یک سلام از جنس خورشید به عزیزان همراه و همراهان عزیز محله نابینایان. امید که خورشید وجودتون همواره در اوج تابندگی باشه! باز هم نوبت به ارائه یکی دیگه از فیلمهای توضیحدار شده در محله نابینایان رسیده که امیدواریم مورد پسند عزیزان فیلمدوست محله واقع بشه! سفر به دنیای فانتزی همیشه جذابیت خاص خودشرو برای طرفداران این سری کارها داره و به خصوص زمانی که این سفر به فضایی آشنا باشه این جذابیت بیشتر هم میشه. پیش از این دو بار با ماجراهای دزدان دریایی کارائیب همراه شدیم و از التهاب و هیجان داستانهای پرفراز و نشیبشون بهره گرفتیم. فیلم سینمایی دزدان دریایی کارائیب 3، در پایان دنیا، (pirates-of-the-caribbean)-(At
Tag: کاپیتان
مژده ای یار پس از شام سحر میآید. آفتاب از پسِ این پرده به در میآید. آسمان بر قدمِ صبح گهر میپاشد. ز بهار و گل و گلزار خبر میآید سلام به تمام آشناهای محلهی نابینایان، از اهل محله گرفته تا مهمانان و رهگذران عزیزی که میان و موندگار میشن، یا میرن و خاطرات ما و محله رو با خودشون میبرن. امید که سال جدید براتون سالی سراسر آرامش باشه. در سالی دیگه با برگی دیگه از دفتر هات گوش کنهای مناسبتی محله در خدمت شما عزیزان هستیم. عیدی کوچکی از طرف ما و محلهی نابینایان به شما گرامیان برای یادگاری. امیدواریم که این هدیهی کوچیک بتونه
درود بر هم محلی های خوب توی کل ایران. دوستان خاطره ای از پدرم, و سفری که بر حسب کارش,یعنی رانندگی ماشین سنگین داشت , برایتان تعریف کنم. همون طور که تو شناسنامه ام نوشتم کار من و پدرم, رانندگی بوده که فرقی که داشت اون راننده کامیون بود. و من کمی اتو کشیده تر, به شرکت واحد رفتم و استخدام رسمی شدم و چند سال قبل یک اتوبوس خصوصی گرفتم و باز خرید کردم. ولی از روزی که یادم هست پدرم با کامیون به کل ایران سفر میکرد, و شاید به جرات بگویم محل و خیابانی در ایران نباشد که خاطره ای از آن برای ما نگفته باشد.