سلام بر دوستان و شب نشینان محله نابینایان.
امیدوارم که خوب باشید, و از این روزهای آخر سال لذت ببرید.
قصد ندارم که پست را طولانی بکنم برای همین میرم سر اصل مطلب و توی کامنتها منتظرتون هستم.
موضوع امشب خونه تکونی هست خخخخخخخخخ راستش این روزها حسابی درگیر کارهای خونه هستیم دیروز که مشغول بودم به این فکر افتادم که امشب در این باره صحبت کنیم, از اینکه توی خونه تکونی شرکت میکنید یا نه؟؟؟؟ چه کارهایی را تا حالا انجام دادید؟؟؟ از انجام چه کارهایی لذت میبرید؟؟؟؟ توی این خونه تکونیها کدوم بخشش براتون جذاب هست؟؟؟؟؟ آقایون بگید که به خانواده کمک میکنید؟؟؟؟؟؟ از خاطرات جالبی که دارید برامون بگید..
دیگه هیچی توی کامنتها منتظر هستم.
این هم یه شعر از زنده یاد امینپور که من خیلی دوستش دارم تقدیم به شما.
************
دردهای من,
جامه نیستند,
تا ز تن در آورم.
چامه و چکامه نیستند,
تا به رشته ی سخن درآورم.
نعره نیستند,
تا ز نای جان بر آورم.
دردهای من نگفتنی,
دردهای من نهفتنیست.
دردهای من,
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست,
درد مردم زمانه است.
مردمی که چین پوستینشان,
مردمی که رنگ روی آستینشان,
مردمی که نامهایشان,
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان,
درد می کند.
من ولی تمام استخوان بودنم,
لحظه های ساده ی سرودنم,
درد می کند.
انحنای روح من,
شانه های خسته ی غرور من,
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است.
کتف گریه های بی بهانه ام,
بازوان حس شاعرانه ام,
زخم خورده است.
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟.
این سماجت عجیب,
پافشاری شگفت درد هاست.
دردهای آشنا,
دردهای بومی غریب,
دردهای خانگی,
دردهای کهنه ی لجوج.
اولین قلم,
حرف حرف درد را,
در دلم نوشته است.
دست سرنوشت,
خون درد را,
با گِلم سرشته است.
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد رنگ و بوی غنچه ی دل است,
پس چگونه من,
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای توُ به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق,
شعر تازه ی مرا,
درد گفته است.
درد هم شنفته است.
پس در این میانه من,
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست,
درد، نام دیگر من است.
من چگونه خویش را صدا کنم؟
شاد باشید.
۵۱۸ دیدگاه دربارهٔ «پانزدهمین شب نشینی محله نابینایان. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 188»
سلام سلام یا الله یا الله بهبه ببین کی شده صاحب خونه امشب شب نشینی میگم مِهمون نمیخوایید اونم چه مِهمونی چه شخصیتی از شهر راز شهرِ گل و ناز و آواز و نیاز و شهرِ باغای باحال چون جنت دلگشا و ارم اومدم از شهرِ شیراز اومدم منم که با شعر اومدم با سعدیُ و حافظ اومدم از یه راه ی دور اومدم به شب نشین از شاهِ چراغ اومدم با یه دیگ پر کلمپلوی شیرازی و سالاد و آش سبزی اومدم, سلام و درود خدمت همه ی هم محله ای هایی که در این شب نشینی هستند میگم راستی من وقتی میخواستم بیام مامانم یه دیگِ بزرگ کلمپلو همراه با قلقلیهای گوشت قرمز فراوان همراه با سالاد شیرازی و آش سبزی داده صاحب خونه یه جوری تقسیم کن که به همه برسه, راستی براتون یه آب لیموی فرد اعلا هم آوردم که بعدش صاحب خونه درست میکنه یه شربت ملس و خونک تگری بهمون میده, یه دو سه کیلو هم نارنج آوردم که جون میده ازون هم یه شربت گوارای دیگه درست بکنی بزنی بر بدن,راستی اگه یه سری به ما زدی بیا با هم بریم ستاره یا هایپر یا پارک آزادی یا دروازه قرآن یا تخت جمشید یا بریم حمام کریمخان ویا بریم سپیدان توی پیست اسکیش اسکی بازی, اسم یه شخصیت یادم رفت اونم شوریده شیرازیه که ما نابیناای شیرازی خوب میشناسیمش چه خودش و چه مدرسه ی نابینایانش را که دیگه کو اون ابهت شوریده قدیم راستی گفتم مدرسه ی شوریده یاد دوتا خاطره افتادم اولیش اینه که ما توی اون مدرسه دوتا ژیان داشتیم که هدیه شاه مخلوع بود که جزء آثار باستانی بود و من به همراه چندتن از دوستان دیگرم میرفتیم سوارش میشدیم و حرکتش میدادیم خاطره دوم یادمه که سال دوم راهنمایی بودم و قرار بود آقای توللی معلم ریاضی یکی از بعد از ظهرها بیاد با ما ریاضی کار کنه ما هم از فرصت استفاده کردیم و ضبط آوردیم سر کلاس قبل از این که ایشان بیان به ما درس بدن یه نوار شاد گذاشتیم توی ضبط زدیم و رغسیدیم چشمتان روز بد نبینه دیدیم مدیر اون موقعه مدرسه ی شوریده آقای قادر گودرزی که هر جا هستند زنده و مستدام باشند اومدن با عصبانیت ضبط و نوار را ازمون گرفتن و سرمون داد زدن ولی از اون جایی که مِهربون بودن بعداً ضبط و نوار را بهمون دادن, ببخشید که طولانی شد و خودش شد یه پست فعلاً همین
سلام به همه.
سلام آقای عبد الله پور.
خوش اوندید, ممنون وسایل پذیرایی را که شما آوردید و ما را شرمنده کردید.
خاطرات هم جالب بود.
سلام حسینی.
احمد، تو چه قدر خوبی، چه قدر من تو رو دوست دارم، چه پس خوبی هستی، اصلاً حیف که من خواهر ندارم وگرنه میدادمش به خودت، بیا پیش خودم بشین، بیا، بیا عزیزم، بیا با هم دوست باشیم خخخ.
این هم چیزای خوب با خودت آوردی خب من خیلی دوست داشتم باهات رفاقت کنم خخخ.
سلام بر شهروز الدوله و خانم حسینی خواهش میکنم قابلی نداره فقط طوری تقسیم کن که گیر همه بیاد
پس شهروز خان حیف شد که خواهر نداری که بدیش به من باشه تا آخر شب نشینی در کنارت هستم
پس من برای هدایای شما یه فاتحه بخونم آقای عبد الله پور؟؟؟؟؟؟؟ خخخخخخخخخخخ چون وقتی حسینی میگه من کاری نمیتونم بکنم و شما هم که رفیق ایشون شدید, لذت ببرید.
حالا خانم حسینی چرا فاتحه
اون گوشت قلقلیها رو الان میدزدم خخخ.
چون فکر نکنم که چیزی برای دیگران بمونه.
چرا کسی از خانومها نیست من تنها موندم.
میگم چرا امشب اینقدر خلوته کسی هنوز نیامده شهروز حواثت باشه که بلایی بخاطر ربودن گوشتها سرت نیاد
من توی خونه تکونیها یه نقش خیلی خیلی محوری هر سال دارم که اونم نظارته خخخ.
خب چیه مگه؟ همیشه توی کارها اگر نظارت درستی نباشه اون کار به خوبی انجام نمیشه خخخ.
مگه آقایان هم باید خونه تکونی بکنن اصلاً چه معنی داره ما مردا این کارها را بکنیم فقط کار ما همونطور که شهروز گفت نظارت هست نه کار دیگر فقط باید نظارت کنیم که خانمها کارشان را خوب انجام دادن یا نه
سلام فاطمه جونم…خوبی….سلام به همگی….خدا قوت از خونه تکونیهای نکرده…خخخخ…ما که هنوز شروع نکردیم….خخخخ
میگم تو خسته نمیشی یه وقت؟؟؟؟؟
کاش من هم نقش نظارتی داشتم, خوش به حالت.
من نقشه یه کارگر حسابی را دارم خخخخخخخخخ, وای از همه بدتر شیشه پاک کردنه که من باید انجام بدم اونم با این پنجره های قدی که ما داریم.
سلام به همه
سلام ویژه به صاحب خونه دلم نیومد نیام بهت سر بزنم!ذ هیچ رقمه نتونستم با خودم کنار بیام
خونه تکونی؟؟؟؟ خوبه راضیم ازت خخخ خخخ
سلام بر سارا خانم خوبید خوش آمدید به شب نشینی
ملت رفتن خونه تکوندن زیر گرد و خاکا موندن نیومدن خخخ. یکی اون بیلو بده من برم از زیر آوار درشون بیارم.
وای سلام عزیزم خدا تو را رسوند خخخخخخ اینجا تنها موندم بین آقایون مظلوم گیر انداختن من رو خخخخخخخ.
راستی بابای من کمک میکنه آقای عبد الله پور شما چرا این حرف را میزنید, درسته که هر کاری را انجام نمیده ولی کارهایی مثل باز و نثب پرده را که مردونست بابام انجام میده و خیلی هم با ثلیقه انجام میده, اصلا توی این کارها ما را قبول نداره خخخخخخخخخ.
یادش به خیر پارسال غلطگیر این موقعها میگفت کوزت شده خخخ.
سلام روشنک جان یک دنیا با اومدنت خوشحالم کردی عزیزم.
منم تو خونه تکونیها خیلی کمک میکنم مثلا زیاد تو دست و پا شون نمیرم تا بفهمن دارن چیکار میکنن برای همینم همیشه ازم تشکر میکنن هاهاهاهاهاهاها
خخخخخخخ حسینی تو اینها را یادت مونده؟؟؟؟؟ چه جالب.
اولین خاطره خونه تکونی من با یک خرابکاری حسابی همراه شد…
امسال میخوایم پرده هامونو عوض کنیم….منم رفتم روی کابینت ها تا اینکه پرده آشپزخونه رو اندازه بزنم….آقا رفتم بالا و همه اندازه های طول و عرض و داخل پنجره را برای پرده تو پنجره ای بگیرم….من میگفتمو زن داداشم هم می نوشت….یهویی سنگ کابینت شکست و نزدیک بود فرو برم توی ظرف و ظروف…برای اینکه پام نره توی کابینت با یه پرش سریع و سیر …پریدم وسط آشپزخونه….خخخخ…خلاصه سنگه شکست ولی ظرف و ظروف طوریش نشد…خودمم حالم خوبه نگران نباشید….خخخ…نگو سنگه از قبل ترک داشته و من خبر نداشتم…خخخ…خلاصه باید داداشم بیاد براش ام دی اف ببره و دیگه سنگ نزاریم روش.
خب وسط خاک برداری بیلم خورد تو کله ی رهگذر فکر کنم یه بلایی سرش اومد خخخ.
برو روشنک میخوای باور کنم خخخخخخخ.
اما جدی آبجیی من اینجوری هست بهش میگم که برو توی اتاق بشین تا ما راحت باشیم, برای همین اتاق ما را زودتر از همه تمیز میکنیم, همین دیروز تمام کردیم کار اتاقمون را.
احمد خداییش شیرازیها چه طوری خونه تکونی میکنن آیا خخخ.
آره بابای منم رکن اساسی خونه تکونیه بار اصلی به دوششه
فاطمه دیدم خیلی بی معرفتیه نیام … توی همه پستهای من بودی حالا من همین شب نشینی هم نیام خیلی نامردم خخخ خخخ آی بدم میاد نامرد باشم
فاطمه اگه میدونی میتونی پی دی اف هارو میتونی خوب تبدیل کنی بازم برات کتاب بفرستما
یا خدا, خدا رحم کرده سارایه بهت,یه وقتای من هم گاهی میرم روی سنگ کابینت برای باز کردنه کرکرهی اُپنمون الان با چه آرامشی برم بالا خخخخخخخخ
سلاااااااااااااااااااااااام به همه!
نگین بدقولماااااااا!
آقا شهروز! برنامه ای که گذاشتم مشکل داره؟
چرا پسته منتشر نمیشه؟
هیچ وقت فکر نمیکردم روشنک خیالت راحت چون میدونستم.
بذار قرار شده حافظ اون نرمافذار را برام این هفته بیاره ببینم چی میشه بهت ایمیل میدم.
مرسی عزیز.
ما هر سال برای کارهای سنگین مثل پاک کردن شیشه ها و دیوارها و درها و از این مدل کارها یه کارگر میگیریم تو یه روز همه رو تموم میکنه میره. اگر به امید مردهای خونه باشیم یه ماه هم تموم نمیشه. چون همش صبحها میرن شب هم بر میگردن تلپ میفتن از خستگی. خلاصه منم که نمیتونم در و دیوار تمیز کنم. خیلی هنر کنم نظارت کنم خخخ.
خخخ خخخخ باورکن فاطمه… من خیلی اسلوموشنم بقیه حوصله نمیکنن باهام ره بیان خخخ خخخ برای همین کلا کارهای سبک و غیر ضروری را بهم میدن ولی انصافا کارهای محوله را در حد وسواس دقیق انجام میدم
سارای جان لایک به خاطرت قشنگ بود
سلام مهدی.
سلام احمد آقا آقا شهروز فاطمه خانم و سارایه خانم
و هرکی که میخواد بیاد!
نصرتی کوش پس؟
علیرضا؟
علیرضا؟
رضا وزینی؟
بقیه؟
مهدی لینک دانلود پستت مشکل داره. نمیشه دانلودش کرد. آپلودش کن تو قفسه ی خودت. از مجتبی بپرس بهت یاد بده.
سلام روشنک خانم!
نه خو این پاک کردنه را ما خانومها که توی خونه بیکاریم انجام میدیم,
آره روشنک من هم یه صبح تا شب وقت میزارم برای پاک کردنه پنجره ها, وای از همه سخت تر پاک کردنه آشپزخونست که مال ما به قول مامانم زمینه فوتباله خخخخخخخخخ, من از پاک کردنه دیوارهاش فراری هستم, بیچاره مامانم کنار اجاق گاز را پاک میکنه باقی را من خخخخخخخ.
سلام بر روشنک خانم, شهروز چه سؤالهایی میپرسیا چمیدونم چه جوری خونه تکونی میکنند مثل همه جا بزار چندتا نمونه بیارم مثلاً فرشها را میندازن توی حیاط اگه مثل تهرونیها آپارتمان نشین نباشن و تاید و مقداری شامپو فرش را میریزن توی یک تشت و با آب قاتی میکنن بعد میریزن روی فرش و بعد با شلنگ که به شیر آب توی حیاط بهش وصل کردن وری فرش آب میگیرند و بعد یه چند ساعتی میندازن روی پشت بون تا خشک بشه پنجرها را هم با شیشه پاک کن تمیز میکنن یعنی شیشه پاک کن میزنن به شیشه های پنجره ها و بعد با روزنامه های باطله پاکش میکنن برای دیوارها هم یه تیکه کهنه را در آب وایتس میزنن و بعد میکشن به دیوارها و بعد با یه تیکه ی دیگه خشکش میکنند پتوها را میریزن توی یک دیگ بزرگ و میزارن کمی خیس بخوره با آب بعد رویش کمی مخلوط تاید و وایتس میریزن و بعد یه چکمه میکنند پایشان و با لگد می افتن به جونش
سلام مهدی
مرسی فاطمه بابت درکت خخخ خخخ کاش میدونستم نمیومدم خخخ
پس با خیال راحت رفع زحمت نموده شرمان را کم میکنیم
نترس فاطمه برای ما ترک داشت من خبر نداشتم…وگرنه با وزنی که ما داریم طوریش نمیشه که….قبل من یه سنگین وزن کارشو ساخته بود و به ما نگفته بود….بعدش لو داد که اون رفته شکسته…خخخخ
مرسی روشنک
ممنونم آقای عبدالله پور
سلام مهدی جان
میگما آقا شهروز!
فردا صبح یه بار دیگه میآپلودمو میزارمش!
کی منتشرش میکنید؟
حسینی تو از پریسیما خبر نداری؟؟؟؟؟
چند وقته نیست.
راستی من گفتم اون کامنت را پاک کن چرا پاک نکردی؟؟؟؟؟ فقط میخواستم بدونی که زود میفرستم برای همین اون کامنت را گذاشتم تا ببینی فکر کردم اونجا زود میبینی.
سلام بر مهدی جان آتیش پاره ی محله خوبی راستی چه کردی با مشق زبانت مشکلش حل شد یا نه
سلام آقای عبدالله پور، ببخشید من همون اول سلام کلی دادم دیگه ضرورت ندیدم به حاضرین متقدو جداگانه و اسمی سلام کنم
میگما! بقیه کجان؟
آهان یه کار دیگه هم من تو خونه تکونی میکنم. با اون آبپاشها ملتو اذیت میکنم خیسشون میکنم خخخ.
آره آقای عبداللهپور!
مسئله ی انگلیسی حل نشد!
هفته ی دیگه درسای ۴ و ۵ رو معلممون
میپرسه!
اینجوری نگو روشنک خخخخخخخ.
نه سنگ کابینت ما ترک نداره خدا را شکر, من روی اِن دی اف ها هم میرم, به قول تو سبک وزنیم دیگه راحت هر جا که بخوایم میریم.
چند روز پیش رفتم کمک مامانم برای پاک کردنه هود رفتم روی کابینت مامانم میترسید خخخخخخخ.
میگما!
چجوری میتونم با پرسشو پاسخ محله کار کنم؟
نه حسینی من باید تو را به یه ارگان دولتی معرفی کنم چون خیلی بهت ظلم میشه نگرانم که بلایی سرت بیاد, خو کمک نمیکنی عزیت نکن ملت را بذار به کارشون برسن خو.
سلام فاطمه جون .
روشنایی حالت خوبه ؟ شبو شور ، احمد خان و مهدی با کمالات خوبید ؟؟
از پریسیما خبر ندارم فاطمه.
اون کامنتم مهم نیست بذار باشه اشکال نداره.
مهدی برو تو قفسه ی خودت آپلودش کن تا منتشرش کنم پسرم.
عید که شد چی کار میکنین!
هفسین میچینین؟
چی میخرین؟
چی عیدی میدینو چی میگیرین؟
راستی اگه خواستید خونه تکونی کنید حواثتان باشه که سیمهای برق زیر دست و پا گیر نکنه چون ممکنه مشکل ساز باشه مثلاً وقتی که دارید کاشیهای آشپز خونه را میشویید اگر سیم یخچال روی زمین باشه و اگر آب رویش بریزه امکان داره یخچال بسوزه یا خدا نکرده باعث آتشسوزی بشه, پس باید سیمها را در جایی قرار داد که این مشکل پیش نیاد
وای خونه تکونی به شرطی کیف میده که بتونی کلی چیز بریزی دور و کسی سرت غر نزنه هههه
وقتی مجرد بودم بابام دعوام میکرد که چرا وسایل منو انداختی دور خخخ حالا هم شوورم هاهاها
مردها چرا اینقدر آشغال جمع کنن نمیدونم هاهاهاها
سلام رعد خوفی خخخخخخخخ.
ببخشید رعد جواب ایمیلت را ندادم, خیلی عالی بود خیلی, از بس که جذاب بود یادم رفت بهت جواب بدم.
مهدی جان توی پرسش و پاسخ کسی نیست که….همین جا بپرسی راحت تر جواب میگیری
یه بنده خدایی هم منو اغفال کرد رفتم عضوش شدم سوال بپرسم……خخخخ.کسی محل نذاشت سوالمو….الانم رمزم یادم رفته دیگه نمیدونم چطوری برم توش….خخخ
بنظرم خونه تکونی اسفند خیلی با شور و حاله ولی برای من که خیلی عذابه اخه خونمون تمیزه ولی باز باید کلا همه جارو در حد مرگ تمیز کنیم خو که چی اخه
وای رعد من هم اینجوری هستم هیچ وقت چیز به درد نخور را نگه نمیدارم برای همین وقتی میخوام کمود یا کشم را مرتب کنم زیاد وقتم را نمیگیره با مامانم سر دور انداختن وسایل بحس میکنیم خخخخخخخ, اون میگه نینداز لاذم میشه خخخخخخ.
امروز که داشتم میومدم خونه…این سطل آشغالهای بزرگ و توی راه می دیدم …پر آشغال بود….یعنی دو برابر ظرفیتش بیرون سطل آشغالهای به این بزرگی آشغال ریخته بودن….من موندم این همه آشغالارو چرا مردم نگه میدارن آخر سال میندازن دور…خخخ….یعنی در طول سال نمیشه انداختشون دور؟!
مهدی تو توی خونه تکونیهاتون چی کارا میکنی آیا؟
سلااااااااام رعد پرهیبت خوبی؟
یه لحظه جوگیر شدم یه تاریخچه از فلسفه خونه تکونی بدم ولی دیدم حوصله تایپ ندارم شکر خدا ههههههههه الان خوشحال باشید که از یه پامنبری راحت شدید
فاطمه جان عسیسم، در کنارش شروع به خوندن کتاب هم بکن .
چون این افکار باید هر روز تغذیه بشن . و باید کتااااابایی که گفتمو شروع کنی به خوندن
سلام بر کبیر رعد محله خوب مگه اشکالی داره چیز ببخشید آشغال دور خود جمع کردن میگم چه حالی میده موقع خونه تکونی ال کلاسیکو یعنی همون بازی بارسلونا و رئال باشه و بازی هم در موقع خونه تکونی پخش بشه و اون موقع هم مرد خونه که منم هی تخمه بخورم و پوستش را بریزم جلوم چه حالی میده
ایمیل خوب؟؟؟؟؟؟؟
منم میخوام
سلام رعععععععععد باااارااااانییییییی!
بهار شد مواظب خودتون باشید! خخخ! ححح!
چطوری میتونم سؤالمو تو قسمت پرسشو
پاسخ بپرسم؟
یکی کمکم کنه!
کتاب فنک شوییو باید به افرادی که نمیتونن از وسایل کهنه دل بکنن بدیم که بخونن . کی کتاب فنک شویی خونده ؟؟؟
وای چی نوشتم کُمُد را خخخخخخخخ رعد بابای من روی لباسهاش حساسه هر کودوم را که میگیم بندازیم بره میگه نه میپوشم بعد هم یادش میره, جدیدا مامانم را اخفال کردم بدونه اینکه لباسهاش را نشونش بدیم میندازیم دور خخخخخخخ خودش هم یادش نیست ما هم راحت میشیم.
آره روشنک بعضی از بخشهای خونه که تمیزه ما هم زیاد وقت نمیذاریم روش فقط یه گردگیری و پاک کردنه شیشه ها اما به نظرم آشپزخونه باید حسابی تمیز بشه.
احمد کار مردا از آت آشغالای تخمه گذشته . میخوان لباسای عهد دوغو نگه دارن . نه میپوشن و نه میذارن ردش کنیم بره خخخ
تو هم رودل نکنی ی وخ ؟؟؟ هاهاها
میگم راجع به خونه تکونی بسه راجع به یچیز دیگه بحرفیم
فااااااطمه یچی بیار پذیرایی کن تشنمونه خواهر
آخه فاطمه خداییش این آبپاشها خیلی حال میدن. به خصوص که با آب کف هم قاطیشونه یعنی طرف داغون میشه هااااا خخخ.
راستی من همیشه برام سواله که مردوم چه جوری توی این هوا فرش میشورن, ما که یادم نمیاد تا حالا توی اصفند ماه فرش بشوریم اما فرشهامون تمیزن چون تغریبن تمام فرشها را آخرهایی شهریور یا اواست مهر میشوریم.
کاش مینوشتی روشنک.
باشه رعد خیالت راحت.
چه قدر بَده آدم با چیزهایی که خاطره داره مثل لباسهاش خداحافظی بکنه شما خانمها هم بعضی موقعها چه توقعاتی از ما مردها دارید دل کندن از لباسها که هیچ دل کندن از چیزهای دیگه هم سخته
چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ چهارشنبه سوری
یکشنبه۱ فروردین ۱۳۹۵ سال نو!
جون چارشنبه سوری!
ما از رو آتیش میپریم!
ترقه میزنیم!
همه جمع میشیم تو حیاط!
عید که شد همه میریم سر قبر پدر پدرم!
اون ۱.۱.۱۳۱۵ متولد و ۷.۱.۱۳۷۲ در ۵۷ سالگی فوت کرده!
روحش شاد!
مهدی باید تو مرکز پرسش و پاسخ ثبت نام کنی. وارد که شدی لینک ثبت نام رو بزن و ثبت نام کن بعدش میتونی سؤال بپرسی.
بذار ببینم حسینی چیزی از وسایل پزیرایی گذاشته برامون.
فعلا بفرمایید یه قهوهی ترک که من خودم عاشقشم نوش جان کنید, اگر کسی هم دوست نداشت بگه تا هر چیزی که دلش میخواد بیاریم.
از خودت پذیرایی کن روشنک.
احمد تو یک مریخی میخ صفتی . حمممله . تا میتونید بزندیش هاهاها
خونش حلاله .
روحش شاد مهدی.
مرا ، آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطشهایت
مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
مرا رودی بدان و یاریام کن تا درآویزم
به شوق جذبهوارت تا فرو ریزم به دریایت
کمک کن یک شبح باشم مهآلود و گم اندر گم
کنار سایهی قندیلها در غار رؤیایت
خیالی ، وعدهای ،وهمی ، امیدی ، مژدهای ، یادی
به هر نامه که خوش داری تو ، بارم ده به دنیایت
اگر باید زنی همچون زنان قصهها باشی
نه عذرا دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت
که من با پاکبازی های ویس و شور رودابه
خوشت می دارم و دیوانگی های زلیخایت
اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی
کمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت
کمک کن مثل ابلیسی که آتشوار می تازد
شبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایت
کمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشه ی گندم
رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت
مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
که کامل می شود با نیمه ی خود ، روح تنهایت
#حسین_منزوی
فاطمه جان….شعرت هم قشنگ بود….این شعرو هم من دوست دارم براتون گذاشتم….امرزو بعد مدتها با خدا حرف زدم….برای همه با اسم دعا کردم….یعنی اینو گفتم بدونید که شب سال نو لحظه سال تحویل یادتون نره منو دعا کنیدهاااااااا…روشنک از احساست درمورد لحظه ی سال تحویل بنویس برامون
آره. مثلاً من یه کت دارم که خیلی دوسش دارم. چون دو سه سال هست که دارمش نزدیک بود بندازنش دور. حالا بیچاره کهنه هم نشده هااا! نمیدونید با چه بدبختی نجاتش دادم خخخ.
قهوهههههههههههههههههه ترک۱ آره دوس می دارم فقط این وقت شب کلا بیخاب میشم فردا سرکار کامل توچرتم خخخ خخخخ خخخ
وای مامان کمک نامردا دارن بدجور میزنن آی یکی بیاد کمک منُ از دست این ونوسیها نجات بده
بچه ها رهاااای رهگذری کجاست ؟؟
دلم براش تنگ شده ؟
کسی ازش خبر نداره ؟
من با همه ی وسایلم خاطره دارم!
هرکی دس به سیاهو سفید بزنه فیتیله پیچش میکنم!
یکی از من میخوره صدتا از دیوار!
بلایی سرش میارم که تا آخر عمرش یادش نره!
لایک به شعر سارای خانم
بچه ها شبو شور هم به جمع مردان آشغال جم کن میخ صفت پیوست خخخ
اونم تا جا داره بزنید هههه
اه اه . چرا مردا اینجورین ؟
خدایا چی خلق کردی ؟؟؟
زنده باد رعد, کمک خواستی بگو, با یه دسته جارو بیام کمکت.
راستی حسینی این ساتور پرواز دسته تو بود بدش به من یه دقیقه.
راستی پرواز نیست؟؟؟؟؟
کامنتهاش حرف نداشت توی بدترین حال هم میخنددوند آدم را.
امروز پست آقای خادمی را با عنوان امسال به بچه های فامیل عیدی نمیدم را خوندم حالم خیلی بد شد کامنت اول هم دکتر بود.
رهایی را منم دلم براش تنگیده، بانو و پریسا هم همینطور
من بدبخت باید کل مبلها و میزهای خونه رو با اسکاج تمیز کنم. یه دست مبل راحتی با یه دست مبل پذیرایی با یه ناهارخوری ده نفره. یعنی خدا رحمتم کنه رسماً خخخ.
سلام
همگی خوبید؟
بالاخره رسیدم خخخ.
فعلا برم سر وقت اون شربت نارنج که قایم کرده بودم الآن میام.
روشنک قهوه رو نخور که با شربت نارنج اومدم. خخخ.
فنکشویی چیه رععععععععد بارانی؟
فاطمه خانم! قهوه ی تلخ بود!
قهوه ی ترک چیه!
نوشیدنیه؟ سریاله؟
اوه اوه این مهدی دست همه سیبیل کلفتها رو از پشت بسته .
ما در جشن چهار شنبه سوری تمام وسایل کهنه رو باید بریزیم توی آتیش .
اول هم از محله نابینایان و پست های فنی و کانفیوچرتی شروع میکنیم هاهاها
مرسی سارایه عالی بود.
نوش جان روشنک.
مهدی وای چه خشن.
حسینی همون کتی را میگی که با قیمت مناسب خریدی دیگه خخخخخخخخخخ.
وای این خانمای محله قصد دارن ما مریخیها را بد جور ازیت کنن به حمایت و پشتیبانی همه ی مردان عزیز و کبیر محله احتیاج داریم
بابا یه کت شد کلی آشغال آیا رعد؟
یعنی یه کت رو هم به ما ندیدی؟
خب دوسش دارم مگه زوره خخخ.
دخترا یکی بره نفت بیاره ی آتیش روشن کنیم خخخ هر مردی اگه حاضر نشد دست از وسایل کهنش برداره ؛ خودشو میندازیم توی آتیش ههههه
خوب من الان تمام شهامتم را جمع میکنم تا اغتراف کنم…
منم با وسایلی که خاطره دارم سخت وداع میکنم… اساسن دورشون میندازن منم آخرین نفرم که میفهمم قبلا واکنش تند نشون میدادم ولی حالا دیگه به یک بیخیالی خاصی رسیدم فرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار فراااااااااااااااااااااااااااااااااااااار
سلام نازنین خانم!
من خودم وسایلمو سخت میندازم دور…یعنی تا جونش حسابی درنیاد دور نمیندازم
آره مهدی یه نوع قهوست مخصوص ترکیست, مزش حرف نداره.
راستی توی فیلم سلطان سلیمان دیدم که تا اون دوره ترکها قهوه نداشتن و اواخر سلطنت سلیمان یکی از خدمتکارهاش قهوه را به قصر آورد و ملکه هم خیلی پسندید راست یا دروغش گردن خودشون خخخخخخخ.
میگم عیدی هم خیلی حال میده وقتی از دیگران میگیری و من که چهارتا خواهرزاده دارم بهشون عیدی نمیدم و از زیر عیدی دادن قسر در میرم
ی کت نیست ، چندتا کفشو ، کلی وسایل کارو ، چندتا گوشی اوراق و هزاران چیز دیگه . من شما مریخیارو میشناسم .
کل وجودتون رو اگه بتکونن جز کهنه جات چیزی دیگه ای ازتون نمیفته هههه
وااااااای سلام نازنین، خدا تورا رسوند
وااای.
فاطمه تو از کجا میدونی خخخ.
آبروم رفت خخخ.
بچه ها من یه کت اسپرت از یه دست فروش شب عید سه چهار سال پیش خریدم ۱۳۰۰۰ تومن. باورتون میشه؟ خداییش الآن تو تهران زیر ۱۵۰۰۰۰ تومن اصلاً مزخرفترین کتها رو هم نمیدن.
ولی این بیچاره چهار ساله داره پوشیده میشه و با روز اولش فرق نکرده. بعد میخوان بندازنش دور. خب زوره دیگه خخخ.
این ساچمه ای رو میبینید رعععععد!؟
جم بخورید؟
روشنک خانمو هوشت میکنم تو آتیش!
بعدم همرو به رگبار میبندم!
هعی هعی! اینکه یه تیر بیشتر توش نیست!؟
نترسید بابا! قلابیه خخخخ!
اوه اوه چقدر خشن! خخخ.
بابا نزنید چه خبره؟ خخخ.
خب گنا دارند خب!
بذارید هرچی دلشون خواست آشغال جمع کنند و نگه دارند.
شکلک ببینید من چقدر مهربون شدم!
خشونت ممنوع خخخ.
الان منم انداختین تو اتیش؟؟؟؟؟؟؟
کمممممممممک کممممممممممممممک
فاطمه خانم!
ته فیلم سلطان سلیمان اگه راست میگید دیدید چی میشه؟
هههه! نازنین خانم شکلک مظلوم!
مهدی مؤدب باش پسر. قرار نیست تو اینجا هر چیزی بگی.
مهدی این حرف را نزن هر چی باشه ایشون از شما بزرگترن, الان هم اگر نمیان چون درس دارن همین.
من هم از وسایلم تمام و کمال استفاده میکنم شاید یه لباس دارم که از ۶ سال پیش دارم و هنوز هم استفاده میکنم اما اگر ببینم که چیزی هست و من ازش استفاده نمیکنم خیلی راحت میندازم دور گاهی مامانم میگه که تو تمام جون یه لباس یا هر چیز را میگیری, من اگر چیزی را نگه میدارم برای این هست که استفاده میکنم اما آقایون نه فقط میگن بذار باشه یه روزی لازم میشه کی خدا داند خخخخخخخ.
شکلک! ههههههههههههههههههه! همه مظلومند جز من!
واااااااااااااااااااااااااااااااه مهدی چیکار من داری منو میخایی هوشت کنی تو آتیش؟؟؟؟
شکلک زار زار گریه
راستی نازنین جان شرمنده سلام عزیزم ببخشید حواسم نبود.
درود! و هزاران درود بر حاضرین در شبنشینی که من همیشه ساعتش را گم میکنم و بعضی اوقات اتفاقی میام شرکت میکنم… خوب این خونه تکونی دل است یا قلب یا مغز یا محله مجتبی و دوستان یا کامپیوتر یا محل کار یا محل زندگی؟…؟!
اینکه چیزی نیست!
من یه ببر دارم ۱۲ سالشه!
سلااااااام آقا اسدی! ببشخید عدسی!
نازنین شربتو برسون خواهر هلاک شدم
کمک! کمک!
کمد افتاد رو سرم!
این چه وضعیه؟
چرا قفسه ها اینجوریه؟
دارم محله تکونی میکنم!
تنبیه شدم!
اتفاقاً من داداشم هرچی گیرش میاد میریزه دور، ولی مامانم دلش نمیاد از یه جوراب بگذره. کلی چیز میز ما ریختیم تو کیسه که بریزیم دور یا بدیم به کسایی که نیازمندن، باور کنید نصف بیشترشو مامانم برگردوند خخخ. اسم ما بد در رفته.
من برم؟
کسی باهام کاری باری نداره؟
سلام!
با موبایلم، نمیتونم تندتند بخونم و بنویسم، اما هستم در خدمتتون!
خورشید
روسری اش را
پهن کرده روی میز
گنجشک ها
سر و صدایی به پا کرده اند که نپرس!
و من مانده ام
چایی اول صبحم را
با شکر خنده ات بخورم
یا
قند لبت…
#محسن_حسین_خانى
بچه ها من میرم دیگه….شب همگی بخیر…دست همتون درد نکنه.
وای یه نفر مهدی را بگیره جوگیر شد بچه خو.
ببین ما را چی کار داری.
رعد اول از کی شروع کنیم؟؟؟؟؟ بندازیمشون توی آتیش.
حسینی ما این هستیم دیگه خخخخخخخخ.نمیدونم کدوم پست بود اما توی یکی از پستهات بود که خوندم.
وااااااااااااای مدیر! چه جالب! ححححححححححححح! خخخخخخخخخخخخخخخخخ!
درود بر عدسی
راستی فاطمه شرمنده با تاخیر جواب میدم… عاقا واقعا حسش نیست بتایپم اون فلسفه خونه تکونی را… ولی یکارایی در دست اقدام دارم اگه جور شد برات ایمیل میکنم باشه عزیزم
سارای باید دل از وسایلت بکنی خخخ
بکن و بده به ی نفر دیگه . بچه ها اگه لباسا و وسایل خونه قابل استفاده هستن باید بدیم به کسی که نیازمنده و دور نندازیم .
شبو شور تا اون کتو دور نندازی ی کت نو نصیبت نمیشه .
بفرما روشنک جان!
تگری تگری. همشو تهنا تهنا بخور به کسی ندیا! خخخ.
سلام به روی ماهت فاطمه جان. اشکالی نداره عزیزم. همون سلام اول قبوله.
سلام به جناب عدسی. خونه تکونی دل! واقعا به نکته خوبی اشاره کردید.
منم یه مجسمه ی گچی ببر دارم که تقریباً همسن خودمه. خیییلی دوسش دارم.
شب بخیر سارایه خانم!
سلااااااااام آقا مسعود! خوشومدین!
سلام آقای عدسی.
لایک سارایه.
مامان من هم قبلا نمیریخت دور اما الان دیگه چیزی را که میدونه استفاده نداره میریزه دور.
روشنک شربت نارنج از نارنجهای آقای عبد الله پور میخوری.
ولی من خودم شربت آلبالو را بیشتر دوست دارم میخوری از این بیارم خدمتت.
درود! خوب من رفتم جمع سه نفره را ملاقات کردم و وقتی به نفر چهارم رسیدم اومدم عرض ادبی کنم و دوباره برم بقیه کامنتارو بخونم!
فاطمه دست مهدیو بگیر از آتیش بیار بیرون ؛ متنبه شد خخخ
روشنایی کمی نفت بیشتر بریز روی شبو شور که حسابی آتیش گُر بگیره هههه
شبو شور علاوه بر آتآشغال جم کردن به ونوسیا تهمت هم میزنی ههههه
نمیدونید این چه ببریه!
کله کنده و لتو پاره!
میگم چیزی از شربتها مونده بدید یه کم بخوریم گلویمان خشک شد این خانمها هم مارا بجوری گذاشتن سر کار هی میگن این را تمیز کن اون را تمیز کن بدو فرشها خیس شد بیا از روی پشت بون برش دار یه کم هم نمیزارن نفس تازه کنیم
نبین های محترم آیا گوشتون درد نمیگیره این همه کامنتو براتون صفحه خونا بخونه ؟ در ضمن میدونم که میذارید روی دور تند.
فک کنم چشم ها خیلی زودتر از گوشا خسته میشن
سلام به همه عزیزان. امیدوارم که حالتان خوب باشد.
من میرم کامنت ها را بخونم میام اگه کسی سراغ منو نگرفته باشه قلقلکش میدم در حد مرگ خخخخ
م. َ. ن. چ. ی. چ. ی. چ. ی. َ. م.؟
یه ضبط دو کاسته هم دارم که از آمادگی تا حالا دارمش. از رادیوش استفاده میکنم بیشتر. ولی کاستهاش هم یکیش سالمه ولی اونی که ضبط میکنه خراب شده.
مرسی روشنک من این مطالب را خیلی خیلی دوست دارم.
راستی یه موضوع برای پنجشنبه که وقت هم زیاده.
بیایید در بارهی خونه تکونیهای دل بگیم از بخشیدن یا پاک کردنه کینه ها از قلبمون.
سلام آبجی
من از هردوتا میخورم که هیچکدومتون ناراحن نشین…
ولی مال نازنین را اول میخورم چون همشهریمه حق اب و گل داره
از آقای عبدتلله پورم ممنون بابت نارنجهای تازشون
سلام آقا وحید!
میخوام یه تیکه بندازم!
هسیشکی جدی نگیره!
بعدش باید فیلم بازی کنید که مثلا جدی گرفتین!
میخوایم رعدو سر کار بذاریم!
بچه ها راستی از وحید کسی خبری نداره خخخ.
هاهاها شبو شور چی شد ؟ تا حالا که میگفتی فقط ی کت داری .
دو دقیقه نشده ی مجسمه ببر و ی ضبط صوت هم ازت که افتاد .
دخترا بندازیدش در اعماق روغن داغ خخخ
سلام به غلطگیر آقا وحید و آقا مسعود و بقیه که خواهند اومد.
سلام آقا وحید و آقا مصعود.
خوش آمدید.
آقای عبد الله پور شربتها که خدمت شما و حسینی هستش از خودتون پذیرایی کنید.
چشم رعد مهدی بیا بیرون که بس دیگه شیطنت نکنی ها!!!!
میدونید چی کار میکنیم رعد؟
خب گوشمون درد گرفت سمعک میزاریم!
غلط یاب مهربون سلام . آیا شووور شما هم مثل مردان این محل و اون محل به آتآشغال علاقه داره ؟
الکی ازش دفاع نکنیا
درود! راستی من امشب با آبمیوه گیری آب جیوه گرفتم و زدم به بدن مبارک!
م. م.
رعد من الان وسط آتیشم مهدی منو هوشت کرد بقول خودش خخخ خخخ
نفت نریزیا بجا مدیر من گر میگیرم یکی کمک کنهههههههههههههههههه
خخخخخخخخ حسینی.
راست میگه ببین یه کت بود ها چندتا دیگه هم بهش اضافه شد.
باید حسابی کبابت کرد ها خخخخخخ.
سلام بر نازنین جان و رعد بزرگ
اتفاقا منم دیر چیزی رو دور میندازم. برای همین هم با خشونت مخالفم.
هر چیز که خار آید، عاقبت روزی به کار آید! خخخ.
میگم چهارشنبه صوری هم نزدیکه کی موافقه بریم آتیش بازی و ترقه بازی چه حالی میده حیف که دیگه مثل قدیم نمیشه بری قاشق زنی تا یه دو کیلویی آجیل گیرت بیاد بعد بری بفرویش کیلویی صد هزار تومان
نه روشنک نه چرا رفتی اون وسط؟؟؟؟ مهدی روشنک را هول میدی خخخخخخخ.
بابا این غلطگیر کو من چرا نمیبینمش خخخخخخخخ.
سلام غلطگیر!
وایسا بینیم عدسی!
مگه دماسنجی که آب جیوه رو خوردی!؟
نوش جونت!
وایسین ببینیم!
من اینجا شلغم یا برگ چغندرم؟
چرا به من هیچی نمیدین؟
طوری نیس دوباره میرم مسواک میزنم!
فاطمههههههههههههه موضوعت خعلی جالبه واسه پنجشنبه
نازی جون اخلاق تو هم که شبیه مادر شبو شوره . ای وااااای .
واااااااای ببین کی اینجاست عزیز دلم خوبی؟؟؟؟؟
خیلی خیلی خوش اومدی.
وای چرا نگفتی که میای.
خب بذار ببینم. یه تلویزیون هم دارم که مارکش شهابه. فکر کنم حد اقل مال سی سال پیشه. چون وقتی من به دنیا اومدم، از وقتی یادمه خونه ی مادر بزرگم بود داشتن ازش استفاده میکردن و میگفتن که سالها هست که دارنش خخخ. منتها پارسال آوردمش پیش خودم ازش استفاده میکنم چون افتاده بود تو زیر زمینشون.
اینم نفففففففففففففففففففت!
یا مدیرو میارین بیرون!
یا کباب ترکیتون میکنماااااااااااااا!
نفففففففففففففففتتتتتتتتتتتت!
من چرا قبلا ازت کامنت ندیدم فاطمه؟؟؟؟؟؟
خواهش میشه الان که آقای عدسی گفت دیدم راست میگه به نظرم این از همهی این تمیزکاریها مهمتره خو.
وای خونه تکونی چه حالی میده هر سال. من هم توی خونه به خانواده ام کمک می کنم و هم توی خونه ترقه می زنم . خخخ خخخخ
یعنی یه حالی میده این روزا که نگو و نپرس خخخخ هاهاهاهاهاهاها
فاطمه خانم ببخشید دیر اومدم تو پستتون. مهمون داشتیم. شرمنده
خب دیگه شب همگی خوش
یکی بره کمکم درو ببنده!
مهدی چرا نمیشینی از خودت پذیرایی نمیکنی بابا تو امشب یه بلایی سر ما میاری ها.
من چیزی ندارم که به قدمت وسایل تو باشه ها تو موزه داری ببین اگر کار پیدا نکردی میتونی بذاری برای بازدید و پول در بیآری خو خخخخخخخخخخ خخخخخخخ خخخخخ.
بعد میگه من چیزی ندارم خخخخخخخخخ.
یکی بره هرکی رو که تو آتیش مونده رو بیاره بیرون!
خوب دوستان شب بخیر تا پنجشنبه شب خوابهای رنگی ببینید شبتون قشنگ و همراه با آرامش خدا نگه دار
خواهش میکنم آقا وحید همین الان هم لطف کردید تشریف آوردید.
غلطگیر ببین من که تو را میبینم میکشمت دختر.
کمکم من برم!
دوستان شبتون قشنگ
شب خوش آقای عبد الله پور.
شب خوش!
سلام آقای عابدی.آبجی اتفاقی اومدم محله دیدم پست زدی؟کامنتارو هم نخوندم/
من دیگه برم درو ببندم.
فقط یه چیزی. حتی اگر خونتون هم خیلی تمیز نشد مهم نیست. مهم اینه که از خیلی چیزها خودتون رو پاک کنید.
اولین قدم هم بخشیدنه. اگر ببخشید، مطمئن باشید بخشیده هم خواهید شد. پس حتی اگر سخته، حتی اگر بدترینها رو هم سرتون آورده ببخشیدش. لذت بعد از بخشش با هیچی قابل مقایسه نیست. من تجربه کردم که میگم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر. بدرود.
فکر کنم همه رفتید.
شب خوبی بود, مرسی از همهگی.
مرسی که اومدی روشنک.
شب همگی خوش.
شب همگی شما خوش!
تا پنجشنبه شب خدا نگهدار!
تموم شد چه زود
درود! وای من داشتم کامنتارو با حنسفری مبایل میگوشیدم که حدود دو سه دقیقه خوابم برد! آخه چند دقیقه پیش نان و تخم مرغ و سیب زمینی آب پز و گوجه خام خوردم و سنگین شدم و حالا که دراز کشیدم خوابم برد!
مرسی که هستی فاطمه.
اگه ندیدمتون شبتون به خیر.
برم تا دماغم لای در گیر نکرده! خخخ.
شب به خیر.
شب بخیر!
سلام بر همگی . خوب هستید بچه ها ؟
سلام به همه.
خب فاطمه موضوع امشبو بگو چیه آیا؟
سلام به همگی.
فاطمه دخترم کجایی ؟ مهمونا دارن میرسنو تو در خوابی ؟؟
یعنی این روزای آخر اسفند آدمو الکی الکی دیوونه میکنه .
خیابونا شلوغ . مغازه ها پولوغ . اه اه خخخ
چه خوبه که اینجا پر از سوکوته ههاهاها
برم زنبیلو بردارم بیام سکوتو آرامش سوا کنم یاه یاه یاه
رعد اون هفته مهدی نجاتت داد، هفته ی بعدشم رضا نجاتت داد، این هفته هم فاطمه نجاتت داد، ولی الآن دیگه گیر افتادی. برای یکشنبه آماده باش برای پست شب نشینی خخخ.
سلام و درود بر همه خصوصاً کبیر رعد شهروز الدوله و فاطمه خانمو هر کی که بعداً مییاد میگم موضوع چیه راستی با یک دیگ پر از خرشت کرفس و گوشت فراوان به همراه دیگ برنج زعفرونی اومدم نوشیدنیش هم شربت آلبالو هست که خیلی هم خوشمزه است راستی بعدش هم آجیل میزنید بر بدن البته یه جوری بخورید که گیر همه بیاد
سلاااااااااااام!
رضا جون نگو بدقولما!
برنامه رو اینجا گذاشتم!
اگه میشه پست آدونست آدیو رو سردر محله بچسبونید!
سلااااااام به همه!
خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟
سلام رعد و نازنین و حسینی.
یکشنبه گفتم که موضوع خونه تکونی قلبِ, از پاک کردن کینه از قلبهامون بگیم, اینکه انسانی کینهی هستیم یا نه, از اینچیزها دیگه.
شبو شور حالا نوبته علی پنجه ایه .
نه احمد عبداله پور . اصلا نوبته مرریخیای بی کار و بی عار خخخ
من هم باید برم سر مزرعه کشاورزی و هم توی خونه بساطی داریم .
دیواری کاهگلیتر از رعد بزرگ نیافتی ؟
من آجیل میزنم بر بدن!
میشم عینِ هو کرگدن!
وای شلوغی خیابونا رو که نگو.
امروز صبح برا کاری اصفهان بودیم، تو راه برگشت ترافیکی بود که نگو.
سلام آقای عبد الله پور. و مهدی خوش اومدید.
رعد هستم کمی دیر رسیدم.
وای نه خورشت کلفس دوست ندارم گوشت هم زیاد نمیخورم, اما نوشیدنی را مرسی.
به نظر شما من آدمی چجوریم؟
راستی کی یادشه لقب من تو شبنشینیهای قبلی چی بود؟
رعد دیدی ما چهل نامه به خانمها نوشتیم؟
اگه راست میگی یه نویسنده ی زن بیار که برای همسرش کتاب نوشته باشه اونم چهل تااا نامه. چهارتاشم ننوشتید خخخ.
حالا هی بگید حقوقتون ضایع شده خخخ.
احمد شیرازی رعععد بزرگ برنامه شب نشینی هفته بعد رو به دستان تو میسپاره .
دعا میکنم برات ی کار خوب و ی دختر خوب نصیبت بشه .
من رعععد مستجاب الدعوه هستم.
ممنون آقا احمد! منم آتیشپاره ی محله!
همشو خوردم! همه رو!
وای این روزها بیرون رفتن دیوانه کنندست, مردم فقط میخرن آخه یکی نیست بگه حالا اینهمه خرید لازمه؟؟؟؟؟
چرا هیشکی جواب کامنتامو نمیده؟
نکنه ازم ناراحتین؟
نازی خانوم از ترافیک و شولوغی اسفند بیزارم.
مهدی کمتر بخور . رودل میکنی بابا خخ
شبو شور خدا بیامرزه نادر ابراهیمیو . منظورت چهل نامه کوتاه به همسرم نوشته ایشونو .
واقعا فک کنم زنشو دق داده . اون موقع که مجرد بودم به نظرم ی مرد محشر بوده . ولی الان میدونم که ی مردی بوده که زنشو سکته ناقص داده . هاهاها
خدا بیامرزش البته
من از هیچ کس کینه ندارم خداییش.
حد اقل تو این فضا و محله کسی نیست که دلخوری عمیقی ازش داشته باشم.
شاید یه جر و بحثی بوده. ولی در مجموع من اهل قهر و این چیزا نیستم. حتی خیلیها هستن که با من مشکل دارن که تو این محله و سایتهای دیگه هستن. ولی من واقعاً دوسشون دارم. ما همنوعیم و نباید با هم بد باشیم. ما یه اقلیت تو این جامعه هستیم. این جامعه به اندازه ی کافی داره روی ما فشار میاره. حد اقل ما خودمون با هم خوب باشیم که باعث آزار هم نشیم.
خخخخخخخخخ حسینی اعتماد به نفست را خخخخخخخخ.
نگو که تو هم نوشتی.
راستی آخر کتاب آتش بدون دود هم این آقای ابراهیمی یه مطلب نوشته بود و از همسرش تشکر کرده بود, یک عاشقانهی آرام را هم به همسرش تقدیم کرده بود اگر اشتباه نکنم.
ببین حسینی این مردی که تو میگی هر ده قرن یکی متولد میشه, آقای ابراهیمی هم متولد این دورست خخخخخخخخ.
تو کامپیوترم متنی دارم که توش نوشته؟
چه سالی اسم چه حیوونیه؟
چه رنگی مناسب اون ساله؟
راستی مرغ سحر جازم دارم!
جناب عابدی بخور خخخ چرا اینقدر میخوری ههههه
تو آتیش پاره و ی پا گوله فلفلی هههه
کسی از تو ناراحت نیست .
سلام بچا… من از وسط جوهرنمک و وایتکس و ریکا و اسکاچ باهاتون میحرفم…..
کلا من سعی میکنم کینه ای نباشم. شاید سخت بتونم فراموش کنم، ولی سعی میکنم زود ببخشم. معمولا قهر نمیکنم اگر هم قهر کنم کمتر از ۲۴ ساعت طول میکشه. سعی میکنم اینطور باشم.
به نظر من معاشرت و زندگی کردن با افراد کینه ای سخت و میشه گفت غیر ممکنه.
اینطور افراد معمولا هم در دوستی و هم در قهر افراط میکنند.
میدونی حسینی منظورم کلی بود این دنیای مجازی ارزش این را نداره که از کسی کینه به دل بگیری.
اما من گاهی خیلی کینهیی میشم ها, یعنی اگر کسی بهم توهین کنه تا قیام قیامت یادم نمیره.
منم از هیشکی کینه ندارم!
از قهر متنفرم!
فاطمه تو که میگی همه ی پستهای من رو خوندی مگه سه تا پست عاشقانه ی منو نخوندی؟
فقط برای تو، یک عاشقانه ی ساده، اون یکیشم چی بود؟ فکر کنم ما برنده میشیم یا همچنن چیزی خخخ.
هنوز ۳۷ تا عقبم از استاد ابراهیمی خخخ.
میخوام ۴۱ نامه بنویسم رکوردم تو گینس ثبت بشه خخخ.
سلام بر رهایی . دختر من ی عده از نبینک ها و نبین هارو برای مجلس هفتمت دعوت کردم خخخ
خبری ازت نبود . گفتم لابد به لقااله پیوستی هاهاهاها
سلام بر مهدی جان آتیش پاره هم چنین سلام بر نازنین خانم خوب فاطمه خانم اگه خرشت کرفس دوست ندارید برایتان جوجه فرد اعلا میاریم این که چیزی نیست و اما در خصوص موضوع یه خاطره تعریف کنم که بی ربط به موضوع هم نیست من یه دوست داشتم توی دانشگاه و اون هم از من دوتا کتاب قرض خواست ولی من اون موقع نمیتونستم بهش اون دوتا کتاب را بدم و اون فکر کرد که از عمد این کار را کردم و این باعث کدورت و کینه بین ما شد شاید مقصرش من بودم چون که بعد از اون درست جواب تلفنهایش را نمیدادم و این شد بین ما یک کینه ی شتری و حدوداً یک سال طول کشید تا این که خودم پیش قدم شدم و با هم آشتی کردیم و از دلش در آوردم من اصولاً از کسی کینه به دل نمیگیرم اما اگر کینه به دل گرفتم دیگه یه کم سخت از قضیه میگذرم شاید این یه کوچولو ضعف اخلاقی منه که دارم روش کار میکنم برای زندگی آینده که اگه خدای نکرده خونه و کار و یه دختر خوب بود و خواست با من زندگی کنه از این اخلاق من سدمه نبینه چه قدر حرف زدم شد یه پست
رعد من نرسیدم جواب پیغوم خصوصیتو بدم.. همینجا میگم دیگه: بقیه گوشادونا بیگیرید.. این خصوصیه…
سلام رعد بارانی عزیزم… نع.. قرار بوده بوخونم ولی نرسیدم بوخونم که… فعلاً درگیر آشپزخونه شدم… هاههاهاهاهاهاههاهاها… از شنبه ایشالله شروع میکنم به صورت کاملاً جدی…
سلام رهگذر بیا که جات خیلی خالبی بود.
راست میگی نازنین من یه بنده خدایی را میشناسم که به شدت کینهی هست ببین دیگه من که گاهی فکر میکنم کینهی هستم میگم که اون افراط میکنه خیلی هم از من بزرگتره حالا من میگم که من جونم چیزی از زندگی نمیدونم اما اون خیلی برام عجیبه.
بچه ها به نظر شما بخشیدن راحته یا سخته؟ بخشیدن راحتتره یا تقاضای بخشش کردن؟
به نظر شما کسی که میبخشه آدم بزرگتریه یا کسی که متوجه اشتباهش شده و با شهامت تقاضای بخشش میکنه؟
هوووووووووووووووووووو!
چی کار میکنین؟
چرا لیفو با اسکاجو میندازین رو سرم؟
چرا میچپونین تو دهنم؟الووووووووووووووووووووووو!
مهدی آتیش پاره مدرسه شما همه دانش آموزا نبین هستن ؟
اوهووووووووووی… مجلسی هفتمم گرفدی؟ آکله بیگیری…
واااااااای من تا بشه مسالمت به خرج میدم ولی وقتی شورش از مزه در بیاد، کینه بدل میگیرم چنان که هیچ شتری تا بحال نگرفده… روی هر چی شتره سیفید میکونم… فاطمه شب نشینی مال توئه؟ مبارک و مبارک ایشالله مبارکت باد….
دیدم بابا کامنت هم گذاشتم هر سهتا پستت کامنت نذاشته باشم یکی را گذاشتم, آفرین ادامه بده تو میتونی ما بهت افتخار میکنیم.
راستش من این نامه ها را گوش ندادم برای همین نمیتونم بگم که خوب هست یا نه اما نوشتهای آقای ابراهیمی را خیلی دوست دارم.
من نمیدونم کینه به دل میگیرم یا نه . ولی اون طرف از جلوی چشمم میفته . خخخ
بَرُبََََََََََََََََََچ!
بفرمایید ژله!
خودم درست کردم!
اگه میخاید یادش بیگیرین بگین!
راستی مرسی از شما آقای عبد الله پور.
ممنون رهگذر, بیام توی شب نشینیت جبران کنم خخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاها.
راستی رهگذر یک دنیا تشکر, وای دارم تبریز مهآلود را میخونم از خط به خطش لذت میبرم, شعرهای ترکی را خیلی زیبا خوندی لهجت هم عالی بود.
راستی حسینی به نظرم بخشیدن آسونه اما کسی که اشتباهش را میپذیره و معذرت میخواد بزرگتر از کسی هست که میبخشه یا نه.
میفهمی چی میگم مگه نه؟؟؟؟؟؟
شاید تو این سایت یا سایتهای دیگه شخص یا اشخاصی باشند که من باهاشون هم عقیده نباشم، ولی از کسی کینه به دل ندارم، و با نظر آقا شهروز هم موافقم.
نه رعد بارانی!
فقط ما هشتا نابیناییم!
۴ تا نابینا!
۴ تا بینا!
آفرین مهدی خودت ژله درست میکنی؟؟؟؟
رعد من هم اینجوری هستم از کسی که ناراحت میشم اگر ببخشم هم دیگه اون انسان سابق برام نمیشه, به روش نمیارم ولی خو یه چیزهای تغیر میکنه برام.
سلام بر رهگذر میگم خونه تکونی خوش میگذره رهگذر
کی دنبال رمان صوتی من زنده ام میگرده؟
دارمشاااااا!
خواهش میکنم فاطمه.. نوش جونت… تبریز خیلی اطلاعات تاریخی خوبی به آدم میده…
عبدالله پور جادون خالی.. خدا قسمت شمام بکنه ایشالله…هاهاههاهاهاهاهاهاه
سلام نازنین جان.. مرسی.. دوستان به جای ما
رعد و رهگذر. ما تا عید دوتا شب نشینی داریم. خودتون با هم توافق کنید. یکیتون این هفته باید بزنید یکیتون هفته ی دیگه.
این دو هفته مال شماهاست.
کوتاه هم نمیام.
شبو شور چه دل خوشی داری تو پسرم خخخ
اگه تو میای کارای رعد بزرگو انجام بدی منم شب نشینیو تا آخر سال ۹۹ میزنم ههههه
باشه شهروز… توافق نیاز نیس… رعد بارانی قربونت این هفته رو به جا من بزن.. هفته دیگه رو جا خودت… هاههاهاهاههاهاها.. به همه نشون بده که چقد با مرام و با معرفتی…
خو شهروز دو هفته بعدی با رعد… هاههاهاهاهاهاهاه
هی برُ بَچ!
میشه سه هفته دیگه یعنی اول فروردین شبنشینی با من باشه؟
احمد خان کاکائو جان ببخشید کاکو هفته بعد تو شب نشینیو بزن .
هفته بعد هم یا علی پنجه ای یا علی کریمی یا کامی کُرد دلاور
اتفاقاً من با شب نشینی خیلی موافق ترم… چون مث پست زدن آدمو درگیر نمیکنه..دو ساعته دیگه.. میشینیم دور هم حرف میزنیم…
فردا میخام یه گشتی تو اینترنت بزنم!
اونم با مبایل!
بعدش میضبطمش!
بعدم میذارمش تو سایت!
کی دوس داره من چیز آپلود کنمو اینجا بذارم؟
هرکی میتونه آموزش برنامه آدونست آدیو رو بده!
تا من بتونم فایلهامنو بزیپم!
چرا اینقد کمیم؟
حوصلم سر رفت!
کی میاد با هم بحرفیم؟
چی کار کنم؟
حامد پهلان چنتا آهنگ جدید خونده!
کی میخاد؟
الو کسی نیست؟
بیا مهدی با من بحرف فرزندم… من حامدا نیمیشناسمش اصلاً… خو دیگه چی گفدی؟
یکی بره درو ببنده!
من فقط از یه نفر تو این دنیا کینه دارم. اونم کسیه که کاری با خانواده ی ما کرد که تا آخر عمرمون باید با مشکل سر کنیم. باعث ورشکستگی پدرم شد و مشکلات زیادی رو برامون به وجود آورد. کسی بود که با پدرم ادعای برادری داشت و ما بهش میگفتیم عمو. ولی هر کاری میکنم این یه نفرو نمیتونم ببخشم. هرگز.
مهدی آخه ما که سن هامون بالاس که آهنگای حامد پهلانو دوست نداریم.
مگه پدرت یا مادرت این آهنگارو دوست دارن ؟
مطمئنم دوست ندارن
من یه فایلیو پاک کردم!
با چه برنامه ای میتونم اونو برگردونم؟
وای موضوع امشب شد پست بعدی شب نشینی خخخخخخخخخ.
راستی من یادم میاد که سال آخر دبیرستان از دست یه بنده خدایی خیلی خیلی دلخور شدم تا جایی که نمیخواستم صداش را بشنوم, یادم رفته بود این آدم را حتی یادم نبود که ازش ناراحتم , چند وقت پیش یه بنده خدایی بهم طنگ طد و گفت فلانی ازت حلالیت میخواد, خندم گرفت گفتم من اص این آدم را یادم نبود بهش بگو بی خیال.
گاهی پیش میاد که ما یه مدت دلخوریم, که سن و زمان و محیطی که درش هستیم به ما این حس را منتقل میکنه که ما ناراحتیم, اما این فقط یه حس هست.
آخی! آقا شهروز!
منم تو دنیا چن نفرو نمیتونم ببخشم!
هیشکی جز خودم نمیدونه کین!
به هیشکیم نمیگم!
میگم رهگذر و رعد کبیر دیواری کوتاه تر از من گیر نیاوردید نوبتی هم که باشه نوبت بزرگتر هایی مثل شماست نه منِ تازه وارد, در مورد بخشیدن هم باید بگن بخشیدن کار سختیه و کسی که میبخشه خیلی بزرگه اون قد که از توصیف خارجه
سلام رهگذر
کتاب سومین پلیس بیشترشو خوندم، خیلی عالی گویا کردی. تبریز مهآلود هم جلد اولشو خوندم ولی جلد دومش رو هنوز همت نکردم کامل بخونم هی موضوع از دستم در میره خخخ. البته اشکال از گویندگی شما نیست. در مورد اشعار ترکی و لهجه هم با نظر فاطمه کاملا موافقم.
آقا شهروز چی بگم والا! به نظر من هر دوش سخته، من گاهی وقتا شجاعتشو ندارم و گاهی وقتا هم دچار غرور کاذب میشم که اشتباه خودمو بپذیرم یا اعتراف کنم یا عذرخواهی کنم. به نظر من هر دو مهمه.
چجوری فایلمو برگردونم!
این کاملا عادی هست حسینی, به نظرم هر چقدر هم بخشنده باشی نمیتونی این انسان نما ها را ببخشی, اینی که توی فیلمها نشون میدن که به طرف یه ذربهی بزرگ میزنن و زندگیش را خراب میکنن و بعد میان و میگن که پشیمونیم و ببخش چرنده من که این حس را دارم که وقتی با زندگیت بازی میشه بخشیدن جا نداره.
سلام به همه چطورید دوستان ما رو نمیبینید خوشید!
نازنین خانم!
این کتابا کوجان؟
رضا! آموزشت کو!
من میرم مسواک بزنمو بیام!
کدوم آموزش مهدی جون
من هفتی پیش شروع کردم و فقط شبها که بیدارم و میتونم بخونم با بعد از ناهار که توی خونه همه استراحت میکنن و من بیدار هستم تبریز مه آلود را تا جلد پنجوم خوندم و امروز جلد پنج را شورع کردم خخخخخخخخخ اگر کار نداشتم تموم شده بود. البته من با سرعت بالا میخونم ها.
سلام رضا.
رضا خان پسرم سلام. بفرما شام.
اگه میل نداری شیرینی بخور . ژله هم داریم که مهدی درست کرده
راستی احمد زیر کار در رو نباش و پست هفته بعدو بنویس . بگو چشم . گفتم که دعا میکنم که خوشبخت بشی .
سلام به همه دوستان
سلام به شهروز و احمد و مهدی و سلام بر رحمت سیبیل و رهگذر آکله و فاطمه خانم و نازنین خانم
شب همگی خوش
نازنین سومین پلیس عالیه.. یعنی از عالی ام اون ورتره… هاههاهاههاهاهاها… عاشق این کتابه شدم من.. چقدر طنزش بدل میشینه لامصب… هاههاهاهاهاههاهاها
عبدالله پووووور شوما که حقوق خوندی چرا این حرفا میزنی؟خخخخخ…. راسی عبدالله پور ترم چندی؟
خب رهگذر تو این هفته بزن رعد هفته ی بعد.
راستی ما توی دو هفته ی عید شب نشینی نداریم.
خودد آکله ای آکله… هاههاهاهاههاهاهاهاه
سلام
باعشع… من با اینکه خییییلی بدبختی از سر و کولم بالا میره ولی میزنمش… رو حرف مدیر حرف زدن شگون نداره… خخخخخ.. میگن کچلی میاره… هاههاهاهاههاههاهاهاهاه…
منم از قهر کردن خوشم نمیاد ولی گاهی اوقات از برخی افراد دلخور میشم. آدمهایی که نمک نشناس هستند و قدر محبت هایت را نمی دانند در دل من جایی ندارند و به سختی می تونم اونا را ببخشم. شاید هم اصلا هیچ وقت نبخشم.
بخشیدن چیز خوبی است به شرط آنکه طرف لیاقتش را داشته باشد
مهدی آموزش ریکاوری و نرم افزار ریکاوری تو محله داریم که آقای میر قاسمی زحمتشو کشیدند.
آقا شهروز در مورد اون طور اشخاص حق با شماست. بعضی جاها و در مورد بعضی اشخاص کینه باید باشه، چون اگه فراموش کنیم ممکنه بار دیگه با طناب پوسیده چنین افرادی تو چاه بیفتیم، و به اصطلاح از یه سوراخ دو یا چند بار گَزیده بشیم.
سلام بر آقا وحید و آقا رضا رعد من که از زیر کار در نرفتم اتفاقاً خیلی دارم خونه تکونی میکنم دیگه خسته هستم نیمتونم شب نشینی بزنم پس دست خودت را میبوسه شرمنده وقتی رعد قول میده دیگه باید شب نشینی را خودش انجام بده نه دیگران راستی من یه خاطره دیگه یادم آمد من چندی پیش از یک خانم خوشم آمد ولی مادرم میگفتن که ایشان بدرد تو نمیخوره خلاصه کلی در این خصوص با هم بحث و دعوا کردیم و من یک کم بهم بر خورد و ایشان یعنی مادرم از من ناراحت شدند چون که من بد با ایشان صحبت کردم ولی از اینجا که ایشان روح بزرگی دارند منُ بخشیدن
من تا حالا انقدر که تونستم کدورتها رو فراموش کنم، کسانی که با من مشکل داشتن نتونستن با من دلشون رو صاف کنن. دلیلش رو هم نمیدونم. هستن کسانی که قبلاً با هم مشکل داشتیم ولی الآن من اصلاً ازشون چیزی به دل ندارم. ولی اونا هنوز اگر جایی بحثی پیش بیاد سریع گذشته ها رو مطرح میکنن و سعی میکنن ضربه بزنن. با همه ی اینها من مشکلی با کسی ندارم و اگر اونا از من خوششون نمیاد من بهشون ارادت دارم. این عقاید من داره اینجا ثبت میشه و نمیتونم بعداً زیرش بزنم.
سلام آقا وحید.
خب رعد این بار هم جستی. ولی هفته ی دیگه امکان نداره کوتاه بیام. شب نشینی هفته ی آخر سال با رعده.
ببین من اجازه دارم یه انتقادی به نظر تو بکنم حسینی؟؟؟؟؟
به شرطی که ناراحت نشی.
نازنین خانم حرفتون را لایک می کنم. بعضی افراد ارزش بخشش و گذشت کردن رو ندارند چون ممکنه بعدا با طناب پوسیدشون تو چاه بیفتیم
سلام به همه شبنشینها
آخررررررررررررم خخخ خخخخ فاطمه چه پاداشی برای آخر شدنم در نظر داری؟ ههههههههههههه
بچا! کی از برنامه آدونست آدیو خوشش اومد؟
فاطمه یه سوال …. خب راستش جرات ندارم بپرسم حالا ببینم تا بعد جرات میکنم بپرسم یا نه
البته جوابشو میدونم ولی دلم میخاد از خودت در ملاء عام بشنوم
احمد الآن خوبی؟ عصبانی که نیستی آیا؟ اگر عصبانی هستی بگو سنگر بگیریم خخخ.
سلامٌ علیکم. سلام خدمت آقای حسینی و خانم حسینی و خانم نازنین و خانم رعد و خانم رهگذر و جناب وحید اکگر اشتباه نکنم رضازاده و آقا رضا و خانم رعد و هر کس که یادم رفت اسمش رو ذکر کنم و باید به بزرگواری خودش ببخشه!
خب حالا یکی لطف کنه و به موضوع جاری اشاره کنه، موضوع این شبنشینی که خونه تکونیه که ظاهرا از آخرین نظرات به نظر نمیرسه الان هم درباره خونه تکونی صحبت بشه!
میگم توقع که ندارید برم ۳۰۰ تا نظر بخونم که موضوع بیاد دستم نه؟! خخخ
سلام به روشنکِ عزیز, ببین تو خیلی برام عزیزی چه و این را اول یا آخر بودنت هیچ تغیری نمیده.
ببین بپرس, اگر نپرسی میمیرم از کنجکاوی ها.
فاطمه ناراحت نمیشم. بگو.
اوه اوه بحث مهمه خونه تکونی دل و روحه خب من بیخیال حرف غیر ضروری میشم
سلام به دوستانی که تازه اومدند و خواهند آمد.
مهدی شرمنده من این هفته یه کم سرم شلوغ شد، اصلا اون نرم افزارو بررسی نکردم، ولی با توجه به توضیحات آقای کریمی به نظر میرسه نرم افزار خوبی باشه.
کتاب سومین پلیس و تبریز مهآلود فکر میکنم مناسب سن شما نباشه، ولی اگه خواستی میتونی از سایت کتاب خانه برلین دانلودشون کنی. کتاب تبریز مهآلودو میتونی از سایت شما دانلود کنی.
سلام خدمت خانم روشنک.
خخخ نظر اول و اشتباه نگارشی اول! اشکال نداره هنوز گرم نشدم واسه نظر نوشتن.
سلام آقای ایزدی.
سلام آقای ایزدی
سلام روشنک خانم
خوش آمدید
سلام علیرضا.
تو شش ماه مفقود میشی یه دفه ظاهر میشی خخخ.
ببین موضوع اینه که آیا اهل کینه به دل گرفتن هستی یا نه؟ خونه تکونی قلبت در چه مرحله ایه؟ به نظرت بخشیدن راحتتره یا طلب بخشش کردن؟
ِ! چرا اینطوری شد؟ چرا نظر دومم رفت ادامه نظر قبلیم؟
عجب! موضوع هم اگر اشتباه متوجه نشده باشم خونه تکونی روحه. درسته؟
ممنون از ایت همه محبتت فاطمه،
برات ایمیل طولانییییی فرستادم دوست داشتم قبل از شب نشینی بهت برسونم ولی واقعا نشد
بیخیال اینم تو ایمیل ازت میپرسم، شرمنده اون ایمیل خالیه هم نشد ارسال مجددش کنم یعنی میشها وقت و حوصله میخاد که نداشتم خخخ خخخ ولی درستش میکنم
علیرضا هر وقت با اف پنج صفحه رو رفرش کردی، کل محتویات کادر ویرایش کامنت نوشتنت رو پاک کن چون متن کامنت قبلیت میمونه. اگر با نوشتن کامنت و فرستادنش صفحه برات رفرش بشه لازم نیست. فقط وقتایی که با اف پنج رفرش میکنی این شکلی میشه.
یه بار هم من کلاس استاد مدنی ۵ که استادش خانم دکتر فرخی بود را به هم ریختم اون هم چه به هم ریختنی گفتم این ترم دخلم اومده و صد درصد این درس را افتادم البته اون درس را نیفتادم ولی استاد منُ بخشید و با بخشیدنش موجب خجالت زدگی من شد تا جایی که دو ترم قبل باهاش درس داشتم وقتی میخواستم بگم خسته نباشید میترسیدم بگم ولی از اون جایی که من به سنگ پا میگم زکی باز هم یه رب مونده به کلاس میگفتم استاد خسته نباشید تا این که آخر ترم گفتند که عبد الله پور چه اشتباهی کردم تو را بخشیدم نباید میبخشیدمت تا …
نه حسینی ببخشید نمیپرسم, یعنی اگر من توی این محله فقط و فقط فاطمهی حسینی بودم و همه من را به چشمه یه دوست که فاطمه هست میدیدن مشکلی نبود, میدونم که تو ناراحت نمیشی ولی دیگران که من را به چشمه یه کس دیگه نگاه میکنن و میخوان از من انتقام بگیرن بهتر من چیزی نگم.
خیلی ممنونم آقای رضازاده.
بله آقای حسینی من متأسفانه خیلی تداوم ندارم، هم تو فضای مجازی هم حقیقی.
درباره خونه تکونی دل و اینجور چیزا هم ان شاء الله خواهم نوشت نظرم رو.
خواهش میشه روشنک, ایمیلت را دیدم چیزی نبود که میگی طولانی بود, در خدمتم بپرس هر جا که راحتی.
راستی مهم نیست نمیخوام که خودت را خسته کنی نیومد خو تو چه گناهی کردی.
راستی جوابت را بعد از شب نشینی میدم.
سلام خدمت آقای عبد الله پور.
آقای حسینی من نظرم رو با زدن دکمه فرستادن دیدگاه فرستادم، بعد هم یه بار با کنترل f5 صفحه رو refresh کردم، ولی این اتفاق رخ داد.
در هر حال ممنونم از راهنماییتون.
من خیلی غیر آدیم خخخ خخخخ راحت طلب بخشش میکنم حتی از بدترین خطاهام پیش بدترین ادمها خیلی طول نمیکشه خودمو وادار کنم به تحمل حقارت طلب بخشش خوب اشتباه کردم باید پاش وایسم و همه حقارتهاشو گردن بگیرم ولی سخت میبخشم تازه بسته به میزان ضربه ایی که خوردم وقتیم ببخشم فراموش نمیکنم هرگزززززززززز
فاطمه خانم مطمئن باشید که بنده شما را از دوست هم واجبتر می دونم.
دوستان خوبی چون شما در این دور و زمونه به ندرت پیدا میشن.
خواهش می کنم آقای ایزدی. خیلی دلمون براتون تنگ شده بود. بعد از مدتها تشریف آوردید
چی شده یواش شدید آیا خخخ.
درود! و هزاران درود بر حاضرین در شبنشین! من مشغول پاسخ گویی به کامنت دوستان در پست خاطراتم بودم که مبایلم هنگ کرد و از صفحه بیرون پرید و وقتی دوباره وارد محله شدم و این پست را دیدم یادم اومد که بچه ها اینجا جمعند و بهتر است بیام اینجا عرض ادبی کنم و بعدش برم جواب بقیه را بدهم!
ِ مثل اینکه ساز و کار این سیستم همین طوریه، هر وقت صفحه رفرش بشه اون نظرات قبلی تو کادر نوشتن ظاهر میشه.
ولی قبلا این طوری نبود به نظرم.
بچا،همگی سلام
سلام آقای ایزدی و آقا وحید و روشنک خانم!
میخام یه کتاب پلیسیو معرفی کنم!
جسدهای شیشه ای!
اگه تونستم گویاش میکنمو میذارمش!
رضا؟
آموزش برنامه ی زیپ کردنه رو که من گذاشتمو!
هفته ی پیش بهم گفتی که میظبطمش!
کی کمکم میکنه؟
فردا میختام با گوشی بیام تو اینترنت!
سلام بر علیرضا خان و روشنک خانم, شهروز چرا عصبانی باشم اون عصبانیت فقط مالِ مسؤول هست که بالاخره میکشمش و خلاص همین
سلام آقا وحید و آقای ایزدی
فاطمههههههه کلا مهم نبود عزسزم
یه استاد خشنو احتمال زیاد هرگز نبخشم چون جنبه علمی زندگیمو خراب کرد اونم بخاطر چیزی که تقصیر من نبود…
شما لطف داشتید به بنده، ولی من احتمالا خیلی هم بعد از این اینجا نمیام، با لپتاپ خیلی کمتر کار میکنم، خیلی خیلی، بیشتر دور و بر درس و اینا هستم،
و سلام خدمت آقای بشاش.
فاطمه واقعاً اینطور که میگی نیست.
شاید هیچ کس اندازه ی من احتمالش زیاد نباشه که این ذهنیت رو در مورد تو داشته باشه.
ولی باور کن من به هیچ وجه این ذهنیتی که تو میگی رو در موردت ندارم.
مطمئن باش اگر روزی از من بپرسن قابل احترامترین کاربران گوشکن از نظرم کیا هستن، مطمئن باش یکی از کسانی که اسم میارم تویی. البته این به این معنی نیست که بقیه قابل احترام نیستن. ولی منظورم اینه که این نوع ذهنیت به هیچ وجه در مورد تو وجود نداره. پس سؤالت رو بپرس تا عصبانی نشدم خخخ.
سلاااااااااام ملیسا خوب دختر خیلی خیلی خوش اومدی یک دنیا خوشحال شدم.
سلام آقای عدسی.
آقا وحید شما به من لطف دارید, منظور من به شما نبود, حسینی منظورم را میفهمه.
درود! وای من حدود صدتا کامنت نخونده عقبم!
سلام ملیسا خانم و عدس پلو آقا!
اگه بگم شلااااااالاالاااام نصرتی گیر میده!
ممنون نازنین خانم!
فردا میرم برنامه رو میدانلودم!
علیرضا تو اصلاً یادت میاد من باهات مصاحبه کردم آیا؟
اگه یادت میاد بگو کجا بود؟
سلام خدمت آقای عابدی و خانم ملیسا.
راستی یه سؤال، این کتابخانه برلین جریانش چیه؟
سلامممممم ملیسای مهربون چه عجب
منظورتون از علیرضا منم دیگه آقای حسینی نه؟ خخخ.
همسن منین آقای ایزدی؟ دانشآموزین؟
من ۱۳ سالمه! تازه اومدم!
بچه ها میدونستید ایده ی شب نشینی در واقع مال ملیسا هست آیا؟
خودش اومد راهش انداخت بعد غیبش زد خخخ.
بله دانشآموزم. سوم دبیرستان. کلاس ششم یا هفتم باید باشی درسته؟ِ
میدونستم این را میگی ولی باور کن همه مثل تو نیستن, قبول دارم که اگر اولین کسی که من وقتی اومدم گوش کن انتظار دشمنی را ازش داشتم تو بودی خخخخخخخخ ببخشید که روک میگم من از دروغ متنفرم برای همین راستش را میگم, اما تو با من دشمنی نکردی, اما کسانی که من انتظارش را نداشتم این کار را کردن و چه زشت این کار را انجام دادن و میدن و تو فکر میکنی که اینجوری نیست.
آدرس برلین چیه؟
یکی بده!
سایت شما رو هم همینطور!
صدام برا کتاب گویا کردن خوبه؟
فاطمه با دیدگاه شهروز در مورد شما کاملا موافقم.
آدم از گشنگی و تشنگی نمیمیره ولی از فضولی چرا! خخخ. خودما میگم خخخ. منظورم هیچ کدوم از دوستان نیست.
پس بی زحمت سؤالتا بپرس تا از کنجکاوی یا خودمونیترش فضولی نمردم! خخخخ. میمیرم خونم میفته گردنت هاااا. خخخ.
آره علیرضا. دقیقاً منظورم تویی. بگو کجا باهات مصاحبه کردم؟
قربونت فاطمه جونی،میسی نانازم،
عجب چرا روشنک گیگیلی جون،
آهاااا سلااامی هم به مهدی و علیرضا،خوبید بچهها،راستی علیرضا بسیار کار خوبی میکنی که همش سرت تو درس و کتابت هست،آفرین،احسنت…
ملیسا اومد این شب نشینی را راه انداخت تا پست کلاسش را نجات بده خخخخخخخخ, ملیسا بیشتر پستهات را خوندم و کلی خندیدم.
تشنمه!
چی کار کنم؟
بله! من هفتمم آقای ایزدی!
بچا! چه چیز جالبی! لاکپشتای نینجا!
بازی آنلاین برای نابینایانه!
ممنون نازنین, سوال مال روشنک بود من میخواستم که یه انتقاد به حسینی بکنم.
به نظر شما من چطور آدمیم؟
خب کم کم میرم دیگه
مرسی بچها شب خوبی بود
خانم ملیسا خوبم شکر خدا، درس هم که بله دیگه مجبوریم. البته الان بیشتر گوشمون تو کتاب و درسه خخخ
آقای حسینی مگه شما با من مصاحبه کردین؟ من که هرچی فکر میکنم یادم نمیاد، میشه راهنمایی کنید؟
حوصلم سر رفت!
چی کار کنم؟
سلام فکر کنم بازم دیر اومدم
فاطمه من از طرف خودم و کسایی که میشناسم مطمئنم که اینطور نیست.
ولی اگر کسی این رفتار رو با تو داشته خیلی کار اشتباهی کرده. من انقدر مطمئنم که همینجا حاضرم اگر حافظ از من دلخوره ازش معذرتخواهی کنم. مهم نیست که چی شد و کی مقصر بود. مهم تموم شدن و خاتمه ی بحث هست. حتی اگر با معذرتخواهی من باشه.
حافظ یکی از نخبه های جامعه ی نابینایان هست که خیلی با دانش و باشخصیته. من هیچ وقت از این که اعتراف به بالاتر بودن کسی از خودم بکنم ترسی ندارم. حتی اگر با طرف اختلاف داشته باشم. حافظ اطلاعاتش، دانشش، از من بیشتره و همین کافیه تا برای من قابل احترام باشه. پس خواهر حافظ مثل خواهری برای من هست که هیچ وقت نداشتم و همیشه احترامش به من واجبه.
حافظ عزیز اگر اینجا رو میخونی که احتمالش خیلی کمه، ما یه تریلی ارادت داریم، حتی اگر یه طرفه باشه.
یکییییییی بیییییییاد باااا من بحرفههههه!
کییی میییییااااد؟
راستی این موضوع هم به همین دلیل به فکرم رسید.
راستی حسینی تو حاضری اگر یه روزی از کسی که زندگیتون را خراب کرد به هر نهوی که شده انتقام بگیری؟؟؟؟؟ یعنی این کینهی که از اون آدم داری میتوونه کاری بکنهه که به کثیفترین راه برای انتقام متوسل بشی؟؟؟؟؟
این سوال را جواب بدید.
مثلا من اگر بخوام از کسی انتقام بگیرم و زندگی اون شخص یا نزدیکترین انسان در زندگیش در دست من باشه راحت میگذرم, میگم کینهی هستم اما با کوچکترین چیز هم دلم میسوزه.
سلام مخصوص به ملیسا خانمی عزیزم.
بله که در جریانیم که شبنشینی ایده ملیسا خانمی عزیز بود. و واقعا ازش ممنونم. درسته زیاد تو شبنشینیها فعال نیستم ولی خیلی شبنشینیها رو دوست دارم.
آبجی من کوش؟ صاب خونه کجایی؟
علیرضا من با تو توی سالن فوتبال مصاحبه کردم. اینم راهنمایی.
سلام! غلطگیر محله!
روشنک کجا میری؟؟؟؟؟
سلام غلطگیر.
ول کن حسینی این را.
راستی روشنک سوالت را بپرس بعد.
درود! خوب اومدم به شبنشین و بعضی از دوستان از جمله قدیمیارو ملاقات کردم… اما نمیدونم چرا بعضی از دوستان مدتی است که در محله نیستند… بانو، مظاهری، درفشیان، ۳۰تا، عمو حسین، تینا، عباس کاظمی پور و مادرش، سامان اجرت دست، علی موسوی،ترنم، و… راستی کی چه خبری از این دوستان قدیمی دارد؟ واقعا آنان کجا هستند که در محله نیستند؟! چشمک، مرتضی معصومی،
سلام به ملیسا و عدسی
خوش آمدید
خواهش می کنم فاطمه خانم. من منظورم کلی بود
بچه ها من وقتی حدود دو سه بار به یکی تلفنی زنگ می زنم و جوابمو نمیده دیگه تقریبا باهاش کاری ندارم. به نظرتون این اخلاق درسته یا غلط؟
نظر من اینه که اگه طرف براش مهم باشه حتما پیگیری می کنه ببینه تا چکارش داشتم ولی وقتی اصلا عین خیالش نیست منم کلا بی خیالش میشم و دیگه بهش زنگ نمی زنم.
سلام بر ملیسا خانم و عدسی میگم آخر معلوم شد صاحب خونه شب نشینی هفته دیگه کیه یه اعتراف دیگه هم بکنم اون هم اینه که من هفته پیش توی حمام زده بودم زیر آواز حالا نگو مِهمون هم داریم و مامانم هم بهم نگفته بود که مِهمون داریم وقتی از حموم اومدم بیرون خیلی بهم بر خورد که چرا نگفته ولی از اون جایی که من غرق آواز بودم نخواسته بزنه توی زوقم پس من هم خیلی زود اون را بخشیدم یکی دیگه اش هم اینه که امروز مامانم داشت لباسهای من رو می شست بعد یادش رفته که توی جیب پیراهنم را نگاه کنه که توش یه کاغذ خیلی مهمه و نگاه نکرده بود و باز من از این قضیه کمی ناراحت شدم و یه کمی بد باهاش حرف زدم و بعد پشیمون شدم و ازش معذرت خواستم که ایشان هم منُ بخشید کلاً عابروی نداشتم اینجا رفت تا دیگه عابرویم بیشتر از این از بین نرفته من برم الفَرار
سلام آقای عابدی
چرا دیگه هیشکی قهوه خونه نمیزنه؟
دلمون تنگ شد واسش!
من اینجام فاطمه خیلی خوش اومدی عزیزم, چرا از موضوع منحرف شدیم؟؟؟؟؟؟
ممنون کاش بهم یادآوری می کردی من زودتر میومدم
وای این دل خوریها که چیزی نیست آقای عبد الله پور, از مادر و پدر اص معنی نداره.
من اشتباه کردم نباید این را اینجا مینوشتم شرمنده دوستان دیدم اگر دلیل نگفتن انتقادم را نگم زشتح.
غلطگیر امسال هم کوزت شدی آیا خخخ؟
فاطمه من اهل انتقام نیستم. ترجیح میدم زمان خودش با طرف تصفیه حساب کنه. چون به این که تقدیر خودش انتقام خواهد گرفت معتقدم.
آقا پرواز!
پری سا خانم!
پری سیما خانم!
آقای میر قاسمی!
و بقیه کجان!
کسی ازشون خبری داره؟
آخه نمیدونستم کجا هستی.
بی خیال الان هم که هستی خیلی خوبه.
رعد و رهگذر کجا نیست شدید؟؟؟؟؟
کوزت در حد جام جهانی
خو چی میگفتین بچا؟ سلااااااااُاُاُاآآآم ملیسا… شوما کوجا اینجا کوجا؟
وحید من جوابتا دادماااااااااااااااااااا… گفدم سلام… ولی اسم نیاوردم… خب بحث چیه کینه؟ من کینه ای ام… همین دیگه.. چن بار بگم خو؟ عجبااااااااااااااا
فاطمه. انتقادت رو تو پیام خصوصی برام بنویس. من ترجیح میدم بدونم که اگر انتقادی هست مطرح بشه که اگر باید چیزی رو اصلاح کنم ازش مطلع باشم. پس اگر اینجا نمیشه بنویسیش به نوعی به دستم برسونش
امسال منم میخوام عیدی بدم!
بگو چی!
موضوع بحثتون چیه؟
سلام بر غلطگیر
سلاااٱااااٱاااااٱااااآااااآااااآااااآااااٱااااٱاااااٱااااٱااام به اونایی که سلام کردن،خخخخ،
فاطمه کلاسای بریل که خیلی وقته تموم شده گیگیلی جونم،
علیرضا خیلی عالیه،چون در آستانه سالهای کنکور هستی باید بشینی بخونی تا یه دانشگاه معتبر با یه رشته تووووپ قبولت بشه که،
شهروز ایده برا من بود اما دلیل اینکه من نتونستم از شب نشینان محله اخیرا باشم گرفتاریهایی هست که یکی بعد اون یکی دیگه داره واسم پیش میاد و کلا زندگیمو مختل کرده شدید شدید.
رهگذررر.
قول من چی شد آیا؟
اوه خیلی عقب افتادم.
مهدی از آشناییت خوشبختم. ان شاء الله که در درس و زندگیت موفق باشی.
خانم غلطگیر سلام.
آقای حسینی من آقای سرمدی رو یادمه، ولی شما رو نه متأسفانه، یه راهنمایی دیگه هم بکنید خخخ.
چن بار بگم!
هوووووووووااااایییییییَََََََََََُُِِِِِِ!
سلام جناب عدسی و بقیه دوستان.
در مورد دوستانی که اسم بردید، من اول هفته تلفنی با بانو صحبت کردم. هفته پیش مسافرت مشهد بودند. از بقیه دوستان هم خبر ندارم.
سلام جناب عبدالله پور
شهروز حسینی قول میدم تا آخر هفته برسونم دستت… خوبس؟
خانم ملیسا بله ان شاء الله، به همین خاطر هم این یکی دو سال اهمیت خیلی زیادی داره.
مشکلاتتون هم به امید خدا حل میشه، یعنی مشکل همه هم محلیها.
مهدی چی میخوای عیدی بدی؟
لِتالِتا!
این یعنی چی؟
یکی توضیح بده!
لِتا۷fلِتالِتا۶b!
تا بشه زودتر از آخر هفته… انشالله شا بذار بگم تا زلزله نیومده سیل نبُردتمون… ریزش طیفون و تگرگ و بهمن نشده سرمون… واااای تصادف نکنم یه وق؟ نرم زیر اتوبوس؟قطار از روم رد نشه؟ آتیش نگیرم یه وق؟ واااااااااای به قتل نرسم یه هو؟
شب خوش!
شب به خیر دوستان!
مهدی این لتا لتا واسه اینه که nvda اون کاراکتری که بهش میگه مثلا letter 6cc نمیتونه اسمی رو براش بگه و به همین خاطر مقدار اون کاراکتر رو میگه.
خلاصه یعنی اینکه بلد نیست بخوندش چرت و پرت میگه.
شبتون خوش
باشه حسینی اگر تونستم با خودم کنار بیام برات مینویسم, اما فکر کنم که دل خور بشی.
فاطمه بحث در باری کینهی بودن هست, اینکه میتونی راحت ببخشی یا نه؟؟؟؟؟ به نظرت کسی که میبخشه بزرگه یا کسی که بخشش میخواد؟؟؟؟؟؟
شبت خوش مهدی
کجا دختر خوب من یه لحظه رفتم چایی بخورم تو میری؟؟؟؟؟؟
یه چیزی میخواستم بگم یادم رفت خخخ.
فکر کنم راهنمایی من یادتون رفت خخخ
خواهش می کنم رهگذر راحت باش
خخخخ،یعنی دارم میخندم که علیرضا یعنی خخخخ
راستی من یاد این فیلم لب تیغ افتادم, گاهی میگفتم یعنی این اتفاقها توی زندگی حقیقی هم میافته؟؟؟؟؟؟؟ اما اگر حقیقی هم باشه کار سختی هست ها, البته من که به راحتی میگذرم اما اگر کمی سختگیری کنی راستی راستی چی میشه.
راحتم وحید.. هاههاهاهاهاهاهاههاا
راستی زیر تیغ بود من اشتباهی نوشتم لب تیغغ ببخشید دوستان.
وای این لپتابم چرا امشب بازیش گرفته؟؟؟؟؟
خیلی عزیت میکنه امروز نمیدونم چرا.
علیرضا سال نود و یک اسفندماه تو بابلسر شما قهرمان شدید من باهات مصاحبه کردم.
از طرف رادیو ورزش. فاطمه اگر بفرستی برام ممنون میشم. مطمئن باش وقتی خودم میگم بنویس ناراحت نمیشم و خودمو برای هر نوع انتقادی آماده کردم.
من اگه عزیزترین کسام دلمو بشکنن نمی تونم ببخشم. ولی بقیه رو راحت می بخشم.من کیم؟!
خوبه رهگذر. ولی آخر هفته میشه فردا که خخخ.
یعنی تا فردا میرسونیش آیا خخخ.
فیلم زیر تیغ خیلی قشنگ بود. هیچ وقت از یادم نمیره. چقدر قشنگ بازی کرده بودن پرویز پرستویی و فکر کنم سعید پورصمیمی
ممنون آقای ایزدی بابت توضیحتون در مورد اون کاراکتر که ایسپیک چرت و پرت میخونه.
وای خوب شد ایام عید شبنشینی نداریم، چون واقعا شرکت در شبنشینی در ایام نوروز مقدور نیست.
با اجازه همگی از حضور همگی مرخص بشم. با اینکه ظهر هم خوابیدم ولی خوابم میاد خخخ.
مهدی فعلا آدرس سایت شما رو یادم نیست. انشا الله به زودی از طریق پیغام خصوصی هم آدرس سایت شما و هم آدرس و یوزرنیم و پسورد کتابخانه برلین رو براتون میفرستم.
شب خوبی بود.
شب همگی به خیر.
من با تو موافقم فاطمه هر چقد شخص عزیزتر دل خوری بیشتر,.
اون سال شما بودید؟ هرچی فکر کردم صدای مصاحبه گر اون سال یادم نیومد. یعنی خود مصاحبه یادمه ولی نه با جزییات دقیقش.
یادش به خیر. خیلی اون سال خوش گذشت.
من آخرش نفهمیدم واسه شطرنج اومده بودم یا فوتبال خخخ.
شب خوش نازنین جان.
آره آقا وحید من خیلی از بازی آقای پرستویی خوشم میاد, آقای اگر درست بنویسم تحامی هم زیبا بازی کرده بودن.
فردا آخر هفته نیس.. فردا ته دیگ هفته س… آخر هفته یعنی پنجشنبه ی بعد سیزده بدر… هاههاهاهاهاهاها
خانم نازنین خواهش میکنم، مگه سایت برلین یوزرنیم و پسورد میخواد؟
شبتون هم خوش.
حسینی تو اگر اشتباه نکنم دو هفته پیش این کتاب را میخواستی مگه نه؟؟؟؟؟
رهگذر اینکه برای حسینی میخونی چی هست برای ما هم بذار خو خخخخخخخخخخخ.
راستی ملیسا نیومده رفت؟؟؟؟؟؟
بله آقای ایزدی پسورد و یوزرنیم میخواد اگر ندارید همین جا براتون بذارم.
شب خوش نازنین خانم
آره درسته فاطمه خانم طهامی بود که خیلی قشنگ بازی کرده بود و نگار جواهریان و فاطمه معتمد آریا هم بازی کردن
ایشالله فاطمه جان برا شومام میذاریمش.. یه کتاب آشپزیه… در باب باقالی پلو با گوشت و فسنجون و آبگوشت و ایناس.. ته کتابم طریقه ی صحیح ظرف شستن و این دس حرفاس…هاههاهاهاهاهاه
خانم حسینی آره ممنون میشم بذارید، حالا اصلا چی هست این سایته؟ یه توضیح کوتاهی میشه درباره اش بدید؟ آدرسش رو از کجا میشه گیر آورد؟ فارسیه یا انگلیسی یا آلمانی؟
جدا آقای پرستوی و خانوم معتمد آریا زوج هنری بی نظیری هستن, من توی سر آشپز هم بازیشون را خیلی دوست داشتم.
هستم گیگیلی جونم،دارم میخونمتون نانازم
سلام به شب نشینهای امشب
خوبید آیا؟
فاطمه جان ببخش دیر اومدم به خاطر تو با عجله رسیدم تا یه وقت از نیومدنم نرنجی.
رهگذر خخخخخخخخخخ سر کارم میذاری خخخخخخخخخ.
چشم آقای ایزدی الان میذارم براتون
بچه ها اگر روزی بعد از سالها ببینید که کسی که به شما بدی کرده به حال و روز بدی افتاده چه واکنشی نشون میدید؟
سلام خانم پریسیما،
خانم حسینی بسیار بسیار ممنونم و سپاسگزار، لطف میکنین
و آقای حسینی من اصولا زیاد کینه ای نیستم، یعنی تقریبا میتونم بگم اصلا کینه ای نیستم، به همین خاطر فکر نکنم به بدبختی کسی که بدی در حقم کرده باشه عکس العمل خاصی نشون بدم.
آدرسش این هست.
http://kub-iranian-library.dyndns.org/
اما پسوردش.
pabfb!
یوزرنیمش هم.
gast
ببینید این کتابخانه از برلین گویا مدیریت میشه و کلی کتاب فارسی داره, فقط یه چیزی را بنویسم که زمانی که وارد شدید] بعد از زدنه پسورد و یوزرنیم] لینک لیست بگیرید و از لینکه http وارد بشید.
من اگه یه همچین چیزی رو ببینم ناراحت میشم.
من به یکی بدی کردم یعنی خودم فکر نمیکنم بهش بدی کرده باشم ولی اون همیشه به من میگه که یه روز عذابشو میبینی
راستش نمیدونم واقعا چی قراره بشه وقتی هنوز مطمئن نیستم که من به اون بدی کردم یا اون به من چه عذابی قراره ببینم؟
راستی موضوع امشب چیه؟
منم بوخون گیگیلی… هاههاهاهاهاها… یعنی الان داری میخونی؟ واقعاً خوندی؟ نععع نخون… برو بعدی.. این چیز بدرد بخوری توش نیس… مگه نیمیگم نخون… چرا داری باز میخونی؟ عجبااااااااااا… برو بعدی تا نزدمت… وااااااااای هنوز که داری میخونیش…
خب دوستان شب خوشی در کنارتان سپری کردم خیلی خوش گذشت شب آروم و قشنگی داشته باشید و خوابهای رنگی ببینید من دیگه میرم تا بازی بارسلونا را بگوشم همتون را به یگانه دادار دادآفرین میسپارم اگه از حرفام کسی رنجید ازش معذرت میخوام اگه عمری باقی بود ان شاء الله در شب نشینی هفته بعد میبینیموتون و در کنار هم لذت میبریم, در پناه حق بدرود و خدا نگه دار
سلااااااام پریسیما خیلی خوش اومدی.
فکر کردم رفتی ملیسا.
راستی آدرس سایت شما را هم اگر میخواید بذارم اینجا؟؟؟؟؟
خوشحال شدم اومدی پریسیما.
من خودم اگر بعد از سالها حال و روز بد کسی که بهم ضربه زده رو ببینم اصلاً متؤثر نمیشم. اتفاقاً احساس آرامش میکنم. چون معتقدم اون داره نتیجه ی اعمال خودش رو میبینه و مستحق این اتفاق بوده. در مقابل اگر موفقیت کسی که لطف بزرگی در حقم کرده رو ببینم، باز هم از خودش اگر بیشتر خوشحال نشم، کمتر هم احساس خوشحالی نمیکنم. چون معتقدم اون هم نتیجه ی اعمالش رو دیده و مستحق این موفقیت بوده.
آره اون دو تا خیلی زوجهای خوبی برای بازی در کنار هم هستند. اون فیلم هم قشنگ بود.
رهگذر این کتابا رو بزار کنار پاشو یه دهن به زن زیر آواز خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاها
فیلتر شدیم رفت خخخخخ خخخخخ
دنیا دار مکافاته شاید زیاد ناراحت نشم
هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای… هالالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای
خوشحالم که خوشحالی فاطمه جان ببخش یکشنبه هم نیومدم
من نمیدونم چه حالی میشم, یعنی تا حالا کسی اینقدر بهم بدی نکرده که از اینکه به حال و روز بدی بیافته خوشحال بشم.
راستی خواهش میکنم آقای ایزدی من این آدرس را از نازنین گرفتم و هر وقت به سایت میرم کلی دعاش میکنم بس که من از اونجا کتاب گرفتم و خوندم.
خب حالا بگید ببینم موضوع چیه؟
البته بگم. من از حال بد اون کسی که به من ضربه زده خوشحال نمیشم. فقط آرامش منظورم اینه که متوجه میشم که عدالت در موردش اجرا شده و به نوعی احساس میکنم حسابی دیگه باهاش ندارم. البته تو این دنیا.
راستی یه چیزم بگم من هنوز باور ندارم که یکی به خاطر اشتباهاتش مجازات بشه نمیدونم شایدم یه مکافاتی تو این دنیا هست و من هنوز باورش نکردم.
خخخ معصوم،تو رو هم میخونم گیگیلی خخخی،کلا دارم میخونم ولی دل و دماغ نوشتن ندارم که،حالم زیاد خوش نیست،یعنی که کلا اووووفم یعنی
پریسیما موضوع قیمت تخم مرغه خخخ. خب دو ساعته الآن من دارم در مورد موضوع حرف میزنم خخخ.
در مورد بخشیدن و بخشیده شدنه و این که کدومش راحتتره. یعنی این که طلب بخشش کنیم راحتتره یا این که ببخشیم آیا؟
منظورم مجازات تو این دنیاست خب به نظر من هیچ ظلمی یه طرفه نیست
خواهش میکنم اینجوری نگو جات حسابی خالی بود و من از اومدنت خوشحال شدم.
آره حسینی این را که کسی بهم خوبی کرده باشه و خوشبخت بشه را خیلی دوست دارم, یعنی کلی خوشحال میشم, نه که به من خوبی کرده نه چون انسان هست و خوبیش تظاهر نبوده و اگر کاری هم برای من کرده از ثمیم قلب بوده نه اجبار و حالا پاداش قلب پاکش را از خدا گرفته چون من بنده قادر نیستم که جواب این قلب را بدم.
آقای فیلتری، این بود. ایناهاش. اسمش رهگذره. هی اذیت میکنه. این وحیدم همدستشه. اینا رو ببر خخخ.
شب خوش آقای عبد الله پور. ان شاء الله تیمتون ببازه خخخ
خانم حسینی هم از خودتون و هم از خانم نازنین بسیار بسیار بسیار تشکر، بسیار سایت مفید و دوست داشتنی ای هست.
سایت شما جریانش چیه حالا؟ اون هم کتابهای صوتی داره؟
قیمت تخم مرغ رو نمیدونم فکر کنم قیمتش نوسان داره خخخ
شهروز بخشیدن یا طلب بخشش کردن هردو سخت هستن
سلام بچه ها….چه شبیه انگاری خیلی ها هستند…منم خسته و کوفته و زخم و زیلی اومدم…از پله ها با نرده بون سر خوردیم پایین…با بوی تینر و رنگ بهتون سلام میدم…فرار نکنید…خخخخ…راجب کینه هم چون خیلی فراموشکارم نسبت به این جور مسائل یادم نیمونه از کسی کینه توی دلم باشه…وقتی هم یادم نیست یعنی بخشیدم هر کسی که هر کاری کرده…ولی فقط گاهی خودمو راحت نمی بخشم…مخصوصا وقتی احساس کنم دل کسی رو شکستم یا اینکه باعث ناراحتی کسی شدم…از ذهنم نمیره و تا مسئله مو با طرف حل نکنم و درموردش حرف نزنم فراموشم نمیشه….دست پا شکسته کامتاتونو خوندم.
راستی اینکه من ظالم هستم یا مظلوم را کسی نمیتونه قذاوت کنه پریسیما اون کسی که بهت این را میگه ظلم را از دیدگاه خودش میبینه, مثلا من چند روز پیش توی اخبار ۲۰ ۳۰ دیدم که یه مردی سگ را به شدت میزد شاید شما هم دیدید, وای من خیلی ناراحت شدم, اما یه بنده خدایی گفت که اون هیونه نمیفهمه که این که ظلم نیست, این یه مثال بود ها خخخخخخخخ.
ولی در مجموع برای من طلب بخشش کردن راحتتره.
البته بخشیدن هم برام امکانپذیره. ولی در کل خیلی همچین اخلاقی ندارم که چیزی از کسی تو دلم بمونه که بخوام ببخشمش. مگر این که مثل اون یه نفر که گفتم باشه که در این صورت به هیچ وجه نخواهم بخشیدش. ولی کاری هم به کارش ندارم و به قضا و قدر میسپارمش.
سلام سارای چیزیت که نشد خدایی نکرده؟
رهگذر بخوب ببینم هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای خخخخ هاهاهاهاهاهاها
سلام خانم سارایه،
خانم ملیسا من که واسه رفع مشکلتون دعا میکنم، امیدوارم مشکلتون بزرگ و جدی نباشه، ولی فرق نداره و امیدوارم در هر دو صورت حل بشه.
موضوع چیه دقیقاً؟
من شاید بتونم ببخشم اما واقعا بعضی وقتها نمیشه بخشید.
خانم سارای امیدوارم که حرفتون جدی نبوده باشد . خدا بد نده
اتفاقاً حیوون همون قدر که محبت رو میفهمه ظلم رو هم میفهمه.
به خصوص سگ که به وفاداری و با معرفت بودن مشهوره.
راستی سارای یه سؤال خوب رو به ذهنم آورد.
بچه ها تا حالا شده که از خودتون ناراحت شده باشید؟ خب حتماً شده. ولی آیا تونستید خودتون رو ببخشید آیا؟ اصلاً این که آدم خودشو ببخشه چیز معنی داری هست یا نه آیا؟
بچا همگی شبتون خوشان خوشان باشه که،شبنشینی هم بهتون خوش خوشکی بشه که،خدافسی
سلام سارای جان, تو تا عید یه بلایی دور از جون سر خودت میاری ها.
آقای ایزدی اونجا هم یه سایت هست که همه چیز داره کتاب فیلم هرچی که بخوای, یه کمی شلم شورباست اما تغریبا تمام کتابهای را که توی برلین هست اونجا هم هست آدرس اوجا را هم براتون میذارم الان.
اما کامنتم نیمه کاره شد پریسیما, ببین شاید تو برای کسی کاری را انجام نمیدی, مثلا یادمه اول سال گفتی هر سال کتاب زبان کسی را براشش میخوندی چون اون کوتاه نویسی بلد نبود و امسال بهش گفتی که نمیخونی, به نظر من تو تا امسال بهش ظلم کردی و امسال در حقش لطف چون باید بره و یاد بگیره, اما بهت قول میدم که به اون اگر بگی میگه نه پریسیما به من امسال ظلم کرد, پس اگر خودت فکر میکنی که اشتباه نبوده و منطق این را میگه به این چیزها توجه نکن.
سلاام رهگذر موضوع قیمت تخم مرغه خخخ خخخ خخخ
به من چه شهروز اینو گفت برو بکشش.
هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای هالالای لالای لالالای لای…
ملیسا جان باااای
رهگذر موضوع واسه قیمت چغندره خخخخ خخخ
می بینی که دو ساعته داریم راجع به بخشش یا نبخشش حرف می زنیم خخخخ
باید بگیم بخشش جایز نیست، اعدامش کنیم یا بخشش، جایز نیست اعدامش کنیم.
حالا می زاری گردنتو بزنم رهگذر خخخخ هاهاهاهاهاهاها یا یه دهن می خونی خخخخ
سارای بیا یه لطفی در حق خودت و اطرافیانت بکن.
بیا تو خونه تکونیها شرکت نکن خخخ.
تو واقعاً خونه رو به معنی کامل کلمه تکون میدی خخخ.
اون از کابینت و شکستن سنگش، اینم از این. خدا این دو هفته رو تا عید به خیر کنه خخخ
آدرس سایت شما اینه.
http://shoma.diskstation.org
وای من تنها هیوانی که دوست دارم سگه نمیدونم چرا.
آره حسینی گاهی از خودم دلگیر میشم که حد نداره, نه خودم را خیلی خیلی سختتر از دیگران میبخشم تا اشتباهاتم را دیگه تکرار نکنم.
کتفم یه خوره ضربه خورده و ساییده شده پریسیما جون
اونم طوری نیست…کلی با خواهرام خندیدیم به خاطر این اتفاقات…خخخ
شب خوش خانم ملیسا،
خانم حسینی واقعا متشکرم و ممنون که زحمت کشیدید.
آره خیلی وقتها پیش اومده که من خودمو نبخشیدم امروزم دقیقا یکی از اون روزهاست امروز یکی به من گفت که هیچ وقت نمیبخشمت یه کم عذاب وجدان دارم اما وقتی اومدم دیدم موضوع هم همینه اصلا شوکه شدم
اصلا فکر نمیکنم کار بدی در حق اون فرد انجام دادم اما اون قراره منو نبخشه و امروز عذاب وجدان نصیب من شده.
حس بدیه خیلی بد و عذاب دهنده.
رهگذر آقای عابدی پشت سرته.
سلام آقای عابدی.
آره این دوباره داره شلوغ میکنه خخخ.
رهگذر پس ترانش کو؟؟؟؟؟؟ فقط آهنگ را که فیلتر نمیکنن خخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.
تخم مرغ محلی را دیروز خریدیم ۵۰۰ تُمن حالا مشکل حل شد خخخخخخخ.خخخخخخخخخ.
سلام پریسیماااااااااااا…
سارای جان بیشتر مراقب خودت باش عزیزم.
پریسیما به جای اینکه خودت را ناراحت کنی به این فکر کن که تو کاری کردی اگر نه پس بی دلیل هست.
البته من هم گاهی اینجوری میشم همین یکشنبه بعد از شب نشینی خیلی ناراحت شدم و تا صبح عصابم به هم ریخت با اینکه من مقصر نبودم.
ولی جدی از نازنین ممنونم.
منم تا به حال نشده که بخوام از خودم ناراحت بشم. یعنی اگه کسی رو ناراحت کرده باشم فورا از دلش درمیارم و همیشه سعی می کنم کسی را از خودم نرنجانم
عرض ادب و احترام آقای عابدی… بخدا ما نبودیم آقا.. اینان دارن اذیت میکنن…
شهروز حسینی خانوم کاظمیان صدات میزنه… هاههاهاهاهاههاهاهاهاهاهاها…
سارای بلا بدووووووووووووور.. خودکشی نکنی حالا ناغافلی؟ بودی حالا؟
خخخخخخخخ…آره…حسابی خونه رو تکون دادم …البته با خنده ی بقیه که همش بهم خندیدن…خخخ
خب همش کارهای سخت و بالا و پایین رفتنو میندازن گردن من…خخخ…
نردبون آهنی از این تاشوها بود …سنگین بود …دمپایی بابامو هم پوشیدم رفتم از طبقه بالا بیارم پایین دمپایی از زیر پام در رفتو…با نرده بون چند تا پله رو سر خوردم پایین…خخخ…بیشتر رنگ کاری پنجره ها هم خودم انجام دادم…ولی خونه تکونی بهم کیف داد…بعد مدتها کلی با خواهرام جمع بودیم خندیدیم…خخخ
من فکر میکنم ما خودمون بهترین قاضی برای خودمون هستیم. بالاخره یه سری چارچوب هست که خوب و بد رو مشخص کرده. وجدان ما میتونه مشخص کنه که رفتار ما طبق این چارچوب خوب بوده یا بد. پس این که یه نفر میگه ما بهش ظلم کردیم یا نه، شاید مهم باشه. ولی مهمتر از اون اینه که ما واقعاً حسمون در مورد اون طرف چیه. این که آیا واقعاً احساس میکنیم بهش ظلم کردیم یا نه.
رهگذر آهنگ بی کلام می زنی واسمون خخخخ خخخخ
نمیدونم خودمم نمیدونم واقعا مقصر هستم یا نه اصلا فکر نمیکردم مصصر باشم فکر نمیکردم موضوع این قدر جدی باشه
من تا وقتی یکی بهم نگه ازت رنجیدم متوجه رنجیدن طرف مقابل نمیشم خخخ
خواهش میکنم آقای ایزدی کاری بود که از دستم بر میاومد.
واااااااااااای خونه تکونی… شکلک گریه و زااااااااار زاااااااااااار… از دیشب داشدم تو آشپزخونه جون میکندم بعد زنداداشم یه نیم ساعت اومده کمک مامانم صد بار بش گف دستت درد نکنه.. بسه زهرا زحمت نکش.. معصوم طی بکش..معصوم تمیز کون.. معصوم دسمالا از زهرا بیگیر… زهرا تو بیا چای بخور.. معصوم وایتکس بزن به این ور… زهرا شیرکاکائو نمیخواااای؟ معصوم کار کون دِ یالله… زهرا بیا بیشین تو رو خدااااااااااا.. معصوم آکله بالا کابینتا رو هنوز تمیز نکردی؟ یه جاشم گف: زهرا جون معصوم دیگه کار نکون… معصوم بیمیره بیا میوه بخور… خخخخخخخخخخخ…. نتیجه این شده که الان من ننه رهگذرم به واقع.. دولا شده کمرم راس نمیشه.. زانوهامم خم نیمیشه.. دستامم پوست نداره دیگه…
سارای میگم برج میلاد هم یکی از پنجره های طبقه آخرش رنگ میخواد. برو رنگش کن خخخ.
آره وحید.. همینه که هس… دیگه صدام در نیمیاد بیش از این.. میخوای براد دشتی ام بوخونم؟ نه تو رو خدااااااااااا.. رو در وایسی نکون… هاههاهاهاها…
ولی من خیلی زود این را میفهمم که کسی ازم ناراحت شده یا از من گریزون شده خخخخخخخخ یعنی کوچکترین تغیر رفتار را خیلی زود و راحت میفهمم, کافی هست که طرف مقابلم دو جمله هرف بزنه میفهمم, خودم هم خیلی زود بروز میدم که از کسی ناراحتم یا نه.
معصوم دستات پوست نداره آیا؟ خخخ ننه جون اشکالی نداره برو کار میکن مگو چیست کار خخخ
رهگذر خب تو هم دست بجنبون که به خواهر شوهرت سلطنت کنی مادر شوهرت بهت چای میوه بده بخوری اونم طی بکشه. فقط دیگه اگر طرف خواهر نداشت تو یکی از بدشانسترین عروسهای دنیا تشریف داری خخخ.
خخخخ….آره…اتفاقا مسئولش داشت از کوچمون رد میشد منو بالای پنجره دید…سفارش گرفت تا عید براش رنگش کنم….خخخخ
رهگذر خخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاها مردم از خندهظ خدا بگم چه کار بکنه, آره مامان من هم همینه, از صبح تا شب براشون کار بکن آخرش یه دقیق میشینی میگن تو که از صبح بیکاری چی کار کردی خخخخخخخخ, از ما اندازی یه کارگر انتظار دارن خخخخخخ.
رهگذر ما قراره یه اردو بذاریم کل خدمات و کارهاشو بذاریم به عهده ی تو. اصلاً همه تو نجفآباد شیفته ی رسیدگیهای تو شدن خخخ.
راستی رهگذر تو مگه ته تاقاری نیستی؟؟؟؟
آبجی من داره توی خونه سلطنت میکنه ها هه. یعنی از هفتاد دولت آزاده بخدا.
آخی رهگذر خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاا
چقدر بهت میاد آکله خخخخخ خخخخ
رهگذر پاآاشو یه دهن بوخون بیبینم وگرنه صد تا کار دیگه میندازم رو دوشت هااااا خخخخ
در کل ما آدمها غریب پرستیم. ما هفته ی پیش یه کارگر داشتیم، بعد از صبح تا بعد از ظهر هی مامانم میگفت چای بخور، بفرما ناهار، یه کم استراحت کن، بعد از اون طرف داداشم تا وایمیستاد یه لیوان آب بخوره میگفت یه کار میخوای بکنی دو ساعت طولش میدی خخخ.
یعنی بیچاره شد این داداشم خخخ.
ها… راس میگی… باس شوهر کونم… خو فردا تو نیازمندیها اطلاعیه میدم: به یک شوهر آکله ی خوب پولدار پیر بالای هشتاد سال دارای ننه ی مهربان وخواهرهای خنگِ فراوان، جهت کم کردن روی زنداداشان نیازمندیم… خخخخخخخ
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها رهگذر خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ خخخخ
بچه ها یه سؤال. احساستون نسبت به کسی که بخشیدیدش چه فرقی نسبت به زمانی کرده که ازش ناراحت نبودید آیا؟
خخخخخخخخخخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.
شکلک ریسه رفتن از خنده.
وای چه آگهی بشه خخخخخخخ.
خیلی باحالی بخدا رهگذر, خواهرهای خنگ فراوان خخخخخخخخخخ این خیلی باحال بود برای کم کردن روی زنداداش.
من بعد از اردوی نجف آباد یه هفته خواب بودم… هاههاهاهاههاهاهاها.. ایندفعه بخوام اردو بیام باس بقیه عمرمو بخوابم تا خستگیم در ره… خخخخخخ…
فاطمه.. ته تاغاری کوجا بوووود؟ من دخدر بزرگ خونه ام… آبجیم از صب از اتاقش بیرونم نیومده… خخخخخخ.. ظهر تشریف آوردن ناهار میل نمودند… و فرمودند که چرا اینهمه سر و صدا میکنید؟ عه عه عه.. چه بوی وایتکس میاد.. پیف پیف پیف…هاهاهاهاههاهاهاهاهاها.. یعنی بدبختم من… هر چی مسؤلیته همیشه با منه…
وحییییییید.. بیمیری… نصفه شبیه بوخونم همساده آ میریزن فیلترمون میکنن شبی عیدی… اینقده اذیت نکون بِچه
هیچ فرقی نمیکنه
من نمیبخشم… اگر ببخشم ظاهری میبخشم و احساساتم هیچ عوض نمیشه… یعنی هنوز بدم میاد از طرف ولی تحملش میکنم…
رهگذر خیلی باحالی خخخ
من اگه کسی رو هم ببخشم باز هم حس اون روزای اولم رو باهاش ندارم. مگه اینکه بدونم طرف واقعا از کاری که کرده پشیمون شده اون موقع است که از اولش هم باهاش بهتر رفتار می کنم
واااااااای من و پریسیما تله پاتینگا.. قاطینگا.. پاتینگا.. تله پاتینگا…خخخخخخخخ
بر سر ملیسا چه آمدندی؟
خو نمیشه بگم که همون جایگاه را برام پیدا میکنه که قبلا داشته, شاید به مرور زمان بهتر بشه اما همیشه حواسم بهش هست, میدونی بابام میگفت که یه بار توی موسکو یه اسبی را دیدم که وقتی میخواستاز روی ریل قطار رد بشه عقب عقب میرفت دلیلش را پرسیده بود و بهش گفته بودن که گویا یه بار نزدیک بوده که یه اتفاقی که الان درست یادم نیست براش بیافته و از اون روز این اسب اینجوری از این ریل رد میشه, منی که انسانم که دیگه بدتر هیچ وقت فراموش نمیکنم, این فراموش نکردن دلیل بر این نیست که از ته قلب نبخشیدم نه نشانگر این هست که درس گرفتم و این درس را همیشه یادم باید باشه.
من هم برام فکر نکنم فرق زیادی کنه، میدونید چرا با اطمینان نمیگم و میگم فکر کنم؟ چون زیاد تجربه نکردم و نیاز نشده کسی رو ببخشم.
اگر هم پیش اومده باشه موارد کوچیک بوده که چند وقت بعدش دیگه یادم میره. ولی طبق انتظاری که از خودم دارم فرقی برام نمیکنه.
چرت نزنیییییی یییییی یییییی ییییید.
پریسیما پریسا کوجاااااس؟ آکله گرفده؟خخخخخ
شهروز طاها کوجاااااااس؟ با نردوون محله شون فرار کرده؟خخخخخ
این بچا کوجاااااااااان؟ زنده ان؟
من به کل فراموش میکنم…احساسم تغییرنمیکنه اگر قبلا طرفمو دوست داشتم باز هم دوسش خواهم داشت….و کوچکترین کینه ای توی دلم نمیمونه….فقط در روابطم و نوع رفتارم با احتیاط بیشتری باهاش برخورد میکنم…تا دیگه چنین مشکلی پیش نیاد….یعنی اعتماد گذشته را نمیتونم داشته باشم.
از کجا فهمیدی داریم چرت میزنیم شهرووووز خخخ؟
سارای تو خیلی خوبی خره… باور کن… من نمیتونم مث تو باشم.. من پدرسوخده ام یوخده… خخخخخخ
فاطمه خانم واقعا مثال قشنگی زدید خیلی جالب بود. واقعا همین حس اون اسب توی آدم هم هست
خو مثل منی دیگه دختر بزرگه خونه, وای آبجی من هم همینه بهش میگم یه کاری را بکن میگه درس دارم.
خو بگو نمیبخشمت چرا ظاهری عزیزم, خو بذار اون هم تکلیفش را بدونه و اگر راه دیگه به نظرش میرسه برای گرفتن رضایت و حلالیت امتحان کنه.
پریسا و ملیسا خیلی درگیرن نمیتونن زیاد تو محله باشن.
سیتا هم خیلی وقته توی سایت نیست…همش به خاطرم میاد تا بهش زنگ بزنم…بعد یادم میره….امیدوارم حالش خوب باشه.
شیخ شهروز فرمود: چرت نزدندی… یاران همه و را اهل دل یافتندی!!! و همه از غیبگوییهای او متحیر شدندی، جامه دریدندی، گریبان چاک کردندی، نعره زدندی و در بیابانهای اطراف محله پخش و پلا شدندی…خخخخخ
رهگذر بعد شب نشینی میام دستم رو می زارم رو زنگ خونتون
شکلک زییییییینگ زییییییییینگ زیییییینگ زییییییییینگ زیییییینگ
الفراااااار
من اگر کسی رو ببخشم، واقعاً میبخشمش. ولی به هر حال اون اتفاق بین ما دو نفر افتاده و هیچ کدوم نمیتونیم منکرش بشیم. به این هم بستگی داره که طرف چه قدر نشون بده که متوجه اشتباهش شده و سعی کنه که تکرارش نکنه.
سیتا هم بد جور سرش شلوغه میاد همه شون به زودی میان
آفرین سارایه اعتماد نکردن, من اگر با کسی دوستم بهش اعتماد دارم اما اگر یه روز این اعتماد لکه دار بشه و حتی اگر ببخشمش این بی اعتمادی را همیشه یادم هست.
معصوم جان…فکر نمیکنم به خوبی یا بد بودن کسی مربوط باشه…روحیات هر کسی متفاوته…اگر تو اینطوری هستی به نظر من دلیل بر بد بودنت نیست…منم اگه اینطوری هستم دلیل بر خوب بودنم نیست…چه بسا که همین اخلاقم باعث شده خیلی اذیت بشم و چندین بار به قول معروف از یه سوراخ گزیده بشم.
من یا یکی رو نمیبخشم یا اگه ببخشمش مثل سابق باهاش خوب میشم اصلا اون اتفاق رو فراموش میکنم و بعضی وقتها این اصلا خوب نیست.
وحید آیفونا از برق درش آوردم… هاههاهاهاههاهاهاهاها
بچه ها یه سریشون کلاسشون رفته بالا دیگه اینجا افت داره بیان. الکی مثلاً سرشون شلوغه خخخ.
شکلک یه کم عصبانیت.
من آدما رو نمیبخشم… میزنم شل و پلشون میکنم.. کلاً از زندگیم دیلیتشون میکنم… دیگه یه هو برام میمیرن… خاکشون میکنم تو ذهنم و خاک گورم سرده.. تندی فراموششون میکنم… هاههاهاههاهاهاهاهاهاها…
کیا شهروز؟ بوگو تا مام عصبانی شیم
ملیسا امشب بود تو شب نشینی پریسیما.