خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دردو دل و ذکر یک خاطره ی خیلی بد (بد بیاری تا چه حد)

درود بهاری به شما هم محله ای های عزیز. خوبین؟ خوشین؟ فکر کنم تا به حال من رو اینجا این قدر عصبانی ندیده بودید، ولی به خدا به این جام رسیده دیگه. هر کار میکنم نمیشه که نمیشه. اعصابم خیلی خیلی خیلی به هم ریخته امروز.
1. به خاطر اینکه اولاً لپ تاپ من دکمه applications نداره و نمیتونم خودم مُستَقِلانه با نرم افزار فایل زیلا واسه آپ لود کار کنم و حتماً باید یکی بیاد با موس رو فایل قرار بگیره تا گزینه upload بیاد.
2. رو گزینه آپ لود و فایل کیو کلاً میگه: unavailable
3. keyboard اکسترنالم رو بیرون آوردم که به حساب دکمه applications رو با اون بزنم که اینم از قضا کار نمیکنه! آموزش آقای خادمی رو خوب گوش دادم و کامل شیر فهم شدم اما با این معضلات موندم چه طور مواجهه کنم. شایدم من زیادی دارم اعصاب خودم رو خورد میکنم ولی خواهش میکنم یکی جوابم رو بده! میدونم اینجا جای سؤال کردن نیست اما جای حرفهای خودمونی و درد و دل که هست! حالا که اینا رو گفتم بذارید یه خاطره هم از دوشنبه نحسی که بر من گذشت براتون بنویسم.من تو گروه تلگرام بچه های کانون تاک دانشگاه فردوسی قول داده بودم که به مناسبت برد پرسپولیس تو اولین جلسه ای که برگزار میشه، شیرینی بدم. دوشنبه عصر هم این اتفاق افتاد و من پذیرایی رو تهیه کردم و هوا هم شدیداً بارونی و زمینا پر آب بود. یک ساعت داشتم دنبال کانونا آواز خوانان میگشتم که یهو صدای شالاپ اومد و فهمیدم که از کفش تا ساق پام پر گل و کثافت شده. حالم خیلی گرفته شد. حالا چپ و راست مشتریهای خط دائمی که تو سایت دیوار آگهی کرده بودم زنگ میزدن و قبلش هم یک گوشی نوکیا 6600 رو که از قضا اونم تو سایت دیوار آگهی کرده بودم رو با بدبختی تمام به یکی از کارمندان دانشگاه فروخته بودم. یه پیر مرد بسیار خشن که از راننده های آژانس دانشگاه بود. بدبختی از این نظر که طرف بیسواد بود و هر چی میگفتم عمو جان گوشی سالمه و از این حرفا، تو کفش نمیرفت. قبلشم اون نمیتونست من رو پیدا کنه و من هم نمیتونستم اون رو. حالا من که عذرم موجهه ولی اون خیلی دیگه شوت بود به خدا. اومده بود از کنارم با ماشینش رد شده بود در حالی که با هم صحبت میکردیم و من هی میگفتم شما کجایید، هی اون میگفت! حیفم از اون همه شارژی میاد که از من رفت و اون بنده خدا که خطش دائمی بود و کلی به هم زنگ زدیم و یک ساعت طول کشید تا هم رو پیدا کنیم.خلاصه! هم خندم گرفته بود، هم لجم. به خاطر یک گوشی 40 تومانی که آخرشم 30 تومان بیشتر بهم نداد فکر کنم علکی علکی 2 تومان از شارژم حیف شد. بعد از اینکه پذیراییها رو تحویل دادم، از بس تمرکزم به هم ریخته بود راهمو گم کردم و خوابگاه رو نتونستم پیدا کنم، در حالی که چندان فاصله ای بین خوابگاه و مجتمع کانونهای فرهنگی نیست. خلاصه با آستین کوتاه و کلاه لبه دار، طبق معمول همیشه زیر بارون پر فشار هی میرفتم این طرف، هی اون طرف. از آخر مجبور شدم به هم اتاقیم بزنگم که بیاد من رو پیدا کنه و ببره خوابگاه. خیلی خیلی خیلی بد گذشت دوشنبه به من. آخه صبحشم مفت مفت غیبت کردم و خواب موندم و احتمالاً این استادمون هم بهم بگه برو درس رو حذف کن، غیبتات زیاده.
ببخشید که خیلی آسمون ریسمون بافتم. امیدوارم برای هیچ کدومتون این اتفاق نَیُفته که بد بیاری پشت بد بیاری در یک روز کاری کنه که مُخِتون از کار بیُفته. مواظب خودتون باشید. بای بای تا بعد

۲۹ دیدگاه دربارهٔ «دردو دل و ذکر یک خاطره ی خیلی بد (بد بیاری تا چه حد)»

سلام. خب از این روزهای عجیب و غریب برای هممون تا حالا پیش اومده. به برعکسش نگاه کن. روزهایی که خیلی رو شانس بودی رو مرور کن حالت بهتر میشه.
واسه مشکل آپلودت هم دوتا راه داری. راه اول اینه که از طریق مای کامپیوتر آپلود کنی که آموزشش تو راهنما هست. فقط مشکلش اینه که قابلیت ریزوم نداره و اگر وسطش قطع بشه بازم باید بری از اول آپلود کنی که این مشکل رو با فایلزیلا نداری. راه دوم هم اینه که یه کیبورد u s b بخری و وصلش کنی به سیستمت و باهاش راحت کارهاتو انجام بدی. خیلی هم گرون نیستن این کیبورد معمولیها که با u s b وصل میشن به کامپیوترها و لپتاپها.
اینا چیزیایی بود که به ذهنم میرسید.
موفق باشی.

درود بر شهروز خان گرامی. وقت به خیر. آخه من از همین keyboard ها دارم دیگه! ولی نمیدونم چیطو شده که کار نمیکنه. البته این بیسیمه ولی چون تازه بازش کردم از پارسال که با لپ تاپ خریدمش، کار کردن باهاش رو بلد نیستم. در جا باتریش رو که باز کردم دیدم باتریاش پودر شدن و یه ساعت داشتم تمیزش میکردم. باتری شارژی روش گذاشتم اما باز هم خبری نشد. فکر کنم سرم کلاه رفته اساسیییی. روزای خوب واسه من خیلی خیلی کمن. اون قدر کم که با برد پرسپولیس دل خودم و دیگران رو خوش و شاد میکنم. مؤید باشی مدیر گرامی

سلاااام بر سرآشپز شاعر محله پوریای عزیز اول مرسی بابت اینکه ما رو قابل دونستی و باهامون درد دل کردیدوم حیف شد من که دانش کامپیوتریم شدید پایینه وگرنه بهت کمک میکردم بعدش هم دیگه این قد عصبانی و کلافه نباش برای همه یه همچین روزهای عجیب و غریب پیش میاد احمد چی میگی واسه خودت حالا اگه تو هم بودی زمین و زمان رو به هم میدوختی و میگفتی چرااااا اینجوری شد ببینم کی داره این طوری با من حرف میزنه درونت بابا ولم کن اصلاً این رو داشته باش درونم تا دیگه توی کامنت من اونم توی پست این شاعر خوش ذوق حرف نزنی ای احمد نامرد چی ببخشید بازم من زدم به جاده خاکی خلاصه آقا پوریا خیلی توی فکرش نرو پیر میشیاااا سه چهار سال بعد به این روز میخندی و میگی عجب خاطره ی با حالی به هر حال امیدوارم که هر روزت توأم با خوشی و همراه با اتفاقات خوب باشه بازم مرسی بابت این پست در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام آقای علیپور…از این دست اتفاقات برای منم میفته ولی خب من عصبانی نمیشم…مثل همین ضبط کردن کتاب که مجبورم فقط آخرشبها ضبط کنم که سکوت هست…در طول روز با اینکه فرصت زیاد دارم ولی خب سرو صدای کوچه خیابون نمیذاره….و یا اینکه یه ماشینی رد بشه و کل لباسامو گل کنه…معمولا من روز شادی باشه برام…هر چی از این چیزها پیش بیادش خندم میگیره…شما که تیمتون دیگه برده…باقیشو بی خیال..برای تیم ما که همیشه یه داغ می مونه رو دلمون…کاش تیم ما میبردش تو اون بازی من پام تا زانو میرفت تو گل….خخخ…اصلا این دفعه بازی داشت نذر میکنم ببره من برم پامو تا زانو کنم تو گل…خخ….بخندید عصبانی نباشید.

سلام پوریا.
چرا از ترکیب کلیدهای شیفت و f10 استفاده نمیکنی؟
لپتاپ منم دکمه ی اپلیکیشن نداره و من از این روش استفاده میکنم.
در مورد اون دوشنبه ی عذابآورت هم همه ی ماها این درد مشترک رو داریم و کاریش هم نمیشه کرد.
خوش باشی تا ابد.

درود بر عمو چشمه گرامی. وقت به خیر. باور میکنید که برای اول هست این روش رو شنیدم؟ معلومه که باور میکنید! خخخخخخخخ
من زیاد تو کامپیوتر قوی نیستم و خیلی چیزهای ابتدایی رو حتی نمیدونم. ضمناً روزتون مبارک. شاد باشید

درود. خب اگه پرسپولیس نمیبُرد اینجوری نمیشد که. خَخ.
ولی فکر کنم البته مطمئن نیستم فکر میکنم که این مشکلی که داری با شیفت و اف۱۰ حل بشه.
فکر کنم همه جا کار اپلیکیشن رو انجام میده. من که تو مرورگر زدم شد.
دقیقاً به اینا میگن اتفاقات نابینایی یعنی فقط و فقط به دلیل نابینا بودنمون اتفاق میفتند.
حتی اگه کسی هم خیلی آدم تیزی باشه حد اقل یه چند باری این اتفاق واسش افتاده.
البته اینا نظرات من هستند و خب لزوماً هم دلیل بر درست بودنشون نیست
موفق باشی.

درود بر شما علی آقا. وقتتون به خیر. مرسی از نظرت. آره دیگه همین شالاپ شولوپ هاست که ما نابینایان رو متمایز میکنه نسبت به مردم عادی! پیروز باشی. راستی خوب کاری کرد برد آقااااااااا! خوووووووب! تا حالا ۵۰ تومان به خاطر این بردش پیاده شدم وای به حال اینکه قهرمان بشه. اوووووووه. چه بکنم من!

سلام
من به جای application از shift f10 استفاده میکنم یعنی لپتاپم اپلیکیشن نداره.
امتحانش کنید شاید جواب بده.
بابا بیخیال ناراحت نباشید.
وقتی به اعصابتون مسلط نباشید اون وقته که باید منتظر اتفاقهای بد باشید چون یه اعصاب آروم میتونه زندگی رو آرومتر کنه.
نصیحت نمیکنم انجامش دادم سعی کنید این جور مواقع رو سخت نگیرید تا زود بگذره و بره.

آقا شهروز، ظاهراً user و password من مشکلی داره. آخه چیزی که میگه این معنا رو میرسونه. نمیدونم حالا. اگه زحمتی نیست میشه دوباره ایمیل کنید یا پیغام خصوصی بفرستید برام؟ کاش میشد user من اسماعیل نباشه و پوریا باشه. دست شما مرسی

درود بر آقای امیدوار. این مشکل حل شد، آمممما یوزر و پسم مثل اینکه مشکل داره چون قبول نمیکنه. امیدوارم مسؤولین زحمتکشمون رسیدگی کنند چون الآن بحث سر اینه که یوزر و پس من درست بشه یا ورزشگاه نقش جهان ترمیم بشه.

سلام پوریا, آقا روز خوب هم میاد عجله نکن . اینقدر هم به بدی ها مجال ذهنی نده که دور و برت بچرخن خخخخ .
برد تیمتون رو هم تبریک میگم .
خب این رو نمی گی خوش شانسی , به اون باید بگی بد بیاری ؟ زندگی پره از این بالا و پایین ها .
شیرینی رو بچسب خخخخخ . فک کنم اون بابا پیرمرده دو دل بوده که بخره یا نه خخخ . وگرنه که اینقدر لفت نمیخواست . در ضمن اینو بدون که شیفت به همراه اف ده , کار همون اپلیکیشن رو انجام میده . دیگه اینکه کم کم به خاطر سپردن این همه کلید میانبر برات اینقدر آسون و پیش پا افتاده میشه که برات خنده دار میشه نگران نباش . خخخخ
در ضمن واسه اینکه پست سرگرمیه هم اینو بگم که زیاد نگران شیرینی نباش که زحمتش رو کشیدی , چون دیگه از این موقعیت ها به دستت نمیرسه تا بخوای شیرینی بدی . خخخخخخ .
چون دیگه راستش رو بخوای قرار نیست تیمتون ببره که شیرینی بدی به دوستان . خب این میشه که بعدا میتونی به عنوان یه خاطره قدیمی ازش یاد کنی .
خب اینم یه شوخی بود . امید که هر جا که باشی موفق و خوش شانس باشی .

سلام اسماعیل خوبی؟ منم پارسال برای علی دلخون که مثل تو کلافه شده بود گشتم و همین جریان شیفت و اف ده رو یافتم چنان خوشحال شد که نگو اما برای رمزت خوب تو فراموشی رمز برو و تغییرش بده و بعد به ایمیلت برو و چک کن و یک رمز جدید بده من هر روز یکی دو بار تغییرش میدم خخخخخخخ چون فایرفاکس نمیدونم چه مرگشه وقتی میری تو محله خطا میده و من شب ویندوزم رو ۸.۱ کردم و دیشب نوسازی کردم و امروز اومدم تو محله یک بار دیگه بپره باز باید نوسازی کنم و یک رمز دیگه بدم تا بیتونم بیام تو محله خخخخخخ زیاد خودتو ناراحت نکن پوریا برا اولین بار گفتم پوریا خخخخخخ ولش کن باباا خودش یه پست شد باییی بایییییییییییییی الفرااااااااااااااااااااار

دیدگاهتان را بنویسید