تو همون خاطره هستی. که می مونه توی قلبم.
تو همون پروانه هستی. که می شینه روی شونم.
تو همون نم نم اشکی. که می ریزه روی گونم.
تو همون قاصد عشقی. توی دریای نگاهم.
تو همون شکوفه هستی. که شکفته توی گلدون.
تو همون قطره ی بارون. که چکیده روی ناودون.
تو همون پرنده هستی. که نشسته روی ایوون.
تو همون چشمه ی نوری. تو خیابون خیالم.
تو همون نغمه ی شادی. که می پیچه توی عالم.
تو همون ستاره ای که. شبا دنبالش می گردم.
تو همونی تو همونی.
بی تو من یه بی قرارم.
تو همونی تو همونی.
دیگه آرامش ندارم.
تو همون خواب قشنگی. که می مونه توی یادم.
تو همونی تو همونی.
چی میشه پیشم بمونی.
تو همونی تو همونی. چی میشه بازم بخونی.
۱۳ دیدگاه دربارهٔ «تو همونی»
درود. خَخ یه لحظه فکر کردم این صفحه خوان میگه تو حمومی خَخ.
مرسی با حال بود. داری پیشرفت میکنی و قشنگتر از قبل مینویسی. این خوبه. منتظر بعدیش هم هستیم.
سلام خخخخ ممنون
مثل همیشه. عالی و زیبا
سلام مرسی
سلام و درود بر یلدا خانم
خوبید آیا
خیلی زیبا بود و منم از خوندنش لذت بردم
شبتون خوش و خدا نگهدار
سلام تشکر
سلام ممنونم از آبجی یلدا.
خیلی عالی بود؟
یه سؤال دارم.
میشه برای این شعر یه موزیک ساخته بشه و به عنوان یه ترانه خونده بشه؟
یعنی اجازه میدین؟
بعد اینکه آیا این شعر خود شما هست خودتون سرودین؟
در هر صورت تشکر میکنم از این شعر خیلی خوشم اومد.
حس و حال عاشقان را قوت میبخشه.
سلام بله شعر خودم هستش خوشحالم که خوشتون اومد در مورد ساختن آهنگ هم باید بگم که خوشحال میشم این اتفاق بیوفته اگه نوازندگی بلد بودم میخوندم و اینجا هم میذاشتم مرسی از شما
سلام یلدا خانم منم میگم
شما همونی که میتونی شادی رو به دل دوستان بشونی
نامبر وان
وخوش امد میگم به جواد عزیز خودم
سلام ممنونم از لطفتون
سلام هییی روزگار واقعا که دیوانه کنندست
سلام روزگار نیست که دیوانه کنندست اتفاقاتشه
چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :
اگر مستضعفی دیدی ،
ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر چادر به سر داری ،
ولی از زیر آن چادر
به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن!
اگر قاری قرآنی ،
ولی در درکِ آیاتش
دچارِ شک و تردیدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر گفتی خدا ترسی ،
ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر هر ساله در حجّی ،
ولی از حال همنوعت
سوالی هم نپرسیدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر مرگِ کسی دیدی ،
ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبیدی ،
به انسان بودنت شک کن