خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
موبایل

روش مسدود کردن تماسهای مزاحم بر روی گوشیهای هوشمند:

سلام به بچه محلهای گل، من دوباره اومدم. این بار مطلبی براتون پیدا کردم در باره: بلوکه کردن تماسهای مزاحمین و یا بهتر بگم مدیریت کردن تماسها و اس ام اسهای ورودی روی گوشیهای هوشمند. امیدوارم اون بخش هاییش که به بر و بچ نابینا هم مربوط میشه مورد استفاده تون قرار بگیره: نخستین و مهم‌ترین مشخصه یک تلفن همراه قابلیت برقراری ارتباط با دوستان و آشنایان است که در کوتاه‌ترین زمان میسر می‌شود. اما گاهی اوقات همین قابلیت می‌شود بلای جان دارندگان تلفن همراه و اسباب مردم آزاری برخی دیگر از طلب‌کار گرفته تا بازاریابان و حتی نزدیکانی که نمی‌خواهید با آنها ارتباط داشته باشید. به گزارش سیتنا،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

واقعا بمبسته؟ یا من جوگیرم؟

اینم نشد که نشد یعنی واقعا نشد. چه نشدهایی را باید صبر کنیم تا شاید شد شود آیا واقعا تا زمانی که انسان شور و هیجان شد کردن آن کار را دارد شد میشود یا همیشه تا شور، هیجان و علاقه هست باید نشد بشود. اصلا نشد چه معنایی دارد؟ چرا به وجود آمد؟ همیشه میگن هر چیزی که تو این دنیا هست حکمتی دارد نشدهایی که نه فقط یک انسان بلکه عقل چندین انسان هم پاسخی برای آن نمییابند. چه نشدهایی هست که انسان را وادار به تغییر ناخواسته سرنوشت خود میکند. نشد انگیزه ی بشر را میگیرد نه پنجاه درصد بلکه صد درصد پس جایگاه نشد دقیقا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اتوبوس

یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچهی ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم. یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن. اینبار خیلی خودمو نگه داشتم دیدم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این پست حذف گردید

11
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

بگذارید یک خاطره ی خنده دار برایتان تعریف کنم!

روزی روزگاری، پسرکی نابینا بود به اسم مجتبی. این مجتبی خان بیچاره، تازه یاد گرفته بود برود نانوایی نزدیک منزلشان و این دفعه نیز مانند دفعات قبلی داشت به وظیفه ی خطیرش که همان خریدن و رساندن نان به اهل خانواده بود عمل میکرد. این مجتبی همچین که داشت از نانوایی برمیگشت، توی کوچه، بقچه ی نان به دست، همان طور که تمام بدنش و لباسهایش بوی نان داغ و تازه گرفته بودند، صدای زمزمه ی خفیف و نحیفی را شنید و صبر کرد ببیند آن صدا چه زمزمه میکند. ابتدا مجتبی که کمی ساده و خوش خیال بود، گمان کرد که این زمزمه ی یک فرشته ی راهنمای
دسته‌ها
بازی

دانلود بخش ششم آموزش شطرنج

سلام دوستان. خوب. در خدمت شما هستم با بخش ششم آموزش شطرنج. در بخش قبلی با کامنت هاتون ترغیب به ادامه ی آموزش شدم و امیدوارم این فرصت ها همیشه باشه تا به دانش هم دیگه اضافه کنیم. بخش ششم آموزش شطرنج را از اینجا دانلود کنید. ادامه ی این آموزشها بستگی به نظرات و استقبال شما داره. موفق باشید!