خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

جنون

مغرور و بی باک در کرسی امپریالیسم جلوس نموده و با دست ملاطفت سبیل نیچه ای خویش مینواخت افکار بزرگ در سر میپروراند و مثال ابلهان دست دیگرش به سبب تخلیه استرس شدید میرقصاند، ناگهان به سان افسار گسیختگان عینک نیهیلیسم بر دیده نهاد و از قفسۀ سمت راست کتاب خدا مرده است را برداشته تورق کرده و الحمد لالله گویان به تمجید آفریدگار مفتی اعظم، به سبب اجتهاد و اصدار حکمی راهگشا جهت خلاصی از بند فطرت پرداخت.
در همین حین بود که احساس سرگیجه، حالت تهوع، لرزش و خنکی وجودش را فراگرفته کتاب را به محل نخستین عودت داد تا حال پیشین باز گردد؛ ولی از بین رفتن معصومیتی که هرگز نبود، واقعیتی بود که نمیتوانست با استغفاری دروغین استرداد شود، و شاید از همین روی که آینه ی جیبی را به جهت استشهاد تبلور درونیات ظاهر در رخسار طلبید، رنگ زرد، چونه ای لرزان، دیدگانی از حدقه برآمده، قطرات عرق نشسته بر پیشانی، گزارش بی سانسور آینه بود، آینه ای که تاب ایستادن بر دست رعشه دار باشاه را نداشت و با افتادن و شکستنش سکوت وهم آوای آن لحظات را از میان برد، از میان برد و با صدایی دورگه پیشخدمت را خواند، آهای کثافت مگر نشنیدی چه شد؟!
لیبرالیسم با چشمانی آبی تنی نیم لخت، دست و پای مومک شده، لپهای گل انداخته و تِلو تِلو خوران، شق و رق کرده اتو کرده، تعظیم کنان به طرفه العینی ظاهر شده معروض داشت در خدمتم.
باشاه از جمال او شگفت زده ملتمس کنان به سجده افتاده و تقاضای هم بستری ابراز داشت، گونههای سرخ جای زردی گرفت، و نه از لرزش، و نه از استرس دیگر خبری به میان نبود، نبود که شامپاین از بودنش خجل شده به شتاب خود واریز وجود لبریز از عطش باشاه گردید.
رعنا جوان صاحب جمال ما هر چند در دل اشتیاقی کمتر از باشاه نداشت، اما با تامل گام برمیداشت، باشاه از تانی آن مه جان بخش به خود پیچید و خیال اردنگی کرد، صورت نکو چاره جز وادادن ندید و سیمین تن دو دستی تقدیم وی نمود، باشاه با حرص و ولع به خوردن تن و مکیدن جان اشرف هستی آرام آرام کوس ان الحق سر داد، آمیزشی که دهها سال حظ آور، خستگی ناپذیر، نشاط افزون در استمرار بود، میرفت تا با ابدیت پیوند گیرد.
طبع تنوع گرا و سیری ناپذیر بالاخره کار دست هر دو داد و آن شد که شد، آن شد که مهار نفس از کف رفت و هرگز به نقطۀ ارضا نرسید و باشاه که خویش را بعد از مرگ خدا و نفی دین، یکه تاز جنت خود ساخته میدید، این بار دست در دور کمر فمنیسم و لب بر لبان آن آوازی در دستگاه ماتریالیسم سر داد تا سرداری مدرن با پریان عور، در کنار مردان زن نمای کور، همراه با همجنس گرایان بور، مستغنی از رود شیر و عسل پهلو به پهلو سیه چشمان حور، گیلاسها صف کشیده روی میز بلور، اعطای دموکراسی حقوق بشر آزادی آن هم بزور، کانال کشی به پست مدرنیسم با سرعت نور، نمایشگاه عروسکان دلربای هالیوودی با اجناس جور، قطع ارتباط با متافیزیک آن عالم دور، پارتیهای شبانه با لحظات شور، گرفتن عصمت جوانان با دادن سور، جنگ تمدنها با تبعید فرهنگهای ریشه دار در ظلمت گور، تجاوز جنسی به اطفال در زیرزمین کلیساهای نمور، تخریب بنیان خانواده در جهت تامین سربازان شکور
ناظم آنارشیسم گردد و البته در وقت نیاز میلیتاریسم به فریاد رسد، به فریاد رسد که جمع همه در جام جهان نمای ماکیاولیسم برای باشاه میسور بود، باشاهی که همچنان تسبیح آتئیسم را دور انگشت اشارۀ خود بی بیم از اینکه موجب اجتناب فرشتگان مقرب الهی از او شود میچرخاند و میچرخاند، جام خود را لبریز از سپتیسم کرده و با واریز قدری سوفیسم به حلاوتش افزود، و بدون اینکه عاقبت اندیش باشد معده ی رئالیسم را لبریز کرد، و از این شکم بارگی سکولاریسم لبخند زنان قی شد، و شپشی به نام لائیسم ریش و موی باشاه را اشغال کرد، خدا مداری ترخیص شد تا استراحت نماید، و امانیسم سوبژه گردید تا الباقی منجمله خالق، با ابژگی منتظر گذر زمان، قضاوت تاریخ مطالبه نمایند.

گویند کسان بهشت با حور خوش است،
من میگویم که آب انگور خوش است،
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار،
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است.

در فراسوی زمان و مکان گیتی، افلاطون پهن پیکر اما مدت زیادی نبود که سوسیالیسم را وضع حمل نموده، فرد و مالکیت وی را به دهان جامعه ریخته ذوق مرگ از ایجاد سعادت برای بشر به آرامش میرفت که فرو رود، و گویا اخلاف وی شدیدا به زندگی زنبوران غبطه میخورده حسادت میورزیدند، حسادت میورزیدند که هدایت تکوینی دیگر موجودات را برای نوع خویش کپی پیستی همراه با اصلاحات صورت گرفته واجب دانسته تا این بار اومانیسم جمع گرا در پی تحقق برابری اجتماعی و اجرای حدود و قیود بر لیبرالیسم بیقیدیها در شرق سرزمین سبز و میانۀ زرد نازل شده تا آرمان شهر اشتراکها پدید آید.
در این وانفسا هگل گلاب پاشی از جنس کمونیسم بر دست نهاده و مشغول عطر‌آگین کردن فضای تعفن آور حاکم بود و گهگاهی فاتحه ای نثار روح پاک و جهنمی مارکسیسم میکرد، و از حی لایموت برای جنابش طلب مغفرت نموده در انتظار فرج در حیات این دنیائی به تعلیم صدفه و اتفاق با تمثیلهای بلیغ بچه خر کن روزگار میگذراند.
قادر متعال که سرزمین سپیدان را اهل هدایت میدید، گویی فراموش کرده خاتم فرستاده، لنینیسم را جهت تغییراتی در یاوه پراکنیهای مارکس مبعوث نمود که جنابشان با پنبه ی پوپولیسم، سر بولشویک را گوش تا گوش برید و البته منشویک زرنگتر از این حرفها بود و خر نشد.
به هر حال اهل بیت مکرم مارکسیسم با در دست داشتن بیرق پرولتاریا، در پی ریختن خون بورژوازی، در حال پوست اندازی بود که استالینیسم کرک و پشم لنینیسم را بر مبنای حکم هوش و زیرکی بی حد، به قدر مکفی اصلاح کرد تا ادعای پیامبریش بی حجت و معجزه مطرح نگردد.
خوشبختانه اژدهای نازیسم از لبع سوسیالیسم لحم رویانده استخوان درشت کرده تا این بار چهره ای متفاوت از دولت سالاران در ذهن و بطن تاریخ حک شده تا با اخذ دهها میلیون جان و زندگی، زندگی بر باد رفته آریائیها به حکم آپارتاید به سلطنت رسانده تا از راه قربانی کردن قوم جنگیده با ذات اقدس اله، حکم عمومی اینترناسیونالیسم با تکیه بر نیا، عاقبت تلخ کشتی گرفتگان با جبار با وفا، این بار به جمع بخشیده تن را این فمنیسم با حیا، مال و زن خود به اشتراک نهاده از روی صلح و صفا، آزادی فرد به یغما رفت با جور عدالت هوا، افسانه ای آفریده شد حکمش حکم خدا، دولت همه کارۀ افراد خود از سر جفا، رفتن در حصار ظلم کومون با حلم نور ندا دست به احیا دینی زند تا همگی نه فقط فرد، به آرامش ابدی دل خوش دارند.
به هر حال طلوع خورشید سرخ از مشرق زمین رنگ خون به آبی بحار دلهای نو رستگان جویای حقیقت میزد که لیبرالیسم به خود لرزید و تا جنگ ستارگان پنجه در پنجۀ آن باقی گذاشت که یلتسین جوان مرد خائن، کار جمهور را به شایستگی تمام کرده و از آن خورشید پر فروغ منفور، جز آتش نیم جانی بیش نماند، و خواب مارکسیسم در آرزوی چیرگی پرولتاریا تعبیر نشده نقش برآب گشت.
گویی مارکسیسم ملعون آمده بود تا لیبرالیسم معصوم را تا حد امکان در جهت اقامۀ سلطنت تیرگیها ترمیم نموده رسالتش را به پایان رسانده به قعر جهنم هجرت نماید.

در این بین تلاش پیشوا در جهت عدم وقوع عالم تک قطبی هرگز به نتیجه نرسید، و میخائیل احمقتر از آن بود تا درسهای شیخ اشراق سهروردی را بفهمد و آن شد که نباید، و آن رخ داد که نشایَد.

فردریش که آینده مثل آینه ای در مقابل دیدگانش رخ نمایان کرده بود به درستی میدانست به زودی نوری بس کدر به نام فروید هبوط خواهد کرد و از خدا خواسته فتاوی او که انصافا تمامی مشکلات بشریت در شربت ارضاء بی غید و شرط امیال جنسی حل نموده و با زبان حرص و ولع به تن خسته از نسخههای منسوخ شده ی سعادت آدمی تزریق نمود، روی دیده نهاد تا به نام او و به کام خود بکند آنچه شفیع دردهای تلنبار شده ی تاریخی خود میدانست، و رو به پریوشی به نام لو آندره سالومه کرده پیشنهاد شرم آوری البته از سر نیاز غریزی مطرح ساخت و دهۀ آخر عمرش به هوای وصال عقل را ترخیص نمود.

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت،
یک ساغر می دهد مرا بر لب کِشت،
هرچند به نزد عامه این باشد زشت،
سگ به زمنست اگر برم نام بهشت.

همگی جهت نباختن قافیه در مجمع سمپوزیوم گرد آمده تا شاید با تبادل معشوقهها راه برای هم زیستی مسالمت آمیز خود بگشایند، لیبرالیسم که کیاستش به اثبات رسیده چنگ در گیسوی سوسیالیسم زده به نواختنش مشغول شد.
باور کردنی نیست که فرزندانی مثل مور و ملخ از سر و کول حضرات مجهول ذاتیه و معلوم هویه در حال رژه بودن و ما از ایشان سان میدیدیم که سوسیال دموکرات درعمق وجودمان ناباورانه لانه اختیار کرد تا به حکم اصلاحات تبر به ریشۀ ریش دارمان زده و هرچه رسته بودیم به پنبه مبدل سازند تا شکلات رفاه در دهان پرولتاریا گذاشته نگذاشته کلاه ماتریالیسم با رکن سکولاریسم و با لواشک متافیزیک کوچک تا بزرگ را خر پنداشت تا خدا در زنجیر باقی ماند، و نفرین ملائکه بر دگماتیسم.

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت،
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت،
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت،
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت.

مهربان مانید.

۳۶ دیدگاه دربارهٔ «جنون»

رععععد بزرگ با دهانی باز و چشمانی گرد شده از تعجب هاجو واج به عطا نگاه میکنه .
عطای محله و چندین عصر فرارتر از زمانه ،رعد بمیره زیر دیپلمش کن .
تمام اصطلاحاتو شنیدم ولی معانیشون یادمان نمانده .
عطا نکنه در دنیای حقیقی هم اینگونه سخن بر زبان میرانی ؟؟

خدا رحم کرده که در قالب طنز نوشته بودی خخخخ اگر در قالب جامعه شناختی قرار بود مقاله بنویسی چه بیلو خاکی بر سر در محله باید میریختم خخخخ
با ما کمی خودمونیتر ازین باش پسرم .
لایک بی پایان بر تو .هزاران آفرین بر حضور با کلاست . و صدها گل نثار قدوم با کمالاتت .

واااااااااااااای… پسر چه خوب مینویسی… کم تو خونه باید از دست شماها بکشم؟ اینجام دارید هنرنمایی میکنید شما اهالی فلسفه؟ خخخخخخخخخ… هر جا میرم هستییییید؟فقط خدا میدونه چقدر از شماها فراری ام…خخخخخخ…
اما جدی دس بردار از این ایسم هااااااااا…. بخون و بگذر ازشون… خودت چی فک میکنی؟ خودت کجایی؟ خودت اهل کدوم تفکری؟
راستی ام خوندی درد جاودانگی اونامونو رو؟ حتمی خوندی… یاد اونامونو انداختیم…
خوش باشی و سعادتمند…

سلام رهگذر محترم و گرامی البته منهای عزیز که مورد نهی از منکر قرار نگیریم.
شکلک لبخند.
اولا که بسیار بسیار لطف دارید شما
در ثانی من اهل هیچ کدام نیستم.
من قایل به عطائیسم هستم
باز شکلک این بار قهقهه.
راستی من فلسفه نخوندم من حقوق خوندم.
ممنون از حضور شما

سلام.
خب من بعد از انتشار این پست مجبور شدم کل مغزمو فرمت کنم دوباره ویندوز روش نصب کنم خخخ.
البته مشکل از عطا نبود من یه کم مغزم کشش این چیزا رو نداره.
به هر حال توانایی بالایی میخواد این شکل نوشتن که بابتش بهت تبریک میگم.
موفق باشی.

سلام بر مدیر گرامی محلۀ نابینایان خودمان.
از تبریکی که گفتی بسیار تشکر.
حالا خوب هستش که با نرم افزارهای گویا خودت میتوانی ویندوز تعویض کنی و الا مجبورم میکردی هزینه رو تقدیم کنم
از نظر لطف و عنایتت بسیار تشکر میکنم
سپاس.

سلام بر عموی دوست داشتنی و مهربان خودم.
شما آدم با تجربه و با معلوماتی هستید
بنابراین من به نظر شما احترام میزارم.
هر چند دوست داشتم نسبت به محتوا هم نظرتان را ابراز دارید.
به هر حال ممنون که مینوازید

سلام برشما
بعضی از این ایسم ها را من نمیدونم چی چی هستند برای همین نقدی که با این بیان زیبا بر این اسیم ها پوشاندید را به طور کامل درک نکردم . باید برم کلی مطالعه کنم و چند بار دیگه برگردم بخونم تا بفهمم.فقط چون علاقمند به رمان و داستان هستم میتونم بگم از شیوه نگارش شما آن هم در این حوزه متفاوت لذت بردم.
نقد و نسیه ها همگی به کامتان
روزگارتان خوش و خرم

با تمام ایسم ها آشنا شوید!
۱. امپریالیسم: (۱)
امپریالیسم از کلمه قدیم تر (امپراطوری) گرفته شده است. و این اصطلاح عنوان برای قدرت یا دولتی بوده که خارج از محدوده و کشور خود به زور به تصرف سرزمین ها و ممالک دیگر اقدام می کرده، و آنجا را جهت بهره برداری، تحت سلطه خود قرار می داده است. و معنای امپریالیسم با کلمه استعمار پیوندی نزدیک دارند. و امپریالیسم به امپریالیسم نظامی، اقتصادی و فرهنگی تقسیم می شود.

۲. میلیتاریسم: (۲)
به معنای ارتش سالاری می باشد. به چهار حالت در سازمان ارتش مانند جنگجویی، سروری ارتش بر دستگاه دولت، بزرگداشت سپاهگیری و بسیج کشور برای هدف های نظامی را ارتش سالاری گویند. وقتی این چهار حالت کاملاً فراهم شد ارتش سالاری کامل گویند. و میلیتاریسم زمینه را برای دژسالاری، نازیسم، فاشیسم و فالانژیسم فراهم می کند.

۳.دزسالاری:
نام و اصطلاحی برای حکومت هایی است که با روش استبدادی و ترور بر سر کار می آیند.

۴. نازیسم: (۳)
عنوانی است برای حکومت آلمان در دوره “آدولف هیتلر” و گاهی هم ردیف معنای فاشیسم می باشد. و نیز نازی علامت اختصاری “حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان” به رهبری هیتلر است.

۵. فاشیسم: (۴)
این اصطلاح به صورت عام نامی است برای همه رژیمهایی که بقایشان بر پایه دیکتاتوری و زور و کشتار استوار است. اما به معنای خاص، نام جنبشی است که در سال ۱۹۲۹ به رهبری “موسولینی” در ایتالیا به راه افتاد.

۶.فالانژیسم: (۵)
نام حزب فاشیست اسپانیا می باشد. این حزب را “خوزه آنتونیو پریمودو ریورا” پسر دیکتاتور پیشین، “پریمودو ریورا”، در سال ۱۹۳۳ بنیان گذاشت.

۷. تیرانی (تیرانیسید): (۶)
عنوانی است برای حکومت ظالمانه ای که قدرت را از راه غیر قانونی در یونان باستان به دست می گرفت و در یونان “تورانوس (Tyrnnus)” می نامیدند.

۸. ماکیاولیسم (استبداد جدید): (۷)
مکتب ماکیاولیسم که آن را “فلسفه استبداد جدید” نیز می خوانند، عبارت از مجموعه اصول و دستوراتی است که ماکیاولی فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی (۱۴۶۹-۱۵۲۷) برای حکومت ارائه داده است. که خلاصه این مکتب عبارت است از: تأسیس دولتهای متحد و قوی که تابع کلیسا و دین نباشد. طرفداری از ظلم و استبداد و حکومت نامحدود. انسان موجود سیاسی و فطرتاً شرور است لذا برای علاج شرارت انسان حکومتی مقتدر و مستبد لازم است. اخلاق و مذهب تابع سیاست زمامدار می‌باشد، اگر صلاح دید در حکومت از دین و اخلاق استفاده می کند و اگر صلاح ندید استفاده نمی کند. زمامدار به منزله قانون است و مردم باید از حاکم و زمامدار اطاعت کنند، اما خودش از قانون مستثنی است و هر چه بخواهد می تواند انجام دهد. روش حکومت در مکتب ماکیاولیسم آن است که زمامدار برای رسیدن به قدرت و حفظ آن مجاز است به هر عملی مانند زور، حیله، تزویر، جنایت، تقلب، نقض قول و پیمان شکنی و نقض مقررات اخلاقی متوسل شود. و هیچ نوع عملی برای رسیدن به قدرت و حفظ آن برای زمامدار ممنوع نیست، به شرط اینکه تمام این اعمال را پنهانی و سرّی انجام دهد. و جنایاتی که هیتلر و موسولینی دیکتاتورهای آلمان و ایتالیا انجام دادند بر همین افکار دور می زد.

۹. نیهیلیسم: (۸)
نیهیلیسم یا هیچ انگاری، این اصطلاح از واژه (نیهیل( در زبان لاتین به معنای هیچ آمده است. و نیهیلیسم مکتبی فلسفی است که منکر هر نوع ارزش اخلاقی و مبلّغ شکاکیت مطلق و نفی وجود است. و گروهی از آنارشیست های قرن ۱۹ روسیه را نیز نیهیلیست خوانده اند. مؤسسه فرقه نیهیلیسم “میخائیل باکونین” (۱۸۷۶-۱۸۱۴م.) بوده است.

۱۰. سوفیسم (سوفسطائی) (۹) :
در زبان یونان سوفیسما و سوفیزا به معنای آموزش و سوفوس به معنای عقل و خرد می باشد. اما از نظر اصطلاح سوفیست عنوانی برای فلاسفه قبل از سقراط می باشد. که آنان مورد انتقاد سقراط و افلاطون قرار گرفتند. اما بعدها به کسانی گفته می‌شد که در بحث ها و گفتگوی با مغالطه و زبان بازی بر حریف خود پیروز می شدند.

۱۱. سپتی سیسم (سپتیک):
این همان فلسفه شکاکین است. پیروانش معتقداند که انسان راهی برای شناخت حقایق ندارد. از این رو باید در همه امور توقف نماید. حتی علوم ریاضی را هم به طور احتمال قبول کند. این مَسْلک شبیه سوفیسم و نسبی گری است.

۱۲. آتئیسم:
پیروان این مکتب می گویند چیزی به عنوان مافوق طبیعت وجود ندارد. و انسان را فقط موجود طبیعی می دانند که باید با همان عقل طبیعی اداره شود.

۱۳. کمونیسم: (۱۰)
کمونیسم این اصطلاح از ریشه لاتینی (کمونیس) به معنای اشتراکی گرفته شده است. و این عقیده از سال ۱۸۴۰ م. رواج یافت. و معنای اشتراک محدود به ثروت و دارائی ها نمی شود، بلکه اشتراک شامل زنان و مسائل جنسی می گردد. بنابرنظر کمونیسم تمام منابع اقتصادی کشور اعم از صنعتی و امور دیگر مربوط به جامعه است نه افراد و خانواده ها، اما کمونیسم به معنای جدید عبارت است از اینکه دولت بر تمام مراکز اقتصادی جامعه کنترل داشته باشد و همه چیز باید در دست او قرار گیرد.

۱۴ مارکسیسم: (۱۱)
کمونیسم به معنای خاصی که امروز در نقاط مختلف دنیا رایج است کمونیسم مارکسیسم است. زیرا مؤسس کمونیسم “کارل مارکس” فیلسوف آلمانی (۱۸۸۳-۱۸۱۸م.) بود که بعد از مارکس، “فریدریش انگلس (۱۸۹۵-۱۸۲۵م.)”، “لنین” و “استالین” از رهبران کمونیسم بودند. بعد از درگذشت استالین (۱۹۵۳) “مالنکوف” ، “بولگانین” و “خروشچف” جانشین وی شدند. البته آراء مارکس و اِنگلس توسط نفوذ فلاسفه آلمانی مخصوصاً “هگل” و “فویرباخ” گسترش یافت.

۱۵. لنینیسم: (۱۲)
لنینیسم نوع دیگری از مارکسیسم است که منسوب به “ولادیمیر ایلیچ لنین (۷۹۲۴-۱۸۷۰م.)” بنیانگذار رژیم کمونیست و پیشوای انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه می باشد. لنین در اصول افکار مارکس تغییراتی داد به طوری که مواردی بر آن افزود و عناصری از آن را حذف کرد، تا مناسب اوضاع جامعه روسیه گردد. و در ضمن عقاید لنین بعد از انقلاب و رسیدن به قدرت نسبت به قبل از انقلاب تغییر یافت.

۱۶. استالینیسم: (۱۳)
بعد از لنین “یوسف استالین (۱۹۵۳-۱۸۷۹م.)” ـ نخست وزیر و دبیر کل حزب کمونیست و دیکتاتور اتحاد شوروی سابق ـ روی کار آمد و در عقائد لنین اصلاحاتی انجام داد که افکار او به نام استالینیسم مشهور گردید.

۱۷. بولشویسم: (۱۴)
بولشویسم عنوان ایدئولوژی حزب بولشویک به رهبری لنین بود. علت به وجود آمدن بولشویسم به خاطر اختلافی بود که در حزب مخفی سوسیال دموکرات روسیه بر سر مسأله عضویت در حزب پدید آمد. به دنبال آن، حزب به دو گروه بولشویک (در زبان روسی به معنای اکثریت) به رهبری لنین، و منشویک (به معنای اقلیت) به رهبری “مارتوف” تقسیم شد. و لنین در سال ۱۹۱۸ نام حزب خود ر “حزب کمونیست سراسر روسیه (بولشویکها)” نهاد، و در سال ۱۹۲۵ به نام “حزب کمونیست سراسر اتحاد شوروی” و در سال ۱۹۵۳ به “حب کمونیست اتحاد شوروی” تغییر یافت.

۱۸. پوپولیسم: (۱۵)
پوپولیسم به معنای مردم باوری است. به اینکه هدف های سیاسی را باید بر اساس خواست مردم جدا از احزاب و نهادها پیش برد، و خواست مردم عین حق و اخلاق است. به عبارت دیگر هر چه مردم خواستند همان حق و اخلاق می باشد. که در واقع بولشویسم ترکیبی از مارکسیسم و پوپولیسم است.

۱۹. بورژوا (۱۶)
در قرون وسطا فردی از اهل شهر آزاد (بورگ) را که نه ارباب بود و نه دهقان “بورژا” می نامیدند. در قرن های هفدهم و هجدهم ارباب ها و کارفرماها را در برابر کارگران و بازرگانان به این نام خطاب می کردند. در فرانسه عنوانی برای طبقه میانه سوداگر و پیشه ور یا شهرنشینانی که بر ملاک دارائی از حقوق سیاسی برخوردار بودند اطلاق می شد، و اما در اصطلاحی سیاسی معنای خاص خودش را دارد.
بورژوازی در اصطلاح مارکسیستی به معنای سرمایه داران، سوداگران، پیشه وران و دارندگان مشاغل آزاد است. در برابر “پرولتاریا” (۱۷) که به کارگرانی گفته می شد که هیچ وسیله تولیدی جز نیروی کار خود برای تأمین زندگی ندارند.

۲۰. سوسیالیسم: (۱۸)
واژه سوسیالیسم (جامعه باوری) در زبان فرانسه به معنای اجتماعی می باشد. و در انگلیسی (سوسیالیسم سیاستی که هدف آن نظارت جامعه بر وسایل تولید و اداره‌ آنها به سود همگان است). البته این تعریف، یک تعریف جامع نیست، زیرا نظارت عمومی بر اموال و تولید معنای وسیعی دارد. امابهترین وجه اشتراک سوسیالیست برتری جامعه و سود همگانی بر نظریه فردگرایی و سود فردی است، که سوسیالیسم به انواع متعددی مانند سوسیالیسم لیبرال، مارکسی، نوین، تکاملی، فابیان، صنفی و پارلمانتر و اقسام دیگر، تقسیم می شود.

۲۱. کاپیتالیسم: (۱۹)
کاپیتالیسم روشی است که در آن وسائل عمده تولید به کمک سرمایه های شخصی فراهم شده و اموال به مالکیت صاحبان سرمایه باقی می ماند. در کاپیتالیسم کارگران به عنوان روز مزد اجیر صاحبان سرمایه اند، و تمام قدرت مالی در دست اشخاص معدودی در جامعه خواهد بود. در مقابل کاپیتالیسم، کمونیسم و لنینیسم و استالینیسم قرار دارد.

۲۲. پپورتنیسم:
یکی از فِرَق مذهبی آمریکا است که به ثروت اندوزی و سرمایه داری و تجارت ظالمانه مشروعیت می دهد. و این مسلک اصلی ترین عنصر فرهنگی و مذهبی تمدن آمریکایی است و با روح سرمایه داری آنان هماهنگ است.

۲۳. ناسیونالیسم: (۲۰)
عبارت است از اعتقاد به برتری یک ملت و قوم بر تمام ملل و اقوام دیگر و لزوم وفاداری مطلق و بدون هیچ قید و شرطی نسبت به قوم و ملت خود، و مباهات کردن هر قوم و قبیله نسبت به فرهنگ و زبان و نژاد خودش. بنابراین ناسیونالیسم (ملی گرایی) خود را از همه برتر و دیگران را پایین تر از خود می داند، که به ناسیونالیسم اقتصادی و سیاسی تقسیم می شود.

۲۴. انترناسیونالیسم: (۲۱)
در برابر ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم قرار دارد که معتقد است خیر و سعادت بشر اقتضا می کند که ملت ها بدون در نظر گرفتن تعصب های قومی با هم همکاری داشته باشند.

۲۵، آنارشیسم: (۲۲)
در لغت یونانی به معنای حکومت است و آنارشی یعنی بدون حکومت. لذا در مسلک آنارشیسم حکومت را موجب مصائب و بدبختی های مردم می داند. و بنیاد آنارشیسم بر دشمنی با دولت می باشد. البته مخالف هرج و مرج هم هستند، اما به نظام و حکومتی فکر می کنند که بر اساس همکاری آزاده پدید آید. و پیشوای آنارشیسم جدید پیرژوزف پرودون” (۲۳) فرانسوی (اوایل قرن ۱۹ م.) می باشد.

۲۶. ایدآلیسم: (۲۴)
ایدآلیسم (ایده آلیسم = Idealime) به معنای خیال پرستی است و ایدآلیست کسی را گویند که معتقد است که سیاست باید تابع آمال یا ایدآل های انسانی گردد. این مسلک در برابر “رئالیسم” یا واقع پرستی و اصالت دادن به واقع قرار دارد.

۲۷. رئالیسم: (۲۵)
همانطوری که بیان شد رئالیسم (واقع پرستی و دنبال حقیقت بودن) در مقابل ایدآلیسم قرار دارد. رئالیست سعی دارد خود را با حقایق جهان و محیط جامعه وفق دهد و عوامل حقیقی را در حوادث دخالت دهد.

۲۸. فئودالیسم: (۲۶)
فئودالیسم یک سازمان بزرگ اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که در بسیاری از نقاط اروپا و خاور دور و خاور میانه در قرون وسطی، قبل از تشکیل دولت های ملی جدید وجود داشته است.
خصلت عمده در فئودالیسم آن است که از طرف شاه هر قسمت از اراضی بزرگ به تصرف اشراف به نام فئودال در می‌آید، و آن زمین های بزرگ از طرف فئودال یا نمایندگانشان به کشاورزان اجاره داده می شود. و اشراف هم در مقابل این اجاره نسبت به کشاوزان آن منطقه اختیارات قضائی و حکومتی و مالی و سیاسی داشتند.
ولی در زمان حاضر فئودالیسم به کشوری گفته می شود که عده ای از اشراف و مالکین املاکی را مالک می باشند و کشاورزان از حقوق سیاسی محروم اند، و یا به مقداری کم ازحقوق سیاسی و کشور بهره مند هستند.

۲۹. فاکسیونالیسم: (۲۷)
فاکسیون به معنای حزب است. این اصطلاح را “جورج واشنگتن” در آغاز استقلال آمریکا به جای پارتی (حزب) به کار برد. فاکسیونالیسم یعنی حزب پرستی و عقیده به لزوم وجود احزاب سیاسی و اتکاء دولت و حکومت با احزاب عامه که آن را سیستم حزبی (پارتی سیستم) نیز می نامند. در مقابل کمونیسم که تک حزبی است قرار دارد.

فرق پلورالیسم با فاکسیونالیسم آن است که اصطلاح اولی عمومیت دارد و شامل عقیده به لزوم تعدد جمعیت و انجمن ها از هر قبیل اعم از مذهبی و فرهنگی و علمی و سیاسی و اقتصادی می باشد، در حالی که فاکسیونالیسم تنها معتقد به تعداد احزاب سیاسی است.

۳۰. مولتی پارتیسم (چند حزبی):
به معنای چند حزبی است که در دموکراسی غرب تولد یافته است و در نظام سیاسی احزاب متعدد وجود دارد که در قدرت سهیم هستند، و هیچ یک از این احزاب به اکثریت مطلق دست پیدا نمی کند، و کشور بر اساس چند حزبی اداره می‌گردد. و گاهی هم احزاب متعدد برای آنکه کرسی های بیشتری را در پارلمان به دست آورند، دست به ائتلاف می زنند. اما ائتلاف دائمی نیست ولی تعداد احزاب هم موجب ضربه به اقتدار ملی نمی شود.

۳۱. ماتریالیسم: (۲۸)
مکتب ماتریالیسم یا مادیت و اصالت را به ماده دادن، از مکاتب بسیار قدیم می باشد و تاریخ آن به زمان یونان قدیم می‌رسد. و عبارت است از اعتقاد به این که تنها ماده وجود دارد و هر چه عنوان ماوراء الطبیعه و حالت متافیزیکی داشته باشد، مانند خدا، روح و فرشتگان وجود ندارد.

۳۲. دوگماتیسم: (۲۹)
دوگماتیسم آئینی است که می گوید پذیرش موضوعی احتیاج به استدلال ندارد، و آن را باید بدون دلیل قبول کرد و بدون چون و چرا آن را از بدیهیات شمرد. و یا اینکه در عقیده از سنت سابق کورکورانه تقلید نمود.

۳۳. دیالکتیک: (۳۰)
این اصطلاح در فلسفه از طرف فلاسفه در معانی مختلف به کار رفته است. اما از نظر لغت دیالکت (Dialeet) به معنای زبان محلی، مکالمه، شیوه سخن و لهجه و اصطلاحات زبان ملت های مختلف به کار رفته است.
اما از نظر اصطلاحی هر کدام از فلاسفه معنای خاصی از آن را اراده کرده اند. سقراط به معنای مکالمه و فلسفی کردن هر موضوع به صورت سؤال و جواب به کار برده، افلاطون به معنای روش منطقی استعمال کرده است. هگل و مارکس این لفظ را مشابه هم استعمال کرده اند، با این فرق که دیالکتیک هگل ایدالیسم است و دیالکتیک مارکس ماتریالیسم و توجه به مسائل مادی است. و برای دیالکتیک معانی متعددی ذکر نموده اند، به کتاب هایی کهدر این موضوع تألیف شده مراجعه نمایید.

۳۴. رادیکالیسم: (۳۱)
در لغت به معنای ریشه است و این کلمه از طرف لیبرال های انگلیسی در قرن ۱۹ استعمال شد، که مایل بودند به ریشه موضوعی نفوذ کنند، و طالب تجدید اساس کلیسا و خواستار انحلال مجلس اشراف و گاهی متمایل به لغو سلطنت بودند. اما این اصطلاح بیشتر در مورد کسانی اطلاق می شود که از مؤسسات سیاسی و اجتماعی موجود ناراضی و عصبانی شده اند و درصدد تغییرات اجتماعی هستند.
ولی در جامعه امروزی به کسانی که درصدد اصلاحات اساسی جهت بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی می باشند، رادیکال می گویند. اما در آمریکا این اصطلاح بیشتر درباره سوسیالیست ها و کمونیست ها اطلاق می شود. اما در اروپا در گروه های اصلاح طلب به کار می رود.

۳۵. دموکراسی: (۳۲)
اصطلاح دموکراسی از اصطلاحات تمدن یونان قدیم است، و حکومت مردم بر مردم را دموکراسی می نامیدند. اما در اصطلاح جدید عبارت از حکومت مردم که با توجه به آراء اکثریت مردم از طریق انتخاب نمایندگان تشکیل می گردد، و اداره امور کشور در اختیار اکثریت آراء مردم قرار می گیرد. و دموکراسی به دموکراسی مستقیم (خالص) سیاسی، اقتصادی و صنعتی تقسیم می گردد.

۳۶. سندیکالیسم: (۳۳)
تریدیونیون یا اتحادیه های کارگری را در فرانسه سندیکا می نامند. سندیکالیسم نام یک مکتب سیاسی و هم، نام یک جنبش سیاسی انقلابی است که بین سوسیالیسم و آنارشیسم سازشی به وجود می آورد.

۳۷. ایدئولوزی: (۳۴)
این کلمه فانسوی است که مرکب از “idee به معنای تصور و اندیشه + logie به معنای شناخت” می باشد. ایدئولوژی روشی از اندیشه است که می خواهد هم جهان را توضیح دهد و هم دگرگون سازد. و اولین بار این واژه را دستوت دوتراسی (۱۸۳۶-۱۷۵۴) دانشمند فرانسوی به کار برد. و هدف او از این کلمه (اندیشه شناسی) یا (دانش ایده ها) بود. و گاهی هم به معنای سنجیده و ناسنجیده استعمال می شود. و در لغت فرانسوی به کسی که در یک ایدئولوژی صاحب نظر است و جنبه مرجعیت دارد، ایدئولوگ گفته می شود.

۳۸. اُپُوزیسیون: (۳۵)
در زبان فرانسه به معنای مخالفت یا مخالفان، و در معنای وسنیع خودش عبارت است از کوشش اتحادیه ها، حزب ها، گروه‌ها، دسته ها و افراد برای دستیابی به هدف هایی که در نظر دارند، و هدفشان مخالفت با اهداف دارندگان قدرت سیاسی، اقتصادی می باشد.

و اپوزیسیون در معنای محدود، نامی برای گروهی که در نظام های حکومت پارلمانی به موجب قانون اساسی موجودیت آنها به رسمیت شناخته شده است، و در پارلمان گروهی را تشکیل می دهند که به حکومت ارتباط ندارد و از دولت حمایت نمی کند اما خود را به قانون اساسی وفادار می دانند.
اپوزیسیون پارلمانی با شرکت در گفت و گوهای مجلس و با شور قانونی، مطابق شرایطی که قانون معین کرده در کار حکومت نظارت مستقیم دارد. افکار عمومی را در جریان می گذارد. مهمترین وظیفه اپوزیسیون آن است که به انتخاب کنندگان امکانات انتخاب دیگری می دهد. اپوزیسیون مظهر حکومت احتمالی آینده است، و جزء مکمّل نظام های پارلمانی در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و سوئد است که معمولاً دو حزب اصیل در آنها وجود دارد که به نوبت نقش حاکم و اپوزیسیون را به عهده می گیرند. اما در نظام های یک حزبی مانند آمریکا اپوزیسیون به صورت قانونی وجود ندارد.

۳۹. مائوئیسم: (۳۶)
به افکار مائوتسه تونگ (۱۹۷۶-۱۸۹۳) رهبر انقلاب کمونیستی چین درباره استراتژی جنگ انقلابی و سازگار کردن مارکسیسم – لنینیسم با اوضاع چین گویند. مائو علاوه بر اندیشه کمونیستی در چین، کانون مبارزه را از شهرها به روستاها و از کارگران در شهر به دهقانان در روستا انتقال داد. و مائو با ارتش دهقانی خود و با جنگ های چریکی در هدف خود در سال ۱۹۴۹ پیروز شد.

۴۰. سکولاریسم: (۳۷)
سکولر در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای دنیوی و آنچه که مربوط به دنیا است می باشد. و از کلمه سکولوم به معنای امور دنیا مشتق و گرفته شده است. سکولاریسم به دنیاپرستی و امور مادی اصالت می دهد. و آنچه مربوط به غیر دنیا باشد، مانند مسائل معنوی و دین و مذهب را رد می کند. و مرادف با کلمه سپ تیسم است.

این اصطلاح ابتدا توسط جمعی شکاک و منکرین خداوند در انگلیس تحت نظارت “هولی اوک (Holyoake)” به وجود آمد. هولی اوک که شاگرد “رابرت اوون” بود در واقع مؤسس این فکر بود.
سکولاریسم توسط تاجران و دلالان اقتصادی اروپا ترویج شد تا بتوانند با محو دین به اهدافشان زودتر برسند، و شعار سکولاریسم حرف دین از صحنه زندگی اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و هنری است. و بر اساس سکولاریسم دین از سیاست جدا است. لذا میرزا حسین خان سپهسالار صدر اعظم ناصرالدین شاه، روحانیت را از دخالت در امور سیاسی منع می‌کرد. (۳۸)

۴۱. لائیسم:
مسلکی است با دین و معنویت ضدیت دارد معادل معنای سکولاریسم می باشد.

۴۲. پلورالیسم: (۳۹)
پلورالیسم به معنای مسلک کثرت گرایی می باشد، که پلورالیسم دینی نجات و رستگاری انسان را در یک دین و مذهب نمی داند. و معتقد است که حقیقت مطلق، مشترک میان همه ادیان است. و در نتیجه پیروان تمام ادیان اهل نجات و رستگاری‌ند. قائلین به پلورالیسم گویند دین دارای قرائت های مختلف است و برداشت هر فردی از دین صحیح می باشد.
روشن است که سرانجام این افکار منجر به تعطیل شریعت و معنویت خواهد شد. و این اندیشه به پلورالیسم اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و دینی تقسیم می شود. پدید آورنده پلورالیسم در این قرن های اخیر مونتسیکو بوده، و بعد از او استقلال‌طلبان آمریکا آن را پرورش داده اند و پلورالیسم در برابر مسلک مونیسم قرار دارد که معتقد است کلیه جهان خلقت تابع یک اصل اند شبیه (وحدت وجودی) که فلاسفه اسلامی قائل هستند.

۴۳. لیبرالیسم: (۴۰)
این اصطلاح از واژه لییرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر به معنای آزاد است. این مسلک زندگی انسان را فقط درهمین دنیا می داند. و می گوید: آزادی انسان نامحدود است و هیچ نیرو و منبعی نمی تواند او را مقید کندو بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین کند. به عبارت دیگر چیزی به عنوان دین نمی تواند برای بشر تعیین سرنوشت کند و برای او شی ای را حلال یا حرام نماید.
لیبرالیسم به دو قسمت اصلی، لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی تقسیم می شود و این مسلک در اواخر قرن ۱۸ در انگلیس ظهور پیدا کرد و از مؤسسین آن “جرمی بنتهام، جیمز میل. جان استورات میل، توماس هیل گرین” می باشند. و می توان لیبرالیسم را اُمانیسم عقل گرا یا خود مختاری امانیستی نامید که در آن انسان خود مختار است. در واقع لیبرالیسم اندیشه انسان محوری می‌باشد.

۴۴. اباحی گری:
اباحه گری به معنای نفی حلال و حرام الهی و پایبند نبودن به دستور دین در زندگی فردی و اجتماعی می باشد. و این فکر در راستای نشر بی دینی و ترویج بی بند و باری در بین مردم قدم بر می دارد. و این فکر نتیجه لیبرالیسم است.

۴۵. اُمانیسم (انسان گرایی):
در مسلک امانیسم (انسان مداری) انسان جای خداوند می نشیند و تکیه گاه تشخیص ارزش ها را خود انسان می داند، و خداوند را برای برطرف شدن دردهای روحی بشر و برآورده کردن نیازهای بشر می باشد و حضرت حق تعالی از خود اصالتی ندارد.

۴۶. اندیویدوالیسم (فردگرایی):
به معنای اصالت دادن به فرد است و معتقدند که سعادت یک فرد و سودجویی او باعث سعادت جامعه می گردد.

۴۷. اگزیستانسیالیسم:
مکتبی که معیار کمال انسان را فقط در آزادی او می داند، و معتقد است که تنها موجودی که آزاد آفریده شده انسان می‌باشد و محکوم هیچ جبر و ضرورت و تحمیلی نیست و هر چیزی که بر ضد آزادی و منافات با آن داشته باشد، انسان را از انسانیت خارج می نماید. و اگر انسان خود را وابسته و متعلق و بنده چیزی نماید از انسانیت خارج شده است. و پیروان این اندیشه می گویند اعتقاد به خداوند نوعی اسارت و مانع رشد بشر است.

۴۸. رفرمیسم:
تفکری است که قلمرو دین را تنها رابطه انسان و خداوند می داند و دین را از صحنه اجتماعی و سیاسی حذف می کند، این مسلک و سکولاریسم هر دو در جهت حذف دین گام بر می دارند.

۴۹. پوزیتیویسم اخلاقی:
پیروان آن عقیده دارند که ارزش های اخلاقی واقعیت عقلانی ندارد و خوب و بد تابع آراء مردم است. اگر مطلبی را امروز گفتند خوب است آن مطلب ارزش می شود، و اگر فردا همان مطلب را گفتند بد است، آن موضوع خوب، بد و ناپسند می‌شود.

۵۰. پوزیتیویسم:
پیروان مسلک اعتقاد دارند انسان فقط از طریق حس، علم پیدا می کند و مادیات و امور طبیعی را درجه بندی کرده اند و می گویند هر چیزی که بیشتر قابل لمس وحس باشد، بیشتر مورد توجه انسان است.

۵۱. مدرنیسم:
کلمه مدرن را رومیان نخستین بار در قرن ششم میلادی از ریشه Modo (به تازگی) گرفتند، و در فارسی به معنای نو می‌باشد. اما در اصطلاح به معنای نو شدن ابزار می باشد و مبنای نهائی بشر و سعادت او فقط علم است، و پیروان این اندیشه معتقدند که باید علم را به جای دین قرار داد. وسایل جدید، شناخت و ذهنیت ها و روان شناسی تازه انسان جایگزین روش‌های قدیمی گردد.

امروزه روش های جهانی دیگر با مردم دیگر که دارای روحیات دیگری بوده اند جوابگوی نسل جدید نیست، و باید به فرهنگ، تاریخ، فلسفه و زبان نگاهی دیگر انداخت.

۵۲. پست مدرنیسم:
این مسلک می گوید انسان به دلیل وابستگی به فرهنگ، زبان، آداب و رسومش نمی تواند به آنها از دیده برتری نگاه کند و نمی توان داوری کرد که کدام فرهنگ غرب است.

۵۳. پروتستانتیسم لیبرال:
این دیدگاه متأثر از مدرنیسم است که اساس دین را تجربه دینی اشخاص می داند، و در اینکه عقل می تواند در مسائل الهیات اظهار نظر کند، شک دارند.

۵۴. مونارشی: (۴۱)
به معنای رژیم سلطنتی ای است که در آن پادشاه قوای سه گانه را شخصاً در دست دارد. و معمولاً به شکل موروثی یا با زور به قدرت می رسد، و شاه خود را بالاتر از قانون می داند.

۵۵. کنستیتوسیونال:
به معنای سلطنت مشروطه است که قدرت پادشاه محدود است، و مجلس شاه را در انجام وظایفش یاری می کند. مجلس قوانین را وضع می کند و پس از تأیید پادشاه برای اجراء در اختیار قوه مجریه قرار می گیرد.

۵۶. موبوکراسی:
به حکومتی که در دست مردمان نالایق و خودسر که از عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دور هستند می باشد، موبوکراسی گویند.

۵۷. سمپوزیوم:
به جلسه ای که برای بحث و تبادل نظر درباره موضوعی مشخص که مورد علاقه شرکت کنندگان است گفته می شود.

۵۸. رومانتیسم:
جنبش هنری، ادبی و فلسفی که از اواخر قرن ۱۸ در اروپا شکل گرفت، و تا اواسط قرن ۱۹ استمرار یافت و این حرکت در مقابل نهضت کلاسیک جدید است که بر طبیعت تأکید دارد و به وجود عاطفه و احساس و خیال تأکید می کند.

۵۹. لابیگری: (۴۲)
در زبان انگلیسی به معنای سرسرا می باشد. اما در اصطلاح سیاسی آمریکا به معنای نفوذ در قوه قانوگذاری (از راه تماس با دو مجلس و زیر نفوذ آوردن آنها) و نظر خود را از این طریق اعمال کردن است.

۶۰. فیمینیسم (زن سالاری): (۴۳)
مرکب از دو کلمه Feminine به معنای مؤنث و زنانه با پسوند ism می باشد که اولین بار در سال ۱۸۳۷ وارد لغت فرانسوی شد. و در اصطلاح به آنچه در قرن نوزدهم در آمریکا تحت عنوان جنبش زنان معروف بود گفته می شود. و قبل از آن در قرن هفده در انگلیس نداهای فمینیسی بوده است.

آفرییییین بر مهربانو سارای. این همه اطلاعات رو چطور یهویی از تو آستینت درآوردییییی. خخخخخ. ولی سارای گرامی بنظرم اگه در قالب یه پست این ایسمها رو معرفی کنی خیلی بهتره. تو کامنتها به فراموشی سپرده میشه. این همه اطلاعات خودش یک ترم دانشگاه بود.
بازم تشکر میکنم و باز پیشنهاد میکنم که بصورت پست منتشرش کنی. پیروز باشی مهرت پایدار.

دیدگاهتان را بنویسید