خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

پانزدهمین شب نشینی محله نابینایان. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 188

سلام بر دوستان و شب نشینان محله نابینایان.

امیدوارم که خوب باشید, و از این روزهای آخر سال لذت ببرید.

قصد ندارم که پست را طولانی بکنم برای همین میرم سر اصل مطلب و توی کامنتها منتظرتون هستم.

موضوع امشب خونه تکونی هست خخخخخخخخخ راستش این روزها حسابی درگیر کارهای خونه هستیم دیروز که مشغول بودم به این فکر افتادم که امشب در این باره صحبت کنیم, از اینکه توی خونه تکونی شرکت میکنید یا نه؟؟؟؟ چه کارهایی را تا حالا انجام دادید؟؟؟ از انجام چه کارهایی لذت میبرید؟؟؟؟ توی این خونه تکونیها کدوم بخشش براتون جذاب هست؟؟؟؟؟ آقایون بگید که به خانواده کمک میکنید؟؟؟؟؟؟ از خاطرات جالبی که دارید برامون بگید..

دیگه هیچی توی کامنتها منتظر هستم.

این هم یه شعر از زنده یاد امینپور که من خیلی دوستش دارم تقدیم به شما.

 

************

 

دردهای من,
جامه نیستند,
تا ز تن در آورم.
چامه و چکامه نیستند,
تا به رشته ی سخن درآورم.
نعره نیستند,
تا ز نای جان بر آورم.
دردهای من نگفتنی,
دردهای من نهفتنیست.
دردهای من,
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست,
درد مردم زمانه است.
مردمی که چین پوستینشان,
مردمی که رنگ روی آستینشان,
مردمی که نامهایشان,
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان,
درد می کند.
من ولی تمام استخوان بودنم,
لحظه های ساده ی سرودنم,
درد می کند.
انحنای روح من,
شانه های خسته ی غرور من,
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است.
کتف گریه های بی بهانه ام,
بازوان حس شاعرانه ام,
زخم خورده است.
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟.
این سماجت عجیب,
پافشاری شگفت درد هاست.
دردهای آشنا,
دردهای بومی غریب,
دردهای خانگی,
دردهای کهنه ی لجوج.
اولین قلم,
حرف حرف درد را,
در دلم نوشته است.
دست سرنوشت,
خون درد را,
با گِلم سرشته است.
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد رنگ و بوی غنچه ی دل است,
پس چگونه من,
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای توُ به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق,
شعر تازه ی مرا,
درد گفته است.
درد هم شنفته است.
پس در این میانه من,
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست,
درد، نام دیگر من است.
من چگونه خویش را صدا کنم؟

 

 

شاد باشید.

۵۱۸ دیدگاه دربارهٔ «پانزدهمین شب نشینی محله نابینایان. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 188»

سلام سلام یا الله یا الله بهبه ببین کی شده صاحب خونه امشب شب نشینی میگم مِهمون نمیخوایید اونم چه مِهمونی چه شخصیتی از شهر راز شهرِ گل و ناز و آواز و نیاز و شهرِ باغای باحال چون جنت دلگشا و ارم اومدم از شهرِ شیراز اومدم منم که با شعر اومدم با سعدیُ و حافظ اومدم از یه راه ی دور اومدم به شب نشین از شاهِ چراغ اومدم با یه دیگ پر کلمپلوی شیرازی و سالاد و آش سبزی اومدم, سلام و درود خدمت همه ی هم محله ای هایی که در این شب نشینی هستند میگم راستی من وقتی میخواستم بیام مامانم یه دیگِ بزرگ کلمپلو همراه با قلقلیهای گوشت قرمز فراوان همراه با سالاد شیرازی و آش سبزی داده صاحب خونه یه جوری تقسیم کن که به همه برسه, راستی براتون یه آب لیموی فرد اعلا هم آوردم که بعدش صاحب خونه درست میکنه یه شربت ملس و خونک تگری بهمون میده, یه دو سه کیلو هم نارنج آوردم که جون میده ازون هم یه شربت گوارای دیگه درست بکنی بزنی بر بدن,راستی اگه یه سری به ما زدی بیا با هم بریم ستاره یا هایپر یا پارک آزادی یا دروازه قرآن یا تخت جمشید یا بریم حمام کریمخان ویا بریم سپیدان توی پیست اسکیش اسکی بازی, اسم یه شخصیت یادم رفت اونم شوریده شیرازیه که ما نابیناای شیرازی خوب میشناسیمش چه خودش و چه مدرسه ی نابینایانش را که دیگه کو اون ابهت شوریده قدیم راستی گفتم مدرسه ی شوریده یاد دوتا خاطره افتادم اولیش اینه که ما توی اون مدرسه دوتا ژیان داشتیم که هدیه شاه مخلوع بود که جزء آثار باستانی بود و من به همراه چندتن از دوستان دیگرم میرفتیم سوارش میشدیم و حرکتش میدادیم خاطره دوم یادمه که سال دوم راهنمایی بودم و قرار بود آقای توللی معلم ریاضی یکی از بعد از ظهرها بیاد با ما ریاضی کار کنه ما هم از فرصت استفاده کردیم و ضبط آوردیم سر کلاس قبل از این که ایشان بیان به ما درس بدن یه نوار شاد گذاشتیم توی ضبط زدیم و رغسیدیم چشمتان روز بد نبینه دیدیم مدیر اون موقعه مدرسه ی شوریده آقای قادر گودرزی که هر جا هستند زنده و مستدام باشند اومدن با عصبانیت ضبط و نوار را ازمون گرفتن و سرمون داد زدن ولی از اون جایی که مِهربون بودن بعداً ضبط و نوار را بهمون دادن, ببخشید که طولانی شد و خودش شد یه پست فعلاً همین

احمد، تو چه قدر خوبی، چه قدر من تو رو دوست دارم، چه پس خوبی هستی، اصلاً حیف که من خواهر ندارم وگرنه میدادمش به خودت، بیا پیش خودم بشین، بیا، بیا عزیزم، بیا با هم دوست باشیم خخخ.
این هم چیزای خوب با خودت آوردی خب من خیلی دوست داشتم باهات رفاقت کنم خخخ.

سلام بر شهروز الدوله و خانم حسینی خواهش میکنم قابلی نداره فقط طوری تقسیم کن که گیر همه بیاد

پس من برای هدایای شما یه فاتحه بخونم آقای عبد الله پور؟؟؟؟؟؟؟ خخخخخخخخخخخ چون وقتی حسینی میگه من کاری نمیتونم بکنم و شما هم که رفیق ایشون شدید, لذت ببرید.

میگم چرا امشب اینقدر خلوته کسی هنوز نیامده شهروز حواثت باشه که بلایی بخاطر ربودن گوشتها سرت نیاد

مگه آقایان هم باید خونه تکونی بکنن اصلاً چه معنی داره ما مردا این کارها را بکنیم فقط کار ما همونطور که شهروز گفت نظارت هست نه کار دیگر فقط باید نظارت کنیم که خانمها کارشان را خوب انجام دادن یا نه

میگم تو خسته نمیشی یه وقت؟؟؟؟؟
کاش من هم نقش نظارتی داشتم, خوش به حالت.
من نقشه یه کارگر حسابی را دارم خخخخخخخخخ, وای از همه بدتر شیشه پاک کردنه که من باید انجام بدم اونم با این پنجره های قدی که ما داریم.

سلام به همه
سلام ویژه به صاحب خونه دلم نیومد نیام بهت سر بزنم!ذ هیچ رقمه نتونستم با خودم کنار بیام
خونه تکونی؟؟؟؟ خوبه راضیم ازت خخخ خخخ

وای سلام عزیزم خدا تو را رسوند خخخخخخ اینجا تنها موندم بین آقایون مظلوم گیر انداختن من رو خخخخخخخ.
راستی بابای من کمک میکنه آقای عبد الله پور شما چرا این حرف را میزنید, درسته که هر کاری را انجام نمیده ولی کارهایی مثل باز و نثب پرده را که مردونست بابام انجام میده و خیلی هم با ثلیقه انجام میده, اصلا توی این کارها ما را قبول نداره خخخخخخخخخ.

منم تو خونه تکونیها خیلی کمک میکنم مثلا زیاد تو دست و پا شون نمیرم تا بفهمن دارن چیکار میکنن برای همینم همیشه ازم تشکر میکنن هاهاهاهاهاهاها

اولین خاطره خونه تکونی من با یک خرابکاری حسابی همراه شد…
امسال میخوایم پرده هامونو عوض کنیم….منم رفتم روی کابینت ها تا اینکه پرده آشپزخونه رو اندازه بزنم….آقا رفتم بالا و همه اندازه های طول و عرض و داخل پنجره را برای پرده تو پنجره ای بگیرم….من میگفتمو زن داداشم هم می نوشت….یهویی سنگ کابینت شکست و نزدیک بود فرو برم توی ظرف و ظروف…برای اینکه پام نره توی کابینت با یه پرش سریع و سیر …پریدم وسط آشپزخونه….خخخخ…خلاصه سنگه شکست ولی ظرف و ظروف طوریش نشد…خودمم حالم خوبه نگران نباشید….خخخ…نگو سنگه از قبل ترک داشته و من خبر نداشتم…خخخ…خلاصه باید داداشم بیاد براش ام دی اف ببره و دیگه سنگ نزاریم روش.

برو روشنک میخوای باور کنم خخخخخخخ.
اما جدی آبجیی من اینجوری هست بهش میگم که برو توی اتاق بشین تا ما راحت باشیم, برای همین اتاق ما را زودتر از همه تمیز میکنیم, همین دیروز تمام کردیم کار اتاقمون را.

آره بابای منم رکن اساسی خونه تکونیه بار اصلی به دوششه
فاطمه دیدم خیلی بی معرفتیه نیام … توی همه پستهای من بودی حالا من همین شب نشینی هم نیام خیلی نامردم خخخ خخخ آی بدم میاد نامرد باشم
فاطمه اگه میدونی میتونی پی دی اف هارو میتونی خوب تبدیل کنی بازم برات کتاب بفرستما

سلاااااااااااااااااااااااام به همه!
نگین بدقولماااااااا!
آقا شهروز! برنامه ای که گذاشتم مشکل داره؟
چرا پسته منتشر نمیشه؟

هیچ وقت فکر نمیکردم روشنک خیالت راحت چون میدونستم.
بذار قرار شده حافظ اون نرمافذار را برام این هفته بیاره ببینم چی میشه بهت ایمیل میدم.
مرسی عزیز.

ما هر سال برای کارهای سنگین مثل پاک کردن شیشه ها و دیوارها و درها و از این مدل کارها یه کارگر میگیریم تو یه روز همه رو تموم میکنه میره. اگر به امید مردهای خونه باشیم یه ماه هم تموم نمیشه. چون همش صبحها میرن شب هم بر میگردن تلپ میفتن از خستگی. خلاصه منم که نمیتونم در و دیوار تمیز کنم. خیلی هنر کنم نظارت کنم خخخ.

خخخ خخخخ باورکن فاطمه… من خیلی اسلوموشنم بقیه حوصله نمیکنن باهام ره بیان خخخ خخخ برای همین کلا کارهای سبک و غیر ضروری را بهم میدن ولی انصافا کارهای محوله را در حد وسواس دقیق انجام میدم
سارای جان لایک به خاطرت قشنگ بود

سلام احمد آقا آقا شهروز فاطمه خانم و سارایه خانم
و هرکی که میخواد بیاد!
نصرتی کوش پس؟
علیرضا؟
علیرضا؟
رضا وزینی؟
بقیه؟

نه خو این پاک کردنه را ما خانومها که توی خونه بیکاریم انجام میدیم,
آره روشنک من هم یه صبح تا شب وقت میزارم برای پاک کردنه پنجره ها, وای از همه سخت تر پاک کردنه آشپزخونست که مال ما به قول مامانم زمینه فوتباله خخخخخخخخخ, من از پاک کردنه دیوارهاش فراری هستم, بیچاره مامانم کنار اجاق گاز را پاک میکنه باقی را من خخخخخخخ.

سلام بر روشنک خانم, شهروز چه سؤالهایی میپرسیا چمیدونم چه جوری خونه تکونی میکنند مثل همه جا بزار چندتا نمونه بیارم مثلاً فرشها را میندازن توی حیاط اگه مثل تهرونیها آپارتمان نشین نباشن و تاید و مقداری شامپو فرش را میریزن توی یک تشت و با آب قاتی میکنن بعد میریزن روی فرش و بعد با شلنگ که به شیر آب توی حیاط بهش وصل کردن وری فرش آب میگیرند و بعد یه چند ساعتی میندازن روی پشت بون تا خشک بشه پنجرها را هم با شیشه پاک کن تمیز میکنن یعنی شیشه پاک کن میزنن به شیشه های پنجره ها و بعد با روزنامه های باطله پاکش میکنن برای دیوارها هم یه تیکه کهنه را در آب وایتس میزنن و بعد میکشن به دیوارها و بعد با یه تیکه ی دیگه خشکش میکنند پتوها را میریزن توی یک دیگ بزرگ و میزارن کمی خیس بخوره با آب بعد رویش کمی مخلوط تاید و وایتس میریزن و بعد یه چکمه میکنند پایشان و با لگد می افتن به جونش

سلام مهدی
مرسی فاطمه بابت درکت خخخ خخخ کاش میدونستم نمیومدم خخخ
پس با خیال راحت رفع زحمت نموده شرمان را کم میکنیم

نترس فاطمه برای ما ترک داشت من خبر نداشتم…وگرنه با وزنی که ما داریم طوریش نمیشه که….قبل من یه سنگین وزن کارشو ساخته بود و به ما نگفته بود….بعدش لو داد که اون رفته شکسته…خخخخ
مرسی روشنک
ممنونم آقای عبدالله پور
سلام مهدی جان

حسینی تو از پریسیما خبر نداری؟؟؟؟؟
چند وقته نیست.
راستی من گفتم اون کامنت را پاک کن چرا پاک نکردی؟؟؟؟؟ فقط میخواستم بدونی که زود میفرستم برای همین اون کامنت را گذاشتم تا ببینی فکر کردم اونجا زود میبینی.

سلام آقای عبدالله پور، ببخشید من همون اول سلام کلی دادم دیگه ضرورت ندیدم به حاضرین متقدو جداگانه و اسمی سلام کنم

اینجوری نگو روشنک خخخخخخخ.
نه سنگ کابینت ما ترک نداره خدا را شکر, من روی اِن دی اف ها هم میرم, به قول تو سبک وزنیم دیگه راحت هر جا که بخوایم میریم.
چند روز پیش رفتم کمک مامانم برای پاک کردنه هود رفتم روی کابینت مامانم میترسید خخخخخخخ.

نه حسینی من باید تو را به یه ارگان دولتی معرفی کنم چون خیلی بهت ظلم میشه نگرانم که بلایی سرت بیاد, خو کمک نمیکنی عزیت نکن ملت را بذار به کارشون برسن خو.

راستی اگه خواستید خونه تکونی کنید حواثتان باشه که سیمهای برق زیر دست و پا گیر نکنه چون ممکنه مشکل ساز باشه مثلاً وقتی که دارید کاشیهای آشپز خونه را میشویید اگر سیم یخچال روی زمین باشه و اگر آب رویش بریزه امکان داره یخچال بسوزه یا خدا نکرده باعث آتشسوزی بشه, پس باید سیمها را در جایی قرار داد که این مشکل پیش نیاد

وای خونه تکونی به شرطی کیف میده که بتونی کلی چیز بریزی دور و کسی سرت غر نزنه هههه
وقتی مجرد بودم بابام دعوام میکرد که چرا وسایل منو انداختی دور خخخ حالا هم شوورم هاهاها
مردها چرا اینقدر آشغال جمع کنن نمیدونم هاهاهاها

مهدی جان توی پرسش و پاسخ کسی نیست که….همین جا بپرسی راحت تر جواب میگیری
یه بنده خدایی هم منو اغفال کرد رفتم عضوش شدم سوال بپرسم……خخخخ.کسی محل نذاشت سوالمو….الانم رمزم یادم رفته دیگه نمیدونم چطوری برم توش….خخخ

بنظرم خونه تکونی اسفند خیلی با شور و حاله ولی برای من که خیلی عذابه اخه خونمون تمیزه ولی باز باید کلا همه جارو در حد مرگ تمیز کنیم خو که چی اخه

وای رعد من هم اینجوری هستم هیچ وقت چیز به درد نخور را نگه نمیدارم برای همین وقتی میخوام کمود یا کشم را مرتب کنم زیاد وقتم را نمیگیره با مامانم سر دور انداختن وسایل بحس میکنیم خخخخخخخ, اون میگه نینداز لاذم میشه خخخخخخ.

امروز که داشتم میومدم خونه…این سطل آشغالهای بزرگ و توی راه می دیدم …پر آشغال بود….یعنی دو برابر ظرفیتش بیرون سطل آشغالهای به این بزرگی آشغال ریخته بودن….من موندم این همه آشغالارو چرا مردم نگه میدارن آخر سال میندازن دور…خخخ….یعنی در طول سال نمیشه انداختشون دور؟!

سلااااااااام رعد پرهیبت خوبی؟
یه لحظه جوگیر شدم یه تاریخچه از فلسفه خونه تکونی بدم ولی دیدم حوصله تایپ ندارم شکر خدا ههههههههه الان خوشحال باشید که از یه پامنبری راحت شدید

فاطمه جان عسیسم، در کنارش شروع به خوندن کتاب هم بکن .
چون این افکار باید هر روز تغذیه بشن . و باید کتااااابایی که گفتمو شروع کنی به خوندن

سلام بر کبیر رعد محله خوب مگه اشکالی داره چیز ببخشید آشغال دور خود جمع کردن میگم چه حالی میده موقع خونه تکونی ال کلاسیکو یعنی همون بازی بارسلونا و رئال باشه و بازی هم در موقع خونه تکونی پخش بشه و اون موقع هم مرد خونه که منم هی تخمه بخورم و پوستش را بریزم جلوم چه حالی میده

سلام رعععععععععد باااارااااانییییییی!
بهار شد مواظب خودتون باشید! خخخ! ححح!
چطوری میتونم سؤالمو تو قسمت پرسشو
پاسخ بپرسم؟
یکی کمکم کنه!

کتاب فنک شوییو باید به افرادی که نمیتونن از وسایل کهنه دل بکنن بدیم که بخونن . کی کتاب فنک شویی خونده ؟؟؟

وای چی نوشتم کُمُد را خخخخخخخخ رعد بابای من روی لباسهاش حساسه هر کودوم را که میگیم بندازیم بره میگه نه میپوشم بعد هم یادش میره, جدیدا مامانم را اخفال کردم بدونه اینکه لباسهاش را نشونش بدیم میندازیم دور خخخخخخخ خودش هم یادش نیست ما هم راحت میشیم.
آره روشنک بعضی از بخشهای خونه که تمیزه ما هم زیاد وقت نمیذاریم روش فقط یه گردگیری و پاک کردنه شیشه ها اما به نظرم آشپزخونه باید حسابی تمیز بشه.

احمد کار مردا از آت آشغالای تخمه گذشته . میخوان لباسای عهد دوغو نگه دارن . نه میپوشن و نه میذارن ردش کنیم بره خخخ
تو هم رودل نکنی ی وخ ؟؟؟ هاهاها

راستی من همیشه برام سواله که مردوم چه جوری توی این هوا فرش میشورن, ما که یادم نمیاد تا حالا توی اصفند ماه فرش بشوریم اما فرشهامون تمیزن چون تغریبن تمام فرشها را آخرهایی شهریور یا اواست مهر میشوریم.
کاش مینوشتی روشنک.
باشه رعد خیالت راحت.

چه قدر بَده آدم با چیزهایی که خاطره داره مثل لباسهاش خداحافظی بکنه شما خانمها هم بعضی موقعها چه توقعاتی از ما مردها دارید دل کندن از لباسها که هیچ دل کندن از چیزهای دیگه هم سخته

چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ چهارشنبه سوری
یکشنبه۱ فروردین ۱۳۹۵ سال نو!
جون چارشنبه سوری!
ما از رو آتیش میپریم!
ترقه میزنیم!
همه جمع میشیم تو حیاط!
عید که شد همه میریم سر قبر پدر پدرم!
اون ۱.۱.۱۳۱۵ متولد و ۷.۱.۱۳۷۲ در ۵۷ سالگی فوت کرده!
روحش شاد!

بذار ببینم حسینی چیزی از وسایل پزیرایی گذاشته برامون.
فعلا بفرمایید یه قهوهی ترک که من خودم عاشقشم نوش جان کنید, اگر کسی هم دوست نداشت بگه تا هر چیزی که دلش میخواد بیاریم.
از خودت پذیرایی کن روشنک.

مرا ، آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش‌هایت

مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت

مرا رودی بدان و یاری‌ام کن تا در‌آویزم
به شوق جذبه‌وارت تا فرو ریزم به دریایت

کمک کن یک شبح باشم مه‌آلود و گم اندر گم
کنار سایه‌ی قندیل‌ها در غار رؤیایت

خیالی ، وعده‌ای ،‌وهمی ، امیدی ،‌ مژده‌ای ،‌ یادی
به هر نامه که خوش داری تو ،‌ بارم ده به دنیایت

اگر باید زنی همچون زنان قصه‌ها باشی
نه عذرا دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت

که من با پاکبازی های ویس و شور رودابه
خوشت می دارم و دیوانگی های زلیخایت

اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی
کمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت

کمک کن مثل ابلیسی که آتشوار می تازد
شبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایت

کمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشه ی گندم
رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت

مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
که کامل می شود با نیمه ی خود ، روح تنهایت

#حسین_منزوی

فاطمه جان….شعرت هم قشنگ بود….این شعرو هم من دوست دارم براتون گذاشتم….امرزو بعد مدتها با خدا حرف زدم….برای همه با اسم دعا کردم….یعنی اینو گفتم بدونید که شب سال نو لحظه سال تحویل یادتون نره منو دعا کنیدهاااااااا…روشنک از احساست درمورد لحظه ی سال تحویل بنویس برامون

آره. مثلاً من یه کت دارم که خیلی دوسش دارم. چون دو سه سال هست که دارمش نزدیک بود بندازنش دور. حالا بیچاره کهنه هم نشده هااا! نمیدونید با چه بدبختی نجاتش دادم خخخ.

قهوهههههههههههههههههه ترک۱ آره دوس می دارم فقط این وقت شب کلا بیخاب میشم فردا سرکار کامل توچرتم خخخ خخخخ خخخ

من با همه ی وسایلم خاطره دارم!
هرکی دس به سیاهو سفید بزنه فیتیله پیچش میکنم!
یکی از من میخوره صدتا از دیوار!
بلایی سرش میارم که تا آخر عمرش یادش نره!

بچه ها شبو شور هم به جمع مردان آشغال جم کن میخ صفت پیوست خخخ
اونم تا جا داره بزنید هههه
اه اه . چرا مردا اینجورین ؟
خدایا چی خلق کردی ؟؟؟

زنده باد رعد, کمک خواستی بگو, با یه دسته جارو بیام کمکت.
راستی حسینی این ساتور پرواز دسته تو بود بدش به من یه دقیقه.
راستی پرواز نیست؟؟؟؟؟
کامنتهاش حرف نداشت توی بدترین حال هم میخنددوند آدم را.
امروز پست آقای خادمی را با عنوان امسال به بچه های فامیل عیدی نمیدم را خوندم حالم خیلی بد شد کامنت اول هم دکتر بود.

سلام
همگی خوبید؟
بالاخره رسیدم خخخ.
فعلا برم سر وقت اون شربت نارنج که قایم کرده بودم الآن میام.
روشنک قهوه رو نخور که با شربت نارنج اومدم. خخخ.

اوه اوه این مهدی دست همه سیبیل کلفتها رو از پشت بسته .
ما در جشن چهار شنبه سوری تمام وسایل کهنه رو باید بریزیم توی آتیش .
اول هم از محله نابینایان و پست های فنی و کانفیوچرتی شروع میکنیم هاهاها

وای این خانمای محله قصد دارن ما مریخیها را بد جور ازیت کنن به حمایت و پشتیبانی همه ی مردان عزیز و کبیر محله احتیاج داریم

دخترا یکی بره نفت بیاره ی آتیش روشن کنیم خخخ هر مردی اگه حاضر نشد دست از وسایل کهنش برداره ؛ خودشو میندازیم توی آتیش ههههه

خوب من الان تمام شهامتم را جمع میکنم تا اغتراف کنم…
منم با وسایلی که خاطره دارم سخت وداع میکنم… اساسن دورشون میندازن منم آخرین نفرم که میفهمم قبلا واکنش تند نشون میدادم ولی حالا دیگه به یک بیخیالی خاصی رسیدم فرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار فراااااااااااااااااااااااااااااااااااااار

آره مهدی یه نوع قهوست مخصوص ترکیست, مزش حرف نداره.
راستی توی فیلم سلطان سلیمان دیدم که تا اون دوره ترکها قهوه نداشتن و اواخر سلطنت سلیمان یکی از خدمتکارهاش قهوه را به قصر آورد و ملکه هم خیلی پسندید راست یا دروغش گردن خودشون خخخخخخخ.

میگم عیدی هم خیلی حال میده وقتی از دیگران میگیری و من که چهارتا خواهرزاده دارم بهشون عیدی نمیدم و از زیر عیدی دادن قسر در میرم

ی کت نیست ، چندتا کفشو ، کلی وسایل کارو ، چندتا گوشی اوراق و هزاران چیز دیگه . من شما مریخیارو میشناسم .
کل وجودتون رو اگه بتکونن جز کهنه جات چیزی دیگه ای ازتون نمیفته هههه

وااای.
فاطمه تو از کجا میدونی خخخ.
آبروم رفت خخخ.
بچه ها من یه کت اسپرت از یه دست فروش شب عید سه چهار سال پیش خریدم ۱۳۰۰۰ تومن. باورتون میشه؟ خداییش الآن تو تهران زیر ۱۵۰۰۰۰ تومن اصلاً مزخرفترین کتها رو هم نمیدن.
ولی این بیچاره چهار ساله داره پوشیده میشه و با روز اولش فرق نکرده. بعد میخوان بندازنش دور. خب زوره دیگه خخخ.

این ساچمه ای رو میبینید رعععععد!؟
جم بخورید؟
روشنک خانمو هوشت میکنم تو آتیش!
بعدم همرو به رگبار میبندم!
هعی هعی! اینکه یه تیر بیشتر توش نیست!؟
نترسید بابا! قلابیه خخخخ!

اوه اوه چقدر خشن! خخخ.
بابا نزنید چه خبره؟ خخخ.
خب گنا دارند خب!
بذارید هرچی دلشون خواست آشغال جمع کنند و نگه دارند.
شکلک ببینید من چقدر مهربون شدم!
خشونت ممنوع خخخ.

مهدی این حرف را نزن هر چی باشه ایشون از شما بزرگترن, الان هم اگر نمیان چون درس دارن همین.
من هم از وسایلم تمام و کمال استفاده میکنم شاید یه لباس دارم که از ۶ سال پیش دارم و هنوز هم استفاده میکنم اما اگر ببینم که چیزی هست و من ازش استفاده نمیکنم خیلی راحت میندازم دور گاهی مامانم میگه که تو تمام جون یه لباس یا هر چیز را میگیری, من اگر چیزی را نگه میدارم برای این هست که استفاده میکنم اما آقایون نه فقط میگن بذار باشه یه روزی لازم میشه کی خدا داند خخخخخخخ.

واااااااااااااااااااااااااااااااه مهدی چیکار من داری منو میخایی هوشت کنی تو آتیش؟؟؟؟
شکلک زار زار گریه

درود! و هزاران درود بر حاضرین در شبنشینی که من همیشه ساعتش را گم میکنم و بعضی اوقات اتفاقی میام شرکت میکنم… خوب این خونه تکونی دل است یا قلب یا مغز یا محله مجتبی و دوستان یا کامپیوتر یا محل کار یا محل زندگی؟…؟!

اتفاقاً من داداشم هرچی گیرش میاد میریزه دور، ولی مامانم دلش نمیاد از یه جوراب بگذره. کلی چیز میز ما ریختیم تو کیسه که بریزیم دور یا بدیم به کسایی که نیازمندن، باور کنید نصف بیشترشو مامانم برگردوند خخخ. اسم ما بد در رفته.

خورشید
روسری اش را
پهن کرده روی میز
گنجشک ها
سر و صدایی به پا کرده اند که نپرس!
و من مانده ام
چایی اول صبحم را
با شکر خنده ات بخورم
یا
قند لبت…

#محسن_حسین_خانى

بچه ها من میرم دیگه….شب همگی بخیر…دست همتون درد نکنه.

وای یه نفر مهدی را بگیره جوگیر شد بچه خو.
ببین ما را چی کار داری.
رعد اول از کی شروع کنیم؟؟؟؟؟ بندازیمشون توی آتیش.
حسینی ما این هستیم دیگه خخخخخخخخ.نمیدونم کدوم پست بود اما توی یکی از پستهات بود که خوندم.

درود بر عدسی
راستی فاطمه شرمنده با تاخیر جواب میدم… عاقا واقعا حسش نیست بتایپم اون فلسفه خونه تکونی را… ولی یکارایی در دست اقدام دارم اگه جور شد برات ایمیل میکنم باشه عزیزم

سارای باید دل از وسایلت بکنی خخخ
بکن و بده به ی نفر دیگه . بچه ها اگه لباسا و وسایل خونه قابل استفاده هستن باید بدیم به کسی که نیازمنده و دور نندازیم .
شبو شور تا اون کتو دور نندازی ی کت نو نصیبت نمیشه .

بفرما روشنک جان!
تگری تگری. همشو تهنا تهنا بخور به کسی ندیا! خخخ.

سلام به روی ماهت فاطمه جان. اشکالی نداره عزیزم. همون سلام اول قبوله.

سلام به جناب عدسی. خونه تکونی دل! واقعا به نکته خوبی اشاره کردید.

سلام آقای عدسی.
لایک سارایه.
مامان من هم قبلا نمیریخت دور اما الان دیگه چیزی را که میدونه استفاده نداره میریزه دور.
روشنک شربت نارنج از نارنجهای آقای عبد الله پور میخوری.
ولی من خودم شربت آلبالو را بیشتر دوست دارم میخوری از این بیارم خدمتت.

درود! خوب من رفتم جمع سه نفره را ملاقات کردم و وقتی به نفر چهارم رسیدم اومدم عرض ادبی کنم و دوباره برم بقیه کامنتارو بخونم!

فاطمه دست مهدیو بگیر از آتیش بیار بیرون ؛ متنبه شد خخخ
روشنایی کمی نفت بیشتر بریز روی شبو شور که حسابی آتیش گُر بگیره هههه
شبو شور علاوه بر آتآشغال جم کردن به ونوسیا تهمت هم میزنی ههههه

میگم چیزی از شربتها مونده بدید یه کم بخوریم گلویمان خشک شد این خانمها هم مارا بجوری گذاشتن سر کار هی میگن این را تمیز کن اون را تمیز کن بدو فرشها خیس شد بیا از روی پشت بون برش دار یه کم هم نمیزارن نفس تازه کنیم

نبین های محترم آیا گوشتون درد نمیگیره این همه کامنتو براتون صفحه خونا بخونه ؟ در ضمن میدونم که میذارید روی دور تند.
فک کنم چشم ها خیلی زودتر از گوشا خسته میشن

سلام به همه عزیزان. امیدوارم که حالتان خوب باشد.
من میرم کامنت ها را بخونم میام اگه کسی سراغ منو نگرفته باشه قلقلکش میدم در حد مرگ خخخخ

مرسی روشنک من این مطالب را خیلی خیلی دوست دارم.
راستی یه موضوع برای پنجشنبه که وقت هم زیاده.
بیایید در بارهی خونه تکونیهای دل بگیم از بخشیدن یا پاک کردنه کینه ها از قلبمون.

من از هردوتا میخورم که هیچکدومتون ناراحن نشین…
ولی مال نازنین را اول میخورم چون همشهریمه حق اب و گل داره
از آقای عبدتلله پورم ممنون بابت نارنجهای تازشون

سلام آقا وحید!
میخوام یه تیکه بندازم!
هسیشکی جدی نگیره!
بعدش باید فیلم بازی کنید که مثلا جدی گرفتین!
میخوایم رعدو سر کار بذاریم!

هاهاها شبو شور چی شد ؟ تا حالا که میگفتی فقط ی کت داری .
دو دقیقه نشده ی مجسمه ببر و ی ضبط صوت هم ازت که افتاد .
دخترا بندازیدش در اعماق روغن داغ خخخ

سلام آقا وحید و آقا مصعود.
خوش آمدید.
آقای عبد الله پور شربتها که خدمت شما و حسینی هستش از خودتون پذیرایی کنید.
چشم رعد مهدی بیا بیرون که بس دیگه شیطنت نکنی ها!!!!

غلط یاب مهربون سلام . آیا شووور شما هم مثل مردان این محل و اون محل به آتآشغال علاقه داره ؟
الکی ازش دفاع نکنیا

رعد من الان وسط آتیشم مهدی منو هوشت کرد بقول خودش خخخ خخخ
نفت نریزیا بجا مدیر من گر میگیرم یکی کمک کنهههههههههههههههههه

اتفاقا منم دیر چیزی رو دور میندازم. برای همین هم با خشونت مخالفم.
هر چیز که خار آید، عاقبت روزی به کار آید! خخخ.

میگم چهارشنبه صوری هم نزدیکه کی موافقه بریم آتیش بازی و ترقه بازی چه حالی میده حیف که دیگه مثل قدیم نمیشه بری قاشق زنی تا یه دو کیلویی آجیل گیرت بیاد بعد بری بفرویش کیلویی صد هزار تومان

سلام غلطگیر!
وایسا بینیم عدسی!
مگه دماسنجی که آب جیوه رو خوردی!؟
نوش جونت!
وایسین ببینیم!
من اینجا شلغم یا برگ چغندرم؟
چرا به من هیچی نمیدین؟
طوری نیس دوباره میرم مسواک میزنم!

خب بذار ببینم. یه تلویزیون هم دارم که مارکش شهابه. فکر کنم حد اقل مال سی سال پیشه. چون وقتی من به دنیا اومدم، از وقتی یادمه خونه ی مادر بزرگم بود داشتن ازش استفاده میکردن و میگفتن که سالها هست که دارنش خخخ. منتها پارسال آوردمش پیش خودم ازش استفاده میکنم چون افتاده بود تو زیر زمینشون.

اینم نفففففففففففففففففففت!
یا مدیرو میارین بیرون!
یا کباب ترکیتون میکنماااااااااااااا!
نفففففففففففففففتتتتتتتتتتتت!

وای خونه تکونی چه حالی میده هر سال. من هم توی خونه به خانواده ام کمک می کنم و هم توی خونه ترقه می زنم . خخخ خخخخ
یعنی یه حالی میده این روزا که نگو و نپرس خخخخ هاهاهاهاهاهاها
فاطمه خانم ببخشید دیر اومدم تو پستتون. مهمون داشتیم. شرمنده

مهدی چرا نمیشینی از خودت پذیرایی نمیکنی بابا تو امشب یه بلایی سر ما میاری ها.
من چیزی ندارم که به قدمت وسایل تو باشه ها تو موزه داری ببین اگر کار پیدا نکردی میتونی بذاری برای بازدید و پول در بیآری خو خخخخخخخخخخ خخخخخخخ خخخخخ.
بعد میگه من چیزی ندارم خخخخخخخخخ.

خوب دوستان شب بخیر تا پنجشنبه شب خوابهای رنگی ببینید شبتون قشنگ و همراه با آرامش خدا نگه دار

من دیگه برم درو ببندم.
فقط یه چیزی. حتی اگر خونتون هم خیلی تمیز نشد مهم نیست. مهم اینه که از خیلی چیزها خودتون رو پاک کنید.
اولین قدم هم بخشیدنه. اگر ببخشید، مطمئن باشید بخشیده هم خواهید شد. پس حتی اگر سخته، حتی اگر بدترینها رو هم سرتون آورده ببخشیدش. لذت بعد از بخشش با هیچی قابل مقایسه نیست. من تجربه کردم که میگم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر. بدرود.

درود! وای من داشتم کامنتارو با حنسفری مبایل میگوشیدم که حدود دو سه دقیقه خوابم برد! آخه چند دقیقه پیش نان و تخم مرغ و سیب زمینی آب پز و گوجه خام خوردم و سنگین شدم و حالا که دراز کشیدم خوابم برد!

فاطمه دخترم کجایی ؟ مهمونا دارن میرسنو تو در خوابی ؟؟
یعنی این روزای آخر اسفند آدمو الکی الکی دیوونه میکنه .
خیابونا شلوغ . مغازه ها پولوغ . اه اه خخخ
چه خوبه که اینجا پر از سوکوته ههاهاها
برم زنبیلو بردارم بیام سکوتو آرامش سوا کنم یاه یاه یاه

سلام و درود بر همه خصوصاً کبیر رعد شهروز الدوله و فاطمه خانمو هر کی که بعداً مییاد میگم موضوع چیه راستی با یک دیگ پر از خرشت کرفس و گوشت فراوان به همراه دیگ برنج زعفرونی اومدم نوشیدنیش هم شربت آلبالو هست که خیلی هم خوشمزه است راستی بعدش هم آجیل میزنید بر بدن البته یه جوری بخورید که گیر همه بیاد

سلاااااااااااام!
رضا جون نگو بدقولما!
برنامه رو اینجا گذاشتم!
اگه میشه پست آدونست آدیو رو سردر محله بچسبونید!
سلااااااام به همه!
خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟

شبو شور حالا نوبته علی پنجه ایه .
نه احمد عبداله پور . اصلا نوبته مرریخیای بی کار و بی عار خخخ
من هم باید برم سر مزرعه کشاورزی و هم توی خونه بساطی داریم .
دیواری کاهگلیتر از رعد بزرگ نیافتی ؟

رعد دیدی ما چهل نامه به خانمها نوشتیم؟
اگه راست میگی یه نویسنده ی زن بیار که برای همسرش کتاب نوشته باشه اونم چهل تااا نامه. چهارتاشم ننوشتید خخخ.
حالا هی بگید حقوقتون ضایع شده خخخ.

احمد شیرازی رعععد بزرگ برنامه شب نشینی هفته بعد رو به دستان تو میسپاره .
دعا میکنم برات ی کار خوب و ی دختر خوب نصیبت بشه .
من رعععد مستجاب الدعوه هستم.

نازی خانوم از ترافیک و شولوغی اسفند بیزارم.
مهدی کمتر بخور . رودل میکنی بابا خخ
شبو شور خدا بیامرزه نادر ابراهیمیو . منظورت چهل نامه کوتاه به همسرم نوشته ایشونو .
واقعا فک کنم زنشو دق داده . اون موقع که مجرد بودم به نظرم ی مرد محشر بوده . ولی الان میدونم که ی مردی بوده که زنشو سکته ناقص داده . هاهاها
خدا بیامرزش البته

من از هیچ کس کینه ندارم خداییش.
حد اقل تو این فضا و محله کسی نیست که دلخوری عمیقی ازش داشته باشم.
شاید یه جر و بحثی بوده. ولی در مجموع من اهل قهر و این چیزا نیستم. حتی خیلیها هستن که با من مشکل دارن که تو این محله و سایتهای دیگه هستن. ولی من واقعاً دوسشون دارم. ما همنوعیم و نباید با هم بد باشیم. ما یه اقلیت تو این جامعه هستیم. این جامعه به اندازه ی کافی داره روی ما فشار میاره. حد اقل ما خودمون با هم خوب باشیم که باعث آزار هم نشیم.

خخخخخخخخخ حسینی اعتماد به نفست را خخخخخخخخ.
نگو که تو هم نوشتی.
راستی آخر کتاب آتش بدون دود هم این آقای ابراهیمی یه مطلب نوشته بود و از همسرش تشکر کرده بود, یک عاشقانهی آرام را هم به همسرش تقدیم کرده بود اگر اشتباه نکنم.
ببین حسینی این مردی که تو میگی هر ده قرن یکی متولد میشه, آقای ابراهیمی هم متولد این دورست خخخخخخخخ.

تو کامپیوترم متنی دارم که توش نوشته؟
چه سالی اسم چه حیوونیه؟
چه رنگی مناسب اون ساله؟
راستی مرغ سحر جازم دارم!

کلا من سعی میکنم کینه ای نباشم. شاید سخت بتونم فراموش کنم، ولی سعی میکنم زود ببخشم. معمولا قهر نمیکنم اگر هم قهر کنم کمتر از ۲۴ ساعت طول میکشه. سعی میکنم اینطور باشم.
به نظر من معاشرت و زندگی کردن با افراد کینه ای سخت و میشه گفت غیر ممکنه.
اینطور افراد معمولا هم در دوستی و هم در قهر افراط میکنند.

میدونی حسینی منظورم کلی بود این دنیای مجازی ارزش این را نداره که از کسی کینه به دل بگیری.
اما من گاهی خیلی کینهیی میشم ها, یعنی اگر کسی بهم توهین کنه تا قیام قیامت یادم نمیره.

فاطمه تو که میگی همه ی پستهای من رو خوندی مگه سه تا پست عاشقانه ی منو نخوندی؟
فقط برای تو، یک عاشقانه ی ساده، اون یکیشم چی بود؟ فکر کنم ما برنده میشیم یا همچنن چیزی خخخ.
هنوز ۳۷ تا عقبم از استاد ابراهیمی خخخ.
میخوام ۴۱ نامه بنویسم رکوردم تو گینس ثبت بشه خخخ.

سلام بر رهایی . دختر من ی عده از نبینک ها و نبین هارو برای مجلس هفتمت دعوت کردم خخخ
خبری ازت نبود . گفتم لابد به لقااله پیوستی هاهاهاها

سلام بر مهدی جان آتیش پاره هم چنین سلام بر نازنین خانم خوب فاطمه خانم اگه خرشت کرفس دوست ندارید برایتان جوجه فرد اعلا میاریم این که چیزی نیست و اما در خصوص موضوع یه خاطره تعریف کنم که بی ربط به موضوع هم نیست من یه دوست داشتم توی دانشگاه و اون هم از من دوتا کتاب قرض خواست ولی من اون موقع نمیتونستم بهش اون دوتا کتاب را بدم و اون فکر کرد که از عمد این کار را کردم و این باعث کدورت و کینه بین ما شد شاید مقصرش من بودم چون که بعد از اون درست جواب تلفنهایش را نمیدادم و این شد بین ما یک کینه ی شتری و حدوداً یک سال طول کشید تا این که خودم پیش قدم شدم و با هم آشتی کردیم و از دلش در آوردم من اصولاً از کسی کینه به دل نمیگیرم اما اگر کینه به دل گرفتم دیگه یه کم سخت از قضیه میگذرم شاید این یه کوچولو ضعف اخلاقی منه که دارم روش کار میکنم برای زندگی آینده که اگه خدای نکرده خونه و کار و یه دختر خوب بود و خواست با من زندگی کنه از این اخلاق من سدمه نبینه چه قدر حرف زدم شد یه پست

رعد من نرسیدم جواب پیغوم خصوصیتو بدم.. همینجا میگم دیگه: بقیه گوشادونا بیگیرید.. این خصوصیه…
سلام رعد بارانی عزیزم… نع.. قرار بوده بوخونم ولی نرسیدم بوخونم که… فعلاً درگیر آشپزخونه شدم… هاههاهاهاهاهاههاهاها… از شنبه ایشالله شروع میکنم به صورت کاملاً جدی…

سلام رهگذر بیا که جات خیلی خالبی بود.
راست میگی نازنین من یه بنده خدایی را میشناسم که به شدت کینهی هست ببین دیگه من که گاهی فکر میکنم کینهی هستم میگم که اون افراط میکنه خیلی هم از من بزرگتره حالا من میگم که من جونم چیزی از زندگی نمیدونم اما اون خیلی برام عجیبه.

بچه ها به نظر شما بخشیدن راحته یا سخته؟ بخشیدن راحتتره یا تقاضای بخشش کردن؟
به نظر شما کسی که میبخشه آدم بزرگتریه یا کسی که متوجه اشتباهش شده و با شهامت تقاضای بخشش میکنه؟

هوووووووووووووووووووو!
چی کار میکنین؟
چرا لیفو با اسکاجو میندازین رو سرم؟
چرا میچپونین تو دهنم؟الووووووووووووووووووووووو!

اوهووووووووووی… مجلسی هفتمم گرفدی؟ آکله بیگیری…
واااااااای من تا بشه مسالمت به خرج میدم ولی وقتی شورش از مزه در بیاد، کینه بدل میگیرم چنان که هیچ شتری تا بحال نگرفده… روی هر چی شتره سیفید میکونم… فاطمه شب نشینی مال توئه؟ مبارک و مبارک ایشالله مبارکت باد….

دیدم بابا کامنت هم گذاشتم هر سهتا پستت کامنت نذاشته باشم یکی را گذاشتم, آفرین ادامه بده تو میتونی ما بهت افتخار میکنیم.
راستش من این نامه ها را گوش ندادم برای همین نمیتونم بگم که خوب هست یا نه اما نوشتهای آقای ابراهیمی را خیلی دوست دارم.

راستی مرسی از شما آقای عبد الله پور.
ممنون رهگذر, بیام توی شب نشینیت جبران کنم خخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاها.
راستی رهگذر یک دنیا تشکر, وای دارم تبریز مهآلود را میخونم از خط به خطش لذت میبرم, شعرهای ترکی را خیلی زیبا خوندی لهجت هم عالی بود.
راستی حسینی به نظرم بخشیدن آسونه اما کسی که اشتباهش را میپذیره و معذرت میخواد بزرگتر از کسی هست که میبخشه یا نه.
میفهمی چی میگم مگه نه؟؟؟؟؟؟

شاید تو این سایت یا سایتهای دیگه شخص یا اشخاصی باشند که من باهاشون هم عقیده نباشم، ولی از کسی کینه به دل ندارم، و با نظر آقا شهروز هم موافقم.

آفرین مهدی خودت ژله درست میکنی؟؟؟؟
رعد من هم اینجوری هستم از کسی که ناراحت میشم اگر ببخشم هم دیگه اون انسان سابق برام نمیشه, به روش نمیارم ولی خو یه چیزهای تغیر میکنه برام.

خواهش میکنم فاطمه.. نوش جونت… تبریز خیلی اطلاعات تاریخی خوبی به آدم میده…
عبدالله پور جادون خالی.. خدا قسمت شمام بکنه ایشالله…هاهاههاهاهاهاهاهاه
سلام نازنین جان.. مرسی.. دوستان به جای ما

شبو شور چه دل خوشی داری تو پسرم خخخ
اگه تو میای کارای رعد بزرگو انجام بدی منم شب نشینیو تا آخر سال ۹۹ میزنم ههههه

باشه شهروز… توافق نیاز نیس… رعد بارانی قربونت این هفته رو به جا من بزن.. هفته دیگه رو جا خودت… هاههاهاهاههاهاها.. به همه نشون بده که چقد با مرام و با معرفتی…
خو شهروز دو هفته بعدی با رعد… هاههاهاهاهاهاهاه

احمد خان کاکائو جان ببخشید کاکو هفته بعد تو شب نشینیو بزن .
هفته بعد هم یا علی پنجه ای یا علی کریمی یا کامی کُرد دلاور

اتفاقاً من با شب نشینی خیلی موافق ترم… چون مث پست زدن آدمو درگیر نمیکنه..دو ساعته دیگه.. میشینیم دور هم حرف میزنیم…

فردا میخام یه گشتی تو اینترنت بزنم!
اونم با مبایل!
بعدش میضبطمش!
بعدم میذارمش تو سایت!
کی دوس داره من چیز آپلود کنمو اینجا بذارم؟
هرکی میتونه آموزش برنامه آدونست آدیو رو بده!
تا من بتونم فایلهامنو بزیپم!

من فقط از یه نفر تو این دنیا کینه دارم. اونم کسیه که کاری با خانواده ی ما کرد که تا آخر عمرمون باید با مشکل سر کنیم. باعث ورشکستگی پدرم شد و مشکلات زیادی رو برامون به وجود آورد. کسی بود که با پدرم ادعای برادری داشت و ما بهش میگفتیم عمو. ولی هر کاری میکنم این یه نفرو نمیتونم ببخشم. هرگز.

مهدی آخه ما که سن هامون بالاس که آهنگای حامد پهلانو دوست نداریم.
مگه پدرت یا مادرت این آهنگارو دوست دارن ؟
مطمئنم دوست ندارن

وای موضوع امشب شد پست بعدی شب نشینی خخخخخخخخخ.
راستی من یادم میاد که سال آخر دبیرستان از دست یه بنده خدایی خیلی خیلی دلخور شدم تا جایی که نمیخواستم صداش را بشنوم, یادم رفته بود این آدم را حتی یادم نبود که ازش ناراحتم , چند وقت پیش یه بنده خدایی بهم طنگ طد و گفت فلانی ازت حلالیت میخواد, خندم گرفت گفتم من اص این آدم را یادم نبود بهش بگو بی خیال.
گاهی پیش میاد که ما یه مدت دلخوریم, که سن و زمان و محیطی که درش هستیم به ما این حس را منتقل میکنه که ما ناراحتیم, اما این فقط یه حس هست.

میگم رهگذر و رعد کبیر دیواری کوتاه تر از من گیر نیاوردید نوبتی هم که باشه نوبت بزرگتر هایی مثل شماست نه منِ تازه وارد, در مورد بخشیدن هم باید بگن بخشیدن کار سختیه و کسی که میبخشه خیلی بزرگه اون قد که از توصیف خارجه

سلام رهگذر
کتاب سومین پلیس بیشترشو خوندم، خیلی عالی گویا کردی. تبریز مهآلود هم جلد اولشو خوندم ولی جلد دومش رو هنوز همت نکردم کامل بخونم هی موضوع از دستم در میره خخخ. البته اشکال از گویندگی شما نیست. در مورد اشعار ترکی و لهجه هم با نظر فاطمه کاملا موافقم.

آقا شهروز چی بگم والا! به نظر من هر دوش سخته، من گاهی وقتا شجاعتشو ندارم و گاهی وقتا هم دچار غرور کاذب میشم که اشتباه خودمو بپذیرم یا اعتراف کنم یا عذرخواهی کنم. به نظر من هر دو مهمه.

این کاملا عادی هست حسینی, به نظرم هر چقدر هم بخشنده باشی نمیتونی این انسان نما ها را ببخشی, اینی که توی فیلمها نشون میدن که به طرف یه ذربهی بزرگ میزنن و زندگیش را خراب میکنن و بعد میان و میگن که پشیمونیم و ببخش چرنده من که این حس را دارم که وقتی با زندگیت بازی میشه بخشیدن جا نداره.

من هفتی پیش شروع کردم و فقط شبها که بیدارم و میتونم بخونم با بعد از ناهار که توی خونه همه استراحت میکنن و من بیدار هستم تبریز مه آلود را تا جلد پنجوم خوندم و امروز جلد پنج را شورع کردم خخخخخخخخخ اگر کار نداشتم تموم شده بود. البته من با سرعت بالا میخونم ها.

رضا خان پسرم سلام. بفرما شام.
اگه میل نداری شیرینی بخور . ژله هم داریم که مهدی درست کرده
راستی احمد زیر کار در رو نباش و پست هفته بعدو بنویس . بگو چشم . گفتم که دعا میکنم که خوشبخت بشی .

سلام به همه دوستان
سلام به شهروز و احمد و مهدی و سلام بر رحمت سیبیل و رهگذر آکله و فاطمه خانم و نازنین خانم
شب همگی خوش

نازنین سومین پلیس عالیه.. یعنی از عالی ام اون ورتره… هاههاهاههاهاهاها… عاشق این کتابه شدم من.. چقدر طنزش بدل میشینه لامصب… هاههاهاهاهاههاهاها
عبدالله پووووور شوما که حقوق خوندی چرا این حرفا میزنی؟خخخخخ…. راسی عبدالله پور ترم چندی؟

باعشع… من با اینکه خییییلی بدبختی از سر و کولم بالا میره ولی میزنمش… رو حرف مدیر حرف زدن شگون نداره… خخخخخ.. میگن کچلی میاره… هاههاهاهاههاههاهاهاهاه…

منم از قهر کردن خوشم نمیاد ولی گاهی اوقات از برخی افراد دلخور میشم. آدمهایی که نمک نشناس هستند و قدر محبت هایت را نمی دانند در دل من جایی ندارند و به سختی می تونم اونا را ببخشم. شاید هم اصلا هیچ وقت نبخشم.
بخشیدن چیز خوبی است به شرط آنکه طرف لیاقتش را داشته باشد

مهدی آموزش ریکاوری و نرم افزار ریکاوری تو محله داریم که آقای میر قاسمی زحمتشو کشیدند.

آقا شهروز در مورد اون طور اشخاص حق با شماست. بعضی جاها و در مورد بعضی اشخاص کینه باید باشه، چون اگه فراموش کنیم ممکنه بار دیگه با طناب پوسیده چنین افرادی تو چاه بیفتیم، و به اصطلاح از یه سوراخ دو یا چند بار گَزیده بشیم.

سلام بر آقا وحید و آقا رضا رعد من که از زیر کار در نرفتم اتفاقاً خیلی دارم خونه تکونی میکنم دیگه خسته هستم نیمتونم شب نشینی بزنم پس دست خودت را میبوسه شرمنده وقتی رعد قول میده دیگه باید شب نشینی را خودش انجام بده نه دیگران راستی من یه خاطره دیگه یادم آمد من چندی پیش از یک خانم خوشم آمد ولی مادرم میگفتن که ایشان بدرد تو نمیخوره خلاصه کلی در این خصوص با هم بحث و دعوا کردیم و من یک کم بهم بر خورد و ایشان یعنی مادرم از من ناراحت شدند چون که من بد با ایشان صحبت کردم ولی از اینجا که ایشان روح بزرگی دارند منُ بخشیدن

من تا حالا انقدر که تونستم کدورتها رو فراموش کنم، کسانی که با من مشکل داشتن نتونستن با من دلشون رو صاف کنن. دلیلش رو هم نمیدونم. هستن کسانی که قبلاً با هم مشکل داشتیم ولی الآن من اصلاً ازشون چیزی به دل ندارم. ولی اونا هنوز اگر جایی بحثی پیش بیاد سریع گذشته ها رو مطرح میکنن و سعی میکنن ضربه بزنن. با همه ی اینها من مشکلی با کسی ندارم و اگر اونا از من خوششون نمیاد من بهشون ارادت دارم. این عقاید من داره اینجا ثبت میشه و نمیتونم بعداً زیرش بزنم.

نازنین خانم حرفتون را لایک می کنم. بعضی افراد ارزش بخشش و گذشت کردن رو ندارند چون ممکنه بعدا با طناب پوسیدشون تو چاه بیفتیم

فاطمه یه سوال …. خب راستش جرات ندارم بپرسم حالا ببینم تا بعد جرات میکنم بپرسم یا نه
البته جوابشو میدونم ولی دلم میخاد از خودت در ملاء عام بشنوم

سلامٌ علیکم. سلام خدمت آقای حسینی و خانم حسینی و خانم نازنین و خانم رعد و خانم رهگذر و جناب وحید اکگر اشتباه نکنم رضازاده و آقا رضا و خانم رعد و هر کس که یادم رفت اسمش رو ذکر کنم و باید به بزرگواری خودش ببخشه!
خب حالا یکی لطف کنه و به موضوع جاری اشاره کنه، موضوع این شبنشینی که خونه تکونیه که ظاهرا از آخرین نظرات به نظر نمیرسه الان هم درباره خونه تکونی صحبت بشه!
میگم توقع که ندارید برم ۳۰۰ تا نظر بخونم که موضوع بیاد دستم نه؟! خخخ

سلام به دوستانی که تازه اومدند و خواهند آمد.

مهدی شرمنده من این هفته یه کم سرم شلوغ شد، اصلا اون نرم افزارو بررسی نکردم، ولی با توجه به توضیحات آقای کریمی به نظر میرسه نرم افزار خوبی باشه.
کتاب سومین پلیس و تبریز مهآلود فکر میکنم مناسب سن شما نباشه، ولی اگه خواستی میتونی از سایت کتاب خانه برلین دانلودشون کنی. کتاب تبریز مهآلودو میتونی از سایت شما دانلود کنی.

سلام علیرضا.
تو شش ماه مفقود میشی یه دفه ظاهر میشی خخخ.
ببین موضوع اینه که آیا اهل کینه به دل گرفتن هستی یا نه؟ خونه تکونی قلبت در چه مرحله ایه؟ به نظرت بخشیدن راحتتره یا طلب بخشش کردن؟

ممنون از ایت همه محبتت فاطمه،
برات ایمیل طولانییییی فرستادم دوست داشتم قبل از شب نشینی بهت برسونم ولی واقعا نشد
بیخیال اینم تو ایمیل ازت میپرسم، شرمنده اون ایمیل خالیه هم نشد ارسال مجددش کنم یعنی میشها وقت و حوصله میخاد که نداشتم خخخ خخخ ولی درستش میکنم

علیرضا هر وقت با اف پنج صفحه رو رفرش کردی، کل محتویات کادر ویرایش کامنت نوشتنت رو پاک کن چون متن کامنت قبلیت میمونه. اگر با نوشتن کامنت و فرستادنش صفحه برات رفرش بشه لازم نیست. فقط وقتایی که با اف پنج رفرش میکنی این شکلی میشه.

یه بار هم من کلاس استاد مدنی ۵ که استادش خانم دکتر فرخی بود را به هم ریختم اون هم چه به هم ریختنی گفتم این ترم دخلم اومده و صد درصد این درس را افتادم البته اون درس را نیفتادم ولی استاد منُ بخشید و با بخشیدنش موجب خجالت زدگی من شد تا جایی که دو ترم قبل باهاش درس داشتم وقتی میخواستم بگم خسته نباشید میترسیدم بگم ولی از اون جایی که من به سنگ پا میگم زکی باز هم یه رب مونده به کلاس میگفتم استاد خسته نباشید تا این که آخر ترم گفتند که عبد الله پور چه اشتباهی کردم تو را بخشیدم نباید میبخشیدمت تا …

نه حسینی ببخشید نمیپرسم, یعنی اگر من توی این محله فقط و فقط فاطمهی حسینی بودم و همه من را به چشمه یه دوست که فاطمه هست میدیدن مشکلی نبود, میدونم که تو ناراحت نمیشی ولی دیگران که من را به چشمه یه کس دیگه نگاه میکنن و میخوان از من انتقام بگیرن بهتر من چیزی نگم.

خواهش میشه روشنک, ایمیلت را دیدم چیزی نبود که میگی طولانی بود, در خدمتم بپرس هر جا که راحتی.
راستی مهم نیست نمیخوام که خودت را خسته کنی نیومد خو تو چه گناهی کردی.
راستی جوابت را بعد از شب نشینی میدم.

سلام خدمت آقای عبد الله پور.
آقای حسینی من نظرم رو با زدن دکمه فرستادن دیدگاه فرستادم، بعد هم یه بار با کنترل f5 صفحه رو refresh کردم، ولی این اتفاق رخ داد.
در هر حال ممنونم از راهنماییتون.

من خیلی غیر آدیم خخخ خخخخ راحت طلب بخشش میکنم حتی از بدترین خطاهام پیش بدترین ادمها خیلی طول نمیکشه خودمو وادار کنم به تحمل حقارت طلب بخشش خوب اشتباه کردم باید پاش وایسم و همه حقارتهاشو گردن بگیرم ولی سخت میبخشم تازه بسته به میزان ضربه ایی که خوردم وقتیم ببخشم فراموش نمیکنم هرگزززززززززز

فاطمه خانم مطمئن باشید که بنده شما را از دوست هم واجبتر می دونم.
دوستان خوبی چون شما در این دور و زمونه به ندرت پیدا میشن.
خواهش می کنم آقای ایزدی. خیلی دلمون براتون تنگ شده بود. بعد از مدتها تشریف آوردید

درود! و هزاران درود بر حاضرین در شبنشین! من مشغول پاسخ گویی به کامنت دوستان در پست خاطراتم بودم که مبایلم هنگ کرد و از صفحه بیرون پرید و وقتی دوباره وارد محله شدم و این پست را دیدم یادم اومد که بچه ها اینجا جمعند و بهتر است بیام اینجا عرض ادبی کنم و بعدش برم جواب بقیه را بدهم!

سلام آقای ایزدی و آقا وحید و روشنک خانم!
میخام یه کتاب پلیسیو معرفی کنم!
جسدهای شیشه ای!
اگه تونستم گویاش میکنمو میذارمش!
رضا؟
آموزش برنامه ی زیپ کردنه رو که من گذاشتمو!
هفته ی پیش بهم گفتی که میظبطمش!
کی کمکم میکنه؟
فردا میختام با گوشی بیام تو اینترنت!

سلام بر علیرضا خان و روشنک خانم, شهروز چرا عصبانی باشم اون عصبانیت فقط مالِ مسؤول هست که بالاخره میکشمش و خلاص همین

سلام آقا وحید و آقای ایزدی
فاطمههههههه کلا مهم نبود عزسزم
یه استاد خشنو احتمال زیاد هرگز نبخشم چون جنبه علمی زندگیمو خراب کرد اونم بخاطر چیزی که تقصیر من نبود…

فاطمه واقعاً اینطور که میگی نیست.
شاید هیچ کس اندازه ی من احتمالش زیاد نباشه که این ذهنیت رو در مورد تو داشته باشه.
ولی باور کن من به هیچ وجه این ذهنیتی که تو میگی رو در موردت ندارم.
مطمئن باش اگر روزی از من بپرسن قابل احترامترین کاربران گوشکن از نظرم کیا هستن، مطمئن باش یکی از کسانی که اسم میارم تویی. البته این به این معنی نیست که بقیه قابل احترام نیستن. ولی منظورم اینه که این نوع ذهنیت به هیچ وجه در مورد تو وجود نداره. پس سؤالت رو بپرس تا عصبانی نشدم خخخ.

سلاااااااااام ملیسا خوب دختر خیلی خیلی خوش اومدی یک دنیا خوشحال شدم.
سلام آقای عدسی.
آقا وحید شما به من لطف دارید, منظور من به شما نبود, حسینی منظورم را میفهمه.

سلام ملیسا خانم و عدس پلو آقا!
اگه بگم شلااااااالاالاااام نصرتی گیر میده!
ممنون نازنین خانم!
فردا میرم برنامه رو میدانلودم!

میدونستم این را میگی ولی باور کن همه مثل تو نیستن, قبول دارم که اگر اولین کسی که من وقتی اومدم گوش کن انتظار دشمنی را ازش داشتم تو بودی خخخخخخخخ ببخشید که روک میگم من از دروغ متنفرم برای همین راستش را میگم, اما تو با من دشمنی نکردی, اما کسانی که من انتظارش را نداشتم این کار را کردن و چه زشت این کار را انجام دادن و میدن و تو فکر میکنی که اینجوری نیست.

فاطمه با دیدگاه شهروز در مورد شما کاملا موافقم.
آدم از گشنگی و تشنگی نمیمیره ولی از فضولی چرا! خخخ. خودما میگم خخخ. منظورم هیچ کدوم از دوستان نیست.
پس بی زحمت سؤالتا بپرس تا از کنجکاوی یا خودمونیترش فضولی نمردم! خخخخ. میمیرم خونم میفته گردنت هاااا. خخخ.

قربونت فاطمه جونی،میسی نانازم،
عجب چرا روشنک گیگیلی جون،
آهاااا سلااامی هم به مهدی و علیرضا،خوبید بچهها،راستی علیرضا بسیار کار خوبی میکنی که همش سرت تو درس و کتابت هست،آفرین،احسنت…

خانم ملیسا خوبم شکر خدا، درس هم که بله دیگه مجبوریم. البته الان بیشتر گوشمون تو کتاب و درسه خخخ
آقای حسینی مگه شما با من مصاحبه کردین؟ من که هرچی فکر میکنم یادم نمیاد، میشه راهنمایی کنید؟

فاطمه من از طرف خودم و کسایی که میشناسم مطمئنم که اینطور نیست.
ولی اگر کسی این رفتار رو با تو داشته خیلی کار اشتباهی کرده. من انقدر مطمئنم که همینجا حاضرم اگر حافظ از من دلخوره ازش معذرتخواهی کنم. مهم نیست که چی شد و کی مقصر بود. مهم تموم شدن و خاتمه ی بحث هست. حتی اگر با معذرتخواهی من باشه.
حافظ یکی از نخبه های جامعه ی نابینایان هست که خیلی با دانش و باشخصیته. من هیچ وقت از این که اعتراف به بالاتر بودن کسی از خودم بکنم ترسی ندارم. حتی اگر با طرف اختلاف داشته باشم. حافظ اطلاعاتش، دانشش، از من بیشتره و همین کافیه تا برای من قابل احترام باشه. پس خواهر حافظ مثل خواهری برای من هست که هیچ وقت نداشتم و همیشه احترامش به من واجبه.
حافظ عزیز اگر اینجا رو میخونی که احتمالش خیلی کمه، ما یه تریلی ارادت داریم، حتی اگر یه طرفه باشه.

راستی این موضوع هم به همین دلیل به فکرم رسید.
راستی حسینی تو حاضری اگر یه روزی از کسی که زندگیتون را خراب کرد به هر نهوی که شده انتقام بگیری؟؟؟؟؟ یعنی این کینهی که از اون آدم داری میتوونه کاری بکنهه که به کثیفترین راه برای انتقام متوسل بشی؟؟؟؟؟
این سوال را جواب بدید.
مثلا من اگر بخوام از کسی انتقام بگیرم و زندگی اون شخص یا نزدیکترین انسان در زندگیش در دست من باشه راحت میگذرم, میگم کینهی هستم اما با کوچکترین چیز هم دلم میسوزه.

سلام مخصوص به ملیسا خانمی عزیزم.
بله که در جریانیم که شبنشینی ایده ملیسا خانمی عزیز بود. و واقعا ازش ممنونم. درسته زیاد تو شبنشینیها فعال نیستم ولی خیلی شبنشینیها رو دوست دارم.

درود! خوب اومدم به شبنشین و بعضی از دوستان از جمله قدیمیارو ملاقات کردم… اما نمیدونم چرا بعضی از دوستان مدتی است که در محله نیستند… بانو، مظاهری، درفشیان، ۳۰تا، عمو حسین، تینا، عباس کاظمی پور و مادرش، سامان اجرت دست، علی موسوی،ترنم، و… راستی کی چه خبری از این دوستان قدیمی دارد؟ واقعا آنان کجا هستند که در محله نیستند؟! چشمک، مرتضی معصومی،

سلام به ملیسا و عدسی
خوش آمدید
خواهش می کنم فاطمه خانم. من منظورم کلی بود
بچه ها من وقتی حدود دو سه بار به یکی تلفنی زنگ می زنم و جوابمو نمیده دیگه تقریبا باهاش کاری ندارم. به نظرتون این اخلاق درسته یا غلط؟
نظر من اینه که اگه طرف براش مهم باشه حتما پیگیری می کنه ببینه تا چکارش داشتم ولی وقتی اصلا عین خیالش نیست منم کلا بی خیالش میشم و دیگه بهش زنگ نمی زنم.

سلام بر ملیسا خانم و عدسی میگم آخر معلوم شد صاحب خونه شب نشینی هفته دیگه کیه یه اعتراف دیگه هم بکنم اون هم اینه که من هفته پیش توی حمام زده بودم زیر آواز حالا نگو مِهمون هم داریم و مامانم هم بهم نگفته بود که مِهمون داریم وقتی از حموم اومدم بیرون خیلی بهم بر خورد که چرا نگفته ولی از اون جایی که من غرق آواز بودم نخواسته بزنه توی زوقم پس من هم خیلی زود اون را بخشیدم یکی دیگه اش هم اینه که امروز مامانم داشت لباسهای من رو می شست بعد یادش رفته که توی جیب پیراهنم را نگاه کنه که توش یه کاغذ خیلی مهمه و نگاه نکرده بود و باز من از این قضیه کمی ناراحت شدم و یه کمی بد باهاش حرف زدم و بعد پشیمون شدم و ازش معذرت خواستم که ایشان هم منُ بخشید کلاً عابروی نداشتم اینجا رفت تا دیگه عابرویم بیشتر از این از بین نرفته من برم الفَرار

وای این دل خوریها که چیزی نیست آقای عبد الله پور, از مادر و پدر اص معنی نداره.
من اشتباه کردم نباید این را اینجا مینوشتم شرمنده دوستان دیدم اگر دلیل نگفتن انتقادم را نگم زشتح.

خو چی میگفتین بچا؟ سلااااااااُاُاُاآآآم ملیسا… شوما کوجا اینجا کوجا؟
وحید من جوابتا دادماااااااااااااااااااا… گفدم سلام… ولی اسم نیاوردم… خب بحث چیه کینه؟ من کینه ای ام… همین دیگه.. چن بار بگم خو؟ عجبااااااااااااااا

فاطمه. انتقادت رو تو پیام خصوصی برام بنویس. من ترجیح میدم بدونم که اگر انتقادی هست مطرح بشه که اگر باید چیزی رو اصلاح کنم ازش مطلع باشم. پس اگر اینجا نمیشه بنویسیش به نوعی به دستم برسونش

سلاااٱااااٱاااااٱااااآااااآااااآااااآااااٱااااٱاااااٱااااٱااام به اونایی که سلام کردن،خخخخ،
فاطمه کلاسای بریل که خیلی وقته تموم شده گیگیلی جونم،
علیرضا خیلی عالیه،چون در آستانه سالهای کنکور هستی باید بشینی بخونی تا یه دانشگاه معتبر با یه رشته تووووپ قبولت بشه که،
شهروز ایده برا من بود اما دلیل اینکه من نتونستم از شب نشینان محله اخیرا باشم گرفتاریهایی هست که یکی بعد اون یکی دیگه داره واسم پیش میاد و کلا زندگیمو مختل کرده شدید شدید.

اوه خیلی عقب افتادم.
مهدی از آشناییت خوشبختم. ان شاء الله که در درس و زندگیت موفق باشی.
خانم غلطگیر سلام.
آقای حسینی من آقای سرمدی رو یادمه، ولی شما رو نه متأسفانه، یه راهنمایی دیگه هم بکنید خخخ.

سلام جناب عدسی و بقیه دوستان.

در مورد دوستانی که اسم بردید، من اول هفته تلفنی با بانو صحبت کردم. هفته پیش مسافرت مشهد بودند. از بقیه دوستان هم خبر ندارم.

تا بشه زودتر از آخر هفته… انشالله شا بذار بگم تا زلزله نیومده سیل نبُردتمون… ریزش طیفون و تگرگ و بهمن نشده سرمون… واااای تصادف نکنم یه وق؟ نرم زیر اتوبوس؟قطار از روم رد نشه؟ آتیش نگیرم یه وق؟ واااااااااای به قتل نرسم یه هو؟

مهدی این لتا لتا واسه اینه که nvda اون کاراکتری که بهش میگه مثلا letter 6cc نمیتونه اسمی رو براش بگه و به همین خاطر مقدار اون کاراکتر رو میگه.
خلاصه یعنی اینکه بلد نیست بخوندش چرت و پرت میگه.

باشه حسینی اگر تونستم با خودم کنار بیام برات مینویسم, اما فکر کنم که دل خور بشی.
فاطمه بحث در باری کینهی بودن هست, اینکه میتونی راحت ببخشی یا نه؟؟؟؟؟ به نظرت کسی که میبخشه بزرگه یا کسی که بخشش میخواد؟؟؟؟؟؟

راستی من یاد این فیلم لب تیغ افتادم, گاهی میگفتم یعنی این اتفاقها توی زندگی حقیقی هم میافته؟؟؟؟؟؟؟ اما اگر حقیقی هم باشه کار سختی هست ها, البته من که به راحتی میگذرم اما اگر کمی سختگیری کنی راستی راستی چی میشه.

علیرضا سال نود و یک اسفندماه تو بابلسر شما قهرمان شدید من باهات مصاحبه کردم.
از طرف رادیو ورزش. فاطمه اگر بفرستی برام ممنون میشم. مطمئن باش وقتی خودم میگم بنویس ناراحت نمیشم و خودمو برای هر نوع انتقادی آماده کردم.

ممنون آقای ایزدی بابت توضیحتون در مورد اون کاراکتر که ایسپیک چرت و پرت میخونه.
وای خوب شد ایام عید شبنشینی نداریم، چون واقعا شرکت در شبنشینی در ایام نوروز مقدور نیست.
با اجازه همگی از حضور همگی مرخص بشم. با اینکه ظهر هم خوابیدم ولی خوابم میاد خخخ.
مهدی فعلا آدرس سایت شما رو یادم نیست. انشا الله به زودی از طریق پیغام خصوصی هم آدرس سایت شما و هم آدرس و یوزرنیم و پسورد کتابخانه برلین رو براتون میفرستم.
شب خوبی بود.
شب همگی به خیر.

اون سال شما بودید؟ هرچی فکر کردم صدای مصاحبه گر اون سال یادم نیومد. یعنی خود مصاحبه یادمه ولی نه با جزییات دقیقش.
یادش به خیر. خیلی اون سال خوش گذشت.
من آخرش نفهمیدم واسه شطرنج اومده بودم یا فوتبال خخخ.

حسینی تو اگر اشتباه نکنم دو هفته پیش این کتاب را میخواستی مگه نه؟؟؟؟؟
رهگذر اینکه برای حسینی میخونی چی هست برای ما هم بذار خو خخخخخخخخخخخ.
راستی ملیسا نیومده رفت؟؟؟؟؟؟

شب خوش نازنین خانم
آره درسته فاطمه خانم طهامی بود که خیلی قشنگ بازی کرده بود و نگار جواهریان و فاطمه معتمد آریا هم بازی کردن

ایشالله فاطمه جان برا شومام میذاریمش.. یه کتاب آشپزیه… در باب باقالی پلو با گوشت و فسنجون و آبگوشت و ایناس.. ته کتابم طریقه ی صحیح ظرف شستن و این دس حرفاس…هاههاهاهاهاهاه

سلام خانم پریسیما،
خانم حسینی بسیار بسیار ممنونم و سپاسگزار، لطف میکنین
و آقای حسینی من اصولا زیاد کینه ای نیستم، یعنی تقریبا میتونم بگم اصلا کینه ای نیستم، به همین خاطر فکر نکنم به بدبختی کسی که بدی در حقم کرده باشه عکس العمل خاصی نشون بدم.

آدرسش این هست.
http://kub-iranian-library.dyndns.org/

اما پسوردش.
pabfb!

یوزرنیمش هم.
gast
ببینید این کتابخانه از برلین گویا مدیریت میشه و کلی کتاب فارسی داره, فقط یه چیزی را بنویسم که زمانی که وارد شدید] بعد از زدنه پسورد و یوزرنیم] لینک لیست بگیرید و از لینکه http وارد بشید.

من اگه یه همچین چیزی رو ببینم ناراحت میشم.
من به یکی بدی کردم یعنی خودم فکر نمیکنم بهش بدی کرده باشم ولی اون همیشه به من میگه که یه روز عذابشو میبینی
راستش نمیدونم واقعا چی قراره بشه وقتی هنوز مطمئن نیستم که من به اون بدی کردم یا اون به من چه عذابی قراره ببینم؟
راستی موضوع امشب چیه؟

منم بوخون گیگیلی… هاههاهاهاهاها… یعنی الان داری میخونی؟ واقعاً خوندی؟ نععع نخون… برو بعدی.. این چیز بدرد بخوری توش نیس… مگه نیمیگم نخون… چرا داری باز میخونی؟ عجبااااااااااا… برو بعدی تا نزدمت… وااااااااای هنوز که داری میخونیش…

خب دوستان شب خوشی در کنارتان سپری کردم خیلی خوش گذشت شب آروم و قشنگی داشته باشید و خوابهای رنگی ببینید من دیگه میرم تا بازی بارسلونا را بگوشم همتون را به یگانه دادار دادآفرین میسپارم اگه از حرفام کسی رنجید ازش معذرت میخوام اگه عمری باقی بود ان شاء الله در شب نشینی هفته بعد میبینیموتون و در کنار هم لذت میبریم, در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

من خودم اگر بعد از سالها حال و روز بد کسی که بهم ضربه زده رو ببینم اصلاً متؤثر نمیشم. اتفاقاً احساس آرامش میکنم. چون معتقدم اون داره نتیجه ی اعمال خودش رو میبینه و مستحق این اتفاق بوده. در مقابل اگر موفقیت کسی که لطف بزرگی در حقم کرده رو ببینم، باز هم از خودش اگر بیشتر خوشحال نشم، کمتر هم احساس خوشحالی نمیکنم. چون معتقدم اون هم نتیجه ی اعمالش رو دیده و مستحق این موفقیت بوده.

آره اون دو تا خیلی زوجهای خوبی برای بازی در کنار هم هستند. اون فیلم هم قشنگ بود.
رهگذر این کتابا رو بزار کنار پاشو یه دهن به زن زیر آواز خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاها
فیلتر شدیم رفت خخخخخ خخخخخ

من نمیدونم چه حالی میشم, یعنی تا حالا کسی اینقدر بهم بدی نکرده که از اینکه به حال و روز بدی بیافته خوشحال بشم.
راستی خواهش میکنم آقای ایزدی من این آدرس را از نازنین گرفتم و هر وقت به سایت میرم کلی دعاش میکنم بس که من از اونجا کتاب گرفتم و خوندم.

البته بگم. من از حال بد اون کسی که به من ضربه زده خوشحال نمیشم. فقط آرامش منظورم اینه که متوجه میشم که عدالت در موردش اجرا شده و به نوعی احساس میکنم حسابی دیگه باهاش ندارم. البته تو این دنیا.

پریسیما موضوع قیمت تخم مرغه خخخ. خب دو ساعته الآن من دارم در مورد موضوع حرف میزنم خخخ.
در مورد بخشیدن و بخشیده شدنه و این که کدومش راحتتره. یعنی این که طلب بخشش کنیم راحتتره یا این که ببخشیم آیا؟

خواهش میکنم اینجوری نگو جات حسابی خالی بود و من از اومدنت خوشحال شدم.
آره حسینی این را که کسی بهم خوبی کرده باشه و خوشبخت بشه را خیلی دوست دارم, یعنی کلی خوشحال میشم, نه که به من خوبی کرده نه چون انسان هست و خوبیش تظاهر نبوده و اگر کاری هم برای من کرده از ثمیم قلب بوده نه اجبار و حالا پاداش قلب پاکش را از خدا گرفته چون من بنده قادر نیستم که جواب این قلب را بدم.

شب خوش آقای عبد الله پور. ان شاء الله تیمتون ببازه خخخ
خانم حسینی هم از خودتون و هم از خانم نازنین بسیار بسیار بسیار تشکر، بسیار سایت مفید و دوست داشتنی ای هست.
سایت شما جریانش چیه حالا؟ اون هم کتابهای صوتی داره؟

سلام بچه ها….چه شبیه انگاری خیلی ها هستند…منم خسته و کوفته و زخم و زیلی اومدم…از پله ها با نرده بون سر خوردیم پایین…با بوی تینر و رنگ بهتون سلام میدم…فرار نکنید…خخخخ…راجب کینه هم چون خیلی فراموشکارم نسبت به این جور مسائل یادم نیمونه از کسی کینه توی دلم باشه…وقتی هم یادم نیست یعنی بخشیدم هر کسی که هر کاری کرده…ولی فقط گاهی خودمو راحت نمی بخشم…مخصوصا وقتی احساس کنم دل کسی رو شکستم یا اینکه باعث ناراحتی کسی شدم…از ذهنم نمیره و تا مسئله مو با طرف حل نکنم و درموردش حرف نزنم فراموشم نمیشه….دست پا شکسته کامتاتونو خوندم.

راستی اینکه من ظالم هستم یا مظلوم را کسی نمیتونه قذاوت کنه پریسیما اون کسی که بهت این را میگه ظلم را از دیدگاه خودش میبینه, مثلا من چند روز پیش توی اخبار ۲۰ ۳۰ دیدم که یه مردی سگ را به شدت میزد شاید شما هم دیدید, وای من خیلی ناراحت شدم, اما یه بنده خدایی گفت که اون هیونه نمیفهمه که این که ظلم نیست, این یه مثال بود ها خخخخخخخخ.

ولی در مجموع برای من طلب بخشش کردن راحتتره.
البته بخشیدن هم برام امکانپذیره. ولی در کل خیلی همچین اخلاقی ندارم که چیزی از کسی تو دلم بمونه که بخوام ببخشمش. مگر این که مثل اون یه نفر که گفتم باشه که در این صورت به هیچ وجه نخواهم بخشیدش. ولی کاری هم به کارش ندارم و به قضا و قدر میسپارمش.

رهگذر بخوب ببینم هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای خخخخ هاهاهاهاهاهاها

اتفاقاً حیوون همون قدر که محبت رو میفهمه ظلم رو هم میفهمه.
به خصوص سگ که به وفاداری و با معرفت بودن مشهوره.
راستی سارای یه سؤال خوب رو به ذهنم آورد.
بچه ها تا حالا شده که از خودتون ناراحت شده باشید؟ خب حتماً شده. ولی آیا تونستید خودتون رو ببخشید آیا؟ اصلاً این که آدم خودشو ببخشه چیز معنی داری هست یا نه آیا؟

سلام سارای جان, تو تا عید یه بلایی دور از جون سر خودت میاری ها.
آقای ایزدی اونجا هم یه سایت هست که همه چیز داره کتاب فیلم هرچی که بخوای, یه کمی شلم شورباست اما تغریبا تمام کتابهای را که توی برلین هست اونجا هم هست آدرس اوجا را هم براتون میذارم الان.
اما کامنتم نیمه کاره شد پریسیما, ببین شاید تو برای کسی کاری را انجام نمیدی, مثلا یادمه اول سال گفتی هر سال کتاب زبان کسی را براشش میخوندی چون اون کوتاه نویسی بلد نبود و امسال بهش گفتی که نمیخونی, به نظر من تو تا امسال بهش ظلم کردی و امسال در حقش لطف چون باید بره و یاد بگیره, اما بهت قول میدم که به اون اگر بگی میگه نه پریسیما به من امسال ظلم کرد, پس اگر خودت فکر میکنی که اشتباه نبوده و منطق این را میگه به این چیزها توجه نکن.

رهگذر موضوع واسه قیمت چغندره خخخخ خخخ
می بینی که دو ساعته داریم راجع به بخشش یا نبخشش حرف می زنیم خخخخ
باید بگیم بخشش جایز نیست، اعدامش کنیم یا بخشش، جایز نیست اعدامش کنیم.
حالا می زاری گردنتو بزنم رهگذر خخخخ هاهاهاهاهاهاها یا یه دهن می خونی خخخخ

سارای بیا یه لطفی در حق خودت و اطرافیانت بکن.
بیا تو خونه تکونیها شرکت نکن خخخ.
تو واقعاً خونه رو به معنی کامل کلمه تکون میدی خخخ.
اون از کابینت و شکستن سنگش، اینم از این. خدا این دو هفته رو تا عید به خیر کنه خخخ

آره خیلی وقتها پیش اومده که من خودمو نبخشیدم امروزم دقیقا یکی از اون روزهاست امروز یکی به من گفت که هیچ وقت نمیبخشمت یه کم عذاب وجدان دارم اما وقتی اومدم دیدم موضوع هم همینه اصلا شوکه شدم
اصلا فکر نمیکنم کار بدی در حق اون فرد انجام دادم اما اون قراره منو نبخشه و امروز عذاب وجدان نصیب من شده.
حس بدیه خیلی بد و عذاب دهنده.

رهگذر پس ترانش کو؟؟؟؟؟؟ فقط آهنگ را که فیلتر نمیکنن خخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.
تخم مرغ محلی را دیروز خریدیم ۵۰۰ تُمن حالا مشکل حل شد خخخخخخخ.خخخخخخخخخ.

پریسیما به جای اینکه خودت را ناراحت کنی به این فکر کن که تو کاری کردی اگر نه پس بی دلیل هست.
البته من هم گاهی اینجوری میشم همین یکشنبه بعد از شب نشینی خیلی ناراحت شدم و تا صبح عصابم به هم ریخت با اینکه من مقصر نبودم.
ولی جدی از نازنین ممنونم.

منم تا به حال نشده که بخوام از خودم ناراحت بشم. یعنی اگه کسی رو ناراحت کرده باشم فورا از دلش درمیارم و همیشه سعی می کنم کسی را از خودم نرنجانم

عرض ادب و احترام آقای عابدی… بخدا ما نبودیم آقا.. اینان دارن اذیت میکنن…
شهروز حسینی خانوم کاظمیان صدات میزنه… هاههاهاهاهاههاهاهاهاهاهاها…
سارای بلا بدووووووووووووور.. خودکشی نکنی حالا ناغافلی؟ بودی حالا؟

خخخخخخخخ…آره…حسابی خونه رو تکون دادم …البته با خنده ی بقیه که همش بهم خندیدن…خخخ
خب همش کارهای سخت و بالا و پایین رفتنو میندازن گردن من…خخخ…
نردبون آهنی از این تاشوها بود …سنگین بود …دمپایی بابامو هم پوشیدم رفتم از طبقه بالا بیارم پایین دمپایی از زیر پام در رفتو…با نرده بون چند تا پله رو سر خوردم پایین…خخخ…بیشتر رنگ کاری پنجره ها هم خودم انجام دادم…ولی خونه تکونی بهم کیف داد…بعد مدتها کلی با خواهرام جمع بودیم خندیدیم…خخخ

من فکر میکنم ما خودمون بهترین قاضی برای خودمون هستیم. بالاخره یه سری چارچوب هست که خوب و بد رو مشخص کرده. وجدان ما میتونه مشخص کنه که رفتار ما طبق این چارچوب خوب بوده یا بد. پس این که یه نفر میگه ما بهش ظلم کردیم یا نه، شاید مهم باشه. ولی مهمتر از اون اینه که ما واقعاً حسمون در مورد اون طرف چیه. این که آیا واقعاً احساس میکنیم بهش ظلم کردیم یا نه.

نمیدونم خودمم نمیدونم واقعا مقصر هستم یا نه اصلا فکر نمیکردم مصصر باشم فکر نمیکردم موضوع این قدر جدی باشه
من تا وقتی یکی بهم نگه ازت رنجیدم متوجه رنجیدن طرف مقابل نمیشم خخخ

واااااااااااای خونه تکونی… شکلک گریه و زااااااااار زاااااااااااار… از دیشب داشدم تو آشپزخونه جون میکندم بعد زنداداشم یه نیم ساعت اومده کمک مامانم صد بار بش گف دستت درد نکنه.. بسه زهرا زحمت نکش.. معصوم طی بکش..معصوم تمیز کون.. معصوم دسمالا از زهرا بیگیر… زهرا تو بیا چای بخور.. معصوم وایتکس بزن به این ور… زهرا شیرکاکائو نمیخواااای؟ معصوم کار کون دِ یالله… زهرا بیا بیشین تو رو خدااااااااااا.. معصوم آکله بالا کابینتا رو هنوز تمیز نکردی؟ یه جاشم گف: زهرا جون معصوم دیگه کار نکون… معصوم بیمیره بیا میوه بخور… خخخخخخخخخخخ…. نتیجه این شده که الان من ننه رهگذرم به واقع.. دولا شده کمرم راس نمیشه.. زانوهامم خم نیمیشه.. دستامم پوست نداره دیگه…

آره وحید.. همینه که هس… دیگه صدام در نیمیاد بیش از این.. میخوای براد دشتی ام بوخونم؟ نه تو رو خدااااااااااا.. رو در وایسی نکون… هاههاهاهاها…

ولی من خیلی زود این را میفهمم که کسی ازم ناراحت شده یا از من گریزون شده خخخخخخخخ یعنی کوچکترین تغیر رفتار را خیلی زود و راحت میفهمم, کافی هست که طرف مقابلم دو جمله هرف بزنه میفهمم, خودم هم خیلی زود بروز میدم که از کسی ناراحتم یا نه.

رهگذر خب تو هم دست بجنبون که به خواهر شوهرت سلطنت کنی مادر شوهرت بهت چای میوه بده بخوری اونم طی بکشه. فقط دیگه اگر طرف خواهر نداشت تو یکی از بدشانسترین عروسهای دنیا تشریف داری خخخ.

رهگذر خخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاها مردم از خندهظ خدا بگم چه کار بکنه, آره مامان من هم همینه, از صبح تا شب براشون کار بکن آخرش یه دقیق میشینی میگن تو که از صبح بیکاری چی کار کردی خخخخخخخخ, از ما اندازی یه کارگر انتظار دارن خخخخخخ.

آخی رهگذر خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاا
چقدر بهت میاد آکله خخخخخ خخخخ
رهگذر پاآاشو یه دهن بوخون بیبینم وگرنه صد تا کار دیگه میندازم رو دوشت هااااا خخخخ

در کل ما آدمها غریب پرستیم. ما هفته ی پیش یه کارگر داشتیم، بعد از صبح تا بعد از ظهر هی مامانم میگفت چای بخور، بفرما ناهار، یه کم استراحت کن، بعد از اون طرف داداشم تا وایمیستاد یه لیوان آب بخوره میگفت یه کار میخوای بکنی دو ساعت طولش میدی خخخ.
یعنی بیچاره شد این داداشم خخخ.

ها… راس میگی… باس شوهر کونم… خو فردا تو نیازمندیها اطلاعیه میدم: به یک شوهر آکله ی خوب پولدار پیر بالای هشتاد سال دارای ننه ی مهربان وخواهرهای خنگِ فراوان، جهت کم کردن روی زنداداشان نیازمندیم… خخخخخخخ

خخخخخخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.
شکلک ریسه رفتن از خنده.
وای چه آگهی بشه خخخخخخخ.
خیلی باحالی بخدا رهگذر, خواهرهای خنگ فراوان خخخخخخخخخخ این خیلی باحال بود برای کم کردن روی زنداداش.

من بعد از اردوی نجف آباد یه هفته خواب بودم… هاههاهاهاههاهاهاها.. ایندفعه بخوام اردو بیام باس بقیه عمرمو بخوابم تا خستگیم در ره… خخخخخخ…
فاطمه.. ته تاغاری کوجا بوووود؟ من دخدر بزرگ خونه ام… آبجیم از صب از اتاقش بیرونم نیومده… خخخخخخ.. ظهر تشریف آوردن ناهار میل نمودند… و فرمودند که چرا اینهمه سر و صدا میکنید؟ عه عه عه.. چه بوی وایتکس میاد.. پیف پیف پیف…هاهاهاهاههاهاهاهاهاها.. یعنی بدبختم من… هر چی مسؤلیته همیشه با منه…
وحییییییید.. بیمیری… نصفه شبیه بوخونم همساده آ میریزن فیلترمون میکنن شبی عیدی… اینقده اذیت نکون بِچه

من نمیبخشم… اگر ببخشم ظاهری میبخشم و احساساتم هیچ عوض نمیشه… یعنی هنوز بدم میاد از طرف ولی تحملش میکنم…

من اگه کسی رو هم ببخشم باز هم حس اون روزای اولم رو باهاش ندارم. مگه اینکه بدونم طرف واقعا از کاری که کرده پشیمون شده اون موقع است که از اولش هم باهاش بهتر رفتار می کنم

خو نمیشه بگم که همون جایگاه را برام پیدا میکنه که قبلا داشته, شاید به مرور زمان بهتر بشه اما همیشه حواسم بهش هست, میدونی بابام میگفت که یه بار توی موسکو یه اسبی را دیدم که وقتی میخواستاز روی ریل قطار رد بشه عقب عقب میرفت دلیلش را پرسیده بود و بهش گفته بودن که گویا یه بار نزدیک بوده که یه اتفاقی که الان درست یادم نیست براش بیافته و از اون روز این اسب اینجوری از این ریل رد میشه, منی که انسانم که دیگه بدتر هیچ وقت فراموش نمیکنم, این فراموش نکردن دلیل بر این نیست که از ته قلب نبخشیدم نه نشانگر این هست که درس گرفتم و این درس را همیشه یادم باید باشه.

من هم برام فکر نکنم فرق زیادی کنه، میدونید چرا با اطمینان نمیگم و میگم فکر کنم؟ چون زیاد تجربه نکردم و نیاز نشده کسی رو ببخشم.
اگر هم پیش اومده باشه موارد کوچیک بوده که چند وقت بعدش دیگه یادم میره. ولی طبق انتظاری که از خودم دارم فرقی برام نمیکنه.

پریسیما پریسا کوجاااااس؟ آکله گرفده؟خخخخخ
شهروز طاها کوجاااااااس؟ با نردوون محله شون فرار کرده؟خخخخخ
این بچا کوجاااااااااان؟ زنده ان؟

من به کل فراموش میکنم…احساسم تغییرنمیکنه اگر قبلا طرفمو دوست داشتم باز هم دوسش خواهم داشت….و کوچکترین کینه ای توی دلم نمیمونه….فقط در روابطم و نوع رفتارم با احتیاط بیشتری باهاش برخورد میکنم…تا دیگه چنین مشکلی پیش نیاد….یعنی اعتماد گذشته را نمیتونم داشته باشم.

خو مثل منی دیگه دختر بزرگه خونه, وای آبجی من هم همینه بهش میگم یه کاری را بکن میگه درس دارم.
خو بگو نمیبخشمت چرا ظاهری عزیزم, خو بذار اون هم تکلیفش را بدونه و اگر راه دیگه به نظرش میرسه برای گرفتن رضایت و حلالیت امتحان کنه.

شیخ شهروز فرمود: چرت نزدندی… یاران همه و را اهل دل یافتندی!!! و همه از غیبگوییهای او متحیر شدندی، جامه دریدندی، گریبان چاک کردندی، نعره زدندی و در بیابانهای اطراف محله پخش و پلا شدندی…خخخخخ

رهگذر بعد شب نشینی میام دستم رو می زارم رو زنگ خونتون
شکلک زییییییینگ زییییییییینگ زیییییینگ زییییییییینگ زیییییینگ
الفراااااار

من اگر کسی رو ببخشم، واقعاً میبخشمش. ولی به هر حال اون اتفاق بین ما دو نفر افتاده و هیچ کدوم نمیتونیم منکرش بشیم. به این هم بستگی داره که طرف چه قدر نشون بده که متوجه اشتباهش شده و سعی کنه که تکرارش نکنه.

آفرین سارایه اعتماد نکردن, من اگر با کسی دوستم بهش اعتماد دارم اما اگر یه روز این اعتماد لکه دار بشه و حتی اگر ببخشمش این بی اعتمادی را همیشه یادم هست.

معصوم جان…فکر نمیکنم به خوبی یا بد بودن کسی مربوط باشه…روحیات هر کسی متفاوته…اگر تو اینطوری هستی به نظر من دلیل بر بد بودنت نیست…منم اگه اینطوری هستم دلیل بر خوب بودنم نیست…چه بسا که همین اخلاقم باعث شده خیلی اذیت بشم و چندین بار به قول معروف از یه سوراخ گزیده بشم.

من آدما رو نمیبخشم… میزنم شل و پلشون میکنم.. کلاً از زندگیم دیلیتشون میکنم… دیگه یه هو برام میمیرن… خاکشون میکنم تو ذهنم و خاک گورم سرده.. تندی فراموششون میکنم… هاههاهاههاهاهاهاهاهاها…