خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟؟؟

سلام دوستان هم محله ای خوبید..

من ،
سعادت نداشتم پست بزنم اینجا زیاد…

دومین پستم تقدیم به هم محله ای ها..

شعری زیبا تقدیم به همه ی خوبان..
آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟
پاسی از شب که گذشته س چرا بیداری؟
آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته ای؟
دلت از غصه سیاه است چرا سوخته ای؟
تو که تصویر گر قصه ی فردا بودی..
تو که آبی تر از آن آبی دریا بودی…
آدمک رنگ خودت را به کجا باخته ای؟
کاخ امید خودت را تو کجا ساخته ای؟
آخرین بار که بر مزرعه من باریدم،
روی دستان تو من شاپرکی را دیدم،
تو چرا خشک شدی، او چرا تنها رفت؟
من که یک سال نبودم چه کسی از ما رفت؟
این سکوتت که مرا کشت صدایی تر کن..
این منم آبی باران تو مرا باور کن،
باور از خویش ندارم که چنین میبارم،
بگذر از این تن فرسوده کز آن بیزارم،
نه دگر بارش تو قلب مرا سودی هست،
نه برای تب من فرصت بهبودی هست،
آن که پروانه شدن را ز من آموخته بود،
دلش انگار به حال دل من سوخته بود،
شاپرک رفت، دلی مرد، عزا بر پا شد،
رفت و انگار دلم مثل خدا تنها شد،
آری این بود تمام من و این بیداری،
جان باران چه شده از چه پریشان حالی؟
برو که آدمکی منتظر باران است،
او که با شاپرک قصه ی ما خندان است،

این شعر رو خیلی دوست داشتم به خاطر همون اینجا نوشتمش تا شما هم بخونیدش.

امیدوارم خوشتون بیاد.

 

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟؟؟»

سلام من اول طلا را بگیرم که اون وقت باید از جیب بدم بازام حالا این جیب به اون جیب هست خانومم واقعان شعر زیبای را انتخواب کردی عزیزم خیلی وقت بود چراغ خواموش بودم لازم شد روشننش کنم صلیغت خوبه عزیزم از انتخواب من پیداست اعتماد به سقف را دیدی فرار

آفرین هانیه جون زیبا بود . راستی انشااله رفتید سر خونه زندگیتون یا نه ؟
حاج علی بی زحمت نذار هانیه دست به سیاه و سفید بزنه . ?
شما کار کن که هانیه بتونه با خیال راحت شعر بگه .
حاج علی قابمله را خوب بساب ?? سمبل کاری نبااااشه

سلام و درود بر هانیه خانم هم شهری خوبید آیا خوش میگذرد آیا وااای عجب شعر پر مغز و معنایی بود این شعر از خودتون بود آیا به هر حال خیلی عالی بود و به دلم نشست و خیلی از خوندن چی شنیدن یعنی چی ببخشید خوندن صفحه خون و شنیدنش توسط گوشام لذت بردم به هر حال مرسی از بابت این شعر و این پست سلامم رو به همسر گرامی هم برسونید روزتون خوش در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

درود! تا جایی که من متوجه شدم پریسا آبغوره میگیره و کیبردشو خیس میکنه… حالا تو چرا از شعرهای غمگین خوشت میاد؟… حالا با یکی قابلمه هستم: ای علی تنبل زودتر دست بکار شو و شادش کن و نگذار از شعرهای غمگین خوشش بیاد و کاری کن تا شاد بشه و اشعار شاد بخونه و بعد از این شعرهای شاد پست کنه… آهای علی با تو هستم… میفهمی چی میگم؟… تنبلی و خودخواهی مردونه را کنار بگذار و خانمت را به شادی دعوت کن… علی آقا: تو دیگر مرد شدی و دیگر بچه نیستی… علی آقا بیشتر دقت کن و بیشتر به همسرت برس و نگذار شادی ها را فراموش کنه… برای شاد کردنش بیشتر تلاش کن… من اتفاقی این پست را باز کردم و خواندم و فوزولیم گل کرد و هرچی دلم خواست گفتم و فوزولی کردم… وای به حالت اگر دستم بهت نرسه چه بلایی که سرت نیارم… خوب به نظرم فوزولی کافی باشه حالا الفراااار تا کسی نیامده کتکم بزنه!

دیدگاهتان را بنویسید