درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
خب دیگه کم کم داریم به آخر داستان سفر به استانبول نزدیک میشیم.
قسمت هشتم خیلی طولانی نیست و مطمئناً خیلی خسته نخواهید شد.
یه چیزی هم اصلاح کنم.
این تنگه ای که من هی بهش گفتم وسفر، اسم درستش بسفر هست.
پس هرجا اسمش رو شنیدید بدونید که اسم درستش بسفر هست.
پنجشنبه شب قسمت آخر رو براتون میذارم.
فعلاً قسمت هشتم رو دریابید.
تا بعد، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.
دانلود با حجم دوازده مگابایت و زمان پانزده دقیقه.
۳۴ دیدگاه دربارهٔ «دانلود مستند صوتی سفر به استانبول، قسمت هشتم»
ببین به جان مشمندلی فردا دانلود میکنم و گوشش میدم خخخ
سلام شهروز
سخنان گهربار خواهر مندلی رو شنیدی
آیا رخصت میدی که خواهر مندلی بره بخوابه فردا فایل رو دریافت کنه و بگوشه؟
بله یا نخیر؟
مرسی که قبول کردی پس باااااای
سلام پریسیما.
بابت یه قدم نزدیک شدنت به از دست رفتن بهت تبریک میگم.
تنها امیدمون هم که تو بودی گویا نا امید شد خخخ.
باشه. فردا گوش کن.
ولی از خودت مواظبت باش خخخ.
سلاام شهروز من دانلود
لالا
فردا
بیدار
گوش
کامنت
شاد
سلام آریا.
تو دانلود، گوش، فردا، کامنت، قبول، پیروز.
برو آبجی پری…مث مرد پشتتم آبجی…تا منو داری غم بدلت را نده…
حسینی ….چرا زور میگی؟ ما خونوادگی شبا هنگیم…
برو آبجی…شکلک سیبیل از بنا گوش در رفته…
شهروز حسینی…حالا یعنی تو قسمت آخر جومونگ با سوسانو ازدواج میکنن آیا؟ یعنی دونگی و امپراطور با هم سر سفره عقد میشینن آیا؟ اگه قسمت آخرت عروسی و بزن و برقص نداشته باشی پستت رو با اهالیش میفرستم به تنگه بسفر… فردا میگوشم….الان نه بوق دارم نه صندلی…
امضاء: بزرگ خاندان مندلی
رهگذر برو بابا؛ دونگی و جومونگ و سوسانو دیگه قدیمی شده الان دختر امپراتور رو تاپه خخخخ
سلام مندلی.
ببین این قسمت آخر نیست.
قسمتیه که با خالم خداحافظی میکنم میره.
خب پست رو درست بخون نوشتم توش که قسمت آخر پنجشنه هست.
فردا شب ازت امتحان میگیرمااا!
سلام
منم دانلود
فردا گوش
لالا خخخ.
وای آریا کلی از کامنتت خندیدم!
میگم خداحافظی تلخ چیه آیا؟ آیا منظورتون خداحافظی با خاله هست! ظاهرا غیر از این قسمت یه قسمت دیگه هم هست!
انشا الله بازم به سفر برید و حسابی به شما خوش بگذره و بازم بیایید برامون خاطره بنویسید!
آهان راستی قسمت قبلی واقعا طولانی بود و منم تا حدودی خسته شدم! ولی کم کم گوش دادم! چه طوری گوشی رو با خودتون بردید!؟ کجا قایمش کردید؟ شکلک کنجکاوی!
بازم بابت تمامی زحماتتون ممنون! موفق باشید.
سلام نازنین.
آره منظورم از خداحافظی رو درست فهمیدی.
خب گوشی رو نمیگرفتن. فقط اجازه نمیدادن عکس و فیلم بگیری.
منم هی مواظب بودم که طرف فکر نکنه دارم عکس و فیلم میگیرم واسه همین هی دوربین گوشی رو میگرفتم رو به خودم خخخ.
قسمت قبلی هم بلند بود میدونم ولی خب دیگه چاره ای نبود.
ممنون از حضورت.
موفق باشی.
سلام داش شهروز این قسمت هم خوب بود لباسهایی که خریدی مبارکت باشه آخی خالت اینا که رفتن گریه کردی نازی
چه قدر تو عاطفی هستی بهت نمیاد بیشتر فکر میکردم آدم خونسردی باشی قسمت هفت هم واقعا قشنگ بود مرسی
من اینترنتم قطع بود نتونستم بیام نظر بدم این خیلی برام جالب بود که اونا این قدر به حیوانات اهمیت میدن
وقتی گفتی که برای گربه ها غذای مخصوص توی سوپر مارکتها هست و همیشه گربه ها تمیزن و از هر لحاظ بهشون رسیدگی میکنن خیلی تعجب کردم
اون چراغهای برق توی خیابونا هم برام جالب بود که گویا بودن بابا مملکت ما تا بخواد به این مراحل برسه هفتا کفن پوسوندیم خخخ
چیزایی که در مورد کاخ گفتی هم واقعا جذاب و شنیدنی بودن تشکر خدا نگهدارت.
سلام وحید.
خب من خیلی بروز نمیدم.
منتها اون شب مشکل اینجا بود که خالم دیگه رفت تا معلوم نیست کِی.
خیلی شب سختی بود.
راستی اونجا چراغ برقشون گویا نبود.
چراغ راهنماشون گویا و بریل بود.
مرسی که هستی.
با درود
اونجاش که رفتی و اتاق خالت اینا خیلی غم انگیز بود. کاش شرایط در همه ی جهان یکسان بود تا مردم مجبور به جدایی نبودن کاش.
سلام سامان.
لایک. ای کاش دنیا جور دیگه ای بود.
مرسی از حضورت.
سلام
تشکر میکنم موفق باشید.
سلام به خانم کاظمیان.
ممنون از حضورتون.
موفق باشید.
سلام شهروز جان.
بابت پستت ممنونم . خیلی زحمت کشیدی.
یادت باشه قسمت آخر را که گذاشتی حتما یه ظرف غذای نیمرو همراه با لوغ هم بدی . خخخخ
الفراااااار
سلام وحید.
خخخ خخخ خخخ خخخ خخخ.
نیمروشو درست کن بفرست، لوغ هم میگم پریسیما بخره خخخ.
ببین این پریسیما رو میبینی؟ این اصلاً اعصاب درست و حسابی نداره.
ببین راه بیفته بیاد تهران باید از منظومه ی شمسی خارج شیمااا خخخ.
هفت هش سالی بود این آهنگ امیدا گوش نکرده بودم دیگه…یه هو شوکه شدم و نشستم به یاد همه از دست دادنهام و خداحافظیام یه هف هش دقیقه ای رو اشک ریختم…خدا از سر تقصیراتت نگذره…
خخخ.
یه برنامه ریزی کردم در طول یه هفته همتونو به افسردگی حاد مبتلا کنم خخخ.
سلام بر شهروز با احساس!من قسمتای قبلی سفرو گوش ندادم راستش سعادت نداشتم ی مدتی تو محله باشم.اما همون دیشب حدود ساعت ۲ نصفه شب گوش کردم….آی حالم گرفته بود,گرفته تر شد.پس هنوز این حال خداحافظی واسه بعضیا سخته؟؟؟چرا من فکر می کردم من زیادی حساسم ک موقع خداحافظی دلم گریه می خواد؟خیلی خوب بود.امیدوارم فرصت گوش دادن ب قسمتای قبلی را هم داشته باشم.راستی آهنگ ترکیه ای هم باحال بود.رفتم تو دوران دبیرستان.خخخخخ وااای از اون آهنگا.بیخیالم نمی شدیم.شاد باشید همیشه
سلام به لِنا.
بچه ها اسم ایشون لِنا هست نه لنا.
لِنا برو توی شناسنامت این ِ رو به اسمت اضافه کن چون الآن صفحه خوانها اسمتو لَنا میخونن.
ولی در مورد خداحافظی باید بگم که این خداحافظی فرق داشت.
بعد از ده سال خالمو دیده بودم و یه هفته حسابی بهمون خوش گذشته بود دوباره جدا شدن سخت شده بود.
من خیلی خوددار هستم ولی این دفه دیگه نشد.
مرسی از حضورت.
موفق باشی.
شهروز جان خیلی خوشم اومد. من تا شش گوش کردم. امروز دو قسمت بعد را گوش میدم. قسمت ۴ به بعدش واقعا معرکه بود. ۳ قسمت پیشینش هم خیلی عالی بود ولی بعدیهاش خیلی زیباتر بود. تخته گاز برای دانلود هفت و هشت
سلام مارکز.
خب زودتر خودتو برسون چون پنجشنبه قسمت آخرو میذارمااا!
وای چقدر غمناک بود! کلی تحت تاثیر قرار گرفتم و اشک ریختم! امیدوارم باز هم فرصت پیش بیاد و همو ببینید! ممنون!
سلام به فرشته.
ممنون از لطفت و همدردیت.
موفق باشی.
سلام شهروز، خوب بود، البته کم بود ولی باحال بود، مثل این که خیلی خالتو دوست داری. راستی خانم جالبی به نظر می رسید انگلیسی رو هم سلیس و قابل قبول حرف میزد، از طرف ما بهش سلام برسون بگو یه دعوتنامه واست بفرسته پولاتو جمع کن برو چند هفته ای حال کن برگرد. راستی تو توی استانبول بُرِک نخوردی؟ یه چیزیه شبیه پیراشکی، من تو سلیمانیه زیاد خوردم و همونجاا شنیدم که تو ترکیه هم هست.
سلام دکتر.
نه اینی که گفتی رو نخوردم.
خالم ده ساله امریکا زندگی میکنه و استاد دانشگاهه. همین ایران هم که بود تقریباً ده دوازده سال معلم زبان بود.
واسه همین خوب صحبت میکنه.
اون قسمت هفت رو که گذاشتم فقط گفتم الآن مرتضی با این آقا لیدره کلی حال میکنه که انگلیسی کاخ رو توضیح میداد.
به هر حال مرسی از لطفت و حضورت.
موفق باشی.
بازم سلام. خب من رفتم تو شناسنامه اسمم رو به لِنا تغییر دادم. یعنی در واقع کسره رو گذاشتم اما الان نمی دونم صفحه خوانها چطور تلفظ می کنند. ببینین درست شد آیا.ببخشید که من خیلی رعایت نکردم.هر جا لازمه تذکر بدید درستش می کنم.
حل شد لِنا.
ممنون از لطفت.
هعییی
مناسب سازیاشون رو ببین
یعنی تو میخاستی عشکامونو در بیاری آرههه
عالی بود ایول
رسیدگی به گربه ها رو هم میلایکم
شاااد باشی
آره خداییش خیابوناشون برای یه نابینا امن بود که راحت ازشون رد بشه.
گربه هاشونم در کل آروم بودن.
دستمال کاغذی بدم خدمتتون خخخ.
سلام شهروز جان . خیلی خیلی ممنون بابت توضیحاتی که در طول سفرت دادی . مشتاقانه منتظر قسمت آخرم . اما در مورد خداحافظی بعضی اوقات واقعا سخت میشه . امیدوارم شرایط جوری بشه که هیچ کس از عزیزانش دور نباشه . اوقات خوش .
سلام به میلاد عزیز.
ممنون از لطفت.
فردا شب قسمت آخرو میذارم.
منم امیدوارم روزی برسه که همه مثل سابق دور هم باشیم.
مرسی از حضورت.
پیروز باشی.
سلام، چه قدر تلخ بود. ولی اشکال نداره. شما جوونین و اونها هم جوونند. مطمئن باشید که باز هم دیگه رو میبینید. راستی، خیلی جالب بود که فروشنده هاشون ایرانی بودند.