هشدار:
تمامی اسامی، شخصیت ها، و رخداد هایی که در این خاطره آورده شده اند، ساخته ی ذهن نویسنده هستند و واقعیت ندارند. هرگونه تشابه عناصر این خاطره با عناصر موجود در دنیای واقعی، کاملا ناخواسته بوده و از کنترل نویسنده خارج است. شما با ادامه دادن به خواندن این خاطره، میپذیرید که خواندن این خاطره برای شما طبق قوانین محلی که در آن ساکنید مجاز است و نیز میپذیرید که این خاطره صرفا یک خاطره تخیلی میباشد. در غیر این صورت، لطفا این صفحه یا این سایت را ترک کنید.
از یه مهمونی توووپ توی یه باغ درستو حسابی با آدمهای درستو حسابیش برمیگشتیم و دود سیگار، طعم الکل، شکلات، رژ، شام، و طعمهای قاطی دیگه و طعم هایی که از ترکیب این مزهها ساخته میشدند، توی دهن هامون با هم ور میرفتند و عشقبازی میکردند. طعم هایی که مثل پسربچههای تخس، سر به سر هم دیگه میذاشتند و هم دیگه رو به این سمت و اون سمت هول میدادند. عطرهایی که سرتاسر بدن ما رو پوشونده بودند، وقتی دیدند طعمها چقدر با هم خوشند، تحمل نکردند و اونا هم شروع کردند به بازی به سان دختربچههای شیطون. موزیک نیمه ملوییبه تقلید از عطرهای ما، سرتاسر ماشین، از چپ به راست، از جلو به عقب، از بالا به پایین، در حال رنده کردن افکار مزاحم و ماساژ افکار مطلوب بود. رفیقم با یه دستش فرمون رو نوازش میکرد و با دست دیگه توی تلگرام جواب دوست دخترش رو مینوشت. من با هر دو دستم این متنو توی نتبوک تایپ میکردم و با گوشام، غیر از اینکه موزیک فراگیر ماشینو میگوشیدم، موزیک در حال پخش از نتبوک خودمو هم در حال توجه بودم که بهش بر نخوره.مادهی مؤثر تمام بدنامون رو احاطه کرده بود و هنوز کندی زمان رو میشد از بقایاش احساس کرد. توی ذهن هامون حرف هایی به دلیل توهم ناشی از بالا بودن تکرار میشد. سلام. سلام. سلام. سلام. سلام. سلام. حال. حال. حال. حال. حال. حال. حال. باریکلا. باریکلا. باریکلا. باریکلا. باریکلا. باریکلا. باریکلا. باریکلا. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. بوسیدیش. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. خوشمزه. مجتبی اجازه میدی بپرم بغلت؟ مجتبی اجازه میدی بپرم بغلت؟ مجتبی اجازه میدی بپرم بغلت؟ مجتبی اجازه میدی بپرم بغلت؟ مجتبی اجازه میدی بپرم بغلت؟ خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. خودشه. بیام؟ بیام؟ بیام؟ بیام؟ بیام؟ بیام؟ بیام؟ بیام؟ بیام؟ اه خاک به سرت. اه خاک به سرت. اه خاک به سرت. اه خاک به سرت. اه خاک به سرت. اه خاک به سرت. اه خاک به سرت.
ترجیح دادم باقی راهو بخوابم. فاز چرخشی که توی تمام بدنم ایجاد شده بود، نه تنها این حس که خودم دارم میچرخم رو توم تقویت میکرد، بلکه کل ماشین هم داشت باهام میچرخید. در حس و حالی بودم که مطمئن شده بودم غیر از من و ماشین، کل دنیا هم داره میچرخه. صدای ضبط و خود ضبط هم برای اینکه از ما و فازمون عقب نمونند، داشتند میچرخیدند. هوا داشت میچرخید. فضای ماشین داشت میچرخید. اتمسفر در حال چرخش بود. مولکولهای بدنم هم در حال تلاش برای ایستادن از چرخشی بودند کهسر خودشون و سر منو گیج برده بود. همه چی حس رویایی داشت. تکرار و توهم و رویا. شادی بیش از اندازه. شادی ای که بیش از ظرفیت ما بود. ما از حس شادی خودمون کوچیکتر بودیم. ما از شادی خودمون عقب افتاده بودیم. یکی کنترل ما رو از دست ما خارج کرده بود. ما کنترل خودمون رو گم کرده بودیم. بگرد. بگرد. بگرد. بگرد. بگرد. بگرد. بگرد. بگرد. بگرد. کنترل کجاست؟ کنترل کجاست؟ کنترل کجاست؟ کنترل کجاست؟ میخوام بزنم فوبتال! هه. هه. هه. هه. گفتم فوبتال. گفتم فوبتال. گفتم فوبتال! دیدی؟ سوتی دادم. دیدی؟ دیدی؟ دیدی؟ دیدی؟ میخوام بزنم فوتبال! میخوام بزنم فوتبال! فوتبال! فوتبال! پیدا نشد. پیدا نشد. پیدا نمیشد. کنترل ما پشت مبل بود. نمیشد از توی ماشین بریم پشت مبل. شایدم زیر بخاری. جا نبود. اگه یه کم دیگه خم میشدیم، از اتوبان پرت میشدیم پایین. اتوبان لبه داره؟ نداره. داره؟ داره؟ داره. نداره. نداره. نداره. نداره. نمیدونم. لبه داره؟ اتوبان؟ پرتگاه؟ ماشین از اتوبان نیفته؟ می افته؟ میافته؟ میافته؟ نندازی. منو نندازی. منو نندازی. خفه شو. خفه شو. خفه شو. خفه شو. نندازی. نندازیم. کثافت. کثافت. کثافت. نندازیم. نندازیم. منو نگیر. منو نگیر. منو نگیر. منو نگیر. چرا میخندی؟ چرا میخندی؟ چرا میخندی؟ چرا میخندی؟ تشنت شد؟ تشنت شد؟ تشنت شد؟ آب نیست. خخخ. خخخ. خخخ. خخخ. خخخ. خخخ. نیست. آب. آب نیست. خم نشو. نیازی نیست. به کنترل نیازی نیست. نمیخواد کنترل رو از زیر بخاری برداری. باید خم بشی نمیشه. میافتیم از اتوبان پایین. ولش کن. بذار وقتی رسیدیم کنترل رو بر میداریم. بر میداریم. بر میداریم. حالا فعلا برو، فعلا برو، فعلا برو، فعلا برو، فعلا برو، برو. خسته شدم. اه. خسته شدم. اه. خسته شدم. کاش بیام پایین. کاش بیام پایین. کاش بیام پایین. خیلی یه جوریم. خیلی. خیلی. خیلی. خیلی. خیلی. خیلی. خیلی. خیلی…
خوابم که نمیبرد. وسط اون همه هیچی و همه چی، هیشکی نمیتونست بخوابه. رفیقم هنوز داشت جواب دوست دخترش رو مینوشت. یکی از شاگردام بهم زنگ زد. صدای گوشی رو از ته چاه میشنیدم. خود گوشیم هم ته چاه بود. هرچی دست میکردم گوشی رو پیدا کنم، بهش نمیرسیدم. گوشی توی جیبم بود ولی خیلی توی جیبم بود. اون آخر جیبم. انتهای جیب. ته جیب. ته اعماق جیب. ته گودی جیب. اون ته ته. شاید برای اینکه بتونم به ته جیبم برسم، با انگشتام چند کیلومتر راه رفتم ولی بازم نمیرسیدم. گوشیم افتاده بود ته ته جیبم. اگه توی چاه افتاده بود تا حالا درش آورده بودم. نمیدونم ته جیبم چرا اونقدر دور شده بود. دور از دسترس. ته جیبم خیلی دور بود. نمیرسیدم. به محض اینکه داشتم موفق میشدم و نوک انگشتم به زحمت تا پایینترین سطح جیبم رفت و به گوشیم خورد، تماس قطع شد. لعنت به شاگردم که زودی قطع کرد. لعنت به گوشیم. لعنت به کسی که گوشی رو اون ته ته. اون پایین گذاشته بود. نمیفهمم جای گوشی اونجا باید باشه؟ ته ته جیب؟ که تا بیایی پیداش کنی جواب بدی طول بکشه تماس قطع بشه؟ گوشی رو به زحمت کلی هی کشیدم بالا. هی کشیدم بالا. هی آوردمش بالاتر. دستم داشت خسته میشد. گوشیم خیلی اون پایین پایینها بود. سنگین شده بود. نمیدونم کودوم خری گوشی رو اون ته ته جیب میذاره؟ باید همین دم دما میذاشتمش. احتمالا حواسم نبوده گوشیم از دست خودم افتاده بوده پرت شده بوده اون ته ته جیبم. کف جیبم. اونجا که خیلی پایینه. خب. راحت شدم. گوشیم اومد بالا. آخییییش. گوشیم اومد بالا. فقط باید دستمو با چیزی ببندم. عضلاتش کوفته شده تا اومده بره تا ته جیبم و از ته جیبم بیاد بیرون. طفلی من. طفلی دستم. میبندمش. پماد آده میمالم و با یه پارچه میبندمش. کافیه برسم خونه تا ببندمش. گناه داشت. دستم بیچاره. دستم گناه داشت. گوشیم الان رو پاهامه. باید یه نخ و قلاب واسش بخرم دم جیبم آویزونش کنم که دفعهی بعد اون همه نره پایین..
رفیق احمقم هنوز در حال رانندگی و جواب به دوست دخترشه. چقدر این زمان زیاد میگذره. خسته شدم. دیگه دارم کم میارم. خواب داره تمام فضای چشمامو با خودش پُر میکنه. خدا کنه پر کنه. خدا کنه. خدا کنه. خدا کرد. پُر شد. چشمام پُر شد. دیگه خوابم. دیگه چیزی نمیفهمم که بخوام بنویسم. از یه شیب سُر میخورم پایین و دیگه، راحتم. یه پتو روی من کشیده شده. دیگه در حرکت نیستم. دیگه ماشینی وجود نداره. ماشین رفته. یکیمنو یه جوری آورده توی این خونه. من توی یه خونهام. من آورده شدم توی یه خونه. من خوابم. یه پتو روی من کشیده شده. باد کولرم هست. یه عده در حال خندیدنند. هندوانه میخورند. بوی هندوانه میاد. بوی نون و پنیرم هست. گشنم شده. ته معدهام قنج میره. ضعف دارم. خوابم میاد. یکی چراغا رو خاموش کرد. خوب شد. حالا راحت میخوابم. انگشتام در خواب برای استراحت از روی کلیدهای صفحه کلید میلغزند…
۶۲ دیدگاه دربارهٔ «فاز رویا، توهم، و تکرار»
آقا زن بگیر
آقا نیست. خوبش نیست. هستا، گیر ما نمیاد آقا. آقا کی میایی آقا. آقا دلمون واست یه ذره شده آقا. آقا به کی بگیم دلمون میخواد ببینیمتون آقا. آقا یا شما بیا اصفهان یا من میام شیراز آقا.
خداییش این یکی قرصت دیگه چینی هم نبود فکر کنم مال نپالی گوامی جایی بود خخخ.
برای شادی روح تازه از دست رفته همه با هم دعا کنیم.
خدایا جوون خوبی بود. فقط پول نداشت قرص خوب بگیره بخوره یا شایدم داشت ولی قرص خوب گیرش نمیومد. تحریمه دیگه چی کارش میشه کرد.
داداش چرخ و فلش شهر بازی رو هم قورت میدادی این شکلی نمیشدی .
خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا. خدایا.
شفا. شفا. شفا. شفا. شفا. شفا. شفا. شفا. شفا. شفا.
الفرار. الفرار. الفرار. الفرار. الفرار. الفرار. الفرار. الفرار. الفرار. الفرار.
اصلاح میشود چرخ و فلک.
فقط من بفهمم امکان ویرایش کامنتها بعد از پنج دقیقه رو کی حذف کرد، یه قوطی قرص از اینایی که مجتبی خورد میدم بهش تا حالش جا بیاد.
تو که نیاز نداری به اون پنج دقیقه.
کارت درستِ
حالا که دیدی داشتم خخخ.
چرخ و چی؟
چرخ و چی؟
نه. خداییش چرخ و چی؟
فلش؟
چرخ و فلش؟
فلش چند گیگ اون وقت؟
خوب شد اتفاقا که اون پنج دقیقه رو برداشتم.
اینطوری مچ افرادی مثل تو که ادعا می کنی قرص نمی خوری ولی می خوری، خوب گرفته میشه. خخخ
اولش نوشتی فلش. بعد دیدی ضایع شد بچه ها می فهمند تو هم گووامی مالزیایی می خوری، اومدی درستش کنی. ها؟
ماستمالی؟
با ماست موسیر؟
هههههه
نَوَشِد!
خعلی چاکرم شهروز جونم
مرسی که به کوچهام سر زدی زدی زدی زدی زدی زدی زدی زدی
نع فایده نداره.
خیلی دوست داشتم بدونم حال اونایی که شیشه میکشن چه جوریه, که به لطف این پست و تو و نوشتنت متوجه شدم.
اَ دیوونه ای مث تو بعید هم نی که تو خواب اینا رو نوشته باشی.
من با تو حساب شوخی دارم اون وقت که بهم میگی دیوونه؟
دفعات بعدی کامنت هایی که بیش از حد خودت بام شوخی کنی رو می پرونم.
وای اینقدر خندیدما دارم میمیرم.
کامنت شهروز هم که دیگه هیچیییی. وااااییی.
هههههه.
خندیدنم داشت خب سفرنامهنویس!
آیا تایلند به شما مادهی مؤثر تعارف نکردند که توی تیم تکراری هی گل بزنید گل بزنید گل بزنید گل بزنید؟ هااااااان؟
ببین یه باره اون متن نامه رو هم میگفتی دیگه.
باور کن کسی کاریت نداره!
هاهاهاهاااااااا.
هههههخخخخخخوخیخاخ
بابا اون پایانش معلومه از نمایش صبح روز تعطیل کپی کردم که.
گیر میدیا!
منو چه به مادر پژمان!
ایول
به خودت علیرضا
یا اَبَرفضر! مجتبی ننویس اینا رو اینجا. باور کن این که تصمیم می گیری بنویسیشم از اثرات همون ماده مؤثره.
نه بابا!
اگه می زدم که شرکتمون ادواری چک می کنه بیچاره بودم.
مشکلم اینه که نمی زنم ولی هنرم در بازسازی خوبه غلطانداز می زنم.
آخرش نفهمیدم می زنم یا نمی زنم.
خخخ
سلام مُژدبا خبی دادا اصی معلوم هَس چِدِس میگََما نود قِسمِتی بنویس خب میر فوشِد
باشِد باشِد دادا. صب کون قِسمِتی بَدیش توراس
خدایی فازایی که میگیری منو یاد تتلو میندازه، هر روز یه حالتی هستی، یه روز خوشحال، یه روز ناراحت، یه روز عصبی، و ….، داستانش چیه مجی؟
داستانش تنوعطلبیه. تنوعطلبی علی
تنوع طلبی؟
یه سوال، وقتی بی حوصله شدی، تا حالا به خودت توجه کردی؟
بازم اسمشو میزاری تنوع طلبی؟
بی حوصلگی تو تنوع طلبی جایی نداره مجی، تو وقتی بی حوصله میشی، حوصله ی همه رو هم سر میبری، پس داستان چیز دیگه ایه.
هوم؟
ممنون
مجتبی فازتو دوست دارم دادا
تکون بخوری تیکه تیکت میکنم! تیکه، تیکه، تیکه، تیکه، تیکه
ههههه. وااااییییی که چقدر از حضورت اینجا حااااااال کردم شدیییییید حسین جونم.
به یاد نسکافههای خونهی پُرمحبتت و به یاد خودِ باحالت حسین!
تو بیا اینجا
حتما میام. فعلا که مرخصی هام به دلیل شرکت در عروسی بچه داداشم و عروسی دوستم ترکیدند. ولی حتما میام. شک نکن!
سلام
جالب توصیف کردید ولی چنین چیزی نصیب گرگ بیابون نشه! نصیب آدمیزاد هم نشه خخخخ.
پس نصیب کی بشه؟ کی از خودمون واجبتر؟
چرخ و فلش، همونی که شهروز گفت.
گزارشگر فوتبال مشهور خارجکی وقتی رونالدو گل میکاشت و میزد میگفت گل گل گل گل گللللل.
حالا چه ربطی داشت، فکر کنم منم قرصامو نخوردم.
پنج دقیقه رو برای منم فعال کن، مرگ خودت. به قول عمه خوبه،
آخه منم اشتباهم میاد
تو قرص دُز پایینم بخوری کارت میشه. من. من. من کارم از آمپولم گذشته!
سلام این پست کمی تا قسمتی تازه بود ولی خدا کند که مسری نباشد و به دییگران سرایت نکند به امید شفای عاجل موفق باشید..
سلامت باشید
کارت درسته مدیر.
مثل همیشه کیف کردم از دست نوشته هات.
فقط خیلی مواظب حریم خصوصیت باش.
بعضی وقتا آدم مقدمه ی اینو فراهم میکنه که بعضی از دوستای با محبت آش نخورده دهن سوختش کنن.
ولی در کل خییییلی با حالی.
دوس دارم نوشته هاتو فقط از روی نگرانی گفتم.
خداییش بچه ها کم کسی دیدم مثل مدیر این جا خود خودش باشه بدون ریا و سجاده آب کشیدن و تظاهر و مغذ شستن.
همینی که هستی خیلی هم خوبی اصلا هم شبیه تتلو نیستی خداییش.
من که درک میکنم چون هر چند ماها همه خیلی چیزا رو به رومون نمیاریم ولی هممون آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم، آدمیم،
سلام زهرا
اولا که من مدیر نیستم ولی مرسی که بهم لطف داری میگی کارم درسته. البته اگه کارم درست بود جام بِیتر می بود. بُذگریم!
این نه حریم عمومیم بود نه خصوصی. نیازی به مواظبت نیست. همهاش تخیل بود. باور نداری بریم تست بدم.
باکم نیست. تصادف که کردم، با بنزینهاش پخش خیابون شد.
در کل خودت خیییییلی باحال خوندیش. بالاخره بعضیام از متن خوششون نیومد دیگه. اینکه تو خوشت اومده نشون میده نگرشت به همه چی باحاله که متن منم باحال دیدی.
نِِِِِگََََََراااااانِِِِِِِِ مَََََََنییییی، که نََََََََََگییییییییییییییییییییره دلم!
ههههه
اوه اوه اوه. هندونه هام که ارزونن. خخخ. شکلک شوخی و بدجنسی از طرف من…
تتلو. تتلو. تتلو. تتلو. دمدمیه. دمدمیه. دمدمیه. دمدمیه. دمدمیه. من نیستم. نیستم. نیستم. نیستم. نیستم.
سرم گیج رفت…چقدر توهمش واقعی بود…
مرسی برای نوشته
میدونستی بچهها تقریبا توی یه همچین حالتی هستند و واسه همینم هست که زود فراموش می کنند و سخت نمی گیرند کینه بلد نیستند؟ میدونستی؟ میدونستی؟ میدونستی؟
نمیدونستم نمیدونستم نمیدونستم
چطوری مثلا؟چطوری مثلا؟چطوری مثلا؟
تشبیهت عجیبه ! عجیبه ! عجیبه ! عجیبه !
به نظرم بچه ها، خودشون خبر ندارند که توی حالت نیمه فراموشی قرار دارند. بچه ها، مثل ما بزرگتر ها تربیت شده نیستند. حیواناتی وحشیند که ما با آداب و رسوم، با مکانیزم های تشویق مثبت و منفی، سعی داریم مثل خودمون حیواناتی اهلی ازشون بسازیم. چون برای بچه ها به دلیل بی تجربگی و به دلیل حالت های بالایی که مغزشون توش سفر میکنه انجام کار های مختلف به صورت خود انگیخته خیلی ساده به نظر میرسه، خلاقیت و شیطنت جزو ذاتشونه. حالتیه که عقل کاملا کار نمی کنه و در دسترس نیست. دقیقا همون فازی که میشه با ماده مؤثر به آدم بزرگ ها تزریقش کرد.
حالا فهمیدی؟ فهمیدی؟ فهمیدی؟ فهمیدی؟ فهمیدی؟ فهمیدی؟ فهمیدی؟
منم فازم بالا آوردگیه، حالم داره از زندگیم بهم میخوره. عوووووق.
سطل بیارید واس آبجیمون
مدیر من واسه۲۰دقیقه از این چرخش که گفتی۱سال عمرم رو می پردازم. خیلی می خواستم بگم ولی نمیشه پستت بهم چسبید کامنت ها منفجرم کردن از خنده الان وسط چسبیدگی و خندیدن دارم تاب می خورم ولی سر صبحی جرأت نکردم به مرحله چرخش برسم ببینم کی حس سواری میاد بپرم روی فاز چرخ و دِ برو که رفتم! خدایا من واسه چی از این ها می نویسم اینجا آخه؟ بابا۱کاری کن از این مدلی نوشتنم نیاد دیگه!
خاک به مُخِت. پست امروزت حکایت از رنگ رخسار وجودت انجام گرفته.
هوای شمال امروز ده درجه تجریشتر از ونک می باشه.
سلام
خداییش سر منم گیج رفت مجتبی. انصافا اون تکرار اعصابمو داشت به هم میریخت یه چندتا حرف زشت زشت زدم تو دلم بهت دیگه خودت حلال کن
ولی عالی بود آقا. انصافا حس کردم بالام. خخخ
ارادت.
ببخشید یه چندتا حرف زشت زشت جوابتو توی ذهنم دادم حلال کن دیگه. به روی خودت نیار اصن. مِقسی که هستی!
سلام. اینجا که نه از پژمان و نه از مادر پژمان و نه از ساقی و غیره خبری بود؟! نکنه این دفعه به اسم اشاره نکرده بودی ولی تو باغ شیطنت کرده بودی؟! حد عقل میگفتی اونی که اسرار داشت بیاد بقلت چی شد؟
اونی که اصرار داشتند بیاند بغلم زیاد بودند و همگی مجوز گرفتند! هوای تهران امروز غذای شرکت ماکارونی نبود پلو عدس با کِشکِش…
درود کاتب از قدیم و ندیم میگفتن یه خرده کمتر زندگی بهتر ادامه بده خوش باشی همیشه.
من میگم یه خرده بیشتر زندگی بهتر!
گویند بهشت ُ حورُ عین, خواهد بود .
آنجا مِیِ نابُ , انگبین خواهد بود .
گر ما مِیُ معشوق گزیدیم, چه باک ,
چون عاقبتِ کار , همین خواهد بود …
خیام نیشابوری
حالا اگه من یه بیگ لایک بزرگ بیشتر واس تشکر از شوما نداشته باشم باید چه خاکی سرم بریزم که هدیهی قابلدار واس این شعر مَشتیای که گذاشتی ندارم؟
خعععععععلی عشقی و باحال بود شعرت مهدی.
پسندیدم!
گویند بهشت , با حور خوش است .
من میگویم که آبِ انگور خوش است .
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار ,
کا واز دهل شنیدن از دور خوش است !
من فکر کنم اصلا از اون زمان که ترجمهی اشعار خیام توی بریتانیا منتشر شد بود که تلاش برای پیشبرد مدرنیته و بهشت روی زمینم قوت گرفت!
سلام . اون زهرا که اون بالا نشسته کیه؟خواهرتون نیست آیا؟
پست هم نخواندمی چون بسیار خسته بودمی.
آفتاب از کودوم طرف درومده که مشتبهی جواب کامنت داده اندی هههه
ان شاله خوش باشی و پر انرژی .
میگم من ی طرح میدم تو اجراش کن. روزهای شنبه همه بیان از اتفاقات خوبی که طی هفته گذشته براشون افتاده تعریف کنن . که اول هفته همه منتظر معجزات الهی و اتفاقات شیک و خارق العاده کائنات باشن .
نظرت چیه مشتبهی جونش هههه
آن یکی زهراست خواهر مجتبی
آن دگر zahra دانشجوی خوارزمی
آن یکی زهرا اصفهانیست
وآن دگر zahra که نمیدونم کجاییست.
بابابزرگی میگم خاک توی سر اون کسی که حکم استخدامیت رو امضا کرد
کامنتت رو کامل نخوندم پس نظری ندارم چون پست رو هم نخونده بودی و نظری نداشتی. خخخ
خدا، خدا، خدا، خدا، خدا، خدا، خدا، اینو، اینو، اینو، اینو، اینو، اینو، شفا، شفا، شفا، شفا، شفا، نده، نده، نده، نده، نده، نده، نده، نده، بذار، بذار، بذار، بذار، بذار، بذار، بذار، بذار، بذار، بخندیم، بخندیم، بخندیم، بخندیم، بخندیم، بخندیم، بخندیم، بخندیم
اتفاقا قصدم خندت بود بود بود بود بود بود بود
امیدوااااااااااااارم این ماجرا دیروز یک ربع به شش اتفاق نیفتاده باشه. چون وقتی زنگ زدم یک صدای وحشتنااااااااااااک شنیدم و بعد هم تلفن قطع شد. بعدش هم هرچی گرفتم فقط بوق خالی بود. خوشحالم که زنده ای خخخخخخخخخ خوش باش تا خوش باشیم مجتبی عزیز
نه. این متن، تخیلی بیش نبود. اون صدا احتمالا از خرابی خطوط مخابرات یا تلفنم بوده. گوشیم خرابه هر سه تا تماس که باهام گرفته میشه، چهارمیش هنگ میکنه ریست میشه فرشاد
خادمی
من شماره هام پاک شده یه تک بزن رو گوشیم شمارتو داشته باشم. همین یه ساعت پیش ساندفورجم گیج زد گریه م گرفته بود شماره تم نداشتم بزنگمت. خخخخخخخخخ. ساندفورج درست شد ولی شمارتو بفرس تو اینطور مواقع بیخود اشک نریزم.
ببخشید بی ربط کامنت دادم.
مجتبایی که ساخته ذهم مجتبی هست و واقعی نیست داستان رو روایت می کنه و اگه راوی همون نویسنده باشه پس نویسنده هم واقعی نیست و ساخته ذهن …..
شکلک ما پریروز که این داستان رو خوندیم به این نتیجه ژرف فلسفی دست یابیدیم ولی الآن دقیقا خاطرمان نیست که قبلا نتیجه ژرف فلسفیمان چی بود و نتیجتا همون مقدار بیان شده در ابتدای کامنت برایتان کافی می باشد یا باشد یا بباشد …. هر جور خودتون خواستید فعلش رو صرف کنید…..