خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

برگی از آموخته ها و تجربیات عدسی!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خب دوباره خاطره نویس معروف و شلوغ آمد، حالا من به کمک شما دوستان نیاز دارم… هر روز زندگی من خاطره و تجربه است، حالا مانده ام که کدام خاطره را برای دوستان تعریف کنم که دوست داشته باشند و از اتفاقات آن درس بگیرند… من قبلا در آلاچیق ایستگاه سرگرمی خاطراتی برای دوستان تعریف میکردم و دوستان هم مرا برای تعریف بیشتر تشویق میکردند، اما اکنون اینجا تنها هستم و مشوقی ندارم، از مادر بزرگمهر هم مدتهاست که خبری نیست که تشویقم کند تا کمتر شیطنت کنم و بیشتر خاطره تعریف کنم، مرد تا سخنی نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد، من وقتی بفهمم که در جایی دوستداری ندارم همان بهتر که آنجا سخن نگویم… واقعا عجب دنیایی است این دنیای مجازی… هر روز که میگذرد من درسی در این دنیای مجازی میآموزم و میفهمم که باید در چه پستهایی کامنت بگذارم و در چه پستهایی بدون نظر دادن رفت و آمد کنم، من تا قبل از اینکه پست گذار در محله باشم اتفاقات روزانه ام را در پست دوستان تعریف میکردم، اما از زمانی که خودم پست گذار شدم یاد گرفتم که نباید در هر پستی که میرسم چیزی تعریف کنم… بهترین آموزشی که در این محله من دیدم این است که وقتی دوستی در پست من نظری نمیگذارد، من نیز نباید در پستش نظر بگذارم… باز هم آموزش دیدم خاطراتی که نتیجه ندارد و کسی دوست ندارد آن را بشنود را جایی تعریف نکنم…، من اینجا یاد گرفتم که یاد آوری خاطرات من برای خودم شیرین است و طرف داری ندارد و نباید اینجا تعریف کنم…، من اینجا یاد گرفتم به عنوان پستها دقت کنم و از عنوان بفهمم که آن پست مورد علاقه ی من است یا نه… و بی جهت پستی را نخوانم و نظر ندهم و صاحب پست و ویرایشگران و مدیران را با نوشته هایم اذیت نکنم…، من یاد گرفتم…، خوب این هم بعضی از آموخته های  بنده که اینجا تعریف کردم تا اول برای خودم یادآوری شده باشد…!

۶۶ دیدگاه دربارهٔ «برگی از آموخته ها و تجربیات عدسی!»

درود! فقط در یک جمله توضیح بده که چرا پست دیشب را ویرایش و پخش نکردی و زحمت نوشتن منو زیاد کردی؟! راستی من هم اکنون بین خانواده مقابل روی تخت مادر زنجان نشسته ام و از یکی از آخوندها یه سؤال پرسیدم و جواب قانع کننده ای دریافت نکردم… من بین جمع این سؤال را پرسیدم: چرا من دختر و زن آزار و آخوند آزار هستم و تغییر پذیر نیستم؟! جواب: تو تا آخر عمرت همینطور هستی… ادامه ی سؤال: آیا در سن نود سالگی هم همینطور هستم؟! جواب: بله!هم اکنون سه آخوند اینجا حضور دارند که تا لحظاتی دیگر با سؤالات چپندر قیچی سرشان را گرم خواهم کرد…! یک

درود. خَخ به خیرت امیدی نیست شر نرسان. خَخ.
ولی نظر خودم.
ببین عدسی من از هر پستی خوشم بیاد توش کامنت میذارم.
حالا چه طرف خوشش بیاد چه خوشش نیاد. چه جواب بده چه جواب نده.
چه بپذیره چه نخواد که بپذیره.
چه تو پستهای من کامنت بذاره چه نذاره.
چه منو پیش خودش احمق بیکار فرض کنه و چه اینو نشانه ی ضعف یا بیهویتی من بدونه واسم اصلاً مهم نیست.
معیار و ملاک من واسه کامنت گذاشتن تو هر پستی فقط اینه که از اون مطلب خوشم بیاد و به دلم بشینه همین و بس. حالا هر کس هر طور که دوست داره میتونه فکر کنه. اصلاً هم هیچ کاری به نویسنده ندارم فقط این مطلب هست که میتونه منو قانع کنه که از پستی خوشم بیاد یا نه همین عدسی جون.
در ضمن من بعضی از اوقات نیستم یا دسترسی به نت ندارم که بخوام واسه پستهای مورد علاقم کامنت بذارم.
آهان این هم بگم پستهایی که مربوط به منافع همنوعان هست یا کسی یه کاری یا یه طرحی داشته باشه اونجا هم اگه باشم کامنت میذارم و حمایت میکنم.
از کسایی هم که تولید محتوا واسه محله میکنند شدیداً حمایت میکنم و واساشون کامنت میذارم.
تولید محتوا هم به نظر من فقط تو ضبط آموزش خلاصه نمیشه.
هر متن نوشته یا هر چیزی نکته ای که بتونه ما رو مستقل کنه و مرز بین بینا و نابینا رو برداره تولید محتوا هست.
حالا این تولید محتوا گاهی تو خاطره نویسی, گاهی تو ضبط یه آموزش, گاهی تو انتقال تجربیات نابینایی و گاهی هم تو دل نوشته یا انتقال مهارت خودشو نشون میده.
به هر حال اینا نظرات من هستن و گفتن اونا لزوماً به معنی درست بودنشون نیست و هر کسی میتونه نظری غیر از این هم داشته باشه.
ممنون عدسی که بانی شدی من یه سری حرفامو اینجا بگم.
هر چند که باید بگم
من قصد نصیحت ندارم, چرا که هیچ فایده ای هم ندارد.
موفق باشی.

آهان یه چیز دیگه ای هم یادم رفت که بگم.
طرف میخواد اولین شخص دنیا باشه و میخواد هم آخرین شخص دنیا باشه. پستش به معیارام بخونه توش کامنت میذارم هیچ فرقی هم نداره..
اصلاً تو تخیل خودش منو هم بکشه و تکه تکه کنه. اصلاً شاید کاربر باشه و مهمترین و بزرگترین آرزوش این باشه که مدیر بشه تا حساب منو مسدود کنه که واسش کامنت نذارم یا اصلاً یه مدیر باشه و فقط واسه منافع سایت مجبور باشه با من مدارا کنه ببینم از مطلبش خوشم بیاد واسش کامنت میذارم.
به نظر من هر کس یه پستی در فضای عمومی منتشر میکنه باید این شعور و درک رو داشته باشه که در مورد نظرات متفاوت جبهه نگیره.
پس فضای عمومی واسه بحث و گفت گو هست و اگه کسی نمیخواد شخص من واسش کامنت نذارم میتونه اینجا پست نذاره.
نتیجه اینکه به دلیل اینکه اینجا فضای عمومی هست نمیشه به کسی بگیم آقا تو پست من کامنت نذار.
ببین عدسی جون من شاید مثلاً دشمن جونی تو هم بر فرض مثال باشم و سایه ی تو رو هم با تیر بزنم ولی به نظر من آدم عاقل که از نوشته که نمیتونه انتقام بگیره. یعنی بگم چون عدسی دشمنم هست پس من واسه این پست کامنت نمیذارم. این یعنی انتقام گرفتن از یه نوشته همین.
باز هم تأکید میکنم اینا نظرات شخصی من هستن و گفتنشون تو اینجا لزوماً به معنی درست بودن و کامل بودنشون نیست پس لطفاً کسی این آدرسها رو به خودش نگیره که هیچ شخص خاصی مد نظر من نبوده و نیست.
در ضمن من هیچ دشمنی با هیچ کسی نداشته و ندارم و اگه کسی هم با من احیاناً مشکلی داره این دیگه به خودش مربوطه و دشمن دونستنش از طرف من زاده ی تخیل خودشه.
باز هم میگم موفق باشی.

درود! آفرین: حرفهاتو با جان و دل پسندیدم… در مورد نظراتت منم همینطور، راستی یاد یه جوک افتادم… روزی دو نفر با هم صحبت میکردند: اولی-من از کسانی که ما هرچی میگوییم اونا میگن: منم همینطور… خیلی بدم میاد…، پاسخ دومی-منم همینطور…!

رعد بزرگ فهمید که ی عده خیلی بد داوری و قضاوت میکنن .
ی عده بدون هیچ علتی از رعععد بزرگ بدشون میاد .
بدتر از همه اونجا بود که فهمیدم وقتی من به خاطر شعور بالام و بزرگواریم در برابر توهینا سکوت کردم ، یکی به من گفت تقصیره خودته که بهشون اجازه دادی
بهت توهین کنن . هاهاها واقعا شوک شدم. یعنی چی اونوقت ؟ یاه یاه .
مورد بعدی ، اگه یکی به رعد و مثلا عدسی تیکه بندازه اون حرف بد نیست و بهش تذکری نمیدن و اصلا انگار نه شتری اومده و نه گاوی زاییده خخخخ
ولی وای به روزی که من توهین که نه ، چون اصلا توهین بلد نیستم ، بلکه واقعیتو بگم ، اون موقع بعضیا به رعد میگن سکوووووت کن . وای ، ال بل . جیم بل خخخخ
رعععد بزرگ فهمیده که چون خیلی محبوبه ححح اون محبوبه نه ها ، این محبوبه ههه پس باید بمانم و به مبارزه خود ادامه دهم . باشد که نبین ها از خودشیفتگی؛ و اخلاقهای عجیبتر از ببین ها در بیان خخخ
فک نکنن اینجا فقط متعلق به نبین هاست خخخ نخیر جانم .
رععععد بزرگ همه جا را متعلق به خویش میداند .
رعععد بزرگ میخواد بگه خودش هم اصلا گوشکنی نمیدونه . بلکه هر جا دوستاش باشن میره . خخخ
رعععد بزرگ کشف کرده اگه با مشتبهی مشکلی پیدا کرد ، براش فرق نکنه و به خاطر افرادی که دوستشون داره و دوستم دارند بمانم و روشنگری کنم .
رعععد بزرگ گاهی به خودش میگه : کمی آهسته ، شاید اگه خودت نبین بودی ؛ مثل ی عده زود رنج میشدی .
رعععد بزرگ خیلی چیزها دستگیرش شده . ولی چون در این محله دوستای خوبتر از خودشو یافته ، همه رو میبخشه و بعدا به حسسسسسسابتون میرسه خخخخ
حیف که الان خیییلی شاد و قبراق و خوشحالم و الا ی نعره و ی غررررش رعدی میکشیدم که بیا و ببین خخخخ

سلام مجدد
عذر خواهم جناب صاحب پست که این جا برای رعد مینویسم
بابا رعدی چرا یه پست منتشر نمیکنی تا یه بحثی در رابطه این تفاوتها یا ایراداتی که حالا تو به نابینایان داری رو بررسی کنی و ما هم یعنی اهل محله هم نظر خودشون رو ابراز کنند
یه بحث آزاد، و البته با حفظ ادب و رعایت موازین
بدون توهین و کلا چیزهای بد بد خخخ
یه مطلب بنویس و نظرات خودت رو در خصوص رفتار و اخلاقیات نابینایان مطرح کن
ما رو با بیناها مقایسه کن، و بگو که به نظرت چه رفتاری از ما دیدی که بد هستش و چه رفتاری خوب بوده
کلا تجربه خودتو در این مدتی که با نابینایان بودی رو، هم مثبت و هم منفی، بدون سانسور، منصف و در جهت اصلاح، مطرح کن
و الا اگه ننویسی! من یه پست در خصوص بدیهای بیناها منتشر میکنم که نتونی جوابی بدی
خخخ همینی که هست!

رععععد بزرگ فعلا که شدیدا منتظره عملی کردن تهدید عطای ادیبه خخخ
در ضمن ببین ها رو بدون لقب ندید بدید ،خطاب نکن .
عطا ببین ها هم بدتر از خودشون وجود نداره .
ولی تعجب رعععععد دنیا دیده در اینه که چرا دنیای مجازیو اینقدر جدی میگرن ؟؟
کسی که به یک شخصیت مجازی این همه توهین و بغض و کینه داره ،در عالم حقیقی بدون شک دست به کشتاااااار میزنه .

بابا رعدی مطمئن باش که من
اکثر انتقادات تو رو قبول دارم
البته باید بنویسی
و از نوشتن نترسی
باور کن بین ماها آدمهای با ظرفیتی هم پیدا میشه
من به شدت هر چه تمامتر
تمایل دارم نظر یه بینا رو نسبت به نابینا بدونم
باور کن برای خیلی از نابینایان نظرات تو به عنوان یه بینا آموزنده هستش
اگه منه نابینا بهشون بگم، مطمئن باش بیشتر ناراحت میشن
بهتر که خیلی از مطالب از دهن و دیدگاه یه بینا بیان بشه
تو لازم نیست به جزئیات بپردازی
کلی بگو و بحث رو اداره کن
اون جا مشخص میشه که بین ما آدمهای با ظرفیت هم پیدا میشه یا نه
منظورم ما نابینایان هستش،

سلام عدسی همه ی خاطراتی که تا حالا توی محله تعریف کردی قشنگ و دوست داشتنی بوده و اگه میشه خاطراتت رو تعریف کن اینم که میخواهی خاطرات آموزنده ات رو تعریف کنی خیلی کار خوبیه تو تجربیات خوب و مفیدی در زمینه های مختلف داری و میتونی آنها رو در اختیار بچه ها بگذاری و بچه ها هم از اونها درس بگیرن و این کارت واقعا قابل ستایشه امیدوارم بازم برامون خاطره تعریف کنی تا کامنت بعدی خدا نگهدار

سلام آقای عدسی.
دیشب که مینوشتم آقای پژوهنده گویا شما خوشتون نمیامد پس شرمنده.
من چندتا پست از شما دیدم که جالب بودن.
و اما اگر بخوام ادامه بدم باید تمام نوشتهای آقای اگر اشتباه نکنم کریمی را تکرار کنم مینویسم که هر دو کامنت شما را لایک میکنم با تمام وجود, چون هرف دل من هم هست.
من اگر از مطلبی که خوندم خوشم بیاد نظرم را میگم اماا اگر از پست یا مطلبی که به من مربوط نمیشه ] مثل پستهای اندروید [ کامنت نمیدم.
راستی من خیلی درسها گرفتم که اینجا جاش نیست تا بنویسم.
شاد باشید آقای عدسی.

این متنو هم تقدیم میکنم به عدسیه عزیزم که خیلی واسم عزیزی عدسی جونم.
سادگیم را… .
یکرنگیم را…
به حماقتم نگذار…
انتخاب کرده ام که ساده باشم و دیگران را دور نزنم…
وگرنه دروغ گفتن وبد بودن و آزار و فریب دیگران آسان ترین کار دنیاست…
بلد بودن نمیخواهد…
دوره.
دوره ى گرگهاست…..
مهربان که باشی. می پندارند دشمنی!
گرگ که باشی. خیالشان راحت می شود از خودشانى!
ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم…?????

در پست قبلی استاد عارف که به رعد جواب داده بود دوبار تلاش کردم نظر بدم که کلی هم وقت گذاشتم ولی هردو بار بخاطر اشتباه خودم پاک شد. قرار بود به زود رنجی غرور کاذب و خودخواهی که رعد گفته بود جواب بدم. دیگه حالشو ندارم بنویسم. در نظری دیگر خواهم نوشت

کاااامی منظور من همه نبین ها نیست و نبوده .
منظور رعد اکثریت نبین هاست خخخخ
ولی بهتره کامی با رعد در نیفته که دخترمو بهش نمیدم هاها
بچه ها فراموش نکنید که رعد بزرگ در بین نبین ها ،
نبینک هاییو یافته که خیلی اونارو میدوسته و براشون احترام قائله .
*****

بذارید توی یکی از پست های غلطو غولوط در موردش بحث میکنیم .
الان عدسی عصبانی میشه .

شلام،ی،که،خوبی عدس عدسی،میگم عدسی اتفاقا پستای تو خیلی هم آموزنده و مفید هست،من تا اینجا همه اونایی که بودم و دیدم رو خوندم و سعی کردم کامنتی هم واست بذارم که،یعنی اگه عدس عدسیمون ناراحتش بشه میدونی دلش چی میخوااااد،یعنی اگه ناراحتت بشه سرب داغ یعنی دااااغ میریزم تو حلقت هاااا،نبینم ناراحتت بشه که،تازشم از این به بعد میایی تجربیاتتو واسمون اینجا مینویسی که هااا،من رفتم،لی،لی،لی،لی،لی،خدافسی

درود! تو که از فعالان و پرکاران محله هستی و خوشم میاد که همیشه هستی… راستی از ترانه چه خبر؟ مدتی است که از او خبری نیست… من یک روز قبل از گذاشتن این پست یه پست به یاد ترانه در وصف دومین صندلی داغ گذاشتم… اما به علت تند و تیز نوشتن بعضی از جملاتم پخش نشد… یعنی واقعا قابل ویرایش و پخش نبود؟… بگذریم راستی حال مادر چطوره؟… امیدواریم سلامت باشد!

تهدید عدسی.
ببین عدسی اگه پست نذاری, اگه کامنت نذاری, اگه تجربیاتتو انتقال ندی, اگه شیطون نباشی, ببین چی میگم. با کمک هممحلیها اون حنجرتو در میارم, میدم به شرکت گاتا تا از روش یه موتور صوتی بسازه بعد وقتی داری حرف میزنی هی هنگ کنی.
خودت خوب میدونی که باهات شوخی ندارم و این شرکت هم تو این زمینه تجربه داشته پس مواظب خودت باش و تهدید منو هم جدی بگیر.

سلام.
تموم شد که!
من هنوز منتظر بودم nvda ادامه اش رو بخونه.
یادگیری های جالبی بودند ولی در کل به نظر من خیلی سختگیرانه عمل کردید مخصوصاً در مورد این که در پست هر کس که نظر بذارید اون هم در پست های شما نظر خواهد گذاشت و بالعکس من قبول ندارم این حرف شما رو.
چرا که خودم از هر پستی خوشم بیاد درش نظر میذارم و برام اصلاً مهم نیست نویسنده اون پست بیاد و در پست های من هم نظر بذاره.
ولی در کل سعی کنید همیشه شاد باشید که هیچ چیزی مثل شادی ارزش زندگی کردن به خاطرش رو نداره و فقط به خاطر شادیست که میشه زندگی کرد.
حتی اگر خودم نتونم به حرفم عمل کنم ولی به شدت قبولش دارم.

درود! من از پستهای جنجالی و حاشیه ای بیشتر خوشم میاد… زمانی که من به این محله اومدم همه چیز جور جور و باب میلم بود… اما مدتی است که محله سرد و بی روح شده و دیگر از اون پستهای باحال مجتبی و بعضی از دوستان خبری نیست… اگر در محله سرچ بزنیم میبینیم زهره مظاهری چقدر شاد پست میزد… اما او مدتی است که دیگر پستهای باحال نزده است… واقعا چرا محله اینقدر بی روح شده است؟!

سلام.
خاطرات تو از خیلی از کتابهای روانشناسی آبکی که الآن تو کتاب فروشیها پر شده با ارزشترن. مثلاً اون پستت که دوچرخه رو دست گرفتی رفتی تو خیابون و کلی باهاش پیاده رفتی تا رسیدی به جایی که مردم بودن و ازشون خواستی که باهات دوچرخه سواری کنن رو خیییلی دوست داشتم.
پس بازم برامون از این خاطرات بذار.
موفق باشی.

دروووووووووود!من فراموشت نکردم… من زیادی صبورم و سر فرصت زنگت خواهم زد… همانطور که گاهی خدمت عشقم زنگی میزنم و جویای حالش میشوم… اکرم ۶سی را فراموش نمیکنیم… یاد وززززززززززززززز نوشتنت بخیر!

سلام عدسی. دیر می رسم ولی میام. من همیشه۱درصد مونده به جا موندن میام. زندگی تمامش درسه عدسی جهانش هم مجازی و واقعی نداره. هر لحظه در حال درس یاد گرفتن هستیم. من که این مدلی می بینم. کاش درس های تو زیاد سخت نباشن! مال من هم همین طور! برم کامنت ها رو بخونم ببینم دیگه کی ها اومدن.
شاد باشی تا همیشه.

آخ خدا علی یعنی بگم چی بشی! با این تهدید کردنت! به خدا اصلا به هیچ کجای گوشه کنار ذهنم نمی رسید که امروز بشه من این شکلی از خنده بترکم. آخ دلم باش تا۱زمانی۱جایی به حسابت برسم علی!
عدسی! بیا، بیا، بیا، اون چندتا سوال چی بود که اون بالا گفتی می خوایی بپرسی؟ شکلک قیافه کج و کوله من از شدت فضولی و از شدت۱سری احساسات مزخرف دیگه که دلم می خواد اینجا نگمشون.
شاد باشی تا همیشه و همیشه.

سلااااااااااااااااام عدسی بشاش adasi
عالی بود!
بازم بنویسید!
وقتی میشنوم یه کی میگه عدسی!
یادم به دوستم می افته!
فامیلش اسدیه!
بهش میگیم عدسی!
وقتی میشنوم یه کی میگه بشاش!
یادم به برشار اسد رئیس جمهور سوریه می افته!
خخخ! عالی بوووووود!

چه خبراااااااااااااااااااااااااااا!
به قول ژوزِف شوویک اول
آقا من که تو خدمتم میدونم!
آقا ما تو خدمت بودیم! بعد یارو رو!
ححح! خخخ!
دنبال کتابی؟
پلیسی! پایانِ امید!
طنز! سرباز شُوِیکِ پاکدل!
اگه میخای برو تو سایت ایرانصدا و دانلود کن!
ببخشید که میخام حرف بیربت بزنم! ببخشید!
بچه ها!
برای دانلود کتاب صوتی ۲۰۰۰۰ هزار
فرسنگ زیر دریا به سایت وُیسبوکس مراجعه کنید!
ممنون!
ممنون!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! با عرض پوزش از دوستانی که فرصت نکردم به نظراتشان تک تک پاسخ دهم… من مدتی است که سرگرمی هایم زیاد شده و فقط فرصت میکنم بخوانم و کمتر بنویسم… با تشکر از دوستانی که صمیمانه اینجا نظر دادند… البته سعی میکنم باز هم به تکتک دوستان پاسخ دهم!

سلام جناب عدسی من همینجام هر روز در محله هستم فقط از آذر کارهای مدرسه و پژوهشسرام خیلی زیاد شده فقط میتونم صبح زود بیام محله پست ها و نظرات رو بخونم تا بیام جوابی بنویسم دیگه باید برم سر کار… خاطرات باغداری و جمع آوری محصول ننوشتین خاطرات کودکی هم جالبه من از همون چند خاطره کودکی شما کلی درس گرفتم اگر از دوران مدرسه خاطره ای در ذهن دارید برای من که معلم هستم و شاید خیلی از دوستان جالب خواهد بود که اشتباهاتمون رو کمتر کنیم یا فعالیتهایی که در آینده برای بچه ها ارزشمند خواهد بود رو بیشتر انجام بدیم دوچرخه سواری دو نفره هم جالبه … در ضمن این محله خواننده ساکت خیلی زیاد داره وقتی من که هر روز در محله هستم واقعا نتونستم یک کامنت بذارم دوستان دیگری هم هستند که به محله میان و خاطرات جالب شما رو میخونن اما نظر نمیذارن منتظر خاطرات شما هستیم شاد و سربلند باشید

درود! راستی بزرگمهر کجاست؟ بزرگ شده؟ برای خودش مرد شده؟ من همچنان با همان دوچرخه دو نفره به اداره میام و شنبه ها از اداره به کتابخانه نابینایان میروم تا در کلاس کامپیوتر شرکت کنم… یکی از روزها که همکارم مرا پیاده کرده بود و تنهایی رکاب میزد و به سمت خانه اش میرفت مردی به وی گفته بود راننده عقبیت افتاده و نیستش… و همکارم با خنده پاسخ داده بود که جایی پیاده شده و نیفتاده!

دیدگاهتان را بنویسید