خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مرا بشنو، ماندگار ترین محبتِ بی پایان!

ذهنم اکنون خرمشهری ویران است که زیر بمب باران واژه ها ، جان می کَنَد، می میرد، خاکستر می شود و واژه ها هنوز می بارند!

می ترسم.

فریاد هایم را دودِ بی امان می بلعد. خدایا مرا می شنوی؟

اینجا! زیرِ آوارِ مشتی رویا،

در هجومِ  بارشِ بی رحمانه ی واژه ها،

پشتِ پرده ی اشک های بی امان!

مرا می شنوی؟

من سقوطی ناگزیرم!

سردردی درست پس از یک کابوسِ  بی رحمِ طولانی!

تاوانِ شکستن باوری آشنا، شیشه ای،  به عمق اقیانوس!

یک بی خوابیِ ممتدِ بی دلیل،  در اوجِ خستگی و ویرانی!

می شنوی ام؟

من تمامِ لحظه هایم درد می کند.

خدایا!

مرا آخر زخمِ چرکینِ خنجر خورده از  نبودنی   بی دلیل، در تابستانی که  انتهای جاده ی دور شدن ها، جان به پاییز سپرد، خواهد کشت!

مرا بشنو عزیزِ مهربانِ همیشه!

من از این سکوتِ منتهی شده به بی کرانِ بغضی  که دریا، دریا اشک  او را حریف نیست،  میترسم!

از این حالِ خوبِ نقاب شده بر چهره ام،

از شب و سکوتِ دردآلودش، که زخم خوردن هایم را ورق می زند،

از این آوار،

این بمب بارانِ پر از هیچ که دفتر هایم را به زانو درآورده اند می ترسم!

من فرزندِ شبم رفیقِ هر لحظه و همیشه!

دور نشوی از من!

نسیم هایت را از  بلندای خیالِ  سیاهِ موهایم،  دریغ مکن!

بگذار امیدِ آفتابِ مهربانی ات مرا زیرِ آوار شدنِ  وجودِ ویرانم،  زنده نگاه دارد!

 

نفس هایم اکنون، غرق آتشی سوزان از سینه ی سنگینم با دردی بی امان خود را رها می کنند.

وحشتِ دوریت، سرمای سرد ترین زمستان های جهان را بر تنم تازیانه می زند!

مرا بشنو ماندگارترین محبتِ  بی پایان!

نگذار باور کنم من به دنیا آمده ام تا هر لحظه بمیرم! ***.​

۸ دیدگاه دربارهٔ «مرا بشنو، ماندگار ترین محبتِ بی پایان!»

سلام.

این اولین پست از شماست که می‌بینم پس تبریک!

اجازه بدید حسم رو بگم.

من اصلا احساس نپختگی و بی‌موضوع بودن و کپی ادبی درباره این نوشته ندارم.

واقعا شما رو تحسین می‌کنم و خواهش می‌کنم حتما و حتما باز هم نوشته ها و اشعارتون رو با ما به اشتراک بزارید.

این نظر رو بعنوان فردی که چند ورقی باطله کرده و یک مقام ناقابل کشوری شعر داره خدمتتون نوشتم.

راستی! من هم مثل اکثر افراد دارای مشکل بینایی با شما هم رشته هستم و شدیدا به ادبیات و فلسفه و ریاضی علاقه دارم.

ایام به کام.

درود بر شما! سپاس از محبت بی کرانتون به من و قلمم. ممنون بابت تبریکتون برای پست.
من پستی با عنوان تجسم یک رویای دوردست هر ماه توی سایت منتشر می کنم که تا امروز دو قسمتش منتشر شده. بازم سپاس از حضورتون.
برقرار باشید!

ممنونم از لطف بی نهایتت پریسای نازنین! کاش این روزای مردد تموم بشن! تردید توی تک تک لحظه هاشون، راستش یه کم داره کلافه کننده می شه! شایدم من صبرم کم شده! خخخ. ایام به کامت دوست نازنین من!

دیدگاهتان را بنویسید