درود بر شما دوستان عزیز. امیدوارم حالتون خوب باشه. خب به ایستگاه چهارم رسیدیم و به چهارمین روز سفر به استانبول. این قسمت، کمی طولانی هست ولی ارزشش رو داره که اون رو بشنوید چون یکی از بینظیرترین مناطق استانبول رو با هم یه گشتی توش میزنیم. تجربیات بسیار جالبی توی این قسمت براتون دارم که میتونه براتون جذاب باشه. بیشتر از این بازار گرمی نمیکنم. بریم برای دانلود. تا بعد، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید. بدرود. دانلود با حجم چهل و دو مگابایت و زمان پنجاه و دو دقیقه.
Day: شهریور ۱۱, ۱۳۹۴
سلام رفقا. چطورین؟ خوب و خوشین؟ خیلی وقت بود پست نزده بودم یعنی سرم خیلی شلوغ بود یه چند تا گرفتاریم داشتم بگذریم. به قول شهروز مدتی چراغ خاموش بودیم، اما خودمونیما! چراغخاموشی هم عالمی داره مگه نه؟ من سعی می کنم، فقط سعی می کنم که فعالتر باشم، چون این محله واقعا بر گردن ما حق داره. خب بریم سر اصل مطلب. میخوام حرفامو با یه سؤال شروع کنم، راستی شما از آمپول می ترسین؟ اصلا چه قدر مریض میشین؟ قرصو ترجیح میدین یا آمپولو؟ باری، هر چه قدر هم که از آمپول بترسین بالاخره یه چند باری تو زندگیتون مجبور به تزریق میشین. اینجاست که اهمیت یادگیری
سلام دوستان. یادم میاد اون وقت ها اگه اشتباه نکنم اول یا دوم راهنمایی بودم که آخرین امتحان ها رو که می دادم یکی از معلمامون بهم پیشنهاد کردند که در تابستون فقط کتاب بریل نخون و از کتاب های گویا هم استفاده کن! همون طور که می دونی فقط کتاب های درسی به صورت صوتی وجود ندارن؟ گفتم: بله، خبر دارم ولی تا حالا کتاب غیر درسی به صورت صوتی نخوندم؛ شما چی پیشنهاد می کنید؟ ایشون گفتند: به نظر من برای این تابستونت کتاب سه تفنگدار اثر الکساندر دومآ خوب باشه؛ ده جلد هست و تقریباً اگه هر روز هم گوش کنی همه تابستون طول می کشه
سلام عرض میکنم به حضور دوستان عزیزم. من مرتضی جوان، خوشحالم از این که توفیق این رو پیدا کردم که از طریق این سایت بتونم با دوستان نابینای خودم در گفت و گو و تماس باشم و هم از نوشته های خوب و پربارشون استفاده کنم و هم این که اگه مطلبی به درد بخور داشتم یا فکر تازه ای یا درد دلی، از این راه باهاشون درمیون بذارم. در این اولین پست خودم، مطلب ویژه ای ندارم، غیر از عرض ادب و ابراز خوشوقتی از آشنایی با دوستان. البته من خیلی وقته که با گوشکن آشنا هستم و مرتب بهش سر میزنم. اما تا الآن که برای عضویت