خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

صداقت یا حماقت مسأله این است

توجه توجه خدا را شاهد می گیرم که این روایت فقط بر اساس واقعیت بوده و تخیل یا خواب نویسنده در آن هیچ نقشی نداشته است. این را به این دلیل گفتم که در پست قبلیم یکی از همکاران گرامی به بنده نسبت خواب دیدن داده بودند. ضمنا هدف بنده از نوشتن این مطلب عبرت گرفتن سایر دوستان هست و هدف دیگری را دنبال نمی کنم.
درود بر دوستان عزیزم. امیدوارم که حال و احوال همه شما خوب باشه, راستش چند وقتی هست که درگیر یه قضیه شدم، گفتم با شما هم در میون بگذارم. شاید واسه شما هم مفید باشه.
اوایل دی ماه 96 بود که تصمیم گرفتم ماشین را عوض کنم. یه پراید دو گانه سوز مدل 88 داشتم. وقتی ماشین را به تعمیر گاه بردم تا معایبش را بر طرف کنم، یه آقایی اون جا بود که از صحبت های من با تعمیر کار فهمید که قصد فروش ماشین را دارم. از من پرسید ماشین را چند می فروشی؟ گفتم من قیمت مناسب بهت میدم. گفت من 8 میلیون و 800 می خوام. گفت من می دونم بیشتر از این ارزش داره ولی به خدا من یه راننده هستم و می خوام از طریق این ماشین نون در بیارم. تو را خدا ملاحظه من را بکن. گفتم چون این طوری گفتی برای این که رضای خدا هم در این معامله باشه، با همین قیمت ماشین را بهت میدم ولی من تا وامم جور نشه، نمی تونم ماشین را بفروشم. چون باید وامم جور بشه، تا با پول این ماشین روی هم یه تیبا صفر بگیرم. گفت من حاضرم بهت پیش پرداخت بدم تا حتما ماشین را بهم بدی. گفتم خیالت راحت باشه. من سرم بره قولم نمیره. خانمم گفت چرا داری با قیمت پایین می فروشی؟ گفتم خانم اشکالی نداره. جای دوری نمیره.
در طی این یک ماه، حتی پیشنهاد 10 میلیون و 500 هم به من شد ولی فقط به دلیل قولی که به اون آقا داده بودم، قبول نکردم. به جان آرتیمان و آرتینم دقیقا همین قیمت بهم پیشنهاد شد. حتی یه بنگاهی گفت بیارش من تا 11 میلیون هم می تونم بفروشم ولی بازم فقط به همون دلیل نفروختم. خانمم هم مرتب سرزنشم می کرد، آخه مرد این چه کاریه که داری می کنی؟ ولی از اون جایی که من حرفم یکی هست روی حرف و قولم ایستادم. تا این که وامم جور شد و بعد از یک ماه بهش زنگ زدم بیا تا معامله کنیم. اونم اومد. قرار بود 8 میلیون و 800 بپردازه که بعد از کسر مبلغ خلافی که 420 هزار تومن بود، 8 میلیون و 380 هزار تومن به من پرداخت. گفت من نمی تونم هزینه بنگاه بدم، اگه میشه همین جا یه قولنامه بنویسیم و چند تا شاهد امضا کنند. گفتم مانعی نداره و همین کار را هم کردیم. گفت ماشین بیمه داره گفتم تا یک سال بیمه شخص ثالث داره ولی فردا بیمه بدنه تموم میشه ولی ناراحت نباش. قول میدم فردا برم و بیمه بدنه را هم یک ساله تمدید کنم. با این که معامله تموم شده بود، ولی فردا رفتم با هزینه خودم همین کار را هم انجام دادم. توی قول نامه یک ماه فرصت برای فک پلاک تعیین شد.
یک ماه تمام شد و این آقا فک پلاک نکرد. گفتم شاید گرفتار بوده. فعلا کاریش نداشته باشم. یه بد شانسی که ما این جا اوردیم این بود که قولنامه گم شد و مدرک معامله از دست ما خارج شد ولی به اون آقا نگفتم. خلاصه چندین بار باهاش تماس گرفتم که بیا فک پلاک کن. بهش گفتم برادر عزیز چون پلاک به اسم خانمم هست، شما زود تر ترتیب پلاک را بده ولی هر دفعه یه بهانه می آورد، تا این که اول اردیبهشت زنگ زد و گفت طبق قانون جدید برای فک پلاک باید انتقال سند انجام بشه و چون سند به نام شما هم نیست و طبق قول نامه هم شما متعهد شدی هزینه انتقال سند را بدی، خرجت بالا میره و هزینه ای که شما باید بپردازی، 650 تومان هست. گفتم اشکالی نداره. من فعلا 400 تومن به حسابت واریز می کنم، بقیه را هم وقتی انتقال سند انجام شد، به حسابت واریز میشه. اونم مثلا لطف کرد و پذیرفت تا این که چند روز پیش زنگ زد و گفت من ماشین را به شخص دیگه فروختم، شما دیگه فک پلاک را واسه ایشون انجام بده. من هم پذیرفتم. قرار شد فردا بریم توی دفتر پلیس به اضافه 10 و فک پلاک را انجام بدیم. وقتی به اون جا رفتیم ازش پرسیدم انتقال سند را انجام دادی؟ گفت نه. گفتم مگه تو پول نگرفتی واسه انتقال
سند؟ گفت آره گرفتم ولی دلم نخواسته انجام بدم و شما باید 250 تومن باقی مونده را هم به من بپردازی. از اون آقا که ماشین را بهش فروخته بود، پرسیدم ماشین را چند به شما فروخته؟ گفت 12 میلیون و 500. گفتم مرد حسابی تو این قدر روی ماشین سود کردی هنوزم چشم طمع به مال من داری؟ گفت اون به تو ربطی نداره. روزی خودم بوده تو فکر اون 250 تومن باش که تا قرون آخرش را ازت می گیرم. خواستم کتک کاری کنم که خانم نگذاشت. گفت این دزد سر گردنه از خداش هست تو یه بلایی سرش بیاری تا ازت به صورت قانونی تاوان بگیره. دیدم راست میگه.
از اون جایی که خدا همیشه با من هست، خونه را زیر و رو کردم و عاقبت قولنامه را زیر کشو های دراور پیدا کردم. وقتی قول نامه را مطالعه کردیم تا چند دقیقه از شدت ناراحتی و شگفتی قادر به حرف زدن نبودم. می دونید دوستان توی قول نامه قید شده بود هزینه انتقال سند با خریدار می باشد. این چند روز همش راه میرم و با خودم فکر می کنم، آخه پستی تا چه اندازه؟ مگه من به عنوان غریبه کم در حق این آقا لطف کردم؟ سوال اصلی من این جاست که این آقا از کجا می دونست من قول نامه را در اختیار ندارم؟ حتی هنوز هم اصرار داره که برو شکایت کن هیچ کاری ازت بر نمیاد. به خانم گفتم بریم امضا کنیم و بسپاریمش به خدا ولی خانم قاطعانه بهم گفت حالا که این طور شد حتی اگر تو هم ازش بگذری من نمی گذرم و ازش شکایت می کنم. خلاصه دیروز رفتیم و پلاک را قفل کردیم. یعنی از این تاریخ به بعد هر جا ماشین را ببینن توقیفش می کنند. قسم خوردم تا یک میلیون ازش نگیرم پلاک را آزاد نکنم. 400 تومن بابت پولی که به ناحق ازم گرفته و مدرکش را هم دارم و بقیه هم به خاطر آزار و اذیت هایی که در این مدت متحمل شدم از حلقومش می کشم بیرون.
می دونید دوستان با این اتفاق روحم پریشون شده همش با خودم میگم خریت من زیاد شده یا آدم ها خیلی بد شدن؟ همش با خودم میگم یعنی صداقت همون حماقت هست؟ بهش که فکر می کنم دوست دارم خونش را بریزم ولی نه بازم وقتی فکر می کنم دلم واسش می سوزه. آدمی که شرافت و انسانیتش را با این مبلغ ناچیز یا بیشتر از این مبالغ عوض کنه خیلی بدبخت و قابل ترحم هست. خلاصه دلم خیلی از حماقت خودم گرفته.

۵۷ دیدگاه دربارهٔ «صداقت یا حماقت مسأله این است»

سلام
اینکه فرمودید اون آقا از کجا میدونسته شما قولنامه در اختیارتون نیست؟ به نظرم به اصطلاح یه دستی زده. وقتی شما حرفی از قولنامه و خلاف حرفش نزدید براش انقدر هم مشکل نبوده که متوجه بشه فعلا دسترسی به قولنامه ندارید و متأسفانه سوء استفاده کرده. به نظرم شما حماقت نکردید. پس خواهش خواهرانه و دوستانه ای که دارم اینه که بابت این اتفاق خودتون رو سرزنش نکنید. مطمئن باشید خدا دیر یا زود حق رو به حقدار میرسونه. اتفاقا اینطور افراد بیشتر ضرر میکنند که از صداقت دیگران سوء استفاده میکنند. چون قطعا روزی میرسه که ماهیتشون برای همه معلوم میشه. از کجا معلوم؟ ممکنه گرفتار بدتر از خودشون هم بشند. امیدوارم به زودیهای زود این مسئله برای شما و خانواده محترمتون حل بشه. میشه از این اتفاق به عنوان یه تجربه ازش درس گرفت. اینکه من نوعی نه خیلی سریع به هر کسی اعتماد کنم، و نه خدای نکرده به این فکر بیفتم که به دیگران کلک بزنم چون در هر حال شاید اون اوایل ظاهرا برد با من نوعی باشه، ولی نهایتا آخر و عاقبت خوشی نخواهد داشت.

درود بر نازنین بانوی گرامی
بله خودم هم به همین نتیجه رسیدم که یه دستی زده من هم به مجازات خداوند اعتقاد دارم و به شدت از خدا می ترسم همون طور که به رحمت و مهربانیش ایمان کامل دارم. ممنون از صحبت های زیبای شما

سلام و درود بر آقا احمد رضای عزیز امید که حال و احوالت خوب باشه
خب من اول عذر خواهم که نتونستم توی پست قبلی کامنت بدم
اما ماجرای شما
اولین اشتباه این بوده که توی تعمیر گاه به شخصی که نمیشناختی همین طور اعتماد کردی ببین ما ایرانیها یاد گرفتیم که هر جا بخواییم کلک بزنیم یا دروغ بگیم مث آب خوردن میگیم به حضرت عباس به علی به خدا و غیره
اشتباه دوم این بوده که شما قولنامه رو دستی نوشتی ولی به هر حال میتونی شکایت کنی و همین قول نامه هم سند شماست و اگه تویش قید شده باشه که هزینه های انتقال سند و فک پلاک با ایشون بوده و انجام نداده باید به طور کامل جبران خسارت کنه
اشتباه سوم شما هم این بوده که بدون هیچ شناختی همین طوری پول به حسابش واریز کردی
خب البته این پست شما یه خوبی هم داره اونم اینه که دوستی اگه خواست خونه ماشین باغ زمین خلاصه چیزهاییی که سند دارن رو بفروشه از این به بعد بیشتر حسابش جمع باشه
ببین اگه حتی برادرتم بود اگه اون معامله توی بنگاه یا دفاتر اسناد رسمی انجام بشه بهتره شاید بهت هزار چی هم بگن ولی چی گفتن بهتر از دردسرهای بعدیش هستا
به هر حال امیدوارم مشکلتون حل بشه و اون نامرد بدجنسم به سزای اعمالش که پرداخت هزینه ی گرفته بدون صاحب حق بودنه برسه
روزتون خوش و حق حافظ و نگهدارتان باشه

سلام بر احمدرضای عزیز
اول یک سئوال بپرسم؟ آیا تیبا رو قصد نداری بفروشی؟ من بیست میلیون خریدارم. به خدا قرض دارم بچه دارم. خرجم به دخلم نمی خوره. باشه, فردا میام کلیدو میگیرم و پولشو قسطی میریزم به حسابت. خخخ
ببخشید شوخی کردم از این حس و حال بیای بیرون.
میدونی چیه؟ گرگِ گوسفند نما دور و برمون زیاد شده. از این اتفاقها هم برای من زیاد افتاده ولی باز اعتماد می کنم. چون بعضی وقتها هم واقعا آدمهای خیلی خوب در مسیرم سبز می شوند که دلم نمی خواد با چوب اون گرگها بتازونمشون. بهت حق میدم اعصابت بهم بریزه و کمی هم تقصیر از خودت بود که خیلی راحت اعتماد کردی.
در هر صورت برات آرزوی موفقیت می کنم و به خانمت هم حق میدم که پی گیر این کار باشه. هر وقت تیبا را خواستی بفروشی به من یه زنگ بزن. خخخ
موفق و پیروز باشی

درود بر مهدی جان عزیزم
خخخخخخ باشه بیست میلیون را حاضر کن البته ۲۰۰ کیلو هم عسل ناقابل بگذار روش تا بگم خیرش را ببینی خخخخ ولی مهدی جون فاجعه این جاست که دیگه گرگ های گوسفند نما وجود ندارن شوربختانه گوسفندها گرگ شدن دوستت دارم مهدی جون

درود بر احمد رضا. آقا مهدی یه آب باریکه داره. میتونه با فروش عسل خرج زندگی خودشو در بیاره. من بدبخت بی نوای بی پول از بی کفنی زنده ام. بیا تیبا رو ۱۷۰۰۰۰۰۰ تومن بده به من! بخدا هر شب دعات میکنم/خخخخخخخ! نکن رفیق! این روزا جواب صداقت، خیانته

سلام.
راستش منم با آقا محمد موافقم.
الان و تو این دوره جواب صداقت و خوب بودن خیانت و بدیه.
من به شخصه خیلی سخت اعتماد میکنم و وقتی کسی بهم خیانت کنه دیگه حق نزدیک شدن رو به من نداره و نباید هم انتظار بخشیده شدن داشته باشه.
امیدوارم دیگه هیچوقت اینطوری جواب صداقت , خوبی و اعتمادتون رو نگیرین.
شاد باشین همیشه.

سلام دوست عزیز. واقعیتش اینه که این باید درس ابرتی بشه که به هیچ وجه به هیچ کس اعتماد نکنی. نگو من مَردَم، حرفم یکی هستش و از این حرفها.
من بچهه کف شیراز هستم. یه چیزهایی میبینم که اگر برات تعریف کنم برق از سرت که هیچ آهن خونت بخار میشه
حواست باید به این جور کارا باشه یکی بود بعد از این که ماشینشو فروخت یه مدت کوتاهی زندون هم رفت. یعنی هم ماشینش رفت. هم پولش هم تجربه شیرین زندان رو هم چشید.
البته، موردش با تو خدا رو شُکر خیلی فرق میکرد.
توی چنین معاملاتی حتما با کسی که وارد هستش باید بشینی سر قول نامه یا هر چیز دیگه.
این کامنت تولانی شد یه مثال کوچیک دارم که توی کامنت بعدی مینویسم.

ما از یکی از آشنایان خودمون یه ماشین خریدیم. دستی و پیش خودمون یه برگ نوشتیم.
وقتی که داشت مینوشت یه بندی اضاف کرد که برام جالب بود.
نوشت من فلانی فلان ماشین را با پلاک فلان در تاریخ فلان و ساعت فلان به خریدار تحویل دادم.
دقت کن ساعت رو نوشت. میدونی چرا مینویسن؟
میگن تو شاید امروز بری تصادف کنی. بعد بندازی گردن من. اما، از این ساعت به بعد با نوشتن همین کلمه ساده از گردن من ساقط شد که چنین دلهره داشته باشم.
عجب جمله ای شده.
لطفا از این به بعد به حرف من گوش بده و سر چنین معاملاتی سنگ دل باش. الآن دوباره نگی واسه خدا چنین کارهایی میکنما، دنیا خیلی عوضی شده.
دست کم تو هم سنگ دل باش تا کسی نخواد سرت کلاه بزاره. یادت نرکه اگر سر تو کلاه بره یعنی حق زن و بچه های تو هم خورده میشه. پس سنگ دل باش.

سلام.
ببین من خانمم کارشو از دست داد از زنجان اومد تهران انتقالیشم ندادن. بیا اون ماشینو ۱۵ تومن بده به من قول میدم همیشه دعات کنم خخخ. خداییش خیلی دل گنده ای داری که همچین کاری کردی. برادر من اگر دیدی کسی در حق تو این رحم رو داشت تو هم در حق دیگران خوبی کن. کی به فکر ما بوده که بخوایم ما به فکر دیگران باشیم؟
در کل یک ملیون که هیچ، خسارت و هزینه ی دادرسی رو هم ازش بگیر.
از این به بعد هم حتی به برادر خودت هم از این لطفها نکن. پسر عمه ی من با پدر من که میشه داییش کاری کرد که بعد از سالها هنوز داریم تاوانش رو میدیم. پس دوره ی این مردونگیها گذشته.
موفق باشی.

درود بر شهروز عزیز و دوست داشتنی واقعا واسه خانمت ناراحت شدم یعنی این ها این قدر بی عرضه بودن که نتونستن کارش را درست کنن؟
می دونی به خدا من اصلا ناراحت پول نیستم من فقط از این می سوزم که چرا من این قدر در حقش محبت کردم

سلام بیخیال شکایت بشید روند دادرسی متاسفانه طولانی هست
روند دادرسی ها خیلی خیلی آزاردهنده است
شما باید همین یک میلیون را حزینه کنی برای دادرسی
تازه کلی معتل میشی
کلی باید بری پاسگاه و دادگاه
در مورد همین اعتماد کردن باید بگم عهد شکستن خیلی عادی شده
طرف میاد عهد میبنده کلی وعده میده
وقتی که کارش تمام میشه میزنه زیر همه چی
ما پارسال یک شخص را داشتیم آمد کلی وعده داد
بعدش وقتی بالا آمد زد زیر همه وعده ها
یعنی قرار این بود صد روز ما مشکلاتمون حل بشه خلاصه نقض عهد شد
فقط شما نیستی
ما هم از این کلاه ها دو بار سرمون رفت

البته سر مردم رفت سر من نرفت
موفق باشید

درود بر آبجی خودم خوبی؟ با درس ها و امتحان ها چه می کنی؟ آره به خدا سنگدل تر را خوب اومدی باهات شدیدا موافقم واقعا هم دلم از سنگ شد به قول حافظ با هر که بگفتم تو را دوست شدم شد دشمن من وه که چه طالع دارم

سلام
بنظرم نباید خیلی هم بدبین بود و مطلقا بگیم دیگه صداقت و این حرفا وجود نداره بین افراد. بنظرم بدی ها در هر عصر و زمونه ای بوده و هست . اما خب الانه پیچیده تر شده نوعش
بحث اعتماد کردن هم نسبی هست نتیجه ش گاهی اینشکلی ضرر میکنه آدم گاهی خم نتیجه مطلوبه در کل که همیشه جانب احتیاط رو باید داشت

درود بر آبجی ریحان می دونی می خوام بگم ما آدم ها ها هر چی به سر مون میاد از حماقت خود مون هست وقتی احتیاط نمی کنیم همه چیز را می اندازیم گردن صداقت ولی دیگه تموم شد من در حضور شما و همه دوستانم همین جا قول میدم دیگه چنین حماقتی تکرار نشه و احتیاط را از دست ندم

سلام . تجربه تلخی بود .
همه ما ها ازین تلخی ها کمابیش به انحای مختلف رو تجربه کردیم .
ای کاش تمام دل رحمی ها رو فقط برای کسایی که میشناسیم خرج کنیم . حتی اگه قدرشناس نباشن نمکدون رو توی صورتمون پرت نمی کنن . خخخخ

درود بر رعد کبیر ای کاش فقط تلخ بود می دونی رعد من تا الآن فکر می کردم غریبه با برادرم هیچ فرقی نداره من به خانم میگم آب به اندازه مصرف کن تا مردم دیگه آب داشته باشن بخورن من به خانمم میگم نگذار بچه ها شلوغ کنن مبادا همسایه ناراحت بشه هر چند می تونم بهش بگم بچه هستن و چهار دیواری و اختیاری به بچه ها میگم از شیشه ماشین آشغال نندازید بیرون چون حق الناس هست خلاصه خیلی چیز های دیگه

سلام. وقت به خیر. شاید بقیه ناراحت بشن اما با توجه به بلا هایی که به سبب صداقت بیش از حدَّم تو زندگی سرم آوُردن میگم بله، صداقت یکی از مصادیق بارز حماقته.
این روزا شناخت آدما واقعا سخت شده، چون اکثرا خوب نقش بازی می کنن،
من از اصرار بیش از حدتون به فروش ماشین زیر قیمت بازار به شخصی که هیچ شناختی ازش نداشتین و صرفا به خاطر قولی که بهش دادین هم عصبانی و هم متحیرم با وجود اینکه قضیه هیچ ربطی به من نداره، اما در ارتباط با قفل پلاک اگه به جایی برسین من به جای شما دلم خنک میشه. چون جواب چنین آدمایی که بویی از معرفت و شرف نبردن رو باید تو همین دنیا داد.
البته انسان ها ذاتا بدجنس نیستن، زمان و شرایط بد جنسشون می کنه. یه راه ارتباطی مثل ایمیل بذارین تا به صورت خصوصی بهتون بگم که مشکلات اقتصادی باعث بی رحمی امروز جامعه ی ایران شده. ببخشید که خیلی سربسته گفتم! خخخخخخخخ.
همیشه سالم و در کنار خانواده خوش باشین.

درود بر پوریا خوبی داداشم؟ باور کن خودم هم از همین حماقتم دارم می سوزم آخه یعنی چی قول دادم؟ به قول یکی از دوستان قول کیلو چند؟ تو باور می کنی این برج حتی هزینه تمدید نتم را هم ندارم؟ مگه این که معجزه بشه و بتونم تامینش کنم تو باور می کنی قبض برقم دیروز اومد و مبلغش چهارصد هزار تومن بود؟ به جان آرتیمان بدهی از قبل هم نداشتم مشکلات اقتصادی گفتی و کردی کبابم
راه ارتباطی من mirza4761@gmail.com 09176114761

سلامی مجدد
بعضی ها ذاتا خون گرمند. ذاتا محبت می کنند و ذاتا اعتماد می کنند. دست خودشان نیست این در ذات درونشان نهفته شده و اگر صد بار هم ضربه بخورند باز ذاتا بیشتر به فکر دیگران هستند تا خودشان. بعضی ها هم ذاتا گرگند. در انواع لباسهای گوناگون ولی از بس لقمه حرام خورده اند ذاتا نمی تونند خوب باشند و متاسفانه اکثرا این افراد با افراد دسته اول روبرو می شوند و مرتب آنها را می درند و باز افراد دسته اول مهربانند و زود اعتماد می کنند.
تو ذاتا خوبیب احمد رضا و شاید این بلاها باز هم سرت بیاد. ولی واقعا آرزو می کنم در آن موقع تجربه کمکت کند. باز هم موفق باشی و پیروزی ات در دادگاه دل من را هم خنک می کند. پس موفق باشی.

سلام مهدی امیدوارم کارم به دادگاه نکشه که فکر کنم یعنی امیدوارم نکشه چون اون نامرد ماشین را به شخص دیگه ای فروخته اگه بخواد وارد مراحل قانونی بشه باید خسارت اون آقا را هم بده اگر کار به دادرسی بکشه که من حوصله پیگیری ندارم

پی نوشت: گاهی اوقات حماقت هایی که می کنیم آثارش تا مدت ها می مونه دیشب آرتیمان اومد توی بغلم و صورتم را بوسید و گفت بابا غصه نخور وقتی بزرگ شدم حقت را از آقای سادات می گیرم حالا ببینید این بچه چه قدر نشسته با خودش فکر کرده چه قدر خود خوری کرده تا چنین نتیجه گیری کرده. من بهش گفتم بابا جون این قضیه آن چنان هم مهم نیست که تو بخوای ذهنت را درگیر کنی چون مبلغش زیاد نیست ولی تو باید مواظب باشی هیچ وقت کسی گولت نزنه و حقت را نخوره بهش گفتم از این قضیه باید نتیجه اخلاقی بگیریم خلاصه کلی حرف زدم
ولی واقعیتش موندم که دقیقا به آرتیمان چی بگم که خوب باشه و به قول معروف نه سیخ بسوزه و نه کباب. در جامعه ای که ضد ارزش ها جای ارزش ها را گرفتن من باید به فرزند دلبندم چی بگم دیگه ادامه نمیدم معذرت می خوام که باعث سر درد شما هم شدم

سلام!
در یکی دو مورد مراوده مالی به مشکل برخوردم که الحمد لله از جنس مشکل تو نبود. حالا تجربه بهم فهمونده که طبق صراحت متن قرآن بهتره بجای اعتماد خشک و خالی کارمونو با سند محکم انجام بدیم تا به دام چنین افراد شرافت‌فروشی نیفتیم.
راستی شیراز زندگی می‌کنی یا شهرستان محل تولدت؟

درود بر هم استانی عزیزم من همون نورآباد ممسنی زندگی می کنم اگه هوای مسافرت به سرت زد حتما یه سری به من بزن خیییییلی خوشحالم می کنی در ضمن با استدلالت کاملا موافقم ولی من سندم که همون قولنامه هست هیچ مشکلی نداره مشکل از اون جایی شروع شد که من قول نامه را گم کردم و به حرف اون آقا اعتماد کردم

سلام. برای اشتباهات گذشته اندوهگین نباشید. اما اینکه گفتید تا یک میلیون ازش نگیرم پلاک رو آزاد نمیکنم٬ کار بسیار اشتباهیست. دسته کم باید چهار میلیون بگیرید تا جای حساسش (به گفته رامبد جوان) را خوب بسوزانید.

سلام توی ایران گرگ نباشی میخورنت ازش شکایت کنید و حقتونو بگیرید اینا همه تجربه میشن ولی دوست من این روزا محبت خریدار نداره باید سنگدل باشی و کلً مردم با سنگدلا بیشتر حال می کنن اینجا ایرانه وقتی از دزد شکایت کنی شکایت تو رو یه دزد دیگه بر رسی میکنه به هر حال امیدوارم مشکلتون حل بشه

سلام احمد جان عزیز. خب من چندتا شلوار کمتر از تو کثیف کردم، اما یکی دوتا نکته رو بهت میگم و امیدوارم به دردت بخوره. اما قبلش بگم که اصلا خودتو سرزنش نکن و فقط سعی کن با تجربه ای که به دست میاری آدم بهتری باشی. اما نکته اول اینکه وقتی به عنوان یه نابینا قولنامه ای رو می نویسی یا امضا می کنی، از طرف مقابل یا ترجیحا از یکی از اطرافیان خودت بخواه که همون جا سند رو کامل واست تلاوت بکنند. ترجیحا با صوت. این طوری اگر اشکالی در متن باشه یا مطلبی برخلاف قول و قرارهای زبانی توش گنجانده شده باشه به سرعت متوجه میشی. ثانیا علاوه بر اون
بنده خدا، خودت هم به خودت ضرر زدی. واقعا وقتی بیمه بدنه تمام شده دلیلی نداره برداری بری ماشینی رو که بیمه بدنه نداره بیمه کنی. همون بیمه اصلی رو هم باید لحاظ می کردی و پولش رو می گرفتی. نکته بعدی اینکه اصلا نخواه که با این تجربه کل صداقت خودت رو زیر سوال ببری. دنیا هنوز بر مدار خوب ها و خوبی ها می گرده. در پایان باز هم صمیمانه ازت میخوام دست از سرزنش خودت برداری و به پسرت هم بگی که اشتباه تا حدی از خودت بوده و سعی می کنی یاد بگیری. درمورد قبض برق هم اگر بدهی نداری حتما اعتراض بذار مشکلت حل میشه. بدون اعتراض پرداختش نکن. بگو بیان کنتور رو یه چک بکنن احتمالا مشکلی داشته. هرجا هستی، بهترین ها نصیبت باشه.

سلام دکتر خوبی؟ کیان چه طوره؟ آره قبول دارم اشتباه از خودم بوده باور کن من به جای یه معتمد چند تا معتمد داشتم با صدای بلند هم از روی قول نامه خوندن ولی مشکل از اون جایی شروع شد که من قولنامه را گم کردم در مورد بیمه هم یکی از شروط معامله در این جا یعنی در منطقه ما داشتن بیمه هست البته بیمه بدنه اجباری نیست در باره صحبتی هم که باید با آرتیمان داشته باشم کاملا موافقم و همین کار را می کنم

عصر سه شنبه اون آقایی که این آقای دزد ماشین را بهش فروخته بود زنگ زد می خواست گریه کنه می گفت چرا ماشین را توقیف کردی من یه کارگرم که با هزار بدبختی این ماشین را از اون آقا خریدم یه بچه سرطانی هم دارم که باید با این ماشین جا به جاش کنم و با همین ماشین هم خرجش را دربیارم تو را خدا ماشین را آزاد کن بهش گفتم من شما را درک می کنم ولی آیا شما راضی میشید که حق من پایمال بشه؟ گفت این وسط من چه تقصیری دارم من این ماشین را از اون آقا خریدم و از مشکل شما بی خبر بودم بعد از تلفن به خانمم گفتم این چهارصد تومن که ما را پادشاه نمی کنه بیا و بگذر گفت تحت هیچ شرایطی گذشت نمی کنم خلاصه هر چی اصرار کردم گذشت نکرد الآن هم واقعا واسه اون آقا و پسرش ناراحت شدم عذاب وجدان گرفتم هر چند که من هم تقصیری ندارم

سلام به احمد رضای گرامی،جداً واست ناراحت شدم و از خدا میخوام که هر چه زود تر شما رو به آرامش برسونه،از کجا معلوم که این فرد دوم راست میگه؟شاید این آدم هم مثل اون فرد قبلی دروغ گو باشه،باید به این نکته هم دقت کنی،در ضمن این که بگیم همه چیز نسبی هست حرف صحیحی نیست،نسبی بودن بدین معناست که یک عمل یا کار یک جا درست هست و یکجا نیست،خوبی همه جا صحیح هست و نباید بگیم که شما حماقت کردید؛اما متأسفانه شما زیادی بهش محبت کردید و تمام خواسته های اون فرد اول رو پاسخ گفتید، باید برای مثال تخفیفی رو که دادید دیگه حرکتی انجام نمیدادید تا همه چیز به طور عادی پیش بره و تموم بشه،الان هم غصه نخورید چون آرامش شما و خانواده محترمتون از همه چیز گران قیمت تر هست و نباید با این موارد خدشه دار بشه،به امید آرامش بیشتر.

درود بر بهزاد عزیز راستش دقیقا من هم اعتماد کامل به حرفش ندارم و شک دارم که راست بگه آره من هم به همین تجربه رسیدم که وقتی به شخصی زیادی محبت می کنی در واقع پررو و پر توقع میشه. خیلی خوشحال شدم این جا دیدمت بهزاد جون

درود بر ابراهیم عزیز و دوست داشتنی خوبی داداش؟ چه میشه کرد الآن هم سعی می کنم بی تفاوت باشم ولی یه نکته را توی این مدت متوجه شدم و اون هم این که تو واقعا پسر با محبت و مهربونی هستی فرقی هم واست نداره اون شخص کی باشه تو نسبت به همه مهربون هستی و این یه امتیاز بزرگ واسه تو هست بهت تبریک میگم عزیزم

دیدگاهتان را بنویسید