خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

از حقیقت محض تا نشر اکاذیب

مسئولیت انتشار این نوشته، با نویسنده ی مطلب است زیرا این تارنما، کاربر محور می باشد.

این متن، به هیچ موقعیت یا هیچ شخص حقیقی یا حقوقی، اعم از زنده یا مرده اشاره ای ندارد، کاملا زاییده ی تخیل نویسنده است و هرگونه تشابه موقعیت یا تشابه اسمی با افراد حقیقی، حقوقی و هر مؤسسه و نهاد در این متن، کاملا تصادفی و خارج از خواست و کنترل نویسنده می باشد.

برای نوشتن، یا خواندن یا حتی درک این مطلب نیاز نیست که حقوق‌دان باشید،

تنها کافیست تا گذرتان به دادگاه بیافتد با این اتهام: «نشر اکاذیب!

نشر اکاذیب چیست؟

آنگونه که از اسمش بر می‌آید «نشر اکاذیب» به معنای انتشار دادن اخبار یا هر مطلبی به کذب و دروغ است! پس با این تعریف اگر ما بیاییم و هر مطلب حقیقی و صحیح و مستندی را منتشر کنیم دیگر نشر اکاذیب نیست؟ این همان پرسشی است که ممکن است شما را دچار همین نشر اکاذیب کند، پس بهتر است بیشتر با نشر اکاذیب آشنا شوید.

می‌دانم که این اصطلاح را بیشتر در خصوص اتهام‌های بزرگ و مسائل مملکتی شنیده اید! نه اصلا نمی‌خواهد ذهن‌تان را به آن سمت و سوها ببرید و بی‌خیال آن ارقام میلیاردی بشوید، فقط کافیست به همین اطراف نگاه کنید،

همین اطراف خودمان؛ مثلا فرض کنید یک تشکلی را سراغ دارید که مثل روز روشن در آن اتفاقاتی می‌افتد که نه تنها خلاف اساسنامه و عرف و قانون است، بلکه تضییع حقوق اعضاء انجمن و جامعه نابینایان است، مثلا انتخابات

را به هر شکلی که بخواهند برگزار می‌کنند، بعد که نتایج به دلشان نمی‌نشیند یک شبه آن را باطل می‌کنند و دوباره یک انتخابات یواشکی دیگر برگزار می‌کنند! بعد مثلا خود شما را که نه سر پیاز هستید و نه ته پیاز متهم می‌کنند که در انتخابات تقلب کرده اید! بعد اموال انجمن را می‌فروشند و پولش هم در حساب‌ها گم می‌شود، بعد خانواده و آشنایان و دوستان را در دفتر انجمن به کار می‌گیرند، بعد در روز روشن به اسم انجمن و به هزینه انجمن برای کارهای روزمره و شخصی خودشان تاکسی تلفنی بگیرند،

بعد هر کس مخالف باشد به نحوی آن را ساکت کنند؛ مثلا یک دست برنج و عدس به او بدهند یا چند جعبه ماکارونی یا یک کارت مجانی استخر شنا، یا اگر به این چیزها محتاج نبود برایش حرف در بیاورند که این فلان است و بهمان است

و از او دوری کنید و اگر هم اهل این حرف‌ها نبود ترور شخصیتی کنند و هربار وارد دفتر شد دسته جمعی از دفتر خارج شوند و جواب سلام او را ندهند یا دسته جمعی دست همدیگر را بگیرند و در جمع‌های نابینایی راه بروند و بلند بلند حرف‌های فلان منتقد را تکرار کنند که «من دزدم!» و بلند بخندند و دیگری بگوید «من خنثی هستم» و باز بلند بخندند و از این طریق فرد را ترور شخصیتی کنند و شما یعنی دقیقا خود شمایی که دارید این مقاله را می‌خوانید بدانید که همه این تخلف‌ها وجود دارد، اگر خونتان به جوش بیاید و فقط و فقط به خاطر آنکه جلوی فساد را بگیرید و از حق خودتان هم نه بلکه از حق هم نوعان خودتان دفاع کنید و کلمه ای درباره همه این مفاسد بنویسید! آنوقت با اجازه شما ریشتان گیر می‌افتد که نشر اکاذیب کرده اید.

حالا اگر صدها صفحه سند و مدرک جمع کنید که ببین آنچه من نوشته ام به این دلیل و آن دلیل دروغ نیست و حقیقت محض است و مثلا بیایید این حساب را بررسی کنید و بیایید آن حساب را بررسی کنید و از فلانی بپرسید یا از فلان اداره استعلام کنید و از بهمان سازمان جویا شوید! همه اش باد هواست و هیچ کس به شما اهمیتی نمی‌دهد و جالب است بدانید حتی اگر بگویید که چرا من ثابت کنم؟ به آن کسی که ادعا می‌کند که من سخن کذب گفته ام بگویید که دروغ بودنش را ثابت کند! آنوقت می‌گویند ما کاری به او نداریم! تو یک چیزی نوشته ای! حتی اگر درست هم باشد که در بعضی موارد هم درست است!

نباید می‌نوشتی! آنوقت شما می‌گویید که پس من چه باید بکنم این همه فساد را می‌بینم، آنوقت می‌گویند تو باید بیایی و شکایت کنی از فلانی و بهمانی که در انجمن سوء استفاده می‌کنند. آنوقت شما می‌گویید اگر من شکایت کنم آنوقت شما دستور می‌دهید که اسناد و مدارک را از توی انجمن بیاورند و بررسی کنید؟ آنوقت آنها می‌گویند که ما الزامی به انجام این کار نداریم، شما ادعا کرده اید که این آدم‌ها سوء استفاده کرده اند و خودتان هم باید ثابتش کنید! آنوقت شما می‌گویید من که به این اسناد دسترسی ندارم، اینها محفلشان خودمانی است، کسی را در خودشان راه نمی‌دهند چه رسد که یک برگه دست کسی از بیرون خودشان بدهند! آنوقت می‌گویند خب پس ساکت شو! برو بگذار آنها همچنان کارشان را بکنند!

و تو باز بر‌می‌گردی و تازه می‌فهمی که چگونه است که زخم‌های کوچک چرا هیچوقت ترمیم و اصلاح نمی‌شوند تا آنکه یکباره بوی تعفن آن بلند می‌شود و یکباره خبر فسادهای بزرگ و میلیاردی را می‌شنوی و فکر می‌کنی که آیا از همان زمانی که این زخم‌ها کوچک بودند نمی‌شد جلوی رشد و عفونت آنها را گرفت؟! و بر سرنوشت خودت که نه بر سرنوشت هم نوعانت که در چنین منجلابی گرفتار شده اند و هیچ کس نه آنکه نمی‌تواند بلکه نمی‌خواهد حقشان را از یک مشت آدم سود جو و منفعت طلب بگیرد گریه ساز می‌کنی! و با تعجب بسیار در این اندیشه فرو می‌روی که پس چنین است که کسانی عُمری و خانوادگی در سِمَت‌هایی در انجمن‌ها نشسته اند یا دلیلی منطقی وجود دارد که هرگز شرایط نابینایان تغییری نمی‌کند.

این که هر حقیقتی محض را بنویسی، بالقوه نشر اکاذیب است از این بابت نیست که شما دروغی را نوشته اید یا حق نوشتن حقیقت را ندارید، از این بابت حقیقت محض شما نشر اکاذیب است که طرف مقابل پیش دستی کرده و زودتر از شما شکایت کرده است! تا صدای مخالفی دیگر را ساکت کند، ولی همین جای امیدواری است که بدانید نباید از سرنوشت کسانی همچون من که به قول همین سودجویان، نشر اکاذیب کرده اند درس بگیرید و هرگز مخالفتی نکنید، بلکه باید از سرنوشت همچون منی درس بگیرید و مخالفت خود را به گونه ای دیگر ادامه دهید و به جای نشر هرگونه واقعیت، از قاعده پیش دستی در شکایت استفاده کنید و مورد را به مرجع قضایی بکشانید و تا جایی که می‌توانید دست آنها را از منافع و منابع نابینایان کوتاه کنید! آنوقت دیگر کسی از همنوعان شما پچ پچ کنان نمی‌گوید این فلانی است که «نشر اکاذیب» کرده است و دیگر کسانی از سودجویان خنده کنان نمی‌گوید «دیدی با فلانی چه کار کردیم! اگه تو هم بخواهی با ما مخالفت کنی به سرنوشت او دچار می‌شوی» و به طور کلی فرهنگ نقد و نقادی و مخالفت و اصلاح ریشه کن نمی‌شود.

 

پی نوشت: آنچه نوشته شد هیچ ربطی به هیچ کسی ندارد حتی نقدی بر دستگاه قضایی نیز نیست و حتی تحریک اذهان عمومی نیز نیست که بروند و از دست متخلفین شکایت کنند، این صرفا نوشته ای بود برای آنکه بخوانید و همین!

بخوانید! کامنت هم نگذاشتید نگذاشتید! به فکر اصلاح امور انجمن‌ها هم نباشید، آنها خودشان برایتان همه کار می‌کنند، انتخابات می‌کنند، رای جمع می‌کنند، منابع مالی انجمن را جمع می‌کنند، بعد هم خودشان خرج می‌کنند، شما اصلا زحمتی به خودتان ندهید، شما فقط این مطلب را بخوانید، همین!

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «از حقیقت محض تا نشر اکاذیب»

من خوندم…با دقت بسیار هم خوندم…عجب….عجب…واقعاً اینطوریاس که گفتین؟ باورش برام سخته، خیلی سخته!!! البته من خیلی کم انجمنهای نابینایی را میشناسم…ولی همیشه فک میکردم که اینها به شدت دارند تلاش میکنند، کارمیکنند و….اگر چیزهایی که شما نوشتبد حقیقت داشته باشه که باید یه سه روزی را در اصفهان عزای عمومی اعلام کنیم!!!…ای بابا…
شما عجب روحیه ی انقلابی یی دارید آقای صابری…دم شما گرم…این خیلی خوبه که آدم سیبزمینی نباشه و وقتی مشکلی میبینه ساکت ننشینه و فریاد بزنه…اصلاً مرد را دردی اگر باشد خوش است….درد بی دردی علاجش آتش است…

سلام رهگذر. انقلابی بودن خوبه! سیب زمینی نبودن خوبه! ولی باید خیلی هزینه ها بپردازی! کوچکترینش حرف هایی است که پشت سر آدم در می آورند و حتی این طرف و آن طرف نشسته اند و گفته اند آنقدر ادامه می دهیم تا به زندان بیاندازیمش!

سلام آقای صابری تنها چیزهایی که دلیلش را هم نمیدانم و در میان نابینایان ره به جائی نمی برد اتحاد نابینایان به فکر همنوع بودن و کاری صورت دادن است و هیچ وقت اتفاق نمی افتد ممنون از دل نوشته اتون موفق باشید.

سلام آقای نبی لو! این بحث اتحاد نابینایان نیاز به یک گفتگوی طولانی, کارشناسی و ریشه یابی مفصل دارد. باید از نظر جامعه شناسی, روان شناسی فردی, روان شناسی اجتماعی و حقوقی روی آن بحث کنیم تا شاید بتوانیم علل آن را پیدا کنیم. و به نظر من بالاخره باید کلید آن زده شود.

جای دارد که رسما و کتبا از لطف مسوولین محله بالاخص مجتبی خادمی تشکر کنم که در این شرایطی که بعضی تشکل های نابینایی در اصفهان فضای رعب و وحشتی ایجاد کرده اند که دیگر کسی جرأت برخورد و مخالفت با آنها را نداشته باشد, دل به دریا زد و این مطلب را منتشر کرد. کار او ستودنیست و امیدوارم این فتح بابی باشد برای ترویج نقد و نقادی در میان تشکل های نابینایی و ایشان نیز به جای هرگونه حرکت های تنگ نظرانه و شکایت و شکایت کشی و دست بند زدن و به زندان انداختن مخالفان, بنشینند و دموکراتیک پاسخ نقدها و مخالفان خود را بگویند و پیش از هر پاسخی به رفتار و کردار خود بیاندیشند و خود را اصلاح کنند.

سلام آقای ضیایی. از اتفاق فکر کنم باید از این ماجراها درس بگیرید و تشکلی درست و اصولی و بر پایه مبانی مدیریت تشکیلاتی به وجود آورید تا بتوانید از حقوق خودتان در مقابل دیگر حق کشی های موجود در جامعه دفاع کنید و خودتان را بیشتر به جامعه بشناسانید و بتوانید فرهنگ محیط خودتان و نگاه مردم نسبت به نابینایان را تغییر دهید. دوست عزیز من این مطالب را می نویسم تا با شیوه های تغییر, اصلاح و اتحاد آشنا شوید نه آنکه ز بیخ قید هر حرکت اجتماعی یا تشکیلاتی را بزنید.
تشکر از حضورت.

درود آقای صابری.
شما به من لطف دارید ولی من هر نوشته ای را منتشر نمی کنم.
چون گفتید نوشته ی شما اشاره به انجمن خاصی نداشت و صرفا شبیه به یک راه حل یا یک نامه ی سرگشاده بود، چون گمان دارم قصد تخریب هیچ انجمنی را ندارید، نوشته‌تان را منتشر کردم وگرنه اگر ضد انجمن ایکس و وای نوشته بودید مطمئن باشید منتشر نمی شد. نوشته ی شما اشاره دارد به تمام انجمن هایی که در تهران، اصفهان، شیراز، زاهدان و شهر های دیگر از راه خود منحرف شده اند.
اینها را که نوشتید دقیقا من فکرم رفت به سمت یک انجمن تهرانی که شاید نباید فکرم سمت انجمن خاصی میرفت. شاید باید فکر کنم و به این نتیجه برسم که کلا رویکرد کسب منفعت از تأسیس انجمن های نابینایی اشتباه است. در هر شهری و به هر نامی که اتفاق بیفتد مهم نیست. مثلا ابابصیر که مستنداتش به عنوان یک مؤسسه ی خیریه ی نابینایی موجود است را در نظر بگیرید که چه خیانت ناگواری به بچه های نابینا کرد. به هر حال، باز هم تأکید می کنم اگر خدایی ناکرده، به قول خودتان بدون مستندات، در مورد هر انجمنی در ایران یا خارج از ایران، صحبتی بشود، من شخصا قادر به پذیرش آن نیستم و در برخورد با آن معذور به رعایت قانون محله خواهم بود.
لذت ببرید از زندگی!

سلام مجتبی خان!. همانگونه که گفتی نام هیچ تشکلی در این نوشته نیامده است, و به طور کلی این نوشته قصد آن را دارد که یک مساله حقوقی را به دوستان آموزش بدهد که برای احقاق حقوق خودشان باید در صورت نیاز اقدام قضایی کنند و از سویی دیگر اشاره به بی اخلاقی های موجود در بعضی تشکل ها دارد که به جای آنکه پاسخ نقد منتقدان خود را بدهند از هر رفتاری برای سرکوب آنها فروگذار نیستند.

سلام.
حالا من میخوام از اون طرف قضیه رو نقد کنم.
ما خیلی وقتها از اون طرف بوم میفتیم.
من و دوستام، یه سال از نود تا نود و یک کانون نابینایان رو در یکی از فرهنگسراهای تهران تأسیس کردیم.
متأسفانه انواع تهمتها رو بهمون زدن.
حتی یکی دو نفر از خانمها، قید آبروشون رو زدن و همه جا پر کردن که ما باهاشون رابطه داشتیم.
یعنی خیلی از بچه ها تا این حد مصمم به زمین زدن همنوعانشون هستن.
شاید شما در مورد انجمن فرضی نوشتتون حق داشته باشید.
ولی انصافاً ما صادقانه کار کردیم و فقط به خاطر حسادت گروهی مجبور شدیم عطای کانون رو به لقاش ترجیح بدیم و کانون رو تعطیل کردیم.
الآن سه ساله از تعطیلی کانون گذشته و بعضی وقتها که یه سری از اون بچه ها رو میبینیم، خودشون میان میگن که اشتباه کردن و معذرتخواهی میکنن و میگن که جوگیر شده بودن.
خلاصه هر دم از این باغ بری میرسد.
ممنون از شما.

سلام، آقای صابری منظور من این نبود که ما نباید تشکلی برای نابینایان داشته باشیم و من مخالف این تشکلها نیستم. همونطور که خودتون گفتید این تشکلها باید از حقوق نابینایان دفاع کنه و به فکر پ.ل جمع کردن و سر کار گذاشتن دوستان خودشون نباشند. ما در قم چنین انجمنی داشتیم و به دلیل اختلافاتی که اعضای هیأت مدیره با هم داشتند این انجمن کلاً ملقا شد و فقط ما پروانه این انجمن را داریم وگرنه هیچ فعالیت دیگری انجمن نمیکنه.

درود بر شما آقای صابری عزیز و زنده باد حقیقت جویی و هر اقدامی الیه سوء استفاده های این چنین از هر قشری که حمایت کافی نه از سمت خودش داره و نه از سمت دستگاه های دولتی. نه ماه پشت ابر می مونه و نه پول توی حساب. خیلی از شما ممنونم از نگارش این نوشته.

سلام. منم میخوام از اون طرف به قضیه نگاه کنم. البته منظورم رد حرفهای به حق آقای صابری نیست. بلکه دیدن مسائل از اون طرفه.
من هم عضو هیئت مدیره یک انجمن هستم. با درامد محدود و انتظارات بالا. بچه ها اصلا این رو درک نمیکنن که همه باید برای ارتقاء سطح خودمون و انجمن بدون چشمداشت تلاش کنن. هیچکس باورش نمیشه که اعضای هیئت مدیره هیچ حقوقی نمیگیرن. به انجمن، NG O ، به چشم بهزیستی نگاه میکنن. بیشتر افرادی که کاری برای انجمن و دوستان خودشون انجام میدن انتظار حقوق آنچنانی دارن. همین چند روز پیش یه معلول اومده میگه: من فوق لیسانس حقوق دارم. برام کار پیدا کنید! تو دلم گفتم تو با این تحصیلات این انتظار رو داری وای به حال بی سوادش.
البته بازم تاکید میکنم خیلی از حرفهای آقای صابری صحیح هستش اما این چیزهاروهم درنظر بگیرید. همین مسائل باعث میشه گاهی هم ما مجبور میشیم تو انجمن دیکتاتوری به خرج بدیم و زیاد به انتظارات متنوع و متفاوت و غیرقابل اجرا جواب ندیم و آخر سر کاری رو بکنیم که امکاناتمون اجازه میده. البته به نظر من این دیگه دیکتاتوری نیست. جبریه که ماروهم در بر میگیره.

از آنجا که مطالب جناب r.n حق پاسخگویی را برای جناب صابری محفوظ میدارد ولی از طرفی قصد جناب صابری و خط مشی این محله وارد شدن به مسائل موردی در خصوص تشکلها نیست لذا با اجازه ی مدیریت محترم مطالب آر ان حذف میشوند.
با تشکر عمو حسین.

این مقاله به هیچ انجمنی اشاره نداشته و ندارد و در اینجا نیز من به احترام صاحبان سایت که تمایلی به چنین بحث‌هایی ندارند وارد مباحث هیچ انجمن خاصی نمی‌شوم تنها چند مورد شخصی را توضیح می‌دهم:
طرح دوچرخه سواری نابینایان در سال ۹۲ ابتدا در سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان مطرح شد و یکی از طرح‌های پانزده گانه ارائه شده به این سازمان بود که به درخواست خود سازمان و با موضوع شادی آفرینی برای تمامی اقشار معلولان تهیه شده بود. سپس در واحد آموزش معاونت حمل و نقل شهرداری مطرح شد و به تصویب رسید. لازم به ذکر است که اینجانب خود از اعضای اتاق فکر واحد آموزش این معاونت هستم و نیازی به نامه نگاری و سفارش کسی هم نبود تا چنین موردی را بخواهم در شهرداری اجرا کنم.
من بیش از ده اختراع و بازی فکری برای نابینایان و افراد سالم ساخته‌ام. تاکنون چندین جلسه سخنرانی و کارگاه اموزشی برای مربیان کودکان با موضوع مناسب سازی بازی‌ها برای کودکان معلول یا برای دانشجویان رشته‌های عمران و معماری با موضوع مناسب سازی اماکن عمومی داشته‌ام!. تاکنون بیش از بیست سال سابقه روزنامه‌نگاری، مقاله نویسی، پژوهش و غیره دارم، فرهنگ سرای معلولان شهروندی که در اصفهان اجرا شده است در سال ۸۲ نوشته من بود که به اجرا در آمد و هم اکنون نیز طرح فرهنگ سرای معلولان و پارک معلولان را نیز در شورای شهر در حال اجرا دارم،

سلام ضمن تشکر از دوستان که موجبات تضارب افکار رو در جهت رشد فکری نابینایان فراهم میسازند دقیقا من هم تجربه ی جناب شهروز برایم در حدود ۱۵ سال پیش آمد که متاسفانه قید تلاش در راستای ایجاد هرگونه تشکل رو در استانمان زدم ضمن احترام به نظرات آقای صابری باید به این نکته نیز اشاره کرد که نباید یک طرفه به قاضی رفت باید در یک محیط آزاد امکان دفاع به تشکلها داد ضمنا اگه هر نابینایی کوچکترین آشنایی با گروههای اینترنتی مرتبط با نابینایان داشته باشه کاملا متوجه منظور نویسنده محترم خواهد شد با سپاس

شهروز, ابوذر و بی سایه عزیز، آنچه در این مقاله آمد به یک واقعیت حقوقی می‌پردازد و یک حق اجتماعی را شرح می‌دهد که شما به عنوان یک عضو یک تشکل می‌توانید و این حق را دارید که در مقابل تخلف‌های تشکل‌ها اقدام قضایی کنید! ولی هرگز به این معنا نیست که تمامی تشکل‌های معلولان دارای مشکل هستند. از اتفاق من تشکل‌هایی را سراغ دارم که آنچنان با قوت تمام فعالیت دارند که اگر هر کس از بیرون بخواهد آن را متلاشی کند تمامی اعضای آن در مقابل آن بسیج می‌شوند.
به شما عزیزانی که تجربه درگیری در تشکل‌های خود را دارید توصیه می‌کنم مقاله پیشین اینجانب را مطالعه بفرمایید تا به اشتباهات مدیریتی که در تشکل‌ها رخ می‌دهد پی ببرید.
اینکه کسانی از مدیریت یک تشکل راضی نباشند یک بحث است و اینکه مدیران تشکلی از موقعیت خود سوء استفاده کنند بحثی دیگر است. مشکل فعلی ما با کسانی است که تشکل برایشان محلی برای اهداف فردی است و نه اهداف جمعی. تشکل شکل می‌گیرد برای رسیدن به اهداف جمعی، نه آنکه تعداد محدودی که در حلقه آقایان هستند از آن متنفع شوند. تجربه هریک از شما از مدیریت‌های ناموفق در تشکل‌ها موضوع دیگری است که در جای خود و به صورت موردی باید بررسی شود. ولی به طور کلی هرزمان در تشکلی نارضایتی در میان اعضاء صورت گرفت و در نهایت به انشعاب ختم شد، بدانید که مشکلی در مدیریت وجود دارد. به طور کلی اگر تشکل به صورت یک تشکل مدیریت شود، به این معنا که تمامی اعضاء در انجام کارها مشارکت داده شوند، سطح نارضایتی به شدت پایین می‌آید و معمولا در تشکل‌ها، زمانی مخالفت‌ها آغاز می‌شود که فرد به عنوان عضوی از تشکل احساس پوچی و بی خاصیتی در تشکل بکند و هیچ نقشی در انجام امور تشکل نداشته باشد. برای رفع و درمان مخالفت‌ها نیز نظریه‌های متفاوتی هم در علم مدیریت و هم در جامعه شناسی وجود دارد که در جایی دیگر می‌توان به آنها پرداخت.
در بررسی و رفع مشکلات هر یک از تشکل‌های شما عزیزان به طور جداگانه در خدمت هستم.

دیدگاهتان را بنویسید