خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دروغی بزرگ

یادش بخیر کودکی چقدر شاد و باحال بودیم. همیشه به فکر بازی شیطنت راحت بیخیال انگار نه انگار که فردایی است از همان روزمان لذت میبردیم. برایمان نظر دیگران مهم نبود فقط چیزی که اهمیت داشت خوشی و لذت بردن بود و بس. اما اصلا به مخیله خود هم راه نمی دادیم که دیگران چقدر دارند به فردای ما فکر میکنند و میخواهند ما را آنچنان پرورش دهند که در میان دیگر بچه ها سر آمد باشیم. برای رسیدن به این خاسته از هیچ زحمتی دریغ نکردند بابا یا برای بعضیها هم مامان و هم بابا کار کردند تا نبادا در مزیغه باشیم فرستادنمان مدرسه تا علم بیاموزیم تر و خوشکمان کردند و نزاشتند آب توی دلمان تکان بخورد. خوب حالا میگوید اینها را که خودمان میدانیم اما نه همه چیز را هم نمیدانید آنها یک کار دیگر هم میکردند تا ما خوشبخت شویم دروغ میگفتند هرچند میدانستند دروغ بد است ولی برای خوشبختی ما دروغ میگفتند نه تنها آنها بلکه معلم صدا و سیما هم دروغ میگفتند حتا بعضی سخنرانان یا برخی نویسندگان هم با آنها همکاری کردند تا ما هیچ وقت نفهمیم دروغ میگویند حتا اگر در زندگی واقعی با آن روبرو شدیم و فهمیدیم که دروغ است جرأت نکنیم بگوییم و بگوییم نه شما درست میگوید
به ما گفتند که خواستن توانستن است گفتند که جبر فقط 10 درصد زندگی ما را تشکیل میدهد. 90 درصد اختیار خودت دخیل است گفتند که تو تنها کسی هستی که زندگی را میسازی گفتند که اگر تلاش کنی حتما بهش میرسی گفتند که فرقی ندارد تو روستایی تو شهری هوشت چقدر است پسری یا دختر در ایرانی یا در آمریکا در قرن حاضر هستی یا در 5 قرن پیش فرقی ندارد بابات پولدار است یا نه فرقی ندارد نابینایی یا ناشنوا یا سالم فرقی ندارد پدرت تحصیلکرده است یا بیکار و بیسواد و برای اینکه این را سابت کنند هزاران داستان ساختند و هزاران مثال در کنار خانه مدرسه دوستان و دیگران بهمان نشان دادند. ما هم باور کردیم باور کردیم که خواستن توانستن است باور کردیم و بارها و بارها به دیگران گفتیم و روی تابلوها نوشتیم و برای کسانی که در سخن رانیها از این دیدگاه استقبال کردند دست زدیم و و هورا کشیدیم.
اما تا به حال از یکی از این دوستان نپرسیدیم که مامان یا بابا مجری سیما آقای استاد پس اگر خواستن توانستن است پس چرا خودت به همه خواسته هایت نرسیدی پس اگر چنین است چرا خودت مشکل در زندگی داری پس چرا تمام مشکلات جامعه را حل نمی کنی یا حتا یک بار از خود نپرسیدیم که منی که به این عقیده باور دارم پس چرا اینهمه خواسته در سینه خود حمل میکنم چرا نمی توانم تحصیلاتم را در رشته ای که میخواهم به پایان برسانم چرا نمی توانم شغلی که میخواهم را به دست آورم چرا دختری را که می خواهم به من نمیدهند اصلا چرا من با این همه توانایی باید فقط به خاطر نداشتن یک چیز کوچک مثل پدر پولدار یا نابینایی اینقدر در مقابل دیگران کم بیاورم. آیا تا به حال اینها را از خودتان پرسیده اید . من برای اولین بار وقتی داشتم برای موضوع عزت نفس کنفرانس میدادم این حرفها را از استاد عزیزم آقای صمصام شریعت شنیدم و به خود لرزیدم. لرزیدم چون همیشه قبولش داشتم ولی هیچ وقت نمی پذیرفتمش و اگر به چیزی نمی رسیدم می گفتم تقصیر من است نه به دیگران و نه به مهیت ربط ندارد.
شما چه فکر میکنید در آینده اگر شد برایتان از قانون 25 درصد 25 درصد میگویم چیزی که دانش مندان امروزی بهش رسیده اند

۱۱ دیدگاه دربارهٔ «دروغی بزرگ»

سلام
من خیلی چشمک را نمی شناسم و با افکارش بیگانه هستم اما هر امری هر قانونی نسبی است و با عقاید و افکار و توانائی های افراد شدت وضعف پیدا می کند .واقعا با این جمله که ایشان برای ساختن آینده ما جملات را بیان کرده اند مسلم است و من کاملا با آن موافقم اما اینکه دروغ گفته اند و دروغی بزرگ است را موافق نیستم که همیشه گذشت زمان بر امر نسبی تاثیر دارد و نمی توان گفت که فلان امر دروغ بوده است و تمامی امورات را تعطیل و به همین مسئله دامن زد .چشمک جان من دیشب کلی نوشتم چه نوشتنی هم اما error داد و ارتباط قطع شده بود .حالا هم دارم همین مسئله را دوباره با جملاتی متفاوت تر می بینم و می نویسم . من کاملا بر امر باور اعتقاد دارم و می دانم که شما هم غیر مستقیم و مستقیم بر این امر اهتمام می ورزید .در خصوص اینکه افراد آرزوها دارند در حالیکه به دیگران می گویند که اینطور باشید شما درک کرده اید که خود ایشان آنطور نیستند درست است .اما قرار نیست همه به همه آرزوهایشان دست یابند بلکه زمان نیاز دارد و اینکه باور افراد رد طول گذشت زمان تغییر نکند .همه ما خیلی آرزوها داریم همانند کودکان اما لحظه ای بعد تغییر می کند و اون آرزوئی تحقق می یابد که مصمم به انجام هستیم .حالا کلاس درس نگذاریم شما همه اینها را خود می دانی .فردی حتی از درد بی پولی حق التدریس بود در آموزش و پرورش و برای امرار معاش پادو شخص دیگری که دائی پدرش بود را انجام می داد و دائی شخصی ثروتمند بود بدون فرزند و پادو بدون پول حتی ارباب مریض شد و همه ثروتش توسط خواهر زاده هایش مسدود گردید اما این شخص با فروش دام ارباب بدون اطلاع خواهرزاده ها توانست پزشک بر بالین ارباب بیاورد و ارباب به هوش آمدذ و تمامی ثروت را به نام همین پادو زد و مرد و حالا پادو ارباب یک شبه شده او که حتی به خوابش هم نمی دید که این همه ثروت به او برسد قبلا شاید این امر را کذب و دروغ می دانست اما اکنون سوار بر ثروت باد آورده شده . امورات ما نسبی است بدان حالا او اصلا توان اداره ثروت را ندارد و شاید بخواهد به دنبال دختری خوش گل برود و این حرف ها ولی هیچ لذتی از این نمی برد و ناخن خشک هم هست مثل ارباب قبلی و درک کمک و دستگیری نیازمندان را ندارد و برای حقوق یک میلیونی هم نمی خواهد کار کند هم کارش را داشته باشد چهار میلیارد تومان فقط نقر به او رسیده .امورات نسبی است دعا کن خدا یا چیزی به ما ندهد یا اگر می دهد امکان استفاده را هم بدهد والا داشتن بدون لذت و استفاده را من هرگز نمی خواهم .دوباره این نوشته را نمی خوانم .امیدوارم که تحولی در شما داشته باشد .دوستتان دارم .بای

به نظر من دانشمندها هم اون ۲۵ درصد را هم دروغ میگند.
دیگه دستشان از همه کلکها بریده دارند خرافه بافی میکنند.
مثل من که همیشه چشم به راهم
همیشه امیدوارم
ولی خود فریبی میکنم.
اونا با من یه تفاوت دارند اونا نابینافریبی میکنند.!!!!!!!!!
نخند راست میگم.

من هم با صاحب پست موافقم.
و به نظر من دانشمندان اون ۲۵ درصد را هم دروغ میگند.
مثل من که همیشه در انتظارم وامیدوارانه دارم خود فریبی میکنم.
تفاوت دانشمندان و من در این است که اونا نابینافریبی میکنند.
دیگه دستشان از همه کلکها بریده شده دارند خرافه بافی میکنند.
اگه درست متوجه شده باشم نظرم این بود.
دیگه دارم حتی به خودم هم شک میکنم آیا من کور دارم این پست را میزنم! آیا من دارم این نظر را مینویسم؟
پس چرا جز خودم هیچ کس باور ندارد!!
چرا به ظاهر میگند بابا تو محشر هستی ایول به ول هستی ولی از پشت خنجر میزنند.
چرا هیچ کس با نابینا روراست نیست؟
حتی اونایی که بهشون اطمینان داریم چرا دروغ اصلی را اونا میگند.
آیا خیلی ببخشید مثلش هم قبیه هست، نابینا انقدر خر هست که خوب و بد را هم نمیتواند تشخیص بدهد؟
چرا وقتی توی مجلس وقتی نابینا به مرد سیگاری درخواست میکشه سیگار نکش به جای اینکه بگوید باشه این تموم بشه نمیکشم میگوید: بچه بود بیرون رفت!!!
چرا بعضی از بیناهای نادان نابیناها را خر حساب میکنند؟
مگه کدام رفتار دیوونه وار را ازمون دیده اند؟
بعضیها میگند جواد بی ظرفیت هست و نخد هر آشی میشود ولی نمیداند تو دل من چه آتشهایی شعله ور هست.
یه روز رفته بودم مجلس وقتی رسیدیم در خونشون گفتم خوب دست مارا بگیر راهنمایی کن
آقاهه دستمونو گرفت و داخل خانه شدیم رسیدیم به دروازه اتاق پذیرایی به جای اینکه بگه بفرمایید اینجا در اتاق پذیرایی هست بمن گفت بخور به دیوار:
اونروز آنقدر حالم گرفت توی برنامه اصلاً اجرایم خوب نبود به خدا از نه ساله گرفته بود تا ۸۰ ساله داشتند مارو مسخره میکردند آخرش گفتند مثل قدیما اجرا نکردید گفتم آخه به دیوار خورد.
صاحب خانه متوجه شد و پوزش خواست ولی اون روز کلاً در خود بودم و کلاً گرفته حال.
اینم از کسب روزی کردن نابینا.
خوب الان روزگار گدایی کورها نیست که مردم با ما اینطوری برخورد کنند الان هر کسی برای خودش یه آدم به تمام معنا شده.
همه ادعای آدمیت میکنند ولی کو بین این همه حیوان ناطق یه نفر انسان؟
من اکثریت را قربانی اقلیت نمیکنم واقعیت اینه فعلاً فرهنگ ایران دویست سال عقبتر از بقیه هست اینکه ادعا میکنیم ما ایرانیها صاحب فرهنگیم نه دروغ هست و شعاری توخالی.
وقتی به تلویزیون و رسانه ها میرسیم میشیم مثل بچه آدم وقتی جدا شدیم همه چی از یادمان میره.
مانند اونایی که میرن قبرستون آدم میشن وقتی میان بیرون میشن همون لات و لا یعقل.
ببخشید زیاده روی کردم.

علی جان حتما بنویس مشتاق مطالبت هستیم یعنی هم من و همه دوستان
اما غمبر که نمی دانم با کدام ق باید اسمت را بنویسم من که نفهمیدم چرا با من مخالفی از مطالبت سر در نیاوردم یکم پیوسته تر توضیح بده سر صبر و حوصله
اما دوستان با خودمان رو راست باشیم یک بار دیگر مطلب را بخوانید و بعد نظر بدهید حتا پست بگذارید اگر به من فحش دادید طوری نیست

سلام
غم بر نوشتی شاید درست باشد اما من غم دارم نمی برم . با قاف درست است قنبر و اما همه امورات ما نسبی است مخالف نیستم ما یا در روز هستیم یا در شب ،غروب و صبحدم هم جزئی از این دو است .با دروغ فقط مخالفم دروغ نیست با توجه به زمان مطلبی به ما آموخته شد دیگه هر کدام با ویندوز نصبی خودمان و نرم افزار های موجود کار می کنیم یکی دین دار است با نرم افزار دینی یکی حساب و کتابش خوب است با نرم افزار حسابداری و شاید دیندار باشد و حسابداری دینی بالاخره می خواهم بگویم که شما از منظری به آموخته ها نگاه می کنید که شاید مورد علاقه اتان نیست و در درون وجود عزیزتان نمی توانید و نمی خواهید درک کنید .در بسیاری از موارد این مسئله در وجود شما اصلا نیست در برخی مسائل هم اینطوری می شوید .شاید یک روزی بیاید که همه مسائل شما محقق شود و شما یادتان از ناامیدی و یاس امروز بیاید .همه تلاش می کنند اما انحراف در همه امورات است .دانشمندان خیلی تلاش می کنند دانش آموز نابینائی داشتم که در چندین سال قبل آنقدر امید داشت که نزد دکتر شهریاری رفته بود و او امیدوارش کرده بود که علم به زودی همه مشکلات را برطرف می کند و او با همین دلخوشی برگشته بود .اگر امید نداشته باشیم باید چکار کنیم .مگه دیروزمان را یادمان رفته حتی نرم افزاری نداشتیم اما الان با هم اینطور در ارتباط هستیم شاید علمی هم بیاید که مرتفع کند محدودیت ما را امید داشته باش .دوباره نخواندمش نه متن شما را و نه کامنت خودم را .امید داشته باش عزیزم بای

دوست عزیز قنبر جان توجه کن من نخواستم با این نوشته به دین اهانت کنم اصلا بحث بر سر دین نیست یا بحث بر سر این نیست که در ایران این اتفاق می افتد و در غرب نیست. دوست عزیز من با این مطلب به نا امیدی خود اشاره نکردم اصلا من نا امید نیستم دوست خوب این یک حقیقت است که اگر ما به آن توجه نکنیم به خطا میرویم و آن وقت است که ممکن است دینمان را زیر بهتان ببریم
من امید دارم چون انسان با امید زنده است اما امید داشتن به این معنا نیست که ما دروغ بگویم
به قول مجتبی خوش باشید تا همیشه

سلام
بحث اصلا بر سر دین نبوده و اگر برداشت از نوشته من این جور است هدف نویسنده این نبوده .بله دروغ بد است و بد تر از دروغ من ندیدم شخصی را می شناسم که راحت بخاطر فرار از مسئولیتش دروغ می گفت و در اصل تنبل بود و است در حالیکه متاسفانه مصیبت بزرگ بر او وارد شده اما اصلا تلنگوری نداشته فرزند بزرگی داشت که متاسفانه در تابستان بر اثر رعد و برق فوت شد جوانی ۲۲ ساله اما او هنوز دروغ می گوید و به خاطر تنبلی است و فرار از مسئولیت من هم هدف وحرفم این است که من و شما توان اصلاح جامعه را نداریم حواسمان جمع باشد کافی است و خوشحالم که ما امید نیستی .من در سال ۷۹ توسط دکتر امیدوار شدم و او گفت ممکن است شش ماه دیگر با پیشرفت علم بتوانی سلامتت را بدست آوری اما چند تا شش ماهه گذشته نمی دانم اما سلامتی دیدگانم حاصل نشده اما امید امید و باور بر خوب شدن اکنون مرا در این صفحه قرار داده و درحال تایپ متن هستم و همه اینها لطف خداست .خداست .و … من هنوز نتوانسته ام درک اصلی از متن شما داشته باشم .به قول مجتبی خان جسارت اعتراف را دارم .بای

دیدگاهتان را بنویسید