خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من عاشق یلدای این خونم.

سلام دوستان.
تابلوی شب یلدای امسال رو من افتخار دارم که سردر محله نصب کنم.
امسال قراره موضوع این باشه.
چه قدر تونستید امسال شب یلداتون رو سنتی برگزار کنید.
بیایید آخر شب یا فردا توی کامنتها از شب یلدایی که گذروندید با موضوعی که داریم برامون بگید.
منتظرتونم.
راستی من امشب تقریبً تا صبح بیدارم.
روی کرسی محله هم همه چی چیده شده. هرکی پایه بود بیاد با هم تا صبح بیدار باشیم.
یلدا خوش بگذره.
بدرود.

۲,۰۶۳ دیدگاه دربارهٔ «من عاشق یلدای این خونم.»

معمای پیچیده قتل زوج معلم و ۲ کودک دانش‌آموز

گروه شوک: زن و شوهر معلم و دو کودک‌شان در نیشابور به طرز فجیعی به قتل رسیدند.اجساد اعضای این خانواده داخل خانه‌شان پیدا شد و معمای پیچیده‌ای را پیش روی پلیس قرار داد.
به گزارش خبرنگار شوک، ساکنان خیابان اندیشه ۱۶ نیشابور صبح روز دوشنبه یکم دی ماه در تماس با پلیس ۱۱۰ و نیروهای امدادی ادعا کردند از خانه همسایه‌شان بوی تعفن بسیار شدیدی به مشام می‌رسد و همه نگران شده‌اند.با این تماس، مأموران کلانتری ۱۳ و دیگر نیروهای امدادی در محل حاضر شدند و با توجه به این که کسی جوابگو نبود با دستور قضایی وارد خانه شدند.
داخل حیاط این خانه یک پراید سفیدرنگ متعلق به صاحبخانه پارک شده بود. مأموران با ورود به خانه‌، داخل یکی از اتاق‌ها با صحنه وحشتناک یک جنایت روبه‌رو شدند. جسد خون‌آلود پدر ۳۷ ساله خانواده که «حسن» نام داشت در کنار جسد همسر ۳۵ ساله‌اش «زهرا » و اجساد دو کودک‌شان «هانیه» ۸ ساله و «امیررضا» ۱۱ ساله در حالی که روپوش مدرسه به تن داشتند روی زمین افتاده بود.
مأموران پلیس بلافاصله هماهنگی لازم را با دستور سرهنگ سید حسن حسینی، فرمانده پلیس نیشابور به عمل آوردند و بازپرس« بازرگانی» و دکتر« بلقان آبادی » رئیس پزشکی قانونی به همراه تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی نیشابور با حضور در محل، تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند.به دستور بازپرس بازرگانی جسد مرد ۳۷ ساله که با ضربه چاقو به ناحیه گردن جان خود را از دست داده و همچنین اجساد همسر و دو کودکش که بر اثر اصابت جسم سخت به ناحیه سر به قتل رسیده‌اند برای روشن شدن زمان و علت مرگ به سردخانه انتقال یافت.سرهنگ «حسینی» فرمانده پلیس نیشابور در این باره گفت: تحقیقات پلیسی با توجه به سرنخ‌هایی که درکنار یک برگه یادداشت در محل به دست آمده آغاز شده است و کارآگاهان با معادله مجهولی در این جنایت هولناک یا خودکشی خانوادگی روبه‌رو شدند.

خط عابر پیاده حق مسلم تردد عابران

علی غفوری

خط عابرپیاده در شهرهای تحت تسلط قوانین راهنمایی و رانندگی منطقه‌ای است که هیچ راننده‌ای مادام که عابری در حال تردد از روی آن باشد از چند متری به آن نزدیکتر نمی‌شود چرا که برخورد شدید پلیس را در پی دارد. البته واضح است که در شهرهای ایران این‌گونه نیست. در شهری مانند تهران که عمده مردم خود را باسواد، شهروند خوب و حتی قانونمدار می‌دانند شاید از هر ۱۰۰ نفر یک نفر آن‌هم تنها با کاستن از سرعت و نه توقف کامل، حق پیاده‌ها را رعایت کند در نتیجه عابرپیاده نیز ترجیح می‌دهد راه خود را دور نکرده و از وسط خیابان عبور کند چرا که در هر دو حالت او نمی‌تواند با خیال راحت از عرض خیابان بگذرد پس چرا راه خود را دور کند؟
به جرأت می‌توانم بگویم هرگز ندیده‌ام پلیس، راننده‌ای را به‌خاطر رعایت نکردن حق تقدم عابر پیاده جریمه کرده باشد. تنها سر چهارراه‌های اصلی، پلیس رانندگان را مجبور به عقب‌رفتن از خط‌کشی‌های عابر پیاده می‌کند که اقدام خوبی است اما هدف آن بیشتر ایجاد نظم است تا آسودگی عابران. چرا که به هرحال عابر پیاده می‌داند پشت چراغ قرمز خودروها مجبور به توقف هستند اما در سایر چهارراه‌ها و هزاران خیابان فرعی دیگر چطور؟ در خیابان‌ها و کوچه‌های فاقد چراغ قرمز چه نظارتی وجود دارد؟ به کودکان و نوجوانانی که درحال رفتن به مدرسه بدون والدین هستند چه نقطه‌ای را برای عبور پیشنهاد می‌کنید؟ آیا می‌دانید هزاران کشته از ۲۳ هزار کشته سالانه خیابان‌ها و جاده‌های کشور، عابران هستند؟
نکته جالب اینکه کمتر راننده‌ای به تخلفات خود آشنا است. حتی رانندگان باتجربه، پیر و حتی از طبقات فرهنگی بعضاً نمی‌دانند باید در خط عابر پیاده ملاحظه پیاده‌ها را بکنند. چرا؟ آیا اشکال در ضعف آموزش اولیه است یا نظارت یا خودخواهی ؟ پلیس راهنمایی و رانندگی، بخشی زحمتکش در ناجا است و کمبود نفرات و شاید بودجه آن نیز محسوس است اما با همین تعداد نفرات نیز می‌توان حداقل در برخی مناطق تهران به مقوله فوق رسیدگی کرد.
من معمولاً جریمه نمی‌شوم اما اخیراً به دو دلیل دو بار جریمه شدم؛ یکی برای رانندگی با سرعت ۴۶ کیلومتر در ساعت روی رمپ یکی از بزرگراه‌ها و یکی به خاطر رانندگی با سرعت ۸ کیلومتر بالاتر از سرعت مجاز در جاده! خیلی خوب است که پلیس کاملاً در برخی موارد برخوردی جدی دارد. تخلف، تخلف است و باید جریمه را پرداخت و من پرداختم اما برای کسانی که جان کودکان و نوجوانان و افراد سالخورده را به خطر انداخته‌اند نیز پلیس به این اندازه بدون گذشت است؟ باید با سرعت ۳۰ کیلومتر روی رمپ‌ها رانندگی کرد و در بیابان‌های خراسان، اصفهان، جنوب و… در جاده‌ای دو بانده حداکثر با ۱۱۰ کیلومتر حرکت کرد اما ورود به خیابان‌های یکطرفه، پارک دوبله، بوق‌زدن‌های پی در پی، پیاده و سوار کردن مسافر در میدان و چهارراه‌ها و دست آخر عبور امن عابر پیاده نیز باید در دستور کار قرار گیرد.
۲۵ سال پیش در یک کشور اروپایی در حالی‌که ده‌ها خودرو با سرعت در حال نزدیک شدن به من و میزبانم بودند، هنگام عبور از خط عابرپیاده تردید نشان دادم اما این فرد که مکث مرا دید گفت، اینجا کسی جرأت حتی نزدیک شدن به حریم خط را هنگام عبور یک عابر ندارد. وقتی سر تکان دادن توأم با تشکر مرا از رانندگان و بی‌توجهی آنها را دید جمله جالبی گفت. او یادآور شد آنها به تو لطفی نمی‌کنند، پلیس به تو لطف کرده که چنان فضایی ایجاد کرده که کسی جرأت تخلف ندارد، همین رانندگان اگر تو را خارج از خط عابرپیاده ببینند قطعاً به تو صدمه زده و آنگاه پلیس نیز جانب آنها را می‌گیرد. بعدها همین رفتار ترافیکی را در سایر کشورهای توسعه یافته دیدم. حتی در شهرک‌های دورافتاده که خودروها با سرعت درحال حرکت از جاده‌های محلی بودند تنها با فشار یک دکمه و قرمز شدن چراغ، عابران با آسودگی قادر به عبور از خیابان بودند. جالب اینکه در همان اوایل دهه ۷۰ در میدان تجریش نیز این سیستم را نصب کردند و هیچ‌گاه استفاده نشد.به عنوان کسی که سعی می‌کند قانون را رعایت کند همواره با رسیدن به خط عابر سرعت خود را کم می‌کنم و شاهد تشکر عابر سالخورده یا آسودگی مادری به همراه فرزندش هستم اما هنوز لذت کار خوبم یا بهتر بگویم انجام وظیفه تمام نشده که صدای ترمز خودروی پشت سر بلند شده و راننده با عصبانیت فریاد می‌زند: عمو همین‌جوری می‌کوبی رو ترمز…! شکی نیست که فرهنگسازی رسانه‌ای برای جا انداختن رعایت حق تقدم عابران ضروری است اما باید قبول کرد که زور نیز لازم است! امروزه در آزادراه‌ها، بزرگراه‌ها و جاده‌های اصلی قانون به شکل مناسبی در حال اجرا است. چرا؟ رانندگان جاده‌ای فرهنگ و انسانیت ورای رانندگان شهری دارند؟ انسانیت آنها در این مسأله نقش چندانی ندارد.
مهم قدرت مجری قانون است. اگر راننده احساس کند احتمال آنکه در صورت تخلفاتی نظیر سرعت غیرمجاز یا سبقت غیر مجاز به احتمال بیش از ۷۰ درصد شکار پلیس یا دوربین‌های پلیس راه می‌شود بی‌شک فکر تخلف را از سر بیرون می‌کند. همین اتفاق نیز رخ می‌دهد .امکان ندارد شما به عنوان یک راننده در یک محور قصد تخلفات پی در پی داشته باشید و از دست پلیس بگریزید.امیدواریم که پلیس راهنمایی و رانندگی با دادن اولویت به این امر مهم با کمک رسانه‌ها و مردم، مناطقی امن برای عابران ایجاد کند که والدین نیز بتوانند با آسودگی به فرزندانشان عبور از خط عابرپیاده را توصیه کنند. شاید در آینده‌ای نزدیک خط عابرپیاده نقطه‌ای امن برای همه باشد.

شهروز من که مثل شما نیستم در برم ، نهایت یکی میزنه تو گوشم منم جا خالی میدم ، بعد میشنیم با هم چایی با کوکی میخوریم . آره شهروزی رعد عاقله و میدونه به کی چی بگه. همه رعدو دوست دارن.خخخخ شکلک آره جونه عمت هههه
ولی در کل درسته که بابابزرگتون چاقو خپله اما مثل آهو میدوئه و از پرتاب آچارو ماچارو نیزه و شمشیر ترسی نداره شهروزی.
تبسم دخترم محله بدون تو لبخندو شادی کم داره . زهره زینب محدثه ، بابا رعد دلش بهووونه ی شمارو میگیره.

درود! من میدونم که رنگینکمان از کی ناراحته، ایشان از عقرب ناراحت شده چون عقرب بدجوری نیشش زده و فرار کرده، حالا همگی حرکت بسوی نابودی عقرب! خخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاها! راستی کی بود دنبال دوست میگشت؟! کامنتهای دیشب تاحالارو بخونه تا شماره منو پیدا کنه و بزنگه تا بحرفیم… باور کنید عقرب دوست خوبیه!

نه خانم پری سیما من در پشت صحنه حضور فعالی دارم فعلا نظرات شما و دیگر دوستان را می خوانم و لذت می برم.
این از این

پیشته …
ببخشید گربه کوچولوم بی اجازه وارد شد اومدم ببرمش ..با اجازه
بیا بریم اسمشم کوکو هس خخخخخخخ

شب یلدای مرگبار در آسایشگاه معلولان
گروه شوک: شب یلدای مرکز نگهداری معلولان ذهنی «پدربزرگ» در روستای «جیتو»ی پاکدشت بوی مرگ گرفت و سه کشته و ۲۷ مسموم برجای گذاشت.
ساعت ۸ شب روز ۳۰ آذرماه سال جاری همه معلولان سر میز شام حاضر شدند تا پس از خوردن غذا بلندترین شب سال را در کنار هم بگذرانند اما هنوز دقایقی از خوردن سوپ نگذشته بود که همهمه‌ای در فضای سالن غذاخوری به‌پا شد. معلولان از درد به خود می‌پیچیدند. آنها با علائمی همچون سرگیجه، تهوع، سردرد و دل‌پیچه روبه‌رو شدند.
پرسنل این مرکز نگهداری که از این اتفاق شوکه شده بودند سریعاً با مرکز اورژانس ۱۱۵ تماس گرفتند و آنان را باخبر کردند اما قبل از رسیدن امدادگران سه مرد که ۴۸، ۵۷ و ۵۸ ساله بودند به دلیل شدت مسمومیت جان باختند.
مجتبی خالدی سخنگوی اورژانس کشور در رابطه با این اتفاق عجیب به شوک گفت: ۲۷ بیمار دیگر که در رده سنی ۲۵ تا ۳۰ سال بودند پس از انتقال به بیمارستان تحت درمان پزشکی قرار گرفتند که حال عمومی آنان مساعد است اما در این میان یکی از بیماران به دلیل بدحالی ، استفراغ مداوم و… برای نمونه‌برداری به بیمارستان لقمان منتقل شد تا تحت نظر پزشکان متخصص قرار بگیرد.
وی بیان کرد: بررسی‌ها برای مشخص شدن دلیل این مسمومیت ادامه دارد زیرا پرسنل هم که از غذای مشابه آنان استفاده کردند دچار این حالت‌ها نشدند.
خالدی ادامه داد: موضوع مسمومیت از دو جنبه پلیسی و بهداشتی در حال پیگیری است، همچنین غذای مصرف شده که سوپ است برای نمونه‌برداری به آزمایشگاه وزارت بهداشت و پزشکی قانونی ارسال شده تا مشخص شود علت مرگ آنها مسموم بودن غذاها بوده یا این غذاها حاوی میکروب خاصی بودند. بنابر این گزارش، جواب آزمایش نمونه‌برداری از غذای آسایشگاه روز چهارشنبه ۳ دی ماه آماده می‌شود تا پرده از علت این مسمومیت مرموز برداشته شود.

سلام سلام سلاااآاااآااام می بینم که هنوز ادامه داره! بچه ها من امشب حسابی در، گیرم. یعنی درگیرم. مهمون و کار و از این لفظ ها. ولی تمام کامنت های این پست رو خوندم و مثل چیز ها، یعنی اسمش رو نبر ها، قِل خوردم به چپ و راست و خندیدم. اینجا توی اتاق بغلی احتمالا همه دارن واسه شفای عاجلم دعا می کنن. خلاصه اینکه اینجا حسابی گیرم ولی خوندم و باز می خونم و مطمئنا کم می نویسم ولی همه رو می خونم و دلم تنگ شده بود واسه همهتون و گرفتار اعتیاد به محله شدم شدید و عزیزید خیلی زیاد و عزیزید خیلی زیاد و عزیزید و عزیزید و عزیزید خیلی خیلی خیلی زیاد.

دختر آریایی شادونه والا رعد بزرگ تا اونجا که یادشه لقب شادونه رو به عدسی داد خب اول بیا برای تو هم اسم بذارم بعد برو سراغ پسرای چشم و گوش بسته ی سایت.خخخخخ
ماش خانوم چه طوره ؟ یا ارزن نه نه ! سیاه دونه بیشتر بهت مییاد دختره عمو عدسی . ولی اگه قراره شوهر پیدا کنی که این رسمش نیست. اینجا ایرانه دخترم ، پس اون بابای سوسولت چی بهت یاد داده که دوره افتادی دنبال شووَر . اه اه اه.
شوهر که قحط نیومده که اومدی اینجا دنبالش. خخخخ برو تو پستای دیگه شاید یافتیش.
سیاه دونه پسرای این پست سرخوشو بیخیالن. برات نون و آب که نمیارن هیچ ، خونه ی چهل متریتم با موکتاش میخورنو یه پپسی روش.
شکلک پسرا از رعد تشکر کنید نذاشتم این سیاهیه وبالتون بشه. حححححح

نمیدونم این دختر خانم کیه ولی اینو بدون خانم که یقین دارم آقایی
هیچ خانمی یه همچین غلطی نمیکنه که بیاد توی یه سایت آبرو و حیثیتشو به حراج بذاره
میخوام صد سال سیاه شوهر پیدا نکنی نمیمیری که
خاک بر سر کسی که مدینه ی فاضله اش ازدواج به هر قیمتیه متءسفم برات
البته من مطمئنم که این کامنتو یه آقا نوشته یقین دارم که دخترهای این سایت شاید با پسرهاش راحت باشن ولی حرمت و پرده های فاصله ی بین خودشون و دوستاشونو نمیشکنن و خراب نمیکنن
به قدری عصبانی هستم که باورتون نمیشه متءسفم فقط همین

لاااااایییییک پریسیما لاییییک
اما اگه هم آقا باشه خواهشا دیگه نیاد و از اینجور حرفا ننویسه،،اینطوری عفت و نجابت دخترا زیر سوال میره،،یعنی الآن من عصبانی هستم،یععععنی چی اه

پرواز خوبم تو خوبی ؟؟؟ نه خوب نیستی به نظرم. خخخخ تو هی بشین منتظر سوتی املایی از دبیر ادبیات باش خب ؟ شکلک یکی به این بیکار یه مسؤلیت بده.
ولی همین الان رفتم دیدم غلط نوشتم هههههه من پیرمردو چه به تایپ پرواز آسمانی ؟؟؟ من که مثل شماها با کامپیوتر بزرگ نشدم.
رعد دانا نه از کامپیوتر سر در میاره و نه میخواد با تکنولوژی دوست بشه .بچه ها ریا نباشه من خطاطم و با قلم خوب مینویسم.
اهل تهرانم، پیشه ام خطاطیست
گاه گاه مینویسم با قلمو با جوهر ،می فروشم به شما
تا با دیدن خطاطیم
دل تنهاییتان تازه شود
چه خیالی،چه خیالی…
سهراب ببخشید رعد تو شعرت دست برد

دختر آریایی خیلی لوس دنبال شوهر می گردی.
اگر شوهر می خواهی به facebook برو اونجا راحت پیداش می کنی.
ولی بعدها بیا و احساست رو بگو؟

شهروز لطفاً چک کن ببین این بشر بی مصرف کیه
لطفاً جلوی ورودشو بگیرید
حضور اون و نوشتنش توی این سایت باعث آزار منه

میگم! کو؟ کامنته کو؟ پری سیما و ملیسا عصبانی نشید من کامنته رو ندیدم ولی خداییش شما ها نمی دونید از این مدل چیز ها که الان اینجا وصفش رو از شما ها شنیدم کی می نویسه؟ خوب حالا بیخیال غصه. بده بالا صدا رو، بزن جیغ و بکش هورااا! خوب چی؟ الان منتظر دلیلشید؟ همین طوری عشقی. دلم عشق و حال خواست مگه چیه؟

بچه ها اعتراف میکنم ک من اون کامنتو تایید کردم…وای گند زدم یعنییییی
یکی بگه بهم فک نمیکردم اینجوری شه

پریسا جان بوو صفحه ی قبل ببین تو هم عصبانی نمیشی
رسما رفتیم زیر سوال
رسما خراب شدیم رفت
آبرومون رفت
پرواز لطفاً چک کن ببین از کدوم شهره

دیدم بابا دیدم کامنته رو. عجب! هنوز سر حرف بالاییم هستم. این کار از اون هنر های آشنای هنرمند خودمونه. چندتا سری کامنت دیگه که بیاد میره توی صفحه پیشین. پس بریم واسه بالا دادن آمار و کسب رکوردی ابدیییی!

از کامنت ها حذف شده رفته زباله دان.
نهه چرا باید آبروتون برههههههههه
…شهروز اینا چک میکنننننن مطمئنا
خدایا منو ببخشین بچه هااا
هعی

پری سیمای عزیز! این بنده خدا که خانم نیست، آقاست و هر کسی ببینه قشنگ طرف رو می شناسه. اصلا انگار اسمش رو پای نوشتهش امضا کرده. خودت رو اذیت نکن عزیز من. این هم یکی از شوخی های خطرناک دوست آقای ماست.

پریسیما ، این دختر همون عدسیه خودمونه ، آخه من تو یه جا بهش گفتم که بره اسمشو شادونه کنه ، حالا منظورش اینه که من دختر عدسیم.
ناراحت نشو عزیز دل بابایی ! از عدسی چه انتظاری داری ؟؟؟ خب دیگه اگه ببینه که پسرا تحویلش نمیگیرن میره.
عدسی خان ، نبینم که یه حرفی بزنی که دخمرای کاکل به سرم ، کفترای خوش رنگو لعابم، قناریایه خوش آوازم عصبانی بشن خب ؟؟؟ شکلک رعد با کفکیر به دنبال عدسی میدوئه و جوهره خطاطیشو میپاشه تو صورتش خخخخخ

بیخود کرده چه فکری کرد که اینو نوشت؟
باید جلوشو گرفت باور کنید به زور دارم مینویسم اعصابم داغونه
کامنت بره بالا که چه اتفاقی بیفته وقتی نوشته شده

پریسیما لطفا خون سردی خودتو حفظ کن نانازم،،اون،اون هرکی هست از بی شخصیتی و بی فرهنگیشه که این کار رو کرد،،خواهش میکنم لطفا نیایی و دیگه اینطوری نکامنتی دختر دیوونه خل خاله شاهدونه اه،که وگرنه خودت میدونی و خودت اییییش

بخدا فرستادم تو زباله دونی دیگه
رعد بیا ازم حمایت کن
الان گریه میکنمممممممم
هعیییییییییییی .رعد کمک

بچه ها بچه ها آروم باشید! چیزی نیست حل میشه. نویسنده اون کامنت مطمئنا از زاویه دختر های محله بهش نگاه نکرده وگرنه شاید نمی نوشتش. پری سیما جان خودت رو آزار نده! بذار به حساب تفاوت زوایای نگاه.

درود! بچه ها من لباسهای که دیروز پهن کردم روی بند را همین حالا رفتم ریختم توی زنبیل و گیره هاشو هم ریختم داخل پلاستیک و اومدم داخل اطاقک انباری دارم با انگشتان یخ زده مینویسم، جای همتون خالی دستهام حسابی یخ کرد…،

میدونید نوشته ی این آدم نما چه معنی میده؟
میدونید که کامنتش سراسر توهین به دخترهای محلست
بابا به پیر به پیغمبر آدم ناحسابی کسی توی این سایت دنبال شوهر نیست
کسی با یه چشم بد به پسرهای این محله نگاه نمیکنه
وای خدای من شهروز باید یه کاری بکنید به خدا یه بار دیگه کامنتی از این فرد ببینم گوش کنو میذارمش کنار
میرم میشینم توی خونم کسی هم جرءت نمیکنه بهم توهین کنه و ارزشمو ببره زیر سوال
کسی جرءت نمیکنه بهم توهین کنه بعد به ریشم بخنده

سسسسسسسللللااااااااااام پپپپپرریییییییسسسسسییییییییممااااااا.
مممممممممییییییییگگگگگگگگگممممممممم چچچچچچچیییییییزززززززههههههههه.
ممممممممننننننننننن اااااازززززززتتتتتتتتت میتترسسسم.
وووووووووااااااااااااایییییییییی.
مگه شرافت شماها کشکه که با یه کامنت از بین بره دختر خوب.
به ما شک داری مگه.
اگر به ما اعتماد داری پس نباید نگران جایگاه بالای خودت و همه ی دخترای سایت باشی.
من خوب میدونم کیه که این کامنت رو داده.
پرواز هم اشتباه کرده منتشرش کرده.
بچه ها میدونید تا حالا چه قدر پی ام توی اسکایپ داشتم که پست رو ببندم ولی این کار رو نکردم؟
خواهشً آرامش رو حفظ کنید.
اتفاقی نیفته که مجبور بشم خلاف میلم عمل کنم.
لطفً.

پریسیما نکن دیگه
من بارها و بارها ازت عذرخواهی کردم بابت تایید کامنت از تو و تک تک خانمها
کامنتشم که دیلیت کردم دیگه
چه اصراری هست که هی کشش بدیم.
من اشتباه خودمو قبول کردم و سریعم دیلیت کردم و بازم معذرت میخوام
تو هم لطفا خونسرد باش و ادامه نده دیگهه ..هعی

راستی خوب شد یادم افتاد! شهرووووززز بیا بگیرشون این ها می خواستن اون شب انواع بلا ها رو سرت بیارن و این پرواز وقتی خواستم منصرفشون کنم تهدیدم کرد که بعد از بر اندازی شما به حسابم می رسههه!

مهدی ، رعد خیییلی برات دعا کرده ، چون درک میکنه نابینایی بعد از بینایی چقدر زجر آوره. اما رعد بهت سفارش میکنه که با آچارت بزنی تو سر پرواز نه تو سر نا امیدی و هرشب قبل از خواب با خدا حرف بزن و ازش بخواه حکمت این غم بزرگو بهت نشون بده.
باور کن رعد همیشه در مشکلاتش از خدا میخوادکه بهش حکمت این مشکلو نشون بده و باورش کن بعد از مدتی میفهمه که این غم و بلا به مصلحتش بوده و در نهایت خدارو بخاطر اون درد و مشکل شکر میکنه . شکلک رعد فک کرده کی هستش که رفته بالای منبر.خخخخ
بشین پایین رعدکه دیوانه ، خودتو به عارفی نزن ! دستت برای مریمه بارانی روئه. مریم میدونه که رعد یه بنده ی ناسپاس خداس و خودش نیاز داره که مؤعظه بشه.
ای نامه که میروی به سوی مهدی
از جانب رعد بزن تو گوش پرواااز.خخخخخ

دختر آریایی یا نمیدونم چیچی لطفاً کامنت حاشیه دار نده و ما رو دچار زحمت و پست رو به حاشیه نکشون تأیید نمیشه هرچی هم که بنویسی

پریسما پرواز راست نمیگه ، من رفتم تو آشغالدونی نبود ههههه یه معتادی اونجا نشسته بود بهم گفت اینجا نیست ، بهم گفت ما نذاشتیم کامنتای گندو بندازه اینجا و بوی بدش مارو عذاب بده بخاطر همین پرواز انداختش تو مستراح خخخخ
دخترا نکنید دیگه . دبیر ادبیاتو مجبور میکنید که بخاطر خنده ی شما بی ادبیات بشه .ایییش اِوا خاک به سرش.

شهروز برو شام بخور من هستم. برو ورگنه یادت میره مجبور میشیم ببریمت بیمارستان. مواظب باش. برو پسر خوب آورین آورین.

از اونجا که ما دوست نداریم کسی از ما دلخور باشه، ده دقیقه به پریسیما فرصت میدم تا با دادن یه کامنت بازگشتش به شرایط عادی رو به ما اعلام کنه.
وگرنه واقعً پست رو میبندم.
بچه ها سه روز خوشی رو یه دفه خرابش نکنید.
پریسیما لطفً.

اصغر میشه خودتو بیشتر برای رعد کاتب معرفی کنی ؟؟ یادمه یه بار دیدمت ولی پیرمو بی حافظه.شکلک خدا این رعدو بکشو از بس گفتم پیرم میترسم جدی جدی مریمه زبون بسته پیر بشه .

پرواااااز اگه ما دختریم خوب ازت ناراحت نیستیم،،خوب تو که ننمیدونستی که چه اتفاقی قراره بیوفته،،اگه میدونستی که این کار رو نمیکردی،،ما همه میدونیم که تو عمدا و از روی قصد این کامنت رو منتشر نکردی،،پس بیخیال پسرم،خودتو ناراحت نکن،آفرین دکی

نامه منو به دست مهدی برررررسون پررررروااااز ، بدو ببر دیگه . ایشالله جبران کنم . من از قسمت دیدگاه ها به کامنتا نیگا میکنم و فعلا ََ می بینم که نبردی بدی تویل میتی کمون مهدی ترخانه.

درود! این منم که باید برای اولین بار بحال خودم بگریم و از اینجا بروم که شخصی از من سو استفاده کند و مرا از شادی و بشاشی بیندازد…، رنگینکمان متشکرم-متشکرم… من هرچی باشم با روحیات بانوان محله بازی نمیکنم… من شیطون و عقرب هستم، من مستقیم شیطونی میکنم، من مستقیم نیش میزنم…، امیدوارم این شخصی که با این نام به این محله وارد شده و داره بین دوستان اختلاف می اندازه هرچه زودتر به سزای اعمالش برسه و دیگه فرصت نکنه جمع دوستانه ی این محله را به هم بزنه…،

لایک ملیسا. آنلایک پرواز. شهروز پرواز دروغ میگه. من گفتم زنگ بزنیم در بریم این ها خواستن بلا مَلا سرت بیارن. پری سیما یوهو! شکلک بوسیدن پری سیما از مدل بوس های پریسایی!

پرواز هههههه چه آبرویی ازت بردم. خدا تو رو نکشه پسر کلی به این حرفت خندیدم خخخ
ایشالله این هفته کلی بخندی پسر .
وای چقدر از دستت دارم میخندم پرواز هههههههههههههههههههههههه

آخ که اگر من بلد بودم مدرک گیر بیارم تا ثابت کنم طرف کیه، به خدا اگر بلد بودم، آخ که اگر می شد ثابتش کنم، بیخیال جناب عدسی این آدمه هر کی هست۱خورده جاش داخل کلینیک روانیه. من از طرف خودم، فقط خودم از شما معذرت می خوام جناب عدسی چون اولش خیال کردم شمایید ولی۱دفعه فهمیدم شما نیستید و یکی دیگه هست. اگر می شد ثابتش کنم۱لحظه تاخیر نمی کردم در کسب سعادت دلچسب معرفیش. بیخیال دیگه. فعلا جست تا کی و کجا به چنگ آید این ملخک!

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند

این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را

عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست

کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست

در میان این و آن فرصت شمار امروز را

سعدی

عدسی من حس کردم که شما بودی ، رعد تو رو دوست داره و ازت معذرت میخواد عزیززززم.
توخوبی تو ماهی فدات بشم الهی

هعیییییییییییی /حالا این دفعه از
گناه پریسا و شهروز میگذرم نیس ک من از قلبی مهربان برخوردارممممممم

رعد خعلی تو کامنتات دیدم ک ب ما وصیت کرده ای ک زود قضاوت نکنیم؟
ولی خو چرا خودت زود میقضاوتی
زود از جناب عدسی عذر خواهی کن وگرنع خخخخخخخخخخ یالا یالا یالا
همه دستا ب بالاااااا

طاها و اصغر سن و تحصیلات خودشونو هر چه سریعتر به رعد کاتب اطلاع بدن. سریع . رعد بزرگ شما دوتا مجهولو نمیشناسه خودتونو معلوم و معرفی کنید و الا به مناطق محروم اعزام میشید

.

.

باخی بهههشتم ، روخساری تؤیه ضاوم تامــهزرؤی دیداری تؤیه

یـادی ثیرؤزت هـهر لـه دپـمایه تا أؤذی دوایـی کـؤتایی نایه

معنی :

باغ بهشت من ، رخسار توست دیدگانم مشتاق دیدار توست

یاد متبرک تو مونس دل من است وتا روز بازپسین همراه اوست

.

.

.

یاران تهطبیرص ، زامـم کـاری‌یه دهردی ئهمجـارهم ئهوینداری‌یه

کؤتره باریکه نصضیری بـاز بص ههرطیزناتوانص بفأص،دهرباز بص

معنی:

یاران چاره‌ای! زخم من کاریست چراکه درد م این‌بار،درد عشق است

کبوتری‌که به چنگ شاهین افتاده‌است نه مجال پروازش هست نه راه گریزی

.

.

.

بـص تؤ هـهناوم باخی بـص‌ئاوه طوپـی ئـاواتم سیس و ذاکـاوه

ضاوم لـه أصذنهی بهزهیی تؤیه بهسیهتی خهزان وادهی ضرؤیه

معنی :

بی یادت دلم باغ تشنه‌ای خواهد‌شد بی یادت گل امیدم خواهد پژمرد

چشم امیدم به باران رحمت توست پس پاییز مرا بهار پرشکوفه‌ گردان

.

.

.

ضؤن نهطرییم من به کوپ، شصواوه لصم أؤذ و شهوم

بؤ تهوافی أؤذی رووت شصواوه و سهرطهردانه شهو

معنی :

چگونه نگریم منی که روز و شبم را بازنمی‌شناسم

بهر طواف خورشید روی توست که شب سرگردان است

.

.

.

خهرمهنی ذینم به بادا ضوو به دهس هیجرانی تؤ

من دهسووتصم و شهمیش بؤ حاپی من طریانه شهو

معنی :

خرمن هستی‌ام را هجران تو به دست باد سپرد

من می‌سوزم و شمع نیز بر حالم می‌گرید شب

پرواز مگه ندیدی که سه تا کامنت بالاتر ازش معذرت خواستم. بازم معذرت.
در ضمن نامه رسون خوبی ؟؟؟ کفتر نامه رسون وای وای ، این خبر از من ببر لای لای .
سن شما قد نمیده ، کفتر کاکل به سر یه ترانه ی دهه ۶۰ بود خییییلی هم مسخره و جوادی بود هههههه

رعد چرا دیدم گفتم جو بدم بخندیم.
خیلیم سنم قد میده
اون زمون ک جواتی نبود و نامبر ۱ ترانه هایی بوده ک میگوشیدی رعد جان.حالا کلاست رفده بالا دیگههه
خخخخخخخخخخخخخ

سئو گیلیم ، عشق اولماسا وارلیق بوتون افسانه دیر

عشقیده ن محروم اولان انسانلیغا بیگانه دیر

سئوگی دیر یالنیز محبت دیر حیاتین جوهری

بیر کونول کی عشق ذوقین دویماسا ، غمخانه دیر…

ترجمه:

عشق من اگر عشق نباشد هستی افشانه ای بیش نیست

کسی که از عشق محروم باشد ، با انسانیت بیگانه است

فقط عشق و محبت جوهر حیات هستند

دلی که عشق را درک نکند ، غمخانه است…

چکیر وارلیغیمی دارا گوزلری

آپاریر روحومو هارا گوزلرین

قارا بیر محبس دیر قارا گوزلرین

بوراخ گوزلرینین حبسیندن منی…

ترجمه :

چشمانت هستی ام را به دار می کشند

روحم را تا کجا می برند چشمانت

زندان تاریکیست سیه چشمانت

از محبس چشمانت رهایم کن…

پرواز مهدی ازت تشکر کرده نامه رسون . برو جوابشو بده . مثل اینکه مهدی هم طالب دیدار پرواز شده.ههههه نه اینکه خیییلی آدابدونو و خونگرمه ایییششش.فعلاََ مهدی تورو نشناخته ، مهدی هم مثل رعد صاف و سادس ولی بی خیال شو .اونم بی چشمه و نمیبینه داره چی میبینه .
جونه رعد بهش جواب مثبت بده. نبینم دل مهدی جونمو شکونندیاااا

به مهدی جان برسه البته خوانده نشه.
رعد هم نازی آباد میشینه.پسرم این همه ما به هم نزدیک و این همه بی خبر ؟؟؟ دست درد نکنه به نازی آباد میگن زیر پونس. البته خونه ی رعد میدون بهشت هست. ما نزدیک به بستنی گل نظر و رستوران جوان هستیم.

رعععععععد دیگه روتو زیاد نکن لدفن
خخخخخخ
این ک یه دکتر مملکت بت لطف میکنه کامنتاتو از اینجا میبره اونجا حق دستور بهش رو نداری
من میخونم فهمیدییییییییی ؟؟؟؟
یالا ازم عذرخواهی کن
خخخخخ

صفحه خوانم اشکال داره؟
بله اشکال داره
یعنی در خوندن اعداد اشکال داره
یعنی الکی عدد ها رو زیاد میخونه.
مثلا میگه این پست هزار و یکصد و هشتاد و هشت تا کامنت داره
الکی میگه دیگه مگه نه؟

من همه صفحه خوانهام خراب شدن, ان وی دی ای هم میگه هزار و یکصد و نود تا کامنت داره.
آره حتما همه شون خراب شدن
حتما همینه.

درود! اشکالی نداره دوستان، بالاخره همه جا این مسائل پیش میاد، من آدم بیخیالیم، حالا هم بیخیالش، شما هم خودتونو ناراحت نکنید، نگران منم نباشید چون من خیلی صبورتر از اینم که کسی بتونه منو بگریونه یا شادی منو از من بگیره…!

سلاااام خانم پریسا
قبل از اینکه من بکامنتم ۱۱۹۸کامنت بود من خواستم ۱۱۹۹باشم که خدا کمک کرد هزار و دویستمین کامنت ثبت شد به نام من

آره دارم میفهمم.
الآن رفتم در زباله دان ماجرای این جنجال تازه رو فهمیدم.
به نظرت پرواز الآن لازم نیست این کامنت آخر خانم مریم =رعد = باران = بابابزرگ = معلوم نیست بالاخره باید ایشون رو چی بنامیمو چی بحساب بیاریم هم بره در زباله دان تا دیگه بحث و دلخوری پیش نیاد؟

منم میرم دخترمو برسونم ، در ضمن پرواز خوبم ببخشید چون من از یه جای دیگه کامنتارو رصد میکنم متوجه نشدم که کامنت شادونه منتشر نشده. و بخاطر همین جوابشو دادم. معذرت میخوام پرواز عزیزم. نامه رسان درویش گوشم. خیییییلی همتونو دوست دارم.
سیما جووون وایسا باهات بیام.

نمیدونم عادل جان
لازمه ؟؟؟؟؟
بچه ها لازمههههههه
پریسیما لازمه
شهروز کجاییییییییییی
مجی چرا نمیاااااااااااااای
مریم پاشو بیااااااااااااااااااا
هادی تو بگوووووووووووو
سعید درفشیاااااااااااااان چرا رفتی منو تنها گذاشتیییییییییییییییی
مجتبییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مجیییییییییییییییییییییییییی
مجی بیا ک پرواز نموند واستتتتتتتت
مجیییییییییییییییییییییییییییییییییی

افسوس که عمرى پى اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم
بس سعى نمودیم که بینیم رخ دوست
جانهابه لب آمد رخ دلدار ندیدیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر
آبى بجز از خون دل خود نچشیدیم
اى بسته به زنجیر تو دلهاى محبان
رحمى که در این باره بسی رنج کشیدیم
رخسار تو در پرده نهان است و عیان است
بر هر چه نظر کردیم رخسار تو دیدیم
چندانکه بیاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحر گه ندمیدیم
تا رشته طاعت به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که برغیر تو بستیم بریدیم
شاها به تولاى تو در مهد غنودیم
بر یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحر گه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
اى دستخدا دستبرآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسى طعنه شنیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران درت روى مگردان
 بر درگهت افتاده بصد گونه امیدیم 

پرواز کامنت منم ببر بنداز تو دستشویی سیفونم بکش بی زحمت.
عادل برو پست ورود آقایونو بخون میفهمی من بالاخره کدومشون هستم. من دوست دارم همه منو به هیبت یه مرد تصور کنن. ولی خب بعضی موقعها خودمو لو میدم که یه خانوم اهل شعر و ادبیات هستم.
عادل شما هم بی زحمت خودتو برای رعد کاتب معرفی کن بی زحمت

ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم

خورشید او را ذره‌ام این رقص از او آموختم

ای مه نقاب روی او ای آب جان در جوی او

بر رو دویدن سوی او زان آب جو آموختم

گلشن همی‌گوید مرا کاین نافه چون دزدیده‌ای

من شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم

از باغ و از عرجون او وز طره میگون او

اینک رسن بازی خوش همچون کدو آموختم

از نقش‌های این جهان هم چشم بستم هم دهان

تا نقش بندی عجب بی‌رنگ و بو آموختم

دیدم گشاد داد او وان جود و آن ایجاد او

من دادن جان دم به دم زان دادخو آموختم

در خواب بی‌سو می روی در کوی بی‌کو می روی

شش سو مرو وز سو مگو چون غیر سو آموختم

مولانا

تورو خدا یکی که دستش ازین دنیا کوتاه نیست کامنت منو کپی کنه و به پست مهدی ترخانه برسونه. خواهش میکنم. کممممک پروازز بیا

خب خانم رعد، معلم محترم ادبیات, مگه همینی که هستی چه عیبی داره که برای خودت شخصیت سازی میکنی؟ اونم در هیبت یه مرد؟ اونم با این جور ادبیات که من بابابزرگم و پیر هستم و ازین جور حرفها. از اینی که هستی خیلی بدت میاد؟ ولی اونی که واسه خودت ساختی از نظر من نه جالبه نه قابل احترام. لوس و پر هست از لودگی. همین خانم معلمی که اینطوری حرف میزنه که میره دخترش رو برسونه خیلی دوست داشتنی تره.

نگاه کن که غم درون دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایهء سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستیم خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاجها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پرستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب موجها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب براه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

نگاه کن

تو میدمی و آفتاب می شود

پسر خوبم. من دست خودم نیست اگه بخوام با شخصیت حقیقی خودم حرف بزنم دیگه نمیتونم با شماها و پسرای خوبم راحت باشم. من دهه ی پنجاههی هستم و یه مقدار یاد گرفتم با آقایون مراوده نداشته باشم. وقتی نقاب رعدو میزنم یه حس مردونه بهم دست میده وراحتیه خاصیو حس میکنم. عزیزم ببخشید که اعصابتو خورد میکنم.

شاید همین جور باشه هادی ، رعد بینا در عالم حقیقی از مردا فاصله میگیره چون مردا البته نه همشون بلکه اکثریتشون برای روح زن احترامی قائل نیستن

*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

” جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق”

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را …
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

نوش جونت شهروز.
خانم معلم، بانو رعد گرامی, ولی این شخصیتی که ساختی غیر واقعیه. توهین به چیزیه که الآن هستی. دهه پنجاه بودن هم دلیل نمیشه. حد اقل یه خانم رو تو این محله میشناسم که هم سن شماست ولینه مشکلی در ارتباط با بقیه هم محلیها داره نه ادعای پیر بودن میکنه. شما باید الآن ۳۶ سالت باشه که ابدا پیر نیست. این باور غلط رو بهتر نیست در خودت از بینش ببری تا اینکه بیای اینجا ماسکهای عجیب و غریب به صورتت بزنی. در ضمن من از شما یک دهه جوونترم ولی اصلا متولدین پنجاه و هفتیا رو در حکم مادرم نمیبینم.

خب منم میتونم بیام اینجا ادعا کنم از خانمها فاصله میگیرم چون اون چندتایی که من دور و برم دیدن چینی و چنان بودند. صرف جنسیت که دلیل چیزی نمیشه. بله در جامعه ما این تفکر نسبت به خانمها هست و من انکارش نمیکنم ولی نه تنها تفکر غالب نیست بلکه روز بروز داره بیشتر از اکثریت می افته.

پیام بازرگانی: شهروز تو الآن چند شبه که نمیخوابی میای اینجا تا صبح کامنت میذاری؟ کمخوابیدن به مدت چند روز رو با ذکر مثال توضیح میدی برام؟
پایان پیام بازرگانی

عادل من در این چند روز شاید شبی چهار پنج ساعت خوابیدم.
اون وقتایی هم که خوابیدم هادی بیدار بوده خخخ.
خلاصه تا فردا شب که پست قهوه خونه منتشر بشه اینجاییم.
فردا شب هم میریم تو پست قهوه خونه.
بچه ها تو پست قهوه خونه ی فردا شب حسااااابی غافلگیر خواهید شد.
عالیه.
کاملً غیر منتظره خواهد بود.

خوبه که با ۴ ساعت خواب در روز هنوز سرحالی. من که اصولا باید ۷ ۸ ساعت رو بخوابم که وگرنه کلافه میشم.
این پست قهوه خونه قراره هفتگی باشه؟
و منتظر جواب رعد هستم همچنان …

وای، باران؛

باران؛

شیشه پنجره را باران شست .

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

خواب رویای فراموشیهاست !

خواب را دریابم،

که در آن دولت خواموشیهاست .

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من میگوید :

گر چه شب تاریک است

دل قوی دار،

سحر نزدیک است

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می بیند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبی،

پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه صبح تو را می بیند .

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال .

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

نه؟

از آن پاکتری .

تو بهاری ؟

نه،

بهاران از توست .

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

دوستان من رفتم بخوابم.
به اونهایی که قراره بیدار بمونن خوش بگذرررره! البته کامنتها رو مخصوصا اونهایی رو که به حرفهای من مربوط بشنو حتما میخونم.
شب همگی خوش!

ملیسای عزیزم مرسی از کمکت ، ولی مثل اینکه پرواز رسوندش. ملیس جون و پریسیما خانوم دوتا فرشته در قالب انسانند.
هادی و آریا بخاطر معذوریت اخلاقی از گفتن حرفای دلم خودداری میکنم. ولی شما همتونو مثل خودتون نبینید.
بعضی مواقع خانمها مردای ظاهربینو بهتر میشناسن. مردا اسیر چشماشون هستن. قبول کنید.
خود من خیییلی از کارامو که در محیط مختلط بود رها کردم و ترجیح دادم خودمو محدود به کلاس درس کنم. چرا که دیگه خسسسسته شدم .
در ضمن من محجب هستم. و اصلاََ در محیط کار بگو بخند با کسی حتی خانوما ندارم.

بچه ها رعد دانا ، یه کتاب خوب بهتون توصیه میکنه که بخونید .کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو. حتماََ بخونید.

هادی چرا انقدر اصرار داری که خودتو اذیت کنی.
خیلی از این حال خراب چند سالت به خاطر سخت گرفتن خودت به خودته.
وقتی میتونی با حرف زدن با کسی سبک بشی، وقتی میتونی مشکلاتت رو با کسی تقسیم کنی که کمتر خستت کنه چرا انقدر اصرار به آزار خودت داری.
باور کن هیچ چیز این دنیا ارزش ذره ای حسرت رو نداره.

فقط رعد بخواند
فوری
فوتی
محرمانهه
۴۵ سال پیش بود ک انگلیسیش رو خوندم.اون زمون تازه امتحان ارشد داده بودم از لحاظ روحی مضطرب
این رمانم حالمو حسابی گرفت
نمیدونم چرا توقع داشتم منم عین اونا بیناییمو ب دس بیارم هعی

ملیسا باور کن ۲ ۳ روز درگیییییییر بودم با حواس مختلف
خخخخخخخخخخخخخخ
هعیییییی
رععععد شهروز گفتی سورپرایزه قهوه خونه
نکنه میخای عکس خصوصی منو نشون ملت بدی هی بم میگفدی بیا واستتا عکس بگییییییر ؟؟؟

شهروز جان من همه چیز زندگیم را در این پست گفته ام فقط می دونم یکی در این دنیا باید فنا بشه و احتمالا اون منم فراموشی برای من درمان این درد هست زمان می بره ولی چاره دیگه ای نیست.
امیدوارم تو به جای من به همه آرزوهات برسی.

چی شده. شما خوابید یا نخوابیدید.
چرا کسی کامنت نمیده.
بابا زوووود باشید کامنت بدید.
راستی یه بحث پیدا کنید تا صبح بحث کنیم.
جنجالی باشه خییییلی عاااالی میشه.

نه بابا همتون اهل مطالعه هستید .ماشالله به پرواز که فابریکو ارگانیک میخونه. هههه
میگم پسر خوبم عادل من احساس نمیکنم پیرم برعکس چون با نوجَونا هستم همیشه احساس میکنم یه دختر ۱۶ ساله هستم. ولی خب وقتی میرم تو قالب رعد باید به همتون بگم پسرم یا دخترم. عزیزم میدونی من چرا از این سایت خوشم میاد ؟؟؟ چون فکر میکنم شما از اسارت چشمها آزاد و از فریب دیده ها رها هستید.
البته میدونم شماها هم ممکنه در اسارت یک چیز دیگه باشید و من بی خبرم.

هان؟ صرف کنم؟ ولش کن فردا صرفش می کنم. دارم از فضولی می می رم که بدونم داستان این سورپریز چیه. راستی فردا موضوع داره یا مثل اون هفته میریم عشق؟ چقدر من می پرسم خوب فردا بلاخره می رسه دیگه. میگم کمک نمی خوایی ملیسا؟ هستم ها!

ینی چی بریم عشق پریسا؟
از دس رفتی رفت دختر خخخخخ.
هعی رعد حکیم فابریکش ک اسپانیولی بود
استادت برگردان انگلیسیشئ مطالعه فرمودند …

بحث جنجالی؟ یعنی باید جنجال درست کنم؟ جهنم دیگه واسه خاطر دل شما هم شده باید امشب۱دردسری درست کنم ولی اگر من کامنت حذف لازم دادم و تحت تعقیب ناظرین محله قرار گرفتم شما هوام رو دارید؟

فلفلی مواظب خودت باش ک دست از پا خطا نکنی وگرنه میبرمت گوانتانامو این دفعه خخخخخخخخ
فلفلی آریا میباشه خخخخخخ

هادی.
بابا بیخیال.
گره ای که با دست باز میشه با دندون بازش نکن.
خواهش میکنم این کارو با خودت نکن.
ببین لا اقل تو ایمیل بهم بگو چی شده.
خواهش میکنم.
لطفً.

آقای عباسی من سعی کردم چیزی نگم چون درست نمی دونم این دردی که اذیتتون می کنه از چه جنسیه. ولی دلم نیومد هیچی نگم. راستش وقتی یکی رو این مدلی می بینم دلم نمیاد هیچی نگم. به خصوص اگر اون یکی از هم محلی هام باشه. آقای عباسی! هر کدوم از ما که اینجاییم۱قصه داریم که حس می کنیم از تمام قصه های دنیا دردناک تره. اگر می شد که من بشینم تمام قصهم رو واسه شما و باقی اهل محل بگم تصدیق می کردید که درد کم و بیش توی همه قصه ها هست. یادمون باشه ما فقط همین۱بار زنده هستیم. زندگی۱سفر کوتاهه. تا می تونیم سعی کنیم هرچی بیشتر خوش بگذره. شما هم اینهمه خودتون رو اذیت نکنید. از دست رفته هامون از هر مدلی که باشن، چه۱عضو از دست رفته باشن چه۱عزیز از دست رفته و چه۱عشق از دست رفته، با تلف کردن باقی عمرمون بر نمی گردن. پس بیشتر مواظب باشیم تا بیشتر از اون که از دست دادیم از دست ندیم.

شهروز جان من بازم میگم همه چیز را اینجا درباره خودم گفتم الآن حالم خیلی مساعد نیست اشک امانم را بریده ولی بعد که حالم خوب شد باید بیام در ایمیل چی بگم؟

من نیتم دلداری نبود دوست عزیز. دلداری مال زمانیه که دردی بی درمون باشه، دری بی کلید باشه، بن بستی بی عبور باشه. من واقعیت رو گفتم. این ها خلاصه خلاصه ای بود از دریافت هایی که به قیمت رفتن تا مرز نابودی کامل از زندگی به دست آوردم.

هرچی دوست داری بگو هادی.
ما اینجا هستیم که اگر بتونیم به هم کمک کنیم. اصلً اگر خواستی شماره ی من رو توی شناسنامم بردار با هم حرف بزنیم.
غیر ممکن تو این دنیا نداریم.
تنها غیر ممکن خود غیر ممکنه و بس.
من اگر از زندگی و مشکلاتم بگم عین دویست وچهل و سه نفر عضو سایت و مخاطبای بیرون سایت یه هفته برام سوگواری میکنن.
ولی باید زندگی کرد.
بشینیم غصه بخوریم اشک بریزیم حسرت بخوریم که چی بشه؟
که برسیم به یه چاله که قراره توش بخوابوننمون دوتا بیل خاک هم بریزن رومون و تمام؟
باور کن سال دیگه این موقع حسرت امسالتو میخوری.
مگه مرتضی پاشایی چند سالش بود؟
اگر میدونست انقدر زود قراره بره شاید طور دیگه ای زندگی میکرد.
ما که از ده ثانیه بعدمون خبر نداریم چرا اینطوری باید زندگیمون، جوونیمون، قلبمون رو به خاطر چیزی آزار بدیم که دور نیست.
دور نیست از دستمون روزهای خوب.
میتونی بهترین در زندگیت باشی.
به شرطی که به بهترین بودن خودت اعتقاد پیدا کنی.
اگر به خودت معتقد باشی دنیا بهت اعتماد میکنه قول میدم.

میگم دکی تو تو توهم بودی هاااا
پریسا نوشتمش اما اگه بخوام کمکم کنی باید چجوری ازت کمک بگیرم آیااا خخخخ

با شهروز موافقم. باور کنید این ها شعار نیست و ما شعار نمیدیم. وقتی شهروز میگه درد توی قصهش هست من مطمئنم که هست. مثل قصه من. مثل قصه شما. مثل قصه خیلی های دیگه که الان هیچی نمیگن. من نمی دونم این ماجرای شما چیه و چجوریه. می دونم که از ندیدنتون آزار می بینید مثل من مثل شهروز. ولی باقیش رو نمی دونم. ولی اگر کمکی از دستم بر میاد، حالا هرچی که می خواد باشه. فقط به شرطی که از دستم بر بیاد، بگید تا شروع کنیم به حل کردنش.

ملیسای عزیز چی رو نوشتی؟ هر مدل که دلت بخواد. مثلا بده امشب جارو کنم، قلیون سیستمی ها رو بچینم، در و پنجره پاک کنم، واسه فردا نخود لوبیا پاک کنم یا هرچی. از همهش۱خورده بلدم خراب کنم. بگو با۲سوت همه چیز رو همچین قشنگ واسهت به هم می ریزم که دیگه خود خدا باید بیاد درستش کنه.

ململ من هیچ وخ تو توهم نمیرم
شاید یه تاثیر بچگانه بود …..هعی بالاخره تموم شد هر چی بوددددددد.
ااااااایییییییییییش چیه حالا یه شب ک ما شرف مرف نداشته رو بیخیااااااااال شدیم و اینجاییم همه تریپ غم و اندوه ورداشتن خو ؟؟؟من هنوز پشتم از گریه های ۴ ساعت پیش راس نشده سر سوتیییییییم
شهروووووووز تو چه مشکلی داری ک ۲۴۳ نفر گریه کنن براات ؟دوس داری با من درد دل کنییییییییی

شهروز جان تمام حرفهایت را می لایکم ولی باید جای من باشی بعد می بینی من حق داشتم یا نه.
امشب و امروز من لطف بی پایان تو را دیدم و هیچگاه فراموش نخواهم کرد تو چه برادری ای در حق من کردی.

ما یه خانواده ی خیلی پولدار بودیم.
هشت سال پیش، پدرم برای برادرم یه مغازه ی پخش روغن قو میزنه.
یه نفر میاد چهل ملیون روغن میخره و چک میده و میره.
چک بیمحل میشه و اثری از طرف نمیمونه.
از طرفی کارخونه پولشو میخواست.
پدرم مجبور شد از رفیق بیست سالش که بهش میگفتیم عمو پول بگیره که اون هم به شرط نزول پول رو به پدرم میده.
پدرم برای بر اومدن از پس نزول پولی که گرفته بود از دو سه نفر دیگه دوباره پول نزول کرد.
نزولهای دوست بابام به صد ملیون رسید.
یه نفر پیدا شد گفت ما یه شرکتیم که میتونیم رو سند خونه ی شما براتون دویست ملیون وام بگیریم و نصفش رو هم برای خودمون برمیداریم.
پدرم قبول کرد.
بعد از انجام کارهای اداری، طلبکار بابام گفت حاضره خونمون رو بخره و طلبش رو از پول خونه کم کنه.
ما قبول کردیم.
رفتیم از وام انصراف بدیم.
بانک گفت شریکتون کل وام رو گرفته و رفته.
الآن پنج ساله میگذره.
ما دویست ملیون بدهیمون به بانک شده پونصد ملیون، اون طلبکار بابام خونمون رو ازمون گرفت، پدرم دار و ندارش رو از دست داد، هممون آیندمون نامعلوم شد، الآن مستأجریم و پدرم مجبوره برای خرج خونه از هشت صبح تا ده شب در شصت سالگی کار کنه.
پا درد داره، کمر درد هم داره.
منم بیکارم، کار گیرم نمیاد، عذاب وجدان این که پدرم تو این سن کار کنه بده من جوون بخورم داره دیوونم میکنه.
میبینی هادی؟
هر کس قدر خودش مشکل داره.
اگر پدرم تا صد سال دیگه بیست و چهار ساعت هم کار کنه نمیتونه پول بانک رو بده.
هر روز امکان داره بیان مادرمو ببرن زندان چون سند خونه به نام مادرم بود.
این هم مشکل من.
دستمال کاغذی دم در هست خواستید بگید براتون بیارم خخخ.
هیچ کس شاید از شهروزی که میگفت و میخندید توقع نداشت که این همه مشکل داشته باشه نه؟
ولی من همه رو قورت میدم میذارم کنار.
باید زندگی کرد.
در هر شرایطی.

به نظرم من باید بایبای کنم تا فردا که بیام باقی این سریال رو بخونم. ولی۱چیزی. جدی قهوه خونه که باز بشه این پست همچنان با کامنت هاش می خواد پیش بره یا بچه ها دایورد میشن اون طرف؟ باید دید! بچه ها اگر رفتم شب به خیر!

این کامنت شهروز رو بعد از کامنت خودم دیدم. رفتن رو بیخیال فعلا اینجام. شهروز عذاب وجدان به کار نمیاد. فقط سعی کن ستون سفتی واسهشون باشی. اگر از نظر مادی فعلا نمیشه از طرف معنویش ستون باش واسه دل ها و پشت هاشون تا تکیه بدن و خاطر جمع تر باشن. ببخش می دونم تمامش رو می دونی و از من بهتر بلدی. ولی منم دیگه. نمیشه نگم. به نظرم دیگه بشناسیم.

یه چیزی هم آخر کامنت قبلیم یادم رفت بگم.
اگر بگم دیگه های های گریه میکنید.
.
.
.
.
.
.
.
به دلیل گرانی مواد غذایی امشب هیأت شاااااام نمیییییییدهههههههه.
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها.

شجاعتتو تحسین میکنم شهروز …این ک بیای اینجا همه چیز رو بگی شهامتی میخواد ک من ندارم. هعی همه مشکل داریم ولی دنیامون به آخر نمیرسههه.به نظرم هر اتفاقی ک برامون میفته صلاح خدا است …

یعنی خدا رو خوش میاد؟ من دارم دنبال اون۱چیزی که یادت رفته بود می گردم. نزدیک بود کامنت بدم و با کلی هم دلی و حس و حال تشویقت کنم که اون۱چیز رو هم بیا اینجا جمع خودیه به ما بگو و از این لفظ ها! آخه چرا آدم رو در این وضعیت قرار میدید؟ نکنید دیگه! عه!

پریسا این برا اونا ستون باشههههههههه این انقد جلفه ک تو اوج مشکلات قهقهه میزنه و میرقصه .واااااااای بر آنان ک بخوان بهش تکیه کننننننننن خخخخخخخخخ

هادی با اینایی که گفتم دیدی چندتا پله از من جلوتری؟
پس بیخیال برادر من.
اگر دوست داشتی حرف بزنیم در خدمتم.
اون قضیه هم بهش توجه داشته باش.
باور کن به نفعته.

اصلا منو باش که شب یلدا اونهمه زور زدم این ها رو از بلا هایی که خواستن بیارن سرش منصرف کنم. تازه امشب این پرواز داشت اعدامم می کرد هرچی کردم نیومد کمکم آخرش هم پرواز دلش بر اونهمه حرکت که وسط نوشتارم ریخته بودم به رحم اومد وگرنه الان شده بودم روح سرگردان محله.

ووییی شهروز بخدا اشکم در اومد،،چقدر غمناک،ایشالاه که خدا بزرگه و همه چیز حل میشه شهروز،،یه جوری شدم،

شهروز جان دیگه دستمال جواب نمی داد رفتم یک آبی به سر و صورتم زدم آمدم امیدوارم دوباره سیل اشکانم مجبورم نکند …………..

آره میبینی پری ؟؟؟/میگم این ک تو زندگیش خیرش ب خونوادش نمیرسه .بیا سرشو بزنیم ببریم پیش شکات پرونده شاید دلشون به رحم اومد از خیر پونصد میلیون گذشتن /…عذاب وجدانشم برطرف میشه /چطورهههههه ؟؟؟

بیا عزیز دلم بیا بغل دست خودم بشین با هم می خوریم تا تهش میریم. تازه کجاش رو دیدی من دستم خورد دیدم۱خیلی دیگه از این ها هستش فردا تمام قهوه خونه رو میشه باهاش فرستاد هوا همه بخورن باز هست. آخ جون!

آخ آخ به نظرم احضار شدم به سنگر پشت صحنه مهمون داری. احتمالا دیگه این دفعه خیلی طول بکشه. شما هایی که هستید اگر هستید که جام رو خالی کنید اگر هم میرید که فعلا شب خوش ولی اگر بودید بنویسید که من همهش رو می خونم.
بعد می بینمتون!

خو تو انسان معروفی هستی گفدم شاید دوس داشته باشن ک مثلا سرتو داشته باشن چمیدونم دیگه
حالا اینم یه راهیه ..میتونیم امتحان کنیم
چیزی رو ک از دس نمیدیم

آهان راستی هادی یادم افتاد.
دوست ما مسعود نجفی که توی برنامه های رادیوییمون هم هماهنگی برنامست همکار خودته.
زن داره یه بچه هم داره.
الآن یک ساله که از این راه خرجشو در میاره.
یه کم بعضی وقتها به مشکل میخوره ولی نه اون طور که خیلی مشکلش حاد بشه.

خوب شهروز جان دیشب گفتم اینها حداقل های زندگی مشترک هست.
حالا بیا بحث را عوض کن شاید من کمی حالم بهتر بشه.

شهروز خودم پست میزارم خودم ۳۹۰۰۰ کامنت بخوره خخخخخخخخ
در حال حاضر آسایش خانواده حسینی برا ما از همه چی مهم تره

دوستان گرامی منم دارم میرم دیگه شبتون شکلات بارون. هادی نبینم غمتو …بده این شهروز دیدی چه بدبخت مفلوک فلک زده ای بوددددد؟؟؟
من جای این بودم تا الان خودمو دااااااااااار زده بودم …میبینی چقد مقاومههههههه ..البته این دیگه مقاوم نی یه خورده بیشتر از یه خورده در مقابل مشکلات پررو تشریف دارههههه /…
شهروز خودت خودتو دار میزنی یا بیام دارت بزنم ؟؟؟؟؟؟

یا الله :
غلام حلقه به گوش اومد :
مخلص بچه ها :
هادی جون چی شده کشتیهات غرق شده عیب نداره میریم شنا میکنیم :
شهروز داش این هادی ما عاشق شده روش نمیشه بگه عاشقم من دنیای من تویی تو عاشقم من رویا من تویی تو ای که بی تو سحرم شب نمیشه عاشقم من
شاعر میگه :
هر که را دیدم غمی داد امان های امان
بزن بر فرق سر پری چی ببخشید طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد :
داش بمولا همه اینجا زخمی هستن زخم دارن زمونه بما نامردی کرد دیگه خودمون در حق خودمون نامردی نکنیم :
درسته داش شهره چی شهروز راستی داش شهروز غصه من بمولا از تو گریه دار تره من از زمان نابینایی دنیا رو سرم خراب شد هادی جون تا قبل از مستمر بگیر شدنم :
حالا اگه خاستین بگم ولی بشرطی که به کسی نگین . خخخ
راستی عمو هادی قرار بود اسکایپ بازی کنیم داش : بمولا جواد نیستم فرهنگ اسکایپ یکی رو دارم بمولا
بگم داستان زندگیم رو : بگم
بگم
بگین بگم یا نه

ایش بذار برم دیگه/…پستم میزنم شهروز …به زودی انشا الله.دیگه واقعا شب بخیر …مجی الهی مااااااااار کبری نیشت بزنه ک نمیای بگی آخه اینجا چه خبرههههه….خخخخخخخخخخ

فرفره بگو گوش میکنم بعد میرم….هعی پرواز زیر لب میگه .فرفره از اون وخ کجا بودی ک ییهو سر بزنگاه اومدییییی

راستی شهروز داش اگه میتونی تعداد کامنت ها رو هزارش رو بردار ما دیپلم نداریم بعد قاطی میکنیم هی باید با جهت نما انگولک کنیم اعداد رو دونه به دونه بخونه :
منتظر بودم پری بره تا بیام :هیس بزار بره خخخ

بیشین بینیم بچه ///حالا انگار داستان زندگی فردین رو میخواد بگه خخخخخخخخ/.اصن من رفتم شهروز خودتو دار بزنی …تا صبح /فردا نه کامنت ببینم ازت نع پست جدییییید

امشب باید فرامرز داستان زندگیش را بگه تا ما کمی سر کارش بذاریم بهمون خوش بگذره.ههههه
فرامرز پرواز که گذشتش رو نتکوند تو شروع کن ما هوات رو داشتیم.خخخخخخ

فکر کنم شهروز با هادی منتظر بودن تا من بیام تا اونها برن : این به اون در شدیم دربدر :
نه پری آخه یه جاهاییش رو نمیشه سانسور کرد و لپ مطلب از دست میره :
حالا توی این داستان شهروز نقش اول بازی نبود ولی توی داستان من نقش اول و ستاره فیلم خودم بودم : میگیری چی میگم دااش

به جان فرفره ک میخوام دنیا نباشه فرفره هم نباشه خخخخخ والا .فرفره رو بدون دنیا میخوام چیکار خو …
من گذشته ی خاصی ندارم …هعییییییی

چشم به احترام داش هادی چشم باید صبر کنین تا میکروفون پیکروفون با اکو مکو بیارم تا برات روزه بخونم حاجی :
فقط میخوام دل بدی داش فکرت جایی دیگه نره : داا چند دقیقه صبر کنی زندگینامه نابیناییم رو میدم بیاد ولی قسم بخورین به کسی نگین

نه فرامرز کلش را بریز روی کامنت دونی نه می ترسم مدیر بیاد بگه کی روکامنت دونی خاطره ریخته؟خخههه

یکی بود یکی نبود :
زیر گنبد کبود : توی ده شلمچه حسنی تک و تنها بود فری نگو بلا بگو خوشگل خوشگلا بگو :
موی دم اسبی خود فری ناخن مصنوعی
تنها توی اطاقش : نشسته بود روی میز کامپیوتر
هیچکس بهش اسکایپ نداد :
نه پری پری نه عمو هادی نه بعضی ها به اون یکی گفت : میای با هم اسکایپ بازی کنیم :
یارو گفت نه که نمیام : چرا نمیای : واسه اینکه من دکترم پیش همه عزیزم اما تو چی :
نه دیپلم داری نه کار داری :
فری رفت توی یه سایت دیگه : آی بچه ها آی بچه ها کی اینجا نابیناست :
همه گفتن سر کارین بابا لامپ ها رو روشن کنین

شهروز دیدی چطور با احساست بازی کرد //…بده اون چاقو رو تا مث فرمون راحتش کنمممممممم.فرمون واستااااااااا

نامرداااااااااااااااا من فلکزده ی بدبخت بیچاره ۱ ماه دیگه چطوری میخوام ساعت ۱۰ شب بخوابم ک شیش صوب برم سر کلاس ای بگم چی نشین ک شرفمو ک ظهر ازم گرفتین //خوابمم الان.شهروز فردا صوب تیتر اول روزنامه میشیاااا/جوانی نابینا مشکلات زندگی را تاب نیاورد و خود را ب دار آویخت.
دیگه مرد نیستم اگه بعد این کامنت بدم.شب عالی متعالی

دو حالت بیشتر نداره.
یا داره مینویسه که خیلی طولانی شده خدا به دادمون برسه برای خوندنش.
یا این که سر کارمون گذاشت و رفت.
من بیچاره رو بگو که صبح زود باید پا شم برم جایی.

فرامرز جان داستان تو از داستان شهروز نمی دانم ولی از داستان من خیلی غم انگیزتر است.
درکت می کنم خیلی سختی کشیدی.

گذشته ها گذشت هادی جون دیگه هیچوقت به اون تاریکی ها فکر نمیکنم چون آزارم میده به امروز و فردام دلخوشم :
فکر کنم شهروز پاک نمیکنه هیچ میخواد کپی کنه بزاره تو فیسبوک عابروی نداشته ما رو بخره
پاک کن دیگه حتما باید خشونت به خرج بدم شهروز

واسه شهروز اینکه مشکل واسه همشون بود و کاری از دست شهروز بنده خدا بر نمیاد ولی من مشکل واسه من بود و سختی هم واسه من :
من سه سال زندگیم اینجوری گذشت :
البته دمش گرم باباهه اومد سه دنگ خونه که به نامش بود رو بنام من زد که بیشتر اذیت نشم
حالا بی خیخیل بهتره کانال رو عوض کنیم خوش باشیم و شبمون رو خراب نکنیم .

نمی دونم چرا پاک نمی کنه ولی این موقع شب کسی نیست شاید شهروز به همین خاطر عجله ای برای پاک کردنش نمی کنه.

هادی جان اول اینکه دوست ندارم زندگی آیندم با زندگی فعلی یکی بشه یعنی بیارم خونه بابام :
بعدش یه داداش دارم پونزده سالشه که باید باشم تا یخورده بزرگ بشه بعدش هم دلم نمیاد این خونه که سه دنگ به اسم من و سه دنگ به اسم مادرم هست رو بفروشیم بخاطر زن گرفتن خودم چون دیگه دوست ندارم این یکی رو دیگه ببازیم :
بعدشم هنوز اون کی رو میخوام رو هنوز پیدا نکردم من خیلی افسانه ای فکر میکنم و باید حتما اونی که از بچگی توی ذهنم رو دارم حتما انتخاب کنم :

آخه هادی جان الان بود و حتی اسکایپش هم آن لاین هست زنگیدم جواب نداد من تو شوکم که چرا هست ولی نه میاد حرف بزنه نه پاک میکنه :
حیرتم از اینه :
حالا چیزی هم نیست مهم زندگی الانم هست که خدا رو شکر خوش هستم ولی چرا شهروز نیست و این کارو نمیکنه متعجبم

توضیحاتت نسبتا قابل قبول هست ولی اگر بخواهی افسانه ای ازدواج کنی نمی ترسی همیشه مجرد بمانی؟

نه هادی جان شده باشه تا چهل سالگی هم صبر میکنم :یعنی بخودم قول دادم تا آخرش صبر کنم ولی حالا چرا شما که گفتی مثلا حد اقل در امد کارت که یه میلیون هست نمیشه زندگی کرد

شهروز داره دیوونم میکنه بابا حد اقل بگو پاک نمیکنم : آخه این خیر سرش مسیول پست و کامنت هاست و دیشب هم منو تهدید میکرد ولی الان نیست ولی خیلی از این کارش ناراحت شدم :
بعدش داا شما راه های دیگه رو امتحان کردی واسه مسکن مثلا خود انجمن معلولین تهران یه شهرکی ساخته واسه معلولین که سمت هشتگرد هست که حالا باید یه مبلغی رو پیش بدی حالا هفت هشت تومن بعد ماهی پنجاه یا صد هزار تومن قسط بدی که فکر کنم زمینش رایگان هست فقط هزینهه مصالح اینا رو میگیرن که جمعا با اقساطش بیست تومن میشه خودم پیگیر نشدم :
حالا اگه خواستی توی اسکایپ نداشته ام با هم صحبت کنیم :
بعدش داداش من اخلاقم توی این زمینه کمی حساس هست : چون سابغهزندگی کوتاه مدت داشتم هم با معلولین هم افراد بینا نتیجه درستی نگرفتم بخاطر همون نمیتونم دل به دریا بزنم :
میشه شروع کنم حالا با زندگی بخور نمیر و چیزای دیگه ولی جرات دل به دریا زدن رو د ندارم :
چشام ترسیده

بابا فری دو دقیقه نبودیم چه قدر حرف زدی پشت سرمونهاااااااا.
خب کار داشتم. تازه دیدم کامنتتوووو.
خدا رو شکر که تو مشکلت تقریبً حل شده.
ولی ما تا سالها باید با مشکلات فعلیمون باشیم تا شاید معجزه ای بشه.
کامنتت رو هم حذف کردم خیالت راحت باشه.

شهروز خدا خفت کنه :فکر کنم تو یکی از جنهای عمو قنبر باشی : یهو نیست شدی اسکایپ هم بودی آن ولی جواب ندادی این موقع شب چه کاری مهمتر از اینکه بالا سر پستت باشی : بعدش از تو سطل آشغال وردار بنداز سر کوچه بو نگیره : آخه شنیدم همه دسترسی به سطل رو دارن : خدا این چشای پاک رو از ما نگیره

بچه ها من صبح زود باید برم جایی.
برای همین اگر اشکالی نداره فعلً باهاتون خداحافظی میکنم.
صبح قبل از رفتن اگر شد یه سر میام.
همگی شب به خیر.

داداش مملکت کاری کرده که جوونها از اسم ازدواج میترسن : طرف باید خیلی دل داشته باشه که بسم الله بگه : حد اقل یه لونه بده که طرف بگه باشه حالا با نون و پنیر و خرما هم میشه سر کرد ولی نمیشه که طرف بره تو چادر زنش لونه کنه و بخوابه یا بعد از چندی زندگی وسایلاش گوشه کناره خیابون باشه :
بمولا یه فامیل داریم توی آلمان هست میگه اونجا وقتی بچه به دنیا میاد یه خونه با آدرسش بنامش هست تا سن هیجده سالگی بعد میتونه انتخاب کنه با پدر و مادرش باشه یا جدا زندگی کنه یا ازدواج کنه :
حقوقهاش هم خیلی خیلی بالاست ولی به کار خیلی سخت گیرن که اگه غیبت کنه بد مجازاتی داره ای کاش ایران هم اینجور قانون و فرهنگی رو داشت

ساعت ۰۵:۰۸
بچه ها همه خوابیدند من تنها ماندم لشگر خواب چشمانم را محاصره کرده لطفا اگر کسی صدای من که نه صدای انگشتان مرا می شنود بیاید کمک.

ساعت ۰۵:۳۰
من به کمک تیراندازی سپاه مژگانم فعلا جلوی پیشروی لشکر خواب را گرفته ام تا ببینم بعد چه می شود.

ساعت ۰۶:۰۰
لشگر خواب بالاخره سپاه مژگانم را شکست داد و چشمانم را فتح کرد حالا دیگر تاب تحمل در برابرش ندارم و لحظه لحظه چشمانم بیشتر رنگ خواب به خود می گیرد اگر هنوز بیدار باشم حدود ۳۰دقیقه بعد بیداریم را به اطلاعتان می رسانم.
پس فعلا و علی الحساب روز خوش

درود! از وقتی من خوابم برد تاحالا ۱۵۰تا اضافه شده حالا برم بخونم و بیام نظرمو بگم، بچه ها فقط تا ساعت ۲۳و۵۹دقیقه و ۵۹ثانیه امروز فرصت داریم تا برسونیمش به ۱۵۰۰یا۲۰۰۰!

سلااام بر دوستان خواب و بیدار.
بابا ترکوندین هاااا!!!
من ۱۴۱۳ کامنت رو منتشر میکنم.
نه خوابم میاد، نه از کار و بارم افتادم، و نه زحمتی کشیدم.
فعلا باااااای.

جناب عدسی اومدی کامنت دادی من اومدم خواستم کامنت بدم گفتم بیخیال بشم دوباره رو این آتیشه فوت نزنم که شما زدی. البته من بدم نمیاد از شیطنت. تازگی مبتلا شدم به مرض قابل تامل و البته مثبت شما. به۱۵۰۰تا که احتمالا می رسه ولی۲۰۰۰تا رو بچه ها باید حال داشته باشن همت کنن. خودمونیم تا همینجاش هم رکورد ابدی زده این پست. تقریبا مطمئنم دیگه به این زودی هیچ پستی نمی تونه این رکورد رو بشکنه.

نه بابا ثبت میشه. هرچی جوک بود پرواز دیروز فرستاد حالا می خوایید من متن های تاریک بفرستم تا۱۵۰۰بشه. نه بابا حیفه این فضا. ولی جدی محله خوابه! بچه ها پاشییید!

ظاهرا دیر رسیدم و گفتنی هرچی بود بچه ها گفتن و الان گفتنی هاشون ته کشیده. صبر می کردید من هم بیام خوب. نکنه اینجا در معرض بمب باران خشم غریب الوقوع مدیره و من نبودم نمی دونم الان همه پراکنده شدید؟ اگر اینطوریه یکی بیاد بهم اطلاع رسانی کنه من کلی جوونم!

آخجون میکروفون فقط مونده واسه خودم! یعنی حالا هرچی بخوام می تونم بگم؟ مورد نداره؟ فحش هم میشه بدم به هر کی دلم می خواد؟ یواشکی؟ به زبان دل؟ بدون میکروفون؟ برم آهنگ های آقای خسروی رو از وسط کامنت ها پیدا کنم در بیارم. راستی آقای خسروی من داستان شما رو نخوندم ولی از کامنت ها اینطور دستم اومده که دیگه الان در آرامش بعد از توفان هستید. خوشحالم که اینطوریه و امیدوارم که دیگه هرگز توفان نداشته باشید!

الو یک دو سه آزمایش میشود. اینجا گوش کن است صدای ما را از پست شهروز میشنوید.
پریسا خانم هرچی خواستین بگین من نمیذارم حذفش کنند. یعنی اگه حذف هم بشه من برمیگردونم. خخخخ
نذارین این کامنت رو مدیر بخونه. هوهوهووو

آخجون پس بگم؟ بگم؟ بگم؟ … باشه حاله میگم. چیه الان واسه چی گوش تیز کردین؟ گفتم میگم نگفتم حالا میگم که. ولی جدی اینقدر دلم می خواد بگممممممم!

خُب بگو دیگه.
گفتم که مشکلی نداره. یعنی بین این همه کامنتها هیشکی نمیتونه پیدا کنه.
راستی تا ساعت ۱۲ امشب وقت داریم که کامنتای این پست رو به ۲۰۰۰ برسونیم پس عجله کنید. هر بحثی که دارید بیایید باهم بکنیم. از آشنایی گرفته تا دعوا خخخخ راستی فکر کنم شهروز الآن خواب باشه.

سلام پرواااز! دیدی گرتمت؟ الان روی سرت گونی انداختم تو الان دستگیری! می برمت نمی دونم کجا پخپخت می کنم تا دیگه کسی رو پِخ نکنی!

پریسا سلام از مجتبی هس خخخخخخخخ
اون من نیسم.بدلمو فرستادم بیاد پخ کنه در برههههههه.بهتر ک گرفدیش کلا اننسان بیکفایتی بود …هعی

من خودم دل خوشی از پروااااز ندارم. خُب ندارم دیگه همینطوری جهت تفریح باهاش دعوا دارم. نگران نباش به کسی نمیگم. اگه زورتون هم نرسید من هستم بهم بگید با هم سر به نیستش کنیم . خخخخخ

خو مجبوری تند بتایپییییییی هعییییییییی گفدم ک بدلمه دیگههههه اسمش سیا بود …حالا پلیسا میان میبرنت زندان …هعی باید تکبال رو از زندان آپ کنییییییییی

اصغرررررر ..ساکت میشی یا هویت واقعیتو فاااااااش کنم /…اون شب ک بم گفتی بیا شهروز رو ببریم تو یه تصادف ساختگییییی ؟؟؟؟؟؟هعی بسه یا بازم بگم خخخخ

اییییییییییییییییش چه خلافکارای بچه مثبتین باباااااااااا.شما تا تعارف تیکه پاره کنین استادتون برن هواخوریییی ؟؟؟چیزیزی نمیخوای از بیرون بگیرم واستون

ببین پرواااز اگه میتونی فاش کن اون وقت من هم میدونم چی کار کنم
راستی پریسا خانم من یه آشنا تو زنجان دارم میگم یه چاقو برامون بفرسته از همون جا. ههه

آب زرشک برات خوب نی فشارت میفته …
هعی چیپس برات میخرم با هم بخورین خلافکارهای گرامیی
اصغر فاش میکنم هاااااا مواظب بااااااش
هعی یه سیانوری چیزی هم میریزم تو چیپسه خخخخخخخخخخخخ

وای آقای خیر اندیش باید این چاقو رو ایمیل کنه تا سریع تر برسه تا این چاقو از اونجا بیاد چند روزی طول می کشه کجا نگهش داریم. ولش کن بیا خفهش کنیم.

شکلک پرواز با دو چوب آرام آرام ب اصغر و پریسا نزدیک میشوود …
هدف کله ی افراد مورد نظر
حالا ۱ ۲ ۳.
بعععععله و اینگونه بود ک دو قاتل جانی جنایتکار گروه عقربن بابا اینا خفاش شبن.
مجی این قاتلا کین اینجا
آها داشتم میگفدم و اینگونه بود ک پروااااااز دو تن از اشرار را بیهوش نموده تحویل مقامات قضاییی داد

آآآخ سرم! این چی بود؟! من کی ام؟! اینجا کجاست؟! این کیه؟! چرا همه چی رو برعکس می بینم؟ چرا نمی بینم؟ آی آی آی یکی بیاد واسه خودم شرحم بده!

هعیپرسیا آرام باش
تو در زندان زنان مبباشی الاااااااان
اصغر تو به زندگیت رحم نکردی آیاااااااااااا ؟؟؟
هعییییییییییییی نگفدی اسما و ایلیا چی میکشن از داشتن پدری خلاف کار
نگفدی آرههههههه
خخخخخ

خدا وکیلی، کی رفته توی صفحه های پیشین کامنت داده؟ به خدا طرف باید مجازات بشه. از۴۳۹رفته۱دفعه به۴۵۰حالا من چجوری پیدا کنم اون کامنت های پیشین رو؟

کجا رفتین بچه ها؟ نذارین بین کامنتها فاصله بیافته. یادتون نره هنوز ۵۴۵ کامنت تا ۲۰۰۰ فاصله داریم هاااا. زود باشین کامنت بدین.

شب یلدا که رفتم ســــوی خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
به گوشم می رسید از دور و نزدیک نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
پس از صرف طعام و چــــای و میوه تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه
نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ- “جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانِه
عیالم گفت:خواهان منی توو یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟
به او با شور و شوق و خنده گفتم عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!
نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه
به خود گفتم که”بانی” این تو بودی که دست همســـــــرت دادی بهانه
خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه
ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم: “مدونا” هم کنارش، هر سه وانه!!
و آن شب در به روی مــن نشد باز شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه
شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه
نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه
ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار- بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!

خخخخ.

درود! خوب من بیش از ۱۵۰کامنت را خوندم و کار اداره را هم انجام دادم، دوستان داستانهای وحشتناکی را تعریف کرده بودند… ای کاش در این شبنشینی ها مطالب آموزنده بین دوستان رد و بدل میشد… ای کاش همه چیز واقعی بود… ای کاش مطالب ساختگی و ریایی نبود…!

سلام دوستان. میخواستم ۱۵۰۰ رو از آن خودم کنم که نشد. لازم شد به عنوان نیروی کمکی همین الآن شروع به کامنتیدن کنم. ولی باز هم ۱۵۰۰ مال خودم هست. خب چه خبرا؟ من که نمیتونم ۱۴۵۹ کامنت رو بشینم بخونم که. اگر تونستید خلاصه ای از ما وقع رو تعریف کنید. دیر اومدم نه؟ خب دیگه. اشکال نداره. به هر حال اومدم. فعلا برای این کامنت کافیه.

شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره
شب شادی وشـــور و مهربانی است زمـــــــان همدلی و همزبانی است
در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد
به هرجا محفلی گرم و صمیمی است که مهمانی درآن رسمی قدیمی است
به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل
ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه شود مهمان حسابی چاق و چلّه!!
همــــــــــه با انتظاری عاشقــــــــــانه نظـــــــر دارند ســـــــــوی هندوانه!
نشسته با تفاخـــــــــر تــوی سینی کنارش چاقـــــــــــویی را هم ببینی
چو گــــــــردد قــاچ قــــاچ آن هندوانه شود آب از لب و لوچـــــــــــه روانه!
بســــــاط خنده و شادی فراهـــــــــم اس ام اس می رسد پشت سر هم
جوانان آن طرف تـــر جـــــــوک بگویند دل از گرد و غبــــــار غـــــم بشویند
کسی را گـــر صدایی نیم دانگ است در این محفل پی تولید بانگ است!!
زند بــــــــا “ای دل ای دل” زیـــــر آواز ز بعد آن “هاهاها”یی کند ســـــاز!
ببندد چشــــــــم و جنباند ســـرش را بخواند شعـــــــــــــرهای از برش را!
چنین با شور و نغمه – شعر و دستان خرامان می رســــــد از ره زمستان
شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز !
کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران که در راه است فصــــــــل نوبهاران….

سلام علیرضا . خوبی؟ خوشی؟ چطوری؟
ببین نمیشه خلاصه گفت فقط اینو بدون که بحثهایی
از شب یلدا ازدواج یلدای سنتی سفر و ……. مطرح شده.
راستی اولای پست بیسکویت هم میدادند. میخای برو سهمتو بگیر بیا.

پریسا خانم شما چقدر زود ناهار خوردین. مگم اون وقت صبحانه رو کِی خوردین آیا؟ و شام رو چه وقت خواهید خورد؟ خخخ

مرسی که اطلاع دادید. اگر چیزیش مونده باشه میرم میگیرم. ولی فعلا اشتهامو نگه دارم واسه ناهار.

جناب خیر اندیش احسنت! از آثار خودتونه؟ راستی به الهام جان سلام برسونید بهشون بگید من بیسکویت می خوام. یواشکی بگید بقیه نفهمن دوباره خودم همه رو بخورم.

آره. تازه ساعت ۱۲ و ۲۰ دقیقهست. زوده واسه ناهار. من که خودم معمولا ناهار رو ساعت ۲ و نیم میل میکنم.
ببینید، برای بیشتر شدن کامنتها از هیچ چرت و پرتی دریغ نمیکنم!

سلام آقای ایزدی. اِیوَل که اومدید! بچه ها گوشه هاش رو بگیریم بکشیم بالا کامنت ها رو! راستی کسی پرواز رو ندیده؟ رفته دنبال تخفیف مجازات من. پرواااز! من اگه نباشم، کی رو تو پخ می کنی؟ شکلک دست هام رو چسبوندم به هم گرفتم بالا به حالت تقاضا کردن.

میگم چقدر خلوت شده اینجا! کلا دو سه نفریم که! بقیه پشت پرده کار میکنن؟ یا مبهوت هیبت من شدن هااااااا؟ خخخ.

به جای اینکه رز یا پونه باشیم
برای هم بیا گلخونه باشیم
نکن تلخی به یوم جشن یلدا
برای هم بیا هندونه باشیم

نه پریسا خانم از آثار خودم نیست یعنی ما چنین کاری نمیتونیم بکنیم. ولی قشنگند مگه نه؟

بله قشنگن. خداییش جالبن. بقیه ها! جناب عدسی! شهروز! دیگه، ملیسای عزیز دلم! پری سیما! آقای خسروی! آقای عباسی! به جان خودم دیگه یادم نیست! کجا هستید؟

بچه ها همه کمک کنید تعداد دیدگاههای محله رو به ۶۰۰۰۰ برسونیم چیزی نمونده فقط ۸۸۰ کامنت بدید حله.

میگم یه کامنت ناشناخته اضافه شده. ۱۴۷۵ تا بود، یه دونه به ته کامنتها اضافه شد شد ۱۴۷۷ تا! یکی کشف کنه کامنت مفقوده مربوط به کیه!

بدویید دوستان! چرا همه رفتن؟ نکنه….
نه فکر بد به ذهنم راه ندم. کامنت بدید. گفتم اومدم کمک. نگفتم یه نفره میرسونمش به ۲۰۰۰ که!

روی شما مثل هندونه ، خنده هاتون مثل قاچ هندونه ، روزگارتون مثل پوست هندونه ، جیبتونم پر تخم هندونه , یلداتون مبارک

آهان. راستی ببخشید. اومدم تو پست شب یلدا دارم درباره چیزهای دیگه حرف میزنم! یلداتون پساپس مبارک باشه انشا الله.

ِ بالاخره یکی پیدا شد. سلام عرض کردم آقای عباسی. فکر کنم فاتح شبهای
گذشته شما بودید. نه؟

شب یلدا کنار یار بودی
به او دلبسته و بیمار بودی
شپش هایش گرفتی از سر شب
تو نادان مگر بیکار بودی؟

خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاااا

به به هادی هم اومد. سلااااا،اااااا،ااااااا،اااااااا،ااااااااااااااااااااااااااااااا،اااااااااااا،اااااااااااا،ااااااااااااا،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،اااااااااااااااااااا،،،،،ااااااآم بر هادی عزیز. میگم یه سوت بزن بقیه رو هم خبر کن.

شب یلدا همیشه جاودانی است / زمستان را بهارزندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است / نشان ازسنت ایرانیان است
یلدا مبارک

درود! خوب کامنت ۱۴۱۳تا از خودم را هم خوندم، من طبق تجربیاتی که از این محله بدست آوردم اینجا مینویسم، برای اینکه پست به حاشیه نرود من از خودم دفاع نکردم، ولی دوست دارم بدانم به چه دلیل دوستان به من بدگمان هستند و چرا فکر میکنند که من خاله هستم؟! آیا برای فکرشان دلیلی دارند، ای کاش این خاله به من زنگ میزد یا ایمیل میزد و علت خرابکاریش را میگفت…، آخه برای من خیلی سخته که کار نکرده به گردنم بیفتد،ای کاش دنیای مجازی با دنیای واقعی فرق نداشت!

خب این هم ۱۵۰۰ که شد مال خودم. خوب شد؟ راستی رفتم بیسکویت هم آوردم خوردم. خیلی خوشمزه بود. مرسی برای کسی که این بیسکویت رو درست کرده. حالا با انرژی بیشتر میریم به سمت دو هزااااااااااار.

جناب عدسی! من که سهم معذرت خودم رو از خدمتتون خواستم. باز هم می خوام. من اینجا در حضور تمام محله از تصور اشتباهی که در مورد شما کردم ازتون معذرت می خوام. ببخشیدم. شما شوخی توی محله زیاد می کنید و این مدل صحبت کردن به مدل به قول خودتون نیش زدن های گاه و بی گاه شما می خورد و من خیال کردم شما هستید. من معذرت می خوام.

نه زنگی،نه حرفی،نه یادگاری
تو نکنه رفتی به خواستگاری
خب ببینم کیه؟ موهاش بلنده؟
توی خیابون بی صدا میخنده؟
چشاش چه جوره؟ روشنه؟ کشیدهست؟
یقین دارم که شبیه سپیدهست
دساش چی؟ جنس دستاش از بلوره؟
تو صورتش یه چیزی مثل نوره؟
ابروش چی؟ حتما ابروهاش کمونه
اخلاق و رفتارش چی؟ مهربونه؟
چه رنگیه؟ گندمی یا سفیده؟
چقد دوسش داری طَبت شدیده؟
کجا دیدیش، توی محل کارِت؟
اون چی، مِث تو شده بیقرارت
راستی مژهش چی؟خیلی برمیگرده؟
همونه که تو رو دیوونه کرده؟
راستی موهاش چه رنگیه؟ طلایی؟
یا رنگی مثل رنگ بی وفایی؟
قدش به قدت میخوره عزیزم؟
بردارم اسفند براتون بریزم؟
خب عزیزم منو خبر میکردی
با گریه هام گلویی تر میکردی
ترسیدی من آه بکشم یا نفرین؟
رد شه همون لحظه مرغ آمین
من تو رو نفرینت کنم؟ ؟نمیشه
هنوز دوست دارم مِث همیشه
تازه اگه دعاها مستجاب بود
قصه ی ما حالا توی کتاب بود
خلاصه که یه جمله می نویسم
با بارون پلکای سرخ و خیسم
اگه دعاهای منو می خوندن
به جای اون منو پیشت میشوندن
تا وقتی که کلاغ نره به خونه
این آرزو توی دلم می مونه

مریم حیدرزاده

آهاااااآااااای اصغر آهاااای اصغر بزار من الهام رو بینم،،حالا جنیفر لوپز رو هم آآآآره آهااااای نفس کش

ای بابا. سلام عرض میکنم خدمت جُدَدا. خب حالا که من باید برم شما میاید؟ واقعا شرمنده. فردا امتحان دارم در بازههای کوتاه کوتاه خدمت میرسم. برای الآن باید برم. فعلا با اجازه.

شب یلدا همیشه جاودانی است
زمستان را بهارزندگانی است
شب یلدا شب فر و کیان است
نشان ازسنت ایرانیان است
شب یلدا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه ،هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
شب یلدا ز حزن و غم مبراست
بساط شادمانی ها مهیاست
شب یلدا بیا روشن روان شو
به نزد شاعران همزبان شو
شب یلدا شب سال است ای دل
مرا در انجمن شعراست محمل
شب یلدا بلند است و یگانه
نمی گیرد دلم هرگز بهانه
شب یلدا کنار دوستان باش
برای ما گلی از بوستان باش
شب یلدا به آجیل و ترانه
بساط میوه ها در کنج خانه
شب یلدا ، انار و هندوانه
غذا سبزی پلو، ماهی بهانه

وااااییییی پریسااااآاااآااااآااااااییییی خوبی عشقم،میگم قهوه کافه امشب ساعت ۱۲ باااااز باااازه بیایی که اونجا خوش خوشانمون بشه خخخخ

حتی اگر نمیدانی که تا پایان روز چه پیش خواهد آمد؛؛
جرات داشته باش که لبخند بزنی؛؛
حتی وقتی تاریکی؛؛
هیچ امیدی برای پدید آمدن نور بیشتر ایجاد نمیکند؛؛
جرات داشته باش که خود نخستین نور باشی؛؛
وقتی که بی عدالتی می بینی؛؛
جرات داشته باش که نخستین کسی باشی که آن را محکوم میکنی؛؛
که آخرین محکوم کننده بی عدالتی، تفاوتی با عامل ظلم ندارد؛؛
جرات داشته باش که وقتی احساس میکنی بزرگ شده ای؛؛
کمک کنی که دیگران هم بزرگتر شوند؛؛
و جرات داشته باش که وقتی در عشق و دوستی می بازی؛؛
دوباره برای یافتن عشق و دوستی، تلاش و زندگی کنی؛؛

اصغر منم لایسی میکنم به قول هادی خخخخ اشعاری که اینجا میزاری اما باید بهم پوووول بدی تا به الهام نگم که جنیفر لوپز رو دوسش داااااری هخخخخ

از صدای گذر آب چنان می فهمی
تندتر از آب روان عمر گران می گذرد
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست

اینم یه جوک یا لتیفه برای دوستان عزیز

پـدر شـوهر خاله ام فـوت شده بود رفته بـودیم بهـشت زهرا که ایـن بنده خدا رو دفـنش کنن ..حالا تو بهـشت زهرا خـاله ام نشـسته بالا سـر جـنازه با گریـه و کولی بـازی میـگفت: بــابــا بابا جون ..بـابـا پاشــو الان بایـد بـری نون بـگیری …بـابـا جــون امروز قـرار بود بـری سـبزی قـرمه ها رو بگـیری…بـابـاجون؛ بـابـاجون پــاشو بـرو کُـت شلوارتو از خـشکشویی بـگیر …ای وااااااااااای بـابـاجون شـما نباشی کی حـیاطُ بـشوره ؟؟!! کـی گُلا رو آب بـده ؟؟!! آخـه بـابـا مـن ایـن بـچه ها رو به امـید کی بـزارم بـرم سـرکار؟؟!!

“همـینطور یه ریز داشـت میـگفت که خاله بـزرگم گفت برو دستـشو بگیر ببر تو ماشـین تا آبرو مُرده صاحابو نبرده…منم رفتم خالـمو بردم تـو ماشـین شـوهرش ”

خلاصه مـا که نـبودیم نـدیدیم ولـی مـیگن به محـض اینـکه مـن خالمـو بـردم جـنازه پـاشده خودشـو انداختـه تـو قـبر هـی سرشـو میکوبـیده به سنـگ لحـد میگـفته مـن مُـردم مـن مُـردم زود باشـید زود باشـید خاک بریـزید روم تـا عروسـم برنگـشته
.
.
.

خـو لامـصب پدرشوهـرت بـود حَـمال بَـرقی که نبـود !!! خدایـی فـک و فـامیل داریـم؟؟!!

زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد. یعنی خخخ یعنی.
بچه ها من رسماً کافه ی ای هفته رو تحریم میکنم. یعنی اگه کامنتهای این پست به ۲۰۰۰ نرسه هرکی بره کافه خونه یا سفره خونه یا هر چی که شما میگین کچل بشه خخخ

واییی اصغر،،تو برو یه فکری به حال خودت بردار،که از دست الهام کتک متک نخوری پسرم خخخخخ،اونوقت میایی کافه این هفته رو تعتیل میکنی آیاااا خخخخخههههه هههخخخ هوهوهوهوهو

نه ملیسا خانم شما نگران نباش الهام اونقده منو دوسم داره که راضی نمیشه که یه خوار تو پام بره چه برسه به اینکه بیاد کتکم بزنه. هوهوهوهووووو

میگن یه روز یه بنده خدایی توبه میکنه میگه خدایا من بیام مکه دیگه برای اون اسمشو نبرها جک درست نمیکنم. میگن میره مکه نشسته بوده کنار کعبه یکی از همون اسمشو نبرا میاد میگه ببخشید قبله نما دارید؟ میپرسه میخوای چیکار؟ برمیگرده میگه میخوام ببینم قبله کدوم وره.
خخخخ

هزار و پانصد و سیو یکمین کامنت اینجا گوشکن هست بزرگترین مرکز نابینایان ایران شما در حالا حاضر صدای من رو از تو پست شاه شاهان شهروز خان قاجار میشنوید خخخخخ

بچه ها فکر کنم شهروز این چند وقته اونقده نخوابیده که بیهوش شده. برای روحش یه فاتحه بخونین شب جمعهست ثواب داره.

ملیسا خانم لطفاً قانون کپی رایت رو رعایت کنید. شما از رو کامنت من که یه دو ساعت پیش زده بودم کپی کردید و یه تغییراتی دادید و منتشر کردید. میرم از دستتون شکایت میکنم هااااا

بچه ها چی شدید. نکنه هنوز دارید فاتحه میخونید. ول کنید بابا شهروز زیاد هم آدم خوبی نبود که فاتحهتون اینقده طول کشید. خدا بیامرزتش

درود! خوب من تازه رسیدم خونه حالا برم لباسهارو پهن کنم روی بند، البته هنوز ماشین لباس شوعی خاموش نشده، تا چند دقیقه دیگه خاموش میشه، من برم رو پشت بام چرخی بزنم، خوب ماشین کارشو تموم کرد و خاموش شد!

سلام مجدد. ناهار خوردم برگشتم چندتا کامنت بدم برم جغرافیاااااا بخونم. خلاصه من هستم. فاتحه هم خدا نکنه. ولی خوندم. خخخ.

معتادین و بیکاران گرامی
دکتر پرواز هسم از کلینیک ترک اعتیاد ب نت…..
بابا ب جوونیتون رحم کنین خووووووو
شما الان ۴ روزه نع خواب دارین نع ناهار نع شوم درس حسابی
صبونه هم ک هیچی دیگههههه
نیم ساعت برین ناهار بخورین خو
باور کنین این پست در نمیره
سر جااااااااااش هس فرزندانم.
شما آینده سازان این مرز و بوم پهناورید …حیفه پس فردا بیام از جوب آب پیدا تون کنم.نکنین .با جوونیتون این کارو نکنین
هعی …خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

سلام دوستان. من شهروز حسینی هستم و متولد ۲۱ فروردین ۱۳۶۸ در تهران هستم و از همون بدو تولد دیدم که نمیبینم. تحصیلاتم رو تا پیشدانشگاهی در مدرسه ی شهید محبی گذروندم و پیشدانشگاهی رو تلفیقی خوندم. فارغ التحصیل رشته ی فلسفه ی غرب در مقطع کارشناسی از دانشگاه آزاد واحد تهران شمال هستم. من صنایع دستی معرقکاری و سفالگری و قالیبافی رو تا حدود زیادی یاد گرفتم. پیانو هم میزنم. ۲ سال پیش یکی از پایه گذاران کانون نابینایان حس اول در فرهنگسرای معرفت در تهران بودم که به دلیل عدم حمایت لازم از طرف شهرداری منحل شد. الآن هم که یکی از خدمتگذاران شما در برنامه ی رادیویی زندگی ادامه داره هستم و بخش مهمانخانه ی این برنامه رو اجرا میکنم. یه پرسپلیسی ۲ آتیشه هستم و غذای مورد علاقه ی من هم فسنجونه. کسایی هم که میخوان از طریق اسکایپ با من در تماس باشن آیدی من اینه. hosseinishahrooz25 این هم شماره ی تماسمه: ۰۹۱۹۴۷۴۴۳۷۸. امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم. موفق باشید.

یا خدا. این روحش هم داره حرف میزنه.

آدم توی این سایتای دانلود موزیک که میره
حس میکنه رفته حفاری نفت!
باید چند کیلومتر بری پایین
تا به اصل مطلب برسی.

یکی از بدی‌های هدفُن اینه که
همش فکر می‌کنی دور و ورت داره یه اتفاقی میفته که تو ازش خبر نداری

” دینگ دینگ”
گوشیو بر داشتم ببینم کی sms داده
*
*
*
new message from mehrdad!!!
*
*
*
خدایا مهرداد نداشتیم تو مخاطبین…
فورا بازش کردم….
نوشته بود…
سلام… من ایرانسلم… خخخخخ…
انقد واس من شاخ شدی که پیامامو نخونده پاک میکنی؟؟؟
کور خوندی…خب حالا بگو بینم تو مسابقه شرکت میکنی یا نه!؟!؟! ^_^

میگم جناب عدسی حکایت این لباس پهن کردن شما چیه؟ آخه دیروز هم داشتید لباس پهن می کردید. خوب همه رو۱جا بدید ماشین حلش کنه دیگه چه کاریه توی این سرما!

اییییییییییش پریسا من پشت بیسیمم آریا رو دارم خط میدمم بگیرینش این خائن ب آرمان های مجتبی ی راحل رووووووو

پس من الان واسه چی دارم جیغ ویغ می کنم خوب زود تر بگو دیگه! وای یعنی حامی در کار نیست؟ فراآآآاآآآاآآآر! ای وای جای آ و ا رو برعکس نوشتم. به من چه توضیحش بدم برید با جهتنما ببینید چی شد من در رفتم تا دوباره دستگیرم نکرده.

پریسا بیا با هم اینجا رو آتیش بزنیم ..تو من از پشت صحنه هواتو دارم خخخخخخ عملیات اجراییش هم با تو

الـهام:ااااااصغر ؟؟
مـن : هــــوم (-:
الـهام : هــــوم و درد بـگـو جـانـم
دو دقـیـقه بـعد
الـهام : اٱصغر ؟؟
مـن : جـانـم ^_^
الـهام : نــه نـگو جـانم ، چـون بـهت گـفتم بـگو جـانم احـساس مـیکنم داری دروغ مـیگی همـون بـگی هــوم بـهتره : دی
دو دقـیقه بـعد
الـهام : اٱصغر
مـن : هــــوم ^_^
الـهام : هـــوم و درد هــوم کـوفت هـوم مـرض : دی
دو دقـیقه بـعد
الـهام : اصغر
مـن : جـانم خـانـمـم؟؟؟
الـهام : جـانم و درد . جـانم و کــوفت مگـه نگـفتم نـگو جـانم ؟؟؟
مــن : الـهام چـی شـده خـو؟؟؟
الـهام : اصغغغغر مـگه قـرار نـبود اون شـال بـنفش خـوجـگل مـجگلو بلـام بـخلی عـایـا؟؟
مـن : چـشـم بـانـو بـعد از ظـهر مـیریم بـرات مـیخرم . ^_^
الـهام در حـالی کـه چـشماش بـرق مـیزنـه و مـیخـواد تـشکر کـنه : اصصصصصصغغغغغر ؟؟
مـــن : هــــــــوم
الـهام : هــــوم و کــوفـــــــــــــه،، یعنی ههخخخخ یعنی دخـتـر بـایـس دیــوونـه بـاشـه

فکر کردی ملیسا خانم. شما فکر کنم داری خواب میبینی. الهام هرچی بخواد من براش میخرم. نیازی به این کارا هم نیست. شاید هم متوهم شدی. خخخخ .

درود! خو من لباسهارو پهن کردم و از پشت بام پایین اومدم، در حین پهن کردن لباسها ادامه ی کامنتهارو هم خوندم، پریسا به خودت نگیر، من کلی حرف زدم… یعنی به در گفتم که دیوار بشنوه و خاله زودتر بیاد اینجا و دلیل کارشو بگه و دیگه از اینجور خاله ها در این محله پیدا نکنیم…! عدسی در حال نیش زدن بعضیا، ببخشید عقرب در حال ظهر زدن بعضیا که با خوشبینی هاشون دارند عقرب را از پای درمیارن…!

کسی نیست؟ کجا رفتین؟ باور کنید دارم باور میکنم که شهروز یه چیزیش شده. یعنی خدایا خدایا شهروز رو ببخش و بیامرز. بچه ی بدی نبود. عجب روز قشنگی هم تلف شد.
روز پنجشنبه.
بچه ها مجتبی گفته خودم واسه شهروز خیرات میکن.
خخخخ

یا خدا! آریا و پرواز! شما موفق نمیشید! بعد از من دست تقدیر پیداتون می کنه و به حسابتون می رسه. شکلک از اون حالت های قهرمانی هر کی گرفتار میشه توی فیلم های ایرانی اعم از جدید و قدیمی.

آی جناب خیر اندیش شما چرا رفتید؟ با اختلاف چندتا دقیقه ناقابل من دیر کردم اینجا کسی نیست؟ سایت از دست ما فرار کرده بود من هرچی منتظرش شدم راضی نشده بود برگرده الان که برگشت من سریع گرفتمش ولی اومدم اینجا می بینم که هیچ کسی رو اینجا نمی بینم. این پرواز و اون آریا نقشه های شر کشیدن و حالا دارن بابام رو از جهان باقی احضار می کنن اینجا. یکی بیاد نمی دونم چرا بیاد خوب بیاد دیگه! راستی جناب عدسی دلم می خواد این خوشبینی لذتبخش رو داشته باشم که اگر من آگاهیم اون اندازه نیست ولی آگاه تر های محله مزاحم رو دستگیر و بیچارهش کردن و دیگه تا مدتی از نکبتش خلاص هستیم تا زمانی که با۱مدل دیگه برگرده و اهل محل هم با بزرگواری بزنن به بیخیالی تا ایشون یعنی اوشون هر معامله ای دل نامبارکش می خواد با حس و حال بچه های ما کنه.

درود! فکر کنم که پریسا-قرصاشو وارونه خورده، من دیشب که بعضیا برام صفحه گذاشته بودند داشتم لباسهای روز قبلشو جمع میکردم…، کمخوابی فراموشی میاره پریسا جونی، حالا برو بخواب تا ساعت ۲۴ بتونی در کافه ملیسا بیدار بمونی، چون از ساعت ۲۴امشب به مدت ۲۴ساعت باید در کافه زحمت بکشی!

ای وااای! ماماااان! جناب عدسی جدی شما چرا هر روز لباس می شورید مگه ظرفه؟ بذارید دسته جمعی جمع بشن دیگه. صفحه رو هم بیخیالش تقصیر شما نبود. تقصیر…بود که خیال می کنه…من اگر جای این جناب بودم اول در مورد کامپیوتر کمی بیشتر آگاهی کسب می کردم که خیال نکنم مزاحمت های کامپیوتری شبیه اذیت های تلفنیه که شمارهت رو عوض کنی و کسی نفهمه.

سلااااااام بچه های نازنین. میبینم که چشم عمو رو دور دیدین حسابی خوش گذروندید.
تقریبا تمام وقت صبح و قسمتی از بعد از ظهر امروز را صرف خواندن کامنتهای این چند روز اخیر کردم.
گاه بحثهای خوبی مطرح میشد مثل بحث ازدواج.
از کامنتهای دیشب متوجه شدم که ظاهرا خانمی اعلام کرده که دارای خانه ایست و برای ازدواج اعلام آمادگی کرده است که این امر سبب اعتراض برخی شد.
من البته آن کامنت رو نخوندم و شاید هم نویسنده یک خانم نبوده و آقایی بوده که خواسته بر شیرینی شب نشینی بیفزاید.
اما بعد از خواندن کامنتهای دوستان کمی با خودم فکر کردم که اگر واقعا خانمی چنین کامنتی گذاشته باشد و چنین اعلام آمادگی کرده چه خطا و اشتباهی را ممکن است مرتکب شده باشد که مستوجب پرخاشگری و عصبانیت باشد؟
چرا اعلام آمادگی برای ازدواج از طرف یک خانم را باید توهین بخودش و به دیگر بانوان تلقی کرد؟
آیا این همان نگاه انحصار طلبانه و زن ستیزانه نیست که آنان را از بیان حقوق انسانی و اجتماعیشان منع میکند و آن را زشت و ناپسند می داند.
از هر وجهی که به قضیه نگاه کنیم بنظر من اگر چنین اقدامی از طرف خانم محترمی انجام شده باشد جای سرزنش و پرخاش ندارد.
حتی از بعد و وجه مذهبی که بعضی از دوستان در همین سایت و محله که کمترین انتقاد به مسائل مذهبی را برنمیتابند و فریاد وا اسلاما و …. بلند میکنند، هم این اقدام کمترین اشکال شرعی و قانونی ندارد.
بارها در کتابهای مذهبی خوانده ایم و آخوندها از طریق رادیو و تلویزیون و منابر برایمان تعریف کرده اند که روزی زنی نزد پیامبر آمد و گفت که ای پیامبر من نیاز به ازدواج دارم. پیامبر گفت موقع نماز بیا و خواسته ات را مطرح کن شاید یکی از مؤمنین حاضر شود با تو ازدواج کند آن زن چنین میکند و فردی از میان مؤمنین اعلام آمادگی میکند که با آن زن ازدواج کند.
حالا این قضیه تا چه اندازه درست است یا نه من نمیدانم و گردن آنهایی که بخود اجازه میدهند از طرف پیامبر و ائمه حدیث بسازند ولی بالاخره این یک روایت اسلامیست و حد اقل پیام خوبی دارد و آن اینکه زن هم مثل مرد حق دارد از حقوق و نیازهای طبیعی و انسانیش دفاع کند و زن بودن نباید مانع از آن شود.
متأسفانه بسیاری از زنان ما صرفا از دید سنتی به مسائل زنوشوهری نگاه میکنند و آن اینکه زن باید ساکت بنشیند تا روزی کسی پیدا شود و بیاید از او خواستگاری کند.
ببینید الان احتمالا این خانم محترم اعلام کرده که خانه ای دارد و دنبال همسر مناسبی هم هست خب می دانیم که مشکل مسکن یکی از اساسیترین مشکلات در عدم تحقق ازدواج است حالا اگر خانمی بگوید من مشکل مسکن را حل میکنم و فرد مقابل مشکلات دیگر را حل کند چه اشکالی دارد.
چرا باید این اقدام را توهین به زنان تلقی کنیم بنظر من توهین مهمتر به خانما این است که آنان را اعضای دست دوم جامعه بدانیم و معتقد باشیم که آنان نباید از حقوق طبیعی و انسانی خود حرف بزنند و منتظر باشند تا مورد توجه قرار گیرند و کسی از آنها خواستگاری کند.
شرمنده که طولانی شد. امیدوارم که مثل یک خروس بی محل شادی و طربتان را خراب نکرده باشم.
باز هم می گویم که من کامنت مذکور را نخوانده ام لذا اگر قضیه چیز دیگری بوده و من زود قضاوت کرده ام از محضر همه عزیزان طلب پوزش دارم.

درود! من میدونم که همه خوابیده اند تا ساعت ۲۴ بیدار بشن و تا ۲۴ساعت در کافه ملیسا به شلوغ کردن بپردازند!

سلام عمو جان. کجا هستید شما عمو؟ کامنت و بینش های متفاوت و زن و مرد رو ولش. شما چرا دیگه این طرف ها نیستید؟ اون بنده خدا هم۱مزاحم چند شخصیتی الکی خوشه که عشق می کنه عین دفتری که جلد های رنگی متفاوت روی ظاهرش می ذارن مدل به مدل باشه. هر مدلی جز مدل اصلیش.

آلوچه خشک-اونم چه آلوچه ای، آلوچه ای که خودم از درخت چیدم و خودم خشکش کردم و خودم جمعش کردم و در پلاستیک ریختم و داخل طبقه ی یخچال گذاشتم، حالا هم هروقت به طبقه بالا میرم یه مشت برمیدارم و میشورم و در دهان مبارک میریزم و آنقدر میمکم تا نرم بشه و به نوبت حسته هاشو بیرون می اندازم… یک مشت آلوچه حدود نیم ساعت با لذت خورده میشه، لعنت بر آدامس و شکلات و چیپس و پوفک وتنقلات کارخانه ای که دشمن انسانهاست…طبیعی بخور و با طبیعت زندگی کن و از زندگی لذت ببر…!

آخیش! به جان خودم از بس عدد ها رو گفتم و اشتباه شد و ضایع شدم عقده ای شده بودم الان دیگه مطمئنم این دفعه رو ضایع نمیشم و اشتباهی نیست!