سلامی عطرآگین به شما همراهان محله نابینایان، به خصوص طرفداران سیر و سفر.
امید که غمها شبیه برگهای پاییزی از درخت زندگیتون بریزن و برای همیشه محو بشن.
همچنان در جادههای بیانتها به گوشه و کنار جهان آزاد پیش میریم و کوله بارهامونرو هر بار بیشتر و بیشتر از تجربه سنگین میکنیم.
اولینها همیشه متفاوتن، به خصوص مثبتهاشون که لذتش هرگز از خاطر نمیره. اولین باری که سوار دوچرخه شدی و باور کردی میتونی بدون کمک اون چرخهای کوچولو پیش بری و نیفتی. اولین نمره بیستی که گرفتی و یقین حاصل کردی میشه که شاگرد اول کلاس باشی. اولین باری که تنهایی رفتی و از سوپر سر کوچه واسه خونه یا واسه خودت خرید کردی. اولین باری که…
تمام این اولینها یک چیز مشترک داشتن. تجربه این حس ارزشمند «توانستن» که شبیه نفس کشیدن هوای بهشت بود. خیلی وقتها این اولینها و حس کامیابی حاصل ازشون شروع ماجراهایی شدن که گاهی سخت بودن ولی عجیب به دل نشستن و چه بسا که مسیر یک یا چند زندگیرو برای همیشه عوض کردن.
بیایید به دیدن کسی بریم که یکی از بهترین بهرههارو از این تجربه بیتوصیف برد و الحق هم نتیجه خوبی واسش داشت. نتیجهای از جنس تحقق رویاهایی که تصور نمیشد هرگز حقیقی بشن و رضایتی عمیق از تسلط بر زندگی.
مشخصات نشریه:
- نام مقاله: Thinking Fast for a Show: How I Conquered My Anxiety to Perform on Stage
تصمیم گیری سریع برای اجرا: چگونه بر اضطراب خود غلبه کردم تا روی صحنه اجرا کنم
- نویسنده: «پرشس پِرِز» (Precious Perez)
- مترجم: مریم حفیظی
- منبع: Future Reflections
یادداشت سردبیر:
در سال 2016، به عنوان یک دانشجوی سال اول در کالج موسیقی برکلی در بوستون، «پرشس پِرِز» اولین آلبوم خود را به نام (Hummingbird) ساخت. دومین آلبوم او به نام (Agua de Valencia) در سال 2019 ساخته شد. او در سال 2021 و در دو رشته آموزش موسیقی و آواز از دانشگاه برکلی فارغ التحصیل شد. در سال 2020 فدراسیون ملی نابینایان بورسیه (Kenneth Jernigan) به مبلغ 12000دلار را به پِرِز اعطا کرد. این مقاله در 10 مه 2021 در وبلاگ (NFB) منتشر شد.
۶ دسامبر 2018 اولین باری بود که من کنسرتی را اجرا میکردم که خود آن را برنامه ریزی کرده بودم. من هفتهها را صرف تمرین با دوستان فوقالعاده و موسیقیدانم کرده و به طور مداوم در پی صاحب کمپیدای محل اجرا که قصد اجاره آن را داشتم و پیشبرد تبلیغ نمایشی بودم که قرار بود در آن پنجشنبهشب زمستانی هفته قبل از فینال برگزار شود. کمی بیش از یک سال قبل، گروهی را بدون هماهنگی قبلی گرد آورده و اولین اجرای خود را در والنسیا، (Valencia), اسپانیا به نمایش گذاشتم. بر روی آن صحنه اجرای خارجی بود که دریافتم میتوانم تکخوان زن و رهبر نابینای گروه موسیقی باشم.
من همیشه حساس بوده و با اضطراب مبارزه کردهام، حتی قبل از اینکه آن را تشخیص داده و نامی از آن بدانم. اجرا همیشه با خود اضطراب به همراه دارد، اما وقتی شما بیرون از صحنه اجرا نیز با آن زندگی کنید، شرایط کاملا متفاوت است.
در ۶ دسامبر با تپش قلب و هجوم افکار مختلف به ذهنم از خواب بیدار شدم. چه بپوشم؟ آیا مردم خواهند آمد؟ آیا تمام تجهیزات مورد نیازمان را فراهم کرده بودم؟ اگر مشکلی پیش بیاید چه؟ آیا کسی در محل اجرا مرا به عنوان یک زن نابینا جدی میگیرد؟ در حالی که روز پرمشغلهام را به پیش میبردم سعی کردم نفس بکشم، در محوطه شلوغ دانشگاه برکلی از کلاسی به کلاس دیگر میرفتم در حالیکه نامزدم که نوازنده ضرب گروه بود مرا روی پا نگه میداشت.
در اعماق وجودم میدانستم که همه چیز خوب پیش خواهد رفت، اما نمیتوانستم مدام به این امر که آیا کفش مناسبی انتخاب کردهام و یا لباس مناسبی پوشیدهام فکر نکنم. لباسی با رشتههای زنجیر تزیینی که از پایین روی جورابها آویزان بودند انتخاب کرده بودم. زنجیرها در جوراب گیر کرده و جورابها پاره شدند، بنابراین خود را به مغازه (TJ Maxx) رساندم تا باز هم جوراب بخرم که باز هم در حین پوشیدن پاره شدند. مجبور شدم به مغازه برگردم تا یک جفت ساقپوش بخرم چون ساقپوشهای خودم را در خانه جا گذاشته بودم. باید با مادرم تماس تصویری می گرفتم تا مطمئن شوم که کفشهای پاشنه تخت و راحت خودم مناسب هستند. روند پراسترسی بود اما بالاخره ختم به خیر شد.
یک ساعت قبل از اجرا، وقتی من و بقیه افراد گروه آماده شدیم تا به محل اجرا برسیم، بزرگترین مصیبت رخ داد. من داشتم با نامزدم «شین» (Shane) ست آکوستیک را تمرین میکردم که بانگوهایش از دستش افتاد. سر یکی از بانگوها شکسته بود و دیگر نمیشد با آن نواخت. هنگامی که سعی میکردیم از اطراف کمک بگیریم و اعضای گروه با دوستانشان تماس میگرفتند، تلاش کردم تا بر اضطراب خود غلبه کنم. «کریستی» (Cristy) مامور در و «الیس» (Ellis) کیبوردنواز گروهم به همراه شین به بخش گروه موسیقی دانشکده رفتند تا از آنها بانگو به امانت بگیرند. من به اتفاق «سم» (Sam) گیتاریست گروه، «سوفی» (Sophie) نوازنده بیس و «جاش» (Josh) درامر گروه درست زمانی که قرار بود اجرا شروع شود به محل برگزاری رسیدیم و آنهایی که جا مانده بودند برای پیوستن به ما حرکت کرده بودند. شین تماس گرفت که آیا میشود فقط با یک بانگو اجرا کرد؟ گفتم این دقیقا چیزیست که از او میخواهم، زیرا قرار بود همه ما با هم روی صحنه اجرا باشیم.
با تاخیر شروع کردیم، و من از شدت اضطراب داشتم بیهوش میشدم، اما در نهایت همه چیز به خوشی گذشت و من از آن زمان درسهای ارزشمندی آموختم. خانواده من و چند نفر از دوستانم آنجا بودند، و من فیلمهایی برای اثبات حرفم دارم.
نوازندگی و خوانندگی کار آسانی نیست، مهم نیست که یک زن نابینا و صاحب گروه موسیقی باشید، در هر صورت کار کردن با صاحبان محل اجرا ممکن است به راحتی انجام نگیرد. زمانهایی بود که نمودارهای موسیقی چاپی برای اعضای جدید گروه در اختیار نداشتم. باید راه سخت کسب آمادگی برای همه پیشامدها را میآموختم. من باید یاد میگرفتم که درخواست کمک کنم چون نمیتوانستم از سیستمهای صوتی استفاده کنم زیرا مشابه آنهایی نبود که به آن عادت داشتم، و یا چون نمیدانستم چطور بهترین راهنمای بصری را برای اجرای یک برنامه آموزشی به موزیسین گروهم بدهم.
من در طی همهگیری بیماری کووید، رسیتال خود را به صورت آنلاین ارائه دادم. قراربر این بود که اجرا در مقابل تماشاچی زنده به همراه گروه روی صحنه باشد. در عوض، در آشپزخانه خودم به همراه خواهرم در پشت دوربین اجرا کردم در حالی که خانوادهام در اتاق دیگر مرا از طریق بخش زنده فیسبوک و در حالی که بر روی یک موسیقی زمینه میخواندم تماشا میکردند. اجراهای مجازی برای من به عنوان یک اجرا کننده نابینا استرسهای مخصوص به خود را دارند. برای مثال، شما ممکن است ندانید که دوربین یک تلفن چقدر از پسزمینه را ضبط خواهد کرد، مهم نیست که چه تعداد نکته و ترفند در هنگام تنظیم دوربین به کار میبرید. من باید قبل از اینکه ویدئوها را پست کنم آنها را برای دوستان و خانواده مورد اعتماد بفرستم تا مطمئن شوم که به خوبی ضبط شده اند. باید مطمئن شوم که از وب کمم در حال اجرای زنده در زوم قابل مشاهده هستم. من فیلمهای از پیش ضبط شده خود را پس از ضبط بهترین اجرا با سه پایه کوچک، راهنمای صوتی و تلفنم به نمایش میگذارم. دریافتهام که وقتی صفحه را به عقب میبرم وب کم رایانهام کاملاً در مرکز قرار دارد و نیازی نیست نگران پسزمینه باشم، بنابراین با استفاده از Zoom و بهینهسازی تنظیمات صدا اجرای خود را ضبط میکنم تا از نیاز به بررسی مجدد جلوگیری نموده و نگران تصویر تخت خواب بهم ریختهام نباشم.
نوازنده و خواننده نابینا بودن آسان نیست، چه اینکه اجرای خود را از قبل در مقابل دوربین ضبط کرده باشید و یا اینکه صحنهای اجاره کرده و در مقابل تماشاگران اجرای زنده داشته باشید، در هر حال میآموزید که چه چیزی به کارتان میآید و چگونه همه این شرایط را هدایت کنید. برای من، قرار گرفتن در این شرایط بسیار ارزشمند است. من رویاهای بزرگ خود را دنبال میکنم و به دنیا نشان خواهم داد که افراد نابینا در مسیر زندگی که خواهان آن هستند افرادی توانمندند.
اگر تنها یک نکته از سخنان من به کار بیاید این است که شما در مشکلاتی که با آن روبهرو میشوید تنها نیستید. درخواست کمک نشان ضعف نیست، بلکه نشان قدرت است، و تجربه بدون افرادی که آن را با یکدیگر به اشتراک بگذارید چندان ارزشمند نیست. شبکهای از هنرمندان نابینا وجود دارد که در موقعیت امروز تو قرار داشتهاند، و بخش هنرهای اجرایی (NFB) همیشه به شما خوشآمد میگوید. اگر من از پسش برآمدم حتما تو هم میتوانی. به خودت ایمان داشته باش، زیرا من پیشاپیش به تو ایمان دارم.