بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! ایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیهالسلام تسلیت باد! خیلی بچه بودم که مثل بیشتر بچهشیعهها مادرم منو با هیئتهای عزاداری آشنا کرد. یه لباس سیاه تنم پوشید و یه زنجیر کوچولو برام خرید. دستمو میگرفت و میبرد تا محل هیئت. معمولاً آخر صف میایستادم و مثل همه همسن و سالهام زنجیر میزدم. شبهای شام غریبانم که توی تاریکی سینه میزدیم. به یاد اون روزا! به یاد کودکیهای بیآلایش! به یاد تشویقهای گرم و مهربان مادرانه! در دوره دبستان که تو خوابگاه بودم، شبای عزاداری دهه محرم، یا اونقدر خوابم میومد که ترجیح میدادم بخوابم، یا گهگاهی هم پیش میومد که میرفتم عزاداری
Tag: شام غریبان
به نام یگانه خالق هستی بخش خداوند مهربانی ها سلام وقتی نمی دونی چطور شروع کنی بهترین شروع همون به نام خدای انشاهای بچگیهات هست, همون روزهایی که دنیا اون قدر صورتی بود و خودت اون قدر معصوم بودی که یه صبح ایستاده بودی کنار پنجره آشپزخونه و نمیدونم بعد چه ماجرا و مساله غمگینانه ای بود که به خدا با تمام وجودت گفتی «خدایا من می خوام منو همیشه دوست داشته باشی و از بنده های خوبت باشم و اگه راضی هستی به ندیدن من منم راضیم به رضای تو و چشم هام رو ازت نمی خوام» شاید دقیق مکالمه اون روزم با خدا این نبوده باشه ولی