خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هشتمین شب نشینی گوش کنیها امشب از کامنت 2088

سلام دوستان شب نشین.

 

بالاخره با تهدیدهای شهروز مجبور شدم پست شب نشینی رو من بزنم خخخ

حالا چه تهدیدهایی کرده و تا چه حدی انجامشون داده بماند خخخ

 

شکلک دم گوش شهروز میگم که: تا تو باشی به من نگی پست بزن مثل خودت الکی حرف میزنم بچه ها هم باور میکنن!

 

خب حالا نوبتی هم که باشه نوبت موضوعیه که امروز باید راجع بهش صحبت کنیم.

 

ازتون میخوام درباره این موضوع حرف بزنید که:

 

آیا خوشبخت هستید یا نه؟

اگه آره چقدر احساس خوشبختی میکنید؟

اگه نه چرا فکر میکنید خوشبخت نیستید؟

از نظر شما خوشبخت به کی میگن؟

 

میخوام بیایید و خوشبختی رو از همه لحاظ بسنجید و واقعا به اینکه خوشبخت هستید یا نه فکر کنید.

و در آخر هم بگید که چه کار کنیم که خوشبخت بشیم؟

امیدوارم تکتکمون به این نتیجه برسیم که همه مون به یه نحوی خوشبختیم و  خوشبختتر هم میشیم.

 

خب حالا باهم میریم پایین و به بحث میشینیم.

 

منتظرتون هستم.

 

به قول بعضیا مراقب خودتون و خوبیهاتون باشید.

بدرود.

 

 

 

۲,۳۵۲ دیدگاه دربارهٔ «هشتمین شب نشینی گوش کنیها امشب از کامنت 2088»

سلام سلام سلااااام احوالات شما رو به راهید ایام به کامه عیش ها مدامه بذار اول بشمارم۱جین خوب به جای خب توی نوشتهم جا بدم تا حرص شهروز در بیاد خوب بریم دیشب رو مطالعهتون کردم خوب خوب می بینم که در غیبتم چه جولونی دادن خوب بیخیال نمی بینم ولش کن خوب دیشب بزن بزن نداشتید کسی کشته نشد ظاهرا چیزی از دست ندادم بذار ببینم خلاصه آگاهی هام رو چه جوری میشه کنفرانس بدم که چیزی جا نمونه آهان از اولش بچه ها این شهروز رو عصبانیش نکنید به خدا واسه خودتون میگم جدی به دردسرش نمی ارزه آخجون رهگذری ممنونم عزیز بهم لطف داری اگر بدونی چه قدر می خوام شلوغ اولی محله باشم خانم کاظمیان عزیزِ من ممنونم ازت تو زیاد باهام مهربونی این رو همه محله دیگه می دونن که تو زیادی با این پریسای بد رفتار و خیلی بد رفتار محله مهربونی راستی بابت شناسنامه تبریکات شفاهی در حد جیییییغ و بغل و فشار دادن توی بغل و از این مدل ها بگو من الان می فهمم چه حس مثبتیه این براش فاطمه جان و بانوی عزیزِ خودم مرسی عزیز که سر مرز پریدن یادم رو زنده نگه داشتید راستی فاطمه جان من بلاخره موفق به گشودن بخش پیام هام شده بودم ایمیل هم زدم کاش رسیده باشه اگر نرسید بگو از اول بزنم رهگذری خیلی عزیزی به جان خودم حالا دیگه می تونم راحت سر بذارم روی بالش دشمن هام کور خوندن خیال مردن ندارم خواستم بخوابم گفتم نقشم توی شبنشینی ها چی میشه حالا که دیدم رهگذری هستش۱چرتی می زنم خانم کاظمیان و فاطمه جان از اول ممنونم از جفتیتون وایی غیبت از شهروووز کلی خوش گذشت بهم زمانی که این کامنت خانم کاظمیان رو خوندم این درست شناختدم کلی خندیدم بعدش هم که کامنت های بعدی اومدن و من رسما رفتم تا لبه خفه شدن از خنده و دلم حساااااابی خنک شد شهروز به جان خودم حالم جا اومد کلی هم جا اومد بچه ها متشکرم انتقامم رو ازش گرفتید نازنین جونم خودم واست۱عالمه نقش خودم رو بازی می کنم عزیز حسابی بخندی وایی بانووووو آخجون چه خواب با حالی دیدیییی وایی بستنی همه جا بستنی روی سقف بستنی همه جا همه جااا خییییلی با حال بود راستی بانو جان اصلا نگران نباش امشب جبران می کنم می گیرم شهروز رو می کوبونم به در و دیوااار حسابی پیچ مهره هاش سفت بشن دیگه چی بود یادم رفت آهان یادم اومد بچه ها عزیزید همگی همگی همگیتون این بود خلاصه شرحِ دیشبِ اینجا از دریافت من حالا برم سر ویران گری های امشبم.

به نام خدایی که خاک آفرید

کزان خاک انسان پاک افرید

سلااام بر تک تک دوستان عزیز شب نشین نشین …. پریسیمااا سخته موضوع خیییلی

فقط اگه یکی از دیشبیها امشب نباشن با دستهای خودم رسما خفه میکنمشون
دیگه خود دانید بچه ها از دو دستگی اصلا خوشم نمیاد
خوشحالم که دیشب زیاد بودید اما همه ی شبها باید باشید اگه واقعا ببینیم که شب نشینیها منحصر به دو سه نفر شده ادامه نمیدیم.

سلااااااام پریسا,دیشب به یاد تو حسینی را خیلی حرص دادیم .
تو و پریسیما خیلی برای من عزیزید,پریسیما اولین دوست من توی این محلست که هیچ وقت لطفهاش را یادم نمیرِ.تو هم کسی هستی که احساس سرزندگی را بهم منتقل میکنی.

بانو سلام آقای وزینی سلام نازنین سلام
بانو کجاش سخته آخه؟ بگو خوشبختم خودتو خلاص کن دیگه البته دلیل هم میخواماااا تا شهروز باشه به من نگه موضوع بده

❦ خدا همینجاست…کنارِ تو ❦

در جستجوی خدا…!

با هر قدمی که در راه رسیدن به خدا برمیداریم ،

خدا یکصد قدم به ما نزدیک تر میشود ..

از این روست هنگامی که فکر میکنیم در جستجوی خدا هستیم ،

در حقیقت این خداست که در جستجوی ماست …

سلام بر آقای وزینی و نازنین خانمی عزیزم….

پریسیما شب نشینی ها باشه هر کی هر وقت تونست بیاد فکر کنم این مدلی بهتر باشه …. خود من نمی تونم همیشه بیام … کلا دست خودم نمی باشد که

خدا برای بنده اش کافی است …

توکل بر خدایت کن ،
کفایت میکند حتما …

اگر خالص شوی با او ،
صدایت میکند حتما …

اگر بیهوده رنجیدی ،
از این دنیای بی رحمی ؛

به درگاهش قناعت کن ،
عنایت میکند حتما …

دلت درمانده میمیرد ،
اگر غافل شوی از او ؛

به هر وقتی صدایش کن ،
حمایت میکند حتما …

خطا گر میروی گاهی ،
به خلوت توبه کن با او ؛

گناهت ساده میبخشد ،
رهایت میکند حتما …

به لطفش شک نکن گاهی ،
اگر دنیا حقیرت کرد ؛

تو رسم بندگی آموز ،
حمایت میکند حتما …

اگر غمگین اگر شادی ،
خدایی را پرستش کن ؛

که هر دم بهترینها را ،
عطایت میکند حتما …

خوب بذار ببینم دیشب رو که می خوندم فهمیدم روشنکِ ما بزن بزن دوست نداره. برم تفکر کنم ببینم میشه قلقلک رو به جای زدن بذارم و از این به بعد از این آپشن استفاده کنم؟ روشنک فقط به خاطر تو!

پریای من
پریا خانوم
پریای من
پریا خانوم
پریای من
پریا خانوم
پریاااااای من
نازنینِ عاشق
عزیز دلم
تو همه دقایق
پریا خانوم که همیشه پاکه
اونی که براش دل من هلاکه
پریا خانووووووم که دلش دریاس
جای دوری نیس، خیلی وقته اینجاس
بی ریا و پاک
واسه من فرشته
وقتی با منه
زندگیم بهشته
پریای من خود سرنوشته
پریای من عزیز دلم میمونه
پریا خانوم چه متین و مهربونه
محرم دلم اگه نباشه نمیشه
زنده باشه این پریا خانوم همیشه
پریای من عزیز دلم میمونه
پریا خانوم چه متین و مهربونه
پریا ی من آره واقعی و راسه
پریا خانوم همیشه کارش درسته….
.
.
پریای ما کاشکی با ما باشه بیشتر….
پریای ما کاشکی با ما باشه بیشتر….
کاشکی با ما باشه بیشتر….

درباره موضوع باید بگم که: اکثرا حس میکنم خوشبخت هستم حتی اگه بدترین مشکلات رو داشته باشم
وقتی هنوز میتونم زنده باشم و دست به خودکشی نزدم یعنی مشکلاتم طوری هستن که بتونم تحملشون کنم پس وقتی تحمل کنم و ازشون بگذرم متوجه میشم که از ده نفر پایین باشم از سی نفر بالاترم پس از ده نفر بدبختتر باشم از سی نفر خوشبختترم.
خوشبختی از نظر من داشتن پول زیاد یا تأمین بودن از همه لحاظ نیست خوشبختی اون احساسیه که وقتی هست آدم دوست داره لبخند بزنه دوست داره به یکی کمک کنه دوست داره با خانواده بره مسافرت دوست داره یکی رو دوست داشته باشه دوست داره دوستش داشته باشن دوست داره محبت کنه و محبت ببینه.
دوست داره سالم باشه و هزاران دوست داشتن دیگه که اینا از نظر من خوشبختی هستن.
قرار هم نیست همه ی اینا رو باهم داشته باشیم حتی اگه چندتاش باشه اما ما احساس کنیم ر اضی هستیم پس خوشبختیم.

بانو شعرات لایک دارن.
راستی من حس میکنم خوش بختم,یعنی تمام تلاشم را میکنم که احساسات بد را از خودم دور کنم و از کوچکترین فرصت برای شاد بودن اِستفادِ میکنم.

خدا رو شکر پریسیما ان شا الله همه شون همیشه سالم و شااد باشند …. شکلک خانواده تون و البته خانواده همه بر و بچه های خوب محله

بانو نه منظورم این نیست که همیشه باید همه باشن منظورم اینه که سعی کنید هر وقت میتویند باشید که منحصر به چند نفر نباشه.

بچه ها اینجا صدای تعزیه میاد … حس قشنگیه … البته لحن و آوازشو می شنوم و متوجه جملاتشون نمی شم …. کلا من عاااشق تعزیه هستم خییلی مخصوصا تعزیه شاه چراغ شکلک چند سالی هست که نرفتم فکر کنم ولی اما

سلام به صاحب پست شب نشینی پریسیما خانم و دیگر دوستان .اومدم یه حاضری بزنم و برم .اومدم که اومده باشم .شب خوش

سلام بچه ها…
وااااااااای پریسا… دیشب این مستشار لباس دخترونه پوشیده بود این وسط داشت ادای تو رو در میاورد…خخخخخخخ… اصلنم بلد نبود… همه رو اشتباهی کوبوند تو هم…خخخخخخ
خوبی پریسیما؟ موضوعت خیلی خوبه… باید چن شب روش حرف زد…
خوبی بانو؟
وزینی عرض ادب…

شهروز رو که حتما باید خفه کنم
پرواااز بیا به دستهات نیاز دارم
دستهاتو به من قرض بده میخوام اینو بکشم
آخه این شهروز خودش به من میگه برو پست بزن خودشم نمیاد.
خب تصور میکنیم که پرواز اینجاست و به کمک من شهروز رو بستیم و دستهای پرواز رو گلوی شهروزه
حالا نمیکشیمش شاید اومد.

آهان… فاطمه تو رو جات انداختم…خخخخخخ… زینب بخشی خودت رو بیشتر معرفی کن… تو همون زینبی نیستی که تیزهوش بودی؟

رهگذری چطورییی؟ شکلک چنااان محکم زدم روی شونهش که بنده خدا کج شد خورد به۱میز که بالاش پر بود از۱عالمه خرمالوی بزرگ و حسااابی رسیده خودش که تماما قرمز شد خرمالو ها با میزش پاشید به اون طرف میزی ها تمامشون از بیخ قرمز شدن شبیه خرمالو بعدش هم فقط رهگذر رو دیدن از دستش عصبانی شدن افتادن دنبالش که به حسابش برسن من هم دویدم دنبالشون توضیح بدم رهگذر در رفت این وسط زد چندتای دیگه رو هم چپه کرد بقیه لپ قرمزی ها هم رسیدن از روی این چپه شده ها رد شدن من هم همین طور اون ها هم بلند شدن افتادن دنبال ما که هر کدوم رو اول گرفتن بزنن دلشون خنک بشه این وسط رهگذر در جریان در رفتنش خورد به مجسمه یادبود پرواز خدابیامرز مجسمه هی تلو تلو خورد چپ راست چپ راست چپ راست چپ رااااست که۱دفعه بقیه رسیدن خوردن به رهگذر رهگذر دوباره خورد به مجسمه مجسمه وا داد ولو شد زمین رهگذر پاش گرفت بهش افتاد روی سرش لپ قرمزی ها و چپه شده ها هم ریختن روی سرش و من پریدم بالای صندلی دست هام رو باااز کردم از اونجا به سبک دعوا های برره شیرجه زدم روی سر همه اون ها ولی۱کوچولو کجکی رفتم خوردم به دیوار پرتاب شدم عقبکی پشتک وارونه زدم و واااااییییی دیگه همه جا داره می چرخه نمی دونم چی ها شد دیگه نمیگم

ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ،
ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ،
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ . . .

ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ،
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍ . . .

ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻼﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﭽﯿﻨﺪ ،
ﻧﻪ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ . .

ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،
ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯿﭽﯿﻨﺪ !
ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ . . . .

ﺧﺪﺍﯼ مهربانم . . .
ﻫﻤﯿﺸﻪ ،
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ،
ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ،
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯽ ﺍﻡ . .

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﯼ ،
ﺭﺩ ﻟﺒﻬﺎﯾﺖ ﺭﻭﯼ ﻟﭗ ﻫﺎﯼ ﮔﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻡ ،

شکلک رفتم پشت صندلی ها در چرخشم. شکلک رسیدم پشت سر پری سیما. شکلک قلقلک دادم در رفتم الان دارم میرم یکی دیگه رو پیدا کنم. آخجون رهگذر!

عشق خدا در اطراف ما در حال گردش است …

هم چون هوایی که تنفس میکنیم ،
عشق خدا هم در اطراف ما در حال گردش است …

با لمس هر آنچه روی زمین است ،
خدا را احساس میکنم …

در زیبایی دانه های برف که آرام بر زمین فرود می آید ،
می توان عمق خلاقیت دستان خدا را دید …

پیش از هر چیز بر دانش خدا اعتماد کن ،
تا عظیم ترین ثروت جهان یعنی “خوشبختی” را به دست آوری …

پروردگار سوگند به حمایت از ما خورده ،
پس در هر درد و رنج “پـنـاهـگـاهِ” ماست …

“هلن استاینر رایس”

بانوووووووووو… من تنوع طلبم خب… نمیتونم فقط به یه نفر وفادار باشم… خیییلی سخته س برام…خخخخخخخ
این شعره تقدیم به دو تا پریهای محله بود… پریسااااااااا تنهایی نخورش…خخخخخخخخ
وااااااااااای باز پریسا تصویر سازیهاش شروع شد…خخخخخخخخخ… از کوجا میاری اینا را؟ خیلی تخیلت قویه بچه…خخخخخخخخخ

سلام زینب خانمی شکلک من شما رو نمی شناسم بیشتر معرفی کنید شکلک بانوی فضول محله خخخخ شکلک ارادت و دست دوستی….

رهگذذذذررر برو کامنتم گیر کرد صفحه قبلی بخون ایییییی ناااامرددد….
سلام آقای حسینی اصل محل رسیدید آیا؟

ای بابا شهروز اومدش که! گفتم این پری سیما خفش می کنه دلم خنک میشه نشد که! خوب باشه امشب۱راهی واسه ترور کردنش پیدا می کنم. شاید با۱چیزی بزنم توی سرش نیست بشه، یا آب زرشک مسموم به خوردش بدم، یا برق بدم بگیردش، حالا تا ببینیم چی میشه.

من خوش بخت نیستم بد بختم چون همیشه بد میارم و با خاک یک سان میشم تا عل آن که این جوری بوده بقیشوه نمیدونم

مهربانی ساده است . . .

مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر …

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند …

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند …

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند …

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند …

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ،

اوهوم… خب بریم سر اصل مطلب…
آقا اینا همش حرفه… مهم اینه که دختر پسر هما بخوان… وگرنه مهریه را کی داده کی گرفته…خخخخخخ…
چی؟ اصل مطلب چی بود؟ خوشبختی؟
من بعضی وقتا بشدت احساس خوشبختی میکنم… بعضی وقتا بشدت احساس بدبختی… کلاً حد وسط ندارم… همش بشدته…خخخخخخخخخ

الهی …
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام …

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است …

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است …

آقای وزینی هدف من از زدن این پست این بود که بیاییم باهم حرف بزنیم و به این نتیجه بگیریم که: با افکارمون میتونیم خوشبخت بشیم میتونیم به خوشبختی فکر کنیم و خوشبخت بشیم تلقین کردن خیلی مهمه
شما یه روز امتحان کنید تلقینهای مثبت کنید ببینید چی میشه.
امیدوارم یه روز بگید که احساس خوبی دارید البته نوجوونها اغلب مثل شما فکر میکنن

وایی ببخشید۱لحظه آرامش داشتید ها! واسم پیام واتساپی اومده بود پیامه خطرناک بود گفت به گروه ها بدید داشتم پخش می کردم بقیه بترسن

وقتی همه چیز را به تو می سپارم ،

نورِ بی کرانِ تو در من جریان می یابد ؛

و دعایم به بهترین شیوه ی ممکن متجلی می شود . . .

پس هم اکنون خود را در آغوش تو رها می کنم ،

تا تمام آشفتگی ها و سردرگمی هایم ،

در حضور امن و گرمِ تو ،

به آرامی ذوب شوند و از میان بروند . . .

بانو مطالبت قشنگن عزیزم
ببین ولش کن رهگذرو برای منم کسی شعر نمینویسه فقط رهگذر نوشت دیگه اینم که تنوعطلبه پس شعرشم فراموش میکنم چون فردا ببینم برا کس دیگه ای نوشت میکشمش

بانو من خودم خدای جیغم هرچی دلت می خواد جیغ بکش عزیز دلم. چنان می قلقلکونمت که محله بغلی هم بفهمن از جیغ هات اینجا یکی داره قلقلکونده میشه.

خخخخخ… وای چه قشنگ گفتی وزینی…خخخخخ… با خاک یکسان نمیشی دیگه… شور و تندش نکن…خخخخخ
بانووووووووووو… عزیزم… تو این شعرارو داری واس من میذاری؟ جبران میکنم واست…
خره من دوست دارم چرا نیمیفهمی؟
حالا وقتی رفتم با یکی دیگه
دیگه نیمیخندی…
بقیه ش سانسوره… خودد برو گوشش کون حج خانوم…خخخخخخ

رهـــــایم نـکن . . .

خدایـــــا …

مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند …
عده ای تا مرز منفعت …
عده ای تا مرز مال …
عده ای تا مرز جان …
عده ای تا مرز آبرو …
و همگان تا مرز این جهان …

تنها تویی که همواره می مانی … !

رهـــــایم نـکن . . .

این شعرا رو برای معشوق واقعیم میذارم رهگذر تو فقط بنده ش هستی مثل من و مثل همه مون …. کلا تصمیم گرفتم عااااشق باشم خب فقط این طوریشو بلدم دیگه چیطورس ؟؟؟؟

سلام دوستان

هر روز زیر باران به انتظارت میمانم امارهگذران گمان میکنن دیوانه ام دلم میخواهددادبزنم که من دیوانه نیستم فقط منتظرم منتظر…

بانو همون گاهی . . . برا منم رخ میده اما زود فراموشش میکنم
میخوام بگم که من که میگم خوشبختم همیشه اوضاع وفق مرادم نیست یعنی اغلب نیست اما سعی میکنم اهمیت به نداشته هام ندم سعی میکنم داشته هامو بیشتر ببینم به طرف چیزهایی که میتونم داشته باشم برم تا اون اتفاق تلخ رو فراموش کنم.
هفته ی قبل من از لحاظ روحی داغون بودم امروز آروم شدم امروز رفتم یه جایی که آرومم کرد
هفته ی قبل که زیاد خوب نبودم هم حتی احساس بدبختی نکردم چون بازم داشته هایی داشتم که بهشون افتخار میکردم

ای بابا فاطمه! قلقلکی نیستی؟ اصلا؟ هیچ طوری؟ پهلو، کف دست، کف پا، آخه چرااا؟ خوب، چی بگم دیگه! باید واسه اذیت کردن این۱فکر دیگه ای کنم. شکلک نفس عمیق. شکلک تفکر بسیار جدی و بسیااار عمیق.

زندگی من همین است
شبـ کـه می شـود
روی تــختم دراز میــــــکشم…
عـاشقـانه ای مـی نـویســـم …
خیـــره مـی شــوم بـه عکست
و بـا خـودم فکـر مـی کنـــم
مگــر مـی شــود تــو را دوستــ نـداشـتــ !!

باریک الله پریسیما همینه …. البته من تازگی ها یه کم آستانه تحملم قاتی کرده که دارم رو خودم کار می کنم … شکلک من می تونم و خوش بخت ترینم …. جدی تا خدا رو دارم نباید حس بدبختی کنم اصلا اصلا اصلا

شبای رفتن تو شبای بی ستاره س ببین که خاطراتم بی تو چه پاره پاره س با هر نفس تو سینه بغض تو تو گلومه با هر کی هرجا باشم عکس تو رو به رومه

پریسیما من میدونم و تو.
منو پنج دقیقه قبل از شب نشینی میفرستی دنبال نخود سیاه اینطوری عقب میمونم نمیرسم.
خدا نکنه نخوای برسی.
سه بار گوشیم زنگ زد، دو بار تلفن خونه، دو بار جازم هنگ کرد کلاً بساطی دارم خخخ.

سلام آقا طاها خب یه ابهامی برا من پیش اومد که وقتی بابا لنگ درازتون رو نمی شناسید چطوری به عکسش نگاه می کنید خب شکلک انگار نوشتم ابهامش رفع شد خخخ ولی بچهههه هااا قراین آقا طاها که البته ازشون گذشته می دونم بابا لنگ درازه خخخ

خدای خوبی داریم . . .

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ،

اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد . . .

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد . . .

آری خدای خوبی داریم …

خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد ،

با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛

ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد . . .

اووووووووو…. بانوی تیزهوش… یعنی قرائنش لاغر و درازه؟ یعنی از خودش بلندتره؟ واااااااااااااای طاها عاشق نردوون مسجد محله شون شده…خخخخخخخخخخخ….

من یه بار از زندگیم تو شب یلدا نوشتم همه دستمال کاغذیها تموم شد خخخ.
ولی در حدی که خودم و خانوادم سالمیم خوشبختم.
بقیش کلی گره هست که هر روز نابینا تر میشه.
هرچی بیشتر تلاش میکنیم بیشتر گره میخوره.
نمیدونم.
در کل موافقم که بدتر از من خیلیها هستن.
ولی من همیشه دوست دارم به جای این که ببینم خیلی بدتر از من هم هست، بگم چرا من هم یکی از اونهایی که بالاتر از من هستن نباشم.
حسادت نیست. فقط یه آرزو هست.

بچه ها راستی من پنج شنبه رفتم کمیسیون بهزیستی ….
کلا که حق با آقای موحد زاده بود انگار … ازشون پرسیدم و تأیید کردند بعد خب اهل کمیسیون منو میشناختند و شروع کردند ازم سوالای حقوقی بپرسند منم گفتم نمی دونم خخخ گفتم من اصلا بلد نیستم آب بخورم خخخ و به شرط این که برام خیلی شدیید بزنید جواب می دم کلا یه فیلمی داشتیم که خیییلی خنده دار بود

این خیلی خیلی… واقعا که! الان فحش بدم به این اوضاع صفحه و سیستم و اینترنت و همه چیزم میگید واسه چی فحش میدی و میرم ویرایشگاه. خوب آخه این درست نیست دیگه!

شهروز اون پایینتریهای تو هم میگن چرا بالاتر از تو نباشن اینو که دوست نداری پایینت ر از پایینتریهای خودت باشی نه؟
من نظرم اینه نگیم چرا من بگیم اگه من نه پس کی؟
قسمت ما اینه چرا دوست داشته باشیم یکی که این مشکلا رو نداره صاحب مشکلات ما بشه.

یعنی اگه جودی ابوت بفهمه بابا لنگ درازشو با نرد بوم یکی کردی موهات رو یکی یکی یکی می کنه خخخخ ولی واااای خخخییییلییی خخخخ

در دلت با خدا سخن بگو . . .

چشمهایت را ببند ،
در دلت با خدا سخن بگو ،
به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛

هرچه میخواهی بگو ، او میشنود . . .

شاید بخواهی تورا ببخشد ،
یا آرزویی داری ،
شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،

بــگو میشنود . . .

این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛
پــرواز دلـت را حـس خواهـی کـرد . . .

راه حل فکر کردن مثل من اینه که همه رو دوست داشته باشیم و براشون خوب بخواییم حتی اگه دشمنمون باشه
من فقط تا به حال نتونستم با یه نفر این مدلی باشم همیشه از خدا براش بد میخوام خخخ

من راضی به این که دیگران که بالاتر از من هستن مشکل براشون پیش بیاد نیستم.
من میگم چرا من نباید مثل اونها مشکل نداشته باشم.
نه این که هیچ مشکلی نداشته باشم که هیچ کس بیمشکل نیست.
ولی مشکل داریم تا مشکل.
اونها هم مشکل دارن ولی به هر حال حلش براشون راحتتر از منه.

پری سیما البته من شریک جنایت نمیشم ها محض یادآوری خانم کاظمیان هم امشب نیستش! البته ببخشید ها من فقط گفتم یادآوری کنم. شکلک مظلوم. شکلک سر انداختم پایین از گوشه چشم کجکی نگاهش می کنم. شکلک خنده ابلیسی رو قورتش دادم تا سر فرصت ولش کنم

مناجات نامه ی خواجه بانوی اصفانی یادآور سوز و گداز نوستالژیک انسانی دردمند است که نی وجودش در تب و تاب نیستان سرمدی سرمست گردیده و به جلز و ولز افتاده است…این عارف فرزانه از وقتی خود را شناخت در ذات اقدس محبوب خود رهگذر، غرقه گشت…او در سن بیست و خورده ای سالگی موفق به دیدار معشوق خود رهگذر گشت و در اقلیم بی کران عشق و محبت پای گذارد…. او اکنون در وادی حیرت میباشد ….. این شیخ فرزانه در سنه ی ۱۳۰۰هجری شمسی دار فانی را وداع گفت… اما بعلت عشق فراوان همچنان روحش دچار تلاطم عشق است و در گوشکن الی الابد سرگردان…خخخخخخخخ…

حصرت خوردن اصلا خوب نیست باعث میشه خودت هی پاییین و پاییین و پایینتر کشیده بشی …. آدم باید اگه یه بالا تر از خودشو دید برای اون خوشحال باشه و بخواد خودش هم مثل اون یا حتی بیشتر بره بالا نه از نردبوم اون از نرد بوم خودش …. راه خوش بختی همه آدم ها از هم جداست و هیچ کس نمی تونه مانع خوش بختی بقیه باشه فقط چون این رو نمی فهمیم و درک نمی کنیم خوش بختیمون گاهی گیر می کنه به خوشبختی بقیه …. به این واقعا معتقدم

بچه ها طاها دروغ میگه.
عاشق شده اونم بدجوووور.
رهگذر تو اینا رو چه طوری مینویسی خخخ.
پریسااا اونقدری که من بلا سرت آوردم هرکی بود الآن به جز چشم هیچی تحویلم نمیداد.
انقدر حساب میبری اینی حساب نمیبردی چی به سر من میخواستی بیاری خخخ.

پری سیما خیلی شبیهتم. خدا می دونه واسه هیچ کسی بد نمی خوام. حتی اگر به شدت با۱کسی بد باشم. بینشم اینه. دشمنیمون به جای خود، ولی خدایا نذار براش بد بیاد!
من واسه همه جهان، دوست و دشمنم این مدلی از خدا می خوام جز۱نفر. پری سیما نمی دونم، واقعیتش، از خدا براش بد نمی خوام، خوب هم، نمی دونم بچه ها. نمی دونم توی دلم و توی ضمیرم بهش که می رسم واسش از خدا چی می خوام. کاش بشه اصلا هیچی واسش از خدا نخوام!

خخخخ پریسیما تحدیدت کردند آقا طاها خخخ شکلک خب آقای سرمدی و تبسم که رفتند سر خونه زندگیشون, آقای حسینی و شازده خانمشون هم که دیگه تابلو هست جای بحث نداره خب ما حوصله مون سر می ره دیگه باید یکی باشه بهش گیر بدیم خب خخخخخ

شهروز
دستگاه مشترک مورد نظر از دست “دوستت دارم” های دروغ تو خاموش است، لطفا دیگر تنهایش بگذار … . . . شاید با دروغ هایت مثل شب آرام باشی … اما برای من مثل روز روشنی … . . . پراید شد ۲۰ میلیون ولی تو همون ۲ زاری که بودی موندی ! . . . فرقی نمی کنه که …

این جوری بهمون یاد دادن که اگه مشکلات نباشه قدر خوشبختی رو نمیدونیم!
ولی اینا همهش شعاره!
هر کی تونست ثابت کنه که این قضیه درسته!
عقیده ی من در این مورد همونی هست که تو بخش در بارهم تازگیها نوشتم.
اگه نخوندیدش اینه:
درود
من سعید درفشیان هستم!
حالم در حدی که بیشتر از اون نشه تصور کرد خوبه و مطمئنم بهتر هم میشه!
من آدم خوشبختی هستم که فکر میکنم با الکی خوش بودن و مثبتاندیش بودن خالی هم میشه به همه جا رسید و هیچ دلیلی نداره که آدم هیچ سختیی بکشه!
به نظر من آدم باید تو زندگیش چیزی جز لذت رو تجربه نکنه و این شدنیه!
فقط یه نکته!
سختی نکشیدن رو با تنبلی اشتباه نگیریم!
وقتی من تشنهم میشه، میرم سر یخچال، پارچ رو برمیدارم، آب رو میریزم توی لیوان و میخورم!
منتها چون تشنمه، از رفتن سر یخچال تا نوشیدن آب رو تماما با لذت انجام میدم!
ولی مطمئنم اگه روزی به این نتیجه برسم که باید یه نفر لیوان آب رو بیاره بده دستم تا از نوشیدنش لذت ببرم، بازم به این هدفم خواهم رسید و فقط کافیه که خودم بخوام!

کاش یکی بود که فقط دلش واسه یکی بود
کاش تو دنیامون فقط عشقای بچگی بود
دل شکستن دل بریدن دیگه معنایی نداشت
واسه دیونگی کردن کسی پروایی نداشت
کاش سکوت صخره ها حرف دلای ما نبود
وقتی دور بودی از عشقت کسی جای تو نبود
کاش………………کاش……………

فاطمه اون اسمش حصرت نیست اسمش قبته هست … از زمین تا آسمون با هم فرق دارند … حصرت بار منفیییش خیییلیه خیییلی می کوبه و نابود می کنه ولی قبته میسازه و میبره بالا

کانال کانون شعر و سخن, [۱۴.۱۱.۱۵ ۱۰:۰۳]
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!

قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق!
.
#شعر :#فاضل_نظری
✒️@sherosokhan

سلام بچه هااا….خوب و خوش باشید همیشه.

شهروز به خدا من الانش هم جز چشم هیچی تحویلت نمیدم. نمی بینی مگه سرعت مجاز رو تقریبا اصلا نمی شکنم؟ درضمن خیلی زمان شده که دیگه دردسر درست نمی کنم. شکلک در برم تا این۱دفعه جوگیر نشده۱چیز بی شاخ و دم عجیب غریب بهم فرمون نداده!

ساده می گویم : خـدایــا دوسـتـت دارم …

به تو من خیره می گردم ؛

به این جنگل …

به این برکه …

به خط نور …

به این دریا …

به رقص آب …

به این افسون بی همتا …

چه باید گفت؟

کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛

بگویم لحظه ای از تو …

از این زیبائی روشن ،

از این مهتاب …

بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛

بخندم با تو لختی در کنار آب …

زبانم گنگ و ذهنم کور ،

تنم خسته ، دلم رنجور …

تمام واژه ها قامت خمیده ،

ناتوان …

بی نور ….

پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار ؛

سکوت واژه ها درهم تنیده ،

مثل یک آوار …

من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛

تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :

” خـدایــا دوسـتـت دارم ”

شاعر : حدیث سامی

میگن اگه در مقابل دردات سکوت کنی خدا حرفاتو میزنه…مشکل اینجاست که من به اندازه خدا صبرو تحمل ندارم…خداجون یه چیزی بگو لطفا،پشتم فقط به تو گرمه

پریسیما باشعه رهگذر و پریسا نمک شب نشینی هاتون باشند ما که شکر گل گلابتون کیک خامه ای هستیم دیگه مراحم نمی شیم باشد که دل تنگمان گردید و ما نیاییم و دلمان خنک شود شکلک چه می دونم یه شکلکی بذارید به سلیقه خودتون فقط متناسب با متن باشه

خدای تو و یوسف یکیست …

یوسف می دانست که تمام درها بسته اند ؛

اما بخاطر خدا و تنها به امید او ،

به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …

اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ؛

تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوی درهای بسته بدو ،

چون :

خــدای تــو و یوســف یکـیــسـت …

خیلی خوب بود آقای درفشیان… راستی شم قبول دارم حرفتونا…
طاهاااااااااااااااااا…. نردوونتون خوبه حالش آیا؟ چن تا پله داره؟ وااااااااای لااقل عاشق پله برقی میشدی مادر…خخخخخخخ… نردوون خیلی قدیمی نیس؟ باید ماقبل تاریخی باشه دختره…خخخخخخ… عب نداره ننه… غصه نخور… همینشم خوبه… احساس خوشبختی کن ننه… بهتر از چارپایه س…خخخخخخخ

با توام…ای لنگر تسکین…ای تکان های دل…ای آرامش ساحل…با توام ای نور…ای منشور…ای تمام طیف های آفتابی…ای کبود ارغوانی…ای بفش آبی…با توام ای غم…غم مبهم…ای نمیدانم…!هرچه هستی باش ! اما کاش….نه جز اینم آرزویی نیست ! هرچه هستی باش …اما باااااااااااش !!!

بچه ها۱چیزی بگم؟ این شهروز آب زرشکه رو که می خورد قبلش وصیتی چیزی ننوشت؟ قربون دستت جوهر داری بزنم جوهریش کنم بذارمش پای این کاغذه؟ آخجون الان میمیره اون۱۰میلیاردش میشه مال خودم من خوشبخت میشم!

خدا را یاد کن …

و هنگامی که بندگان من ، از تو درباره ی من سوال کنند ؛

(بگو) :

من نزدیـکـم ؛

دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا میخواند ، پاسخ می گویم .

پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند …

حج خانوم بانوووووووووووی شیرینی خامه ای من… آخر مجلس دعا کون برا خوشبختی جوونا…
راستیا من وقتی در حال بالا رفتن باشم… یعنی وقتی در حال یادگیری و تلاش و رشد باشم احساس خوشبختی میکنم… وقتی راکد باشم بدبخت عالمم انگااااار…

بچه ها من الان در این لحظه حس می کنم از خوشبختی فقط۲تا چشم کم دارم. آخه اون پایین درست زیر پنجره۱سر و صدایی راه افتاده نمی دونم چیه دعوا نیست ولی۱چیزیه که رفت و آمد معمولی هم نیست خیلی شلوغ تره عجیییب فضولیم میاد ببینم چی دارم اون پایین میشه وحشتناک تشنه دونستنم دلم می خواد۲دقیقه هم شده بینا بشم برم فضولی ببینم اون پایین چه خبره!

گفتم : خدایا همنشینم باش ،

گفت : من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند ؛

گفتم : چه آسان به دست می آیی !

گفت : پس آسان از دستم نده …

خدایا ؛ تو را میخواهم…

خدایا …

در آوای سنگین سکوت امشب ،
در دست افشانی رویا در ظرافت یک متن ،
در راز ناشناخته‌ی زیستن ؛
تو را عاشقانه می‌خواهم …

در پوچی یک توهم در اوج وصال ،
در سودای محکومانه‌ی عشقی ،
در رویای مشکوکانه‌ی وصلی ؛
تو را مجنون‌وار می‌کاوم ….

در پژواک اندیشه‌هایم ،
در سایه‌ی آرزوهایم ،
و در اوج فاصله‌ای میان کام و دل ؛
تو را می‌خواهم …

در سادگی یک غزل ،
در شور یک عشق ،
در وجد عارفانه‌ی یک نیایش ،
در تبلور یک رویا ؛
تو را می‌خواهم …

مرا در بی‌کسی امشب ،
در غربت لحظه لحظه ی تنهاییم ،
دریاب …

مرا در دریای بی‌کران زندگی ،
و در ویرانه‌های وجودی خسته ،
دریاب …

در بی‌صدا گریستن‌هایم ،
در عجزم از این غربت ،
مرا درک کن …

بار خدایا !

با وجود مهربان و گرمت ،
تار و پود فرسوده‌ی وجودم را از بین ببر ؛

با وجود نورانی خویش ،
پرده پرده‌ی تاریکی‌ام را نابود کن ؛

از تو می‌خواهم بر‌فراز دریای وجودت ،
افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوری ؛

از تو می‌خواهم در حجم تاریکی و هجوم غربت امشب ،
در سردی وجودم ،
مرا حامی باشی …

آمین یا رب العالمین …

من نظرم اینه که موضوع تغییر کنه.
چون بهتره که متنوع باشه شب نشینیها.
ولی اگر بقیه موافق باشن که همین موضوع باشه منم حرفی ندارم.
من یه رأی دارم نه بیشتر.

بانو دعوا نیست۱طوریه انگار مثلا دارن۱چیزی رو می برن۱جای دیگه. مثلا چه جوری بگم۱چیزی شبیه۱دیگ خیلی بزرگی که دسته جمعی با سر و صدا از آتش نشانی رو به روی خونمون میارنش بیرون می خوان ببرنش جای دیگه. صدای داد و فریاد نمیاد فقط۱دسته آدم حرف می زنن و۱چیزی شبیه۱فلز بزرگ جرق جرق انگار صدا میده و از این مدل ها!

چه فرقی میکند …
ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛
ﻧﻪ ﺗﻮ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﮔﺬﺷﺖ …

هرچه شعر دارم را _____ میفروشم

با پولش

… تمام بلندگو های اطرافم را میخرم

خاموششان میکنم

تا وقتی آرام میگویم : دلم … گرفته … است ، صدایم به خودم برسد…

بچه ها ولی من یه چیزی رو بهش اعتقاد دارم.
پول خوشبختی نمیاره.
ولی بیپولی قطعاً بدبختی میاره.
شاید اگر ثروتمند نباشی بتونی احساس خوشبختی کنی.
ولی اگر بیپول هم باشی، هیچوقت احساس خوشبختی واقعی نمیکنی.

زندگی باید کرد
گاه با تلخی راه ، گاه با یک گل سرخ
«گاه با یک دل تنگ»
گاه باید رویید در میان باران
گاه باید خندید با غمی بی پایان

بانو من کجام شبیه کشیشاس آخه؟ تو امشب مادر مقدس شدی با خدا ارتباط گرفتی… نکنه عاشق خدامراد سبزی فروش محله تون شدی هی خدا خدا میکنی؟ ما چه ساده ایم خداااااااااااااااااااااااا…. مراااااااااااااااااااد…خخخخخخخخخ

بچه ها از خستگی دارم مییییمیرم. دلم ولو شدن می خواد و خواااب آخ خدا خستهم! نمیشه امشب بارون دیشب تهران بیاد اینجا برف بشه تگرگ بشه دیگه نمی دونم چه کوفتی بشه فردا همه جا بسته باشههه؟ خدایا خواهش می کنم!

راهِ آسمـان همیشه بـاز است …

دلـــت کـه گـرفــت ،

دیگر مـنـتِ زمیـــن را نــکـش !

راهِ آسمـان بـاز است …

پر بکش !

او همیشه آغوشش باز است ،

نگفته تو را می خواند …

باران یاد آور خاطرات زیبای روزهاییست که تو بودی _
یادآور حضورت و یادآور مهربانیت و یادآور خوب بودنت _
و امروز باران اینجاست ، بارانی که دلش آسمانیست_
راستی تو این روزها کجای آسمانی…….

تازه فهمیدم بازی های کودکی حکمت داشت…
زووووووووو: تمرین روزهای نفس گیر زندگی…
الاکلنگ: تمرین دیدن بالا و پایین دنیا…
سرسره: تمرین سخت بالا رفتن و راحت پایین اومدن…
و در اخر گل یا پوچ: دقت در انتخاب…!!!

هرگز نمی نالم
نه ، من هرگز نمی نالم
قرن ها نالیدن بس است
می خواهم فریاد کنم
اگر نتوانستم ، سکوت می کنم
خاموش مردن بهتر از نالیدن است

دکتر پرواز

بــــاز آ …

ای روشَنایِ دیده ام ، آرام جان خسته ام
در انتظار مقدَمَت ، دل را به لطفت بسته ام

بازآ دوباره در بَرَم ، شوری فتاده در سرم
باز آ مرا اینجا ببین ، وقت غروب دیگرم

پر می زند هر دم دلم ، مشتاقم از روی کَرم
بخشی منِ دلداده را ، یکدم حضورِ «حاضرم»

تو مُنتهای حاجتی ، در عین قدرت رحمتی
شایسته باشد گر کنی ، حاجت روایم ای سخی

ثور و ثریا را بگو ، شمس و قمرها را بگو
اندر زمین و آسمان ، رب رحیـــما را بگــو

جویای اویم هرزمان ، عشقش گرفته درمیان
صبرم دوصد چندان کنم ، کاید به بالینم عیان

چله نشینم بهر تو ، افتاده ام در بند تو
بازآ و بازم می رهان ، چون کس ندارم غیرِ تو

حور و پری شاد آمده ، آزادِ آزاد آمده
آنکو که حول عرش رب ، یارش به دیدار آمده

خوش باش حالا بنده ای ، کز حوریان هم برتری
گر سرنهی بر امر رب ، از این و آنَت می رهی

دزدان ره اندر کمین ، من مانده ام اینجا غمین
باز آ کنارم ای خدا ، با تو شوم از متّقیــن

ذکر تو آرامم کند ، دیدار تو شادم کند
اُدعونی اَستَجِب لَکُم ، خواهم که آزادم کند …

ای آنکه می پذیری بنده ای را که هیچ شهری او را نمی پذیرد

ای آنکه رحم میکنی بر کسانی که بندگانت به آنها ترحم نمی کنند ،

و ای آنکه می پذیری بنده ای را که هیچ شهری او را نمی پذیرد ؛

و حاجتمندان به درگاهت را خوار نمی سازی ،

و اصرار کنندگان را نا امید نمی کنی ،

و گستاخان را از آستانت نمی رانی ؛

و تحفه های ناچیز بندگان و کارهای نیک ولی کوچک آنها را رد نکرده و جزای آن را می پردازی ،

و ای آنکه نه تنها از عمل کم تشکر می کنی بلکه پاداش بزرگی بر آن در نظرمی گیری ؛

ای آنکه به هرکه به تو نزدیک شود نزدیک گردی ،

و هرکه را به تو پشت کند به سوی خود می خوانی …

و ای خدائی که نعمتت را تغییر نمی دهی و در عذاب ما شتاب نمی نمایی ،

و درخت نیکی را به ثمر می رسانی تا در ثواب بیفزایی ،

و از گناهان میگذری تا محو شود .

آرزوها هنوز به انتهای کرمت نرسیده،برآورده شده برگشتند ،

و ظرف های درخواست ها از منبع بخششِ تو لبریز شدند ،

و صفت ها به حقیقت تو نرسیده،از هم گسیخته اند ؛

پس بالاترینِ برتری ها و با شکوه ترین همه ی عظمت ها بی تردید از آن توست …

سرنوشت پاپوشی برایم دوخت که دربه در فاصله ها شدم , دهنم چنان سوخت از آشی که برایم پخته بود که از ترس آب یخ را هم قبل از خوردن فوت میکنم …

منم پول میخوااام
این روزا حسابی دارم پول قرض میگیرم و خرج میکنم
کارای آپارتمانم زیاده خرج هم زیاد داره اگه بیپول بشم میام مینویسم که دیگه خوشبخت نیستم خخخ

آره شهروز حسینی… پول خوشبختی نمیاره ولی بی پولی بدبختی میاره…
یه خاطره ی منفی دوازده بگم و شب خوش…
چن وق پیش توی رو در وایسی موندم و رفتم به دختر دوست مامانم چن جلسه خصوصی سیا قلم تدریس کردم… حالا بگذریم که بعدش چون آشنا بود و مامانش مسئول یه مؤسسه ای بود تو شهرمون و پول ازش نگرفتم… ولی این دختر بشدت خوششششششگل بووود… بشششششدت پولدار بوووود… و کلاً در ناز و نعمت بسر میبرد… خونشون هوش از سرم برد بسکی عالی بود از همه لحاظ… اوایل خیلی دپرس بودم… ولی وقتی چن روز گذشت دیدم من از اون خوشبخت ترم… چون من پول نداشتم، ناز و نعمت اون رو هم نداشتم… خونه و موقعیت اونو نداشتم و قیافه ی اونم نداشتم ولی استعدادی داشتم که باعث میشد اون حسرتش رو بخوره… پس من خوشبخت تر از اون بودم…

حالمـــ خوب نیست !

گونه هایمـــ میـــــسوزد …

برای گریه کردن راهی تازه یافته ام
اشکهایم را این بار روی دلم میــــریزم

بایک تیر دو نشان میزنم!
هم کسی گریه ام را نمیــــبیند ،
هم دلم خنک میـــــشود ….

چه شبی است !

چه لحظه‌های سبک ، مهربان و لطیفی ،

گویی در زیر بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ….

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد !

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید …

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز ، غزل می‌سراید ؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش …

هر قطره‌ی این باران ،

کلمه‌ای از آن سرودهاست …

“دکتر شریعتی”

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است……………
فصل دلتنگی همیشه زودتر از اونی شروع میشه که فکرشو میکنی
شاید خودت رو در اوج ببینی ولی دل …
مثل شیشه ای میمونه که اگه شکست دیگه شکسته
مثل چینی میمونه که اگه ترک برداشت با هزار بار بند زدن هم باز یه از کار افتادست
مثل گلی میمونه که اگه پر پر شد دیگه مرده
پس بگو با این گل پرپر چطوری از پشت شیشه شکسته دلتگی چینیه ترک خورده وجودمو بند بزنم

شهروز اگه راضی میشد که خخخ خعلی عالی میشد اما اون بیچاره برا چی باید به ما پول بده
شهروز به جز اون ۶ میلیون ۲ میلیون دیگه قرض گرفتم
از آذر ماه وام میگیرم تا پسشون بدم
من پول میخوااااام

خب من دیگه برم درو ببندم.
این طاها هم لا اقل یه ذره اگر خودش اهل شعر گفتن بود میگفتم از خودش میاره.
خداییش گوگل چی میکشه از دست این خخخ.
تا فردا شب مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

شکلک رفتم اون پشت برق ها رو زدم قطعشون کردم بعدش هم۱ترقه پرکوندم همه جیغ و ویغشون در اومد خودم هم زدم به جیغ و داد که فرار کنید همه که دارن در میرن شکلک توی تاریکی رفتم۱وزنه آویزون کردم بالای در شهروز که خواست بره ولش کردم افتاد روی ملاجش نیست شد

مطمـئن باش که خداوند عاشقانه دوستت دارد…

مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛

چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند ..

به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ،

قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی ، گوش می کند …

پری هرف دل زدی من هم پول میخام

آهای آسمان حواست هست؟؟؟
هوا را سرد میکنی ک چه؟
برف میباری ک چه؟
وقتی نه دستهایش هست و نه قدم هایش…

دلم گرفته از تنهایی از بیکسی…
از آدمایی که فقط حرف خودشونو میفهمن…
از بی عدالتی…
منم آدمم منم نفس میکشم بفهمین چی میگم دیگه بریدم از این دنیای نامرد…

بچه ها جاااان من این شعر هایی که گذاشتمو بخونیدا شکلک هر کی نخونه الاااهی خدا به دلش بندازه بخونه باشد که همگی رستگار شویم

به سمت خدا قدمی بردار…

آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را ،

و دریایى غرق نمی کند “موسى” را ؛

کودکی، مادرش او را به دست موجهاى “نیل” می سپارد ،

تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش ؛

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !

مکر زلیخا زندانیش می کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند…

از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمی توانند …

او که یگانه تکیه گاه من و توست !

پس ؛

به “تدبیرش” اعتماد کن ،

به “حکمتش” دل بسپار ،

به او “توکل” کن ؛

و به سمت او “قدمی بردار” ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی…

سلام به همگی. ببخشید دیر رسیدم اینترنتم عصری تموم شد تا الان هرچی تمدیدش می کردم نمی شد تازه انجام شد من الان اینجام. هنوز نمی دونم کی ها هستید پس فعلا سلام به همگی.

سلام به پریسیما فاطمه و بقیه دوستان
ببخشید دیشب نتونستم باشم چون اینترنتم قطع شد، و دیگه به هیچ صراطی مستقیم نشد. خخخ.
خوبید همگی؟ خوشید؟ سلامتید؟

سلام نازنین جان خوبی عزیز؟ مثل اینکه اینترنت گیر داده به گوش کنی ها. مال من امشب تموم شدهبود. ۱کوچولو مونده بود امشب به شما ها نرسم.

فاطمه جان کتاب دزیره هر سه فایلو دانلود کردی؟
فایل اول و دوم ناقص آنزیپ میشدند که من همون فایلها رو نگه داشتم و وقتی که فایل سوم رو دانلود کردم دیگه باقیموندش کامل آنزیپ شد.

دکتر رهگذر هستم بفرمایید بنشینید تا معاینتون کنم خانم پریساااا… دهانتون رو باز کنید… بیشتر… بیشتر… بعله… شما در آستانه ی یک سرماخوردگی هستید که از مخ شروع میشه و به مخ ختم میشه… متأسفم تصویرسازیتون عفونت کرده… خخخخخخخخ

خوب مثل اینکه این طوری نمیشه. تا بلند نشم اوضاع اینجا رو به هم نریزم کار راه نمی افته. خوب! چه میشه کرد دیگه! شکلک دستم رو از سر درموندگی تکون میدم از اون نفس عمیق ها که یعنی دیگه چیکار کنم تقصیر من نیست این باید بشه می کشم بعدش بلند میشم لباس هام رو صاف می کنم راه می افتم توی سالن دنبال خرابکاری.

درود و هزاران درود و میلیونها درود! اینجا مجلس دخترونه است و من بدون ریش و سیبیل وارد شدم!

فاطمه جان ببین اول همه ی دزیره رو آپلود کردم ناقص شد بعدش یه کم که ناقصه آپلود کردم و آخرشم بعضیهاشو یعنی هر سه فایل رو باید دانلود کنی از هر کدوم سالمهاشو برداری تا بتونی کامل داشته باشی
فرصت ندارم ولی در اولین فرصت دوباره کامل آپلودش میکنم اگه میتونی صبر کن تا یه ماه آینده انجامش میدم

سلام رهگذر و جناب وزینی
فاطمه جان دوباره برو به پست کتاب دزیره و دو فایلی رو که پریسیما جان زحمت کشیدند دوباره آپلود کردند دانلود کن.

۱عدد شهروز نیست شده. از یابنده تقاضا می شود، تمنا می شود، التماس می شود، عاجزانه خواهش می شود، بابا دارم گریه می کنم توی سرم می زنم خودم رو به دیوار می کوبم که اگر یافتید بردارید ببرید مال خودتون دیگه پس نیاریدش ببرید محوش کنید مجبور نشم بکشمش درست نیست زشته!

موضوع همون دیشبی یس دیگه: من و اینهمه خوشبختی محاله… محاله… محاله…
تو رو داشتن مث خواب و خیاله… خیاله… خیاله…
سرو زیبای چمن شرمنده شد از دیدنت
دل پروانه میرقصه موقع رقصیدنت…
باورم نمیشه… پیش من نشستی و اینا بود…

پری سیما امروز۱بنده خدایی می گفت می خواد فایل آپلود کنه ولی کار که تموم میشه می خواد آدرس بگیره هرچی با جهتنما بالا پایین میره روی اون فایل نمیاد. اعلام می کنه۱از۲ولی فقط فایل اولیش رو بهش نشون میده. من نتونستم کمکش کنم چون مدل گرفتاری های آپلودم با این دردسری که ایشون داشت متفاوت بود. داستان مشکل ایشون چی بود آیا؟ شکلک چشم ریز کردم از شدت کنجکاوی

آره درست شد پری شماره دو…
مشکل از پایه های فنش بود… یکی از اساتید مسلم موج نور توی مراسم مادر خادمی بهم گف برو پشت سیستمت رو باز کن یه سشوار و جارو برقی و بیگیر بش… منم اوامرش رو اجرا کردم کلاً سیستم خورد شد ریخت سرم…خخخخخخخ… همین طور ریز ریز ی چیزی ازش پاشید بیرون…. که پایه های فن بود…
حالا قراره برم انجمن موج نور یه سری یه چن نفرا آتیش بزنم برگردم… یکیشون میگف بشورش سیستمتا… واااااااااااای اینا منو سر کار گذاشته بودن…خخخخخخخخخخ… اگر این کامنتا میخونن که میدونم میخونن بهشون توصیه میکنم از شهر اصفان متواری شن چون به خونشون تشنه ام…خخخخخخخخخ……..

جدی موافقم جای پرواز حسابی خالیه. خدا بیامرزدش پرواز خوبی بود حیف که ساطورش ترمز نداشت۱تکون کوچولو دادم به دسته ساطورش دیدم نصف شده۱نصفه پرواز این طرفه۱نصفه پرواز اون طرفه خلاصه بعدش هم هرچی کردم به هم بچبسونمش نچبسید بعدش هم هیچی دیگه نصف شد تموم شد دیگه الان شما هنوز منتظر بعدش هستید؟ عجب گیری کردیم ها!

یعنی دوتا فایل فقط تو قفسه داره؟
خب ببین آدرس رو که نمیتونه کامل از قفسه بگیره اگه آپودش گوش کنی باشه میتونه با چپ و راست هم روی فایل حرکت کنه یه f2 بزنه بعد home بزنه بعد شیفت و end رو بگیره بعد اسم انتخابی رو کپی کنه بعد ببره paste کنه تو یه محیط متنی مثل ورد قبلش بنویسه http بعد کُلِن که میشه شیفت و ک بعد دوتا / بعد gooshkon.ir بعد یه /بعد اسمی که از قفسه به عنوان یوزر نیم گرفته فقط اسمش رو بنویسه یعنی @gooshkon.ir رو ننویسه بعد یه / بعد اون فایل کپی شده رو paste کنه یا اگه قبلا paste کرده یه home بزنه بعد آدرس رو بنویسه
نمیدونم متوجه شدم یا نه اگه کامل نبود بگو.

شکلک دلتنگی من برای پرواز. شکلک محو شدن توی خیال حضورش. شکلک آهنگ غمگین و ثابت شدن نگاه نداشتهم به۱نقطه که ازش تصاویر نیمه شفاف پرواز می زنه بیرون. شکلک کش داده شدن صحنه به سبک سریال های ایرانی. شکلک چشم هام گنده میشن تصویر میره توی چشمم از توش۱عالمه حضور پرواز میاد روی صفحه.

نازنین یعنی یکیم واسه محله بس نیست که از این دعا های خطرناک واسه زیاد شدنم می کنی؟ بابا گوش کن گناه داره من۱دونهم اینهمه مرض داره وای به زمانی که مثل ویروس سیستمی تکثیر یا همون زیاد هم بشم! و در انتها، خخخ!

پریسا جان اگه فایل رو فارسی آپلود کرده باشه هم میشه که تو قفسه اسم فایل رو نخونه در این صورت هم میتونه rename کنه اسم رو انگلیسی بنویسه

بچه ها به جان خودم اینجا جن داره! من واسه بانو۱کامنت سلام اختصاصی بدون هیچی نوشتم الان هرچی می گردم نیست. تقصیر شهروزه آخجون اینترنت نداره هرچی دلم بخواد میندازم تقصیرش!

پری جان ممنونم. آره گوش کنیه واسه گوش کن داشت فایل آپلود می کرد پست بزنه ولی جهتنما روی فایل نمی رفت. فارسی بود یا نبود رو نمی دونم. ازش نپرسیدم. کاش تا الان حل شده باشه! دوباره ممنون.

پس احتمالا مخ من جنی شده از روی این کامنت خودم پریدم خودم نفهمیدم! شکلک حیرت بعدش هم شکلک وحشت. بچه ها من۱چیزیم شده آیا؟ درمون داره آیا؟ نمیمیرم از این درد آیا؟

هرکسی اهدافی را برای رسیدن خود به خوشبختی در ذهن ترسیم می‌کند، اما تحقیقات نشان داده خوشبختی واقعی در احساس آرامش در لحظه حال است.اگر تصمیم دارید اهداف خود را برای سال آینده مشخص کنید این کار را با نگرانی انجام دهید زیرا با این کار مانع تحقق آن می‌شوید.

در ضمن مطالعات انجام شده توسط دنیل گیلبرت استاد روان‌شناسی دانشگاه هاروارد نشان داده تفکر «زمانی خوشبخت می‌شوم که…» کاملا بیهوده است زیرا زندگی آرام در لحظه حال را از بین می‌برد و در عین حال خوشبختی را منوط به شرطی می‌کند که معلوم نیست تحقق یابد و یا این‌که با تحقق یافتنش چقدر به انسان کمک کند.

بررسی‌ها نشان داده حتی افزایش درآمد نیز چندان موجب خوشبختی نیست زیرا فقط ۱۰درصد عامل تعیین‌کننده خوشبختی به ثروت، سطح اجتماعی و… بستگی دارد.مشخص شده افزایش درآمد پس از حدود ۱۱ماه دیگر فرقی با قبل برای انسان نمی‌کند و این تا زمانی که درآمد ۱۱ برابر شود ثابت است.

۴۰درصد آن به عادت‌های فکری، احساسات، کلمات و رفتار بستگی دارد و ۵۰ درصد مابقی نیز تا حد زیادی ژنتیکی است.در واقع ما به جای انتظار یک هدف ایده‌آل باید به بالا بردن عوامل تعیین‌کننده سطح خوشبختی در خود بپردازیم.

اگر شما هم فکر می‌کنید که با رسیدن به سطح خاصی از تحصیلات، شغل و پول، زیبایی و حتی سفر یا همسر به خوشبختی می‌رسید سخت در اشتباهید، زیرا با رسیدن به هریک از آنها می‌بینیم که بسیار کمتر از آنچه تصور کرده بودیم خوشبختیم و خوشحال می‌شویم و هر بار که تجربه این حس را هم داریم از هیجان آن کاسته می‌شود.

دیگر به بیشتر و بهتر و ای کاش روزی… فکر نکنید، زیرا در این صورت امکان خوشبختی کلی را از خود گرفته‌اید و آرامش و خوشحالی خود را مشروط به هدفی کرده‌اید که شاید تاثیر چندانی در وضعیت شما نداشته باشد، زیرا مهم این است که احساس خوشبختی باید از درون بجوشد و عوامل بیرونی تاثیر قابل ملاحظه‌ای بر این حس نداشته و اگر هم داشته باشند موقتی و گذراست.

پس بیایید که از این به بعد واقع‌بین‌تر عمل کنیم و لحظه حال را فدای لحظه نامعلوم فردا نکنیم.

شکلک راه افتادم توی سالن دارم گوشه کنار وسط بالا پایین رو دید می زنم ببینم چه اذیتی کنم بهم حال بده ولی امشب هیچی پیدا نمی کنم. آجیل خوردنم نمیاد چون می ترسم گلودرد بشم دلم هم اصلا خوردنش رو نمی خواد. میوه هم همین طور طرفش که میرم مورمورم میشه. قلیون ها رو هم که خودم با دست های پر توان تمااام زغال هاش رو خیسوندم واسه اذیت کردن شهروز آخ چه چسبید! توصیفم هم که نمیاد، قلقلک هم که حسش نیست. یعنی فعلا حسش نیست. شکلک پشت چشم نازک کردم واسه خودم. شکلک کلهم رو۱وری بالا گرفتم دماغم رو چین انداختم اخم از اون اخم کوچولو ها کردم. شکلک یواش یواش راه میرم همین طوری واسه خودم.

بااازززم سلااام پریسا پریسیما نازنین فاطمه آقای وزینی و حسینی و رهگذر ….
امشب شعر هایم ته کشیده است خخخ شکلک دیشب شانس اوردم گویا خخخ ولی بعله امشب هم در خدمتیم با مطالبی در باب خوشبختی

با سلام شب همگی به خیر اگر با این سؤالات شب را برای شماها خراب میکنم به من لطفاً اطلاع دهید تا مزاحم نشوم میخواستم اگر کسی میداند لطفاً به من بگوید روش نوشتن پرسش در بخش محله ی پرسش و پاسخ چگونه است من موضوع و متن را مینویسم اما نمیدانم دیگر تا پایان باید چه کار کرد باز هم تشکر و عذر خواهی از شما

بچه ها من برم۱بتری آب زرشک بزنم تشنگیم بره مرخصی الان میام. بفرما هم نمی زنم چون من روی آب زرشک هام حساسم مال خودمه این طوری هم نگاه نکنید نمیدم مال خودمه نمیدم!

آنان که فقط زندگی را دامنه ای سرسبز و با صفا و ساحلی دل پسند و زیبا می دانند که باید در آن خوب نوشید و خوب پوشید و خوب گردید، خوشبختی را در جلوه هایی همچون جمال و زیبایی، مال و دارایی، قدرت و توانایی، رفاه و تن آسایی و مقام اجتماعی خلاصه می کنند، و کسانی که آفرینش را آموزشگاهی شایسته برای آموزه های آسمانی می دانند، که فرصت یک بار حضور در آن فراهم می شود و در پی آن ، ابدیت و جاودانگی نهفته است، نگاهی فراتر از رخسارهای ظاهری و جلوه های فریبا و زیبا دارند ؛ هستی را هدفمند دانسته، انسانها را ارزشمند دیده و خود را وظیفه مند در تمامی عرصه ها و صحنه ها، و شادیها و شیونها می بینند.

خوشبختی در نگاه اینان، رهیایی دست نیافتنی، ارمغانی آسمانی و شانسی بی معیار و بی ضابطه نیست؛ بلکه دستاورد تلاش و کوشش و محصول رنج و زحمت آدمی خواهد بود.(۱)

الان یه دوستی بهم اسمس داد که : میگم مگه اسلام چیزی از حقوق زن کم گذاشته که تو در فمنیسم دنبالش هستی؟ تویی که اینجور به اون اصول شرعی چسبیدی، اصلاً از فمنیسم چی میخوای؟…
شیطونه میگه بزنم نصفش کنمااااااااااااااا… هفته پیشم یکی از آقایون نابینا بهم گف دست بردار از کتاب فمنیستی گویا کردن… فکر دخترامونا منحرف نکن…
وااااااااااااااای… بچه ها ما زنها خوشبختیم آیا؟ وقتی میشنویم که تو فلان شهر و روستا یه مرد زنش رو آتیش زده؟ یا وقتی میشنویم تو فلان شهرمون دخترارو میفروشن؟ من با شنیدنش تمام حس خوشبختیم میپره… البته اینها ربطی به اسلام نداره و مشکل بی فرهنگیه… ولی نباید چون من آدم متشرعی ام بهم بگن چیکار با فمنیسم داری؟ دلم میسوزه وقتی میبینم یه زن بهش ظلم میشه…

باز شیطنتت گرفتِ پریسا؟؟؟؟آره خوب چی بگیم از خوشبختی,من فکر میکنم مرزِ بین خوش بختی و بدبختی قدرِ یه تارِ مو هستش.گاهی خیلی خوشبختی و یه ساعت بعدش احساس بدبختی میکنی.

سلام دریا خانمی من متاسفانه بلد نیستم …. دوستان یاری رسانید….
دریااا بپر وسط جمع یه کم حرف بزنیم…
به نظرت آیا تو خوشبختی؟

رهگذر جان هر بلایی سر هر خانمی میاد اولین مقصر خودشه و بس
این نظر منه و تا آخرشم روش پافشاری میکنم
خانمهای بیعرضه همیشه کتک میخورن خانمهایی که عقده ای هستن همیشه چشم قربان شوهرشونو میگن
خانم اگه واقعا بانو و خانم باشه به هیچ وجه بهش ظلم نمیشه

برای خوشبختی دو تعریف کلّی بیان شده است: ۱) خوشبختی یعنی رسیدن به لذت بسیار ویا رسیدن به لذتهای دائمی در زندگی ؛ ۲) خوشبختی عبارت است از: رضایت کلی از زندگی و خشنودی از وضعیت خویشتن.(۲)

معتقدان به تعریف دوم، بر این باورند که دستیابی به خوشبختی به وسیله جستجو کردنِ ثبات هیجانی و تعادل حیاتی، سودمندتر از زندگی در منتها درجات هیجان غیرقابل پیش بینی و لذتهای اندک زودگذر است.(۳) به طور کلی، خوشبختی یا سعادت، حالت و وضعیتی است که با: لذت، آسایش، موفقیت و نیل به آرزوها، و همچنین: سُرور، بهجت، و رضایت و خشنودی از جریان امور، همراه است.(۴)

دریا جان تو یکی از پستهام جوابتو دادم
ببین وقتی وارد میشی با e اگه حرکت کنی راحت میتونی بنویسی موضوع بدی و با b میتونی تأیید کنی

سلام دریا,من تا حالا اونجا پرسشی مطرح نکردم شرمندِ.
آره رهگذر من هم وقتی میشنوم مردی چون زنش بچه دار نمیشدِ زنش را مجبور کردِ براش زن بگیرِ دیوانِ میشم,یا یه بار دو سال پیش بود یه زن جوان را دیدم که دوتا بچهی کوچیک هم داشت شوهرش رفتِ بود یه زن دیگِ گرفتِ بود,جالبش اینجا بود که توی دادن خرجی به زن و بچه هاش موندِ بود.
زنش میگفت اشکالی ندارِ اون زنش مجبورش میکنِ بره کار کنِ,خرجی من را هم میدِ.

دایی مادرم چندین سال پیش رفته بوده مسافرت توی یکی از شهرایی که اسم نمیبرم… اونجا یه آقایی رو دیده بود که میخواسته دختر کوچولوش رو بفروشه… دایی خریده بودش… آورد و بزرگش کرد و بعدم با پسرش ازدواج کرد… دختره یکی از بهترین های فامیله الان… حالا شانس آورد که به تور دایی ما خورد… اگر یه آدم ناجوری میخرید چی میشد آیااااااااااااااااا؟ بعد میگن چرا حرص میخوری؟… بزنم بکشم یه دو نفرا…
آهاااااااااااااای مدیریت… این چی چیه زیر صفحه؟ وااااااااااای خلم کرد… یه چی انگلیسی روش نوشته: quaries in 11 /056 seconds 8840 و یه عالمه چیز میز دیگه… هر چی میبندمش بازم باز میشه آکله… خخخخخخخخخخ… شماهام داریدش بچه ها؟ یا فقط من تنهایی دچارشم؟خخخخخخخخخ

چندی پیش زن جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق داد و در خصوص علت آن به قاضی گفت: آقای قاضی شوهرم چند وقت پیش شوهرم تصمیم گرفت تحصیلاتش را ادامه دهد و به دانشگاه برود. وقتی این تصمیمش را شنیدم کلی استقبال کردم و به او گفتم رشته عمران را ادامه بده تا بتوانی در آینده مهندس شوی و کار خوبی داشته باشی.

وی افزود:من کلی برایش تحقیق کردم و به او گفتم این رشته آینده خوبی دارد. حتی تمام اطلاعات در مورد این رشته را هم به خودش دادم تا مطالعه کند و متوجه شود که من دروغ نمی گویم. اما شوهرم در کمال ناباوری بدون اینکه به من حرفی بزند، رفت و یک رشته هنری را انتخاب کرد.

زن جوان ادامه داد:وقتی متوجه شدم او رشته اش را انتخاب کرده و بدون توجه به من ثبت نام هم کرده است، آنقدر ناراحت شدم که تصمیم به جدایی گرفتم. زندگی که در آن من و نظرات من اهمیتی نداشته باشد بهتر است هرچه زودتر تمام شود. من دوست داشتم حداقل شوهرم از من یک نظرخواهی می کرد و به من اهمیت می داد.

بعد از صحبت های این زن قاضی سعی کرد او را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار او را دید، برگه احضاریه ای برای شوهرش فرستاد تا صحبت های او را هم بشنود.

فاطمه دست خودم نیست جدی توی خونمه مهارش ناممکنه. گفتم۱امشب رو خودم رو تست بزنم ببینم میشه گاهی فقط گاهی۱کوچولو آرامش اینجا رو کمتر به فنا بفرستم اجازه بدم بقیه بشینن آروم حرف بزنن یا نه! ظاهرا تا اینجا که کمی تا قسمتی موفقیت نسبی داشتم ولی بچه ها هیچ تضمینی بهم نیست هر لحظه ممکنه تکمیل ظرفیتم بزنه بترکوندم اون زمان تمام وظیفه عقب افتاده ذات خبیسم خود به خود۱دفعه انجام میشه و وااااایییییی!

ببین رهگذر:
خانم اگه واقعا بانو و خانم باشه به هیچ وجه بهش ظلم نمیشه….. بر کلمه بانو تأکید می نماییییم باااانوووو باید باشه

بچه ها نمیخوام بحث رو ادامه بدم اما باز میگم که مظلوم همیشه خودشم مقصره که بهش ظلم میشه
اگه یه کم فقط یه کم جربزه داشته باشه بهش ظلم نمیشه
مظلوم مثل مقتولیه که خودش اسلحه یا چاقو برمیداره میره سراغ قاتل برای دعوا اما خودش کشته میشه
خود زنها به مردها اجازه میدن که مظلوم واقع میشن
مردهای فامیل ما جرأت جسارت کردن به خانمها رو هم حتی ندارن چون این جوری بار اومدن احترام کنی احترام میبینی

آره رهگذر رو اساب من هم راه رفته به شهروز گفتم گفت نمیدونم

پیوندها
■سایت نابینایان توانا
■خانه ریاضیات اصفهان
■بازی های اینترنتی چند نفره مخصوص نابینایان
■مجله اینترنتی دنیای ارتباطات rezacell
■مادر سپید
■ایستگاه سرگرمی
■من نویسی
■وبسایت آیدا، تجربیات یک بیمار ضایعه ی نخاعی
■پایگاه مخصوص نابینایان سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
■آنسوی شب
■سایت روزنامه ایران سپید
■شب روشن
■جزیره سرگرمی (دینا)
■RSS
■وبلاگ حامد ابراهیمی
■دانلود مجموعه بازی های نابینایی
■شمیم انتظار
■مرکز مجازی نابینایان ایران | تازه تاسیس
■وبلاگ مذهبی علیرضا زارع
■وبلاگ جامعه نابینایان خمینی شهر
■زبان بیاموز
■شرکت GWMicro پیشتاز در ساخت صفحه خوان, سازگار با ویندوز۸
■بچه های ابدی
■وبلاگ ادبی ناهید کاظمی
■شرکت سازنده نرم افزار تبدیل کتب عادی به صوت
■بنیاد نابینایان آمریکا. استقلال حق نابیناست.
■سایت پیشین
■وبلاگ یک شاعر نابینا
■وبسایت هواشناسی امیر سرمدی
■وبلاگ تخصصی آموزش معلمان و اولیا نابینایان
■انجمن جوانان روشن بین اصفهان
■بشنو
■دنیایی قابل دسترس, رفع موانع آموزشی معلولین
■مجله دسترسی نابینایان به اطلاعات
■با تو
■کانون فانوس دانشگاه شیراز
■پایگاه مجازی حسینیان اردبیل
■چشمه سرا
■ترانه های کودکان
■شرکت freedomscientific تولید کننده سخت افزار و نرم افزار مخصوص نابینایان و کم بینایان
عضویت در خبرنامه ی محله
آدرس ایمیلتان را وارد کنید:

پیاده‌سازی توسط فید برنر
حق کپی رایت برای سایت گوشکن محفوظ است.
انتشار مطالب سایت با اجازه ی کتبی از مدیر سایت، بلامانع است.
۸۸۲ queries in 11٫۱۱۳ seconds.
Average load time of 10.5 (8 runs).
27.16 out of 40 MB (68%) memory used.
Peak memory usage 28.1 MB.

اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم که انگیزه آدمی در کنش و کوششی که دارد چه چیز است، طبعا «خوشبختی» به ذهن می آید. برای انسان، سعادت و خوشبختی هدفی بسیار مهم در زندگی است. مردم انرژی قابل توجهی را صرف جستجوی خوشبختی و همچنین در صورت به دست آوردن آن، صَرف حفظ کردن آن می کنند. اهمیّت خاصی که خوشبختی به عنوان یک ارزش انسانی داراست، حسّ ما را برمی انگیزد تا برای نیل به آن، وقت و همّت گماریم.

نکته شایان توجه، اینکه باید باور کرد: «هر کس خود ، عامل خوشبختی خویش است». خوشبختی خریدنی نیست ؛ بلکه دریافتنی است. رسیدن به خوشبختی به قابلیت فردی بستگی دارد. تو می توانی از امکانات مادی و غیرمادی خود طوری استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود ، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، عشق، شادی و خوشبختی و صفات بهشتی گردد. این ، به تو بستگی دارد.

دلیل اینکه در دنیا این همه بدبختی و رنج و عذاب وجود دارد، این است که آدمها در فضای غفلتْ سرگرم هستند و نمی دانند بر روی بوم نقاشیِ وجود خویش، چه نقاشی کنند. زندگی به خودی خود، مانند یک بوم سفید نقاشی است. هرچه بر روی آن رسم کنی، همان رخ می نماید. می توانی فلاکت و بدبختی و بیچارگی بر آن نقاشی کنی، و یا می توانی نقش شادی و خوشبختی بر آن بیفکنی؛ تمام شکوه و عظمت وجود انسانیِ تو در این آزادی و انتخاب، خلاصه می شود.

سلام طاها خخخ اون خانمو دیگه چی بگم؟
یه چیزم بگم که همه چیز نسبیه همیشه خانمها خوب نیستن همیشه هم همه ی آقایون بد نیستن

وااااااااای آره طاها… اینا چی چیه ناغافلی؟ تقصیر شهروزه یقین بقول پری…
آهاااااااااااای اون زن خیر ندیده واس چی شوهرش خواسته بره هنر بی لیاقتی نشون داده؟ خیلی ام دلش بخواد آکله… هنرمند یعنی نابغه… خاک تو سرش کنن من جا شوهره بودم میزدمش…خخخخخخخخ… واااااااای کامنتای بالایی رو حذف کنید…خخخخخخخ

این آقاهه کاش به خانمه می گفت طرف اینهمه واسه مهندس شدن شووَرِش به در و دیوار نزنه که بعدش بخوره توی دماغش بره تقاضای جدایی بده! واقعا بعضی ها دیگه آخر نکبتن! البته با عرض معذرت داخل پرانتز و با خط بسیااار ریز.

سلام.
من نتم وصل شد.
از اونجا که اگر برم از اول بخونم به هیچی نمیرسم، دستور مدیریتی به پریسا میدم که هر آنچه گذشته رو مثل دیشب که کنفرانس داد امشبم کنفرانس بده خخخ
پریسا زوووود.

راستی پریسا دیشب یه کامنت اختصاصی برات نوشتم با در بسته مواجه شدم:
الاااهییی اون آرزوی ته ته ته قلبت رو خدا ببینه و اجابت کنه ……

خوشبختی، شادکامی و کامیابی، آرزوی دیرینه تمامی انسانها بوده است. همه ما محرومیت، درد، رنج، اندوه و مصیبت را پدیده هایی تلخ در زندگی می دانیم و با تلاش بیشتر خود، در پی رفاه و آسایش بیشتر خودمان هستیم، دنبال روزی هستیم که هر آنچه را دوست داریم تهیه نماییم و به جاهایی که علاقه مندیم، به راحتی سفر کنیم، محفلی خوش و شاد، زندگی لبریز از موفقیت، و صفا و صمیمیت فراهم نماییم و سالیان سال، خوشبختی و سعادت را در آغوش خود بگیریم.

این آرزو در سالهای مختلف زندگی، جلوه های خاص خود را به همراه دارد. از این رو، در دوران کودکی، شیرین ترین خواسته ما، بهره مندی از خوراکیهای لذیذ، لباسهای زیبا و بازیهای گوناگون است، و در ایام نوجوانی و جوانی، جلب اعتماد دیگران، مطرح ساختن خود و کسب محبوبیت و معروفیت (با آراستن قیافه و تنظیم رنگ لباس و کسب موفقیتهای شُهرت آور و…)، موضوع خوشبختی، خواهد بود، و در مقاطع سنّی بالاتر، در جلوه های جدید دیگری این آرمان شیرین، رخ خواهد نمود.(۵)

نه ظالم همیشه ظالم نیست باور کن میدون میبینه که ظالم میشه
اگه یک بهش میدون نده و بزنه تو دهنش دیگه جرأت نمیکنه ظلم کنه

ممنونم فاطمه. بچه ها آخجون پس از حالا تا ابدیت من شیطونی می کنم به حساب فاطمه اگر کسی اذیت شد تقصیر اینه. نه تقصیر به فاطمه نمیاد تقصیر شهروزه. اصلا کی گفته از شلوغی های من اذیت بشید؟ زود باشید اذیت نشید ببینم! یا اذیت نمیشید یا با ساطور پرواز۲تاتون می کنم! دیگه انتخاب کنید. می بینید چه مهربونم انتخاب رو آزاد ول کردم واسه خودش بچرخه این وسط؟ نه جدی۱چیزیم شده یکی بیاد درمونم کنه!

آآآخخخ واواواواواواییی سسسلااام شهرووووزززز بببه جججاننن خخخووودمممم چچچچییییزییی نننشد فففقط ببببچه ها ببببحث کککردننن

انگار تو یه کتابی بود نمی دونم چی چی بود که یه خانم دیو هم داشتیما خخخخ ولییی لاااییییک خخخ

آقا طاها یه کاما لطفا محمد بانو خخخ

فاطمه جان مردها دیو نیستن عزیزم
مردها مرد هستن باید باشن اتفاقا من نظرم اینه که هیچ کس بد نیست همه خوبن مگر اینکه خلافش ثابت بشه

بانو جان ممنونم عزیز. آرزوی ته دلم. یعنی میشه؟ وای بانو به خدا اگر شدنی بشه شیرینی این اجابت رو هر طوری شده حتی با پست سفارشی به تمام اهل محله به خصوص بچه های شبنشینی می رسونم. ببینید کتبی هم اینجا نوشتم اینهمه هم شاهد. آخ خداجان چی می شد اگر حکمتت می خورد که بشه!

از آنجا که انسانها افکار و اندیشه های خود را برمی گزینند، خود، تعیین کننده میزان خوشبختی در زندگی خویش هستند. برای خوشبختْ زندگی کردن باید بر افکار مثبت و خوب، تمرکز و تسلّط داشت. حال آنکه بسیاری از افراد، بر عکس عمل می نمایند. این گونه افراد، تمجیدها و تحسینها از خود را نشنیده می گیرند، امّا حرفهای ناخوشایند و افکار منفی را مدتها در ذهن خویش تکرار می کنند.

خوشبخت زیستن، هنری است که به توانایی فایق آمدن بر مشکلات در کوتاه ترین زمان ممکن بستگی دارد. راز خوشبختی صرفا دانستن و اندوختن راه حلها نیست ؛ بلکه به کارگیری این راه حلها و استفاده مناسب و به موقع از آنهاست. همه آدمها خواهان زندگی راحت و بدون دغدغه هستند ؛ امّا زندگی پر از مسائل و مشکلات است، به طوری که هر مشکل که حل شود، مشکل دیگر رخ می نماید. از این رو، اگر افراد بدانند و به خود بباورانند که مشکلات، بخشی از زندگی در این جهان اند و باید آنها را به عنوان امکانات مبارزه و رشد و محرّکهای زندگی قلمداد کرد، قدرت و کنترل بیشتری بر زندگی خود پیدا خواهند کرد.

از طرفی، هر یک از افراد برای «خوشبخت شدن» به یک تصمیم و اراده جدی نیازمندند ؛ تصمیمی مبنی بر اینکه هر روز از وقت محدودی که در اختیار دارند، بیشترین و بهترین بهره را ببرند. دوران زندگی انسان بر روی زمین، کوتاه است. زمان می گذرد و همه چیز تغییر می کند. شما اختیارات و انتخابهایی دارید که در جریان آنها، رهیاها و اهداف شما به تحقّق می پیوندند.

سلام حسینی.
چی بگم آخه ما زنها هم مقصریم خیلی به مردها تکیِ میکنیم اونها هم فکر میکنن ما بدون اونا ناتوانیم,این را توی خانوادِ بهمون یاد دادن که خودش بدبختیِ بزرگی هستش

چرا نشه پریسا … خدا خیلی بزرگه خیلی و البته شدیییید مهربون … بخواه که صلاحتو توش بذاره و بهت بددش ….
فقط من دو تا نه کمه چهارتا شیرینی نارنجکی می خوااااماااا منم کتبی گفتما بعد نگی نصفه بردار

بچه ها۱طرفی بهم معرفی کنید من در برم امشب این شهروز نبود من یادم نیست چندتا جرم بر علیهش مرتکب شدم. اولا که زغال ها رو خیسوندم، دوما که از یابندهش تقاضا کردم ببره نیستش کنه، سوما که۱عالمه تقصیر انداختم سرش آخجون، چهارما دیگه یادم نیست، بقیهش رو الان میرم زیر این میز پهنه که بالاش نوشیدنی چیدن بهش فکر می کنم یادم بیاد. بذار رومیزی رو هم بکشم پایین که دیده نشم، خوب این شهروز هم درست کنار میز نشسته ولی نمی بیندم، ای بابا این رومیزی چه کوتاهه نمیادش که۱خورده بیشتر بکشم آهان اومد اومد و واااااآاااااآاااااییییی باقیش رو بگیرید برید دیگهههه!

بچه ها جونم اینم شعر خودمه، قشنگه؟

تو را گویم
تو را با هر طپش،هر نبض
تو را با قلبی از اندوه
تو را با چشمه ای از اشک
تو ای سرچشمه پاکی
ب سویم باز خواهی گشت؟
و بیزارم ازین تکرار
ازین بغض فروخورده
ازین احساس سرخورده
و این لبخند پژمرده
.
.
.
نیا هرگز
تو را در لابلای خاطراتم دفن خواهم کرد.

شاد باش نه یک روز هزاران سال، بگذار آوازه شادبودنت چنان در شهر بپیچد، که روسیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند….

دلتنگم برای اون روزی که بیشترین غمم گم شدن آبنبات و لواشکم بود اما حالا کمترین غمم
بیشترین غم دوران کودکی هم نمیشه
اگه خوشت اومد بزن لایک رو

می گم خوبه خونوتاده ما دخترونست ها …….
ولی در تمامی اعصار و جوامع و فرهنگ ها مرد ها ظلم می کردند …. زن ظالم خیلی کم بوده خیلی … نمی گم نبوده ولی اصولا ظالم ها مرد ها بودند و مظلوم ها زنان ….
البته من فمنیست نیستما به هیچ وجه من یه زن مسلمانم با همه آزادی هایی که اسلام بهم داده …. فقط فرهنگ غلط جامعه آزادی های منو استقلال منو و خود منو نمی بینه و خورد می کنه و له می کنه و هعیی هعییی ….. ولی من هستم و ادامه می دم و کم نمیارم …. میرم و میرم تا برسم

بانو اگر می شد که بشه، اگر می شد که خدا این رو بخواد، ۲تا چیه من واسه تو۱جعبه۲کیلویی نارنجک شیرین می فرستادم اگر می شد، خدایا! کاش! کاش می شد!

ببین پریسیما خیلی جاها هم این تکریم و احترام معنی نمیشِ.
این به فرهنگ و شوعور هر کس بستگی دارِ.
یه بندِ خدای به بابام میگفت تو چرا با خانوادت میری شمال بیا من و تو بریم خخخخخخخخخ یه حالی ازش گرفتم که بیا و ببین.

قاتل کوروش کبیر یه زن بوده.
امیر کبیر بزرگر و یه زن نقشه ی کشتنش رو کشید.
جنگ جمل یه طرفش عایشه بود.
ابن ملجم به خاطر یه زن اون جنایتو کرد.
بسه یا بازم بگم آیا خخخ.

طاها بی فایده هست. گاهی بعضی موارد رو هر کاریشون کنی قدشون نمی رسه. ایراد از اون ها نیست. ایراد از ماست که تصور می کنیم این قد باید حتما برسه. چون در خیال باطل خودمون تونستیم قدش رو به عشق برسونیم. غافل از اینکه غرور و همه چیزت رو هم اگر زیر پا هاش بذاری حتی قدش به محبت هم نمی رسه عشق که جای خود داره. عبرت بگیریم از تماشای شکسته های غرور و ویرانه های دلی که گذاشتیم و نشد.

لایک آقا طاها.
من خودم هستم,از حرف ضور متنفرم چه زن باشِ چه مرد حال طرف را میگیرم,ولی این را هم قبول دارم که خود زنا هم مقصرن.
حسینی با منی؟؟؟؟؟ببین یه کم دیگه من اینترنتم میپرِ خخخخخخخخخ.
آخه چرا من؟؟؟؟این همه استاد بابا من را چرا میزاری توی آنپاس

شهروز حسینی سلااااااااااااام… نیستی مدیر خان؟ بعدیشم که قراره در تاریخ ثبت بشه رهگذره…خخخخخخخخخخ… کلاً جنایتکاره جنگیه… بعد از هیتلر و استالین و صدام و اینا قراره اسم رهگذرا بزنن تو لیست…خخخخخخخخخ

شکلک ناآگاهم از پست سامان. شکلک زیاد بی اطلاع می زنم. شکلک۱لحظه تفکر بعدش هم شونه انداختم بالا دست تکون دادم برای زیاد بی اطلاع بودن خودم که یعنی بیخیال و رفتم پی کارم پیدا کنم۱عامل مرض ریختن دوباره را.

کاش در کودکی بجای اذان درگوش مان به ما میگفتند درمقابل کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی

بچه ها حواثتون به قلبی که عاشقش میکنین باشه

آقای وزینی من وقتی با گوشیم و تعداد کامنت ها زیاد میشه نمی تونم کامنت به کامنت بیام پایین مجبورم خط به خط بیام پایین و خیلی سخته …. شما چی کار می کنید آیا؟ تازه این طوری وقتی مثلا به سختی به |آخرش هم برسم و بخوام کامنت بذارم دوباره بر می گردم سر جای اولم یعنی کامنت یک و دیگه واقعا نمیشه برم ادامه کامنت ها رو بخونم

آآآآاآاآآآااآآآآایی شهرووووووز به جان خودم تمام اون نوشیدنی هایی که ریختم روی لباس اتو کشیدهت حلالم باشه! دلم خنک شد! الهی زغال ها همین طوری بی خودی به۱متریت که می رسن خیسونده بشن! الهی قلیون ها رو تا لمس می کنی کاغذ بشن بریزن زیمین! الهی پخت فسنجون در سراااسر جهان برای ابد ممنوع اعلام بشه! آخه خداییش این زنده گذاشتن داره؟ کو این ساطور پرواز من جهان رو از این شر مجسم سبکش کنم؟

ببین حسینی این مردها عقل نداشتن به حرف این زنا گوش میکردن خخخخخخخخ.
جدی من هم قبول دارم که ظالم زن و مرد ندارِ.
بانو این مرد را زنش اینجوری بد عادتش کردِ.اینکه چیزی نیست.

گفت دیگه هرگز بر نمی‌گردم… راه خودش و گرفت و رفت… تا می‌تونست دور شد…
غافل از این‌که کره زمین گرد بود…

************بزن لایکو!!!***********