خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این هم از دهمین ایستگاه شب نشینی. ادامه یکشنبه شب از کامنت 890

سلااام به همگی

خب با اولین پستم در خدمتتون هستم.

میدونید که ما یک شب در میان از ساعت 9 تا 11 شب نشینی داریم، مگر اینکه مناسبت خاصی باشه.

خخخ یه چی جالب بگم یعنی اولین پستم باید شب نشینی باشه، خب اینو به فال نیک میگیرم.

بیشتر از این پرحرفی نمیکنم. توی کامنتا میبینمتون.

۱,۱۱۰ دیدگاه دربارهٔ «این هم از دهمین ایستگاه شب نشینی. ادامه یکشنبه شب از کامنت 890»

دوستان من اگر از نویسنده ای خوشم بیاد سعی می کنم تمامِ کتاب هاش رو بخونم به هر شکلی که شده و اگر صوتی نشده باشند یا بریلشون هم نباشه کلی عضا می گیرم.
شما ها هم آیا این طوری هستید؟

جای خالی سلوچ رو یکی از بچه ها برام تعریفش کرده حسم نیست بخونم … البته من خودم اوایل کتاب رو که می خونم میرم آخرش رو می خونم دوباره میام اول دوباره میرم وسط و الا آخر ولی دوست دارم خودم کنجکاوی خودم رو ارضا کنم… شکلک خل خلیم دیگه خخخخ

پریسا کتاب قدرت عشق انتقام رو بگیر از رودکی یا هرجا ذداره بخون. ایرانی نیست. ترتیبشم نمیدونم چی بود. عشق قدرت انتقام یا قدرت عشق انتقام خخخ.
بچه ها من کتاب عشق و سایه های خاکستری رو خیلی دوست داشتم.
توی کتابهای مؤدبپور بیشترین جایی که خندیدم توی گندم بود که اینا رفتن رو صحنه تئاتر اجرا کردن خخخ.
یادمه نفسم از خنده بالا نمیومد.
پریسیما دخترم اکسپلورر یازده رو اکسپی نصب نمیشه اصلاً.

امشب تنها شبی بود که درست و درمون همه نیشستن در مورد موضوع حرف زدند…خخخخخخخخ
بچا شب خوش… خوش باشید همیشه.

خسرو شکیبایی می گفت: بعضی وقت ها { روزگار} ؛
یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.

دوستان من اینجام دارم میخونمتون
سرعت بالا اومدن صفحه خیلی کند شده.
فکر کنم به خاطر یک صفحه ای شدن کامنتا باشه.

پریسیما جان اکسپلورر ۱۱ روی xp نسب نمیشه.
منم از xp استفاده میکنم که نتونستم نصبش کنم.

نازنین زنده ای احتمالا؟؟؟؟
بچه ها یه بار نازنین یه کتابی به من معرفی کرد بذاااریییید ببیییینم اسمش بود …. آن گاه هدایت شدم … واقعا کتاب خوب و عالیی بود خیییلی ….

شهروز من الان کتاب می خوام این از رودکی بخواد بیاد که من تموم شدم که! تا اون موقع خودم میشینم واسه خودم۱کتاب می نویسم بعدش می خونم بعدش… وایی! وایی نه! به جان خودم رسما اشتباه کردم من هیچی نمی نویس!
رهگذر خداییش من امشب حسابی بچه مثبت بودم واسه همین اینجا آروم گرفت. ببینم میشه از شب های آینده همین شکلی یواش باشم یا نه. به نظرم بشه۱کاریش کنم.
اگر رفتی شبت به خیر.

تنها کتابی که من خودم به این نتیجه رسیدم که نوبل علاوه بر این که حقش بوده کمش هم بوده شازده کوچولو دوسنت اگزوپری هست ولی مثلاً کوری از ژوزه ساراماگو رو ابداً شایسته نوبل نمی دونم.

این هفته کلاس کار آفرینی پنج شنبه هست و احتمالا بقیه جلسات هم…..
قبلی یه کامنت دادم ارور داد:
من پنج شنبه مهمونی دعوتم موندم چه کنم کلاس رو؟؟؟؟

یه موضوع برای پنجشنبه شب که چهار ساعتیم.
بچه ها بیایید بازم خاطره بگیم.
خاطره از حیوانات.
اصلاً ارتباط شما با حیوانات چه طوره؟
آیا حیوانی رو تا حالا نگهداری کردید؟
چه خاطره ای از حیوانات مختلف دارید که جالب و بامزه هست.
عمراً رهگذر نتونه این یه بار بلایی سرمون بیاره.
یعنی عمراً.
یعنی یه چیزی گفتم ضد رهگذر خخخ.
راستی بچه ها من کتاب واریس یا گل صحرا رو هم خوندم خیلی خوشم اومد ازش.

شب بخیر دوستان

خبر از من داری؟…
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد…

شازده کوچولو خیلی قشنگه. کوری رو هم خوندمش شازده کوچولو رو بیشتر دوست دارم. فاطمه برزخ اما بهشت رو هم خوندم کلی از دست اون دختره حرص خوردم!

وااااااااای نازنین چه مثبته؟ یا امامی زمون… چی چی معرفی کرده بهت؟ ثُم اهتدیته…یا خداااااااااااااا…. واااااااای من چه منفی ام پیش نازنین…خخخخخخخخخخ… منو نازنین بهم برسیم به احتمال زیاد جرقه بزنیم…خخخخخخخ…
پریسا شوما راسی چرا امشب آتیشسوزی را ننداختی آباجی… کشته و زخمی ام برجا نمونده… یا للعجب… فک کنم سرت به جایی خورده بود…خخخخخخ…
خدافس بچا…

پریسا کامنت رو حذف نکردم سر جاشه فاطمه بره میتونه بخوندش. ۱۱۹۹ یا ۱۲۰۰ یکی از این دوتاست.
خب من برم درو ببندم البته اگر نازنین نرفته باشه.
موضوع رو هم که پیشنهاد دادم مگر این که مخالف باشید.
بچه ها کتاب مروارید درخونگاه رو به هیچ وجه از دست ندید.
خانم بشارت تو همین سایت خوندن گذاشتنش.
سرچ کنید دانلودش کنید.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

من با حیوانات زیادی خوب بودم هنوز هم باهاشون خوبم ولی دیگه نگهشون نمی دارم. زمانی که از دست می رفتن اذیت می شدم هنوز هم عوض نشدم. عاقل که نیستم که!

نیستید ها.
ما اومدیم نبودید رفتیم.
جدی کی این پست را باز کرد من که نبودم آقای وزینی هم نبود پس کی باز کرده>>>؟
مثل اینکه کسی نیست من هم برم.. اگر حالش را داشتم میدونستم با اینجا چه کنم تا حسینی و نازنین کف کنن.

شهروز مگه مریضی؟ بچه ها به خدا این داره دروغ میگه داستانم کجا بود شهروز خدا هوات رو داره من نمی بینمت. یعنی به جان خودم… بچه ها دروغ میگه من داستان ننوشتم این از خودش ماجرا می سازه.

اینجا که بی صداست من برم سیل پیام های گوشیم رو مهار کنم بلکه اوضاع توی گوشیم از اینکه هست خراب تر نشه! شهروز بلاخره۱زمانی۱جایی من به حسابت حسابی می رسم.

بچه ها میدونید چرا پریسا میگه نه و این حرفا؟
چون اول به من گفت من میخوام داستان بذارم تو سایت ولی تو تا پست نزدم چیزی نگو.
ولی هی طولش داد پستشو نزد منم صبرم تموم شد لو دادم.
وگرنه شما تا حالا از من دروغ شنیدید آیا؟
حتی یه خورده از داستانشم خوندم خیلی باحاله.

تا الان عنوان ایمیل هام رو چک کردم بعدا باید برم بازشون کنم ببینم داستانشون چیه، به نظرم۲۵تا پیام واتساپی رو هم دیدم یعنی خوندم، فهمیدم که۳تا پیام اسکایپی دارم ولی هنوز نرفتم سراغش، حالا این رو بفرستم تا صفحه رفرش بشه ببینم کی ها هستن اینجا!

سلام به همگی
سلام پریسا
سلام شهروز
سلام آقای وزینی
سلام جناب آگاهی
سلام فاطمه

دیگه کی هست؟

شهروز دیگه چی هست که احتمالا لو نداده باشی؟ خخخ.
راستی موضوع امشب چی بود؟
راجع به حیوانات خونگی و همینا بود فکر کنم.
دیگه همه خوبید؟ ایام به کامه؟

شهروز ایشالا در کل جهان پخت فسنجون ممنوع اعلام بشه رضا این داره دروغ میگه من داستانم کجا بود ببین باور نکن این شهروز حال و احوالش روی مدار اذیت کردن می چرخه الان هم داره اذیت می کنه!

خب پریسا جان شما که نویسندگیت خوبه
خب حالا اگه شهروز هم راست نگفته همینطوری یه داستانو شروع کن و بذار تو وبلاگت، اهم اوهوم چیزه داشتم میگفتم بذار تو محله. خخخ.

سلااام بر همگی .
آگاهی چرا وقتی آدما میرن و به وبلاگت سر میزنن و کامنت میذارن ، منتشرشون نمیکنی ؟ هان ؟
آگااااااهی از وبلاگ بی خبری خخخخ

خب حالا اگه راست میگی موضوع داستانش چیه؟ حد اقل یه بخششو اینجا بذار تا باورمون بشه. خخخخ.

سلام رعد.
تولدت مبارک.
بچه ها رعد امشب واسه شب نشینی کیک بستنی آورده خخخ.
نازنین این داستانشو درسته که من خوندم ولی اصل امانت داری نمیذاره من داستانشو لو بدم. اون تازگیشو اون وقت از دست میده.

سلام طاها

سلام رعد
امروز تولدت بود؟ تولدت مبارک عزیزم. امیدوارم به همه آرزوهای قشنگت برسی.
امشب عروسیه اونم امیر و تبسم؟ من هم صمیمانه بهشون تبریک میگم.

سلام شهروزییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

شهروز حسینی اون داستان جودی رو گوشیدی؟ نه به گمونم… آکله بیگیری…
سلام بچا… من شاید باشم…
پریسا تو گوش کردی جودی رو؟ چطور بود؟

آره تولدم بود . ولی چون ی بنده خدایی فوت کرده بود و همسرم دپرسه منم دپرس بودم.
پروازای مشهد هم گویا کنسل شده . برم پیشواز مریخی که داره با دلی پر غم بر میگرده به خونه .
بچه ها من فک نمیکردم که مریخیا هم بتونن بلن بلن گریه کنن . ولی دیروز دیدم که میتونن .
اصلا خیلی برام عجیب بود . هنوز توی شوکم .
فعلا چون شما در جریان نیستید فک میکنید دارم پرتو پلا میگم . نمیدونم . برم برای مریخی شوم تدارک ببینم. تخم مرغ خوبه یا نیمرو یا نیمسوز یا کم رو خخخخ

رهگذر جودی رو کامل نه ولی تیکه تیکه خوندم.
بابا تو انگار اصلاً واسه این کار آفریده شدی. فقط ای کاش دیالوگهای داستان به جای کتابی محاوره ای نوشته شده بود که مصنوعی نشه که اون دیگه تقصیر تو نیست تقصیر نویسنده یا احتمالاً مترجمه. در کل کارت درسته.

سلام رهگذر
خوبی آبجی؟
وای یادم رفت دانلودش کنم
خب نزن من کلا تو کتاب خوندن تنبلم.
فقط یه ماه بود داشتم یه رمانو هی خورد خورد میخوندم. خخخ.

مرسی شهروز… میخواسم ببینم صدا واس گروه نوجوان بد نباشه… آره دیالوگاشا میگن بایس به متن کتاب وفادار بمونی… آکله بیگیره متنش…

خب رهاااایی برای مریخی کم سوز و نیم سوز درست کردم . ولی چون داره با قطار میره باد کرد روی دستم خخخ تو هم بفرما ، کم سوز و تمام سوز خخخ
بچه ها واقعا آدم نمیدونه که سر نوشتش چیه ؟
معلوم نیست سال دیگه این موقع رعععد مرده باشه یا به قبر رفته باشه .

نازنین خودت مجبورم کردی.
داستانش مربوط به یه معلم هست که به خاطر مشکلاتی که با مدیرش داشته مدیرش از سمت مدیریتش سوء استفاده میکنه و کاری میکنه که زندگی اون معلم نابود بشه. بعد اون معلم بعد از مدتها به فکر انتقام میفته و بقیش رو دیگه باید خودش بیاد بنویسه و بخونیدش.

سلام نازنین جان… نه بابا… اص شوما نباس دانلود میکردی… مال گروه سنی تو نبود…خخخخخخخخ… به شهروز گفتم گوش کنه ببینم تأیید میشم که بقیه شو بوخونم… آخه شیش جلده… گفتم اگر بد بود ادامه ندم… که شهروز میگه ادامه بدم… خب ادامش میدیم…خخخخ…

آخی… رعد… یعنی اینهمه به اون فامیل علاقمند بود شوهرت؟ عجیبه… تخم مرغت بیخ ریش خودت آکله… حالا اگه یه غذا درست و درمون بود تعارف نیمیکردااااااااااااا…خخخخخخخ

رعد… منم فک میکنم که عمرمون اونقد کوتاس که ارزش نداره بدی کنیم به خلایق… خدا کمکمون کنه تا میتونیم باری از رو دوش همدیگه برداریم…

سلاااااااااااام خانوم کاظمیان و ساناز بانوی پشت صحنه ای…خخخخ… شمام که یا بلدرچین میخوری یا جوجه یا بوقلمون یا شترمرغ… خخخخ… نوش جان…

رهااااایی تو رو خدا این کلاغ پر رو رو بردار خخخ
من با دیدن کلاغ کارتونی خندم میگیره خب .
میگم به نظرتون تا سال دیگه این موقع چه اتفاقاتی میفته ؟
من آرزو میکنم دو تا پسرای نبینکم شووور چی نه زن بستونن .
دکتر مکتری بخوره توی سر آوای محبوب .
شبو شور هم بره سر زندگیش . ولی رهاااایی حیف تو نیست . نمیگم ازدواج بده ولی حیفه تو نیست آخه عسیسم.
میخوای وارد مشکلات زندگی متاهلی بشی که چی بشه .
بچه ها آخه ی عده ایمان آوردن که اگه پست تولد منو منتشر کنن میرن خونه بخت .
تابستون ی امتحانایی داشتیم. من قبل از امتحان میرفتم نون میخریدم. هر کسی با من میومد قبول میشد . به من میگفتن امامزاده نونی .

عاشق کلاغه ام… خیلی حس کامنت دادن داره… دقیقاً پرروئه…خخخخخخ…
برا من دعا کن رعد… دعا کن سال دیگه این موقع مستقل شده باشم… شوهر نیمیخوام… آکله بیگیره شوهر… پول میخواااااااااااااااااام…

حالا که دست به دعا شدی رعد برای من هم دعا کن که از پنجشنبهی آینده امتحاناتم شرو میشن.
حسینی رفت کامنتها را درست کنه بقیه کجا رفتن؟؟؟؟؟پریسا زینب چی شدید بچه ها؟؟؟
راستی خیلی حالم خوب بود حالا السیدیه لپتاپم بازیش گرفته نمیدونم از کارت گرافیکش هست یا خودش خراب شده حالم خیلی بده پول هم ندارم درستش کنم الانم زمان امتحاناتم هست من خاک کجا را به سرم بریزم که خوب باشه رهگذر.

خب بریم سراغ موضوع.
من چهار پنج سالم که بود یه خرگوش داشتم که خیلی بهش میرسیدم.
هی بهش کلم و کاهو و هویج میدادم.
یه بار نمیدونم خودم یا یکی دیگه در قفسش رو باز گذاشتیم اومده بود تو حیاط که یادم نیست گربه یا دسته ی کلاغا بهش حمله کردن خوردنش.
هیچ وقت اون خرگوش یادم نمیره.

رویاهایم رامیشمارم ،باستاره ها مسابقه گذاشته اند! وچه ساده درهم می شکنند وقتی حسرت هایم می آیند. هرچه میگردم کینه ای پیدا نمیکنم درعوض دلم لبریز شده از آرزوهای محال…

گذشته اگر آزارم داد اما گذشت…
امروز هم هر جوری که باشد میگذرد…
آرزویی برای فردا ندارم،شاید به فردا نرسم و این واقعیت زندگی ماست.

من چرا باید از اوس ماشالله مرده شور خبر داشته باشم پسرم؟ خخخخخخخ… جنازه نداشتیم این چن روزه… مسیرمم به مرده شور خونه نیفتاده… عکست چیه طاها؟

دراین بازار نامردی به دنبال چه میگردی؟ نمی یابی نشان هرگز توازعشق وجوانمردی! بروبگذر از این بازار” ازاین مستی وطنازی ! اگرچون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی

بچه ها من به یه کشف بزرگ دست پیدا کردم.
دلیل این که صفحه ها هی برمیگرده عقب اینه که این سایت میاد هر شب برای ما کامنتها رو از جایی میاره که اون تاریخ کامنت دادیم.
یعنی اون صفحه ای رو میشناسه به عنوان شروع که در اون تاریخ که ما کامنت میدیم اولین کامنت توش ثبت شده باشه.
الآن امشب اگر ما ده صفحه هم بریم برمیگرده به اون صفحه ای که شب نشینی از اونجا امشب شروع شد. چون میره سراغ اولین کامنتی که با کامنت امروز تو این پست ثبت شده خخخ.
یعنی یه دانشمندیه که نگو خخخخ.

راستی رهگذر اون روز یادم نموند تا برات بنویسم در جواب این که گفتی دختر ایرانی نباید بپرسه شانهی دوست کجاست.
این دوستی که من میگم فرق داره, خودش میگه از رگ گردن به همه نزدیکتره ولی من گاهی حس میکنم که من را نمیبینه یا اینکه تا یه دلیل برای شاد بودن پیدا میکنم صدتا دلیل سبز میشه که این شادی زهرم میشه همین چند روز اون از سهشنبه این هم از لپتاپم که نمیدونم چه مرگش شده و چهقدر خرجش میشه.

میگن محدودیت خلاقیت میاره راست میگن خخخ.
بچه ها من دیدم این داره کامنتها رو هی میبره رو اولین کامنت امشب، منم نامردی نکردم طوری تنظیمش کردم که تو هر صفحه ۵۴۵ کامنت نشون بده. یعنی دقیقاً تعدادی که شبهای قبل کامنت دادیم. یعنی دقیقاً از کامنت اول امشب میشه صفحه ی دو خخخ.
عمراً بتونه این بار شکستم بده.
یک هیچ از وردپرس جلو افتادم خخخ.

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود,اما قایق نداشت,دلباخته سفر بود,اما همسفر نداشت؛حکایت کسی است که زجر کشید, اما ضجه نزد؛زخم داشت, ولی ناله ای نکرد؛ نفس میکشید اما همنفس نداشت,خندید اما غمش را کسی نفهمید .

تقدیم به همه بچه ای با عشق گوشکن

باز تو آفتابی ترین شهرِ خدا .خورشید نمیتابه .
اون که من دوسش دارم و عاشقشم هنوز تویِ خوابه.
یک طرف. من موندمو بیخوابی .حالم پریشونه ..
تا ک یار از در نیاد .تو سینه .دل .آروم نمیمونه …
هععععععی

امشب از راه میرسه شب شب دیدار منه .
به خدای عشق قسم که مونس و یار منه /
اشک شادی روی گونه های من جاری میشه
گل خنده اومده مهمون شبهای منه
تو که از راه برسی .دنیا چراغونی میشه
پیش پات. این شبِ خاکستری. قربونی میشه
لب من با دیدنِ روی تو لبخند میزنه .
توی خونه ی دلم.دوباره مهمونی میشه …

سلام پریسیما و پرواز.
وای این چه کامنتی بود توی پست عروسی گذاشتی پرواز.خدای من توی این همه بدبختی خندم گرفت بود اگر روزهای قبل بود فکر کنم یه ساعت بهش میخندیدم.
خدا خیرت بده حسینی بهتر شده گویا.

فاطمه نمیره صفحه ی قبل دیگه. چون دقیقاً گذاشتم از کامنتهای امشب صفحه عوض بشه. اگر اول صفحه رو ببینی متوجه میشی که کامنت اول صفحه کامنت ۵۴۶ هست که اولین کامنت امشب بوده.
راستی تو که هنوز دپرسی. مگه کامنت ۱۱۹۹ رو نخوندی آیا؟

سلام بر ماه محله خوبی استاد

بی تو نمیتوانم نفس از هوا بگیرم
بدون تو باور کن ،باور کن نمیتوانم بمانم
منو با خودت ببر از این تنهایی ها به جای دیگر
جای دیگری که خودت هم میروی

یعنی منو میکشی آیا؟
خورشید خانم کسی که توی ماه البته الکیش نورتو ازش میگیری رو میکشی آیا؟
پرواااز به سرورت پری دریایی محله خورشید مسلم محله سلام و عرض ادب نمیکنی آیا؟

من هیچ وقت نتونستم گربه رو دوست داشته باشم.
همیشه از گربه ها بدم میومده.
ولی در مقابلش سگ رو دوست دارم. البته هم دوست دارم هم ازش میترسم خخخ.خودمم نمیدونم با خودم دارم چی کار میکنم خخخ.

فقط با سایه ی خودم خوب میتوانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند ، فقط او
میتواند مرا بشناسد ، او حتماً می فهمد … می خواهم عصاره ، نه ، شراب تلخ زندگی خودم را چکه
چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم:
” ایــن زنـــــدگــــی ِ مـن اســت ! “

سلام فاطمه و طاها ..فاطمه من متعلق ب همم اصن …وای شهروز و پریسیما بلاگردونت بشن چته
الهی جنازشون بیفته ک نبینن کسی از هممحلیاشون دپرسه ..غلامم شهروز .و کنیز ارشدم پریسیما .زود چهره در نقاب خاک بکشین وگرنه خودم چهرتونا در نقاب خاک میکشم بی لیاقتا /..
یکی دپرسه این دو تا هنوز نفس میکشن گستاخها ..

زمان آدم ها را دگرگون میکند ولی تصویری که از آنها داریم را ثابت نگه میدارد……..هیچ چیز دردناک تر از این تضاد آدمها و ثبات خاطره ها نیست…..!!(اگه دل تو هم لرزید لایک کن!)

توی این تاریکی مطلق یه شمع هم زبونم شده مثل من میسوزه واب میشه وخاطرات تورابه یادم میاره ای شمع غصه نخورمنوتوهم دردیم توپروانه نداری من یارپس مثل من اشکاتونگه دار دنیای بی عدالتی هست این دنیاتورا اتیش میزنن تازمین نخورن واب شدنت رابالذت نگاه میکنن اره پس هم دردیم

طاها تنهای تنها

من هم از گربه بدم میاد چه جالب سگ تنها حیوانی هست که میتونم قبول کنم تا داشته باشم اونم هم بیشتر توله سگ را دوست دارم خیلی نازه از نوع پاکوتاهش.
خوندم حسینی من بدتر از اینش را هم دیدم کاش همهی مشکلات مالی بودن ولی خانوادها با هم مهربون و ثمیمی بودن.

شبو شور دقیقا حست نسبت به حیوونا شبیه منه .
منم از لوس بودن گربه ها خیلی چندشم میشه . بی شعورا اگه بهشون رو بدی خودشونو به آدم نزدیگ میکنن و میخوان نازشون کنیم . ولی سگ ها خوبن . اما ازشون میترسم .
کلا فقط در بچگی پشمای گوسفندارو میتونستم بکشم خخخ حتی نمیتونم به گنجشک دست هم بزنم خخخ

من عاشق حیوونام… چن سال پیش خونه مون بزرگ بود… هزار متری بود و پونصد مترش باغ بود…یه عالم مرغ و خروس داشتیم باسگ… سگمون شیری بود اسمش… منم کلاً قاطی مرغ و خروسا بزرگ شدم تو حیاط… هیچ کدوم ازم نمیترسیدن… باهاشون حرف میزدم و میومدن بغلم… وااااای خاطرات فیلتری ام دارم ازشون که نیمیگم…خخخخخخ…
الان دیگه خونه مون کوچیکه… البته نه خیلیا… ولی دیگه جا واس حیوون نداره و بی حیوون شدیم…

من حیوانات خونگی مخصوصا مرغ و خروسا رو خیلی دوست دارم، ولی از گربه هم میترسم هم بدم میاد.
از موش و حشرات هم میترسم. خخخ. از سگ بدم نمیاد ولی میترسم. خخخ.

رضا تو هم خروس دوست داری؟
این امیر سرمدی هم خروس دوست داره.
فاطمه اون کامنت ده درصد مشکلات من بود.
مطمئن باش مشکلات مالی خود به خود اگر شدید و طولانی بشه مشکلات خانوادگی هم به وجود میاره و یه وقت هست که چشم باز میکنی و میبینی که اون صمیمیتی که تو ازش حرف میزنی دیگه اثری ازش نیست.
اوضاع من چندین برابر بدتر از اون کامنته. ولی باید زندگی کرد. ما محکوم به زنده بودن و زندگی کردنیم تا وقتش برسه.

چیزی رآ جـآ گذآشتمـ ــ در عبور قَـطآرِ سریــع الــسیر
“زمــآنــ” آیــا بآز مــی گردد زمـآنـ ؟!
کـودکــی هآیمـ را در ایــستگآهِـ تولًـد ، جـآ گذآشتمـ ــ بــآز گـرد! ”
مــی خوآهمـ کودَکــ ـی کنمـ…!”

وای پریسیما من از پرنده ها خیلی میترسم بهتره بگم تنها از سگ خوشم میاد اون را هم شاید چون تا حالا بهش نزدیک نشدم ولی یه بار یه جا توله سگ دیدم خیلی دوست داشتم. اما از مرغ و خروس متنفرم خیلی. بزغاله هم دوست دارم ولی در حده یه چند دقیقه دیدن از اینکه حیوانات را نگهداری کنم بدم میاد نمیدونم چرا.

سلام نازنین ..رهگذر آکله بیگیری .ای چهره در نقاب خاک بکشی ب حق همین ساعت ..
هیییییییی این ماه گرفتگیا تو ب من گفتی اول ..
بیمیری ک بد آموزی دارییییییییی
.هععععی .اوه بابا مدبر .میخواد حساب کاربریدونا ببندهه .
بابا اقتدار
بابا قدر قدرت
بابا قوی شوکت.
بابا سلطان صاحب قران ..
بابا مدبر
بابا شاه .
بابا شهروز
برو بالا.نیفتی از اون بالاعععععع.

من کلا از حیوونا متنفرم دوست ندارم بهشون دست بزنم
اما صدای قناری و بلبل و تقریبا پرنده های خوش صدا رو دوست دارم فقط نگن بهشون برس بقیه ش حله خخخ

وای نازنین من از هشراط بدم میاد به مورچه حساسیت دارم یه جای مورچه باشه من دیوانه میشم یه بار یه جایی بودیم گفتم اینجا مورچه داره بقیه گفتن تو از کجا فهمیدی ما تازه دیدیم اینقدر بدم میاد.
وای ملخ را بگو خدای من میترسم شدید.

یه مدت یه یه خوکچه هندی داشتیم. البته دوتا بودن که یکیشون مرد. یادمه وقتی مرد اون یکی هی میرفت پیشش نازش میکرد. همش هم پوست خیار و ته کاهو و این چیزا میخورد. یه بار هم به جای خیار بهش کدو دادم بدبختو خخخ.

پریسیما مرسی . پرواز به قربونت بره . خخخ شنیدم که خاله اش شدی .
قربون دستت بزن ادبش کن . رفته هلال ماه برای خودش گذاشته . آخه اجنه اگه میخوای بگی ماهی و خوشگلو یکی یدونه ای حداقل قرص ماه و ماه شب چاهارده رو بذار .
اینم از پرواز دکترمون . شده مَش هلال هاهاها

دلتنگ که میشوی……
گوش ها منتظر شنیدن صدایت هستند و چشمها بی قرار دیدن لبخندت
و تو مشوش درپی یافتن خلوتگاهی
حتی شده برروی جدول های کنار خیابان ، یا نه گوشه سجاده ات
وحالا خروش سوال های بی مصرف وخفقان تو
انگاربا خود زمزمه می کنی
خدایا چرا مرا لال آفریدی!!؟؟
هیس……. دادگاه جنسش رسمیست ولی حکمش قدیمی

صبر صبر صبر

خودت چهره در نقاب خاک بکشی زشت… خخخخخخ…زشت خرخون…خخخخ… زشت بی تربیت…خخخخ… زشت مرده شور… خخخخخخخ
سلام پریسیماااا… آره من و آق داداشم با هم وارد شدیم… سر کوچه هما دیدیم…خخخخخخخ

لایک خانمِ پریسیما من هم از تمام حیوانات متنفرم.
از همه شون همه ی همه شون بدم میاد.
فقط در شعر ها و قصه ها دوستشون دارم و در عالم واقع از مرغ ها و خروس ها که هیچی متنفرم از صدای کلاغ هم بدم میاد سوهان روحه و از گربه که در حد مرگ بدم میاد دانشگاه ما گربه و سگ و سوسک و موش خیلی خیلی داره تازگی ها عقرب و مار هم دیده شده و من از همه این حیوانات در حد مرگ متنفرم.
مخصوصاً از گربه ها اون هایی که در سالن ها راه میرن و از جلوی ما کنار هم نمیرن و هر چی پیشتشون می کنیم باز تکون نمی خورند.
تازه گلاب به روی همه تون یک گربه ای هست چون اتاقِ من آخرِ سالن هست و تک نفریه میاد و جلوی اتاقِ من خودش رو راحت می کنه و تا حالا سه بار این کار ناشایست رو انجام داده و بر نفرت من از خودش و دیگر حیوانات اضافه کرده.
بچگیم این طوری نبودم و از بزغاله و بره ها و حتی همین گربه و سگ هم خوشم می اومد ولی هر چی بزرگ تر شدم بر تنفرم افزوده شد.

پرواز ی دختر قشنگ به اسم بال بالی برات پیدا کردم. چشاش آبیه . موهاشم بولنده . ولی خیلی تنبله . و دست به سیاه و سفید نمیزنه . چی کار کنم برم خواستگاری ؟
رهایی خواهر شالو کلاه کن بریم اینگلیس . دختره در بلاد خارجه زندگی میکنه

پریسیما یادم باشه تو اردوی بعدی گوشکن یه موش برات کادو بیارم خخخ.
من اسب هم خیلی دوست دارم. احساس میکنم اسبها خیلی خوب با آدمها ارتباط میگیرن و وقتی باهاشون حرف میزنی قشنگ میفهمن.

هنگامی که دل کسی را میشکنی

صدای شکستنش را به خاطر بسپار…تا هنگامی که دلت را شکستند

رو به آسمان فریاد نزنی

خدایا!!به کدامین گناه….!

پوشیدم رعد… بیا دم در وایسادم… بدو سردمه… دختره حیف نیس واس این پسره؟ دکتریش تو سر کچلش بخوره… ادب نداره آبروی کشورمونا میبره ها… دیگه از فردا هیش کشوری به ایرونیا دختر نیمیده…خخخخخخخ

وااااای نه شهروز با من شوخی اون طوری نکنید چون مریض میشم سابقه دارم یعنی خودت باید منو ببری بیمارستان بالا سرم باشی
تجربه دارم که میگمااا
من به خاطر یه سوسک تقریبا یه نصفه روز بیمارستان موندم کلی بهم آمپول زدن و قرص دادن تا حساسیتم برطرف شد.

راستی حسینی این را قبول دارم که مشکل مالی هم میتونه مشکل ساز باشه. نمیشه برم بشینم برای تو دعا کنم که از من محتاجتری. جدی چه جوری با این همه مشکلات باز هم شادی جدی میپرسم ها من که اگر اون مشکلی که تو داشتی داشتم همش استرس داشتم. راستی حل نشده؟؟؟؟
راستی یه پست ازت دیدم که از موفقیتت توی سندلی داغت نوشته بودی این خانوم باران کی بود که اون سوالها را از تو پرسیده بود؟؟؟؟؟من فکر کردم رعده درسته؟؟؟؟؟

بچا .میخوایم اسم اصلی پریسیما رو بتون بگم ؟؟؟؟
هععععی اسمش سَروَر خانوم میباشه ..
سرور بچه ها .بچه ها سرور ..

آهای خدااااااااااا
مگه دنیارو نیافریدی تا بنده هاتو امتحان کنی؟
نیگا کن خیلیا اینجا دارن تقلب میکنن.
بعضیا خیلی راحت دل میشکونن.
بعضیا به گریه کردن ما میخندن
ی عده خیلی راحت دروغ میگن.
بعضیا خواب بقیرو میگیرن ولی خودشون راحت میخوابن.
بعضیا با حرفاشون اشک ادمارو درمیارن.
خدا چرا هیچی بهشون نمیگی؟

وااااای بذارین من سوال فاطمه رو ج بدم .
خانم باران همین پدر روان پاک منه دیگه
..روانش پاک بود ..شهروزا کشت بدبختا .اونم موفق و سربلند از آزمایش پدرش بیرون اومد ..

فاطمه بعضیها همون لحظه که میخندن غمهایی تو دلاشون هست که اگه همون لحظه بهت بگن افسرده میشی
شهروزم یکی از اون بعضیهاست شهروز فقط خیلی قویه وگرنه مشکلاتش کمتر نشده که هیچ بیشتر هم شده.
به خاط همونه که بهت میگه به مشکلاتت دامن نزن بهشون پشت پا بزن شوتشون کن به یه طرف دیگه و خودت به راه زندگیت ادامه بده

چیکار آکله من داری پریسااااااااا؟ مگه خودت آکله نداری؟ بده من آکله مو… شکلک گیس و گیس کشی رهگذر و پریسااااااااااااا…خخخخخخخخ… آآآآااااای موهامو ول کن… تا موهانو ول کنم…خخخخخخخ

باابا رعدی چرا ک نعععع
منم میام ..اصلا مهم نیسسسسسسسسسسسس
این عمم ک هس میاد خونمون کنیزی بالی جونا میکنه …
وااااااااااای ..ببرم حاضر شم.
هی

اصلا خاصیت این محله همینه بعضی وقتها پیش میاد که من در اوج مشکلات میام میشینم تو شب نشینی با شما چت میکنم خخخ مینویسم اما واقعا اشکم جاریه با این حال به روی مبارکمم نمیارم که مشکل دارم و غصه دار هستم
معتقدم که اگه ادای خنده رو در بیارم کم کم خنده جای خودشو به گریه میده
امتحانش کن راحت میشی

یادمه دوتا جوجه خریدیم که یکیشون مرغ و اون یکی خروس شد.

بعد از چند وقت خروسه جنگی شد همینطوری وقتی ما رو میدید بهمون میپرید که دیگه تصمیم بر این شد که خروسو سر ببرند.

یادمه اون روز چقد واسه اون خروسه گریه کردم خخخ.

یادمه بچه تر بودم که دوتا جوجه خریدیم که یه روز عصر گربه اومد یکیشونو خفه کرد که اون روزم خیلی واسه اون جوجه گریه کردم. خخخ.

کلا پرنده ها رو دوست دارم دست زدن به پرهای نرمشون حس خوبی بهم میده. یه جور کلاغ هم بود که بهش دست زدم.

فاطمه آره باران همون رعد هست.
همین بود که پدر منو در آورد خخخ.
اونم درست یه روز مونده به سفر به مشهد که کلی کار داشتم خخخ.
خب ببین مشکلات واقعاً از یه حدی که بیشتر میشن دیگه آدم انقدر زورش بهشون نمیرسه که ترجیح میده خودشو بزنه به بیخیالی.
البته راحت هم نیست. من شاید همش دارم میگم و میخندم. ولی خیلی وقتها این فقط ظاهر قضیه هست و در واقع چیز دیگه ای داره اتفاق میفته.
بعضی از پستهامم در واقع وقتایی نوشتم که خیلی به هم ریخته بودم.
مثلاً تو سرچ بزن، حال ما خوش نیست تو باور کن.
پستمو با همین اسم بخون میبینی که من هم تو این سایت روز بد داشتم.
ولی میگن درد از یه حدی که بگذره دیگه حسش نمیکنی. شده حکایت من. دیدی یه وقتایی که زمین میخوریم دست و پامون شدید درد میگیره جای گریه و ناله میخندیم آیا؟ الآن هم وضع من همینه. خیلی وقتها از درد میخندم ولی خب پیش خودم میگم بالاخره یه چیزی میشه دیگه. یا درست میشه که اگر بشه خوبه یا درست نمیشه و دیگه بالاتر از مردن که نیست. آخرش یا حل میشه راحت میشم یا میمیرم راحت میشم خخخ.

هرجای این قصه را میخوانم خیس است. نمیدانی وقتی که با بی رحمی هرلحظه قلبم را میشکستی تمام ذهنم یخ میزد.افسوس! چه روزها که خیالم میگفت تو ازتبار وفادارانی وچه ساعتها صرف اندیشیدن به تو میشد.اما حاصل من،اشکهایی شد که غصه هایم راتازه تر میکرد. برسر دوراهی هستم ، یک راهش را سکوتی تلخ فرا کرفته وراه دیگر را احساسی یخ زده. اگرتو بودی کدام مسیر را انتخاب میکردی؟

پرواز پر پر شده… من هنرمند فخر زمین و زمان… لئوناردو رهگذرچی بیام کنیزی زن آکله ی زردمبوی تو رو بکنم؟… بیمیری خودت و زنت… شماها باس بیاین درگاه خونه منو جارو بکشین… فردا صب بفرستش بال بالی رو… در خونه پر از پوست پفک شده…خخخخخخخخخ

یه بار یه جوجه داشتیم دخترداییم جوجه رو کرده بود تو دهنش خخخ
اون جیک جیک میکرد و اینم گریه میکرد خخخ
بچه بود جوجه تقلا میکرد خفه نشه اینم گریه میکرد

آخ! آخ داقون شدم. الان من کجام شما کجایید اینجا کجاست این کیه اون چیه این که توی دستمه چیچیه این کیه این چیزه رو زدم توی ملاجش داقون شد این چی بود ولو شد روی این صحنه اون چی بود از اون بالا جرینگ جرونگ افتاد روی ملت ول کن حسش نیست

من بین پرنده ها یاکریم رو دوست دارم. چون حسم بهم میگه پرنده ی مهربونیه.
ولی مرغ مینا پرنده ی بامزه ای هست. حتی از توتی هم بهتره. واقعاً هنرمنده. ادای هر چیزی که بشنوه در میاره. یه مرغ مینا خونه رو به روییمون هست که ادای ماشین پلیس رو کپی خودش در میاره. باور کنید چند بار فکر کردیم پلیس اومده تو کوچه. یه کم هم شیطون تشریف دارن. آخه هر وقت متوجه میشه یه دختر داره از کوچه رد میشه براش سوت میزنه خخخ.

با تو موافقم پریسیما اگر قبلا بود تا چند وقت با خودم درگیر بودم کم حرف میزدم ولی اینجا که میام حس میکنم تنها نیستم.
راستی یه سوال من اگر لپتاپم را برای تعمیر نبرم مشکلی که پیش نمیاد من امتحان دارم و اگر الان ببرم خدا میدونه کی درست میشه

هی بچا امروز یکی ازم پرسید .عاشق شدم یا نعععععععععععععع.
“”میپرسی ازم عاشق شدم .میگم نه.
میگی به کسی من نمیگم مرگ خودم. میگم نععععععععع.
حالا که تو اصرار میکنی .
جوابما انکار میکنی ..
سکوت رو دعوت ب سر سفره ی گفتار میکنی !
عشق بیوفایی داره.
گریه و زاری داره
عاشق شدم و خوب میدونم .که بیقراری داره …!!!
ههععی عاشق اون چشاش شدم .وختی نگاهم میکرد .
بیخبر از این که نگاهش .تباهم میکرد ..
هوس پا در میونی کرد.
منو با غم رها کرد ..
عشقو ب جای هوسی .یک شبه اون فنا کرد ..!
هععی .وقتی که یار با دروغاش .دل منو دیوونه کرد .
رفت و دل عاشقمو یک شبه ویرونه کرد.
دلمو گذاشتم زیر پام .
وقتی براش میمردم .
از عاشقی .دل بریدمو اونو به خدا سپردم ..
خدا مرگدون بده خو این چه سوالیه از جوون مردم میپرسین .
نمیگین برم خودما بکشم لامصبا ..
اون سم سیانورا بدین من .
دیگه …

این شعر رو جایی دیدم خیلی خوشم اومد
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها میبندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد

پریسا نگفتی قسمت اول داستانت رو کِی میذاری؟
برای اطلاع تازه واردها میگم که پریسا قراره یه داستان رو سریالی شروع کنه تو محله پستهاشو بزنه.
داستان رو خودش داره مینویسه.

بچه ها من یه گرگ مرده رو لمس کردم
ازش نمیترسیدم چون مرده بود دندوناشم لمس کردم اون وقتها بچه بودم شاید الآن دیگه نتونم این کارو بکنم

سلام پری سیماجان بهتر شدی؟
سلام رهگذر. آکلهت رو نمیدم تا بترکی. فاطمه جان دیدم رسیده بود عزیز ولی هنوز نشده بازش کنم.
دیگه کی اومده؟
سلام طاها معذرت تقصیر شهروزه اینهمه دیر جواب سلامت رو دادم.
آهایی پرواااز اون صندلی که گرفتی بالا سلاح منه برو ساطور خودت رو بردار دهه!
سلام زینب.
بچه ها خداییش دیگه یادم نیست کی ها بودید حلال کنید دیگه!

خب فاطمه باران اسم شخصیت واقعیمه ولی رععد شخصیت خیالی .
حیف که دیگه حالی برام نمونده . یعنی شخصیت رعععد پارسال خیلی جالب و دوست داشتنی بود .
خودم که خیلی دوستش داشتم . روح بزرگ و والایی داشت رعد .
البته خود واقعیم که اسمم مریمه شباهت زیادی به رعععد بزرگ ندارم .
بد جور قاطی میکنم و خنده منده هم توی کارو بارم نیست هاهاها
مخصوصا این روزا . آخه از وقتی دیگه تدریس ندارم بد جوری روانم پاکه خخخخ

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیرمیشود که میخواهم تاسقف آسمان پرواز کنم ورویش دراز بکشم … آرام وآسوده.. مثل ماهی حوضمان که چند روریست روی آب است ! . خیلی دلم گرفته…

پرواااز این خواننده ای که تو هی آهنگاشو اینجا شعراشونو میذاری اگر عاشقش شدی که خااااک بر سرت.
طرف حد اقل سه برابر تو سن داره خخخ.
تازه اون کجا و تو کجاااااا!

وااای شکست عشقی خورده بچم خدای من؟
نهه نخوور به جونی خودت رحم کن نخور بابا خودم برات زن میستونم
یکی شبیه قبلی
نهه نخور لطفا نخور
این گونه بود که صحبتهای پریسیما فایده ای نداشت و پرواز دست به خودکشی زد
پریسیما جنازه ی پرواز رو قایم کرد تا عروسی امیر و تبسم به هم نخوره خخخ

راستی حسینی گفتی خروس جنگی ما هم یه خروس جنگی داشتیم که نمیدونستیم جنگی هست کسی خونه نبود من هم آماده شده بودم برم مدرسه توی حیاط نشسته بودم که یه باره دیدم پرید روی سرم خدای من چه چیزهایی را یادم انداختید هم خندم گرفته هم حرصم نمیدونی با من چه کرد این خروسه با من لج بود هر وقت میرفتم توی حیاط دمبالم میکرد خخخخخخخخخخخ.

گنگ و بی معنی نگاهم میکنی
من خطا کردم که آهم میکنی ؟
میکشی عکس رخم را در ورق
پس چرا با کینه و نفرت سیاهم میکنی ؟
میروی بی اعتنا کردی سکوت
تو نمیدانی که با قهرت تباهم میکنی ؟
مثل کوهم پر غرور و استوار
با نگاهت همچو کاهم میکنی
در دلت جز من کسی آمد که تو
با دورنگی رو به راهم میکنی ؟

شهرووووز به جان خودم من می کشمت بچه ها به خدا این داره دروغ میگه من داستان ننوشتم این داره دروغ میگه این شهروز داره دروغ میگهههههههه!

یادمه چند ماه پیش رفتیم باغ پرندگان و چرندگان
البته اصفهان نه، قمصر

خواهرم زودتر از ما رفت اونجا که پرنده ها بودند. ظاهرا تا قبل هیچ کدومشون صدا نمیکردند. ولی با شنیدن صدای پا همشون شروع به صدا کردن کردند. خواهرم یه دفعه دوید پیشمون گف ترسیدم گفتم آیا حالا از قفسشون میان بیرون خخخ.
محیط اونجا هم طوری بود که صداها میپیچید. یه جور طوطی بود که صداش خیلی بلند بود. وای وقتی یهویی صدا میکرد من چند متر میپریدم هوا خخخ.

یه بار رفته بودم روستا خونه ی یکی از آشناهامون. صبح ما سوار خر اینا شدیم طرف هم این طنابش رو گرفت و شروع کرد جلو رفتن و خر رو دنبال خودش کشیدن. یه لحظه یه کاری داشت رفت انجام بده طنابو ول کرد. این خره هم نامردی نکرد راهش رو گرفت و رفت من بدبختم همینطوری اون بالا بودم. جداً خری بود واسه خودش. منم گفتم اگر بخوام کاریش کنم یا بزنم تو سر و کلش که وایسته یه دفه میزندم زمین هوا میرم نمیدونم تا کجا میرم خخخ، واسه همین مثل یه بچه ی خوب نشستم گفتم بذار هرجا میخواد بره. اینم واسه خودش هی رفت و رفت تا رسید به جایی که میخواستیم بریم بعد واسه خودش سرشو انداخت پایین شروع کرد به علف خوردن. انگار نه انگار ما نشستیم اون بالا.
در کل مسالمتآمیز اون غذاشو میخورد منم اون بالا نشسته بودم واسه خودم تا صاحبش اومد کمکم کرد پیاده شم.

بچا میگم من خیلی جلف کامنت میدم اینجا ؟؟؟
تو رو مرگ پریسیما جدی بگین .واسم مهمه ..مساله مرگ و زندگی یه نقفره؟؟؟
.خواهش میکنم بچا جواب بدین

سلام آقای شریفی.
وای نه جوجه را کرده توی دهنش خدای من. این خروسه ما یه بار نوهی عمم را هم زد خیلی کوچیک بود طفلکی من گفتم مامانش الان ما را نصف میکنه ولی مادرش خیلی منطقی برخورد کرد.

وااای خخخ شهروز یه بار من و بابام سوار یه خر شده بودیم من تقریبا چهار سالم بود رفته بودیم روستا سوار خر صاحبخونه شده بودیم این خره رفت و رفت تا یه دفعه ما رو انداخت زمین یعنی نمیدونم چه اتفاقی افتاد که اول بابام افتاد بعد من بعد خره خخخ
خره افتاده بود روی من ولی بابام تونست بلند شه و منو نجات بده
من یه جیغیی میزدم که نگو و نپرس خخخ

ببینمت. . . گونه هایت خیس اســـت . . . باز با این رفیق نابابت . . نامش چه بود؟ هان! باران. . . باز با ;باران ; قدم زدی ؟ هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . . همدم خوبی نیست برای درد ها . . . فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد

درسته ازشون بدم میاد! ولی آآآخ شهروز! آی گفتی!
خر سواری یه حالی میده که نگو! جوونیام خیلی با بچه های اقوام تو خر سواری شرکت می کردیم! جوونی کجایی که یادت به خیر!

پریسیما تو بیا بگو. مگه پریسا خودش نگفت که یه داستان نوشته میخواد سریالی بذاره تو محله آیا؟
مگه حتی یه ذرش رو هم نداد ما خوندیم آیا؟
مگه نگفت به بچه ها نگید تا خودش پست بزنه آیا؟
من امشب از دهنم پرید که پریسا میخواد داستان بذاره حالا هی داره میزنه زیرش.

روزگاری در یکی از کتب اول دبیرستان خواندم: انسان حیوانی ناطق است… مگه میشه کسی خودش بدش بیاد؟!

رهگذر کجا غیب شدی؟ در مورد جودی اون بالا پرسیده بودی نتونستم دانلودش کنم آخه فایر فاکس من با دانلود منیجرم قهرن. فعلا نتونستم این۲تا پدرسوخته رو آشتیشون بدم. هرچی توی گوششون می زنم که من به قهر آلرژی دارم انگار نه انگار. باید با اینترنت اکسپلورر برم بعدش هم باید این۲تا رو به هم ببندم با قاطر ببرم ول کنم توی بیابون تا آشتی بشن و اوضاع دانلود های من رو به راه بشه. چی شد الان؟

اووووووو… خدای من… پرواز… واس کی مهمه کامنتات؟ خخخخخخخخ… واس همون که عاشقش شدی؟ یعنی میاد تو محله؟ خب بیمیری بیارش اینجا مام باش آشنا شیم… نه کامنتات از نظر من جلف نیس… خیلی طنزه… همین… تازه تو پسری اشکالی نداره بابا… دختره خواس ایرادی بت بیگیره آدرس منو بش بده بیام شل و پلش کنم واست….

یه بار منم رفتم تو روستای مامان ساناز سوار خر شدم این خر تا مزرعه تند تند میرفت دم مزرعه ایستاد هیچکس هنوز نیومده بود من و خره اول رسیدیم وقتی چند ساعتی موندیم قرار شد برگردیم من گفتم بازم میخوام با همین خر برگردم وقتی سوار شدم خر تند تند شروع کرد به رفتن که یه هو وسط راه رم کرد منو از اون بالا پرت کرد پایین واااااای خدای من اینقدر ترسیدم که نگو راستی من سگ ها را خیلی دوست دارم بغلشون میکنم حتی میبوسمشون پرنده ها را هم خیلی دوست دارم

نه کسی چیزی بهت گفته؟؟؟؟؟
سلام آقای عدسی.
وای حسینی اگر میبرد یه جای دیگه چی میشد اگر مینداختت زمین خدای من خخخخخخخخخخخ.
من خیلی دوست دارم شتر را از نزدیک ببینم.

پری سیماااا بچه هاااا به هر کسی این شهروز رو نصفش کنه۵۰تا بطری آب زرشک جایزه میدم به جان خودم این داره دروغ میگه من داستانم کجا بود نازنین جدی این شهروز دروغ میگه من و نویسندگی شهروز باور کن تلافی می کنم نکن این کار ها رو!

آره پریسا با تو بودم… چون میدونم کتاب نوجوان گوش میدی دوس داشتم گوش کنی توام… تقریباً اولین تجربم بود… حالا فک کنم تا تو این دو تا رو آشتی بدی من شیش جلدشم خوندم رفته…خخخخخخخ

بچه ها شتر وقتی متوجه بشه که میخوان بکشنش گریه میکنه. یعنی قشنگ با صدا گریه میکنه و از چشماش هم همینطور مثل آدمها اشک میاد. من یه بار تو هیأت عزاداری اینو دیدم. بیچاره تا چاقو رو دست قصاب دید زد زیر گریه. انقدر بد گریه میکرد که قصابه دلش سوخت نکشتش. رفت کنار. بعد اون مسئول هیأت اومد یه کم نازش کرد بعد گرفت بردش یه کم تو اون اطراف گردوندش تا حال و هواش عوض بشه. بعد آوردش سر جاش و با یه پارچه چشماشو بست که قصاب رو نبینه بعد قصاب اومد کشتش.

من یک بار وقتی شش هفت سالم بود با بابابزرگم سوار خرشون شدیم یعنی اون افسارش رو داشت من اون بالا بودم یه چند قدمی رفتیم که خره کج کرد سمت جوی آبی که همیشه ازش آب می نوشید بابابزرگم گفت: سفت زین رو بچسب میخواد آب بخوره آب خوردن خر همان و افتادن من در آب سرد آذرماه همان و خیس شدنم نیز.
از خر ها هم بدم میااااااااااد.

پرواز کامنتهات جلف نیستن که هیچ خیلی هم بانمک و زیبا هستن
باور کن اصلا کامنت بد تو محله نداری تو.
حالا بهم احترام بذار خخخ حالا به بچه ها میگی مرگ پریسیما جوابمو بدید خجالت نمیکشی آیا؟
اینا هم که همه جواب دادن انصافا خخخ چقدر من مهمم اصلا خودم دارم کیف میکنم

پرواز بقیه رو در مورد کامنت هات لایک می کنم. تو شوخ و شاد می نویسی. از نظر من هیچ هم جلف نیستن. کامنت هات رو میگم. حالا بده اون ساطورت رو! شکلک دستم رو از زیر میز دراز کردم بگیرم ساطورش رو!

پریسیما .ینی محبوبیتت تو سایت منو کشته .جز رهگذر و طاها جناب طاها البت و فاطمه ..دیگه هیشکی جواب نداد .
ب نظرم خودت چهرتا در نقاب خاااااااااااااااااک بکش دیگه با این همه محبوبیت
بیشین عمه .عشق کیلو چنده ..من همین مقاله هاما تحویل بدم هنر کردم ..

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی !

وای از کرم های خاکی که دیگه نمی دونم چه طور بنویسم که به چه اندازه ازشون متنفرم.
به قول ادبیاتی ها قلم از بیان تنفر من قاصره.
من وقتی بچه بودم زیاد توی باغچه مون گِل بازی می کردم و یه کیفی می کردم وقتی با گِل اشکال مختلفی از گلدون و گل و درخت گرفته تا خونه و حیوانات مختلف رو درست می کردم که حد و اندازه نداره من در دنیای خودم غرق می شدم و با جهان به معنای واقعی بیگانه می شدم.
راستی بگم که ما چون در روستا زندگی می کردیم تا ده سالگی خبر از وجود مدرسه نابینایان نداشتیم.
خلاصه گِل بازی های من بود تا وقتی که دستم رو که توی خاک باغچه بردم و گِلِ تازه بردارم که یک کرمِ بزرگ و چاق و چله زیرِ دستم اومد و چنان از لزج بودنش بدم اومد که دیگه برای همیشه گِل بازی، بازیِ محبوبم که هیچ بچه ای توی روستامون به اندازه من ازش لذت نبرده و تا الآن از هیچ بازی ای به اندازه اش لذت نبردم کنار گذاشتم.
از کرم های خاکی بدم میاااااااااااااااااد.

باشه پریسا… بعد همین جا تو شب نشینی ایرادامو بوگو… مثلاً شهروز گف بهتره دیالوگا محاوره ای باشه و رسمی نباشه… حالا توام چیزی دیدی بوگو تا رفع و رجوعش کنم… مرسی از لطفت…

حسینی مامانم میگه که شتر را اول به قلبش یه چاغو میزنن چون نمیتونن مثل گوسفند بکشنش چون حریفش نمیشن وای من که نمیتونم جای بایستم تا یه حیوان را بکشن من شنیده بودم که اسب گریه میکنه ولی شتر را نشنیده بودم خدای من گناه داره.
پدربزرگ مامان من از خوانین بودن اونها یه شتر داشتن کهه خیلی خشن بوده میگن که میتونسته آدم هم بکشه از تنها کسی که حساب میبرده مادربزرگه مادرم بوده.

هییییی نه مرگ شهروز ..میخواسین کامنتام جلف باشن ؟؟
من ک اگه نباشم این شهروز باس بره بیمیره ..
شهروز خدایی من نباشم کی تو رویا .با تو پرواز میکنه .کی با بالای شیکسته هعه عه حالم بد رف خخخ

بچه ها فرار کنید صاحابش اومد.
بره ببینه چی به سر صفحه بندی آوردم خونم حلال میشه خخخ.
پرواز یعنی ل ف میاد اینجا کامنتا رو میخونه؟
جدی؟
خانم ل ف خیلی ارادت داریم. این پرواز عاشق شما شده. هرچی هم بهش میگیم شما سن مادر بزرگشو داری گوش نمیکنه که خخخ.

دلم کمی خدامیخواهد….
کمی سکوت…
کمی آخرت…
دلم دل بریدن میخواهد…
کمی اشک…
کمی بُهت…
کمی آغوش آسمانی…
دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست!!!
و یک خدا!!!!
تا کمی قدم بزنیم…
فقط همین!

رهگذر من نخوندمش ولی از گفته های بقیه این طور بر میاد که مدل نوشتن کتابه طوریه که نوشته هاش محاوره ای نیستن. اگر نظر من باشه میگم هر مدلی نوشته همون مدلی خونده بشه بهتره. چون این طوری من حس می کنم همون کتابی رو خوندم که۱بینا خونده ولی اگر کتاب۱مدل نوشته باشه و خواننده۱مدل دیگه بخونه به نظرم میاد من اصل کتاب رو نخوندم و این جعلیه. بلد نیستم توضیح بدم خوب چیکار کنم؟ یعنی چی که می خندید الان بهم؟

سلام به پری های دریایی و آسمانی و بقیه. من ی باری کرم خاکی خوردم. پنج سالم بیشتر نبود و فکر کردم ی تیکه ماکارونی توی باغچه پیدا کردم و واسه همینم خوردمش که بعدش فهمیدم کرم بوده!

ل ف که سهله ش هم میاد میخونه
خانم ش این پرواز ما یه کم پایبند خانواده نیست اگه قول مولی بهتون داده فراموشش کنید همش دروغه همین الآن تو همین کامنتا اقرار کرده که عاشق ل ف شده

راستی پرواز من یادم رفت بنویسم تو خیلی خاص مینویسی من اول کامنت را که میخونم میفهمم که تو نوشتی امروز بعد از سه روز با خوندن کامنت تو توی پست عروسی خندیدم البته هر جوری که دوست داری بنویس ولی این جوری که مینویس خیلی خوبه. کامنتهای رهگذر هم خاصه میشه راحت فهمید.

وایی مدیر چه به موقع رسیدی شما! یعنی شما الان اجابت دعای من هستید اینجا! به جان ابلیس داد من مظلوم رو از این شهروز بستان این اذیتم می کنه الان هم۱دروغ بسته اندازه۱تریلی۲برابر استاندارد کارخونه تریلی سازی. همینجا برای آرامش وجود خسته و شکسته از جفای شهروزِ من و جهت عبرت دیگران مجازاتش کن!

تو بالکن .نشستم .بیرونِ جشن.
سکوتِ تو رو .منعکس میکنم ..
میدونستی ؟من بر خلافِ همه ..
تنهایی رو .تو جمع.حس میکنم ؟؟؟
میدونستی ؟واسه رسیدن به تو !
سرنوشت رو دست کاری کردم خودم؟؟؟
میدونستی ؟که اتفاقی نبود !
هر بار از جلو چشمِ تو رد شدم ؟؟؟
من عمدا دمِ گوشِت حرف میزدم !
که خم شی .سمتِ گلویِ منو .
پتو رو کنار .میزدم .تویِ خواب .
تا شاید .بپوشونی رویِ منو ..
من عمدا .گرفتم دستِ تو رو
که ناخواسته
…… به نبضم عادت کنی ..
خودم کاری کردم که حساس شی.
به اطرافیانم .حسادت کنی ..
پیش دشمنام بردمت خواستم.
ببینم که از من دفاع میکنی.
که ثابت بشه .دوست داری منو.
همون قدر …که ادعا میکنی !!!

من با پریسا قهرم.بچه ها فرار کنید صاحابش اومد.
بره ببینه چی به سر صفحه بندی آوردم خونم حلال میشه خخخ.
پرواز یعنی ل ف میاد اینجا کامنتا رو میخونه؟
جدی؟
خانم ل ف خیلی ارادت داریم. این پرواز عاشق شما شده. هرچی هم بهش میگیم شما سن مادر بزرگشو داری گوش نمیکنه که خخخ.

بچه ها اون بالا رو که داشتم می خوندم یادم نیست کی چی گفته بود اومدم جواب بدم الان یادم نیست چی بود حالش رو هم ندارم دوباره برگردم این چندتا بالایی رو بخونم. به نظر شما من چند قدم از شفا گذشته ام آیا؟

سلام به فاطمه و کاظمیان و بازم بقیه. در ادامه ی عرایضم بگم خون شهروز کاملا مباح هستش. سایت هر طوریش شد تقصیر شهروز بدونید. خخخ! هی میگم صفحه بذار نمیذاره. کلا طفلی بچمون از صفحه گذاشتن خوشش نمیاد!
در ضمن، من یک عالمه متن دارم کی حاضر میشه واسم ضبطشون کنه آیا؟
نمیدونم برم تهران؟ کتابخانه فاطمه زهرا؟ آزاد ضبط کنم؟ موندم.
موارد مربوط به شغلم هستش. کارکرد لوازم خانگی و اینجور حرفها!
چقدر دلم واسه قهوه خونه ها و شب نشینی ها تنگولیده بود!
واقعا ی چند وقتی که نبودم حالا می فهمم به چه ماشین کوکی کاری بدی تبدیل شدم جدیدا!

خودتون خواسین شهروز و پریسیما ..
اون کسی ک شما دنبالشین .کسی نیس جز .جز .جز .خانم م .ن .
حالا اگه گفتین کیه ………وای بش گفتم میاد کامنتا رو میخونه ..!!!م .ن هسی الان یا نععععععععععععععععع
البت ب وخت کشوری ک اون هس الان ظهره اگه سر باید باشه

وای من تا حالا خوشبختانه جونور نخوردم منظورم حشراته.
ولی یه بار کرم خاکی رو تو دستم چلوندم وقتی دستم خیس شد تازه فهمیدم اینکه برداشتم و داشتم باهاش بازی میکردم شیء نبوده بلکه یه موجود زنده بوده. خخخخ.

خخخ. سرعت کم این عواقبم داره دیگه.
کامنتم نرفته بود رفرش کردم نگو متن کامنت قبلی با این که رفته تو کادر مونده.
مجتبااااا این سایتت داره منو دیوونه میکنه.

سلام به نازنین و پری و رضا و هرکی که با من حال و احوال کرده من از قلم انداختم.
بعدشم، اون کرم خاکی بیچاره، اولا که مرده بود پس تکون نمیخورد.
بعدم سرشار از پروتئین بود پس مریض که نشدم هوچ، تقویت هم شدم. خخخ

وای پریسیما .چطور ب این درجه از فهم و کمال رسیدی ک تونسی عمق فلسفی شعر رو بفهمی .
معرفی میکنم پروفسور سرور شمسی زاده ی خورشید خاله ی گلگون کفن پری زاده ی اصل .معروف ب پریسیما ..
وای پریسیما خدایی اسم و فامیلدا یهه تریلی نمیتونه بکشه …

مدیر پری سیما رو لایک می کنم اگر زمانش رو داشتی بیشتر بیا وسط شبنشینی های محله الان یواش تره چون من این شب ها سر به راه تر شدم کمتر شلوغ می کنم میشه نشست و خستگی در کرد!

بیشین بینیم بابا مجتبی.
نکنه فکر کردی ما برای هر کامنتی که میدیم میریم از سه صفحه قبل دوباره میاییم این صفحه هااااان!
به جای این حرفا سایتتو درست کن.
مگه ندیدی فرانسه چه سرورای خوبی داره خخخ.

بمیری پرواز چقد اسم پری با حال بود…خخخخخخ… پری میری سر کار با چی میبری این اسم و فامیلا؟ زنگ بزن وانت تلفنی خب…خخخخخ

طاها خعلی چاکریم! مزه تاب سواریه زیر دندونامه هنوز! دندونام که نه، نمیشه گفت کجا! خخخ! پروازم خعلی بحث سریالش جذاب شده دارم دنبال می کنم. رهگذر منتشر که نه ولی منتظر تماس از طرف من واسه ی کوه کار باش! خخخ. دیگه هم که دیگه. شایدم دیگ نیست. قابلمه!

پریسا من در تمام طول عمرم حتی تو خواب هم میتونم اذیتت کنم.
میگی نه پس بگیر که اومد.
الآن میرم اون کاری رو که برات مسئولیت میاره انجام میدم. همون که یه بار چند دقیقه انجام دادم بعد پشیمون شدمو میگماااا!
بدون که خودت خواستی.
میگم برای شنبه شب کسی موضوع پیشنهاد نداره؟
مجتبی موضوع بده ببینیم.

خخخخخخخخ پرواز تو از دست رفتی تمام. پس گلنسا چی شد چرا بهش خیانت کردی تو مثلا دکتری آخه خخخخخخخخ.
پریسیما این گلنسا را پیدا کن تو میتونی بیارش اینجا تا این دکتر را نصفش کنه.

چه دنیایِ عجیبیِ.
این که دلم تو رو میخواد.
دل تو با کس دیگست
دوست نداره منو زیاد.
یکی تو زندگیته و.
بودنِ من اضافیه.
گاهی میپرسی حالمو .
همین که باشم .کافیه …
فرض کن .که هیچکی .اسممو.
کنار اسمت نیاورد.
فرض کن .تو این بازی یکی …
نفهمید و اون یکی برد .
بد نیست اگه .فکر منو.
بیرون بریزی از سرت ..
شاید میخوای بهم بگی .
دیگه نیام. دور و برت.
خیلی چیزا هست که دیگه.
نیمه تموم مونده حالا .
خیلی چیزا رو نمیشه میشه
بهش بگی .یه اشتباه.
فرض کن که هیچ وقت من و تو
هیچ جای دنیا ما نشد.
فرض کن که هیچ صبحی چشام.
تو چشمایِ تو وا نشد…
هععی .
کم کم . واسه ترانه هات.
واسه تموم لحظه هات.
به فکر قافیه های تازه باشی .بد نیست.
پس میکشم .پامو از این مثلث.
قلب تو راه قلبمو بلد .نیییست !

پری سیمااااا برو کنار از سر راهمممم شکلک دیوونه شدم از شدت خشم می خوام امشب حتما بکشمش تا مدیر نظرش عوض نشده رأیش رو پس نگرفتههههه این رو من باید نیستش کنم برو برگرد هم ندارههههههه!

هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند…حرف نمیزنند…راه میروند…نفس میکشند…ولی چیزی حس نمیکنند…فقط فکر میکنند و فکر میکنند و فکر میکنند…

لایک

گلنسا رو کشته فاطمه منم حق السکوت گرفته بودم که چیزی نگم اما دیگه خیلی پررو شد منم خیانت کردم
این بشر تا به حال ده نفر رو کشته که الآن براتون مینویسمشون

شمارتا ندارم خادمی… شماره هام پاک شده… خودت زنگ بزن دیگه… یه کوه کار دارم… یه کوهم تو بیریز سرم میشم سلسله جبال رهگذر…خخخخخخ

منم با شهروز قهرم خخخ.
هیچی همینطوری الکی میخوام ببینم قهر چه مزه ای میده خخخ.

من دیگه برم برای بستن در.
موضوع هم تو این چند دقیقه مشخص کنید وگرنه همون شنبه شب یه کاریش میکنیم.
بچه ها از نظر من حیوانات خیلی وقته که از ما انسانها انسانتر هستن.
خیلی وقته.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

حسین خعلی چاکریم. عرض خواهی بابت افزایش ناخواسته ی نفرتت از کرمای خاکی و گلی! شهرووووزززز؟ حالا که اینطور گفتی، منم همین سایتو سعی میکنم به درست کردنش. به زودی منتظر پیش لرزه های تغییرات بنده در سایت باشید! اصن میرم سرور فرانسوی با کیفیت می خرم تا جونت درآد شهروزی! پری؟ خو من همیشه بقچه ی حاوی ماکارونی رو تو باغچه میتکوندم گفتم شاید این یکی از اون ماکارونی های تکونده شده باشه!

طاها تنهای تنها

بعد از مرگم
تکه یخی بر روی قبرم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید به جای یار
برایم گریه کند ……….

شب بخیر دوستان

رهگذر خودت بیمیری لامصب .مگه نونما تو میدی پر رو …
خرج تو رو هم ک بابا رعد بدبخت من متقبل شده …
هعععی پریسیما کمی از شعر آخر رو تو گوگل بزن …میشناسیش ماه زندگیم رو

شب خوش دوستان…
تکلیف مارا مشخص کون طاهاااااا… سر قبرت خر بیاریم یا یخ؟ خخخخخخخ….
خدافسدون….

خب اولش که مژگان بیچاره بود که وقتی پای سمیرا به زندگیش باز شد به کمک پسر عموش مژگانو کشت و به همه گفت رفته زیر تریلی بعد سمیرا رو برد تو دریای خزر غرقش کرد چون عاشق یه خانم شده بود به نام شهره بعد شهره رو به ریل قطار بست و قطار اومد از روش رد شد تا بره با گلپری جون وصلت کنه گلپری جون خیلی بد اخلاق بود گل پری رو با ضربات چاقو از پا درآورد رفت سراغ بهنوش
بهنوشو سمخورش کرد رفت سراغ گلنسا حالا هم اونو کشت که بره سراغ ل ف حالا هم که شاهدید که اقرار کرد که ل ف دیگه نیست و م ن جای اونو گرفته حالا برید پیدا کنید پرتقال فروش را و ببینید ل ف کجاست
خوب شد ملعون؟ خوب شد لو دادمت؟

سلاااام.
بچه ها من اومدم خونه ی پدر بزرگم.
اینجا امشب شب یلدا گرفتن. فردا همه کار و بار داشتن انداختنش امشب خخخ.
شاید خیلی نباشم ولی سعی میکنم تند تند سر بزنم.

سلام شهروز بابا شما دیگه کی هستین؟
خوش بگذره اشکالی نداره اصل صله رحم و برگزاری این مراسم خوبه حالا امروز و فرداش زیاد مهم نیست.
پیشاپیش یلدات مبارک.

سلاااااااا آااااااااااااااا آااااااااااام به همگی
سلام آقا شهروز
امیدوارم هم امشب هم فردا شب بهتون خوش بگذره.
خب ما هم فردا شب مهمون داریم.

سلام فاطمه جان

میگم بیایید تا ساعت یازده هی با هم سلام و احوال کنیم. خخخ.
بعدشم تا ساعت یک نصف شب وقت اضافه بگیریم هی خدافظی کنیم و بعدشم نریم خخخ.

سلام بر آقا طاها و نازنین و پریسیما و حسینی.
خوش بگذره حسینی.
راستی نازنین و حسینی من به شما یه معذرت خواهی بدهکارم, پنجشنبه شب نازنین از خوروس جنگیشون نوشته بود من فکر کردم حسینی نوشته در کامنت نوشتم حسینی گفتم یه باره سوء تفاهم نشه خنگم دیگه خخخخخخخخخخخخخخخ.
ببخشید دوستان.

سلام رضا.
شهروز معذرت می خوام باور کن این سلام ها واسه مسخره بازی نیست من واقعا حس می کنم اینجا هر کسی رو که جدید می بینم باید بهش سلام کنم مثل مجلس های جهان حقیقی وگرنه به نظرم۱طور هایی بی ادبی میادش. هنوز هم اینجا برام بیشتر از۱سایت اینترنتیه. واقعی تر. شبنشینی هاش هم همین طور. پس این سلام ها رو بهم ببخش و اجازه بده همین شکلی ادامه بدم.

سلام جناب کنت
سلام جناب درفشیان

اشکال نداره پریسا جان سلام سلامتی میاره. من که خیلی اینو باور دارم.

من در هر دوره و الان هم در هر حال و هوا از۱چیز به خصوص توی زندگیم لذت می برم. مثلا زمان هایی که رو به راه تر هستم از اینکه با رفیق هایی که دلم می خواد باهام باشن برم۱تفریح درست و حسابی و سیر با هم خوش بگذرونیم و بخندیم. زمان هایی که حالم خیلی مثبت نیست بزرگ ترین لذتم اینه که کسی در اطرافم نباشه و… راحت باشم. البته این ها مثال های ریز و جزئی بودن تا بتونم مقصودم رو کمی بهتر توضیح بدم. خلاصه به نظرم یعنی در مورد من، دوره های مختلف زندگیم و شرایط و موقعیت ها و الان هم حال و هوا های متفاوت در تعیین عواملی که بهم لذت میدن تأثیر دارن.

سلام بچه ها. امشب میخوام تا اونجا که خواب بهم اجازه داد توی شب نشینی باشم آخه من زود خوابم میگیره. ببینم باید چیکار کنم؟ همینجوری کامنت بذارم و زود زود صفحه رو رفرش کنم تا بفهمم کی کامنت داده؟ یکی منه تازه وارد رو روشن کنه.

سلام کنت.
سلام آقای درفشیان.
جدی پری سیما؟ من نظر مدیر رو اصلا نمی دونستم. فقط این شب ها حس شیطنت در اینجا رو نداشتم. نگو این الهام غیبی بوده که بهم نازل شده تا مثبت تر بشم. خخخ ببخشید این۱خورده شلوغ رو که نمیشه نکنم!

سلام سارا جان
خوش اومدی
ببین کامنتها رو بخون و هر وقت حرفی برای زدن داشتی با زدن حرف h رو هدینگ پاسخ دهید قرار بگیر و کامنتتو بنویس اون وقت خود به خود صفحه به روز میشه و کامنتهای جدید برات نمایش داده میشن

راستی دوستان شما چطوری فایلهای pdf را میگوشید؟به منم بگیدلطفا.بعدش من تو کامنت گذاشتن در شب نشینی واقعا سرعتم پایین هستش بهم بگید چکار کنم.

اوهوم. فهمیدم چی چی شد. خوب منم چیزهایی دارم که بهم لذت بده. کتاب خوندن. شعر دیگران رو گوش کردن. نوشتن. کار کردن با لپتاپ. صحبت کردن با کسی که دوسش دارم. بعضی وقتها هم دراز کشیدن و هیچ کار نکردن و چشم رو بستن و غرق رؤیا شدن. اینا کارهای مورد علاقه منه. موزیک گوش کردن و شطرنج بازی کردن هم هست یادم رفت بگم

فکر کنم با یه نرم افزار به نام adobe reader بتونیم فایلهای pdf رو بخونیم
باز بچه ها میان کمکتون میکنن من زیاد وارد نیستم
همین جوری کامنتها رو بخونید و بعد پاسخ بدید تند میشید کم کم ما هم رعایت میکنیم

من هم از کتاب خوندن خیلی لذت میبرم وقتی حالم خوب نیست دوست دارم که یه کتاب را بخونم جدا هم در بهتر شدن حالم بهم کمک میکنه. وقتی هم حالم خوبه باز دوست دارم که کتاب بخونم.
باز فکر کنم چی حالم را خوب میکنه مینویسم.

من از سرعت بالای اینترنت لذت میبرم.
میگم سرعت همون قدر که برا من افتضاحه برای شما هم افتضاحه؟ یا از اون قدری که برای من افتضاحه برای شما بیشتر افتضاحه؟! یا اون قدری که سرعت شما افتضاحه برای من افتضاحه؟!
گزینه ی الفو ج!
بالاخره یکی بیاد تکلیف منو روشن کنهههههههههه!؟!

کتاب آخجون! جدی در هر حال و هوایی که باشم این یکی از قرص های اثر قطعیه برام که تضمینی جواب میده. اگر زیادی شلوغ باشم آروم میشم اگر هم زیاد حالم بد باشه بهش متمرکز میشم و باز هم در نهایت آروم میشم. فقط ترجیحا متنی باشه بهتره و البته در موضوعات مورد علاقه خودم.

سلام سارا و زینب خانم
سارا جان با هر بار ریفرش میتونی کامنتای جدیدو ببینی.

من وقتی که به عنوان مثال حوصلم سر میره یا شب دچار بیخوابی بشم دوست دارم به یه داستان درست حسابی گوش بدم و از همین لذت میبرم.
من هر روزی که حس مفید بودن بهم دست بده از اون روزم و کارهایی که کردم لذت میبرم.
من از اینکه تجربه جدید کسب کنم لذت میبرم اینو واقعا میگم. مثلا وقتی یه نکته ای به دانشم اضافه بشه.

راستی من از گوش دادن به موسیقی هم خیلی لذت میبرم توی ماشین که جای خودش را داره ولی اینکه در چه حالی چه آهنگی را گوش بدم به حالم بستست. گاهی که حالم گرفتست سنتی.

چه جالب!!!! منم امشب در تعجبم چرا سرعت اینترنتم بده. قبل از خوندن کامنت شما، با خودم داشتم میگفتم یه شب اومدم توی شب نشینی اینترنتم داره ناز میکنه!!!! راستی من یه روش برای فرار از فکر های بد کشف کردم!!!! غرق شدن!!!! تو آب نه که!!!! چند ماهیه که برای فکر نکردن توی رمان غرق میشم!!!! ساعتا و ساعتها میشینم کتاب گوش میدم!!!! باور کنید توی این چند ماهی فکر کنم هفته ای دو سه رمان خوندم!!!!

در مورد اضافه شدن آگاهی هام با نازنین شدیدا موافقم. به خصوص اگر این آگاهی های جدید مربوط به چیز هایی باشن که دوست دارم. مثلا اگر۱نکته کامپیوتری و اینترنتی جدید یاد بگیرم از خوشی می ترکم.

تماشای بازی بچه ها و هم بازی شدن باهاشون و گوش کردن و نشستن پای حرفهای بچه کوچولو ها هم برام خیلی لذت بخشه. راستی آقا طاها این آچار فرانسه که میگین کیه؟؟؟

خب من به اولین لذتم رسیدم!
دیگه از پول لذت میبرم و فکر میکنم علیرغم این که میگن الزاما خوشبختی نمیاره، همونایی هم که اینو میگن یواشکی تو این فکرن که خب خوشبختی میاره دیگه خخخخ!
حالا منتظرم که لذت دومم هم تو همین چند دقیقه بر آورده بشه!

از قدم زدن زیر بارون لذت میبرم
وقتی بارون نرم و کم کم میباره و صورتتو نوازش میده .
از نگاه کردن به طلوع و غروب خورشید هم لذت میبرم البته این یکی رو زیاد نمیتونم کامل ببینم ولی تا حدی که تشخیصش میدم برام جالب و جذابه.

میخواهم چیزی بنویسم …
آن بالا از من عنوان مطلب میخواهد …
کمی پائینتر اندازه ی قلم …
دلتنگی نه عنوان میخواهد ، نه اندازه اش را با هیچ قلمی میتوان نوشت …
بگذریم اصلا نمی نویسم …

بچه ها مجتبی با پست شب یلدا به صورت چتی کاملاً مخالف بود.
معتقده که بچه های دیگه ی سایت که پای ثابت شب نشینی نیستن اذیت میشن و نمیتونن توی پست شب یلدا مشارکت کنن. تقریباً هم راست میگه. اینه که خواهش میکنم فردا شب رعایت کنید. از کامنتهای غیر ضروری خودداری کنید. به جای شصت تا کامنت احوالپرسی همون اول مثلاً بگید سلام به همه و تمام. بیشتر سعی کنید در مورد شب یلدا و مسائل مرتبط با اون کامنت بذارید که تعداد کامنتها افراطی بالا نره. بچه های مدیریت و ویرایش هم قرار شده که کامنتهایی که تشخیص بدن خیلی غیر ضروری هست و لزومی به انتشارشون نبوده رو حذف کنن تا نظم خوبی داشته باشیم.
قراره از دوازده شب فردا شروع بشه و تا دوازده شب پس فردا ادامه پیدا کنه. مثل قهوه خونه ها ولی روند کامنتهاش مثل قهوه خونه ها نیست.
چت نداشته باشیم ولی گفتگو و تبادل نظر اشکال نداره.
خلاصه مجتبی شخصاً تذکر داد و میدونید که دیگه اگر مجتبی شخصاً دخالت میکنه یعنی اوضاع خیته خخخخ.
پس فردا شب حسابی خوش بگذرونیم ولی درست این کارو انجام بدیم.

منم یه وقتی از راه رفتن زیر بارون لذت میبردم و عاشق این بودم که بی چتر بپرم زیر بارون و رگبار و تگرگ!!!!! اما الان دیگه نه. الان که نابینای مطلق شدم راه رفتن برام لذتی نداره. نه اینک خونه نشینی اختیار کرده باشم. اما دیگه از راه رفتن لذتی نمیبرم.

طاها لایک. باهات موافقم. ننویس. این روز ها اگر بفهمن دلتنگی، یا بهت می خندن، یا بهت انگ می زنن، یا برای دلتنگیت دلیل و معادله می تراشن و یا اینکه… دلتنگی ها بهتره ته دل خاک بشن. ناگفته و نانوشته و نادیده. ننویس!

گاهی ذهنت مشغول است
خسته ای و دلت پر از حرف
پر از دلتنگی و بی قراری وآشفتگی
تمام واژه ها را پازل وار کنار هم میچینی و دوباره بهم شان می زنی
و سکوت میکنی
سکوتی مبهم
همه میگویند چقدر ارام است
نمیدانند که ……
و بدترین واژه ای که در ذهنت شکل می گیرد
انتظار است …..

سارا جان لازم نیست بارون رو ببینی بارون رو حسش کن بوی تازگیشو حس کن بارون که به صورتت میخوره آرامش خاصی به آدم دست میده که نگو
منم نابینا هستم اما میتونم لذت ببرم تو هم امتحانش کن یه شکل دیگه مثبت نگاه کن به بارون عشق بورز.

خخخخ جناب درفشیان امیدوارم به زودیای زود به دومیش هم یعنی همون پول برسید.

من حل معما جدول و بازیهای فکری رو هم خیلی دوست دارم فقط زیادی سخت نباشه خخخخ.

برف بازی رو هم خیلی دوست دارم. خدایااااااااااا امسال یه برف درست حسابی برامون بفرست.

یہ وقتآیے ، یہ جآهایے ، یہ حرفآیے ، چنان آتیشتــ میزنہ کہ دوستـ دارے فریــاد بزنے، ولیـ نمیتونے !! دوستــ دارے اشکــ بریزے ، ولیـ نمیتونے !! حتے دیگہ نفســ کشیدنمــ براتــ سختــ میشہ ! تمامــ وجودتــ میشہ بغضے کہ نمیترکہ … بہ این میگن ” درد بے درمون
وقتی دلم میگیرد سکوت میکنم و لبحند تلخی بر لب دارم این روزها هیچ کس معنی دلتنگی را نمی فهمد

سعید اگر منظورت پیشخانه که متأسفانه تو وردپرس جدید مشارکت کننده ها نمیتونن از تو پیشخوان کامنتها رو ببینن.
از نویسنده به بالا این امکان رو دارن خخخ.
بچه ها من از خوابیدن لذت میبرم، از قلیون کشیدن لذت میبرم، از حرف زدن و بودن با شازده خانم لذت میبرم، یه سری لذت هم دارم که میبرم ولی نمیتونم اینجا بگمشون خخخ.
یعنی همچین آدم عیاشی هستم خخخ.

فردا شب ساعت ۱۲ که میشه پس فردا صبح خخخ
بچه ها بیایید و از خاطرات یلداتون بنویسید منم شاید فردا ننویسم اما پس فردا تو اداره براتون مینویسم

یه چی میگم بهم نخندین. امروز و فردا من شدیدا منتظرم… شدیده شدید….. و حالا این آقا طاها تماما داره چیزهایی مینویسه که کلمه کلمه اش حال منو توصیف میکنه!!!! نکنه تو همون جواب منی آقا طاها!!!!! خخخخ اگه خرافاتی بودم میگفتم بیا سارا اینم جوابی که میخواستی افسوس که اینا راضیم نمیکنه و من همچنان منتظرم…..

سلام پریسیما… من بزرگترین لذتم تو زندگی تا حالا کتاب خوندن بوده… قدم زدن… بعضی وقتا ساعتها راه میرم، مثلاً یه صبح تا بعد از ظهر… خوردن و خوابیدنم دوس دارم… کباب باد زدنم دوس دارم… آشپزی کردنا خیییییلی دوس دارم… برم بیبینم شوماها از چی لذت بردین تا حالا…

پیشخوان در مقابل جایی که من رفتم عددی نیست؟!
باید باشی تا ببینی!
فعلا تنهایی اینجا قدم میزنم و حالا قضیه برعکس میشه!
جایزه نمیدم ولی اگه کسی میخواد آدرس اینجا رو بهش بدم تا راحت باشه باید به من جایزه بده که اونم چیزی نیست جز پول زووووووووووور!

راستی من پست شب یلدای پارسال را دیدم بیشتر آقای عباسی بود و پریسیما و حسینی باقی در رفت و آمد بودن.
دقیقا از چی شب یلدا بنویسیم مگه از شب یلدا و رسوماتش چیزی هم مونده خخخخخخخخخخخخخخخ.

وقت دلتنگیام به ماه نگاه میکنم و مطمئنم یه جائی توهم داری به ماه نگاه میکنی مهم نیست چقدر از هم دور باشیم ما هنوز زیر یه آسمونیم و به یه ماه نگاه میکنیم و من احساس میکنم کنارتم و با تمام وجودم تو رو حس میکنم
استاد پرواز کجا هست دلمون براش تنگ شده

راستشو بخواین بچه ها. هنوز نمیتونم باورش کنم…. بارون بخوره به صورتم لذت ببرم!!! اون موقع فقط یادم میاد که قبلا بارون چه شکلی بود!!!!! میدونم که یه روزی عادت میکنم اما هنوز نه. هنوز سوگوار نور رفته ی چشمم هستم…. دلم برای دیدن تنگه خیلی ….

بنویسید کجاها رفتید با کیا بودید آیا بهتون خوش گذشت یا نه چیا خوردید فال گرفتید یا نه اگه جواب فالتون خوب بود اینجا بنویسیدش کلا خاطراتتون رو بنویسید دیگه فاطمه جان.

من از بستنی خوردن اونم میوهی لذت میبرم . حیف حیف که باید یه دو سه ماه دیگه هم منتظر بمونم واااای

بچه ها یه خبر دیگه.
بعد از این که پست شب یلدا پس فردا شب بسته شد پستهای شب نشینی به خاطر امتحانات دو سه هفته ای تعطیل میشه.
بچه ها امتحاناشونو بدن بعد دوباره شب نشینی راه میندازیم حسابی واسه خودمون حالشو میبریم.