خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دروغی بزرگ

یادش بخیر کودکی چقدر شاد و باحال بودیم. همیشه به فکر بازی شیطنت راحت بیخیال انگار نه انگار که فردایی است از همان روزمان لذت میبردیم. برایمان نظر دیگران مهم نبود فقط چیزی که اهمیت داشت خوشی و لذت بردن بود و بس. اما اصلا به مخیله خود هم راه نمی دادیم که دیگران چقدر دارند به فردای ما فکر میکنند و میخواهند ما را آنچنان پرورش دهند که در میان دیگر بچه ها سر آمد باشیم. برای رسیدن به این خاسته از هیچ زحمتی دریغ نکردند بابا یا برای بعضیها هم مامان و هم بابا کار کردند تا نبادا در مزیغه باشیم فرستادنمان مدرسه تا علم بیاموزیم تر