دستهها
شازده کوچولو قسمت ششم
اخترک چهارم اخترک مرد تجارتپیشه بود. این بابا چنان مشغول و گرفتار بود که با ورود شهریار کوچولو حتا سرش را هم بلند نکرد. شهریار کوچولو گفت: -سلام. آتشسیگارتان خاموش شده. – سه و دو مىکند پنج. پنج و هفت دوازده و سه پانزده. سلام. پانزده و هفت بیست و دو. بیست و دو و شش بیست و هشت. وقت ندارم روشنش کنم. بیست و شش و پنج سى و یک. اوف! پس جمعش مىکند پانصدویک میلیون و ششصد و بیست و دو هزار هفتصد و سى و یک. – پانصد میلیون چى؟ – ها؟ هنوز این جایى تو؟ پانصد و یک میلیون چیز. چه مىدانم، آن قدر کار