خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

در کامِ آتش.

صدایی خسته می خوانَد فراموش،
فرو در شام، آرام از سحر گاه،

 

سحر در راه و من در کامِ آتش،
به یادِ شامگاهان می کشم آه.

 

شبان گه می رود تا صبحِ دیگر،
برآید شادمان، شفاف و روشن،

 

جهان بر بالِ نور افشانِ خورشید،
سحر مهمانِ کوی و دشت و گلشن.

 

شبان گه می رود تا صبحِ دیگر،
زند از قلبِ تاریکی جوانه،

 

کشد بر کوه و دریا چتری از نور،
شروعی شاد را باشد نشانه.

 

شبان گه می رود تا صبحگاهان،
دَمَد از باختر یک بارِ دیگر،

 

شبان گه می رود تا باز خورشید،
زند بر جانِ بی آرامم آذر.

 

در این ظلمت سرای غرق در نور،
چه ناپیداست، آهنگِ حضورم!،

 

سحر گه می رسد تا یادم آرَد،
چه قدر از شهرِ رؤیای تو دورم.

 

سحر گاه است و من در حسرتی ژرف،
نگاهی خیس و آهی بی سر انجام،

 

طلوعی شاد و آغازی دوباره،
سحر گاه است و دل در حسرتِ شام.

 

دلم دریای حسرت هاست، ای دوست!،
شبانگاهان و من عمریست یاریم،

 

قَرین با آه و خون در دامنِ تب،
جهان خواب است و ما شب زندهداریم!.

 

شبان گه سرد و تاریک است! آری!،
چو آهِ تلخ و بی آوازِ ماتم،

 

نهانگاهی خموش از بهرِ دیدار،
سیه میعادِ من با خاطراتم.

 

زمان در خواب و من بیدارِ بیدار،
نهان در تیرگی، مهمانِ اندوه،

 

به چشمم یک سحر گه شَبنَمِ سرخ،
به قلبم حسرتی سنگینتر از کوه.

 

شب از بهرم رفیقی مهربان است،
در آغوشش من و یک یادگاری،

 

به یادی محو، از آن صبحِ روشن،
من و شب گریه و شب زندهداری.

 

ولی افسوس! باید منتظر ماند،
شبان گه رفت و اکنون صبحگاه است،

 

سحر را باز، می پیمایم آرام،
چه قدر از صبحدم تا شام راه است!.

 

فرو در خویش و در غوغای عالم،
شبان گه را به راه اندر نشینم،

 

که باز از درد، بی پروا بِگِریَم،
که شاید باز، خوابت را ببینم.

 

(از شبه شعرهای پریسا)

 

۳۸ دیدگاه دربارهٔ «در کامِ آتش.»

آب زرشک می خورم به سلامتیه تو که اول شدی و ایول چه خوشمزه هم هست! آیی واااآاااآااایی ابراهیم به جان ابلیس به جان خود خود ابلیس دستم بهت برسه کاملا می کشمت باور کن ببین چیکار کردی شکلک از فرق سر تا مغز استخون خیس شدم الان هم در حال شنای رودخانه ای داخل این حوز می باشم بی مروت حوز هم نیست استخره مدیر آیی مدییی،ییی،یییر این رو۱خورده کم عمق تر می دادی می ساختن شنا بلد نبودم الان از شر جسمم خلاص شده بودم آخه! ابراهیم باشه طلبت مگه گیرم نیفتی!

ممنونم خانمی شما زیبا خوندیش! آب زرشک هم، شکلک لبخند دستپاچه. چیزی نیست این ابراهیم واسه خودش میگه. شکلک خط و نشون های زیر جلدیه یواشکی واسه ابراهیم که وایستا گیرت بیارم، وایستا دستم بهت برسه، حالا دیگه واسه آب زرشک های من شریک می تراشی؟ بذار گیرم بیفتی و از این شکلک تهدیدی ها و در همون حال شکلک بطریه آب زرشکم رو زدم زیر بغلم و در حال عقبکی در رفتنم!

درود. الآن بگم بعدیشو بده بیاد حرصت در میاد مگه نه خَخ.
شکلک در آوردن حرص پریسا خَخ.
فقط افسوس هیچ واژه یا جمله ای نیست که بخوام در مورد خوب بودن شعر هات و نوشته هات به کارش ببرم. پَ به همین جمله ناچیز بسنده میکنم که زیبا مینویسی پریسا.
باز هم بنویس که اَ ته دل منتظر بعدیاشم.

سلام علی چه طوری؟ اوخ علی به جان خودم الان اگر بگی بعدیش رو می خوایی جفت دست هام رو می ذارم روی گوش هام و چنان جیییییغی می کشم که کل واحد های این آپارتمان خیال کنن اینجا بمب ترکیده. ممنونم علی معادل لطفت کلمه گیرم نیومد پس به گفتن همون ممنون تکراری بسنده می کنم و همچنان دعا می کنم که همیشه شاد باشی!

سلام شیده ی عزیز. البته که من حسابی تمرین لازم دارم. و تصور نمی کنم حالا ها راه بی افتم. این ها که می نویسم چیزی نیستن جز نتیجه های پراکنده ای از شب گردی های بی قاعده دلم که گاهی از مهار در میره و مشخص نیست کجاها واسه خودش می چرخه! ممنونم که اومدی دوست من! و خوشحالم که هستی!
پیروز باشی!

سلام ساناز جان. وویی آب زرشک آآآآآب زرِِِِِِِِِِِِِِِشک آب زرشک ببین به جان خودم فشارت می افته بده واسه خودت میگم ها یعنی می خوام سلامتیت حفظ بشه بده بیاد بدهههههه وویی اوخجان بده بده!
ممنونم از حضور عزیزت!
پاینده باشی!

سلاااااااااااااااام.
خوبییییی یا خوب خواهی شد؟ امیدوارم هیچ کدومش نباشههههههه.
.
.
.
.
.
خووووووو عااالی باش دیگهههه خخخخ.
عالی بود ممنون…
خِئلی چسبیییییییییییدا. الءان یکی بیاد این چسب چار قلو رو ازم جدا کنهههه! [خخخخخخخخخ]! خخخخخخخخخخخخخخخ.
خوب جوری شااد باشی خخخخخخخخخخخخخ.

سلام پریسای عزیز من. قشنگ بود خییییییلی قشنگ ولی قلبم خیلی درد گرفت. اما بعدش سبک شدم. نمیدونم چرا هروقت مینویسی منم سبک میشم یه جورایی.
همیشه علاوه بر نوشته هات جواب کامنتی رو هم که به بچه ها میدی رو میخونم. دوست دارم جوابایی رو که میدی. متفاوتن و جذاب. خلاصه که خیییییییلی عزیزی خانم معلم نویسنده

سلام تینا! دوست من! تینا معلمی خیلی بزرگه. من فقط اسمش رو روی دوشم می کشم. به نظرم دسته کم به این زودی ها شایسته واقعیتش نباشم. باور کن راست میگم. تیناجان خوشحالم که سبک شدی. خوشحالم که سبک میشی. سبکباری حس با ارزشیه تینا. زمان هایی که میاد سراغم رو چه دوست دارم! به من لطف داری دوست من! حسابی ممنونم و بی نهایت شرمنده! و باز هم برای نمی دونم چندمین دفعه از خدا می خوام زمانی برسه که شایسته اینهمه محبت شما ها باشم!
ممنونم از حضور عزیزت!
پیروز باشی!

سلام وحید. آشنای ارزشمند و عزیز! تکراریه که بگم دلتنگ قلمت هستم ولی باز میگم. هر چند دفعه که بشه میگم. ممنونم از محبتت و از حضور آشنای عزیزت دوست من!
همیشه شاد باشی و کامیاب. تا انتهای همیشه. تا فراتر از بودن. تا ابد شاد باشی دوست خوب من!

دیدگاهتان را بنویسید