خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ای دل آرام بگیر!!!!!!!

منتظر بودم. مثل هر سال منتظر بودم که برگه های تمدید قراردادم را بیاورند و امضا کنم. همان طور که بقیه امضا کرده بودند.
خدایا! چرا دیر شد!؟ در شرکت همه از تمدید قراردادشان صحبت می کردند.
بی خیال. فکرش را نکن. الان می آورند. خودت را مشغول کن. سرگرم کن.
خودت را به این سرگرم کن که الان شب عید است و هنوز لباس برای فرزندت نخریده ای. البته پیراهن و شلوار خریده ای ولی کفش و لباس برای داخل منزل نگرفته ای.
این هم بی خیال. به این فکر کن همسرت مانتو و لباس نگرفته و عیدی و حقوق اسفند ماه هم تمام شد. اَه! لعنتی, یک فروشگاه رفتی یعنی مایحتاج اولیه برای خانه بخری. چیزهایی مثل ماست, پنیر, تخم مرغ, خرما و غیره.
با تعجب چشمهای کم رمقم می خواهند به سمت مغازه دار از حدقه در بیایند و با تمام عصبانیت او را زیر بار کتک بگیرند: هان! چی! صدوپنجاه هزار تومان!؟ مگر چی خریدم!؟
این حالت تعجبی است که ماههاست در لحن و صدایم موج می زند. بی خیال. از این فکرها هم بیا بیرون. اصلا نه لباس خواستیم نه عید. نه نوروز خواستیم نه تخمه و آجیل.
هان خوب است برای کانالم یکسری مطلب پیدا کنم. یکسری مطلب علمی و پزشکی. ببینیم موجب انگیزه می شود کسی بیاید این عسل و روغن ها را بخرد. عسل و روغن های درجه یکی که گوشه خانه یکی یکی به مصرف خودم دارند می رسند.
آره. یادم است سال گذشته به اصطلاح می خواستم یک کسب و کار راه بیندازم. کسب و کاری که اگر در طول یک سال از کار بیکار شده باشم, به رونقی رسیده باشد و موجب دلگرمی و منبع درآمدم باشد. خخخخخخهاهاهاخخاخهاهههه
عجب کسب و کاری. مردم درگیرند. خیلی تجربه بدست آوردم. خیلی چیزها فهمیدم. حسادتها, حرفهای کنایه آمیز, کج دستی ها, ولی در کل مردم درگیرند. برایشان مهم نیست چه می خورند, چه می پوشند و چگونه زندگی می کنند. خدایی نکرده بیماری لاعلاج و صعب العلاجی هم سراغشان بیاید, مثل گرانی ها با آن کنار می آیند و مرگ را می پذیرند. کمی غم و غصه و دوباره همه چیز از نو.
بی خیال کانال و کسب و کار. کاش میشد بی خیال همه چیز شد. اما نمی شود. مگر می شود؟ آخر دیشب قبض برق آمد 179000 تومان. آخر شبها از بس هوا سرد است مجبوریم برای اتاق بچه که سیستم گرمایشی جواب نمی دهد, هیتر روشن کنیم. هیتر با مصرف برقی که دارد باید قبض هم اینقدر بیاید.
نه نمی شود بی خیال شد. باید بفهمم. از این افکار بیرون می آیم. باید بدانم چه شده که برگه تمدید قراردادم را نیاورده اند. آیا به تعویض مدیرعامل برمی گردد؟ مدیرعاملی که 5 سال از من حمایت کرد. مدیرعاملی که تازه فهمیدم 5 سال پیش جلوی رییس هیئت مدیره اسبق, که می خواست شخص دیگری را جای من بگذارد ایستادگی کرد. حتی تهدید به استعفا کرد ولی از حمایت از من عقب نشینی نکرد.
مدیرعاملی که وقتی هزینه های دفتر مرکزی بالا رفت, پیشنهاد معاون شرکت مبنی بر اتومازه کردن سیستم اپراتوری شرکت را برای کاهش هزینه ها رد کرد. پیشنهادی که اگر قبول می کرد سه سال پیش عذرم را می خواستند. ولی او قصدش نان رسانی بود. خیلی ها را تنبیه کرد, جریمه کرد, تعلیق کرد ولی نان کسی را نبُرید.
اَه, لعنتی, چه افکاری امروز مغزم را سوراخ سوراخ می کنند. تلفن را برمی دارم و داخلی کارگزینی را می گیرم. کمی خوش و بش. کمی شوخی و مزاح و لابلای این حرفها, بالاخره حرفم را زدم.
و فهمیدم. فهمیدم و آرامش درونی ام آتشفشان شد.
از اول فروردین مدیرعامل جدید می آید. و نیامده حضور پنج نفر را باید بررسی کند. یعنی به جز من 4 نفر دیگر هم تمدید نشده اند. منشی دفتر مدیرعامل, معاون شرکت, راننده مدیرعامل, مدیر مالی شرکت و من.
آن چهار نفر بازنشسته هستند. یعنی هم حقوق بازنشستگی می گیرند و هم حقوق شرکت. تازه کسب و کارهای دیگه ای هم دارند که ان شالله موفق تر باشند. یکی کارشناس دادگستری. یکی مرغداری. یکی جزو هیئت مدیره یک تعاونی.
ای دل آرام بگیر
عید است. شادی دارد می آید. همان بهتر که چهره هیچکس را نمی بینم.
اما نه
دلم برای دیدن چهره فرزندم تنگ شده. برای دیدن چهره همسر, پدر و مادر, خواهر و برادر, برای دیدن درخت و سبزه و گل, برای دیدن کوه و دشت.
اَه! لعنتی, ای دل آرام بگیر
خوشم نمی آید.
از اینکه دیگران برایم تصمیم بگیرند خوشم نمی آید. دلم می خواهد آزاد, بی خیال از همه دل مشغولی ها, پرواز کنم. به دنیایی دیگر بروم. یا به جهانی موازی منتقل شوم. جایی که شرایط به گونه ای باشد که آدم بتواند حداقل به خودش احترام بگذارد. به خودش دروغ نگوید و جلوی خودش شکسته نشود. جلوی خودش آرام باشد و بتواند این آرامش را به دیگران منتقل کند.
اَه! لعنتی, ای دل آرام بگیییییییر.

۲۱ دیدگاه دربارهٔ «ای دل آرام بگیر!!!!!!!»

سلام آقای بهرامی گرامی

جدا شرایط اضطراب انگیزی هست! اما امیدوارم وا دعا میکنم کارتون و از دست ندهید و یا اصلا یک کار خیلی خیلی مناسبتر پیدا کنید!
ضمنا روز مرد و پدر را هم پیشاپیش به شما که قطعا یک پدر مسئول و دلسوز برای فرزندتون هستید تبریک میگم.

سلام. امیدوارم روزی برسه که همه این دلواپسی ها و مشکلات به بهترین شکل رفع و حل بشه. امیدوارم روزی برسه که مسئولین دلشون به رحم بیاد. متأسفانه این اوضاع نابه سامان اقتصادی دغدغه خیلی ها هست. بمانه که متأسفانه بعضی هم سوء استفاده میکنند. و پیش خودشون میگن کی به کیه؟! دیگه مردم همین که بگیم گرونیه راضی میشند و یه چیزی رو به یه قیمت بالاتر میفروشند طوری که به حق نیست. اگه قابل هدایتند خدا هدایتشون کنه. ای دل آرام بگیر! میتونم بگم حرف دل خیلیهاست شاید نود به بالا درصد جامعه. امیدوارم مرفهین بیدرد یه روزی گذرشون اینورا بیفته و کمی دلشون به رحم بیاد. لابد پیش خودتون میگید به همین خیال باش خخخ. زیادی خوش خیالم خخخ. ولی ته دلم یه امیدی هست که همه چی حل میشه ان شاء الله. پیشاپیش سال نو و میلاد امام علی علیه السلام، روز پدر رو هم به شما و سایر دوستان تبریک عرض میکنم. توکل بر خدا همه چی درست میشه ان شاء الله.

درود. دعا کن از این بدتر نشه, هر چند بعید میدونم که نشه.
حالا تازه اول راهه. کجاشو دیدی.
من به جای اینکه امیدواری کاذب به خودم بدم, به جای اینکه سعی کنم خودمو سرگرم کنم که متوجه نشم, به جای اینکه بزنم به بیخیالی, سعیم اینه که واقعیت رو هر چی که هست و هر جوری که هست, بپذیرم.
باهاش زندگی کنم, برم تو دل بدبختیا و مشکلات, و خودمو واسه شرایط از این بدتر هم آماده کنم.
روزای سخت تو راهند. فعلاً که چیزی نشده هی شکایت میکنی دادا.
اصلاً یه بار پیش خودت گفتی که گفتم درست میشه و واقعاً درست شده باشه؟
تا بوده, همین بوده. هی بدتر شده که بهتر نشده.
اینو بر اساس نا امیدی نمیگم. بر اساس تجربه ای میگم که از قدیم تا به الآنی که هستیم بوده و خواهد هم بود.
ما که الآن به دنیا نیومدیم که یه دفعه چشم نداشته مونو وا کرده باشیم تا به یک باره با سیل عظیم مشکلات مواجه بشیم.
ما, هموناییم که دیروز بودیم. که پنج سال پیش بودیم. که ده سال و بیست سال یا شاید هم بیشتر بودیم.
شخصاً خودم تا جایی که یادم میاد, هی گفتم بهتر میشه و بدتر شده. خَخ.
اما الآن, از این به بعد, میگم بدتر نشه. فقط همین.
حد اقلش اگه بدتر شد, نمیگم خودمو الکی الکی گول زدم مثل این چند سبایی که گول زده بودم.
ما رو به خیر اینا امیدی نیست. شر نرسونند.

می دونی چیه علی! یه دسته آدما واسه جامعه خیلی خطرناکن. بیشتر از اونی که فکرشو بکنی. یادم میاد یه روزی احسان علیخانی تو برنامه ماه عسلش که الکی الکی یه نیمچه بیننده ای هم داشت می گفت: «بیاین به افراد بی بضاعت کمک کنیم، این وظیفه دولته که خیلی کارا رو بکنه، منم خوب می دونم ولی حالا به هر دلیلی اونا نمی کنن، بذارین ما تو بهشت رفتن از اونا پیشی بگیریم.» می گفت و می گفت و خیلی هم آب و تابش می داد. البته منظورش از (ما) مردم بود نه خودش و امثال خودش. تا این تفکر بر ما حاکم باشه، حالا یه روزی یه چیزی میشه. همه چی خوبه دعا کنیم بهترم میشه، درست که نمیشه بماند، بدتر و بدترم میشه. الآن مردم دانمارک، هلند، سوئد و غیره با دعا و به قول علیخانی پیشی گرفتن از دولتشون در رفتن به بهشت به اینجا نرسیدن. امثال علیخانی آگاهانه سمی رو به ذهنها تزریق می کنن که رهایی از اون و سم‌زداییش به این آسونیها هم نیست. بقیه رو دیگه خودت بهتر از من می دونی.
بای تا های.

می فهمم. تلخیه این فشار رو می تونم حس کنم. برای۱مرد، روی شونه هایی که بار مسئولیت۱خانواده رو می بره، این اتفاق زیاد سنگینه. کاش چیزی جز این می فهمم گفتن ها بلد بودم که بگم! چیزی که کمک کنه. نمی دونم فردا چی میشه. ولی دعا می کنم. از ته دل دعا می کنم. که فروردین نتیجه این انتظار مثبت و برای شما آرامشبخش باشه! امیدوارم. واقعا امیدوارم.

موقعیت انقدر تلخه که نمیشه چیزی پیدا کرد براش.
ولی یک چیز رو میدونم. نباید خجالت کشید.نباید بخاطر این سختی ها آدم روز به روز خودش رو لهتر کنه. میدونی خیلی از این مشکلات واقعا حل کردنش دست من و تو نیست. پس مجبوریم یک جورهایی باهاش کنار بیاییم. یک سری دلایل شخصی برای ادامه دادن پیدا کنیم.به همون اندازه که دلیل برای نبودن آینده خوب وجود داره، همونقدر هم دلیل برای بودنش هست.
واقعیتش این که رفیق هیچ وقت ما نمیدونیم فردا چی میشه.
صبور باش و آروم که این وضعیت خیلی از ماها تو این روزهاست.
امان از تحمل این موجود دوپا.

سلام. من نمیخواستم دیگه در سایت بمونم.
میخواستم درشو ببندم که تو رو دیدم.
دقیقا بگو چه مرگته؟
پارسال این وقتا یکی رو طلاق دادی یکی دیگه گرفتی، بعدش چای خوردی که دستمال مفی توی سماور بود.
بعدش از اون خونه به خونه دیگه رفتی،
نمیدونم درد پیام نور سختتره یا خوندن پستهای تو؟
کاش تو و پریسا یه کمی عاقل بودید.
بشینید سر جاتون دیگه!

سلام. اولش همونی که کامبیز گفت. الآن بهترین چیزی که می تونه بهت نیرو بده، اینه که به راهکارهای ممکن فکر کنی. من چندتاشو اینجا واست فهرست می کنم و اگه فروردین قرارداد خودم تمدید نشد و همینا رو یادم رفت، به یادم بیار و مطمئن باش کمک بزرگی بهم کردی.
خب قدم اول اینه که دعا و ثنا رو کلا ببوسی بذاری کنار و به این باور برسی که فقط خودت می تونی واسه خودت کاری بکنی. قدم دوم اینکه همون کسب و کار روغن و عسل رو بیاری توی شبکه های اجتماعی مثل تلگرام و اینستاگرام. شخصا توی این یه مورد تجربیات ارزنده و لغزنده ای دارم که می تونه کمکت بکنه. سوم اینکه سایت ها و نشریات مربوط به نیازمندی رو زیر و رو کن و خیالت راحت باشه که حتما توی این شهر هزاررنگ، واسه تو هم جایی هست. بازم اگه نکته ای به ذهنم اومد باهات در میون میذارم. راستی، خجالت نکش، چون چیزی واسه خجالت کشیدن نمی بینم. این، اتفاقیه که می تونه واسه هر کدوم از آدم هایی که سر کار میرن بیفته. اگه تعدیل شدی، با صدای بلند بگو تا دیروز کار می کردم، از امروز تعدیل شدم! چیز دیگه ای به ذهنم رسید، به کسی نمیگم تا از ذهنم پاک بشه. لذت زیاد.

سلام.
دلت میخواد آروم بگیره ولی با این همه فکرهای منطقی ترسناک طفلی دق نکنه خوبه.
مدام با خودت فک کن که دنیا و کائنات و خداوند ی راه و مسیری بهتر و خوبتر در نظر گرفتند.
به دنیا و قوانینش ی زمان بده. فرصت بده . دلتو آروم کن و یقین داشته باش که خداوند بهترین ها رو برات کنار گذاشته. آستین ها رو بالا بزن و اقدام کن. بعد میبینی خدا ی چیزهایی سر راهت قرار میده که جز تشکر حرفی برای گفتن نداری.

سلام. خدا خیرتون بده چه کامنت عالی و اثرگذاری نوشتین!
اینجا که اومدم کامنتها رو خوندم همه از مشکلات میگن و میگن همینه که هست و تغییرم نمیکنه!
پس رحمت بینهایتِ خدا چی میشه که در اوج نا امیدی باران رحمتش رو گسترده و فراوان فرماید؟

سلام دوست عزیز. من به خوبی رنجهای درونیت رو میفهمم. به خوبی این حس درموندگی تو رو درک میکنم. همه ی ما مثل هم هستیم. همه ی ما با انواع نگرانیها یه عمره که داریم سر و کله میزنیم. از وقتی که بیاد دارم همه ی این نگرانیها با همه ی ما بوده. ما هیچ کاری از دستمون بر نمیاد. اگه قرار باشه اتفاقی بی افته می افته!
باور نداری؟ من که باور دارم.
میدونم اگه قرار باشه امسال از پس اجاره ی منزلی که در اون زندگی میکنیم بر نیام باید بریم یه جای دیگه.
باور دارم که امسال حتی با ده میلیون اضافهتر هم نمیتونم همین خونه ای رو که توش هستیم از نو اجاره کنیم.
میدونی من این ده میلیون رو تونستم جور کنم، اما شک ندارم که این خونه رو بالای بیست تومن بیش از سال قبل باید اجاره کنیم.
تو شک داری؟
اما من ندارم!
چون میدونم که یه عمر تو کدوم سرزمین زندگی کردم.
اینجا هرگز هیچ آدمیزاده ای به عنوان یک انسان اهمیت نداشته!
اینجا همینطوری بوده و همچنان هم خواهد موند.
شاید تو بتونی یه طوری این مشکل رو حل کنی! نگران نباش.
ما یاد گرفتیم که زندگی الله بَختکی داشته باشیم.
یه عمره که همینطوری الکی زیسته ایم.
هیچ اطمینانی حتی به فردای خودمون نداشتیم چه برسه به یه ماه یا یه سال بعد:
سخت نگیر!
اینجا که زندگی میکنی، امروز آقایی فردا خاک زیر پا.
امیدوارم که تو همیشه آقا باشی و آقا بمونی.

سلام.
الآن ماه رجبه و ماه رحمت و استجابت.
ماهی که درهای رحمت و محبت الهی ویژه به روی بنده هاش بازه و کسی نباید از درگاه خدا نا امید باشه!
من یک آرزویی داشتم متوسل شدم و به لطف خدا و عنایت اهل بیت حاجتم پارسال برآورده شد.

۶ پاسخ به مادرم!
۱
زهرا آیت says:
سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۷ در ۱۹:۵۰
سلام. دقیقا.
حرف دل منو نوشتی.
اینقدر دلم گرفته که میشینم زار زار گریه میکنم به حال خودم و حس میکنم به درد دور ریختن میخورم و برای هیچکس هم مهم نیستم.
پاسخ به زهرا آیت
زهرا آیت says:
دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۷ در ۰۸:۱۹
سلام. خدا خیرتون بده چه کامنت عالی و اثرگذاری نوشتین!
اینجا که اومدم کامنتها رو خوندم همه از مشکلات میگن و میگن همینه که هست و تغییرم نمیکنه!
پس رحمت بینهایتِ خدا چی میشه که در اوج نا امیدی باران رحمتش رو گسترده و فراوان فرماید؟
پاسخ به زهرا آیت

من که پاسخی ندارم، کاش امید خدا نیآمرز زنده بود و این دو تا کامنت رو برا من یه جوری حل میکرد.
یعنی پارادوکسِ پدربزرگ، پیش این دو کامنت سوءتفاهمی بیش نیست، خدا رفعش کنه.
آمین

رعد فالگیر وارد میشه خخخ بیا فالُت بگیرُم
مشکلات زیادی سر راهت قرار گرفته ولی بعد از ۱۰ وعده مشکلت حل میشه. ده ساعت یا ده روز یا ده هفته . ولی زود حل میشه پسرم. خخخ
از شوخی الان راهی نداری جز اینکه به خدا بگی من کاری از دستم بر نمیاد و همه کارها رو بذاری به دست خدا. اگه تونستی به پست کارگاه مثبت اندیشی رعد ۱۲ با موضوع توکل و حسن ظن به خدا ی سری بزن ضرر نمیکنی

ای پدربزرگ مهربان!
الآن من میبایستی در حاله خلاصه نویسی کلاسهای پیام ظلمم باشم
ولی چون به شما ارادت خاص که نه، عام دارم میخواستم بدور از عرض ادب، مطلبی بگم و شرم را کمیده و به بدبختیهایم برسم.
از جدی فالگیری دقیقا وصف وجودی شغل شماست که نباید آن را شوخی دانست.
اول بخاطر این که حتی اگر از قول خودتان شوخی کردید، نیمی از شوخی ممکن است جدی باشد.
دوم، فالگیری هم میتواند بدبختی آینده را بگوید و هم خوشبختی یا همان مثبت اندیشی شما را.
سوم. خانه ای دوازده طبقه از مثبت اندیشی بنا نهادید که زیربنای آن امید واهی، خشتهایش از جهل کامل، سقفش از دودِ ظلم تیره می‌باشد.
کلا شوخی کردم، به دل نگیری.

سلام و سلام و صد سلام و هزاران سلام و بی نهایت سلام به همه دوستان و همراهان و دشمنان احتمالی. خخخ
اول عذر می خوام که جواب تک تک شما ها رو جداگانه نمیدم. چون تکرار مکررات میشه و از همین جا از همه شما دوستان تشکر می نمایم بابت این همه ابراز لطف. فقط اگه دستم به کامبیز برسه یک مشت از اون دستمال کاغذی ها آماده کردم بهش بدم. هاهاهاها

گاهی آدم رو غرور میگیره. گاهی هم نمیگیره. گاهی لازمه به آدم یادآوری بشه که هیچی نیستی و گاهی لازمه بدونه اگه بخواد با هر توانایی و محدودیتی میتونه هر چی رو بخواد زیر ورو کنه. اراده کنه و بدست بیاره.
بنظرم گاهی خوبه آدم تو لاکِ خودش برهیک دودوتا چهارتا کنه. ببینه کجای کار است. از کجا به کجا رسیده. جاده خاکی نرفته آیا؟ و اگه رفته پلی خراب نکرده آیا؟ یعنی فرصت جبران داره آیا؟
دیروز, بعد از کمی دفع نیروهای منفی, بعد از کمی درک واقعیت ها, به واقعیاتی فراموش شده از خودم دست یافتم. مجموعه ای از توانایی ها و محدودیت ها. و واقعا به این نتیجه رسیدم که من چه کاری را می توانم و باید انجام دهم. عزمم را برای سال آینده جزم کردم. دودوتاهای من با دو دوتاهای آسمانی فرق می کنند. برای این کار و بررسی بعضی امور پشت مینی لپتاپم نشستم. گفتم اول تلگرامم را چک کنم که با اولین پیام لبخندی شیرین بر چهره ام نشست که آسمان چقدر زود جوابم را داد.
حاضرم این پیام را برای هر که بخواهد فوروارد کنم تا ببیند که تصمیم گرفته ام سال آینده را به کسب دانش و آموزش نویسندگی بپردازم و هنوز کاری نکرده اولین شخص اعلام آمادگی کرده و حاضر است هزینه اش را بپردازد. یعنی درست تصمیم گرفته ام. یعنی مسیر خاکی را کمی اصلاح کن و مستقیم برو تا بریم.
این از دیروز
و امروز صبح که سر کار آمدم به اتاق مدیرعامل دعوت شدم. بعد از احوالپرسی های معمول گفت که با مدیر آینده صحبت کرده و رضایت دادند که قراردادم یکسال تمدید شود. اینهم آخرین حمایت ایشان قبل از رفتن.
خب اینم از این. مشکلات هست, انرژی های منفی و حقیقت های سرد کننده هم هست. واقعیاتی که می تواند دلیلی سخت و محکم برای ناامیدی باشد. هنوز مانتو و لباس در کار نیست. هنوز خیلی چیزها در کار نیست. ولی من هستم. انرژی های مثبت از درونم بیرون می آیند و گاهی موفقند و گاهی نیستند. ولی قطعا می توانم و باید به برنامه ای که ریختم برسم. ان شالله

همگی موفق و شاد و شاد و شاد و شاد و شارژ و فول انرژی باشیدو باز هم ببخشید جداجدا به کامنتهای محترمتان جواب ندادم. یاعلی

سلام. اگه میشه اون پیام امید بخش و مثبتو برای من بفرستید . منم براتون راه حل نهایی مشکلات و به قول اساتید شاه کلید رو براتون توی پیام های خصوصی محله میگم .‌
البته این شاه کلید رو جو وایتالی از زبون دکتر هیولن میگه. (رجوع شود به کتاب محدودیت صفر)

از همین جایگاه نه چندان رفیع اعلام میدارم که متاسفم برای مدیر عاملی که در کار مدیر بعدی دخالت میکنه.
بدا به حال مدیر جدیدی که حرف سَلَف خود را گوش میدهد.
اگر من بودم، همان روز، همان ساعت، همان دقیقه و ثانیه جلوی چشم اون عامل قدیمیِ با اردنگی بیرونت میکردم تا کسی به خودش اجازه نده در کارم دخالت کنه.

دیدگاهتان را بنویسید