خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شب نشینی سیزدهم محله ی نابینایان از داش مهدی، موضوع تقریبا آزاد: ادامه پنجشنبه ساعت 9 شب از کامنت 178

سلااااااااااااااااااااااام به دوستان! سلووووووووووووووووووووم به بَرُ بچ! ححححححححححححححح! ههههههههههههه! خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ! ههه! خخخ! ححح! خخخ! سلام! سلام! چه خبرا! خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ کیفتون کوکه!؟ دماغتون کوچیکه؟ آخه ترسیدم! اگه بگم دماغتون چاقه! یا گیر میکنه لای در! یا مثل پینوکیو دراز میشه! یا مثل مار اونقدر دراز میشه که پای آدما میره روش! یا میزننش! خب موضوع امروز سرگرمیه! در باره ی هرچی غیر بحثای سیاسی و اقتصادی صحبت کنیم! موفق باشید! توی کامنت دونی منتظرم! دیر نکنید؟ ممنون! فعلا.
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

11 داستان کوتاه و به یاد ماندنی:

 پیر فرزانه و جنگل وحشت   در سرزمینی دور، میان کوهستان و جنگل، قبیله ای میزیست با ترسی همیشگی از موجوداتی عجیب الخلقه که مردمان قبیله از قدیم آنان را زندگی خواران می نامیدند. هر روز قبل از غروب خورشید. بزرگان و مردان و زنان رشید و دلیر قبیله، دور اتشی بزرگ جمع می شدند و گرداگرد پیری فرزانه، طبل بدست می نشستند و با ریتم پیر فرزانه، شروع به نواختن می کردند و همانطور که پیر فرزانه اولین ضربه را به طبل می نواخت، دیگران هم گوش هایشان را تیز می کردند و با همان ریتم هم نوا میشدند و تا امتداد شب، صدای طبلشان، همه کوهستان را