خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من یک زن خانه دار هستم؛ یک زن خانه دار نابینا.

صبحها نسبت به خیلیهای دیگر، دیر از خواب بلند میشوم؛ صبحانه ام را میخورم؛ بعد یک قطعه موسیقی برای خودم پخش میکنم. یک سری به صفحات  نویسندگان مورد علاقه ام میزنم  و اگر لباسی برای شستن نباشد و خانه نیاز به تمیزکاری نداشته باشد، میروم پی درست کردن ناهار. برای خودم آواز میخوانم؛ مزه های تازه خلق میکنم و به صدای فاخته ها و کلاغها گوش میدهم. آری من  یک زن خانه دار هستم؛ یک زن خانهدار نابینا. به دنبال  کار هم گشتم اما هم کاری پیدا نکردم و هم از یک زمانی گمانم سه سال پیش به بعد، به این نتیجه رسیدم که لذت بردن از زندگی هیچ
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مادرم!

مادرم، لطفا بیا سرم را بگذار روی پاهایت، برایم کودکانه لالایی بخوان و نام ستاره ها را برایم بگو. کمی نوازشم کن تا فراموشم شود این نامهربانیهای دنیا را، تا یادم برود که دلم گاهی در هسرت کوچکترین و ساده ترین اتفاقات میسوزد، تا از خاطرم برود که من هیچ هم صحبتی ندارم. مادرم! هیچکس بودنم را باور ندارد. من برای هیچکس اهمیت ندارم. من شده ام همان چایی که میان دغدغه های فکری سرد میشود و باید دور ریخته شود. دور ریخته میشوم و فراموش میشوم. مگر گناهم چیست که میان خنده هایشان من تنهاترینم؟ فرقم چیست که دستانم تنها میماند برای قدم زدن؟ تنها بودم. هر لحظه