خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

وای چقد خوشگذشت چهارشنبه و اتفاق عجیب و خندهدار و کمی هم خطرناک

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام به شما هم محله ای یا خوب هستید خوش هستید سلامتید ِِِِ چه عجب از این طرفا کم پیدایی هیچی بابا مشغله نمیزاره خخخخخ حالا بریم سراغ اصل مطلب 1 2 3 برو که رفتیم  صبح چهارشنبه ما طبق معمول رفتیم مدرسه اومدیم که بریم کلاس خودمون یک دفعه مدیر گفت اعضای کلاس هشتم ب کلاسشون نرن خعلی هم عصبانی بود من گفتم یا ابوالفضل مدیر گفت  لامپ کلاستون ترکیده  یعنی از ریشه افتاده پایین یعنی لامپ با پایه و تموم  مخلفاتش بچه ها همه با صدای بلند گفتن هاااااااااااااا از تعجب بالاخره صبر کردیم تا شیشه ها جمع شه و در آخر ساعت 9 رفتیم کلاس و خعلی خوش گذشت چون اون روز معلم ها نیومده بودن و همش ورزش کردیم هااهاهاهاهاهاهاه خوب اینم از خاطره من در ضمن بعد معلوم شد کاره ابتدایی ها بوده و الآن ابتدایی های مدرسه ما به لامپ شکنها ی ماهر معروفند خخخخخخخخخ خلاصه خعلی حال داد  اینم از این بچه ها من سعی میکنم بیشتر فعال باشم سعی دارم به زودی یک پادکست بزنم اگه نظرا خوب باشه بازم از خاطرات مدرسه میگم فعلً بایبای

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «وای چقد خوشگذشت چهارشنبه و اتفاق عجیب و خندهدار و کمی هم خطرناک»

سلام احمد. خوش به حالتون. اون قدیم ندیما که ما مدرسه می رفتیم علم این قدرها پیشرفت نکرده بود و ما مثل شما غرق در امکانات نبودیم. مثلا لامپ شکن نداشتیم و واسه نیومدن به مدرسه مجبور بودیم خودمونو بزنیم به ناخوشی و تا ظهر توی رخت خواب بیفتیم و هی سوپ بخوریم. آخه قبل از اینکه دکتر و معلم رو گول بزنیم، باید بابا ننه رو گول می زدیم که فکر کنم می فهمیدن، ولی به روی خودشون نمی آوردن. ولی توی این دوره زمونه بچه ها با هم میان مدرسه، سوپ زورکی هم نمی خورن و یه کمی هم شانس و اقبال در خونشون رو می زنه تا ظهر دور هم حال می کنن. خداوندا، حکمتت رو شُکر!

سلاااااااااااااااااام احمدرضا!
نُُُُُُُُُُُُُُُقرِِِِِِِِِهّ میخواااااااامّمّمّ
بِِِِِِدِِِِِِِِِِِِِهّ!
خخخخ!
آره بزار!
نظر مثبت!
پَ ما یه هشتادُ دوییی دیگه هم پِیداییدیم!
خب لذت ببر از زندگی!

اَبلَتِ پُکی رایتِشَم محفوض هست به نام مجتبی خادمی!
خخخخخخخ!
خوولاسه که لذّت بِبَر از زندگی…………..!
بِبَریااا!

سلام.
یادش بهخیر.
واقعا اینطور وقتها خیلی خوشبه حالمون میشد.
ما وقتی میخواستیم از امتحان دادن فرار کنیم تو بخاری کلاس کپسول مینداختیم.
یه بار هم این کارو کردیم معلم از
ما لجبازتر بود.ما رو نشوند تو همون کلاس ازمون امتحان هم گرفت!‏
مردیم از بوی بد.ممنون خاطرتون جالب بود.

ما مدرسمون دو شیفته . پسرها میان به من میگن رععععد اون شیفتیا فلان کارو بهمان کارو کردن اما من دعواشون میکنم و میگم دخترها ازین کارا نمی کنن و کار ،کار خود شیطونتونه خخخ
معاون شیفت مخالف بهم گفت تا تو رو داریم غم نداریم خخخ دیگه پسرهای بخت بر گشته جرات ندارن بیان بگن اون شیفتیا فلان کارو کردن. هههه

سلام
حالا که بحث ترکیدن لامپه, اول بگم شانس اوردین تو کلاس نبودین وگرنه که…

برای ما توی سوم دبیرستان یه چنین اتفاقی افتاد, مهتابی کلاس شل بود یعنی بچه ها از قصد برای این که نورش کمتر بشه شلش کرده بودن معلم فلسفه همینطوری داشت درس میداد یه دفعه ای یه چیزی افتاد وسط کلاس و ترکید بغل دستی مند چنان پناهی اورد به آغوش من که مطمئنا اگر بمب زده بودن اینجوری جا خالی نمیداد
در نهایت هم کلاس ما مقصر شناخته شد و گفتن پسرای بد دیگه از این کارای زشت نکنینا. مام گفتیم چسب.
تموم شد
ولی این که عشق و حال کنید با این چیزا رو هستم. ما یه بار شیشه پنجره کلاس رو قلفتی شکستیم که کار شخص بنده بود البته به طور غیر مستقیم در شوخی یه بنده خدای بسیار غولپیکر رو هل دادم سمت پنجره خورد به شیشه شیشه شکست
فرداش ما دو زنگ منتظر بودیم شیشه عوض بشه
خلاصه که لذت ببرید از دانشآموزی.الان که هنوز یک سالم ازش نگذشته کلی حسرتشو میخورم
چه برسه به بعدها.

درود! جالب بود… بهترین شیطنتی که امروزه میتوان کرد… بریم به بازار شوخی فروشی و چندتا چس چینی بخریم و بعضی اوقات یه چس در کلاس یا سالن یا دفتر مدیران رها کنیم… این چس خیلی بدبو است و همه را فراری میدهد… خخخ راستی حواستون باشه بجز خودتون کسی از آوردن چس به مدرسه خبر نداشته باشه چون اگه بفهمند که کی چس آزاد کرده از مدرسه اخراجش میکنند…!

سلام پستت قشنگ بود.
یادش بخیر من خودم تو مدرسه تو کلاس با توپ مهتابی رو با جاش و ترانس و مخلفاتش را پایین آوردم البته یک بار تو حیاط مدرسه خواستم سانتر کنم زدم زیر توپ شیشه ی دفتر مدیر اومد پایین هَیییی دست رو دلم نزارید که خیلی دلتنگ اون روزهام.
موفق باشی احمد جان قدر این روزها رو بدون که برنمیگرده.

دیدگاهتان را بنویسید