خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

روز دوم نمایشگاه

دیگه خیلی نیاز نبود که برم. فقط روز افتتاحیه از من خواسته بودند که اونجا باشم. صبح که اداره بودم. حالا هم خسته بودم. با آقا مسعود تماس گرفتم دیدم اون هم صبح نمایشگاه بوده و عصر قرار نیست اونجا باشه. میدونستم نابینای دیگری هم اونجا نیست. حس وظیفه شناسی بر خستگیم غلبه کرد که حرکت کردم. یه اسنپ گرفتم. سریع تماس گرفتم تا آدرس دقیق بدم که اونم به همون سرعت تماس منو قطع کرد. با خاطره بدی که از دیشب داشتم، به سرعت سفر رو لغو کردم. یه پیام اومد. نوشته بود راننده ناشنواست. نوشتم من هم نابینا هستم. هنوز پیامم رو ننوشته بودم که نوشت چرا
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

این همه هیاهو تو بهزیستی به مناسبتِ هفته جهانی عصای سپید!

یه سلامِ صمیمی به شما خواننده گرامی, شاید باور نکنید, ولی هیاهوی عجیبی بود, می خوام کمی براتون توصیفِش کنم, شاید بتونید خودتون رو تو اون حال و هوا بِذارید و از اون هیاهو لذت ببرید و حسابی کیف کنید, القصه, چند روز هست که تو یکی از بِهزیستیایِ یکی از استانها بِهزیستیِ, بِهزیستیِ, حالا دیگه, اِدامَشُ بشنوید, تو یکی از ادارات کل بهزیستی به مناسبتِ هفته جهانی عصای سپید آنچنون هیاهویی به پا هست که نگو و نپرس, صدای دلنشینِ اره برقی و آواز گرمِ دِرِیل, تاق تاقِ میخ و چکش رو که دیگه نگو آدم رو از خود بیخود می کُنِه, آقای نردِبون هم که از سر