جستجو
Close this search box.
جستجو

دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت پنجم

درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
به ایستگاه پنجم رسیدیم و امیدوارم چهار قسمت قبلی براتون مفید بوده باشه.
قسمت پنجم کمی کوتاه هست و چندان اتفاق خاصی در این روز نیفتاد به جز همین مستند که خواهید شنید.
به هر حال قسمت پنجم رو در انتهای پست دانلود کنید.
تا بعد، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.
دانلود با حجم سیزده مگابایت و زمان هفده دقیقه.

۳۹ دیدگاه دربارهٔ «دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت پنجم»

آقا شهروز سلام
من کلیه مستندهای شما را تا کنون گوش دادم خیلی زحمت کشیدی و جالب بود تا اینجا و امیدوارم تا آخرش نیز همینطور باشد.
کارت از این نظر برایم جالب بود که تو میتونستی تکخوری کنی و در این سفر فقط و فقط خودت لذت ببری ولی دگر خواهیت سبب شده این زحمت را به خودت بدهی و ما را با خود شریک گردانی. من از این حس دگرخواهیت تقدیر میکنم و امیدوارم گذر زمان و ناملایمات خرابش نکند.

سلام شهروز جان میگم اول اون مدال حلبیه رو بده بیاد تا اونم نپریده راستی اونجا چی تقسیم میکردن نگی که به تو چیزی نرسیده که قات میزنم از اونا که توی تلفن وقتی در راه فرودگاه بودی بهت گفتم تقسیم میکردن گرفتی حتما همونا رو میگمهاآآآآآ هنوز این قسمت رو نشنیدم ولی نشنیده میدونم زحمت کشیدی مثل قسمتهای قبلی و بعدی ایشالا یک در دنیا صد در آخرت نسیبت بشه ایشالا دست به خاک بزنی طلا بشه ایشالا بری مکه ایشالا هر چی از خدا میخوای بهت بده بده در راه خدا بابا بده دیگه اگه این همه دعا رو که اینجا کردم توی چاهار باغ میکردم یه کیسه ی پنج ستاره پر پول داشتم سلامت و شاآآآآآاد باشی

سلام به عمو علی عزیز.
خب نه اونجا تو میدون تقسیم راه تقسیم میکردن چیزیش به من نرسید خخخ.
اون چیزها رو باید شب میرفتم خیابون استقلال گیر میآوردم خخخ.
ایشالا دفعات بعد بیشتر از خجالتشون در میاییم خخخ.
بابت دعاها هم ممنون بالاخره همون اول باید میفهمیدید که برای یزدی دعا کردن خیلی عاقبت مالی نداره.
موفق باشید.

سلام شهروز
بازم اومدم بگم که دانلود نکردم و بعدا میخوام گوش بدم خخخ
خب صادقم دیگه چیکار کنم؟
خوب بود بیام الکی بنویسم عالی بود مرسی؟
الآن هم مینویسم مرسی ولی هنوز نمیگم عالی بود با اینکه میدونم عالیه و تنظیم این سفرنامه کلی انرژی و وقت نیاز داشته
به هر حال ممنون موفق باشی.

سلام شهروز این قسمت هم باحال بود ممنون پس تو اصلیتت یزدی هست ما نمیدونستیم فکر میکردیم تهرانی هستی
این قضیه چراغ قرمزشون که گفتی خیلی برام جالب بود که برای معلولین یه دگمه روش کار گذاشتن
پس دستفروشهای اونجا همه ی میوه هاشون مرقوب و با کیفیت هستن میوه هاشون پلاسیده نیست مثل اینجا
معلومه به نظافت خیابوناشون هم خیلی اهمیت میدن که تا یه ماشین رد میشه یه کامیون میاد میشوره
راننده های اونجا هم به نظرم قابل تحسینن که همشون آرومن حالا اینجا چه قدر در روز تصادف و چاقوکشی و این چیزا پیش میاد
اینم که اونجا کافر و مسلمون راحت قابل تشخیصه خوبه
میگم شهروز خداییش این خواننده ای که صداش رو گذاشتی روی این قسمت خیلی صداش شبیه حبیب هست انگار حبیب داره ترکی میخونه عین اون توی خوندنش استارت میزنه خخخ دلم میخواد بدونم کیه خوانندش تو میشناسی یا نه؟

سلام وحید.
اسم اون خواننده رو نمیدونم.
آره اونجا هر کس سرش به کار خودشه و هیچ تنش و خشونتی بین مردم لا اقل اون شهر ما ندیدیم.
برعکس خیابونشون پارکشون خیلی هم تمیز نبود و پوست تخمه به خصوص خیلی رو زمینها ریخته شده بود.
راستی وحید برو پست نشریه ی علم و فرهنگ رو که هفته ی پیش زدیم پیدا کن، از توش شماره ی آقای فروزنده رو بردار، باهاش تماس بگیر، مشخصاتت رو بده تا اشتراکت رو فعال کنه که جایزت به دستت برسه.
موفق باشی.

سلام
من دو قسمت رو با هم گوش دادم!
اگه درست متوجه شده باشم خانمی که در مورد پرنده ها توضیح دادند، خاله پروانه باشند!

آهان گفتید پوست تخمه! فعلا ما میخواییم هر شب بیاییم تو همین محله خودمون حسااااابی پوست تخمه بریزیم! خخخخ. پارک تمیز فقط پارکای اصفهان خودمون! گفتید آب معدنی یادم باشه بیشتر از این قدر آبو بدونم!
به طور کلی ممنون بابت زحماتتون برای تهیه این مستندها!
موفق باشید.

سلام نازنین.
اون کسی که در مورد پرنده ها توضیح میداد مادرم بود.
اون خانمی که توی قسمت پنجم یعنی همین قسمت بیشتر صداشو شنیدی خالم هست.
راستی اینجا نبینم شروع کنیدهااااا!
به جان خودم شلنگ آب میگیرم روتون اگر اینجا شلوغ کنید.
تا ساعت ده شب صبر کنید براتون سورپرایز داریم.
موفق باشی.

خب…من با اینکه از شدت خستگی در حال مرگ بودم ولی جریان پارک تکسیم رو هم گوشیدم…
یکی از خوبیهای دیگه ی مستند شما حسینی، اینه که سبک مستندتون رئالیسمیه…یعنی همه چی واقعیه…سانشور مانسور نداری خیلی…مثلاً شصت تا بچه و مامان اون طرف دارن حرف میزنن توام این ور داری حرف میزنی…و این صدای بگ گراند رو من خیلی دوس داشتم در این چند قسمت…
راستی اصلاً خانواده رو قال نذاشتین خودتون مجردی با یکی دو تا آقایون برید گردش فرهنگی؟ این خیلی عجیبه برای من؟ یا رفتین و سانسور کردی؟

سلام معصوم.
خب من اصلاً تقریباً هیچ قسمتی از مستند رو حذف نکردم.
هر اتفاقی هم اطرافم افتاد من کار خودمو ادامه دادم چون مستند یعنی واقعیت.
گردش فرهنگی هم یکی دو بار اومدیم بریم منتها اونجا تایم گردش فرهنگی یازده دوازده شب به بعده ما هم چون از صبح گشته بودیم و جنازه شدیم زدیم تو کار گردش رؤیایی خخخ.

سلام بر شهروز عزیزم
خوبی؟
واقعاً چقدر همت داری که این اتفاقات رو مو به مو شرح دادی
راستی اینو نگفتی که تو یکی از اون روز ها که در بلاد عثمانی بودی اومدی پلیروم و پس از قرن ها باختن بلأخره یک بار از من بردی. خخخ
راستی آقا علی رضا رو آخر دیدی یا نه؟ خیریه خانم و شوکت و اینا رو چی؟ خخخ. به دوستان بگم که اینها شخصیت های یک سریال ۱۲۳۴۵ قسمتی ترکی به اسم برگریزان هستند. با سپاس

سلام. وقت خوش. باز هم تشکر میکنم که ما رو هم با خودتون در این سفر شریک کردید این که چیزی رو سانسور نکردید خیلی خوبه اصلً تصنعیی نیست. به راستی کار شما جای تحسین داره میشد از این لحظات چند برابر لذت ببرید اما با ما به اشتراک گذاشتید من که از خودم این ایثار رو بعید میدونم. راستی آقآی حسینی من میخوام فایلی رو برای محله ارسال کنم اما به راهنمایی شما نیاز دارم ممنون میشم اگر یک شماره تماس به من بدید در پناه حق.

سلام شهروز مرسی

طی زمان کن ای فلک ، مژده‌ی وصل یار را
پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را
هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن
ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را …

سلام شهروز، خوبه، اشرافت روی مسائل خیلی خوبه. بعدشم هنوز استانبولیش نکردی؟ ولی روی هم رفته عالیه. اگرم تونستی و وقتشو داشتی به دیجِی اکبرم “جناب پدربزرگ” سلام برسون.

دیدگاهتان را بنویسید