خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چهارم ژانویه، روز جهانی بریل گرامی:

۱۵۰سال پیش به نظر غیر ممکن می رسید که روزی نابینایان نیز همانند سایرین قادر به خواندن و نوشتن باشند ، اما لویی بریل که در زمان حیات خود از نعمت بینایی محروم شد دست به ابتکاری زد که بعدها به نام خود وی به ثبت رسید . ابتکار او نه تنها نابینایان را قادر به خواندن و نوشتن کرد بلکه حتی عده ای از آنان را به کسب مدارج عالی تحصیلی ، علمی و نیز به موقعیتهای شغلی بالا رساند ، شاهکاری که زندگی آنان را دگرگون و میل به حیات را در آنان دو چندان کرد .

علی رغم آسان بودن فراگیری الفبای خط بریل ، اکثر نابینایان در انتقال حس بینایی به حس لامسه دچار مشکل اند و به راحتی قادر نیستند آن چیزی را که لمس می کنند درک کنند . با این همه ، کارشناسان معتقدند الفبای بریل بهترین امکانی است که در دسترس نابینایان قرار گرفته تا بتوانند حداقل نیازهای خواندن و نوشتن خود را رفع کنند .

نخستین ابتکار در به کارگیری نوشته های برجسته نابینایان در قرن چهاردهم میلادی در ایران آغاز شد و چهارصد سال پس از آن ” والنین هوی ” فرانسوی ، اولین مدرسه نابینایان را در پاریس تاسیس کرد که در آن کلماتی بسیار ساده و ابتدایی با حروف برجسته روی کاغذ چاپ و به نابینایان آموزش داده می شد . آنان با این روش تنها قادر به خواندن بودند ، بدون آنکه بتوانند بنویسند .

در نهایت ” لویی بریل ” موفق به ابداع روشی شد که بر اساس آن شش نقطه در دو ستون موازی روی سه خط افقی بیانگر ۶۳ حرف ، عدد و علامت بودند و به گفته انجمن نابینایان هیچ زبان شناخته شده ای در دنیا نیست که مدعی شود قادر به اجرای این روش در زبان خود نیست.

” لویی ” در روز چهارم ژانویه ی سال ۱۸۰۹ در فرانسه متولد شد . وی در سن سه سالگی در اثر برخورد شی ء تیز به چشمانش در کارگاه پدرش ، نابینا گشت . وی دوران دبستان را در مدارس عادی روستای خود به اتمام رسانید و با حمایت پدر و مادر در شناخت استعدادهای بالقوه اش ، موفق به فراگیری چندین آلت موسیقی نیز شد .

” بریل ” در سن ۱۱ سالگی در پی آشنایی با یک افسر ارتش به نام ” نیکلاس ماری ” اولین گام را در جهت ابداع روش خود برداشت . و در سن ۱۶ سالگی موفق به ابداع زبان شش نقطه ای خود شد اما بدون این که اوج موفقیت خود را لمس کند در سن ۴۳ سالگی بر اثر بیماری سل ، دیده از دنیا فرو بست .

پس از مرگ ” بریل ” چهار مرد نابینا به رهبری دکتر ” توماس آرمیتاژ ” بر اهمیت این اختراع وقوف یافتند و انجمنی ایجاد کردند که سرانجام به موسسه ملی سلطنتی نابینایان مبدل گردید .

در نهایت ،۵۰ سال قبل خدمات ” لویی بریل ” در فرانسه مورد شناسایی رسمی قرار گرفت و سال ۱۹۲۵ پیکر او را به پاریس انتقال دادند و در پانتئون ، گورستان قهرمانان ملی فرانسه به خاک سپردند .

خط بریل (به انگلیسی: Braille) که در سال ۱۸۲۱ توسط لوییس بریل ابداع شد، روشی است که به طور گسترده ای در دنیا توسط نابینایان برای خواندن و نوشتن استفاده می‌شود. خط بریل در زبان‌های راست به چپ از راست به چپ نوشته شده و از چپ به راست خوانده می‌شود و در زبان‌های چپ به راست برعکس.

هر کاراکتر یا سلول بریل از شش نقطه تشکیل شده که در یک مستطیل به صورت ۲ ستون سه نقطه ای کنار هم قرار می‌گیرند. هر سلول می‌تواند دو حالت برجسته یا غیر برجسته داشته باشد که جای گشت این دو حالت در شش نقطه در مجموع ۶۴ حالت مختلف را ایجاد می‌کند. بدین ترتیب امکان نوشتن کلیه حروف الفبا، اعداد و علایم ریاضی، همچنین علایم نگارشی چون ویرگول، نقطه و غیره فراهم می‌آید.

جهت ارجاع و نامگذاری، این نقطه‌ها را به ترتیب شماره گذاری می‌کنند. در زبان‌های راست به چپ، به طور استاندارد نقطه‌های سمت راست از بالا به پایین شماره ۱ تا ۳ و نقطه‌های سمت چپ، از بالا به پایین شماره ۴ تا ۶ را دارند. مثلاً برجسته بودن خانه‌های ۱-۳-۴ یعنی خانه بالا سمت راست، پایین سمت راست و بالا سمت چپ نماد حرف “م” یا در انگلیسی حرف m می‌باشد.

 

 

منابع: تبیان و سایت ویکی پدیا.

 

۲۸ دیدگاه دربارهٔ «چهارم ژانویه، روز جهانی بریل گرامی:»

سلام وحید عزیز.
این خیلی خوبه که ما قدردان کسانی باشیم که امکانات مختلفی رو برای ما ابداع و اختراع کردن، صرف نظر از ملیت و دین و مذهب، چون متاسفانه در کشور ما باب شده که از امکانات ابداعی غربیها حد اکثر سود و استفاده برده میشه، ولی مبتکر و مخترعش کافر و بیدین خونده میشه.
ممنون از لطفت.

سلام خیلی پست زیبایی بود ممنون
اصلا همه ی پست های شما زیباست
من با خط بریل کیف میکنم
یعنی وقتی یه کتابی را که به خط بریل هست میخونم خیلی لذت بیشتری میبرم تا این که یه رمان متنی تو کامپیوتر یا یه فایل صوتی را گوش میدم
روحش شاد واقعا هرچی داریم از اون داریم تحصیلات ما همه مدیون اون هستیم.

درود بر چشمۀ آگاهی و بینش و دانش. یاد لویی نازنین گرامی. تو مقاله آمده:
است که:علی رغم آسان بودن فراگیری الفبای خط بریل ، اکثر نابینایان در انتقال حس بینایی به حس لامسه دچار مشکل اند و به راحتی قادر نیستند آن چیزی را که لمس می کنند درک کنند .

این یک واقعیت است مثلا ما نمیتوانیم با لمس کردن نقشۀ برجسته بخوبی از آن سردر بیاوریم حالا بمنظور حل این مشکل دیدم که شرکت پکتوس یه دستگاهی را درست کرده یا وارد کرده یا هرچی، که این دستگاه که اسمش سروش هست به مقدار زیادی این مشکل را حل میکنه. قابلیت سروش اینه که وقتی یک صفحه برجسته که میتونه نقشۀ ایران و جهان، اندام انسان و حیوان و یا هر چیز دیگری باشه را رویش قرار بدی هر قسمت را که فشار بدی دستگاه بصورت صوتی اعلام میکنه که الآن داری کدام قسمت را لمس میکنی و این کمک خوبیه برای خواندن نقشه و هر محتوای دیگری. با سروش میشه انواع آموزشها را برای نابینایان آماده کرد حتی آموزشهای فنی را. ولی خب این دستگاه خیلی گران است و شخص نمیتونه خریداری کنه و این سازمانها هستند که باید خریداری کنند و در اختیار نابینایان قرار دهند.
بازم تشکر چشمۀ نازنین که یاد لویی بریل را در اذهان زنده کردی تا همچنان قدردان و قدرشناسش باشیم.

سلام ممنون به خاطر یادآوری این روز و همین طور به نوعی بزرگداشت این بزرگ مرد تاریخ.
اما من نمی دونم چرا هر کس میخواد یک مقاله ای مطلبی چیزی بنویسه لزوماً باید مطالبی درش بیاره که یا نشه فهمیدشون و یا اگر هم آدم درکشون کنه اون مطالب چیزی برای بیان نداشته باشند.
منظورم به این قسمت نوشته است که میگه:
علی رغم آسان بودن فراگیری الفبای خط بریل ، اکثر نابینایان در انتقال حس بینایی به حس لامسه دچار مشکل اند و به راحتی قادر نیستند آن چیزی را که لمس می کنند درک کنند.
یعنی چی که نابینایان قادر نیستند به راحتی چیزی رو که لمس می کنند درک کنند آخه آدمِ ناحسابی از حواس بشری همون قدر میشه انتظار داشت که بهشون اطلاعات داده بشه حتی مغز آدم ها یا به نوعی همون عقل که یه جورایی بالاترین نعمت انسان ها هست هم به اندازه ای که بهش اطلاعات داده بشه قادر به تجزیه و تحلیل اون هاست.
حالا حسِ لامسه هم از این قاعده مستثنی نیست و همون قدر که به پوست دست یا سایر نقاط حساس بدن از طریق لمس اطلاعات برسه همون قدر هم مغز می تونه اون ها رو پردازش کنه.
کاملاً واضحه که مثلاً اگر یک فرد نابینا یک پارچه مخمل رو در دست بگیره و لمسش کنه فقط می تونه نرمی پارچه یا تمیز و کثیف بودن اون رو به شرطی که بشه با لمس حسش کرد و یا این که پارچه نو یا کهنه است رو بفهمه و هرگز نمی تونه با دست زدن به پارچه رنگ اون رو تشخیص بده.
نه خیر آقای نویسنده که معلوم نیست دقیقاً چه کسی هستی و این مطالب رو از کجا در آوردی اکثر قریب به اتفاق نابینایان قادرند همان چیزی را که لمس می کنند درک نیز بکنند
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.

سلام حسین.
این یه واقعیت محضه.، من نابیناهایی رو دیدم که حتی بعد از چند سال آموزش هم هنوز نتونستن ارتباطی آنی و سریعی بین حس بینایی و تراوش مغز خودشون ایجاد کنن که به نظر طبیعی هستش، البته تکنولوژیهای گفتاری و رایانه ای تا حدود زیادی از این مشکلات رو حل کرده که باعث خوشحالیه.
ممنون از لطفت.

میشه دقیق تر توضیح بدین؟
متوجه نمیشم این که میگید هنوز نتونستند ارتباطی آنی و سریعی بین حس بینایی و تراوش مغز خودشون ایجاد کنند یعنی چی؟
مگه نه اینه که من که دارم میز کامپیوترم رو لمس می کنم می تونم به یک سری ویژگی هاش که با حس لامسه قابل درک هستند پی ببرم.
مثل این که چوبیه یه قسمت هاییش رنگش رفته و مثلاً سطحش مستطیل شکله و این طور اطلاعات!
خب این طبیعیه که بیش از این رو نمیشه با حس لامسه درک کرد اگر منظور از اطلاعات این هاست که گفتن نداره ولی اگر چیز دیگه ای هست لطفاً بیشتر توضیح بدین.

حسین جان، همه ی لمس کردنا که میز کامپیوتر، شیر آب یا فرش زیر پا نیست که.
لمس حروف و نقاط بریل یه لمس کاملا حساس و ریزه، و تشخیص شکل قرار گرفتن این نقطه ها و تشخیص آنی اونها و به ذهن سپردن و خوندن کلمات و جملات پی در پی با اون چیزایی که گفتی خیلی فرق داره و این احساس نیازه که خیلی از نابیناها رو وادار به یادگیری سریع میکنه، ولی تعداد معدودی هم هستن که یا ظرفیت یادگیری این خط رو ندارن، و یا به اندازه ی نیاز و کافی سعی در یادگیری و تداوم استفاده از این خط و یا تشخیص اجسام کوچک نمیکنن.
منم با این افراد رو برو شدم و مستقیما برخورد کردم.
ممنون.

سلام مرسی از مطلب مفیدتون راستش متاسفانه تا الاننتونستم با خط بریل ارتباط برقرار کنم برام خیلی مشکله که مثل بقیه بتونم راحت و سریع مطالب رو بخونم و همیشه مطالب رو تو ذهنم به صورت بینایی تجسم میکنم خیلی دوست دارم به راحتیخط بریل رو بخونم به امید آن روز خخخخموفق باشید

حسین آگاهی عزیز، فکر میکنم منظور نویسنده همون چیزیه که من در کامنتم بهش اشاره کردم. مثلا وقتی ما نقشۀ برجسته‌ای را لمس میکنیم واقعا جز یه مشت خط کج و معوج چیزی ازش نمیفهمیم بعد خیلی راحت یه بینا میگه که اینجایی رو که داری لمس میکنی فلان شهر یا استانه. مثلا فرض کن اندام انسان را بصورت برجسته به ما نشون بدهند همونطور که تو شرکت پکتوس به من نشون دادند واقعا هیچی نمیشه ازش سر دربیاری. حالا شاید جملۀ نویسنده نارسا بوده یا درست ترجمه نشده ولی گمان میکنم که منظورش همین بوده که همه چیز رو نمیشه با حس لامسه ازش درک درستی داشت البته چیزهایی مثل میز و صندلی را که مرتب ازشون استفاده میکنیم درسته میتونیم درک کنیم ولی همون رو هم اگه از قبل تجربه ای ازشون نداشته باشیم درکشون برامون سخته. ما یه مجسمه ای تو خونه داشتیم که من همیشه این مجسمه رو برمیداشتم و لمس میکردم ولی واقعا چیزی ازش نمیفهمیدم تا اینکه از بچههام کمک گرفتم و اونا گفتند که این مجسمه شامل یه دختر و پسره که پسرر دستشو انداخته دور گردن دختر و با یه دست دیگش داره گل بهش میده مدتها طول کشید تا من یواش یواش و با لمس کردن زیاد بفهمم که قضیه چیه در حالی که اگه همین مجسمه رو یه بچه ۴ ۵ ساله ببینه سریع میگه که این مجسمه چیه. امیدوارم که واضح توضیح داده باشم و منظور نویسنده هم منظورش همین باشه.

دو سه چار، یک دو سه، یک ، یک سه چار…
یک چار، دو سه چار پنج شیش، دو چار پنج شیش، یک دو سه پنج، دو چار؟
یک سه چار شیش، دو چار پنج شیش، یک دو، دو چار…. فاصله… یک سه چار پنج، یک سه چار پنج، یک دو پنج؟
واااااااااای از نفس افتادم… خدا بیامرزه دادا بریلا… این چی چی یس آخه؟ واس چار تا کلوم باس یه وانت عدد خالی کونی…خخخخخخخ

سلام روشنک.
همین که اعتراف کردی من از قاضی برات تقاضای تخفیف مجازات میکنم خخخ.
از شوخی گذشته بعضی آدما هستن که خیلی کار مهم و اساسی برای نسل بشر انجام میدن ولیکن متاسفانه بخصوص در کشورهای جهان سوم اصلا به حساب نمیان.
ممنونم که اینجا نظر گذاشتی.

دیدگاهتان را بنویسید