خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

یه شعر از خودم همین الان یهویی

آسمان صاف.زمین پر از خالی و دل آدم از فضای اندوه پر به گمانم در هیچ گلدانی اندیشه نمیروید و در پس هیچ نگاهی عمق نیست در هیاهوی روزمرگی کسی به فکر خورشید نیست کسی در شب به ماه نگاه نمی کند و چهره نگران آن کودک را سر چهار راه نمیبیند من در حصرت کلامی تازه در کنار جویبار زندگی نشسته ام در آرزوی حرفی عمیق به صدای پرنده ها گوش می دهم شاید فقط شاید رهگذری بیاید و بگوید آسمان آبی است و در همین نزدیکی گلی در حال شکفتن است نمیدانم.. فقط باید از نو نگاه کرد لمس کرد حس کرد بودن را … دوست را لبخند