خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دانلود نوار قصه ی کلاغ دوست داشتنی

سلام به همه. کوچیکا, بزرگا,

دانش آموزا, دانشجو ها, خانُما, آقایون و خلاصه سلام به

همه ی شما هم محلی های عزیز. حال و احوالتون خوبه؟

امیدوارم که همیشه خوش و خرم باشید و به قول مجتبی از زندگی لذت ببرید

امروز اومدم خدمتتون تا با اجازه ی شهروز یه قصه ی کوچولو موچولو

براتون بذارم. اسم این قصه هست, کلاغ دوست داشتنی

خب دیگه زیاد مزاحمتون نمیشم و شما رو به دانلود و گوشیدن این قصه ی آموزنده دعوت می کنم

قصه ی کلاغ دوست داشتنی رو می تونید با حجم 4.38 mb از لینک زیر دانلود کنید

کلاغ دوست داشتنی

شاد باشید تا همیشه

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «دانلود نوار قصه ی کلاغ دوست داشتنی»

سلام.
اجازه نمیخواد. اینجا هر کس هر کاری بتونه داره برای بچه ها انجام میده.
من این نوار قصه رو نداشتم، مشقامو خوب نوشتم، سعید بهم عیدی داد، یه نوار قصه ی توپ داد خخخ.
یعنی چیزه. من اینو نداشتم در عوض تو داشتی و برای بچه ها گذاشتی.
مرسی از لطفت.
موفق باشی.

سلااام بر سعید .
سعیدی که ی بار اومد توی پست من و گفت من دارو ساز و دکتر محله هستم خخخخ
نمیدونم اشتباه میکنم یا نه . ؟؟؟؟
خب اومدم بگم که من عاشق کلاغم . واقعا دوست داشتنی هستند .
درسته قیافشون زشته ولی چشمای شیطووون و جذابی دارن.
به شخصه دوست داشتم که ی کلاغ توی قفس داشتم و هر روز بهش غذا میدادم و باهاش دوست میشدم.
ی بار توی پارک نشسته بودم ازین کلاغ کوچولوها که خودم اسمشونو کلاغ زاغی گذاشتم اومد طرفم. من فقیر هم به جز قرص هیچی توی کیفم نداشتم.
قرصو از جلد داروردم به سمتش پرت کردم و برش داشت . خخخخ اما باهام دوست نشد .

سعید خان ااین رهگذر شعرو اشتباه خوند.
کلاغه میگه قارو قااار
ننه ش میگه : زهر مار
باباش میگه : ولش کن
چادر سیاه سرش کن
تو مستراح چالش کن خخخخ

البته اگه شعر بی ادبانه بود ببخشید . ولی خب من کودک دوران جنگ هستم . اون زمانا توی کوچه موچه ها ما ازین شعرا میخوندیم.
البت مستراح هم که حرف بدی نیست . شما بگو دبل یو سی خخخخ
گویا از همون زمان میدونستن زمین خیلی گرون میشه خخخخ که دیگه جایی برای زنده ها نمیمونه خخخخ

ببخشید نه اینکه اینجا هوا بارونی و رعععد و برقیه من دوباره کلی ذوقیدم و کامنتم اشتباه شد خخخ
شعرو ی مصرعو جا انداختم
کلاغه میگه قارو قااار
ننه ش میگه : زهر مار
باباش میگه : ولش کن
چادر سیاه سرش کن
از خونه بیرونش کن
تو مستراح چالش کن خخخخ
پدر کلاغی چه بی رحم بوده خخخ یعنی اگه بچش پسر بود هم ازین نسخه ها براش میپیچید ؟؟؟؟
حالا از خونه بیرونش کرده بسش نبوده آیا ؟؟؟
سعید خان من بلند شم برم بارونو ببینم که الان پستتو میزنم به حاشیه میکشونم .
مدیرا تقصیر من نیست . تقصیر هوای تهرونه خخخخ

رععد بچه ی زمان جنگه . اون زمان به بهوونه ی بمبارون شب تا صبح و صبح تا شب تو کوچه موچه ها بودیم . و واقعا چقدر دوران خوبی بود . خخخخ
رهاااایی رعععد که مثل تو تیتیش مامانی و پاستوریزه نیس.
تازه اون قسمت شعر که از زبون بابا کلاغیه باید محکم و با حرص ادا بشه خخخ که نشون دهنده ی اینه که پدر کلاغی از قااار قااااار دخترش به ستوه اومده و حکم پدرسالاریشو صادر میکنه خخخخ
میتونم به اندازه ی یک ملاقه نه مقاله ازین چند بیت نکته های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و روانشناختی استخراج کنم خخخخ

سلام بر رعد بزرگ
اول بگم خوش به حالتون که تهران بارون میاد! شیراز که هیچ خبری نیست!
آره خودمم! عجب حافظه ای داریدااا! بله درسته کلاغ هم
مثل همه ی موجودات دیگه زیباییهای خاص خودش رو داره!
حالا راستشو بگید اون قرصی که به اون کلاغ بیچاره دادید چی بود؟
شعرتون هم عالی بود! چطوره یه مسابقه شعرخوانی راجع به کلاغ بذاریم!
هر کی هم برنده شد یه کلاغ بهش هدیه بدیم! خخخخ!
الآن دیگه زیاد نگران نباشید چون پدر کلاغی ها خیلی مهربونتر شدن!
از اینکه اومدید و پسندیدید و نظر گذاشتید بسی بسیار سپاسگزارم

میدونی چرا یادم مونده چون یکی از همکارانم همنام توئه . هم فامیلیش و هم اسمش خخخ بهش هم میخوره دکتر باشه خخخخ
من از همه ی آدمای اینجا ی قیافه و ی سنی که خودم میپسندم توی ذهنم ساختم.
فک کن وقتی رفتم عکس بچه هارو که توی رادیو انداخته بودن دانلود کردم اونقدر خورد توی ذوقم که نگو خخخ
ای کاش عکس هیچکیو دیگه نبینم. خخخ البته تو فرق داری . در نظرم دیگه ی پسر بچه ده ساله نیستی خخخ
چون همکارم واسه ی خودش مردی شده هاهاهاهاها

سلام.
بابت نوار قصه ممنون.
کلاغ ها این موجودات جالب
و در عین حال اذیت کن وقتی آدم میخواد بخوابه و اون ها همه اش قار قار می کنند.
یک شعر از آقای عصمتی شاعر هم نوع می نویسم با نام کلاغ ها:
کی می رسند سمت زلالی کلاغ ها
آن هم بدون هیچ ملالی کلاغ ها
از سیم های برق محل باز می پرند
آخر به لانه های سفالی کلاغ ها
انگار هیچگاه به منزل نمی رسند
در قصّه های گُنگ و خیالی کلاغ ها
از روزگار دور عزادار مانده اند
با پوششی به رنگ زغالی کلاغ ها
وقتی که سنگ حرف نخستین بچه هاست
خو می کنند باز به لالی کلاغ ها
با قارقار های غم انگیز می پرند
از دست سنگ سار اهالی کلاغ ها
پر می زنند خسته تر از بغض کالشان
تا اوج آشیانه ی خالی کلاغ ها
باور کنیم هیچ به منزل نمی رسند
حتّی میان نقشه ی قالی کلاغ ها.

شلالالااااا،ااااا،م،ی،که،خوفی عمو شعید،میشی که واشمون اژ این قشه ها آوردی،این قشه لو عمو شهلوژی واشمون نیاولده بود که،عمو شعید باژم واشمون اژ این قشه ها بیال ،شکلک بپربپر،هوهوهوهوهووووو،لیلیلیلیلیلی من لفتم که،خدافسی

دیدگاهتان را بنویسید