بله. واقعا که حمام رفتن برای من عذابیست در حد کشیده شدن ناخون هات روی یک سطح موزائیکی، یا در حد جویدن یک ریگ گنده هنگام غذا خوردن، یا در حد رفتن دستت لای دری که در حال بسته شدن است. حالا که خوب فکرش را میکنم، میبینم من هم مثل حسن کچل هستم که پدرش به او میگفت: “حسنی میاییی بریم حموم؟” و حسن کچل در جواب به پدرش میگفت: “نه نمییام، نه نمییام.” البته من در حال حاضر با پدرم تقریبا چهل پنجاه کیلومتری فاصله دارم ولی به هر حال، آش همان آش و کاسه همان کاسه است. علت نفرت من از حمام این است که همه
Day: آبان ۲۸, ۱۳۹۲
سلام دوستان. با دومین بخش از سری جلسات آرامش از دکتر محمدرضا عابدی در خدمت شما هستم. جناب عابدی، استاد برجسته، مشاور و محقق هستند و در این جلسه، مروری دارند بر مباحث جلسه ی قبلی، بعدش هم به این موضوعات میپردازند: بررسی عمیقتر مفهوم آرامش. مقایسه ی واکنش های سه گانه. معرفی تکنیک اول آرامش از بیست تکنیک. گفتم کسانی که این فایلها را ندارند من بذارم واسه دانلود ولی حجمش که زیاده اشتراکی میذارم که پهنای باند ما ییهو نپره. چون اشتراکیها کم هستید و پهنای باند باقی میمونه. دانلود بخش دوم تکنیک های آرامش از همینجا، اشتراک ده روزه پانصد، بیست روزه هزار، یک ماهه هزار
درود بر شما خوب با اینکه رادیو تهران سایتش برای همه در دسترس هست ولی همیشه کتاب‌های ضبط شده توسط این رسانه رو که می‌گذاشتم چه توی بلاگ خودم و چه اینجا طرفداران خاص خودش رو داشت. توی این پست می‌خوام داستان بلند “پایکوبی‌های جنگ” از مجموعه داستانی به همین نام از شرمن الکسی نویسنده‌ی برجسته‌ی بومی امریکا (سرخ پوست) رو براتون بزارم. توی این داستان راوی بیماری موقتی خودش رو بهانه‌ای قرار می‌ده تا در مورد زندگی توی امریکا خصوصا برای یه سرخ پوست بنویسه. البته این برداشت منه. شرمن الکسی قلم گیرایی داره و با وارد کردن تجارب زیستی خودش توی داستان اون رو به واقعیت خیلی
سلام هم محله ای ها خوبین؟ آره؟ خب خدا رو شکر امروز اومدم با یه مطلبه متفاوت و جذاب مینویسم تا بعد ببینیم در بخش دیدگاه ها به چه نتایجی میرسیم. این شما و این تست روانشناسی توسط محققان برجسته ی جهان. یک زن در مراسم ختم مادر خود، مردی را می بیند که قبلا او را نمی شناخت. او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است. او با خود گفت او همان مرد رویایی من است. و در همان جا عاشق او می شود. اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمی کند و دیگر آن مرد را نمی بیند. چند روز بعد او خواهر خود را
