلی هم شاهدن خخخ.
در ضمن هفته ای یه بطری آب زرشک هم به عنوان خراج باید بدی خخخ.
این ها که گفتی رو بگم حل میشه؟
آره تا حد زییادی حل میشه.
باید تعهد بدی که دیگه یواشکی ممنوع.
سلااااام
خوب موقعی رسیدم
مبارکه مبارک
شهروز حالا بستنی یواشکی هاااا
دام دام دوووم
شکلک پرتاب بطریهای آب زرشک پریسا به طرف شهروز و برخورد اونا با شهروز خخخ
بازم تنهایی بستنی میخوری؟
شکلک ادامه ی شکنجه به روشهای خشن
شکلک تسلیم شدن شهروز
یووووو هوووووو
هووراااا
سلام پریسیما.
من الآن یه سؤال برام پیش اومده.
مگه شماها نابیناااا دقت کنید، نابینااااا نیستید؟
پس چرا هرچی پرت میکنید صاااف میخوره به هدف آخه خخخ؟
ضربه مغزی شدم خب!
سلام خب بذارید ببینم کارت شناسایی معتبر دارم؟ خب نه متأسفانه آخه می دونید چیه کارت معلولیتم تاریخ اعتبارش گذشته! ولی به جان خودم مأمور نیستم. حالا چرا از بانو می ترسی هااان چراااااا؟! نکنه می ترسی بیاد و بگه قراین و امارات خخخ. میگم پریسا یه یواشکی آوردم فقط بیا بریم تا بت بگم چی اوردم! فقط شهروز نفهمه، وگر نه چیزی برامون نمیمونه حالا بگم،
.
.
.
.
.
.
.
.
…
.
بگم
خب شهروز گوشاتو بگیر، اما نه پریسا بیا اینجا بیا، بیا، هان همینجا خوبه! اما نه اینجا هم خوب نیست یه چند لحظه صبر کن، میگم شهروز یه نفر دم در با شما کار داشت، فکر کنم بوووووووق بود، آخیییش رفت.
پریسا حالا بیا این بریونیا رو یواشکی بخوریم.
سلام نازنین.
آخه بانو توی پست زهره میخواست منو با تیر بزنه در رفتم خخخ.
چی؟ بریونی؟ کوش؟ پریسا حواست به قولت باشه هاااا!
آخجون پری سیما خدا از غیب فرستادت! دلم داشت می ترکید این شهروز رسما داشت ازم تعهد می گرفت که تمام شور و حال زندگانی رو بگیره ازم. بزنش بزنش محکم تر بزنش کیف میده!
که کیف میده پریسا هااان!
ببینم تا جمعه چه قدر مونده؟
دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه شب ایول.
خخخخ شهروز یه بطری هم برای من بگیر
تصویب شد، یه بطری هم برای آریا باید بدی.
نازنین سلام شهروز رفته نخودسیا بخوره یواشکی رو عشقه! به جان خودم۱بار امتحان کن جدی آی می چسبه آی می چسبه!
میگن توبه ی گرگ مرگه راست میگنها! به تو رحم نیومده خخخ.
شهروز خاطرت جم عمل ناجوان مردانه نازنین و پریسا با کش رفتن بریونی ها به دست آریا خنسا شد خخخ
ایول.
وای این آریا امروز چه بلا میاد سرش! آریا نخورده باشی اون ها تخته کفش بودن گذاشته بودم واسه اذیت کردن بریونی ها رو من با نازنین خوردیم۱پارچ آب زرشک هم زدیم بالاش الان هم داریم میریم سراغ آلوچه ها!
بازم یادآوری میکنم پنجشنبه شب، قهوه خونه، دستیاااار.
شهروز این تعهد برای من زیادی سنگینه به جان خودم نمی تونم امضا کنم.
مجبور نیستی امضا کنی.
اختیار با خودته.
اگه این از مجازاتت سنگینتره خب امضاش نکن.
بابا سر چرخه گرفتم وسط کامنت ها ننویسید دیگهههه! شکلک جییییییغ!
راست میگه.
لطفاً به جز من کسی وسط ننویسه همه اون پایین توی هدینگ پاسخگویی بنویسید.
مرسی.
oh oh oh فکر کنم واقعنی آقای شهروز رفته ی چیز یواشکی خریده میخوره آخه اینقدر اسم خوردنی خوشمزه آوردین بنده خدا دلش خواست خخخ
آقای حسینی ما هم هستیم تک خوری ممنوع
تازه پریسیما چند تا بطری خالی انداخت خورد سر من خخخ
بابا این همه چیز میز روی میزه.
میز روی میز نه هااا! چیز میز روی میز.
ای بابا یعنی کلی خوراکی هست بخورید خب.
حرف زدن هم به ما نیومده خخخ.
سلااام، اینجا چه خبرههههه!، چرا یهوییییی!، واااایییی، سکتههه!
سلام مهدی.
نترس عزیزم جشنه خخخ.
خخخ. تخته کفش لابد خیلی خوشمزه بود که به جای بریونی خوردید. خخخ. در ضمن هر وقت مدیر به شما بریونی داد، شما هم اون کارو پنجشنبه شب می کنید. خخخ.
میگم اصلاً چه طوره به اسم تو قهوه خونه بزنم؟
اولین پست نازنین میشه قهوه خونه ی نازنین.
نکنه قهوه خونست، تحمل ندارم متن پست رو بخونم بگید چی شده زووووود!
قهوه خونه نیست.
یه دور همی هست.
نترس متنو بخون خخخ.
شهروز! میگم که، تو که جدی نمیگی مگه نه؟ یعنی، ببین! واقعا که همچین کاری نمی کنی. نمی کنی مگه نه؟ واقعا،
چرا اتفاقاً.
متأسفانه یا خوشبختانه من یه کاری بگم انجام میدم، حتماً انجام میدم.
تخته کفش ..چه خبرههه!
هیچی.
یه مشکله که حل میشه خخخ.
سلام مهدی بیا بیا جننه ناغافله پارتیه عشقه بیااا
فقط اگه این بچه رو گول بزنی باهات همدست بشه دیگه من میدونم و تو.
آخجااااآااااآاااان۱۰۰تایی شدیم!
آفریییین.
چی رو نمیکنه، آقا چه خبره خدایی بگید دیگه قبلم داره وای میسه!
خب به جای این کارا برو پست رو بخون میفهمی خخخ.
پس ش جشنم کو؟!
وردپرس گشنش بود خوردش خخخ.
سلام به همه ی دوستان بویژه آقا شهروز که این جشن با برنامه ریزی ایشون برقرار شده دستتون طلا و تنتون بی بلا و به آقا امین که خیلی با معرفت هستن و خوشحالیم که توی محله میبینمشون و کلاسهای درسشون شروع میشه و یک تشکر ویژه ی ویژه از عموچشمه ی گرامی برای هوشمندی و درایتی که دارن … به به دوستان همه تشریف دارن… بزرگمهر بدو آلوچه… پفک هم نخور جیزه …شکلک حواس پرتی… بشینم کنار خانوما ی سلام و علیکی داشته باشم و خودمو بزنم به حواس پرتی بزرگمهر چیپس و پفک بخوره توی دلش نگه چرا مامان من از همه جا رشته ی زیست شناسی رو انتخاب کرده هی میگه چیپس و پفک برای سلامتی و برای محله جیزه خخخخ … شاد باشین دوستان
سلام به مادر بزرگمهر.
اشکال نداره.
یه روز پفک و چیپس بخوره چیزی نمیشه.
ممنون از حضورتون.
مهدی این شهروز۱تهدیدی کرده من می چرخم اون می چرخه الان۱دفعه گفتم بزنم به جاده جدی محکم کاری کنم نکنه۱دفعه طوری بشه
قطعاً یه طوری میشه. یه وقت چیه؟
یعنی این قهوه خونست یا شبیهشه یا پارتیه خوب آخ جون، بازم محل و زمان شیطونیهای من و پریسا فرا رسید!
مهدی اینجا هم انباری داره هااا!
اون دفه که یادته؟
سلام مادر بزرگمهر. چه خوب همه دارن میان! بیایید بچه ها خداییش زیاد بشیم شهروز هی نبیندم سکته کردم بابا!
تو اگه توی استادیوم آزادی هم باشی انقدر شلوغ میکنی که میشه تشخیصت داد خخخ.
وای شیطونی یوهو!
امیدوارم سه روز دیگه هم همینطوری خوشحال باشی.
شهروز دمت گرممم، خدایی غافلگیرم کردی!
خواهش میشه.
آآآی شلوغی آخجووون!
شلوغی مشکل نداره.
یواشکی ندارییییییم.
سلام مادر بزرگ مهر خوش آمدید
مهدی قفستو گفتم ببین کار میکنه یا نه دیدی آیا؟
از این به بعد جای دیگه آپلود نکنیهااا!
پس بچه ها فعلا تو این پست همگی حال میکنیم، قهوه خونه ی من باشه برای هفته ی بعدی
مهدی قهوه خونه ربطی به این پست نداره.
اگه میخوای بزنی بزن.
چه ساکت شد!
احتمالاً مشغول پذیرایی از خودشونن.
هر چی کنترل اف ۵ زدم گفت ۱۱۲ پاسخ باورم نشد گفتم حالا کامنت بارونه صفحه برا من لود نمیشه خخخ
خخخ.
خدایی ۱۶ نفر آنلاین فقط دو سه نفر فعال شکلک گریه!
خب خیلی وقتها این شکلی میشه طبیعیه.
کجا رفتییییییییید!
من که هستم بقیه رو نمیدونم.
وای چقدر ترسناک شد اینجا من کسی رو نمیبینم!
مگه تا حالا میدید ی
نکنه خودتو زدی به نابینایی خخخ.
بچه ها ۱۲۰ شدهااا کجایید!
میان.
تو هم برو یه چیزی بخور.
bachch cheh ha koh ja eed, دیدید الکونس هم نگرانتون شد!
خخخ جالب بود.
وای کی داره کامنت میده، همین پایین بدید من هیچی نمیبینم!
منم خخخ.
آهان شهروز داره از اون بالا میاد پایین خخخ!
آفرین باهوش.
منم همین طور کامنت میدم تا شهروز بهم نرسه هوووهوووهوهوهوهویویویویوهوهو!، پریسا کجایی تو هم بیا کمک!
این کلید انبارو کجا گذاشتم.
بچه ها الان خوابید یا در حال تماشا، بیاین کمک آخه من که دس تنها نمیتونم که خخخ
مگه تو امون میدی آخه خخخ.
واستا مهدی واستا
آروم برو با چه سرعتی کامنت میده
آره بابا مثل بنز داره کامنت میده خخخ.
وای خیالم راحت شدا، شهروز هنوز خیلی عقبه!
خیلی هم عقب نیستم.
سلام آریا جان، نه حال میده بذار شهروز خسته بشه خخخ، مرد باید خسته بشه!
من خسته نمیشم.
آآآ،آآآ،آآآی جا موندم
بدو بدو جا نمونی.
سلام پریسا پس کجایی شهروز داره بهمون میرسه!
معلومه که میرسم.
یه دو دقیقه کامنت ندادم یکم استراحت کنه بیاد بالا گنا داره!
میبینی که دارم میرسم.
شهروز! جدی این، خداییش۱زمان نخوایی که، ببین من نمی خوام
مهم اینه که من میخوام خخخ.
بذار از پنجره ی کامنت دونی ببینم شهروز پله چندمه خخخ
پله هشتادم.
باباااآاااآااا اون وسط ننویس آآآی ننویس آآآییی ننویس اون وسط ننویس الان صفحه عوض بشه چه جوری پیدا کنم کامنت های نخونده رو آخههه! بابا یکی به این شهروز چیزی بگه دیگههه!
آخ جون.
شکلک اذیت کردن پریسااا.
مهدی بیا بدویم نرسه کیف میده.
میرسم.
اصلا ولش کن جهنم ضرر نمی خونم باشه واسه بع می خونم الان شهروز رو جا بذاریم آخجون!
یه چیزی اون وسط نوشتم نخونی ضرر کردی.
۲دقیقه رفتم ببین چی شد!
چی شد؟
هنوز عقبه، باید دو طبقه دیگه بیاد شیطونی مون چه حالی داره هوهو، وای وقتی بیاد پایین انباری آماده هست خدا به داد اون وقت برسهههه!
یه انباری پر از موووش.
وای نخوندم اون بالا چی شد الان درستش می کنم. مهدی بیا۱چیزی بگم توی گوش تو
من نرسم میدونم با شما دوتاااا!
نه داره میرسه شهروووز، دوتا دوتا نیا پایین یوقت نخوری زمینا، یوااااش یوااش بیا تا ما هم حال کنیم بخندیم!
به انبارم مارمولک هم اضافه کردم.
پیشپیشپیسپیسپچپچفشفش آررین بده بیاد بده بیاد.
شکلک دست بالا شکلک چرخوندن شکلک پرتاب۱صابون خیس روی پله های پایین تر شکلک شهروز پا گذاشت روی صابونه شکلک با سر رفت پایییییین آخیش حالا برم کامنت ها رو بخونم تا تو باشی اون وسط ننویسی گیجم نکنی.
همیشه در این مواقع عصا فراموش نشه.
عصام سر خورد فهمیدم چه خبره.
بیا بگو، شهروز اون بالاست نمیشنوه!
من هرچی بگید میشنوم حتی از اون بالا.
آآآآآآآآفرییییین!
با من بودی؟
شکلک پرتاب کردن سنگ به طرف شهروز!
حالا من هیچی.
شیشه رو زدی آوردی پاییین.
درود اینجا گوش کن است صدای موافق!!!
ارزانتر از همهجا مخالف!!!………
سلام علی.
وای پریسا یه چیزی برداریم بعدشم فرار کنیم، داره میرسه هاااا!
هیچجا نمیتونید در برید.
سلام جنتلمن خوش آمدی
افراد آنلاین ۱۰، یعنی ۵ نفر از کامنتای من خسته شدند رفتند خخخ
داریم تقریبا به صفحه ی بعدی مهاجرت میکنیم و شهروز هم بعد از ما مهاجرت میکنه خخخ
بچه ها وسایلمون تو این صفحه جا نذاریم خخخ
سلام جنتلمن
همه دم در این صفحه باشیم چیریک در باز شد، الان میریم، بدویید عجله دارم، منتظر شهروز نباشید اون بعد از ما باید بیاد!
کهدی بدو جونمون رو برداریم بریم وسایل رو بیخیال این بلند شه ما۲تا دیگه بلند بشو نیستیم
آمادهههه، بریییییم!
۲۰۰ شدیم هوووورااا
آخیی، بیچاره شهروز الان صد و نیمیدونم چنده خخخ
بچه ها جریان چیه، مگه هر ۲۰۰ تا مهاجرت به صفحه ی بعدی نیست؟
گنا داره بذار یکم فرصت بهش بدم بیاد بالا شهروز بشتاب، این فرصتیست طلایی!
وووااااااییی بااابااا آهسته تر
خوب آریا فرصت بهش دادم، فرصتش الان تمومه!، خخخ
ظاهرا شهروز خسته شده داره لب پله ها استراحت میکنه
آآآخ مردم خدااا! ولی این۲۰۰هست به خدا ولی اینجا در نبود ولی ما خوردیم به دیوار ولی شماره ها۲۰۰هست ولی کامنت های اون وسط شماره ها رو ریخته به هم و آآآخ به خدا داقون شدم خدااا! جدی حس کسی رو دارم که با۱چیزی مثل بال یا دستگاه یا هر کوفتی رفته بالا اوج گرفته به سرعت رفته جلو ولی به جای۱در باز محکم خورده توی۱یوار سفت و به ضرب تمام ولو شده زمین و این الان به خدا اتقصیر شهروزه به خدا این دفعه دگگه تقصیر شهروزه شهروز به جان ابلیس من می کشمت همه جای روانم درد گرفت مگه دستم بهت نرهه. دردش رو بیخیال این مثل جلاد بالای سرم ایستاده خدایا نجاتم بده!
راه افتاد وااایی!
میشه دوباره بنویسم؟ الان می نویسم.
خخخ پریسا تو هم یکم میری یکم میای خخخ!
آقا چرا جدی شهروز وای ساده دیگه نمیاد بالا،!
آآآخ مردم خدااا! ولی این۲۰۰هست به خدا ولی اینجا در نبود ولی ما خوردیم به دیوار ولی شماره ها۲۰۰هست ولی کامنت های اون وسط شماره ها رو ریخته به هم و آآآخ به خدا داقون شدم خدااا! جدی حس کسی رو دارم که با۱چیزی مثل بال یا دستگاه یا هر کوفتی رفته بالا اوج گرفته به سرعت رفته جلو ولی به جای۱در باز محکم خورده توی۱دیوار سفت و به ضرب تمام ولو شده زمین و این الان به خدا تقصیر شهروزه به خدا این دفعه دیگه تقصیر شهروزه شهروز به جان ابلیس من می کشمت همه جای روانم درد گرفت مگه دستم بهت نرسه. دردش رو بیخیال این مثل جلاد بالای سرم ایستاده خدایا نجاتم بده!
مهدی میرم کامنت ها رو می خونم میام. شهروز نمی دونم کجاست ولی… وای در برید!
خوبه یکم ولش کنیم گنا داره حد اقل بذاریم به ۲۰۰ برسه بعد دوباره …خخخ
شکلک از پشت سرم۲تا دست دستگیرم کردن الان نه دستم بالا میره نه صدام در میاد شکلک زور اضافی زدن واسه بلند شدن و در رفتن شکلک چسبیدم کنج دیوار روی زمین شهروز در نقش منفی…
باشه پریسا برو بخون، ولی نگران شهروز نباش، اون هنوز به ۲۰۰ هم نرسیده، برو بخون راحت!
پخخخخ پریسا.
بچه ها موزیلام قاطی کرد مجبور شدم ریست کنم خخخ.
خب دیگه بسه چون ممکنه بقیه ناراحت بشن.
از این به بعد هم خودمم پایین کامنت میدم.
شهروز دلت میاد همینطوری توقیف نگهم داری؟ هیچ مدلی نمیشه بیخیالم بشی من در برم؟
آخه مگه جمع گوش کنی بی اذیت میشه باشه؟ الان همه آرومن و این تحملش واسه من۱جهان سخته. باشه معذرت. بذار این جمعه و هر جمعه راحت نفس بکشم به جان ابلیس خفه میشم تو وجدان درد می گیری ها!
سلام مجدد به همگی! سلام مخصوص به مادر بزرگ مهر و جناب جنتلمن
مهدی یکی از افراد آنلاین من بودم خخخ. داشتم کامنتا رو می خوندم! هنوز دویستایی نشدیم که بریم صفحه بعد! شما به شماره کامنت دقت کن وقتی به ۲۰۰ رسید به صفحه بعدی مهاجرت خواهیم کرد.
پریسا بیا این فسنجون رو هم ببر یواشکی بخور! فقط زود ببر و با مهدی بخورید تا شهروز نیومده.
اصلا من این جمعه هم میرم ارتفاعات و از اون بالا واست دست تکون میدم تا آخر تابستون هر جمعه همین کار رو می کنم دلم خنک بشه.
وای آخجون باز خرابکاری یواشکی! خدایا این حال رو ازم نگیر!
نههه نازنین.
فسنجون نهههه.
این خیلی نامردیه.
خواهش میکنممم.
من فسنجون میخواااااااام.
آهااان، گفتم چی شد شهروز یه دفعه وای ساد، اوه،اوه،اوه، اوه اوه!، بخاطر این جمع هم که شده، ..انباری رو بیخیال شو خخخ!
تا خلوته منم برم سری به پست بد بخت خودم بزنم خخخ
یه شرط داره.
برو اون فسنجونه رو یه ذرشو برام کِش برو بیار تا نندازمت تو انباری.
باااشه، شکلک یوااش یوااش راه رفتن، شکلک بشقاب را برداشتن و دویدن به طرف شهروز، بفرما اینم فسنجون برم یکی هم برا خودم کش برم خخخ
کامنتها خیلی زیاده شایدنتونم بخونم اولاشو خوندم با آخراشسلام به همه پریسا مهدی و…
وای خدا چرا من امروز اینقدر سکته میکنم، ورژن جدید n v d a هم اومده بسمه لاااه! خخخ هععی جاز تو کجایی پس!
ایول مهدی.
شکلک دولپی خوردن فسنجون.
جای رعد خالی نباشه خخخ.
شکلک پریسا و نازنین بذارید فسنجونو بخورم من میدونم با شما دوتا.
جنتلمن سلام، ببین نخون فعلا کامنتهای الانی رو بخون بعدا بالاییها رو بخون حیفه از دستت میره فعلا فقط کامنت بده
آره، من و شهروز با هم هم دست شدیم، حالتونو میگیریم!
خوب، این از فسنجون، حالا نوبتیم باشه نوبت اون قلیونست خخخ، بریم تو کارش
خوب شکلک مهدی و شهروز در حال کشیدن قلیون، قلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقلقل!
افراد آنلاین زیادند ولی خوب شاید نمیخواند بیاند به جمع ما، من برم تا شلوغ که شد میام
سلام خوبید فمگی آیا
اومدم بگم من یعنی این قدر خشنم خخخ دمپایی و کفش ندارم خیالتون راحت …
شاد باشید و سربلند
سلام بانو خانم، خوش آمدید
واااای اومدش.
بانوووووو.
ببین چیز شد یعنی این شد یعنی یه ذره حالا شلوغ شد که الآن آروم شد که عصبانی نشی.
الفرااااار.
خخخ
پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
من تبحر عجیبی در ترسوندن دارم نیاز داشتید یکی رو بترسونم بهم بگید
نازنین جونم من میخوااااااااااااااااااااام
افراد آنلاین ۱۴
سلام خانم عبدلی خوش آمدید، نه فعلا کسی برای ترسوندن نیاز ندارم خخخ
خلوت تر از اینجا هم مگه هست خخخ!
نه دقیقا نیست
اگه میدونستنم قرارِ اینطوری خلوت باشه کامنتا رو نمیخوندم میومدم اول مینوشتم بعد میخوندم خخخخخخخخ
خوووووووورررر پییییییییشششش!
واقعا همه خوابیدید؟
جدی کسی نیست یا برا من صفحه لود نمیشه، نه انگار واقعیته!
ددددددددددددددددرررررررررررررروووووووووووووود! اینجارو دیگه قابلامه نمیپسندم!
سلاام ادسی، خوش اومدی، تا کسی نیست مثل همیشه برو کامنت بخون
درود
اول اینکه این برنامه لازم بود ؟ اما این روال درستی نیست که بعد از جنجال بخواهی با این ! ترفند مدیریت کنی !!
من از سعید خواستم که عجولانه تصمیم نگیرد ؟!اما نمیدانم چرا این تصمیم را گرفت علی رغم اینکه با شهروز تماس داشت اما اصلا روش مناسبی برای امنیت محله نبوده و نیست ؟
امنیت محله ؟ مدارک محرمانه ؟ خیلی دلت می خواسته کاراگاه بشی اما دیدی که نمی تونی بشی مگه نه ؟!
درسته باید این قضایا ختم بخیر بشود و از برادرم عمو چشمه سپاسگزارم و جای عمو حسین هم خالی خالی ! اما یک نگاهی هم به بازخورد تصمیمات کادر کادرتان بیندازید ؟ آها همان کادر مدیریتتان ! من خودم را گوش کنی میدانم ولی همانند پریسا در هیچ جای محله هم جائی ندارم ! اما یک کمی هم آنطرف تر از پریسا هستم یعنی یک کم بیشتر از دو قدم ! و با تلفن هم از مسائل سایت خبر گیری نمی کنم ؟ همه مطالبم بازخورد اطلاعاتی است که محله در اختیارم میگذارد و اصلا هم حاضر نیستم بهامورات خارج از آرامشم دامن بزنم و مطلع باشم ! یادگرفته ام بدنبال آرامش باشم و در هر جائی که نیاز بود وارد می شوم و به فکر این نیستم که فلان دوستم از من خوشش بیاید و نظر خودم را می زنم به هر حال همه دوست هستیم و جانبداری از یکی دلخوری دیگری می باشد اما اگر با صداقت نظر بدهیم این تنش ها به حداقل می رسد .
بر خلاف شهروز من اصلا معتقد نیستم و نبودم که دوستمان قصد براندازی محله را دارد و همچنین بر خلاف اشکان اصلا معتقد نیستم که دوستان برای مشهور شدن به این اقدامات دست می زنند بلکه هنوز هم معتقدم و باور دارم که اطلاعات زیاد و برداشت های شخصی و دامن زدن به این مباحث در پس پرده قوه اراده را از مدیران ربوده است و همین امر باعث بروز جریانات می شود و این را هم قبول دارم تا تجربه نکنیم نتیجه حاصل شده بی تاثیر است ولی تکرار تجربیات قبلی نیز اشتباه تر /؟
هنوز برای من سوال است که یک جوان بیست ساله که من حتی کمترین نوشته او را نخواندم چه خطری باید به دنبال داشته باشد ؟ این محله برای او است و در این محله باید با استعداد ها و توانائی هایش آشنا شود ؟ اگر اقدام به توهین نمود باید متنبه شود و اقدامی نشود که نتیجه آن بدتر شود ؟
ببینید من قصد ندارم بر تنش دامن بزنم اما بر خلاف کادر مدیریتی نظر من متفاوت از مدیریت اینگونه است ؟
مثلا چه نیازی بود ایراد وارد شود اصلا تخیلات من و امثال من بود مدیریت باید راهنمای کاربران باشد ؟اینطور که نوشتید دوستان برای چه باید تماس بگیرند مثلا نوشته اشان زودتر منتشر شود ؟ اگر تماس ها اینگونه است اشتباه محض است و مدیران نتوانستند در این فضا اطمینان از انتشار مطالب را به کاربرانشان بدهند ؟
بعد چرا مانند فرهنگ غالب در اجتماع همواره دشمن فرضی برای خودتان ایجاد و ترسیم می کنید ؟ در این مسئله باز هم بسان برخی موارد اشتباه مدیریتی حاکم بود اگر قصد حذف و مسدود کردن حساب را داشتید می بایست هر دو طرف قضیه را انجام میدادید ؟یعنی صدور حکم مساوی برای هر دو طرف قضیه تا اینکه حق کسی پایمال نشود ؟
ظرفیت خودتان را بالا ببرید چرخاندن محله ساده نیست و بار سنگینی دارد اما شما اصلا توجه به جوان بودن طرف نکردید و سعی داشتید که خودتان را موجه جلوه دهید با نظر زوج یار موافقم متاسفانه امکان تکرار این روند به دلیل مشخص نبودن مشکل و بیراهه رفتن مسئله توسط مدیران وجود حتمی دارد و از کجا معلوم که دوباره این جریان اتفاق نیفتد ؟
امین عصبانی بود و خوشبختانه اقدامات شما موجب فروکش شدن عصبانیتش شد اما من فکر میکنم هنوز بی عدالتی در برخورد برایش سنگین باشد !
به نظر من کادر مدیریت باید هوشیار باشد اما در ضمن هوشیاری اشتباه محض است که خودش موجبات رسیدن به هدف خاطی باشد ؟
به هر حال این قضیه ختم به خیر شد و از تکرار مجدد هم نباید اکراه داشت چرا که بمنظور تکمیل تجربیات اعضا تکرا آن امکان دارد اما واقعا کادر مدیریتی باید توان خودش را بالا ببرد و با تکرار اینچنین مسائل قصد استثمار کاربران را نداشته باشد ؟البته که تجربیات من به این سادگی نمی تواند موجبات جلوگیری از بروز این قضایا را بنماید اما با نگاه متفاوت از نگاه دیروز شما به نتایج بهتری دست خواهیم یافت .
امین اگر قصد ویرانی داشته باشد با برگشتن آن و تعدیل رفتار هایش مجددا می تواند اعتماد شما را به کف آورد و به اهدافش برسد اما دیدیم که هدف امین بالاتر از این حرف هاست و این وصله ها به او نمی چسبد لذا مجددا تاکید میکنم در بروز این مسائل از اهمیت امور محوله خود نگوئید و دیگران را به چشم مجرم ننگرید ؟از اینکه در این مطلب این مسائل را نوشتم معذرت یم خواهم ؟
اگر قرار است همواره شاد باشیم تکرار اشتباهات دیگران را به عنوان اسناد محکم برای خود نگه نداریم .کاربران به شما اعتماد نموده اند و این رویه بروز بی اعتمادی را رواج می دهد .با تشکر از شما
شاد باشید
من اصلا از فسنجان شیرین تهرانی خوشم نمی آید ؟دوستی دکتر دارم فعلا ساکن تهران و به سفر حج رفته بود و مراسمی در محل زندگی خودش داشت که دوستانمان فسنجان برداشتند اما حتی یک لقمه هم نخوردند خخخخ.اما قرمزیته .
درود قنبر خان شما هم خوش اومدید
سلام به جناب قنبر.
فکر میکنم بحث در مورد یه موضوع تموم شده خیلی صورت خوشی نداشته باشه.
به هر حال هرچه که لازم بود گفته بشه توی متن پست نوشته شده بود و خدا رو شکر توی کامنتها هم قضیه ختم به خیر شد.
مطمئناً نه شما و نه هیچ کاربر و خواننده ی دیگه ای، چون همه چیز رو نمیدونید و خیلی چیزها رو ندیدید، نمیتونید قضاوت صد در صدی در این مورد داشته باشید.
به هر حال این سایت مثل همه ی سایتهای دیگه پشت صحنه ای داره که فقط ما ازش باخبریم و بس.
اتفاقاً هیچوقت دوست نداشتم یه کار آگاه بشم.
دادن نظر و انتقاد کردن خیلی خوبه و شما هم این کار رو انجام دادید که من از شما تشکر میکنم.
ولی فکر میکنم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
به هر حال با هفت هشت ساعت تأخیر این نظرات شما به دست ما رسید ولی برای دفعات بعد از این نکاتی که فرمودید استفاده میکنیم.
ممنون از حضور شما.
سلام. من از اون جایی که از این جشن های خیلی باحال خوشم میاد اومدم و حضوریم رو زدم.
الآن هم دلم شربت خنک میخواد از هر نوع که شد مهم نیست شربت میخوااااااام.
یک مطلب خیلی خیلی و بسی بسیار از نظر من فقط خودِ خودم مهم رو دوست دارم به همه بچه ها بگم:
این که ما سعی داریم همیشه با هم باشیم درست
این که ما واقعاً هم رو دوست داریم و با هم متحدیم درست
این که از جنجال و درگیری متنفریم و سعی می کنیم همیشه قضایا ختم به خیر بشن این هم درست
اما یک مطلب رو میگم که امیدوارم دقیقاً چیزی که در ذهن من هست به شما منتقل بشه و الکی حرفم به حاشیه کشیده نشه.
حرف من اینه:
اگه محله گوشکن قرار باشه همیشه زیبا و رمانتیک و در یک فضای پاک و بی درگیری به سر ببره پس کی ما اعضا باید قدر با هم بودن و اتحاد و دوستی ها رو بدونیم.
اگه همیشه فضا گل و بلبلی باشه پس کی ما معنای آرامش و صمیمیت رو بفهمیم
منظورم به هیچ وجه من الوجوه این نیست که باید هر از چندگاهی با هم دعوایی داشته باشیم و چند نفری هم سعی در ایجاد صلح داشته باشند تا قدر دوستی و آشتی کردن رو بدونیم نه منظورم اینه که اگه بعضی وقتا که امیدوارم کمتر و کمتر بشن درگیری ای، اختلاف نظری، دعوایی و در کل مسأله ای پیش اومد زود کنترل خودمون رو از دست ندیم و سعی نکنیم به زور هم که شده بین طرفین مجادله مصالحه و آشتی برقرار کنیم.
همه ما این قدر درک و شعور داریم که بتونیم از پس مسائلمون بر بیاییم حالا یه خورده دیرتر یه کم زودتر بین افراد فرق می کنه.
در آخر هم به سهم خودم از تمام کسانی که این بحث اخیر رو به خوبی و خوشی فیصله دادند بسی ممنون و متشکر می باشم.
و حالا بریم سراغ آهنگ:
دور هم بودن چه خوبه/
دور هم پیش عزیزان/
یه صفای دیگه داره/
زندگی کنار یاران/
دور هم بودن خودش یه نعمته/
قدرشو بدونیم این غنیمته غنیمته
چی می شد از هم دیگه جدا نبودیم/
چی می شد با غصه آشنا نبودیم/
برای همدیگه به جای محبت/
چی می شد این همه بی وفا نبودیم/
دور هم بودن خودش یه نعمته/
قدرشو بدونیم این غنیمته غنیمته
این جوری که هم وطن می گذره عمر/
با یه چشم به هم زدن می گذره عمر/
بیا بیدار شیم از خواب غفلت/
بیا باور کنیم اینه حقیقت/
بیا پروانه و شمع هم باشیم/
بیا پیوسته در جمع هم باشیم/
تو این دو روزه ی پوچ و بی معنی/
فارغ از غصه ی بیش و کم باشیم/
دور هم بودن خودش یه نعمته/
قدرشو بدونیم این غنیمته غنیمته.
……
خب، یه نفر به من آبجوش بده که صدام حساااابی گرفت. از بس براتون خوندم.
راستی اگه از صدای من خوشتون نیومد می تونید با صدای خواننده اصلی این آهنگ رو بشنوید:
http://www.irmp3.ir/download/s/MTM5Mw.mp3
سلام آقا حسین خوش آمدید
ایول خیلی قشنگ بود دمت گرم
سلام حسین.
مطمئن باش که ما همیشه از همه ی امکاناتمون برای برقراری صلح استفاده میکنیم خخخ.
آبجوش نریزه بگیر.
شاد باشی.
شهروز یه سوال، من پنج شنبه بخوام قهوه خونه بزنم، باید چیکار کنم، یعنی متن پست رو بنویسم زمان بندی میشه پنجشنبه تعید میشه درست؟
آره.
فقط حواست باشه که جمعه ماه رمضون هست.
یه طوری بنویس که اگه کسی روزه بود اذیت نشه.
آها باشه
یا حضرت فیل!، گفتم الان کامنتا شده ۵۰۰ تا!، نبینم تو قهوه خونه ی من این جوری باشیدا خخخ
میگم جناب قادری جمعه نیام پستو بخونم گرسنم بشه
خخخخ
هفته بعدیشم منم ححححح
سلام بر و بچ اینجا چه خبره یکی این پریسا رو بگیره داره هر چی هست رو درو میکنه
درود
ممنون از شما شهروز ، اما بحث در اینجا جائی ندارد !و دقیقا نظرم را نوشتم .
به پشت صحنه و امور آن و تکیه مدیران قطعا سیاست مدیریتی نام می نهند ؟
اما قطعا این سیاست نباید منجر به دفاع بی حد و مرز از افراد خاص باشد .انگ واتهام مسائل خیلی ساده و راحت است اما اثبات آن مشکل ؟ توصیه من نگاه عمیق تر به قضایا و بهره وری مثبت از اقدامات افراد است .داستانی را خواندم که خدا گفت خوب باشید و دیگر هیچ نگفت و سکوت کرد ! اما افرادی که بودند در خصوص موارد متعدد اقدامات متعدد انجام دادند عده ای بدی را نکوهش کردند ؟ عده ای اجزاء خوب بودن را بر شمردند ؟ عده ای به دیگران برتری خوب بودن خودشان را با افتخار بیان کردند اما خوب بودن آنچیزی که اینان می گفتند نبود و بر سر این مسئله به جان هم افتادند ؟ غافل از اینکه خوب بودن بسته به توان افراد متفاوت است !
بله دوست من تکرار این که این بحث تمام شده تلقی شده است و در یک فضای کاملا نابرابر اینامور انجام شده خودش درنگ بیشتری را می طلبد و اگر در فضای بازدید کنندگان تمام شده باشد در میان امور مربوط به مدیران محله با نگاه عمیق تر باید به این مسئله اندیشیده شود و به بازخورد های آن نیز توجه شود ؟
در کامنت ها با فرض اینکه شما درست گفتید این مسئله عنوان شد که به دلیل قول تدریس عروض وقافیه را در این فضا ادامه میدهم خود نوعی تاکید بر بی گناهی فرد مزبور و تعیین اهداف بلند او بود و نه چیز دیگر و با عنوان دعوای الکی این موضوع را پشت سر گذاشت که البته می شد در همان پست به این موضوع با دقت بیشتر نگریسته می شد و همینطور که الان حل و فصل شد با آزادی بیشتر و عدم ایجاد محدودیت نام کاربری یا مسدود شدن کامنت دانی مواجه می شدیم .
واقعا مجتبی و دیگر دوستان مدیر به این مطلب توجه کنید برای چه کامنت دانی را در مواقع اینچنینی می بندید ؟آیا این خود نمی تواند موجب عدم مدیریت درست شود و قضایا ناگفته در زیر خاکستر برای روزی دیگر و روزگاری دیگر باقی می ماند !
با دید بهتر از دیروز به قضایا و مطالب نگاه کنید از سیاسی کاری همانطور که در اهداف آمده بپرهیزید ؟ سیاسی کاری موجب تضییع حق افراد می شود ؟ مسائل پشت پرده را بمنظور بالا بردن توان محله بکار گیرید نه محدود کردن محله ؟
ای کاش بسنده به نوشته های خودتان و نتیجه مورد قبول خود نکنید ؟ اگر قرار است بدون توجه به بازخورد ها به کار خودتان ادامه دهید اصلا هم نیاز به درج و انتشار آن نیست ! خود به تنهائی می دانید که چه خبر است و قطعا هم عملکردتان خوب است ؟ اما هنگامی که افکار خوانندگان را می خواهید باید به نظرات اینان هم گوش کنید ! این را نمی پسندم که هر چه را عنوان کردید همان کافی است و اگر کسی دیگر سخن گفت ادامه دادن بحث است و به قول معروف عاشق هستید تا لب بام و … فقط کاربران را برای دفاع از حقانیت خود که نخواسته و نمی خواهید و به همان دلیل وقتی موضوعی را مطرح می کنید مطابق قانون مطبوعات باید به شنیدن نظر خوانندگان هم نگاهی بیندازید .
توصیه آخر امیر سرمدی با توجه به قوانین و مقررات و نگاه به بازخوردها لطفا مقاله ای منتشر کند تا هم در این مقاله نگاهی به مدیریت در فضای مجازی و هم نگاهی به کاربران فضای مجازی داشته باشد و مدیران و کاربران را به یکدیگر در محله نزدیک سازد ؟قطعا انتشار این مطالب و قرآئت آن توسط همه سودمند خواهد بود و محله را به اوج فرهنگ خود می رساند .
ضمنا اگر همه چیز آرام باشد دیگر نیازی به مدیر نیست ؟اما می توان با اشاعه فرهنگ این نیاز را به حداقل رساند که اکنون ما شاهد هستیم محله چگونه به راه خودش ادامه می دهد .
شهروز جان من نظرم را در کامنت پست قبل هم گفتم و به صراحت اشتباه از سوی این حقیر بیان شد .
باز هم از شما بخاطر کمی توجه به نوشته من ممنون هستم .دقیقا به این خاطر که هنوز هم شما به اطلاعات پست پرده و تحلیل های مدیریتی خودتان اعتماد دارید در این خصوص و این نگاه ادامه کار آقا را کمی سخت خواهد کرد ؟
خوب پریسا بستنی نسکافه ای سهم شهروز و من کوش کجاست نکنه نکنه میخوای بگی همه شو خودت تنهایی خوردی اونم یواشکی الان حالت خوبه واقعا خوبی نه بابا الان بدنت گرمه خودت حالیت نیست فکر میکنی خوبی شهروز اورژانس بگو دستگاه شستشوی معده با خودشون بیارن کلی آلوچه ی نشسته رو هم با هسته خورده به دادش برسید آخه پریسا ما که یه پریسا بیشتر نداریم اگر به خودت رحم نمیکنی لا اقل به ما رحم کن
آقا مهدی و دیگر دوستان
همانطور که شهروز گفتند جمعه در پیش رو ماه رمضان هستش و هر طور بنویسید کمی تنش و چالش دارد به نظر من پیشنهاد می شود که ساعت پست را از افطار تا سخر در نظر بگیرید تا هم منعی نداشته باشد و هم قهوه خانه مثل پارتی های تهران بشه ؟ ببخشید یعنی اینکه دوستان بهتر بتوانند به اهداف فهوه خانه برسند و شاد باشند .
البته که باید شروع کنیم و اشکالاتش را رفع کنیم اما آنچه که مهم است همانا مراعات حال افراد است در این زمان .
علت عدم استقبال از این پست
شکلک زمان خارج از روال انتشار
شکلک پریسا همه خوراکی ها را بدون آب زرشک هاپولی کرد حتی پستنی ها را
شکلک شهروز برای حصول نظر امین بخش اعظمی را قبل از رسیدن بچه ها به امین داد
بسیاری از دوستان هم به جز پریسا که بخاطر خوراکی ها آمده بود نیامدند تا مسئولیت عذر و تقصیر شهروز در پیشگاه مجتبی با سادگی تمام تر اجرا شود /
وای خدای من یادم رفت بچه های زیادی هم هستند که کارت شناسائی هوشمند نداشتند و شهروز صدایشان را نشنیده بود و نشد که بیایند پارتی آخه این جشن در امنیت کامل قرار بود انجام بشود تازه مجتبی هم به دلیل نداشتن کارت راهش ندادند خخخ.
شهروز اینقدر حرص نخور از دست من ؟
خوب طرفیت نداری بگو برم دیگه !
من عمرا اگه بخوام بخاطر مدیر بودنت بهت باج بدم
اصلا همین الان برو نام کاربری ام را حذف کن ؟بعد هم بگو سعید حذف کرده ؟
اصلا من آمدم حرصت بدم تا بچه ها بین ما داوری کنند !
بخاطر اینکه ظرفیت نداری و ظرفیتت ته کشیده من می روم
شب بخیر شهروز عزیز و مدیر مستبد خخخخخ هاهاهاها .
سلام زینب و داش علی، ببخشید دیر رسیدم، آخه از بس کامنت ندادن منم اینجا گول خوردم خخخ، منم فکر میکنم تا عصر جمعه قهوه خونه بذارم بهتر باشه، پس انشا ال لاه پنج شنبه شب منتظریم
نه جدی بچه ها مجتبی تو قهوه خونه و پارتیهای اخیر نیومده جریان چیه آیا؟
البته میدونم تو اردوی واقعی بودش خخخ
من تا در بسته میشه باید اینو ۲۸۰ کنم وگرنه من گوشکنی نیستم!
بازدید امروز ۲۸۹۵
شما و ۱۲ نفر دیگر این پست را پسندیدید
اینم از آخریش، دیدید گوشکنی هستم و خواهم بود خخخ!
آخه یعنی بین ۱۴ نفر آنلاین فقط من کارت شناسایی دارم که شهروز بهش ثابت بشه معمور نیستم؟، خوب اگه شماها هم دارید بدید و بیایین دیگه ِِِِِِ؟!
خوب دوستان من فکر کنم رفتم خخخ، گاهی سر میزنم اگر دیدم خبری بود منم هستم، خیلی خوشحال شدیم، شهروز از مدیریتت ممنون ما گوشکنیها بعد از این همه اتفاق به این جشن نیاز داشتیم انشا ال لاه پنج شنبه هم از نوع دیگش خخخ، مرسی زیاد تا ولی نزدیک بود سکته بدی ما رو!، عنوان پست رو دیدم تعجب کردم تعداد کامنتا رو دیدم بدتر قبلم داشت وای میساد!، همگی موفق باشید
خوب مهدی دوباره که هیچ کس اینجاست
خوب داش علی امشب از همه ی شبها خلوت تر بود، کاربران فعال این پست من و شهروز =مدیر فعال و پرییسا هم رفیق نیمه راه شد و عمو قنبر و خودت و زینب امین و دیگه نمیدونم کی!
بچه ها در حال دانلود n v d a نسخه جدید هستم موفق باشم در دانلود خخخ!
شهروز عنوان پستت رو که دیدم گفتم بهبه شهروز جونم یه کاره ای شده از فردا وزیری وکیلی رییسی مدیری چیزی میشیم پارتی ی کلفتی پیدا کردیم دیگه بیکاری خداحافظ همچین که وارد شدم دیدم دربانی هم پریده و دستمون به هیچ جا بند نیست داداش میشه یه پارتی بازی کنی اقلا انبار داری رو بدی به ما شیرینی تون هم محفوظه خدا عوضت بده یک در دنیا هزار در آخرت
سلام به مهدی، علی و قنبر.
جناب قنبر من فکر میکنم اینجا رو با کشور چین اشتباه گرفته باشید.
اونا یک و نیم میلیارد جمعیت دارن انقدر حساسیت شما رو ندارن.
ما یه محله ی خودمونی هستیم که گاهی بینمون یه اتفاقاتی میفته و بعدشم حل میشه.
دیگه این همه پیچیدش نکنید لطفاً.
یه بحثی شروع شد، یه مدت ادامه داشت و الآن هم تموم شده.
شما هم نظرتون رو فرمودید بنده هم گفتم روی جفت چشمام میذارم.
دیگه بهتره ادامه داده نشه.
امیدوارم محبت کنید و این بحث رو تمومش کنید.
عمو علی، من اگه پارتی داشتم الآن خودم سر یه کاری بودم خخخ.
ولی شما اگه پارتی داری یه کاری برای ما بکن ثواب داره.
مهدی، قهوه خونه باید مثل همیشه از دوازده تا دوازده برگزار بشه.
منتها فضاشو مدیریت کن مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد.
مگه میخوایم چی کار کنیم که تشنج ایجاد کنه؟
دور همیه دیگه؟
یعنی توی ماه رمضون نمیشه دور هم جمع شد آیا؟
اگه نمیتونی قهوه خونه ی تمام وقت بزنی اصلاً نزن بذار برای بعد از ماه رمضان.
مرسی که هستی.
سلامی دوباره
نمیخئود ااااار بگیره که خخخ
نه شوخی کردم این جمله رو جدی نگیرید یه وقت
ولی خب قهوه خونه یه چیز معمولِ که جمعه ها هست
فقط واسه اونایی که روزه هستن بینا سحر و افطار از خوراکی خبری نیست به هیچ عنوان خخخخ
تمووووووم شد و رفت هاهاها
مهدی یه کوجچوو هم دانش آموزیش کنی بد نیست خ
سعی وای دیگه دارم چرت و پرت میگم
برماتا یکی نیودده خیلی محترم دستمو بکیره و شوتم کنه بیرون هاهاها
من که امروز مهمونی دعوت بودم چشم و سر درد نذاشت که برم شکلک هوا هم بارونی برفی بود و چقدر دلم اصلا پارتی نمی خواد که
خخخ پستش انگار با نمک بوده