خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
نقدی بر پذیرش یا عدم پذیرش خانواده های افراد نابینا و کمبینا یا نیمه بینا نسبت به ازدواج درون گروهی فرزندانشان

درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
میدونم که الآن دارید با خودتون میگید که ای بابا بازم یه پست تکراری و بحث ازدواج.
میخواد کامنت زیر پستش زیاد بخوره برای همین دوباره رفت سراغ بحث ازدواج.
اما میخوام ازتون خواهش کنم که نگاهتون به این پست نگاه متفاوتی باشه.
درسته که بحث ما بحث ازدواجه.
اما تا حالا اکثر بحثهایی که در این مورد پیش اومده، پیرامون خود افراد بوده. یعنی این که همش گفتیم یه نابینا باید با بینا ازدواج کنه یا همنوعش، کدوم بهتره، کدوم موفقتره، پسر نابینا چرا دختر بینا میخواد، دختر نابینا چرا پسر بینا میخواد و کلی مباحث دیگه که فقط پیرامون خود فرد نابینا میگشته و کمتر به خانواده ها و پذیرش یا عدم پذیرش آنها برای ازدواج درون گروهی فرزندان نابینا و کمبینا یا نیمه بیناشون پرداخته شده.
اما توی این پست میخوایم سراغ خانواده ها بریم.
این که میزان پذیرش و تمایل خانواده های افراد نابینا نسبت به ازدواج درون گروهی فرزندشون چه قدر هست.
اگر کمی دقیق بشیم، میبینیم که خانواده ی افراد نابینا و کمبینا یا به عبارتی نیمه بینا، ممکنه برای ازدواج درون گروهی فرزندشون با هشت موقعیت بررسی بشن.
در اینجا، طبق تجربه ای که از اطرافم گرفتم و طبق شنیده ها و مشاهدات میدانی که از دوستان و آشنایان دریافت کردم، این هشت دسته رو طبقه بندی میکنم.
بر اساس این دسته بندی، هرچی ما به دسته ی بالاتر میریم، میزان پذیرش خانواده ی مورد نظرمون برای ازدواج فرزندش با گزینه ی مورد نظر کاهش پیدا میکنه:
1: خانواده ی دختر نابینایی که دخترشون قصد ازدواج با یک پسر کمبینا یا نیمه بینا رو داشته باشه. این خانواده میشه گفت که تقریباً مخالفت چندانی با ازدواج دخترشون با فرد مورد نظر ندارن. دلیلش هم اینه که اونها میدونن که اگر شانس یه پسر نابینا برای ازدواج با یه دختر بینا بیست درصد باشه، شانس دختر نابینای اونها برای ازدواج با یه پسر بینا پنج درصده. پس چندان شانسی برای ازدواج دخترشون با یه پسر بینا قائل نیستن و بنا بر این یه پسر نیمه بینا یا کمبینا رو گزینه ی مناسبی برای ازدواج با دخترشون میدونن. البته قطعاً این ایده آل این خانواده نیست و اونها قلباً دوست دارن که دخترشون با یه پسر بینا ازدواج کنه ولی به هر حال این رو هم پذیرفتن که واقعیت با اون چیزی که ما دوست داریم همیشه مطابقت نداره.
2: خانواده ی دختر نابینایی که دخترشون قصد ازدواج با پسر نابینا رو داشته باشه. این خانواده ممکنه مخالفت خودش رو با این ازدواج به این دلیل ابراز کنه که معتقده دخترشون میتونه با مورد مناسبتری که همون پسر بینا یا کمبینا هست ازدواج کنه.
این خانواده هم در ایده آلهاش یه پسر بینا رو برای دخترش در نظر گرفته و در نگاه واقعبینانه تری هم یه پسر نیمه بینا و کمبینا رو برای دخترش در نظر میگیره. ولی در نهایت، به یه دلیل مهم با ازدواج دخترشون با پسر نابینا موافقت میکنن. این دلیل مهم، پایین بودن شانس ازدواج دختران نابینا در ایران به دلیل عدم پذیرش اونها توسط همنوعان جنس مخالفشون هست. پس در این شرایط نامناسب، با پیش آمدن موقعیت مناسب برای ازدواج دخترشون، هرچند اگر کاملاً اون چیزی که میخوان نیست و اونطور که میخوان نشده چندان مخالفتی نمیکنن و در نهایت تسلیم خواهند شد.
البته میزان استقلال و خودساختگی پسر نابینا هم میتونه بسیار تأثیرگذار در نظر نهایی این خانواده برای سر گرفتن یا نگرفتن این ازدواج باشه.
3: خانواده ی دختر نیمه بینا یا کمبینایی که دخترشون قصد ازدواج با پسر نیمه بینا یا کمبینا رو دارد. این خانواده، به پشتوانه ی مقداری بینایی که دخترشون داره، این شانس رو برای دخترشون قائل هستن که بتونه با یه پسر بینا ازدواج کنه. البته این توقع اونها چندان غیر منطقی نیست و مواقعی هم این اتفاق افتاده. البته هرچی میزان بینایی دختر بیشتر باشه یا به عبارت دیگه ضعف بیناییش کمتر باشه، شانسش برای رسیدن به این خواسته ی خانوادش بیشتر میشه. اما به هر حال این خانواده هم میدونه که این اتفاق و این آرزوی اونها معلوم نیست که قطعاً برآورده بشه و روی گزینه ی نیمه بینایی که برای ازدواج با دخترشون پا پیش گذاشته بیشتر تأمل میکنن. در اینجا اگر میزان بینایی پسر از دختر این خانواده بالاتر باشه، شانس دختر برای کسب رضایت خانوادش بیشتر میشه و اگر بینایی دختر از پسر بیشتر باشه، کمی باید بیشتر به مذاکرات ادامه بده. ولی در نهایت به احتمال زیاد موفق خواهد شد و این خانواده به این نتیجه میرسه که نیازهای اساسی زندگی این دو نفر با همین مقدار بینایی که این دو دارن برطرف میشه و احتمالاً به مشکل چندانی برخورد نخواهند کرد.
4: خانواده ی دختر نیمه بینا یا کمبینایی که دخترشون قصد ازدواج با پسر نابینا را دارد. این خانواده هم مثل خانواده ی قبل، به پشتوانه ی بینایی دخترشون براش شانس ازدواج با پسر بینا رو قائلن که باز هم میزان این شانس به میزان ضعف بینایی دخترشون بستگی معکوس داره. یعنی ضعف بینایی کمتر برابر با شانس بیشتر. از طرفی این خانواده بر این باوره که دخترشون اگر هم نتونه با یه بینا ازدواج کنه، میتونه به راحتی با یه نیمه بینا یا کمبینا ازدواج کنه. از این رو پسر نابینا برای این خانواده در الویت سوم قرار میگیره. ولی باز هم یه عامل باعث میشه که این خانواده هم در نهایت تسلیم خواسته ی دخترشون بشه و اون هم باز برمیگرده به عدم پذیرش پسرهای نیمه بینا و حتی نابینا برای ازدواج با همنوعشون. حتی اگر همنوعشون تا حدی از نعمت بینایی برخوردار باشه. آرمانهایی از قبیل رانندگی و امثال اینها، آرزوهایی هست که پسرهای نابینا و کمبینا در ویژگیهای همسر آیندشون برای خودشون ترسیم کردن که این آرزوها با ازدواج با دختر نیمه بینا هرگز برآورده نخواهد شد.
پس این خانواده میدونه که مخالفت صد در صد با این ازدواج چندان به نفع آینده ی دخترشون نیست و هرچند آرزومند بهتر از اینها برای دخترشون بودن، ولی کوتاه میان و این ازدواج هم سر میگیره.
البته اینجا هم میزان استقلال پسر نابینا نقش بسیار مهمی در گرفتن رأی اعتماد از طرف خانواده ی دختر مورد نظرش داره.
5: خانواده ی پسر نیمه بینا یا کمبینایی که قصد ازدواج با دختر نیمه بینا یا کمبینا را دارد. این خانواده، به پشتوانه ی بینایی پسرشون، شانس زیادی برای ازدواجش با دختر بینا براش قائلن. باز هم میزان بینایی پسر در بالا رفتن این شانس تأثیر مستقیم داره و هرچی بینای بیشتر باشه، شانس ازدواج با بینا هم بیشتر میشه.
این خانواده تا حد ممکن در مقابل این ازدواج مخالفت میکنه و حتی ممکنه گزینه های بینای دیگه رو هم به پسرشون معرفی کنن. ولی در نهایت تنها چیزی که میتونه این خانواده رو متقاعد کنه، اصرار پسر به ازدواج با دختری هست که انتخاب کرده و این اصرار میتونه نتیجه داشته باشه. در نهایت این خانواده متقاعد خواهد شد که بینایی این دو با هم میتونه خیلی از مشکلاتشون رو حل کنه و به نوعی در نهایت با دل فرزندشون راه میان. البته باز هم اینجا اگر بینایی دختر از بینایی پسر بیشتر باشه شانس پسر برای کسب رضایت خانواده بیشتره و اگر بینایی دختر از پسر کمتر باشه کار کمی پیچیده میشه. ولی در نهایت میشه امیدوار بود که نتیجه اونطور که این زوج میخوان پیش بره و بتونن با هم ازدواج کنن.
6: خانواده ی پسر نابینایی که پسرشون قصد ازدواج با دختر نیمه بینا یا کمبینا رو داره. این خانواده، به دلیل حس سرپرستی که نسبت به فرزندشون دارن، به شدت نگران این خواهند بود که پسرشون بعد از ازدواج در خانه آرامش داره یا نه و به درستی همسرش بهش رسیدگی میکنه یا نه. به همین دلیل، به شدت به دنبال ازدواج پسرشون با یه دختر بینا هستن و حتی حاضر به ازدواج پسرشون با یه دختر بینای سطح پایینتر از جهات مختلف نسبت به پسرشون هستن. تنها به این دلیل که پسرشون بتونه آرامشی که در خانه ی پدری با رسیدگیهای مادر و احیاناً خواهر و حمایتهای پدر و احتمالاً برادر داشته رو همچنان حفظ کنه و حتی این آرامش رو افزایش بده. تنها چیزی که میتونه در اینجا پسر مورد نظر ما رو به خواستش برسونه، اعتقاد و ایمان قلبیش به ازدواج درون گروهیه. البته در کنار این اصرار و پافشاری، اثبات تواناییهای دختر نیمه بینا یا کمبینا هم میتونه تأثیرگذار باشه و اگر خانواده ی پسر به این نتیجه برسن که دختر مورد علاقه ی پسرشون با وجود ضعف بینایی توان تأمین آرامش پسرشون و رسیدگی به اون رو داره، در نهایت به این ازدواج راضی خواهند شد. ولی به شدت حساس نسبته به عملکرد دختر در زندگی مشترک با پسرشون خواهند بود و تقریباً دختر بیچاره حق کوچکترین اشتباه رو نداره.
7: خانواده ی پسر نیمه بینا یا کمبینایی که پسرشون قصد ازدواج با دختر نابینا رو داره. باید پذیرفت که کار این پسر با خانوادش خیلی سخته. چون این خانواده به اتکای بینایی پسرشون، این شانس رو برای او قائل هستن که بتونه با یه دختر بینا ازدواج کنه. باز هم هرچه بینایی پسر بیشتر باشه، این شانس براش بیشتره. این خانواده اینطور استدلال میکنه که حتی اگر پسر ما نتونه با بینا ازدواج کنه، به راحتی میتونه با یه دختر نیمه بینا یا کمبینا ازدواج کنه پس هیچ دلیلی نداره که بخواد با یه دختر نابینا ازدواج کنه. اینجا هم اصرار پسر و مهمتر از اون خودساختگی و استقلال دختر نابینا به شدت میتونه تعیین کننده باشه. اگر این خانواده در نهایت به هر قیمتی راضی به این ازدواج بشه، تنها به خاطر دل پسرشون و بعد به خاطر استقلال دختر نابینا هست. همچنین این خانواده در نهایت برای این که بتونه با این قضیه کنار بیاد اینطور مسأله رو حل میکنه که بینایی پسرشون میتونه خلأهایی که در زندگی مشترک این زوج به وجود بیاد رو پر کنه. چون در فرهنگ ما این پسرها و مردها هستن که تکیه گاه هستن و این خانواده هم با توجه به اعتمادی که به پسرشون دارن به این نتیجه میرسن که پسرشون قابلیت تکیه گاه بودن رو داره و در نهایت میتونیم به این ازدواج هم امیدوار باشیم.
8: خانواده ی پسر نابینایی که پسرشون قصد ازدواج با دختر نابینا رو داشته باشه.
این خانواده کمترین پذیرش رو در جمع خانواده هایی که فرزندان نابینا یا نیمه بیناشون قصد ازدواج دارن برای ازدواج با گزینه ی مورد نظر داره.
یه چیزی در حد صفر. به همون دلایلی که در مورد ششم گفته شد، این خانواده به دنبال آرامش فرزندش و رسیدگی مناسب به او از طرف همسرش هست و نگاهی شبیه پرستار، مادر، یا یه همچین چیزی به همسر آینده ی پسرشون داره. بنابر این باز هم این خانواده حاضر به ازدواج پسرشون با دختر بینای حتی سطح پایینتر از پسرشون هست. حتی اگر به این هدفشون نرسن، سعی میکنن پسرشون رو متقاعد کنن که با یه دختر نیمه بینا یا کمبینا ازدواج کنه که مشکلات کمتری رو داشته باشه. اینجا دیگه هیچ عاملی به جز اصرار پسر و پایبندی به علاقه ی خودش به دختر مورد نظرش جوابگو نیست. البته اینجا خودساختگی و استقلال هر دو نفر بسیار تعیین کننده هست. اینطور نیست که اگر دختر مورد علاقه ی پسر این خانواده یک نابینای مستقل و خودساخته باشه این خانواده رضایت بده. چون این خانواده میدونه که اگر هر دو نفر مستقل نباشن مشکلات زیادی براشون پیش میاد. پس اول باید استقلال هر دو نفر به خانواده ی پسر اثبات بشه و در کنارش هم پسر به علاقه ی شدیدش به دختر مورد نظر اصرار داشته باشه تا بشه کمی امیدوار بود که شاید این خانواده راضی به سر گرفتن این ازدواج بشه که در مواردی هم این اتفاق افتاده.

با توجه به این دسته بندی که انجام شد و با توجه به دلایلی که برای هر دسته بیان شد، ما با چهار مدل ازدواج درون گروهی مواجه خواهیم شد.
من بر اساس دلایل ذکر شده، این چهار ازدواج رو بر اساس شانس وقوعشون رتبه بندی کردم که تنها تیتروار اونها رو عرض میکنم. هرچی در این دسته بندی جلوتر میریم، شانس صورت گرفتن ازدواج کمتر میشه:
1: ازدواج دو نیمه بینا یا کمبینا با هم.
2: ازدواج دختر نیمه بینا یا کمبینا با پسر نابینا.
3: ازدواج پسر نیمه بینا یا کمبینا با دختر نابینا.
4: ازدواج دو نابینا با هم.

نتیجه ای که از مطالب بالا میشه گرفت اینه که در مجموع پذیرش خانواده های دخترهای نابینا و کمبینا برای ازدواج درون گروهی فرزندشون بیشتر از خانواده های پسرهای نابینا و کمبینا هست و نتیجه این که عموماً مخالفان ازدواجهای درون گروهی، خانواده های آقایون هستن.
در پایان باز هم یادآوری میکنم که تمام این مطالب، برداشت شخصی من از مشاهدات و تجربیاتی هست که از اطرافم به دست آوردم و مطمئناً میتونه این برداشت من درست نباشه.
به حد کافی ما در محله کارشناس و متخصص داریم که من همینجا بابت جسارتی که در حضور این عزیزان کردم از این گرامیان پوزش میخوام.
همچنین علاوه بر کارشناسان خوبی که در محله داریم، افرادی رو داریم که ازدواج درون گروهی داشتن و میتونن در مورد این دسته بندی من با توجه به پروسه ای که برای ازدواج خودشون در خانواده هاشون طی کردن نظر درستتری ارائه بدن.
به هر حال به نظر من ما باید سعی کنیم تا خانواده ها رو متقاعد کنیم که خوشبختی فرزند نابیناشون صرفاً در ازدواج با بینا خلاصه نمیشه.
مهمترین نکته ای که میشه باهاش این خانواده ها رو متقاعد کرد اینه که ازشون سؤال بشه که آیا حاضرن با ازدواج فرزند دیگرشون که بینا هست با یه فرد نابینا موافقت کنن؟
مطمئن باشید که جواب اکثر این خانواده ها منفی هست. یعنی حتی خانواده هایی که خودشون فرزند نابینا دارن، حاضر نیستن که فرزند دیگشون که بینا هست با یه نابینا ازدواج کنه. پس اینجاست که باید ازشون سؤال کرد که پس اگر شما حاضر به ازدواج فرزند سالمتون با یه نابینا نیستید، با این که خودتون یه فرزند نابینا دارید و از ویژگیهاینابینایان و دنیای اونها درک دارید، چه طور توقع دارید که یه بینا که تا حالا هیچ درکی از نابینایان نداشته بیاد با فرزند نابینای شما ازدواج کنه؟
همچنین پله ی اول اعتماد جامعه به نابینایان از درون خانواده شروع میشه. یعنی اگر خانواده ی یک نابینا به تواناییها و پتانسیل فرزندش اعتماد نداشته باشه، جامعه هم نمیتونه به اون فرد اعتماد کنه.
اعتماد خانواده به فرد نابینا اعتماد به نفس میده و باعث میشه با تمام توان برای جلب اعتماد جامعه تلاش کنه و موفق بشه.
اگر خانواده به فرزند نابیناش اعتماد داشته باشه، حاصل این اعتماد میتونه پذیرفتن انتخاب فرزندشون باشه و در نهایت میتونه منجر به این بشه که ما از فکر سنتی و غلطی که در خانواده های نابینایان مبنی بر تأکید بر ازدواج با بینا هست فاصله بگیریم و ابتکار عمل رو به خود فرد نابینا یا کمبینا بسپاریم.
دیگه بیشتر از این پست رو طولانی نمیکنم و منتظر نظرات سازنده و کارشناسی شما عزیزان در کامنتها هستم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

۷۸ دیدگاه دربارهٔ «نقدی بر پذیرش یا عدم پذیرش خانواده های افراد نابینا و کمبینا یا نیمه بینا نسبت به ازدواج درون گروهی فرزندانشان»

درود به شهروز و سایر دوستان حاضر در بحث
من چند نکته رو میگم قضاوت با خود شما. این موارد تو زندگی دو تا از دوستای نابینام که با هم ازدواج کردند اتفاق افتاده.
گر چه این دوستان نابینای من حرفای شما آقا شهروز رو تأیید میکنند. ولی به همون نتیجه ای رسیدند که خانواده پیشبینی میکرده.
این دوستان عنوان میکنند که چند بار اتفاق افتاده ما با هم بیرون رفتیم. اشخاصی برای راهنمایی ما اومدند. ولی قصد سوأ استفاده داشتند.
مثلاً یکی از خاطرات دردناکشان این بود
روزی با همسرم بیرون رفته بودم. جایی بودیم که ماشین کم پیدا میشد. و ما هم بسیار عجله داشتیم. مجبور شدیم تاکسی دربست بگیریم. تا زود به خانه برگردیم. ناگفته نماند که هوا هم بسیار سرد بود. و ما هم بسیار عجله داشتیم. کلی خرید هم کرده بودیم.
ما سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. کمی که جلوتر رفتیم. به یکباره بیهوش شدم. زمانی که به هوش آمدم, خود و همسرم را در جایی بسیار دیر از شهر یافتم.
بعد همسرم گفت که بسیار مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته است.
خوب. اگه یکی از اونا میدید یا حد اقل یه کمی میدید. میتونست متوجه بشه راننده داره مسیرو اشتباهی میره.
یا تو همون نگاه اول شاید نَه صد در صد. ولی تا حدودی میتونست تو چشای طرف بخونه که چه کاره هست. یا هدفش چیه.
منظور این نیست که این اتفاقها تو زندگی بیناها پیش نمیاد. ولی پیش اومدن این موارد تو زندگی دو تا نابینا خیلی بیشتر میتونه باشه.
دو تا نابینا هر چند هم مستقل باشند, وقتی سوار ماشین شدند نمیدونند به کجا میرند. پلاک ماشین هم که نمیتونند بخونند. تازه بعضی وقتها هم شما وقتی برای سر خاروندن هم نداری. چه برسه به موارد دیگه. فکر کن چیز تو دستته عصا هم که باید باشه. حالا اگه هوا هم بارونی بشه چتر هم اضافه میشه یا اگه اضافه نشه. یا مجبوری دربست بگیری که خیس نشی. یا باید یه جایی پناه بگیری تا بارون متوقف بشه.
البته اگه از نابیناهای خونه نشین نباشند.
دوستان عزیز: زندگی که روی کاغذ نیست که با دو تا معادله حل بشه. در ضمن کسانی که ادعای نبود مشکل تو زندگیشونو دارند. از دو حال خارج نیستند. یا نمیخوان بروز بدند. یا هنوز تو موقعیتش قرار نگرفتند. من خیلی دوست دارم کسایی که میگن مشکل ندارنو تو عمل انجام شده بذارم. تا ببینم برا چالش پیش اومده چه کار میکنند.
حالا با این اوصاف, من وقتی خودمو جای پدر یه خانواده نابینا میذارم. نمیتونم چنین ریسکیو بپذیرم. حالا فرزندم چه پسر باشه. چه دختر.
ولی در کل, من با ازدواج هیچ کس با هیچ کس مخالف نیسته و نبوده و نخواهم بود.
اما ما زمانی میتونیم خانواده ها رو راضی کنیم. که برای چالشهای زندگیمون راه حل داشته باشیم.
شهروز. بیا چالشهای مطرح شده رو حل کن. خودم دختر نابینامو بهت میدم. نگران نباش. اصلاً هر کس نه از روی احساس. بلکه با منطق جواب چالشهای مطرح شده رو بده من خودم دخترمو بهش میدم.

سلام به علی کریمی.
اول بگم که من منکر این نیستم که زندگی دو نابینا مشکلاتی رو به همراه داره.
ولی از طرف دیگه معتقدم این مشکلات راه حل داره.
این اتفاقی که گفتی، تقریباً هیچ ربطی به نابینا بودن اون دو نداره.
اونها اگر بینا بودن هم این اتفاق براشون میفتاد.
در طول شبانه روز دهها و شاید صدها مورد دزدی خیابانی و تجاوز و امثال اینها در این کشور اتفاق میفته. آیا همه ی این افرادی که آسیب دیدن نابینا بودن؟
حتی شده ریختن توی خونه و دست و پای مرد رو بستن و به همسرش تجاوز کردن.
اینم به نابینا بودن یا نبودن ربط داره آیا؟
اگر تو با همسر بینای خودت توی خیابون راه بری و به یه جای خلوت برسی، اگر یه نفر یه دفعه بیاد یه چاقو بذاره زیر گلوی تو، چشمای تو یا همسرت دوزار هم نمی ارزه.
باید هر کاری میگه انجام بدی وگرنه جونتو ممکنه از دست بدی.
پس این چالشی که گفتی شاید ده درصد نابینایی این دو نفر توش تأثیر داشته و اون هم فقط در این حد که کار اون ماشین رو راحت کرده که متوسل به زور نشه.
در حالی که اگر اون دو بینا بودن، اون راننده با چاقو یا زور هم که شده به هدفش میتونست برسه.
پس ما حوادث رو جزء چالشها نگیریم. حوادث پیشبینی نشده هستن و بزهکاری هم اتفاقی هست که حتی بیناهاش هم نتونستن براش چاره ای بیندیشن.
مرسی که هستی.

سلام و ارادت خدمت آقا شهروز و تمامی دوستانی که مسایل مبتلا به هم نوعان را به بحث و بررسی قرار می دهند. من بخش عمده ای صحبتهای شما موافقم و در خصوص قسمتهای مورد اختلاف نیاز به بحث و تبادل نظر در جمعی از هم نوعان دارد, البته آقا شهروز محترم, من به تجربه در یافته ام که خانواده های دارای فرد معلول بینایی بسته به اینکه در کدام استان و دارای کدام قومیت و فرهنگ باشند, نسبت به امکان ازدواج فرزند کم بینا یا نابینایشان با همنوعش دیدگاههای متفاوتی دارند, مثلا به شخثه دیده ام مردم استانهای جنوبی با امکان انجام این مساله راحت تر کنار می آیند. مثلا در اصفهان سرسختی بسیار زیادی در غالب خانواده ها در این خصوص وجود دارد. ولی من در شیراز هم شاهد بوده ام که خانواده ها نیازها و شرایط فرزند معلول بینایی شان را بهتر و با دید وسیعتری در نظر می گیرند. جدا از بحثهای متفاوت و متنوعی که در این خصوص وجود دارد, بارها شاهد بوده ام دوستان نابینایی که با یک نابینا ازدواج کرده اند, ابراز می نمایند که ما با همدیگر به تجربه فرا گرفته ایم در مواجهه با رویدادهای مختلف و در موقعیتهای مختلف چگونه عمل کنیم, مشکل اصلی ما واکنش خانواده و اطرافیان در مواجهه با مسایل ماست. از سوی دیگر گروهی دیگر از همنوعان دارای ازدواج درون گروهی حمایت خانواده و همیاری آنها را عامل موثری در موفقیت سالهای ابتدای زندگی خود ورسیدن به یک آسایش نسبی می دانند. البته بهتر است در ان خصوص کارگاه و حمایشی متشکل از همنوعان و خانواده های آنها و البته با حضور کارشناسان تشکیل گردد و در خصوص زوایای مختلف آن بحث, تبادل نظر و بررسی شود. موفق باشید.

سلام به مسافر.
بله در مناطق مختلف و در قومیتهای مختلف شاید دیدگاهها تغییر کنه.
ولی این دیگه وارد مباحث تخصصی میشه که از توان من خارجه.
کار زیاد میشه انجام داد.
مهم اینه که خانواده ها همکاری کنن تا بتونیم باهاشون تعامل داشته باشیم.
خیلی از خانواده ها هستن که متعصبانه از دیدگاهشون دفاع میکنن و اگر بخوایم خیلی اصرار کنیم متهم به ورود به حریم خصوصی اونها میشیم.
ممنون از حضور شما.
پیروز باشید.

بازم بهتون سلام می کنم. در هر صورت برخی دوستان هم نوع در داخل این خانواده ها هستند و به نوعی مساله ازدواج آنها به دلیل همین طرز تلقیها در یک بن بست قرار گرفته است. باید در خصوص ازدواج سنجیده معلولین با هم در کشور ما تحول و انقلاب به وجود نیاید. معلولان باید ازدواج با هم را نه صرفا از سر ناچاری بلکه در درجه اول به خاطر درک متقابل بهتر بپذیرند و آن موقع از سنگلاخهای این مسیر دشوار آسان تر عبور می کنند و مخالفت خانواده هم یکی از همین موانع است که می توانند با منطق آنرا پشت سر بگذارند. در هر صورت یکی از مسایلی که در کنار تحصیل و اشتغال رکن مهم است و نقش اساسی در زندگی ایفا می کند ازدواج است که متاسفانه برخی هم نوعان به دلیل همین خرده فرهنگها دیگر به عبارت ساده تر بگویم از قید آن گذشته اند. در هر حال تنهایی زیبنده هیچ کس نیست و از سوی دیگر داشتن یک مونس و همدل و شریک مناسب موهبتی است ارزنده که برای هر کسی گنجی ارزشمند است پاینده باشید.

سلام
من هم با نظر شما یعنی آقا شهروز کاملا موافقم اما فقط این را در جواب آقای کریمی بگم ما تو دوستامون به جرات میگم که ازدواج داخل گروهی داشتیم که خیلی هم موفق بودند و بچه هایی با هوش و زرنگ بار اوردند اما این مشکلات خیلی پیش نیومده بود تازه افرادی را میشناسم که با این که بینا هستند این مشکلات را دارند سو استفاده که در همه حال وجود داره و برای هرکس ممکنه پیش بیاد
ولی من این پست را هزاران بار لااااااایک میکنم.
موفق باشید.

۲: خانواده ی دختر نابینایی که دخترشون قصد ازدواج با پسر نابینا رو داشته باشه. این خانواده ممکنه مخالفت خودش رو با این ازدواج به این دلیل ابراز کنه که معتقده
دخترشون میتونه با مورد مناسبتری که همون پسر نابینا یا کمبینا هست ازدواج کنه.
حس کردم ی پارادوکس توی این قسمت هست که نمیذاره باقی متن رو متوجه بشم.
از دومین “پسر نابینا” که در متن به کار رفته، آیا منظورت “پسر بینا” نبوده؟

سلام زهره.
یکی از مشکلات ما اینه که همپای تکنولوژی عقایدمون عوض نشده.
ما با امکانات ده سال پیش در مورد ازدواج درون گروهی همین نظری رو داریم که الآن با امکانات جدید داریم.
در حالی که تکنولوژی خیلی از مشکلات نابینایان رو حل کرده و خیلی مسائل برطرف شدن. ولی ما یا ازشون اطلاع نداریم یا میخوایم نادیده بگیریمشون که بتونیم توی یه بحثی که شرکت کردیم حرفمون رو به کرسی بنشونیم.
تکنولوژی الآن یه عضو انکار ناپذیر زندگی ماست و اتفاقاً اگر نگاه درستی بهش بشه خیلی هم مفید و مشکلگشا هست.
در ضمن من از دوستان میخوام که پیرامون خود افراد نابینا که حاضرن ازدواج درون گروهی داشته باشن یا نه بحث نکنیم.
بحث ما بحث خانواده ها هست. در مورد نگاه خانواده ها به ازدواج درون گروهی بهتره با هم پیش بریم.
مرسی که هستی.
پیروز باشی.

باید دید چطور نابینا یا کم بینا و به خصوص از نوع پسرش که خونواده هاشون بیشتر مشکل دارن دیدگاهش رو با خونوادهش در میون میگذاره و چه جوری میخواد نتیجه بگیره.
تو این راه هر چه خونسردتر، منطقی تر و با حوصله تر باشی زودتر به نتیجه میرسی.
دقت به جمله ی بالایی نشون میده حتما به نتیجه میرسی! منتها بسته به نوع برخوردت با مسئله ممکنه دیر و زود داشته باشه ولی سوخت و سوز نداره!
راستی علی! میگم تا جایی که من میدونم اونایی که قصد خلاف کاری دارن معمولا یه جوری نشون میدن که کسی شک نکنه!
مثلا تو پیشونیشون ننوشته ما دزدیم یا قصد آزار جنسی داریم!
ماشینشونم به احتمال زیاد یه ماشینیه شبیه ماشینای دیگه که از فضا نیومده!
من به عنوان کسی که جزء دسته ی هشتم بودم و اتفاقا خیلی راحت به نتیجه رسیدم، میخوام بگم اگه دیدگاهمون بدبینانه باشه، خیلی چیزای دیگه هم ممکنه پیش بیاد.
قطعا اگه دیدگاهتون چیزایی هست که علی مطرح کرد مطمئن باشید براتون پیش میاد و پیشنهاد نمیکنم چنین ازدواجی بکنید!
چون همیشه نگران این موارد میمونید و زندگیتون به تلخی میگذره.
حالا جهت خنده و تفکر بیشتر چند تا چالش دیگه هم من میگم!
تصور کنید با همسر نابیناتون وارد خونه میشید، غافل از این که یه آقا دزده هم پشت سرتون وارد شده و خبر نداشتید! شادی روحتون فاتحه مع الصلوات!
یا تو خیابون با همسرتون در حال رفتنید که یکی میاد بهتون تنه میزنه و بعدم خودش ضمن کمک برای بلند شدن، ترتیب جیب یا کیفتون رو میده!
اصلا ممکنه یه سنگ از آسمون بیفته و چون من و شما نمیبینیم، تا میایم جاخالی بدیم، میفته تو سرمون و با کف آسفالت همسان میشیم!
یه سؤال کوچولو هم بپرسم!
کسی که از همچین شرایطی واهمه داره، تو این اجتماع بی رحم که قدم به قدم ظاهرا نا امنی موج میزنه، اصلا چه فرقی داره که ازدواج کرده باشه یا نه؟
مگه این طوری نیست که تبهکاران آدمای تنها رو بیشتر دوست دارن!

سلام سعید.
با تمام کامنتت موافقم.
منم گفتم که به هر حال متقاعد کردن خانواده ها حتی در دسته ی هشتم غیر ممکن نیست.
نمونه ی بارزشم خودت که از پسش بر اومدی.
ولی به هر حال کار در این گروه سختتر از گروههای دیگه و دسته های دیگه هست.
ممنون از حضورت.
موفق باشی.

سلام سعید و دوستان!
دوستان من همینجا به عنوانه کسی که یه ازدواجه درون گروهی کرده؟ میگم؟
همیشه! همیشه؟ سعید و همسر محترمشون برای ما الگو هستند!
چون دیدشون به ما دو تا امید میده! البته افراده زیادی هستن که اینطوری هستن ولی چون من با سعید یه ارتباطه ماهی یه بار حده اقل رو دارم اینطوری حس میکنم از نظرش هم معلومه که؟ دیدش نسبت به زندگی چطوره ممنون سعید که کمک میکنی!

سلام طاها.
تو بسته به انتخابت اگر انتخابت درون گروهی باشه، میتونی در دسته ی پنجم و هفتم قرار بگیری.
اگر در دسته ی پنجم باشی شانست زیاده چون در اون چهار گروه ازدواج که آخر مطلب آوردم در گروه اول قرار میگیری که بیشترین شانس رو داشت.
اگر هم در گروه هفتم باشی که در اون دسته بندی پایانی در گروه سوم قرار میگیری که باید کمی بیشتر تلاش کنی.
در ضمن بخت شما بازه.
فقط کمی باید وسواستو کم کنی خخخ.
شاد باشی.

برو بابا. اصن ازدواجم شد کار؟!
هی ازدواج کنیم، هی پایبند بشیم، هی بچه بیاریم، هی پیر بشیم و ژن خودخواه، ما رو به بازی بگیره تا ما بمیریم و بچه های ما هم همین اتفاق واسه‌شون بیفته و بیفته و هی بچرخه و بچرخه و بچرخه که چی آخرش!؟
ذاتا گیر دادن به بحث نابینایی و بینایی در زمینه ی ازدواج رو ی کار مسخره میدونم.
حتی این دسته‌بندی‌ها رو قبول ندارم.
اگه یکیو دوسش داری و دوستت داره، دیگه طبقه‌بندی و اجازه ی خانواده و من برو تو بیا نداره که، ازدواج میکنید، کاملا بی‌اجازه یا هم که باید تن بدند.
کسی که به خاطر نظر خانواده به من جواب منفی بده، میخوام هفتو سی سال سر به تنش نباشه! حتما بعد هم که ازدواج کردیم میخواد واسه آب خوردنم و آب خوردنش از خانواده ی محترم، اجازه کسب کنه واسم. من یکی که تو کتم نمیره طرف نتونه واس خودش تصمیم نهایی رو بگیره!
خوشبخت باشید!

خب تو میری در گروه نهم که هیچیشون به هیچیشون نیست خخخ.
ولی خداییش این هفتو سی دقیقاً چند میشه؟
سی و هفت بوده، هفت سال و سی روز بوده، سی سال و هفت روز بوده، خلاصه بحثو ول کن این عدد رو روشن کن من افسردگی نگیرم خخخ.
ولی خیلی وقتها هست که خانواده ها سفت پای مخالفتشون وایمیستن و اون فرزندشون به احترام و علاقه ای که بهشون داره و این که نمیخواد اونها ازش ناراحت بشن، تا جایی که بتونه سعی میکنه اونها رو متقاعد کنه. ولی در نهایت با این که اگر خانواده کوتاه نیومد کار خودمون رو بکنیم موافقم.
این دیگه زمانی هست که خانواده هیچ تمایلی برای تعامل نداره و اینجاست که نمیشه آینده ی چندین ساله رو به خاطر احترام به بزرگتر و این حرفا خراب کرد.
اگر آینده ی من به خاطر احترام به پدر مادرم از دست بره و فرض کنید با کسی که میگن ازدواج کنم و زندگیم شکست بخوره، همین پدر مادر من آیا مسئولیتش رو قبول میکنن؟
اگر هم قبول کنن دیگه برای من زندگی نمیشه. من یه شکست بزرگ خوردم و اگر اندازه ای شانس برای زندگی بهتر داشتم این شانس کم رو هم ممکنه از دست بدم.

سلام.
اول این که بسیار با نظراتت موافقم و برای هر گروه که گفتی مثالی عینی سراغ دارم.
مسأله ای که به ذهن من می رسه اینه که بعضی از خونواده ها برای این که از زن فرزند نابیناشون توقع مادری کردن برای اون رو دارند میخوان و لزوماً اصرار هم دارند که پسر نابیناشون باید با دختری بینا یا لا اقل نیمه بینا ازدواج کنه این مورد رو اشاره نکرده بودی.
مسأله بعدی هم اینه که به نظر من در ازدواج درون گروهی ازدواج نابینا با نابینا چیزی که می تونه خیلی کمک کننده باشه و خیلی از مشکلات رو هم حل کنه تمکن مالی نسبتاً خوبه.
با پول میشه خیلی از مسائل رو حل کرد و فکر نکنم کسی منکر این قضیه باشه خب، اگر تمکن مالی خوبی در میون باشه زن و مرد نابینایی که با هم ازدواج می کنند دیگه نگرانی خیلی از مسائل رو ندارند.
گرفتن پرستار، استفاده از تاکسی تلفنی، خرید به همراهی یک خدمتکار و …
این نظر من بود.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

سلام حسین.
اتفاقاً برو یه بار دیگه بخون و ببین که به همین قضیه که گفتی اشاره کردم.
این که خانواده های پسرها میخوان که پسرشون آرامشی که به خاطر رسیدگی مادر و خواهرشون توی خونه داره رو داشته باشن ترجیح میدن با دختری حتی پایینتر از پسرشون ولی بینا وصلت کنن.
در مورد این قضیه گروه شش و هشت رو یه بار دیگه بخون.
در مورد تمکن مالی هم باهات موافقم.
میتونه خیلی تأثیرگذار باشه.
ممنون از حضورت.
پیروز باشی.

من به این نتیجه رسیدم که درصد زیادی از موافقت و مخالفت یا همون متقاعد کردن خانواده ها بر میگرده به خود فرد,

اگه یه خانواده ببینه که فرزندشون اینقدر عاقل هست یا اینقدر مستقل هست یا شاغله, یا روابط خوبی داره در کل ببینن شرایط ساختن و اداره ی یه زندگی مشترک رو داره
اتوماتیک کشیده میشن کنار,

کمتر سخت میگیرن,

وقتی ببینن فرزندشون کارهای شخصی خودشو هم نمیتونه انجام بده مسلمه که نگرانترن و اجازه نمیدن, ولی وقتی بدونن پس خودش بر میاد حتی در مواردی باری از دوش خانواده
هم برداشته راحتتر قانع میشن و کمتر سخت میگیرن

دوباره سلام.
این درسته ولی بخشی از نگاه خانواده هم به طرف مقابل هست.
حتی اگر فرزند خودشون بهترین شرایط رو از نظر استقلالی داشته باشه، باز هم ترجیح میدن طرف مقابلشون یکی باشه که حد اقل کمی بالاتر از فرزند خودشون باشه که بینایی بیشتر این بالاتر بودنه از نظر اونهاست.
ولی در کل موافقم که استقلال نابینا میتونه در جلب رضایت خانوادش کاملاً تعیین کننده باشه.
بازم مرسی که هستی.
شاد باشی.

یه نکته به خصوص خطاب به آقایون!
شاید زیاد مرتبط نباشه ولی جایی بهتر از اینجا براش پیدا نکردم.
اول در مورد خونواده تون مطمئن بشید و هر تصمیمی که در مورد ازدواج دارید رو باهاشون در میون بگذارید، جنگ هاتون رو بکنید، بحثها تون رو بکنید، کاری کنید که با اصل مطلب هیچ مخالفتی نداشته باشن،بعد به دختر مورد نظر تون ابراز علاقه کنید!
این خیلی بده که من و شما خودمون رو نشناسیم و حساب کتاب نکرده همون اول بریم و اخلاقا به طرف مقابل تعهد بدیم که من میخوام باهات ازدواج کنم، بعد به خاطر مخالفت خونواده و این که چون باید به خونواده احترام گذاشت، نمیشه پلهای پشت سر رو خراب کرد و این حرفا، مجبور بشیم عقب نشینی کنیم!
من نمیگم مخالفت خونواده ها مهم نیست چون تو جامعه ی امروز ما، با وضعیت امروز ما مهمه!
ولی اگه یه آقای نابینا بعد از مطرح کردن مسئله ی ازدواجش با یه خانم نابینا یا کم بینا نتونه از پس گرفتن موافقت خونواده بر بیاد، گناه کسی که بیخودی احساساتش به بازی گرفته شده چیه؟!

سلام دوستان مرسی برای این پست مفید دوستان به نظر شما آیا فقط ازدواج این دو نفر مهم است یا نه پای فرزندان هم در میان خواهد بود فرزند افراد نابینا مگر چه گناهی کرده که از حداقل امکاناتی که افراد در طبقه پایین جامعه هم به مانند خودرو شخصی و لذت هایی که یک خانواده میتوان از این وسیله ببرد محروم بماند یا خیلی چیز های دیگه مثلن یه همبازی خوب خصوصن بیشتر در جاهای تفریحی این بچهها نیاز دارند کسی به طور مداوم بر امور تحصیلیشان نظارت داشته باشه و متإسفانه خیلی موارد دیگر به نظر من ازدواج دو نفر نابینا با وجود احترامی که برای نظرات سایر دوستان قایل هستم کاملن یک اشتباه محص است

سلام به ژیار عزیز.
البته همه ی اینها راه داره و شما میتونید با تربیت درست فرزندتون اون رو به این درک برسونید که شرایطش متفاوت هست و از طرف دیگه این قضیه رو هم در نظر بگیرید که بالاخره هر زن و شوهر نابینایی برای خودشون خواهر و برادر و پدر و مادر دارن و الآن حتی زوجهای بینا هم دارن از طرف خانواده هاشون حمایت میشن. دختر بینا هست که حتی آشپزی بلد نیست مادرش براش غذا درست میکنه یا از بیرون غذا میگیرن.
یه طوری قضاوت نکنید که این دوتا نابینا دیگه کاملاً باید روی پای خودشون وایستن و این زوج هم مثل همه ی زوجهای دیگه که بینا هم هستن حق طبیعیش هست که از حمایت خانواده ی هر دو طرف بهره مند بشه.
البته ژیار عزیز بهتره نظراتی که میدی در مورد موضوع پست هم باشه که ما نظرت رو در مورد خانواده ها هم بدونیم.
ممنون از حضورت.
پیروز باشی.

و شما میتونید با تربیت درست فرزندتون اون رو به این درک برسونید که شرایطش متفاوت هست، که نباید بابا و مامانی داشته باشه که بتونند خودرو سوار بشند، نباید انتظار داشته باشه بابا و مامانش نقاشیش رو چک کنند، نباید انتظار داشته باشه با ننه باباش فوتبال مث بچه آدم بازی کنه، نباید انتظار داشته باشه بتونه با بابا مامانش توی سنگلاخ ها و راه های سخت و کوه ها دوان دوان باشه، نباید انتظار داشته باشه بابا مامانش واسش لباس به سلیقه ی خودشون انتخاب کنند، نباید انتظار داشته باشه باباش بتونه بدونه کجاست که بیاد مث بابا های مقتدر دیگه پیداش کنه و بگه بچه شیطونی نکن، نباید آدم باشه، باید بپذیره که شرایطش متفاوت هست، که ی ننه بابای کور، عشق‌شون کشیده عاشق بشند، ازدواج درون‌گروهی کنند و تازه خواستند که بچه‌دار هم بشند. خوبه. دختر بینا اگه آشپزی بلد نباشه، آخرش میتونه یاد بگیره ولی کسی که کوره، هیچ وقت، هیچ وقت نمیتونه یاد بگیره همه جا دنبال بچه بدوه، نقاشی بچه رو چک کنه و توی فهم کارتون های تلویزیون به بچه کمک کنه. ی بینا میتونه کار هایی که بلد نیستو یاد بگیره ولی ی نابینا تا بینا نشه که فعلا نمیشه، نمیتونه. چی رو با چی مقایسه میکنی عزیزم؟! تو سرت زیر برفه ما رو نمیبینی، خیال کردی ما هم تو رو نمی‌بینیم آیا؟
و شما میتونید با تربیت درست فرزندتون اون رو به این درک برسونید که شرایطش متفاوت هست.

یعنی این همه پدر مادرهای نابینا که بچه دارن الآن بچه هاشون بدبختو سرخورده هستن؟
هر کسی شرایطی داره.
همونطور که یه نفر بنز سوار میشه یکی هم پیکان، یه بچه هست که باباش براش میتونه پلی استیشن بخره یکی توپ پلاستیکی هم نمیتونه بخره. اینم مثل اونا.
خب بچه میتونه از دایی خاله عمو عمه این نیازهاشو برطرف کنه.
ضمن این که میتونه اگر از رفاه مالی برخوردار باشه پرستار داشته باشه.
من من هیچوقت به خاطر بچه ای که ممکنه هزار مشکل براش پیش بیاد از کسی که دوسش دارم نمیگذرم.
حتی اگر نابینا باشه. فوقش اینه که بچه دار نمیشیم. بیام به خاطر موجودی که هنوز توی این دنیا نیست احساساتمو سرکوب کنم که چی بشه.
بچه ی کی به پدر مادرش وفا کرده که بچه ی ما بکنه؟
تو نباید بچه ها رو دست کم بگیری. یه وقتایی درک یه بچه از صدتا آدم بزرگ بیشتره.
آدم بزرگا بیشتر تو رو درک کردن یا اوناییی که میری پیششون هر شب توی خیابونا آیا؟
پس دست کم نگیرشون.

سلام بر آقا شهروز و همه ی دوستان.
دوستان خیلی از نکات رو گفتند. من نظرم این هست که هیچ عشقی ارزش این رو نداره که یک خانم یا آقا, بینا و نابیناش هم فرقی نمی‍کنه, خانوادش رو نادیده بگیره. مخصوصاً ما نابیناها که به هر حال نیازمند همراهی خانواده هامون هستیم. هر چقدر هم که ادعای استقلال داشته باشیم. چون زندگی فراز و نشیب زیاد داره و تا وقتی مجرد هستیم به خیلی از مسائلی که بعد از پشت سر گذاشتن تب اولیه ی عاشقی و در زندگی واقعی برامون ممکنه پیش بیاد,حتا فکر هم نمی‍کنیم. پس همان طور که دوستان گفتند با داشتن استقلال و صبر و حوصله,حتا به شکل ضمنی هم که شده باید رضایتشون رو جلب کنیم. خانواده های پسرهای نابینا حتا اگر در ظاهر نشون بدن که رضایت دارند و هر چقدر هم که عروسشون مستقل باشه و از پس زندگیش بربیاد, باز هم قلباً راضی نیستند. میگن اگه پسرمون با یک دختر بینا ازدواج می‍کرد زندگی راحت تری داشت. البته من حکم کلی نمی‍دم. اما اکثرشون و تجربه ی خودم این رو می‍گه. با آقای خادمی هم موافق نیستم. شاید اگر در یک کشور دیگه زندگی می‍کردیم ازدواج نکردن و پایبند نبودن معنا داشت اما ما در ایران زندگی می‍کنیم با همه ی نیازها,بی پولی ها,به همراه خانواده زندگی کردنها,مسائل فرهنگیو اجتماعی,محدودیت در روابط و خیلی
چیزهای دیگه. هنوز سنتون کمه مجتبی. چند سال دیگه به این حرف من می‍رسی. ببخشید طولانی شد. اگر چیزی به نظرم رسید بازم میام.

رضوان خانوم، میدونی مشکل مجتبی چیه ؟؟
کجاش بچس ؟؟ ۲۷ سال یعنی دیگه رفتن به نزدیکای سراشیبی خخخ
مشکل مجتبی اینه که عشقو لمس نکرده و عاشق ی همنوع نشده.
بذار وقتی شبو شور پسرم تشکیل خانواده بده و مجتبی بره خونشون و بعد ازونور بره خونه هواشناس سرمدی ، و ببینه که این دو تا چه خوشبختن ، اونموقس که میفهمه زندگی مشترک یعنی چی هههه اون موقع میفهمه که تعهد اونجوری که فکر میکرد سخت نیست ؛ بعد میفهمه که زیرآبی رفتن ی خفگی تدریجی بوده و خودش خبر نداشته خخخ شکلک مجتبی دندوناشو از عصبانیت روی هم فشار میده و میگه رعععد بزرگ خرابتر از دیوار من دیوار ندیده خخخ
پسرک نبینم ! ی چیزی میدونم که میگم .
شبو شور اگه تو زودتر دست عروس گلتو بگیری بیاری مجتبی هم ازین حرفای چپندر عقرب و قیچی و گوشکوب نمیزنه .
ولی با اون قسمت حرفا موافقم که نذارید خوانواده براتون تصمیم بگیره . عقلتونو با مشورت کامل کنید ولی در نهایت خودتون سبک سنگین کنید .و تصمیم نهاییو بگیرید .

شبو شور رعععد بزرگ در نوشته های ۶ مرداد بوی عشقو اصلا حس نکرد .
مجتبی عاشق نیست و نبوده . با ی پست که ردای عشقو به کسی نمیشه پوشوند .
در رابطه با تو هم باید ی پست زد و یا نه در اسکایپ فک زد .
مگه فک میکنی رعد همه چیش درستو درمون بوده ؟نه که نبوده خخخخ مشکلات برای ببین و نبین بوده و هست .
فقط باید بلند شد و به جنگ رفت .
کوشش بیهوده به از خفتگی .
آهان من وقتی ازدواج کردم مادرم میومد و کارامو انجام میداد. الان هم هنوز توی عمرم سبزی قورمه خودم نگرفتم و پاک نکردم . یا مادرم بهم داده یا آماده میگیرم . خب نبین ها هم باید از همه کمک بگیرن خخخ

دقیقاً رعد.
مشکل بچه های ما اینه که میخوان بعد از ازدواج بالکل قید حمایت خانواده رو بزنن.
در صورتی که همه ی دختر پسرها بعد از ازدواج حتی تا اخر عمر پدر مادرهاشون تحت حمایت اونها هستن. خب ما هم از این حق طبیعیمون استفاده کنیم مگه چی میشه.

من با معتقد نبودن به ازدواج مخالفم.
حتی توی کشورهای دیگه هم دوستیها و همخونگیهایی که اتفاق میفته، حتی اگر بعد از چند سال رابطه و حتی بچه دار شدن باشه، در نهایت به ازدواج ختم میشه و حتی در اون فرهنگها هم آرامش واقعی رو در ازدواج میدونن.

سلام به خانم ولیزاده ی گرامی.
کاملاً با شما موافقم.
حمایت خانواده از نابینا بعد از ازدواج یه ضرورته که نبودش میتونه خیلی پیامدهای بدی داشته باشه.
ولی عدم پذیرش همونطور که فرمودید بیشتر از طرف خانواده ی پسرها هست. منتها مشکل اینجاست که به دلیل این که بعضی خانواده ها از نظر فرهنگ، سواد، منطق و مسائل اینچنینی ممکنه شرایط مناسب نداشته باشن، هیچ راهی رو برای فرزند نابیناشون برای متقاعد کردنشون باز نذارن و به چیزهایی مثل حلال نکردن شیر و آق کردن و این چیزها متوسل بشن. به هر حال اون فرد نابینا حق طبیعیش هست که انتخاب کنه و دیگه وقتی کار به اینجا میکشه، کمی باید حق داد که اون فرد تا حدی جلوی خانوادش وایسته و بدون رضایت اونها ازدواج کنه.
من چنین موردی رو میشناسم و دیدم که کاملاً از خانوادش زد و با یه دختر نابینا ازدواج کرد و الآن یه بچه ی سالم دارن و زندگی خوبی هم دارن.
در صورتی که شاید اگر به خاطر خانوادش از انتخابش میگذشت، الآن شرایطی که داره رو نداشت.
ممنون از حضور شما.
پیروز باشید.

درود مجدد به دوستان عزیز حاضر در بحث
شهروز. ظاهراً این جمله یه منو یا نخوندی یا متوجه نشدی.
منظور این نیست که برا بیناها این مشکلات به وجود نمیاد. بلکه نابینا به دلیل ضعف بیناییش بیشتر در معرض این مشکلات قرار میگیره.
بله. حوادث هیچ ربطی به چالش نداره. ولی همین حوادث میتونند برای دو تا نابینا چالش به وجود بیارند.
دوستان طوری حرف از امکانات میزنند. که گویی در آمریکا یا اروپا زندگی میکنند. اینجا ایران هست. یه کشور جهان سومی. خواهشاً در رؤیا سیر نکنید.
در ضمن. ما باید این بحثا رو به صورت دو طرفه برگذار کنیم. نه اینکه بخوایم بگیم حرف ما درسته. یه طرفه به قاضی رفتن هیچ دردی رو دوا نمیکنه.
حرفای حسین آگاهی و مجتبی رو هم لایک میکنم.
ولی آقا سعید. وقتی یه پدری دخترشو به ما میده. یعنی اینکه آبروی خانوادشو به دست ما داده. این مسائل را نباید و نمیشه به شوخی گرفت.
من خودم بوده بارها با یکی از اعضای خانواده بیرون رفتم. طرف میومد بوق میزد. بفرمایید سوار بشید. بعد کسی که همراهم بود میگفت نه. ما میخوایم پیاده بریم. من تا میخواستم حرف بزنم سریع دستمو زور میداد. یعنی فعلاً چیزی نگو. وقتی ماشین رد میشد بهم میگفت طرف مشکوک بود.
خوب. اگه همراه من نابینا بود به احتمال زیاد سوار میشدیم. و بقیش بماند.
اینها گر چه حادثه هستند. ولی. تکرار مکررات هستند. و چون تکرار میشوند به چالش تبدیل میگردند.
وقتی خطری دائماً شما را تهدید میکند. این حادثه نیست. بلکه چالشی هست که همواره با شماست.
ما نمیتونیم حرف از رضایت خانواده ها بزنیم. ولی در مورد چالشها. و راه حل برا اونا حرفی به میون نیاریم.
در ضمن. در مقایسه نابینا و بینا. نباید یه نابینای کاملاً مستقلو با یه بینای دستو پا چلفتی مقایسه کنیم. به نتیجه بگیریم. که برا بیناها هم از این اتفاقها میفته. در مقایسه. باید شرایط برابر وجود داشته باشه. و تنها موردی که بینا و نابینا رو از هم متمایز میکنه. عدم بینایی یکی از اونا باشه. بعد مقایسه کنیم و نتیجه بگیریم.
واقعیات را آنگونه که هستند بنگریم. نه آنگونه که میخواهیم باشند.
من گفتم ولی شما جدی نگیرید.

سلام علی.
میگم میشه بگی تا حالا تعداد کسانی که مورد حمله و تجاوز قرار گرفتن بین بیناها بیشتر بوده یا نابیناها؟
من تا حالا توی هیچ روزنامه و اخباری ندیدم که بگه مثلاً سارقان خیابانی اموال یک نابینا را ربودند یا مثلاً در فلان شهر به یک دختر نابینا تعرض شد.
نمیدونم شاید ما خیلی اهل روزنامه خوندن نیستیم.
ولی یه چیزو میدونم.
انسان وقتی بدونه که ضعفی داره که ممکنه براش خطرناک باشه و بهش آسیب بزنه، انواع و اقسام راهکارها رو در نظر میگیره تا کمترین ضربه رو از بابت ضعفش بخوره.
زوج داستان تو چوب بی احتیاطی محض خودشون رو خوردن نه نابیناییشون.
چرا هیچ کس تا حالا من یا تو یا مجتبی یا امیر یا سعید رو به قول معروف تو خیابون خفت نکرده.
چون خودمون احتیاط کردیم و خودمون رو در موقعیتی قرار ندادیم که چنین امکانی افزایش پیدا کنه.
به هر حال شاید حق با تو باشه که احتمال خطر برای زوجهای نابینا نسبت به بیناها بیشتره.
ولی قبول ندارم که قابل پیشگیری نیست و نمیشه کاریش کرد.
مرسی که هستی.

سلام
خخخ. دعوا سر چیه خخخ.
بذارید حلش کنم. خخخ. لایک اول جناب طاها لایک به کامنت مجتبی بود، و لایک دوم لایک به کامنت خانم ولی زاده بود. خخخ.

و اما در مورد موضوع بحث با تمام مطالبی که نوشتید موافقم! خب من فکر می کنم که شاید یکی دیگه از دلایل مخالفت خانواده ها با ازدواج درون گروهی فرزند معلولشون ممکنه ترس از تولد فرزند معلول باشه! البته این فقط نظر شخصی منه. موفق باشید.

سلام نازنین.
نمیدونم. من لایکها رو به نفع خودم ضبط کردم تا تکلیفشون رو خود طاها بیاد مشخص کنه خخخ.
در مورد بچه دار شدن زوجهای نابینا هم علم ژنتیک پاسخ خیلی از سؤالات رو مشخص میکنه و با چندتا آزمایش میشه تا حدود زیادی وضعیت رو مشخص کرد.
این هم برمیگرده به همون عدم تطبیق تفکرات خانواده ها با پیشرفت علم و تکنولوژی.
ممنون از حضورت.
موفق باشی.

اونقدر بینا نابینا کردی که گیج شدم…قبل از اینکه کامنت بچه ها رو بخونم کامنتمو بذارم که ممکنه بعد از خوندنشون نظرم عوض شه…
من فکر میکنم که عشق تمام فاصله ها رو برمیداره…وقتی عاشق شدی و تونستی به طرفت بقبولونی که آدم توانمندی هستی و دوسش داری و لیاقت اعتماد رو داری، دیگه این تقسیم بندیها معنای خودشا از دست میده…آهای جماعت گوشکن…برید و عاشق شید…به حرفای ننه آقاهاتونم گوش نکنید!!! فضای فکری اونها با شما فرق میکنه…دخترا عاشق شید و از ابراز عشقتون نترسید!!! پسرها عاشق شین و از ابراز عشقتون نترسین، نهایتش دو تا کشیده میخورید دیگه!!! نمیکشنتون که!!! آهای پسراااااا…..خداوکیلی خودخواهی رو کنار بذارین…این قضیه فقط مال نابیناها نیستا، کلاً بچه پررویید، بینا و نابینا….یارو بجای اینکه ابراز علاقه بکنه به دختره میگه: تو زرنگ و کاری هستی، بدرد من میخوری…
یا حضرتی عباس…بعضیا از شما پسرارو باید شقه شقه کرد…
بنظر من نابینا و کم بینا تمام تلاشتونا بکنید که عاشق هم بشین و باهم ازدواج کنید…اگرم با هم نمیخواید ازدواج کنید چون سخته، پس تا جاییکه میشه توانمندیهاتونا بالا ببرید و آخرش بازم عاشق شین بعد ازدواج کنید…این ازدواجای سنتی رو دست از سرش بردارید…حماقته…
حالا برم بخونم ببینم بچه ها چی گفتن..اگه نظرم عوض شد برمیگردم…

سلام رهگذر.
منم با ازدواجی که امروزی باشه و در کنارش به سنتهای درست هم احترام بذاره موافقم. فقط سنتهای درستها!
به هر حال ازدواج هرچه قدر هم با منطق و عقل و سبک سنگین انجام بشه، باید مبتنی بر عشق و علاقه باشه. پس اگر بخواید عاشقانه زندگی کنید باید یه سری ضعفها رو بپذیرید چون هیچوقت ایده آل شما قدم به دنیای واقعی شما نخواهد گذاشت و شما نهایتاً میتونید به اون ایده آلتون نزدیک بشید ولی نمیتونید بهش برسید.
یعنی شاید تا حد زیادی طرف مقابلتون به اون کسی که توی ذهنتون تصورکردید نزدیک باشه ولی مطمئناً عین اون نیست.
راستی یه چیزی.
من یه بار علاقمو به یه دختر گفتم، خیالش راحت شد که دوسش دارم، هرطور دلش خواست باهام رفتار کرد چون میدونست که نمیتونم به خاطر علاقم ازش دور بشم. ولی خب دیگه. یه کم اشتباه فکر میکرد.
مرسی از حضورت.
موفق باشی.

همه تون دارید درست میگید…و من نمیدونم کدوم درست تر میگید…فک میکنم در این مورد بهتره سکوت کنم و فقط شنونده باشم…
خب… شهروز حسینی… همینکه ازش دور شدی بهترین روش بوده که بفهمه دفعات بعدی نباید بی جنبه بازی دربیاره…تو خدمت بزرگی به نفر بعدی که عاشقش میشه کردی…خخخخخ…

شبو شور اینی که مجتبی گفتش تو سرت زیر برفه مارو نمیبینی خخخ اونجا منظورش به تو بود یا به رععد بزرگ ؟؟

خب مجتبی محض اطاعت بهت بگم که اکثریت نوجونها و جووونا از پدر و مادر و وضعیت اونا ناراضی هستن . ولی بچه های کوچیک به این چیزایی که تو گفتی آنچنان فک نمیکنن و با اندک
محبتی میتونی دلشونو شاد کنی
. ولی اگه دستتو بذاری توی عسل و بذاری توی دهن ی نوجوووون و یا جوووون ،باز میگه بدمزس.
ولی آدما وقتی ازدواج میکنن به پدرو مادرشون حق میدن .

خداییش الان تو که پدرو مادرت بینا هستن از وضعیت اونا و رفتاری که باهات داشتن راضی هستی ؟؟
پس اینو بدون تا خدا خدایی میکنه و زمینو آدم وجود داره ،بچه ها از والدین و والدین از بچه های نوجووون و جووونشون ناراضیند خخخخ

در ضمن من به نظرم اگه ی نفر بخاطر تولید مثل ازدواج کنه خیلی سطح فکرش پاییینه خخخ ولی این نظرمو میذارم توی کوزه تا تبدیل به شراب بشه هههه و مثل تو روی این نظر پافشاری نمی کنم خخخ
مجتبی
اگه بچه دوست داری ازدواج کن . و به بچت عشق بده و همش نگو ی نبین نمیتونه پدرو مادر کاملی باشه .
تو حرفات بد رقم میتونه حس منفی به خواننده منتقل کنه .
شبو شور و تمام مدیران خواهشا کامنتای این بشر منفی یابو انتشار ندید .
مجتبی تو که توی زندگیت تا اینجا این همه موفق بودی مطمئن باش اگه بچه دار بشی میتونی پدر خوبی باشی .

البته با توجه به کامنتات میدونم که پسرت ی لوسه بی ادب و شیطوون میشه . راست میگم خب . اصلا شوخی موخی ندارم

چون با گوشی کامنت میدم اگه غلط ملطی توی نوشته ام بود ببخشید .

شبو شور و تمام پسرای محله بریددر آزمون استخدام آموزش و پرورش شرکت کنید . ایشالله قبول بشید .
اگه سنتون به ۳۰ نرسیده و اگه ارشد دارید و به ۳۵ نرسیده شرایطشو دارید .

ی ننه بابای نبین خییییلی بهتر از ی ننه بدرد نخور و ی بابای معتاده .
در ضمن واااله ما ندیدیم که پدرو مادرای بببین ،بچشونو ببرن توی سنگلاخ ، یا باهاش بازی کنن یا بهش نقاشی یاد بدن ، چون شب تا صبح سر کار بودن و بچه این چیزارو توی مهد کودک تجربه میکنه .
حالا رعععد سرش توی برفه یا تو چشات نبینه . الفراااار

بچه های الآن که همش صبح تا شب توی مهد کودکن، بقیشم میان خونه میشینن پای عروسکا و اسباب بازیهاشون، شبم میگیرن میخوابن.
پدر مادر هم که تا شش بعد از ظهر بلکه بیشتر سر کارن، شبم میان مثل جنازه میفتن.
حالا اینا چیکار میکنن که ما نابیناها نمیتونیم بکنیم دیگه خدا میدونه.
هنر کردن با این بچه داریشون.

سلام.
ببخشید که دیر اومدم. از دیروز تالا درگیر عصب کشی و پر کردن یکی از دندونام بودم که کلی کلافم کرده. خدا نصیب گرگ بیابون نکنه.
از اونجایی که محتوای این پست صرفا برخورد خانواده ها با ازدواج فرزندانشون هست، منم صرفا تجربه خودم رو در این ارتباط مطرح میکنم.
اواخر سال ۹۲ بود که در سفری که به همراه خانواده به شمال داشتیم، پدرم منو کشید کنار و گفت امیر یه چیزی رو میخوام بهت بگم.
قدم زنان رفتیم کنار دریا و مفصل صحبت کردیم.
پدرم بهم گفت امیر. تو در زندگیت همیشه خودت برای خودت تصمیم گرفتی و در نهایت مسیر زندگیت رو خودت تعیین کردی.
تو مدرسه، همیشه خودت درساتو میخوندی. برای دانشگاه، خودت تصمیم گرفتی چه رشته ای بری. برای پیدا کردن شغلت، خودت تلاش کردی و شغل مورد علاقت رو پیدا کردی. میخوام بهت بگم که برای زندگی آیندت هم خودت به فکر باش. با توجه به شرایطی که داری، خودت دست به انتخاب بزن و ما هم تو این راه کمکت میکنیم.
هر فردی که خودت مد نظر داری انتخاب کن و قبلش هم با ما مشورت کن. اما این خود تو هستی که باید زندگیت رو بسازی.
بعد از این که مسئولیت انتخاب همسر آینده از طرف پدرم صرفا به خودم واگذار شد، اول تصمیم گرفتم موقعیت شغلی خودم رو تثبیت کنم و بعد برای ازدواج فکر کنم.
خوشبختانه وقتی به این نتیجه رسیدم که موقعیت شغلیم و درآمدی که برای یک زندگی مشترک نیازه به یه ثبات نسبی رسیده، تصمیم گرفتم به صورت جدی به فکر انتخاب همسر آیندم باشم.
بینا، نیمه بینا، کمبینا و نابینا.
باید تصمیم میگرفتم. همش به خودم میگفتم کدومو انتخاب کنم خداااا.
با شرایطی که از خودم سراغ داشتم، این زمینه واسم فراهم بود که در هر ۴ مورد بالا، دست به انتخاب بزنم.
هر کدوم چالش های خاص خودشو داشت که بررسی تک تکش تو این مجال و این کامنت نمیگنجه.
من واقعا با خیلی ها مشورت کردم.
از نظرات خیلی از صاحب نظران که در این زمینه تجربه داشتن، استفاده کردم.
در نهایت این که در میان ۴ گروه بالا از بین کدوم گروه دست به انتخاب بزنم، از جمعبندی نظرات همون کسانی که باهاشون مشورت کردم، استفاده کردم.
اما هنوز مردد بودم و فکر میکردم هنوز زوده بخوام به فکر ازدواج باشم.
در سفری که سال گذشته به استان اصفهان داشتیم، دیگه عمو چشمه کلی باهام صحبت کرد که اگه فکر میکنی شرایطش رو داری، بیش از این معطل نکن و زودتر تشکیل زندگی بده. هر چی سنت بالاتر بره، چون موقعیت شغلیت هم ارتقا پیدا میکنه، اونوقت حساسیتت هم نسبت به انتخاب همسر بیشتر میشه و دیگه حاضر نمیشی هر کسی رو بپذیری.
صحبت های عمو چشمه منو مصمم کرد که دیگه به صورت جدیتر به این مسئله فکر کنم.
جمعبندی نظرات مشاوران، و دیدگاه شخصی که خودم نسبت به ازدواج داشتم، منو ترقیب کرد کسی رو انتخاب کنم که هم بینایی خیلی خوبی داشته باشه و هم درک درستی از افراد نابینا و زندگی نابینایی داشته باشه.
شاید متن عاشقانه پست عقد من و تبسم، این رو به ذهن تداعی کنه که ما با یک عشق کور کورانه جلو رفتیم و همینجوری نسبت به تشکیل زندگی مشترک اقدام کردیم. اما به هیچ عنوان اینطور نیست.
با همون شرایطی که برای انتخاب همسر به نتیجه رسیده بودم، سر انجام دست به انتخاب زدم.
دوست دارم رک باشم.
من میتونستم در بین بچه های دانشگاه، یک بینا رو برای زندگی مشترک انتخاب کنم.
اما وقتی دیدم در این راه، کلی باید تلاش کنم تا توانایی های یک نابینا رو در ابتدا به اون فرد نشون بدم. بعد اون دختر کلی باید با خانوادش کلنجار بره تا اونارو راضی کنه. در بهترین حالت وقتی خانوادش راضی بشن، باز هم فامیل اون فرد میخوان با کلی نوچ نوچ و ناراحتی هی به اون دختر خورده بگیرن و سرزنشش کنن. که چرا یک نابینا؟ تو که بهترین خواستگار ها رو داشتی و و و.
دیدم کلی طول میکشه تا بخوام خودمو به خانواده و اطرافیان اون فرد بینا اثبات کنم و اونا شرایط منو بپذیرن.
هر چقدرم که مستقل باشی، هر چقدرم که کلی سواد و علم و توانایی داشته باشی، برای یک خانواده ای که تا به حال هیچ درکی از افراد نابینا نداره، بازم در نگاه اول، یک نابینایی. یک نابینا که فکر میکنن چیزی حالیش نیست و دختر یا پسرشون رو بدبخت میکنه. کلی زمان میبره تا اونا به این نتیجه برسن که اشتباه فکر میکنن.
تازه اگه واقعا قلبا به این نتیجه برسن. در بسیاری از موارد هم متأسفانه اینطور نمیشه.
کمتر پیش میاد خانواده های افراد بینایی که درک بالایی نسبت به معلولین داشته باشن و بدون ناراحتی و دلخوری، اجازه بدن فرزندشون با یک نابینا ازدواج کنه.
در زمانه فعلی، اگه کسی تونست یک دختر یا پسر بینا، با خانواده هایی که درک بالایی نسبت به توانمندی های یک نابینا دارن پیدا کنه، خب چه اشکال داره. به ازدواج برون گروهی تن بده.
البته به شرطی که خودشو گول نزنه و واقعا ببینه خانواده و اطرافیان اون دختر یا پسر بینا، واقعا نگرش مثبت و دید بازی نسبت به معلولین دارن.
قطعا همچین خانواده هایی هستن و اتفاقا در این موارد افراد نابینایی که با چنین خانواده هایی وصلت کردن، با کمترین چالش ها مواجه شدن و الان زندگی آرومی دارن. اما به نظرم اگه با خانواده هایی رو به رو شدین که برای به دست آوردن فرزند بیناشون باید به جنگشون برین تا در نهایت با ناراحتی و دلخوری راضی بشن، خواهشاً در این موارد، پا رو دلتون بذارین و آینده خودتون رو متزلزل نکنید.
چون تجربه های اینچنینی ثابت کرده این خانواده ها، در اولین چالشی که فرزندشون با اون رو به رو میشه، عمدتا به جای حمایت، پشت اونارو خالی می کنن و شروع به سرزنش و این حرفا میکنن.
همین مسئله باعث میشه چنین ازدواج هایی عمدتا به تزلزل و در برخی موارد به جدایی منتهی بشه.
بگذریم. قصد بررسی دسته بندی های هشت گانه شهروز رو ندارم.
با توجه به هدفی که برای خودم در نظر گرفته بودم، تبسم رو انتخاب کردم.
صرف نظر از بسیاری از ویژگی های مثبتی که تبسم داره که اونا اولویت اولیه من در انتخابش بود، اما اون چیزی که مرتبط با بحث این پست هستش، من از چند جهت تبسم رو انتخاب کردم که متناسب با معیارهای من بود.
یکی این که خدا رو شکر تبسم بینایی خیلی خوبی داره، حتی فراتر از یک فرد نیمه بینا. از این جهت، در حرفه خبرنگاری و اهدافی که من در زندگی مشترک دارم، به خوبی میتونه یار و همراه من باشه.
دیگه اینکه تبسم یه برادر نابینا داره و به خوبی با شرایط یک فرد نابینا آشناست.
یعنی زندگی در کنار یک نابینا، کاملا واسش ملموسه.
از طرفی خانواده تبسم چون یک پسر نابینا دارن، منو به راحتی درک میکنن و من هم خیلی باهاشون راحت هستم.
من وقتی این مسئله رو با خانوادم در میون گذاشتم، از اونجایی که پیشتر بهم گفته بودن انتخاب با خودته، به قولشون عمل کردن و هیچ مخالفتی باهام نکردن.
تبسم هم وقتی این مسئله رو با خانوادش مطرح کرد، در ابتدا پدرش مخالفت کرده بود. اما وقتی تبسم شرایط منو کامل واسشون توضیح داده، دیگه مخالفتی نکردن و اجازه دادن ما بریم خواستگاری.
به نظر من، انتخاب همسر هم مثل تمامی چیزهایی که ما تو زندگی انتخاب میکنیمف کاملا یه مسئله شخصی هستش و هیچ کس حق نداره تو این زمینه بخواد نظر و سلیقه خودشو به دیگری تحمیل کنه.
تمامی این دسته بندی های هشتگانه، چالش های خاص خودشو داره. این دیگه به خود فرد بر میگرده با توجه به اهداف و سلایق خودش و طرف مقابلش، دست به چه انتخابی بزنه.
میزان موفقیت یا عدم موفقیت در تمامی این هشت دسته، به خود زوج بستگی داره که بسته به توانایی ها و حمایت خانواده های خودشون، چی جوری زندگیشون رو بسازن.
این حرفا هم که اگه دو نابینا با هم ازدواج کنن فلان و فلان میشه، فرزندانشون به مشکل میخورن و و و، همه ی این حرفا، حرف بی پایه و اساسی هستش.
مگه پارسال تو برنامه زندگی ادامه داره با یک زوج نابینای مازندرانی صحبت نکردیم که هر سه فرزندشون که اتفاقا همگی سالم هم بودن، به چه تحصیلات عالیه ای رسیده بودن.
مگه نداریم تو همین محلمون زوجهای نابینای مطلقی که بهترین زندگی ها رو دارن.
مگه نداریم تو همین محلمون زوج هایی که یکی بینا و دیگری نابینا هستن و در نهایت خوشبختی دارن زندگی میکنن.
مگه نداریم تو همین محله زوج هایی که یکی نابینا و دیگری کمبیناست و به راحتی دارن در کنار هم زندگی میکنن.
مگه نداریم تو همین سایت گوش کن زوج هایی که یکی نابینا و دیگری نیمه بیناست و از زندگی مشترکشون رضایت کامل دارن.
پس وقتی تمامی این ازدواج ها در اطرافمون وجود داره و به عینه داریم مشاهدش می کنیم، یعنی میشه. یعنی داریم.
پس سعی نکنیم نظر خودمون رو به دیگری تحمیل کنیم که فقط باید اینجوری ازدواج کنی.
این کاملا یک تصمیم شخصی هستش، که متناسب با اهداف، نگرش ها، و شرایط زندگی هر فرد متغیره.
میزان موفقیت یا عدم موفقیت این وصلت ها هم کاملا نسبی هستش و بسته به توانایی ها و شرایط زوجین، متفاوته.
ببخشید که طولانی شد.
این هم تجربه شخصی من متناسب با بحثی که مطرح شد.

سلام امیر.
خب دندونت که درد میکنه حقته خخخ.
انقدر تو این مدت شیرینی خوردی، شیرینی دادی، شیرینی خریدی، خلاصه دندونه دیگه تیر آهن که نیست خخخ.
با کامنتت هم کاملاً موافقم.
کمی توی کامنتها مسیر اصلی پست منحرف شد.
بحث این پست اصلاً این نبود که چه ازدواجی مناسبه.
بحث این بود که با هم به راهکار برسیم که اگر در این هشت حالت با عدم پذیرش خانواده ها مواجه شدیم باید چه کار کنیم. وگرنه همه مدل ازدواجی هم شکست داشته و هم موفقیت.
به هر حال فرهنگ ازدواج درون گروهی چندان برای خانواده ها جا نیفتاده و هنوز خیلی مشکلات برای ازدواج نابینایان و کمبینایان با هم دیگه در این رابطه وجود داره.
ممنون از حضورت.
شاد باشی.

درود به دوستان عزیز.
همه از خانواده هاشون سرویس دریافت میکنند. حالا چه قبل از ازدواج, چه بعد از ازدواج. ولی سرویس داده شده از طرف خانواده ها به فرزند بیناشون با نابینا کمیت و کیفیتش فرق داره.
از طرفی وقتی نابینا به دلیل ضعف بیناییش مجبوره به خانواده بیشترر متکی باشه, خانواده هم به خودش اجازه میده که تو زندگیشون دخالت کنه.
اگه خانواده ای پیدا بشه که ضمن حمایت از فرزند نابیناش. تو زندگیش دخالت نکنه خیلی خوبه. پس حمایت خانواده هم به هر قیمتی خوب نیست.
کلاً هیچ چیزی به هر قیمتی خوب نیست. ازدواج نابینا با بینا, با نابینا, با نیمه بینا, و یا حمایت خانواده.
باید شرایط رو سبکو سنگین کرد. و همه چیزو سنجید. تو این مورد, نمیشه برا همه یه نسخه بپیچیم.

درود! خوب بیشتر دوستان که به اصل موضوع توجه نکرده بودند و فقط هرچی دلشون میخواست گفتند، حالا نوبت بنده رسیده که هرچی دلم میخواهد بگویم: به نظر بنده فقط یک درصد دختران نابینا ازدواج میکنند و ۹۹ درصد آنان ادعا میکنند که دوست دارند ازدواج کنند یا دوست ندارند ازدواج کنند یعنی با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند و پسران را به بازی میگیرند و هیچوقت ازدواج نمیکنند، ۹۰ درصد پسران نابینا ازدواج میکنند و ۱۰ درصد پسران مانند ۹۹ درصد دختران هستند، به نظر من خانواده بهانه است، اصل مطلب بی عرضگی پسر و دختر برای تصمیم گیری برای ازدواج و استقلال است، آنان که به استقلال فکری رسیده اند با فرد دلخواهشان ازدواج کرده اند و آنان که به استقلال فکری نرسیده اند یا ازدواج نکرده اند یا اگر ازدواج کرده اند با فرد مورد نظر و علاقه ی خود ازدواج نکرده اند و یک ازدواج تحمیلی داشته اند تا همیشه بتوانند طلبکار کسی مانند یکی از اطرافیانشان باشند،!

سلام عدسی.
باز تو این نیشتو زدی دیگه خخخ.
ولی قسمت آخرش درست بوده.
اونهایی که با انتخاب خانواده هاشون ازدواج کردن معمولاً فقط از روی تحمیل بوده و خیلی وقتها شکست خوردن یا دارن فقط یه جوری زندگی رو با هم میگذرونن.
مرسی که هستی.

سلام
یکی از دلایل عدم پذیرش ازدواج درون گروهی از سوی خانواده ها نا آگاهی اونها از زندگیهای تشکیل شده و بی خبری از میزان موفقیت زوجین این قشر هست. گاهی اوقات اونها هرچند استقلال و تواناییهای فرزند پسر یا دختر خودشون رو میبینن و میشناسن اما اونقدر این زندگیها رو به صورت واقعی لمس نکرده که تشکیلش رو تقریبا محال میدونن.وقتی هم براشون از موفقیتهای زوجین نابینا یا کمبینا تعریف میشه با حیرت و ناباوری میشنوند گاهی هم فکر میکنن براشون داستان تعریف میشه تا بازگویی یک واقعیت.اگر خانواده ها کمی به خودشون زحمت بدن زندگیهای زوجین نابینا رو ببینن هرچند هم نخوان به فرزند خودشون اجازه تشکیل خانواده از نوع درون گروهی رو بدن بالاخره کمترین سودی که حاصلشون میشه فهمیدن یک واقعیت یعنی درک تواناییهای دو نابینا یا کم بینا برای به عهده گرفتن یک زندگی هست.
یکی از دوستان هم شرایط فرهنگی رو عامل عدم پذیرش از سوی خانواده ها معرفی کردن که شدیدا من با ایشون موافق هستم. وقتی توی یه فرهنگ چنین ازدواجی از اول صورت نگرفته خود افراد نابینا و کم بینا هم نمیپذیرنش تا چه رسد به خانواده های این افراد.

سلام به خانم شفیعی.
دقیقاً به نکته ی مهمی اشاره کردید.
خانواده ها از زندگیهای موفق زوجهای نابینا بی اطلاعن.
اگر شرایط و بستری فراهم بشه که خانواده ها از نزدیک بتونن زندگی این زوجهای موفق رو ببینن و لمس کنن خیلی میتونه در نگرش اونها تأثیرگذار باشه.
این شاید کاربردیترین راهکار و کامنتی بود که توی این پست نوشته شد که از شما بابتش سپاسگزارم.
موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید