سلامی به درخشش ناب عشق به قلب و نگاه آشنای تو همراه صمیمی و آشنای نگاه.
باز هم در ادامه این راه هزارمنظره با ما همراه شو تا تو را به تماشای تعبیر رویا ببریم. نگاه، همچنان با شماست!
یک بار دیگه در یک نگاه دیگه به دیدنتون اومدیم تا گشت و گذارهای رنگارنگمون رو دوباره از سر بگیریم و از یافتن و آگاه شدن و همین طور از همراهی دوستان نگاه لذت ببریم، با این امید شیرین که ما هم موجبات لذت شما عزیزان باشیم.
خلاصه اینکه، دوست و همراه عزیز! نگاه، همچنان با شماست و عاشق همراههای آشنا و صمیمیشه.
تا این کلام طولانیتر نشده و حوصله آشناهای دیرآشنای ما بیشتر از این سر نرفته، بریم به سیر و گشت در لابلای دیدنیها، شنیدنیها و خواندنیهای این شماره از ماهنامه نگاه! همراه ما باشید!
ستون اول: قصه ها
ستون دوم: انیمیشن.
ستون سوم: مباحث روانشناسی
ستون چهارم: برگی از گلستان سعدی
ستون پنجم: داستانهای قرآنی
ستون ششم: آشنایی با مشاغل
ستون هفتم: کتابهای نوجوانان
ستون هشتم: آشنایی با تکنولوژی
ستون نهم: معرفی کتاب
ستون قصه
باز همگاه سفری دیگه به دنیای قصههاست. دنیایی که همیشه، در هر سنی که باشیم، در هر کجای جادههای عمر، با طنینی از جنس لطیف خیال ما رو صدا میزنه. فرقی نمیکنه چند سالت باشه. کودکی پر از شور، نوجوانی پر از راز، یا بزرگسالی پر از تجربه. در دنیای قصه همیشه برای تو جا هست. جهانی سراسر رنگ و شور، که خیلی چیزها واسمون داره. گنجهایی از جنس آگاهی و عبرت، کلیدهای طلایی برای باز کردن درهای بسته، و جوابهایی برای گذشتن از معماهای ناگذر در دنیای واقعی. بیا تا یک بار دیگه همراه با هم به این سفر هزاران رنگ بریم!
قصه چرا میمون خانه ای ندارد
به مدت پنج سال، قحطی بود. کشاورزان از مردم خواستند که برای آنها دعای خیر کنند، و سرانجام، محصول خوبی
داشتند. از آنجایی که غذای فراوانی وجود داشت، فرعون تصمیم گرفت جشنی ترتیب بدهد. آن جشن، رویداد خجسته-
ای بود. آنها برای پنج روز ضیافت بزرگی داشتند.
میمون خیلی خوشحال بود. به دلیل قحطی، خیلی لاغر شده بود. او میخواست غذای زیادی بخورد.
وقتی وارد ضیافت شد، صدها میز بلند مملو از غذا شده بود. در آنجا آجیل، کاسه هایی از غلات و میوه های رسیده
وجود داشت. همچنین او میتوانست بوی گوشت داغ کبابی را که روی اجاق در حال پختن بود، احساس کند.
محفل حیوانات شاد بود. اما در طول ضیافت، میمون برای سواستفاده از مهربانی فرعون، به نقشه ای فکر کرد. او
تصمیم گرفت مقداری از غذاها را بدزدد و بعد آن را در خانه بخورد.
تمام حیوانات شاد بودند. آنها متوجه نشدند که میمون در حال پنهان کردن غذا است. بعد از ضیافت، میمون غذاها
را به خانه برد و آنها را خورد. تا چهار روز، این کار هر روز میمون بود.
اما در روز پنجم، فرعون همه را غافلگیر کرد. او میخواست به همه ی حیوانات خانه ای بدهد. میمون خیلی هیجانزده
بود. اما وقتی به خانهی فرعون رسید، نتوانست از در عبور کند. قطر کمر او بیشتر از آستانهی در بود. او بیش از حد
چاق بود!
میمون از فرعون خواست که او را به خاطر دزدی اش ببخشد. اما فرعون گفت نه. میمون درخواست کرد مرا ببخشید. او نمیفهمید چرا فرعون نامهربان شده است.
دانلود قصه چرا میمون خانه ای ندارد
قصه متیو درسی میگیرد
متیو پسر فهمیده ای بود. او اتاقش را همیشه مرتب نگاه میداشت و در ادبیات استعدادی ذاتی داشت. روزی او آرزو
کرد که روزنامه نگار شود. این جوان زمان زیادی را صرف مطالعه میکرد و دوست داشت تنها باشد. اما شخصیت آرام او
مانع میشد که دوست پیدا کند.
یک روز متیو به داروخانه رفت که برای مادربزرگش تعدادی قرص بگیرد. او چند پسر را دید که به تیرکی بیرون
داروخانه تکیه داده اند. یکی از پسرها از متیو تعریف کرد « از ژاکتت خوشم میآید. »
پسر دیگری پرسید « میخواهی به رستوران نیت برویم؟ » متیو گفت « البته! »
پسرها به سمت رستوران راه افتادند. آنها میخواست چند تکه پیتزا بخورند. غذایشان را سفارش دادند و با نی
نوشابه نوشیدند. آنقدر خوردند که شکمشان باد کرد. به متیو داشت خیلی خوش میگذشت.
یکی از پسرها گفت « بیایید بدون پرداخت کردن برویم. » متیو این را نمی خواست. اما تصور کرد که اگر این کار را
انجام ندهد، دوستان جدیدش او را دوست نخواهند داشت. ناگهان پیشخدمت فریاد کرد « بایستید! » دو پسر دیگر
فرار کردند و متیو را تنها گذاشتند.
خیلی زود، پلیس از راه رسید. افسر پلیس گفت « رفتن بدون پرداخت کردن پول غذایتان، مثل دزدی است.
رستوران خواهان اجرای عدالت است. به همین خاطر هفتهی آینده باید به دادگاه بروی و اجازه بدهی که هیئت منصفه
دربارهی مجازاتت تصمیم بگیرند. »
وقتی به دادگاه رفت، قاضی پرسید « متیو، چیزی برای گفتن داری؟ »
او گفت « بابت کاری که کرده ام، متاسفم. حالا میدانم که دوستان واقعی از تو نمیخواهند که کاری غیر قانونی انجام
بدهی. »
سپس هیئت منصفه اجازهی آزادی اش را داد. اما متیو را مجبور کردند برای مجازات، زباله جمع کند. در کمال تعجب،
متیو با ملاقات چند دوست جدید به کارش خاتمه داد.
قصه دالتون در برابر قُلدُر
دالتون پسر خوبی بود، اما گاهی اوقات پسرهای دیگر، به خاطر اینکه بسیار بلند و لاغر بود، او را دست میانداختند.
بزرگترین مشکل دالتون، میچ بود. او یک پسر زورگو بود که مدام از قدرتش لاف میزد. او با پسرهای دیگر دعوا میکرد.
گاهی اوقات، اگر پسرها پول ناهارشان را به او میدادند، او لطف میکرد و آنها را راحت می
گذاشت.
روزی، پسرها از المپیک ویژهی مدرسهی راهنمایی مطلع شدند. کلاس ورزش آنها قرار بود در آن مسابقه شرکت
کند. بسیار از بچه ها هیجان زده بودند. اما دالتون فکر میکرد آن مسابقه مثل یک شکنجه بود.
آن روز صبح، دالتون برای صبحانه مقدار زیادی کربوهیدرات خورد. او وارد سالن ورزش شد و به صفحهی مندرج
ساعت نگاه کرد. زمان شروع مسابقه بود. آموزگار پرسید که آیا آنها آماده هستند. همه به جز دالتون، سَر تایید تکان
دادند.
دالتون گفت « یک زنبور نیشم زده، نیاز دارم پرستار را ببینم. » او این داستان را سرهم کرده بود، که مجبور به بازی
کردن نباشد.
مربی اش پاسخ داد « حرفت را باور نمیکنم، آمادهی بازی شو. »
نخست، آنها کشتی گرفتند، سپس پریدند و سینه خیر رفتند و بازی های دیگری انجام دادند. اما میچ در همهی
رقابت ها پیروز میدان بود.
آنها تمام صبح، همهی تلاششان را کردند که او را شکست بدهند. هنگام ناهار، آنها خسته و کوفته بودند. تمام
بدنشان درد میکرد. آنها به این فکر میکردند که چطور برنده شوند. میدانستند که والیبال آخرین بازی آن روز است.
بچه هایی که قبلا رقیب دالتون بودند، با او هم پیمان شدند. آنها میخواستند که دالتون برای شکست میچ به آنها کمک
کند. دالتون قصد داشت حریف میچ شود.
بازی شروع شد. هرگاه میچ میکوشید که از بالای تور به توپ ضربه بزند، دالتون آن را متوقف میکرد. سرانجام،
میچ تمام توانش را به کار گرفت. اما توپ با ضربهی دست های دالتون به عقب جهید و به صورت میچ برخورد کرد. در
نهایت میچ شکست خورد.
دانلود قصه دالتون در برابر قلدر
قصه دستی که درد میکرد
قصه جونی بیجونز و چندتا فضولی قایمکی یواشکی قسمت دوم
دانلود قصه جونی بیجونز و چندتا فضولی قایمکی یواشکی
عوامل ستون قصه
نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی.
قصه چرا میمون خانه ای ندارد، مترجم: گروه افرا. گوینده: سحر صادقی. تنظیم کننده: لیلا سعیدیفر.
قصه جونی بیجونز و چندتا فضولی قایمکی یواشکی، مترجم: امیرمهدی حقیقت. گوینده: فرناز امیری. تنظیم کننده: عباس زمانی.
قصه دستی که درد میکرد، نویسنده: فریبا کلهر. گوینده: لیلا سعیدیفر. تنظیم کننده: لیلا سعیدیفر.
قصه دالتون در برابر قلدر، مترجم: گروه افرا. گوینده: حدیثه اسدزاده. تنظیم کننده: عباس زمانی.
قصه متیو درسی میگیرد، مترجم: گروه افرا. گوینده: زهرا سادات حسینی. تنظیم کننده: عباس زمانی.
ستون انیمیشن
سلام به نگاهیهایی که در هر سن و سالی کودک درونشون حسابی فعاله و همچنان دنبال مواردی از قبیل کارتون و سریال و انیمیشن و الباقی تفریحات این مدلی.
اسم انیمیشن برده شد و بله دقیقا هدف اینه. اینجا ستون انیمیشنه. توضیح اینکه قراره هر بار یک انیمیشن کوتاه البته به صورت توضیحدار اینجا، درست همینجا، در همین ستون از نگاه واسه هوادارهای انیمیشن داشته باشیم.
به نظرم این ستون از اون مواردیه که من حسابی عاشقش میشم. تو چی؟ از این مدل تفریحها دوست داری؟ اگر جوابت مثبته که یک ایول بلند همصدا با خودم بگو! اگر هم هنوز مطمئن نیستی از من میشنوی بیا یک آزمایشی کن. من که میگم بعدش دیگه هر بار اول صف هستی! بخش این ماه رسید بریم تماشا!
دانلود قسمت پنجم انیمیشن ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی
دانلود قسمت ششم انیمیشن ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی
عوامل ستون انیمیشن
نویسنده پیشگفتار، پریسا جهانشاهی.
نویسنده متن: فرناز امیری. راوی: فرناز امیری. تنظیم کننده: فاطمه خلیلی.
ستون مباحث روانشناسی
کسی میگفت، هر انسانی در وجودش یک جهان داره. جهانی پر از پستیها و بلندیها و نقطههای تاریک و روشن، گرم و سرد، زشت و زیبا. جهانی به بزرگی همین جهانی که ما درش گم شدیم.
تا حالا شده به نقطههای تاریک جهان داخل وجودمون فکر کنیم؟ شده بخوایم ازشون بیشتر بدونیم و سر در بیاریم که این نقطهی تاریک، از کجا اومده، از کی تاریک شده و از همه مهمتر، برای رفع تاریکی این نقطهها چه باید کرد؟ گاهی بعضی گرهها خیلی ساده باز میشن. فقط کافیه کمی بیشتر از دنیای پیچیدهی روح و احساس بدونیم. گاهی بعضی از تاریکیهای داخل دنیای وجودمون ریشه دارن. ریشه در اتفاق، یک قصه، یک خاطره در کودکیهامون. گاهی آگاهیها میتونن کمکمون کنن که این ریشهها رو پیدا و نابود کنیم. و اگر در مورد خودمون این امر محقق نشه، دانستنهای ما یاریگرهای مفیدی خواهند بود تا فردای کودکان ما خالی از نقطههای تاریک باشه.
بیا تا دنیای درونمون رو بیشتر بشناسیم، شاید کمکی باشه به امروز ما، و به فردای گلهای عزیزی که جاشون در آغوشهامونه و ریشههای مهرشون در قلبهامون!
دانلود مبحث روانشناسی در هفدهمین شماره نشریه نگاه
عوامل ستون مباحث روانشناسی
نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. اجرا: حدیثه اسدزاده. تنظیم: عباس زمانی.
ستون برگی از گلستان سعدی
سلام به همه، به خصوص اون دسته از دوستان که اهل شعر و ادب هستن! عزیزانی که رفیق تنهاییهاشون حافظ و سعدی و گشت و سیر در بوستان و گلستانه.
نثر گلستان خودش یک داستان سراسر جذابیته و قصههای این گلستان با این نثر حسابی کولاک میکنن. خیلی قشنگه خیلی. حالا تصور کن این نثر و اون داستانها رو یک صدای گرم و متناسب هم بخونه!
و این دقیقا همون اتفاق خوشیه که قراره در این ستون از نگاه شاهدش باشیم. در این برگ از نگاه هر بار یکی از حکایتهای گلستان سعدی خونده میشه و از شما چه پنهون، من دیگه نمیتونم صبر کنم. بریم باقی ماجرا رو به جای توضیح، تجربه کنیم. از اون تجربههاییه که من به هیچ قیمتی از دستش نمیدم. تو هم تجربهاش کن و نظرت رو بهم بگو. خوشت میاد. مطمئنم! کنار سکوی قصههای گلستان میبینمت!
دانلود قسمت چهارم برگی از گلستان سعدی
عوامل ستون برگی از گلستان سعدی
نویسنده پیشگفتار، پریسا جهانشاهی.
اجرا: مهدی محمدقاسمی. تنظیم کننده: مهدی محمدقاسمی.
ستون داستانهای قرآنی
ما پیش از اینکه قرآن رو به عنوان کتاب راهنمای دین بشناسیم غرق در کلامش شدیم. همون زمانی که در دنیای طلایی بچگیهامون، در آغوش قصههاش به جادههای سبز آیهها سفر میکردیم. قصهی یوسف پیامبر. قصهی مرغ حضرت سلیمان. داستان سفر حضرت ابراهیم و بسیاری دیگه.
با این قصهها بود که بزرگ شدیم. و زمانی که قرآن به نام کتاب راهنمای دو جهان بهمون معرفی شد، چه عشقی میکردیم از آشناییمون با قصهی آیهها!
اهل نگاه هنوز اون حال و هوای شیرین رو به خاطر دارن. ما هنوز دلتنگ اون هوای معصوم و عزیز هستیم. و چه خوب که قصههای آشنای آیهها اینجا در قلب نگاه هم ما رو تنها نذاشتن و همچنان با ما و به همراه ما هستن.
این ستون، ستون تجدید این آشناییهاست. به گشتی در قصههای آیهها میریم!
عوامل ستون داستانهای قرآنی
نویسنده پیشگفتار، پریسا جهانشاهی. گوینده: فرناز امیری. تنظیم کننده: میرهادی نایینی زاده.
ستون آشنایی با مشاغل
سلامی به وسعت افقهای دور به تمامی دوستان کاوشگر نگاه. امید که هوای حالتون به شدت عالی باشه و واسه همیشه عالی بمونه! هرچند این آرزویی نیست که برآورده بشه. هیچ هوایی همیشه به یک حال نیست. گاهی پیش میاد که توفانهای زندگی هوای دل رو پریشون میکنن و همه چیز رو به هم میریزن. قطعا واست پیش اومده که عمیقا حس عدم سلامت و سرزندگی داشته باشی بدون اینکه جاییت درد بگیره یا خدای نکرده درگیر بیماری جسمی خاصی باشی. در این مواقع مشکل جای دیگه هست. یک جایی از گوشههای ناپیدای روحه که درگیره و دردش ایام رو به کاممون تلخ میکنه. در این مدل مواقع کسی که بتونه نقطه دردمون رو بشناسه، پیدا و درمونش کنه واقعا نعمت بزرگیه. اینجا یکی از جاهاییه که شاید یک روانشناس بتونه کمک کنه. راستی تا حالا به کار یک روانشناس دقیق شدی؟ اگر بهمون بگن روانشناس دقیقا چیکار میکنه میگیم این که خیلی ساده هست ولی واقعیت اینه که خیلیهامون اگر بخواییم واقعا جزئیات کار یک روانشناس رو توضیح بدیم شاید با مشکل مواجه بشیم. ما از روانشناس، کارش، و نوع کمکی که میتونه بهمون کنه چقدر میدونیم؟ آیا ما هم از اون دسته افرادی هستیم که روانشناس رو با روانپزشک یکی میدونیم؟ آیا دقیقا آگاهیم در چه موقعیتهایی میشه از یک روانشناس انتظار داشت که در مواجهه و پشت سر گذاشتن مشکلاتمون کمکمون کنه؟ اصلا چه نوع مشکلاتی رو میشه با کمک یک روانشناس آسونتر پشت سر گذاشت؟
جواب این پرسشها و چه بسا بسیاری پرسشهای مشابه اینجاست. درست همینجا در همین ستون که قراره درش از داستان روانشناس و روانشناسی کمی بیشتر بدونیم. پس مثل همیشه، پیش به سوی یافتن و دانستن!
عوامل ستون آشنایی با مشاغل
نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. گوینده: عباس مرزبان. تنظیم کننده: عباس زمانی.
ستون کتابهای نوجوانان
پیشترها زمانی که میگفتن کتاب بهترین رفیقه هرچند عاشق کتاب بودم ولی نمیفهمیدم. حالا میفهمم. کتاب، جهانی در آغوش دوتا جلد و یک عالمه برگهای نازک! من یک بزرگسال هستم ولی هنوز زمانی که یکی از کتابهای گروه نوجوان به دستم میرسه، تا زمانی که به آخرش نرسم نمیتونم بذارمش زمین. کتابهای این گروه پر از رمز و رازهای دنیای خیالن. پر از پند و سورپرایز و عبرت و صفا و همه چیز! روی همین حساب شخصا به این ستون از نگاه توجه ویژه دارم.
این ستون مخصوص افرادیه که شبیه من، عاشق کتاب، به خصوص کتابهای گروه نوجوانن. شناسنامهات رو بیخیال. سفر به دنیای قصههای نوجوونی رو عشقه! کاش این بار، نوبت یکی از کتابهای مورد علاقهی من، یا کتاب مورد نظر تو باشه! بریم ببینیم نگاه این بار چی در لابلای جلدهای رنگارنگش برای ما داره!
راستی! یک چیز دیگه که داشت یادم میرفت! و این دومی مخصوص اونهاییه که بیشتر از خودم اهل همصحبتی و گپ و گفتهای خودمونی هستن!
ستون گپ نگاه جای دلچسبی واسه این دسته از دوستانه. در این ستون از نگاه هم با ما باش! پای صحبتهای گرم یک دوست صمیمی بشین و باهاش حرف بزن! بهت قول میدم یکی از دلچسبترین همنشینیهای عمرت رو تجربه کنی! امتحان کن و نتیجه رو ببین! امید که حس و حالت از این تجربه بسیار عالی باشه!
دانلود قسمت سوم از کتاب خانواده سلطنتی
دانلود گپی خودمونی با نوجوانان
عوامل ستون کتابهای نوجوانان
نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی.
قصه خانواده سلطنتی، مترجم: مهسا امرآبادی. گوینده: فرناز امیری. تنظیم کننده: سعید درفشیان.
گپی خودمونی با نوجوانان، تهیه و اجرا: فرناز امیری. تنظیم کننده: فاطمه خلیلی.
ستون تکنولوژی
دوست مجازی من سلام! اینجا در دنیای 0 و1 خوش میگذره؟ به من که بد نمیگذره. فقط گاهی پیش میاد که یک سری گرفت و گیرهای عجیبی وسط این 0 و1 ها واسم پیش میاد که نمیدونم چه مدلی حلشون کنم. این مدل زمانها جای چندتا ترفند و چندتا راه میانبر کوچولو حسابی خالیه. البته تا حالا خالی بود و دیگه قرار نیست خالی باشه!
ستون تکنولوژی در نگاه، بخشیه که قراره هر بار یک نکتهی کارگشا یادم بده. از اون نکاتی که شاید خیلی کوچیک به نظر برسن ولی باور کن بدجوری کار راه میندازن. از من میشنوی تو هم بیا و یک دید به اینجا بزن. شاید جواب مشکلی که ماه پیش با سیستمت داشتی رو پیدا کردی. یا راه حله گیری که همین الان داره سیستمت رو قلقلک میده و حالت رو گرفته. واسه شخص من، مطالب این بخش به آرشیو کردنش میارزن. تو هم، خودت بیا ببین!
دانلود قسمت پنجم از ستون تکنولوژی
عوامل ستون تکنولوژی
پیشگفتار، پریسا جهانشاهی. گوینده: مسعود ملایی. تنظیم کننده: عباس زمانی.
ستون معرفی کتاب
از خیلی بچگی کتاب دوست داشتم. عاشق این بودم که جلد کتاب مورد علاقهام رو شبیه دری به شهر آرزوها باز کنم و برم داخل قصه و گم بشم لابلای سطرها و عکسهایی که منو به پیچ و خمهای ناشناختهی دنیای کتاب میبردن. هنوز هم کتاب خیلی دوست دارم. هنوز قصههای یک کتاب، روحم رو به مهمونی آرزوها میبرن. هنوز با باز شدن کتاب مورد علاقهام، جدا از اون عدد داخل شناسنامهام، میشم همقد چهارچوب در دنیای قصه و چه عشقی! تو چی؟ کتاب دوست داری؟ اگر نصف من هم عاشقش باشی از این ستون دل نمیکنی. اینجا دری به دنیای کتابه. کتابهایی که باعث میشن یادت بره چند ساله که مسافر راه زندگی هستی. بیا ببینیم این بار نوبت چه کتابیه!
دانلود کتاب بچه ای که نمیخواست آدم باشد
عوامل ستون معرفی کتاب
نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. گوینده: لیلا سعیدیفر. تنظیم کننده: لیلا سعیدیفر.
کلام پایانی
به انتهای هفدهمین شماره رسیدیم. امید اینکه گام هامون هرچی محکم تر و بلندتر باشن. اگر مشتاق همکاری هستی از طریق راه ارتباطی همیشگی یعنی:
آیدی تلگرام: @hotgooshkon1 و ایمیل: hotgooshkon@gmail.com به ما اطلاع بده. و اگر می خوای که همراه باشی, قرارمون, ماه آینده, همین زمان, همینجا.
تا ماه بعد و دیدار بعد, خدای خاک و آسمان به همراهت.